پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
13 شهريور 1398 - 15:11

چگونه رئیسعلی اسطوره شد

۱۲ شهریورماه مصادف است با سالروز شهادت یکی از قهرمانان کشور که بیش از یک قرن پیش در برابر تجاوز استعمارگران ایستاد و نام خود را بر تارک این سرزمین جاودانه ساخت.
کد خبر : 3792

پایگاه رهنما:

۱۲ شهریورماه مصادف است با سالروز شهادت یکی از قهرمانان کشور که بیش از یک قرن پیش در برابر تجاوز استعمارگران ایستاد و نام خود را بر تارک این سرزمین جاودانه ساخت. آن جوان رشید و برومند کسی نبود جز رئیسعلی دلواری مردی از دیار تنگستان بوشهر. ماجرای وی چنان پر افت‌وخیز و افتخارآمیز است که این روز را در تقویم رسمی کشور روز مبارزه با استعمار نامیده‌اند.
رئیسعلی در دلوار از توابع تنگستان به دنیا آمد. پدرش کدخدای دلوار بود. تاریخ تولد او مشخص نیست، اما مورخان حدس می‌زنند که متولد حدود ۱۲۶۰ باشد. پیشه رئیسعلی تجارت بود و از کشور‌های عربی مجاور کالا وارد می‎کرده است. بوشهر در آن زمان بندری بسیار مهم و کلیدی در خلیج‌فارس بود و کشور‌های مهم اروپایی در این شهر مراکز تجاری و کنسولگری داشتند. با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیسی‌ها به بهانه حضور آلمان در بوشهر به این بندر حمله کرده و در ۱۷ مرداد سال ۱۳۹۴ آن را به اشغال خود درآوردند.
رکن زاده آدمیت، در کتاب «فارس و جنگ بین‌الملل» به نامه‌ای اشاره می‌کند که به رئیسعلی تعلق دارد. در این نامه شرح مختصری از جنگ دلوار دیده می‌شود. رئیسعلی نوشته بود «چهار فروند کشتی جنگی آن‌ها در مقابل دلوار سنگر انداخته، چند روز متوالی، علی‌الاتصال، دلوار را گلوله‌باران کردند و متجاوز از هزار گلوله توپ به دلوار افکندند.»
او اضافه می‌کند یکی از گلوله‌ها را وزن کرده بودند و «بیست‌وچهار من بوشهر» وزن داشته است. انگلیسی‌ها از توپ باران دلوار فایده نبردند بنابراین عده هزارنفری تحت فرماندهی یک نفر سلطان انگلیسی پیاده شروع به جنگ کردند، اما عقب‌نشینی کرده به کشتی برگشتند. در نامه رئیسعلی از شمار اندک تلفات تنگستانی‌ها یادشده و اجساد مقتولین انگلیس در خارج دلوار در گوشه باغی افتاده بودند.
نبرد رئیسعلی و یارانش با انگلیسی‌ها ادامه می‌یابد و درحالی‌که وی درصدد طرح‌ریزی یک عملیات بزرگ و گسترده بود و برای شناسایی نزدیک اردوگاه انگلیسی‌ها رفته بود از پشت سر از سوی یک نیروی خائن مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.
رئیسعلی وصیت کرده بود در نجف دفن شود، پس از مدتی که به‌طور امانت در امامزاده‌ای دفن بود، پدرش خواست بعد از شش ماه جنازه را به نجف منتقل کند. نوه رئیسعلی، گل‌اندام شهیدی، از خواهر رئیسعلی نقل کرد «وقتی جنازه را درآوردند هنوز کفن تازه بود و خون از پس‌سرش، جایی که گلوله خورده بود بیرون می‌ریخت.»

ارسال نظرات