درنگي بر سه دهه سياست ورزي با عنوان هايي آشنا
وقت آن رسیده که دو جریان اصلی سیاست در ایران پس از حدود ۳۰ سال سیاست ورزی، اندکی از شتاب خود در کسب قدرت کم کنند و با بازبینی و نقد کارنامه خود به خصوص از زاویه هزینههایی که ببار آورده تصمیم به درافکندن طرحی نو بگیرند.
پایگاه رهنما :
وقت آن رسیده که دو جریان اصلی سیاست در ایران پس از حدود ۳۰ سال سیاست ورزی، اندکی از شتاب خود در کسب قدرت کم کنند و با بازبینی و نقد کارنامه خود به خصوص از زاویه هزینههایی که ببار آورده تصمیم به درافکندن طرحی نو بگیرند.
اصلاح طلبان باید به این پرسش پاسخ دهند که اصلاحات به دنبال چه چیزی بود؟ اصلاح «اصول»؟ یا اصلاح «رویهها»؟ پر واضح است که اصلاح طلبی در مقام گفتمان نمیتواند مبتنی بر تغییر «اصول» باشد چرا که در این صورت چنان گفتمانی نه اصلاح طلبی، که نوعی انقلاب و تجدید نظر طلبی است. اما حقیقت آن است که گفتمان اصلاحات از همان بد تولد با نوعی ابهام تئوریک و تیرگی مفهومی مواجه بود.
سید محمد خاتمی که عموما او را به عنوان مرد اول این گفتمان میشناسیم اندکی پس از وارد آمدن نقدهایی درباب شعار انتخاباتی اش، یعنی «جامعه مدنی»، در همان روزهای نخست پیروزی شگفت انگیزش در انتخابات، گفت: مرادش از جامعه مدنی «مدینه النبی» بوده است. اما با این حال طیف گستردهای که درون جبهه اصلاحات، مدعی نمایندگی این گفتمان بود بسیار متنوعتر و متناقضتر از آن بود که زیر چنین چتری گرد آید.
در حوزه عمل سیاسی نیز هدف گذاری اصلاحات از این تناقض خالی نبود. سر دادن شعار اصلاح طلبی با تاکید و تشدید دوگانه «نهادهای انتخابی» و «نهادهای انتصابی» جور در نمیآمد و حتی برخی از چهرههای موسوم به «روشنفکری دینی» نیز در این گفتمان به صراحت از عدم تفاوت ماهوی جمهوریت و مردم سالاری مطلوب گفتمان اصلاحات با تجربه دموکراسی سکولار غربی سخن گفتند. اصلاح طلبی ِ. اصلاح طلبان حتی به آرمان پیشین جریانهای سیاسی خاستگاه و مولد خود، یعنی «عدالت اجتماعی»، نیز چندان اعتنایی نکرد و با چرخشی عجیب دراین زمینه عملا سرپرستی این طفل نورسیده و بالیده در دامان انقلاب را دستکم در شعار به حریفی که در تاریخ جمهوری اسلامی مشهور به حمایت دینی از نوعی اقتصاد آزاد بود، واگذار کرد.
گفتمان اصلاح طلبی در ادامه مسیر باید تکلیف خود را با این قبیل تناقضات روشن کند و به این پرسش پاسخ دهد که آیا قرار است درون گفتمان بزرگتر انقلاب اسلامی عمل کند یا اساسا خود را فراتر از این گفتمان تعریف میکند؟
اما پرسش فرا روی جریان سیاسی موسوم به اصولگرایی این است که تا چه حد در پایبندی و حساسیت به این «اصول» که قاعدتا اصولی برخاسته از آرمانهای سیاسی و دینی مطالبه شده در انقلاب اسلامی است جدیت داشته و از آن مهمتر تا چه پایه بین این اصول و مدعیان پیروی از آن، در مواقعی که تعارضی بین این دو وجود دارد، تفکیک قائل شده است؟
متاسفانه در کارنامه اصول گرایان کم نیست مواردی که چهرههای منتسب به این عنوان جای «اصول» نشسته اند. نوعی ظاهر بینی و سطحی نگری در برخورد با مسایل مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کم و بیش در این جریان وجود داشته که باعث یکی انگاشتن افراد با اصول شده است. چنین برداشتی مانع از برخورد شجاعانه و اصول گرایانه «ناب» با کاستیها و مشکلات پرشمار کشور شده است. پیروی از اصول قاعدتا روحیه نقادی و حرّیت در بیان و عمل را میپرورد و جدیت در تحقق آن را میطلبد، حال آنکه در میان اصول گرایان معمولا رویکرد تقدیس و شعارزدگی بر روحیه نقادی معقولانه غلبه داشته و گرایشهای جسورانه کمتر بروز یافته و اندک اهتمامهای نوآورانه نیز در صورت بروز به مطالبه اصلی این جریان تبدیل نشده است.
جدای از این، نوعی مردم گریزی محافظه کارانه در سیاست که مبتنی بر بدبینی به تشخیص و تصمیم عامه مردم است در جریان اصول گرایی به چشم میخورد که هر چند خود را منتسب به نخبه گرایی فلسفه سیاست شیعی و برتری ذاتی صاحبان عصمت و فضیلت و حکمت در رهبری جامعه میداند، اما در عمل به سوی بی اعتنایی کامل به رای و نظر عامه مردم در پیشبرد امور منحرف شده است که یقینا در تعارض با «اصول» سیاسی حاکم بر انقلاب و جمهوری اسلامی است.
در اصول سیاسی انقلاب اسلامی مردم حتی اگر خطا کنند و بر خطایی اصرار بورزند حق آنها بر گردن حاکمان، صبوری و مداراست و مواجهه حکیمانه با این خطاها یقینا به رشد و بلوغ عمومی میانجامد.
۳۰ سال تجربه سیاست ورزی در قالب دو جریان اصلی شناخته شده در سیاست ایران مردم ما را به این باور رسانده است که راه حل مشکلات کشور «اصلاح طلبی» است نه لزوما «اصلاح طلبان» و برای اصلاحات باید بر «اصول» تکیه کرد نه لزوما بر «اصول گرایان»!
ارسال نظرات