بررسی ترورهای دهه مظلوم ۶۰ - قسمت ششم
نام او با وحدت حوزه و دانشگاه پیوند خورده است و در فضای دانشگاه هم مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید. دکتر محمد مفتح متولد فامنین همدان بود به سال ۱۳۰۷. پدرش روحانی و واعظ و مدرس حوزه علمیه و شاعر آیینی شناخته شدهای در شهر همدان بود
پایگاه رهنما :
نام او با وحدت حوزه و دانشگاه پیوند خورده است و در فضای دانشگاه هم مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید. دکتر محمد مفتح متولد فامنین همدان بود به سال ۱۳۰۷. پدرش روحانی و واعظ و مدرس حوزه علمیه و شاعر آیینی شناخته شدهای در شهر همدان بود. در سالهای ابتدایی تحصیلاش استادی پدر در وادی علوم دینی راتجربه کرد. اما به سن ۱۵ که رسید بار سفرش را به شهر قم بست و در محضر بزرگانی همچون امام خمینی (ره) و سید حسین طباطبایی بروجردی و سید محمدحسین طباطبایی برای فراگیری علوم حوزوی تلمذ کرد. وی تا سال ۱۳۴۴ دروس خارج و فقه را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسید، به موازات تحصیل در دروس حوزوی در دانشگاه هم تحصیل میکرد و درجه دکتری خود را در رشته فلسفه هم از دانشگاه گرفت.
دکتر مفتح، نقش خود رابه عنوان یک روحانی در روشنگری دینی مردم به ویژه جوانها به خوبی ایفا میکرد و همین هم باعث شد که همواره یک تهدید برای حکومت پهلوی و بعد از آن هم برای مخالفان انقلاب اسلامی به حساب آید. به طوری که در دوره پیش از انقلاب سخنرانیهای ضد شاهنشاهی او و همین طور مقالاتی که از او منتشر میشد او را راهی شهر زاهدان کرد؛ شهری که به عنوان تبعیدگاه او تعیین شده بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی حضور او پررنگتر از قبل شد. عضویت در جامعه روحانیت وهمکاری در تشکیل کمیتههای انقلاب و مسئولیت دانشکده الهیات دانشگاه تهران، او را به یک مهره کلیدی در انقلاب تبدیل کرده بود. به همین خاطر بعد از ترور شهید مطهری، گروهک فرقان به اشکال مختلف دکتر مفتح را تهدید میکرد. بارها به او نامههای تهدیدآمیز داده بودند و یاتلفن کرده بودند، حتی یک بار از دیوارخانه اش هم بالا رفتند، اما هوشمندی محافظها باعث شده بود دکتر مفتح آسیبی نبیند. خود او گفته بود که بعد از شهید مطهری نوبت من است؛ بنابراین هر لحظه این امکان وجود داشت که مورد تهاجم قرار بگیرد. اما ۲۷ آذر سال ۵۷ گروهک فرقان نقشهای را که بارها موفق به پیاده کردن آن نشده بود، این بار عملی کرد.
در روز حادثه دکتر مفتح که مسئولیت دانشکده الهیات دانشگاه تهران را بر عهده داشت حوالی ساعت ۹ صبح طبق روال روزهای قبل با دو محافظ و رانندهاش مقابل دانشکده میرسد و دم در از ماشین پیاده میشود، هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ماموران ترور دست به کار میشوند. آنها چهار نفر بودند. یک نفر مسؤول ترور راننده بود و دو نفر هم وظیفه داشتند به سمت محافظها شلیک کنند و یک نفر به نام کمال یاسینی هم مسئولیت ترور دکتر مفتح را عهدهدار شده بود. در این ساعت همیشه محیط دانشکده خلوت بود، چرا که دانشجویان سر کلاسها بودند؛ بنابراین ضاربان به راحتی نقشه شوم خود را انجام میدهند. وقتی دکتر مفتح وارد دانشکده میشود بلافاصله به سوی وی و راننده و محافظها شلیک میشود. هر سه نفر تیر میخورند، اما دکتر مفتح با وجود اینکه تیرخورده بود خود را به سمت سالن میکشاند، اما ضارب وی به دنبال او وارد سالن میشود و چند تیر دیگر هم به سمت او شلیک میکند که یکی از تیرها به سر او اصابت میکند.
کمال یاسینی از اعضای گروه فرقان که ضارب اصلی شهید مفتح بود، بعدها در اعترافات خود در دادگاه انقلاب، ماجرا را اینگونه روایت میکند: «من دیگر حواسم به پاسدار نبود. حواسم به این بود که کلت را دربیاورم. کلت را درآوردم و دیدم که دکتر فرار کرد و ما حدس میزدیم که دکتر فرار کند، چون ما کلت داشتیم... قبلا هم دیده بودیم که دکتر همیشه وقتی میآید دانشکده به محل کارش میرود، پس دیگر طبق عادت اگر فرار بکند هم به طرف محل کارش فرار میکند؛ یعنی ناخودآگاه دست خودش نیست که بخواهد به طرف دیگری فرار کند... و من خودم را آماده این مسئله کرده بودم. اسلحه را درآوردم که دیدم آن پاسدار که افتاد، حسن [یکی از ضاربان]دنبال دکتر دوید، یک تیر دیگر زد، ولی دکتر هیچ طور نشد و حسن هم دیگر تیراندازی نکرد. من تا آن موقع شلیک نکرده بودم که بلافاصله دیدم دکتر باز فرار میکند. ایندفعه دوباره دو تیر دیگر زدم؛ یعنی مرتب شلیک میکردم باز دیدم نه فرار کرد، دنبال دکتر دویدم. دکتر از پلهها رفت بالا، باز هم تیر زدم باز دیدم نه رفت طرف قسمتی که میرود طرف سلفسرویس و در را باز کرد رفت تو که من هم بلافاصله در را باز کردم بروم تو، دیدم یک دختری هست که او هم میخواهد بیاید، دختر را با دستم کنار زدم، پریدم در آن محوطه دیدم دکتر ایستاده کیفش هم دستش است و مرتب داد میزند. من اسلحه را گرفتم طرف سر دکتر یک شلیک کردم که دیدم دکتر بیاختیار افتاد زمین. فهمیدم که تیر به سرش خورده و افتاده، البته دیگر معطل نشدم که ببینم چه شده... آمدم بیرون که دیدم راننده از طرف ماشین به طرف خیابان تیراندازی میکند، فهمیدم که راننده... به طرف حسن تیراندازی میکند... بلافاصله پریدم بیرون به طرف خیابان و یک تیر هم من به راننده زدم. البته قبل از اینکه من بزنم گویا ممد [محمد]هم در جواب راننده شلیک کرده [بود]که یکی از تیرهایی که ممد شلیک کرده بود به سر راننده خورده بود و راننده آنجا کشته شده بود که این را ما بعدا فهمیدیم...»
اماچند دقیقه بعد پیکر نیمه جان دکتر مفتح به بیمارستان اعلم منتقل میشود. به سرعت تحت عمل جراحی قرار میگیرد، اما به گفته دکتر ثقه الاسلام رئیس وقت بیمارستان اعلم یکی از شش تیری که به وی اصابت کرده بود به مغزش برخورد کرده و همین ضربه کاری باعث شهادت وی میشود.
پیکر شهید مفتح به همراه دو محافظش با حضور مردم و امام خمینی (ره) تشییع میشود و بنا به در خواست خانوادههای محافظانش که میخواستند پیکرآنها در کنار شهید مفتح دفن شود در یکی از حجرههای صحن حضرت معصومه (ع) در شهر قم به خاک سپرده میشود.
ارسال نظرات