به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
«اجلاس اضطراری» نهم خرداد ماه مکه که از سوی پادشاه سعودی درخواست شده به تنهایی از بهمریختگی حکومت عربستان پس از عملیات برقآسا و حیرتانگیز بندر حساس «فجیره» و عملیات دیگری که فردای آن روز دو بندر سعودی حاشیه دریای سرخ را هدف قرار داد و برای ساعاتی صادرات نفت عربستان را به صفر رسانید، حکایت میکند.
سلمان از سران کشورهای عربی و به خصوص شش عضو شورای همکاری خلیج فارس که روزگاری تحت سیطره مطلق ریاض قرار داشتند، خواسته است تا برای «اتخاذ موضع واحد در خصوص تحولات منطقه» در مکه گرد هم آیند.
این درخواست ۲۸ اردیبهشت از طریق وزارت خارجه عربستان تسلیم کشورهای عربی شده و خود اینکه ریاض برای گرد هم آوردن سران عربی به دو هفته وقت احتیاج دارد، نشاندهنده مشکلات پیش روی رژیم سعودی حتی در حوزه عربی و نیز حتی در میان کشورهای ضعیف عربی عضو شورای همکاری است.
مقامات سعودی با صرف مبالغ زیادی پول در کشورهای اسلامی و به خصوص در کشورهای عربی سعی کردهاند تا جبههای اسلامی - عربی با محوریت خود به وجود آورند. بر این اساس آنان در جریان آغاز جنگ علیه یمن در ششم فروردین ۱۳۹۴ روی حمایت گسترده و مؤثر این کشورها حساب کرده بودند و این در حالی بود که یمنیها در میان کشورهای عربی و اسلامی- به جز ایران پناهی نداشتند و هیچ دلیل سیاسی برای ترجیح آنان بر رژیم «دست و دل باز» سعودی وجود نداشت.
اما وقتی در همان ماههای اول کشورهای بزرگ اسلامی شامل مصر، ترکیه و پاکستان از سیاست ضد یمنی سعودی تبعیت نکردند و بعضاً شروع به انتقاد از ریاض هم نمودند، مقامات عربستان به اشتباه محاسبه خود پی بردند. کمی بعد سه کشور پیرامونی عربستان یعنی عمان، قطر و کویت نیز از ادامه جنگ علیه یمن انتقاد کردند.
از آن طرف، یمنیها ۵۰ ماه پس از تحمل جنگی نابرابر نه تنها ضعیف نشدند بلکه با مقاومت مردانه خود راه حرکت ماشین جنگی سعودی و امارات که آشکارا از سوی قوای نظامی آمریکا، انگلیس و فرانسه در منطقه حمایت جدی میشد را سد کردند. اما امروز آنان تاکتیکهای جدیدی هم اتخاذ کردهاند که سبب وحشت زیاد رژیمهای متجاوز سعودی و امارات شده است.
بر این اساس وزیر خارجه امارات حمله برقآسا و پرقدرت موشکی علیه بندر استراتژیک «فجیره» - که دلیلی بر منشأ یمنی آن هم وجود ندارد - را «تحولی خطرناک» خواند و وزیر مشاور در امور خارجی عربستان با اذعان به توقف چند ساعته صادرات نفت کشور خود گفت: سلمان از حمله پهپادی یمنیها به دو بندر مهم صادرات نفت عربستان یعنی «الدوادمی» و «عفیف» بشدت نگران شده است.
یمنیها حمله به نقاط حساس سعودی در عمق این کشور را یک دستور کار جدید و جدی اعلام کردهاند آنان با صراحت میگویند اقدام عملیاتی علیه دو بندر سعودی که در فاصله ۸۰۰ و ۸۵۰ کیلومتری از مرزهای شمالی یمن قرار داشته را لااقل به ۳۰۰ هدف نظامی و حیاتی دیگر عربستان گسترش خواهند داد. در این میان دو نکته اساسی وجود دارد.
نکته اول این است که حرکت پهپادهای یمنی در ارتفاع پایین و در عین حال عبور در یک مسیر طولانی بدون آنکه مورد شناسایی واقع شده باشند و بدون آنکه این مسیر طولانی باعث اتمام سوخت آنان گردد، به رژیم سعودی یادآور میشود که یمنیها به موقعیت جدیدی دست یافته و واقعاً میتوانند صادرات نفت عربستان را به صفر برسانند در واقع پهپادهایی که توانستند علاوه بر حفظ سوخت، موشکهایی را با خود حمل کرده و با دقت به ایستگاههای نفتی عربستان در دو بندر واقع در شمال دریای سرخ شلیک کنند، به یک کابوس برای سران سعودی، اسرائیل و آمریکا تبدیل شدهاند و به قول وزیر خارجه امارات «تحولی خطرناک» در جنگ یمن و به طور کلی در منازعات منطقهای به حساب میآید.
این نکته را در نظر داشته باشیم که عربستان و آمریکا برای تضمین امنیت منطقه حساس نفتی شمال غرب عربستان هزینههای هنگفتی کرده بودند و اطمینان داشتند که تهدیدی متوجه تأسیسات این منطقه نیست.
بر این اساس حدود دو سال پیش شرکت آرامکو - مشترک بین آمریکا و عربستان - در زمانی که فرضیه گسترش جنگ یمن و به مخاطره افتادن امنیت خطوط انتقال نفت در بنادر غرب عربستان مطرح شد، در بیانیهای اعلام کرد، سیستم دفاعی این میادین استراتژیک نفتی امکان تعرض به آنها را از میان برده است.
نکته دیگر این است که پهپادهای تهاجمی انصارالله که دوادمی و قطیف را مورد حمله قرار دادند، میتوانند ریاض را نیز مورد حمله قرار دهند. چرا که فاصله این دو شهر از ریاض به ترتیب بیش از ۲۳۰ و ۳۹۰ کیلومتر نیست و عملیات پهپادی «نهم رمضان» میتواند در روزهای آینده علیه ریاض به کارگرفته شود. هر چند حساسیت مناطق نفتی سعودی کمتر از اهمیت پایتخت هم نیست.
در شرایطی که مقامات سعودی و امارات از «تحول خطرناک» در مسایل امنیتی منطقه سخن میگویند، توقع هماهنگی کامل عربی با آنان و کنار گذاشتن - ولو موقت - اختلافات تا حدی بدیهی هم به نظر میرسد، اما جالب این است که حتی در این شرایط کشورهای عربی، خود سعودی و امارات را در این رخدادها «مقصر اول» به حساب میآورند!
روزنامه کویتی «القبس» اگرچه مواضع ضد ایرانی آن مشهور است، دو روز پیش نوشت: راهحل، تشدید فشار بر ایران نیست و لااقل سه کشور عربی خلیج فارس - عمان، قطر و کویت - با سعودیها و اماراتیها هم نظر نیستند این روزنامه نوشت: حتی آمریکاییها نیز تمایلی به تنش جدید امنیتی با ایران ندارند.
در این میان تهاجم برقآسا و ویرانگر علیه بندر «فجیره»، خطرات بزرگ ادامه جنگ یمن را به مقامات این کشور و به آمریکاییها که حفاظت از این بندر را برعهده دارند و شریک امارات در صادرات نفت از این بندر میباشند، گوشزد کرده است.
بندر فجیره به دلیل وجود ترمینالهای بزرگ نفتی و صادرات نفت خام امارات از اهمیت ویژهای برخوردار است. امارات با هدف رهایی از خطرات ناشی از وابستگی به تنگه هرمز، در دهه اخیر تلاش زیادی کرد تا خط لولهای تا بندر فجیره - در سواحل جنوبی دریای عمان - احداث کند. این خط لوله سه سال پیش عملیاتی شد و توانست حدود ۷۰ درصد صادرات نفت امارات را به این بندر منتقل نماید.
بر این اساس حاکم فجیره در آذر ۱۳۹۵ با اشاره به احداث این خط لوله گفت: «تهدید به بستن تنگه هرمز به تاریخ پیوست». چندی پیش فرمانده مشترک ارتش آمریکا اعلام کرده بود: «آمریکا با همکاری متحدان خود در منطقه، آزادی کشتیرانی و نقل و انتقال نفت از تنگه هرمز را تضمین خواهد کرد.»
از این رو واقعه روز دوشنبه هفته پیش واقعاً یک تحول استراتژیک به حساب میآید و سبب نگرانی شدید آمریکاییها، سعودیها و اماراتیها شده و البته متقابلاً ملتها و کشورهای مخالف آنان را بشدت خوشحال کرده است.
عبور محمولههای مرموزی که دستکم به چهار کشتی بزرگ در این بندر اصابت کردهاند، دربردارنده چند نکته مهم میباشد: نکته اول عبور این موشکها با هر محموله دیگر از سامانه پرهزینه دفاعی آمریکایی در این منطقه است. این ماجرا نشان داد سامانه آمریکا در این منطقه در نادیده گرفتن موشکهای مهاجم دست کمی از سامانه «گنبد آهنین» نداشته! و از این پس جایی برای مانور روی سامانههای پاتریوت و بی ۵۲ و… وجود ندارد.
نکته دوم این است که همه اهداف منهدم شدهاند و در این تهاجم خطایی اتفاق نیفتاده است و این برتری تجهیزات نیروی مهاجم به نسبت تجهیزات طرفهای متجاوز در منطقه را ثابت میکند.
نکته دیگر این است که دقیقاً کشورهای مورد اشاره برای آنکه ضعفهای اساسی آنان کمتر به چشم آید، ترجیح دادند که از کنار ماجرای فجیره و دو بندر سعودی واقع در مناطق میانی دریای سرخ به آرامی عبور نمایند و بر این افتضاح سرپوش بگذارند.
دوم اینکه یمنیها به موازات خارج کردن نیروهای خود از بنادر استان حدیده که براساس توافق استکهلم و به طرزی هوشمندانه صورت گرفت، تهاجم به مناطق از دست رفته در جنوب را آغاز کردهاند.
انصارالله در هفتههای اخیر با وارد کردن ضربات شدید به نیروهای متجاوز سعودی و امارات و عوامل آنها، بخشهایی از دو استان بیضا و ضالع در جنوب را باز پس گرفته و بار دیگر به تنگه بابالمندب نزدیک شدهاند. عملیات جنوب، نیروهای منفعل حراک جنوب را فعال میکند کما اینکه در یک سال گذشته شاهد تظاهرات اعتراضی در استانهای جنوب علیه نیروهای عربستان و امارات بودهایم.
سوم اینکه نیروهای یمنی استانهای سعودی همجوار یمن را مورد تهاجم قرار داده و بخشهایی از استان «عسیر» را به تصرف درآوردهاند. عملیات در جنوب یمن و عملیات علیه استانهای جنوبی عربستان یک تحول استراتژیک به حساب میآید این عملیاتها نشان میدهد که انصارالله پس از یک دوره عملیاتهای تدافعی با هدف خنثی کردن حملات هوایی و زمینی سعودی به شمال یمن، وارد دورهای تهاجمی شدهاند.
این موضوع ضمن آنکه نشاندهنده شکست عملیات نظامی ائتلاف سعودی در یمن میباشد، از دست برتر انصارالله در جنگ فرسایشی حکایت میکند. این در حالی است که سعودیها و اماراتیها گمان میکردند عملیاتهای تهاجمی علیه انصارالله در استانهای صنعا، صعده، حجه و حدیده، قدرت آنان را فرسوده کرده و راه برای غلبه بر آنان فراهم شده است. انصارالله هماینک میتواند علاوه بر تکیه بر قدرت تهاجمی خود که با تولید انواعی از موشکهای بومی همراه میباشد، روی فرسایش نیروهای متجاوز و اختلافات آنان سوار شود و متجاوزان را از یمن اخراج نماید.
کاملاً واضح است که آمریکاییها در طول چهار سال گذشته از هیچ حمایتی از سعودیها دریغ نکردهاند، عربستان و امارات را در اداره جنگ یمن ناتوان دانسته و از این پس در نتیجهبخش بودن سیاست خود دچار تردید شوند.
مصوبه چندی پیش کنگره در توقف حمایت آمریکا از عملیات نظامی سعودی و امارات بر ضد یمن یک علامت مهم از تحول در جنگ یمن به حساب میآید. البته ترامپ این مصوبه را وتو کرد اما در این میان پنتاگون که مسئول ادامه حمایت نظامی از ائتلاف متجاوز در جنگ علیه یمن میباشد نیز بیمیلی خود در ادامه حمایت را به دلیل ناتوانی سعودیها و اماراتیها بروز داده و از این رو لحن مقامات سعودی و امارات نسبت به عملکرد نیروهای نظامی آمریکا در منطقه انتقادی شده است.
انفعال آمریکا و سیستم نظامی آن در جریان عملیاتهای فجیره و شمال غرب عربستان نشان داد که آمریکا یا توانایی دفاع از این دو کشور وابسته و سیاستهای آنان ندارد و یا تمایلی به ادامه حمایت بینتیجه از آنان ندارد که در هر دو صورت شرایط ادامه کار برای امارات و عربستان بیش از پیش پیچیدهتر میشود.
اکنون فرصت آن است که این فرضیه دونالد ترامپ که میگوید این حمایت ماست که عربستان و امارات را سرپا نگه داشته است باطل شود. همه باید بدانند که حتی حمایتهای آمریکا هم قادر نیست حیات این رژیمهای نامشروع متجاوز را تضمین نماید. اکنون وقت آن است که تهاجمات پی در پی برای از صحنه خارج کردن رژیمهای شرور عربستان و امارات ادامه یابد و مهمترین منبع مالی سیاستهای نظامی و سلطهطلبانه آمریکا در منطقه از بین برود.
امروز این نه فقط خواستهای ایرانی بلکه خواستهای است که از سوی ملتهای منطقه و بسیاری از دولتهای آن به طور آشکار یا غیرآشکار حمایت میشود. عملکرد عربستان طی سالهای اخیر نشان داد که منبع تولید تروریزم تکفیری و تأمینکننده مالی تروریزم غربی است.
به این جهت امروز عربستان چه از بعد وجهه مذهبی و چه از بعد وجهه سیاسی منفورترین کشور در منطقه پس از رژیم صهیونیستی است. رژیم سعودی با برخورداری از ایدئولوژی تکفیری و با شدت وابستگی به آمریکا قابل اصلاح نیست و از این رو منطقه اسلامی ما باید جراحی شود و این زائده سرطانی از آن جدا گردد.
هیچ فردی خواهان برقراری یا تشدید تحریم تجاری و بروز اختلال در مبادلات خارجی کشور نیست، چرا که این رویکرد زمینه ایجاد تنگناهای اقتصادی و کندی در روند رشد و توسعه اقتصادی کشور را فراهم میکند.
به نظر میرسد که تحریم دو سویه دارد؛ اول پوسته و لایه بیرونی که همان ایجاد تهدیدات اقتصادی است و دیگر، پوسته درونی که ظاهراً ناپیداست، اما به مثابه فرصت باعث افزایش تابآوری اقتصادها و اتکا به منابع داخلی (به معنای عام) و در نهایت برون رفت از تهدیدات و بحرانها میشود. به همین علت هنگامی که کشورها با تحریم مواجه میشوند، تازه فرصتی پیدا میکنند که حداقل به دلیل اجبار هم که شده، برای تولید داخلی فکری کنند. به این میگویند توفیق اجباری!! اما ظاهراً ما حتی در این شرایط هم حاضر نیستیم از موقعیت توفیق اجباری به وجود آمده، بهرهبرداری کنیم.
مسأله امروز کشور، افزایش اتکا به توان تولید داخل است که همه ارکان نظام براساس سال رونق تولید بر آن تأکید دارند، ولی در عمل، به نظر میرسد که گامی رو به جلو برداشته نمیشود. تازهترین مورد آن، رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار هفته گذشته با مسئولان و کارگزاران نظام بوده است که معظم له تأکیدات مجددی روی رونق تولید داخل و بهرهگیری از ظرفیتهای صنعتی کشور داشتند. با وجود تمام عینیتهایی که درخصوص استفاده از فرصت تحریم برای استفاده ظرفیتهای اقتصاد ملی وجود دارد، اما به نظر میرسد که هنوز عزم فراگیر در این باره شکل نگرفته است و اختیارات لازم تفویض نشده است. اینک پیششرط تبدیل تهدیدِ تحریم به فرصت از دل تحریم، عدم تلقی آن به عنوان یک پدیده زودگذر است. بنابراین باید:
اولاً، در اجرای اتخاذ «تصمیمات مهم» و حتی اصلاحات ساختاری بر زمینمانده تعجیل کرد (اصلاحاتی که اجرای آنها در شرایط غیرتحریمی ضرورت داشته است و در شرایط تحریمی الزام توجه به آن دوچندان شده است).
ثانیاً، اقداماتی انجام شود که حتیالامکان بخشهای تحت تحریم از محدوده تحریمپذیری خارج شوند، نظیر اقدامی که در مورد تولید بنزین در ایران صورت گرفت.
از این منظر، میتوان به طور مشخص به موضوع کمبود تولید و بحران کاغذ در کشور نگاه کرد و در شرایط تحریمی آن را مدیریت کرد. با توجه به چالشهای اقتصادی در شرایط کنونی نمیتوان نقش روزنامههای کشور در مدیریت افکار عمومی و خنثیسازی عملیات روانی علیه کشور را انکار کرد، اما متأسفانه همین تأخیر در عدم استفاده بهنگام از فرصتِ تحریم، مطبوعات کشور را با کمبود کاغذ مواجه کرده است.
جالب اینکه کاغذ روزنامه مصرفکنندگان خاص و محدود دارد و حتی تعداد بنگاههای مصرفکننده و میزان مصرف آن هم مشخص است، حتی مبلغ ارزی که برای واردات کاغذ اختصاص داده شده، مشخص است.
از سوی دیگر، دلایل بروز بحران کاغذ هم مربوط به امروز و دیروز نیست و از رانت اطلاعات تا گرانی ارز، عدم واردات و موارد دیگر هم کاملاً مبرهن است که اینک قصد تشریح آن را نداریم. اما باید اشاره کرد که کارخانه کاغذسازی در ایران وجود دارد، گرچه کیفیت محصولات آن در مقایسه با نمونه خارجی کمتر است، ولی دستاندرکاران مطبوعات کشور انتشار روزنامه روی کاغذ داخلی را در مقایسه با کاغذ خارجی که اسیر روابط ناصحیح دلالی و رانت خواری شده، ترجیح میدهند.
موضوع تولید کاغذ، رفع بحران و مشکلات واحدهای تولید داخل میتواند در شرایط امروز مصداق یا آزمون بارزی برای رفع موانع تولید و حمایت از تولیدکنندگان داخلی باشد.
یکی از مهمترین فرصتها، طراحی ساز و کار لازم برای تولید کاغذ داخل و افزایش شمار تولیدکنندگان به منظور جلوگیری از خروج ارز از کشور و تأمین نیاز مطبوعات است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی و بسترساز و سیاستگذار عرصه رسانهای و فرهنگی، اینک میتواند پیشقدم باشد و در کنار وزارت صنعت و بانک مرکزی، تصمیم اضطراری و خارج از روال و فرایند اداری بگیرند و مشکلات صنایع کاغذسازی داخل را مرتفع کند.
این گام میتواند قدم مناسبی برای حل مشکل همیشگی کاغذ تولیدی و همانند خودکفایی بنزین در کشور باشد. بنابراین اکنون فرصت مناسبی است که همه دستگاههای مسئول و حتی با دستور مشخص رئیس جمهوری پیشقدم شده و حل مشکلات کارخانههای تولید کاغذ در داخل را در اولویت قرار دهند تا هم نمونهای باشد برای تصمیمگیری مناسب و دقیق در شرایط تحریمی و هم گامی مهم در رونق تولید.
رهبر انقلاب اسلامی در جمع شاعران درباره زبان فارسی و بیتوجهی به آن در رسانه ملی ابراز نگرانی کردند. اهالی رسانه ملی، چه مجریها و چه کسانی که در سطوح بالاتر کار میکنند، با زبان فارسی آن چنان که باید آشنایی ندارند.
این آشنا نبودن در سطح مفردات کلمات نیست، در سطح ساختارهای نحوی درست است؛ یعنی وقتی صحبت میکنند، از ساختارهای نحوی رسا و صحیح استفاده نمیکنند. ساختار نحوی زبان، باید سالم و رسا باشد تا مفهوم به خوبی به مخاطب منتقل شود.
مشکل دیگر در صدا و سیما، استفاده از واژگان غیر ضروریِ فرنگی است؛ برخی کلمات آنقدر با زبان فارسی آمیختهاند که ما آنها را بیگانه حساب نمیکنیم. گاهی کلمهای در زبان فارسی داریم که سالها از آن استفاده میشده و زیباست و فقط به علت احساس واخوردگی نسبت به زبان بیگانه، آن را کنار میگذاریم.
برای نمونه سالهای سال است که کلمه «دروازهبان» را در زبان فارسی داریم که جا افتاده است، ولی گزارشگران از کلمه بیگانه «گُلِر» استفاده میکنند. این تنها نوعی خودباختگی فرهنگی است که تصور کنیم استفاده از واژههای بیگانه برای مان شخصیت به همراه میآورد.
نکته دیگر، زیرنویسهای خبر تلویزیون است که ساختار دستور زبان فارسی در آنها رعایت نمیشود و این یعنی مسئله توجه به زبان فارسی در صدا و سیما، شعاری و تبلیغاتی است. وقتی از اهمیت زبان فارسی می گویند، خیلی خوب صحبت میکنند ولی هنگامی که باید برای آن سرمایهگذاری کنند، به آن بیتوجهی میکنند؛ مثلاً فیلم نامههای تلویزیونی، نیاز به یک متخصص زبان فارسی دارد که متن آنها از نظر ساختارهای زبانی، ارزیابی شود ولی متاسفانه جای این متخصصها در صدا و سیما خالی است.
همچنین، نوع ادبی ترانه و اینکه چه ترانههایی باید در تلویزیون پخش شود، از مسائلی است که باید بررسی و آسیب شناسی شود. دور افتادن نسل جوان و نوجوان از شخصیتهای فاخر ملی و شاعران برجسته مانند سعدی، مولوی و حافظ باعث شده است به ترانههای سخیف و نازل گرایش پیدا کنند. هم اکنون صدا و سیما با امکانات و قابلیتهای ادبیات فارسی بیگانه است.
صدا و سیما باید با دانشکدهها و گروههای ادبیات فارسی، ارتباط برقرارکند تا بتوانیم شعر فاخر و مناسب شخصیت و خانواده ایرانی را از دل گنجینه عظیم ادب فارسی بیرون بکشیم. رهبر معظم انقلاب در سخنانشان در جمع شاعران، به فردوسی و نقش او در سرافرازی زبان فارسی اشارههایی داشتند.
فردوسی، نماد هویت و ملیت ایرانیان است. شخصیتی است که هم به هویت ملی توجه میکند و هم به مذهب و دین. او شاعری است که با صراحت تمام میگوید: «چنان دان که خاک پی حیدرم» اما بعضی از کج سلیقگیها در مدیریت، باعث میشود تقابلی بین فردوسی و دینداری قائل شوند و این تلقی پیش بیاید که اگر کسی به فردوسی توجه کند، آدم دینداری نیست.
همانطور که رهبری به درستی گفتند، اگر ملتی هویت نداشته باشد، چیزی برایش نمیماند. ما با استفاده از فردوسی و دیگر شخصیتهای فرهنگی میتوانیم هویت، فرهنگ و روح ایرانی را در جوانی که امروز در معرض هجوم اطلاعات رسانههای بیگانه قرار دارد، احیا و شخصیت قومی، ملی و فرهنگیمان را تقویت کنیم.
انتشار ویدئویی از مدرسهای ابتدایی در لیون فرانسه که دانش آموزان فرانسوی تحت آموزش «دیوید بروله» از هنرمندان سازهای کوبهای ایرانی، غزلی منسوب به مولانا را به زبان شیرین فارسی با لحن درست و بدون غلط میخوانند، و همزمانی آن با انتشار ویدئوهایی از تلاش نامعلمانی در چند مدرسه ایران برای به اصطلاح شادیبخشی به دانشآموزان با ترانهای پر از مضمون و الفاظ سخیف و همزمانی این دو با شب شعر شاعران در حضور رهبر انقلاب و گلایه چندین باره ایشان از بی توجهی به زبان فارسی در رسانه ملی ایران، جمیعاً اسباب اشک شوق و اشک غم هر ایرانی عاشق فرهنگ ایران زمین را فراهم کرد: «از بس که بریخت اشک بر خاک / شد خاک ز. اشک او مطیب / من بودم و چرخ دوش گریان / او را و مرا یکیست مذهب / از گریه آسمان چه روید / گلها و بنفشه مرطب / وز گریه عاشقان چه روید / صد مهر درون آن شکرلب / این گریه ابر و خنده خاک / از بهر من و تو شد مرکب / وین گریه ما و خنده ما / از بهر نتیجه شد مرتب»
نتیجه اینکه تماشای کودکانی غیر فارسی زبان که با نفس مهربان خود یکی از شورانگیزترین عاشقانههای مولانا را زمزمه میکنند، بهانهای مضاعف برای زاری چشمانی است که قصه شوق خود را در جایی نوشته میبینند. بهانه اول، خود غزل مولانا و آن موسیقی آسمانی است که برای این ترانه خوانی ساخته شده است و بهانه دوم، شنیدن این ابیات از زبان کودکانی است که فارسی، این زبان عاشقان را نمیدانند، اما با این دقت و لطافت کلمات آن را جاری میکنند: «پیدا شدم پیدا شدم پیدای ناپیدا شدم / شیدا شدم من او بودم من او شدم / با او بودم بی او شدم در عشق او، چون او شدم / زین رو چنین بی سو شدم در عشق او، چون او شدم»
بهانه سوم در حین گوش سپاری به این همنوایی مولانا و کودکان و موسیقی، خود به خود سر بر میآورد! خاطره ترانه خوانی کودکان ایرانی در چند مدرسه با هدایت کسانی که ضعف فهم و اندیشه خود را با یک ترانه سخیف به رخ فرهنگ ایرانی کشیدند. در سرزمینی که فقط یک مولانای عاشقش برای ما تا ابدیت، در منبعی که نه تمامی دارد و نه تکراری میشود به نام دیوان شمس، ترانه و غزل عاشقانه سروده است، چرا نباید کودکان ما در مدرسه به زبان مولانا ترانه خوانی کنند. گویی سعدی و حافظ و صائب و سنایی و رودکی و فردوسی و عطار و عراقی و وحشی و پروین و شهریار از آسمان به تماشای ما نشستهاند و میگریند که مدرسهای فارسی زبان همه این دفاتر غزل و ترانه را بسته است و در حضیض ذلت دست و پا میزند.
اما بهانه چهارم برای اندوه و زاری ما، فارسیندانی مجریان و برنامه سازان صداوسیما است. کمتر پیش میآید که یک مجری یا گویندهای در رادیو و تلویزیون ایران غزلی از حافظ یا سعدی را بخواند و درست بخواند! شاید برخی نتوانند کلمات دشوار غزلها را درست ادا کنند و یا، چون معنی را نمیفهمند، لحن و تأکیدات درست را هم ندانند، در این صورت چاره، نخواندن است و چاره بهتر، مجری نبودن و چاره اعظم، برنامه فرهنگی که به ضد خود تبدیل شود نساختن!
شعر، عروس حجله آفرینش و رایحه دماغ پرور جان و اندیشه و محصول طربناکی روح و روان آدمی است و به تعبیر رهبر انقلاب، معجزه آفرینش است. زبان فارسی با استعداد شگفتانگیزش در ایجاد قافیه و ردیف و ساختن شعر منظوم، معجزهای دیگر بر این معجزه افزوده است، اما حالا سبک مغزانی هستند که به ترانههای بیمایه آویزان میشوند، به این بهانه که شعر وزین و متعهد برای طرب انگیزی روح کودکان و جوانان و حتی بزرگسالانی که با مضامین دشوار آن اشعار ارتباط برقرار نمیکنند، مناسب نیست و باید برای این گروه شعر و ترانه هنری (!) ساخت و سرود.
این غافلان مسئول جنایت تغییر سلیقه فارسی زبانان از زبان سعدی به زبان بعدیاند! جنایتی که حتی مغولان بر سر فرهنگ و زبان این سرزمین نتوانستند بیاورند، ایشان کمر همت به آن بستهاند و طلبکارانه در شبکههای ماهوارهای و حتی در رسانه ملی خودمان ادعای فرهنگی بودن و هنرمند بودن میکنند.
گویا لسان الغیب برای چنین روزهایی و در فراق زبان اصیل فارسی و در شکوائیهای علیه چنین فارسی ستیزانی بود که سرود: «کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی / بیا که بی تو به جان آمدم زغمناکی / عجیب واقعهای و غریب حادثهای / انا اصطبرت قتیلاً و قاتلی شاکی»
حسن روحانی رئیسجمهوری کشورمان در روزهای گذشته گفته بود: «برخیها در زمینه مشکلات اقتصادی کارآمدی دولت را مطرح میکنند، اما چطور همین دولت در دوره یازدهم توانست تورم را مهار و رشد اقتصادی را ارتقاء دهد؟ لذا کارآمدی دولت فرقی با گذشته نکرده و ما همان دولت هستیم، اما در دوره یازدهم مردم امیدوار بودند که مشکلاتشان حلوفصل میشود، اما در این دوره و به هر دلیل مقداری امید مردم نسبت به رفع مشکلات کمتر شده است، لذا همه برای ارتقای امید و نشاط اجتماعی مسئولیت سنگینی دارند.»
این سخنان رئیسجمهوری در حالی مطرح شد که آمارها نشان میدهد حتی در سال ۹۴ هم که بهزعم وی امید مردم بیشتر بوده تنها ۲۴ درصد از مردم امید به آینده بهتر را تصور میکردند. بنابراین شاید برای تغییر وضعیت باید به دنبال متغیرهای اساسیتری در وضعیت اقتصادی کشور بود. هرچند روحانی در ادامه اختیارات ویژهتری همچون دوران جنگ تحمیلی برای عبور از شرایط سخت را خواستار شد، اما باید دانست که زنگ خطر سرمایه اجتماعی مدتهاست به صدا در آمده و شاید اخذ اختیارات ویژهتر بدون تصمیم اساسی برای بازگرداندن اعتماد عمومی کمک چندانی به بهبود شرایط نکند.
بدون تردید افکار عمومی به این مسئله واقف خواهد بود که بخشی از مشکلات امروز اقتصادی کشور معطوف به عملکرد دولت نیست، اما انتظارات مردم زمانی که پای صندوقهای رای رفتند فراتر از دستاوردهایی بود که روند معکوسی در تحقق پیدا کرده است.
باید بپذیریم در زمانهای که فقر، فساد، بحرانهای اقتصادی و شکاف روبهتعمیق میان دارا و ندار، نسل نومیدی را تحویل کشور داده است، استفاده از واژه امید تنها به کلیشهای بیکاربرد تبدیل شده است. مسئله عدم امید به آینده، پیامدهای سنگینی برای آینده عینی کشور خواهد داشت که اگر برای آن اقدام عاجل صورت نگیرد تبدیل به بحرانی مهارناشدنی خواهد شد.
در این میان شاید علوم اجتماعیِ قدرتمند بتواند به موازات اصلاحات اساسی از سوی تصمیمسازان در سپهر سیاسی و اقتصادی کشور، روند سقوط جامعه به دره بیاعتمادی را تغییر دهد. آنچه مسلم است هراس از آینده در مردم آنقدر در زوایای مختلف تصمیمهای سیاسی پیچیده شده است که حالا برای رهایی از آن چارهای جز ازخودگذشتگی سیاسی وجود ندارد.
هرچند در شرایط فعلی آسانترین کار هجمه به عملکرد دولت است، اما شرایط بحرانزده اقتصاد کشور در این روزها نیازمند نوعی ازخودگذشتگی سیاسی برای جراحی در درون نیروهای خود است. از این منظر شاید دولت بتواند پرچمدار این خودگذشتگی باشد و کشیدن این اقدام به پای قضاوت افکار عمومی، سایر نهادهای تصمیمساز را نیز تشویق به این خودزنی مبارک کند.
تردیدی نیست که عملکرد بخشی از دستگاههای اجرایی به واسطه انتخابهای نامناسب مدیران دچار ضعفهای آشکاری است. بنابراین شاید در قدم اول نیاز باشد تا بخشی از این افراد با هر رتبه و درجهای در معرض تغییر شخص رئیسجمهوری قرار گیرند.
در عین حال شاید لازم باشد تا بدنه کارشناسی دولت برای حرکت سریعتر و منطقیتر تقویت شود. این تغییرات میتواند درخواست اختیارات بیشتر از سوی رئیسجمهوری را با حمایت مردمی بیشتری همراه کند.
بدون تردید ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور نیازمند بازنگریهای اساسی است. شاید دولت باید اولین گامها را بدون هیچ تعارفی با هیچ دسته، گروه و شخصی بردارد؛ هرچند که کمی دیر شده باشد.
شاید ویدئوی تصادف دو پورشه سوار در اصفهان را که اخیراً در شبکه های اجتماعی فارسی زبان دست به دست شده است را دیده باشید. یکی از این پورشه ها که در حال مسابقه با دیگری بوده، ضمن انحراف از مسیر با یک پراید برخورد میکند و راننده پراید در دم جان می دهد. در ویدئوی منتشر شده، دخترک راننده پورشه در حال فریاد زدن است که «مرده که مرده، دیه اش را می دهم».
این واقعه، یعنی کشته شدن جوان دانشجوی اصفهانی و ماتم خانواده داغدارش، دردناک است، دردناک تر از آن وقاحت نوکیسه ای است که قیمت جان یک انسان را با مادیات می سنجد، اما موضوعی که از همه بیشتر قابل تامل است، این ساختار معیوب است. خودروی پورشه ای که موجب مرگ یک هم وطن شده، احتمالاً حدود دو میلیارد تومان قیمت دارد، در حالی که دیه جوان از دنیا رفته، ۲۷۰ میلیون تومان است.
مادر تمام این تبعیض ها و فسادها، اقتصاد ناسالم، معیوب و رانتی است. کمتر دیده اید که سرمایه دار یا تاجر اصیلی، این چنین نمایش تجمل داشته باشد یا رفتاری از خود نشان دهد که ملتی را جریحه دار کند، رفتارهای زننده و به اصطلاح امروز، لاکچری بازی های بی هویت، معمولاً از سوی قشر نوکیسه سر می زند. گروهی که در سایه منصب پدر یا انحصار واردات فلان کالا یا مواردی از این دست، به آلاف و الوف رسیده و حالا با نمایش غنای مادی، فقر فکری و فرهنگی خود را به رخ می کشد.
عدالت درآمدی، مسئله ای نیست که قابل چشم پوشی باشد. بر هر حوزه ای که دست بگذاریم، نمونه ها فراوانند. نسبت درآمد پزشک و پرستار در بسیاری از کشورهای دنیا، چهار به یک است، در حالی که در کشور ما این نسبت دو رقمی و حتی گاهی سه رقمی است! نابرابری در پرداخت حقوق و مزایای کارکنان دولت مشهود است، صاحبان سخت ترین و شریف ترین مشاغل، در تامین مایحتاج زندگی مانده اند و به شغل دوم و سوم روی آورده اند، در حالی که حقوق های دو رقمی، کف درآمد برخی از مجموعه هاست.
غیر از عدالت درآمدی، حوزه های دیگر از قبیل عدالت آموزشی هم با چالش جدی مواجهند. در آزمون ورودی سال گذشته دانشگاه ها، ۵ نفر اول رشته های ریاضی، تجربی و انسانی، همه فارغ التحصیلان مدارس غیرانتفاعی بوده اند.
این بدین معنیست که اقشار پولدارتر، از آموزش های با کیفیت تر و بیشتری برخوردارند و در دانشگاه و تحصیلات عالی هم، جایگاه بهتری پیدا می کنند، تحصیلات بیشتر و در نتیجه جایگاه شغلی و آینده تضمین شده تر و همین نسل پولدار، فرزندانشان را هم بر همین منوال تربیت می کنند.
خلاصه آنکه در حوزه آموزش، در حال حرکت به سوی طبقاتی شدن هستیم، ثروتمندانی که تحصیلات بهتری دارند و تهیدستانی که شانس چندانی هم برای کسب آموزش و تحصیلات عالی همچون دسته اول ندارند. در یک کلمه، به اصطلاح جامعه شناسان، فقر در حال تبدیل شدن به یک نهاد در جامعه ماست.
در حوزه عدالت شغلی و موارد دیگر هم اوضاع تعریف چندانی ندارد. اما ذکر دو نکته ضروری می نماید: اول آنکه نقد صریح پیش گفته، درون خانواده جمهوری اسلامی ایران است و با همه این شرایط، انقلاب اسلامی نسبت به دوره پیش از آن، در حوزه عدالت دستاوردهای بزرگی داشته و حتی مقایسه آن با دوره قبل، جفای در حق انقلاب است. شرح این مسئله پیش از این بارها در روزنامه آمده است.
اما نکته دوم آنکه عدالت مدنظر، چیزی نیست که صرفاً در حوزه دستگاه قضا قرار بگیرد، یعنی قوه قضائیه، حلقه آخر زنجیره اجرای عدالت است که آن هم برخورد با عاملان بی عدالتی هاست. عدالت درآمدی، عدالت درمانی، عدالت آموزشی و مواردی از این دست، از رهگذر اصلاح ساختارها، شفافیت عملکردی و بودجه ای و بازتعریف ماموریت ها قابل تحصیل است و تجربه هم نشان داده که دور از دسترس نیست.
ارسال نظرات