به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
بارها شنیدهایم که «ایجاد دودستگی در داخل ایران» یکی از اهداف اصلی تحریمهای آمریکا علیه ایران برای تامین استراتژی مبنایی آمریکا یعنی «تغییر نظام جمهوری اسلامی» است.
این دقیقاً درست است و با دهها اظهارنظر رسمی مقامات آمریکا هم تطبیق میکند کما اینکه در همین روزهای اخیر هم که تعداد زیادی از شخصیتها، نهادها و رسانههای این کشور از قرار گرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ذیل عنوان «گروههای تروریستی»، انتقاد کردند، به این موضوع تصریح داشتند که این اقدام سبب همبستگی بیشتر جامعه ایران با نظام سیاسی آن شده و نیز به همبستگی مردمی با سپاه منجر میشود.
در واقع این موضوع از یکسو بیانگر وجود تعارضات در متن برنامه ضد ایرانی آمریکاست و از سوی دیگر بیانگر به نتیجه نرسیدن اقدام واشنگتن در اعمال فشار بر سپاه پاسداران میباشد. اما در این میان نکاتی وجود دارد که اشاره به آنها میتواند به تبیین موضوع کمک نماید:
۱- مشکل آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیست، مشکل آمریکا از یکسو راه جدیدی است که ملت بزرگ ایران برای بازتعریف هویت شکوهمند خود پس از یک دوره طولانی که منافع و مصالح او بدون آنکه برایش کمترین نفعی داشته باشد، قربانی سیاستهای استعماری غرب و به ویژه آمریکا و انگلیس میشد، به میدان آمده است و علیرغم دشمنی شدید غرب، توانسته است به نقطههای بزرگی در حوزههای علمی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی و حتی اقتصادی دست پیدا کند. غرب میخواهد ایران را به عقب برگرداند و همان جملهای که اوباما گفت که اگر میتوانستیم تمام پیچ و مهرههای تاسیسات هستهای ایران را باز میکردیم، در همه موضوعات، محقق گرداند که البته این کاری نشدنی است.
بزرگترین دلیل آن هم این است که اگر پس زدن ایران شدنی بود باید طبعاً در زمانی اتفاق میافتاد که ایران نه جمعیت امروز را داشت، نه قدرت علمی امروز را داشت، نه نفوذ منطقهای امروز را داشت و نه رابطه فعالی با همسایگان خود داشت و نه به نتایج شیرین چهل سال مقاومت دست پیدا کرده بود و نه ضمناً آمریکا در این حد از ضعف در همراه کردن دیگران با خود قرار داشت.
در این میان اگر حمله به سپاه موضوعیت دارد به خاطر نقش پررنگی است که در روند احیای هویتی ایران داشته و دارد. مشکل آمریکا از سوی دیگر سیاستهای خود او است. آمریکا میخواهد با نادیده گرفتن ضعفهای خود و نادیده گرفتن تواناییهای طرف مقابل، سیاستهای زیادهخواهانه خود را «دیکته» کند و در زمان دیکته هم دست به اقدامات دیگری میزند که زمین و زمان را علیه خود میشوراند! این همان حماقتی است که از آن سخن میگوییم.
آمریکا برای به نتیجه رساندن فشارهای خود، شدیداً به «کمک دیگران» نیاز دارد. اروپا، روسیه، چین، مزدوران عرب، سازمان ملل و بسیاری دیگر باید به آمریکا کمک کنند تا شاید از پس تکان دادن «صخرهای سخت» برآید اما درست در همین زمان تنشهای خود را با همه اینها افزایش میدهد و دستان خود را خالی میکند!
پس ذات این سیاست، شکستآور است. از این رو ایران میتواند به راحتی از فضای تصنعی پرهیاهویی که تیم ترامپ راه انداختهاند عبور کرده و به ریش آنان بخندد.
۲- قرار دادن سپاه پاسداران در لیست تروریزم، در واقع یک اقدام امنیتی نظامی علیه جمهوری اسلامی یا علیه سپاه به عنوان مهمترین نهاد قدرت ایران نیست. کما اینکه یکی- دو ساعت بعد از آنکه «مایک پمپئو» رئیس سابق سازمان تروریستی سیا و وزیر خارجه فعلی آمریکا، بیانیه روز دوشنبه گذشته را قرائت کرد، یک مقام نظامی پنتاگون در مصاحبه با «وال استریت ژورنال»، ضمن ابراز نگرانی تلویحی از اقدام ترامپ گفت: «ارتش هیچ دستوری برای برخورد نظامی با نیروهای ایرانی دریافت نکرده و باید بگویم اقدام رئیسجمهور به معنای جنگ با ایران یا کشتن گروهی از ایرانیها نیست. به هیچ وجه نیست.»
دلایل این هم کاملاً واضح است، آمریکا نمیتواند جان بیش از ۲۰۰ هزار نیروی نظامی خود را که به صورت پراکنده در سه سوی مرزهای ایران قرار داشته و در هر جا در واقع در «محاصره مسلمانان انقلابی هوادار ایران» هستند، به خطر بیندازند همین مقدار هم که جلو آمدهاند با وحشت فرماندهان ارتش آمریکا مواجه میباشند و همانطور که وال استریت ژورنال نوشت این تعبیر خانم وندی شرمن- عنصر تندرو تیم مذاکرهکننده آمریکا در دوره اوباما با ایران- را قبول دارند: «اقدام علیه سپاه، جان نیروهای نظامیمان را به خطر میاندازد به همین دلیل دولت باراک اوباما با این طرح که از سوی ایپک- مهمترین نهاد تصمیمسازی یهودیان آمریکایی- ارائه و بر آن اصرار میشد، مخالفت کرده بود. این طرح در عمل برای بهبود شرایط ما در منطقه هیچ سودی ندارد.» بنابراین ماجرا اصلاً امنیتی- نظامی نیست که عدهای در داخل و خارج راه افتاده و آن را مقدمه تنش نظامی بین آمریکا و ایران معرفی کردهاند.
هدف قرار دادن سپاه در این طرح صهیونیستی دقیقاً ماهیت اقتصادی دارد. در واقع پس از آنکه عدهای ماهها در داخل و خارج به صورت حساب شده و بعضی هم نادانسته روی نقش اقتصادی و سیاسی سپاه پاسداران تبلیغات کرده و سپاه پاسداران را مهمترین عامل عبور جمهوری اسلامی از فتنه ۸۸ و مهمترین عامل بقای ساختار و زیربناهای اقتصادی ایران علیرغم آنکه سالهاست در زیر شدیدترین تحریمها و به قول مقامات آمریکایی زیر بیسابقهترین فشار و رژیم تحریم قرار دارد، معرفی کردند، ترامپ آمده و میگوید بسیار خوب من این مهمترین عامل ثبات سیاسی و اقتصادی ایران را مستقیماً مورد سوال قرار داده و از آن سلب هویت میکنم تا مهمترین عامل بازدارنده ایران در مقابل تهاجم سیاسی و اقتصادی از صحنه خارج شود.
حال جدای از اینکه خود این جمعبندی و توقعی که از آن دارند، احمقانه است، نشان میدهد که قراردادن سپاه پاسداران در لیست تروریزم در واقع یکی از برگهایی است که در «تشدید فشارهای تحریمی» متوجه جمهوری اسلامی است و طبعاً باید در ماهها و هفتههای آینده شاهد برگهای دیگری هم باشیم که البته در عمل به مقاومت بیشتر و پرنشاطتر ایران و شکست بیشتر آمریکا منجر میشود.
در اینجا به ژرفای سخن رهبری میرسیم که چند ماه پیش فرمودند: «جنگ واقعی، جنگ اقتصادی و تحریم و گرفتن عرصه کار و فعالیت و فنآوری در کشور است… ما را به جنگ نظامی متوجه میکنند تا از این غفلت کنیم.» آمریکا با قراردادن سپاه در لیستی که خود سزاوار قرار گرفتن در صدر آن است، میخواهد به سرمایهگذاران داخلی و خارجی بباوراند که ایران به سمت چالشهای نظامی و ضعف امنیتی میرود، پس دست نگه دارید. کما اینکه حوادث حقیر تروریستی علیه نیروهای نظامی کشور در اهواز و جاده خاش نیز به همین منظور صورت گرفته است.
۳- اگر پذیرفتیم که اقدام روز دوشنبه دولت آمریکا علیه سپاه، در واقع یک حلقه از زنجیره اقدامات اقتصادی و مالی علیه ملت و حاکمیت ایران است، ما هم متقابلاً و با تاسی به توصیه امیرمومنان حضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام که فرمود: «ردالحجر من حیث جاء» باید در هدفگذاری به سمت این نوع اقدامات برویم.
یعنی تهدیدات گستردهای را علیه منافع اقتصادی آمریکا و شرکای آن به موقع اجرا درآوریم. بله آمریکا در حوزه امنیتی تهدید میکند و در حوزه اقتصادی اجرا میکند ما هم درحوزه امنیتی تهدید کنیم ولی عمل خود را متوجه لطمهزدن به منافع اقتصادی آمریکا و عوامل آن در منطقه کنیم.
هم اینک صدها شرکت پیمانکاری آمریکایی در کشورهای مختلف در منطقه ما با پشتیبانی نیروهای نظامی آمریکا و سفارتخانههایی که به وسیله نظامیان آن اداره میشوند، مشغول فعالیتهای گسترده و متنوع اقتصادی هستند. ما باید در یک نقشه راه مشخص و هدفگذاری حداکثر یک ساله، کلیه این فعالیتها را متوقف کنیم و منفعت اقتصادی آمریکا را به صفر برسانیم.
کار دیگر ما باید اقدام کارساز اقتصادی علیه مهمترین عنصر منطقهای وابسته به آمریکا یعنی عربستان باشد. رژیم سعودی ضمن آنکه فعلاً گاو شیرده آمریکا و غرب است، «پاشنه آشیل» سیاستهای ضدایرانی و ضداسلامی آمریکا در منطقه هم میباشد. هماینک وقت آن فرا رسیده است تا به سخن رئیسجمهور که چند ماه پیش بیان کرد و با صراحت گفت: اشکالتراشی بر سر راه اقتصاد ایران باعث توقف اقتصادی مزدوران آمریکا میشود، جنبه عملی بدهیم.
سیاست ما باید مبنی بر صفر کردن صادرات نفت عربستان باشد و میدانیم که لااقل ۷۵ درصد نفت سعودی از دریای سرخ میگذرد و طرفهای اصلی این نفت صادراتی هم اروپاییها یعنی مهمترین شرکای آمریکا در اعمال تحریمهای ضد ایرانی هستند این در حالی است که تنگه هرمز، محل صدور نفت به شرکای آسیایی ما که مخالف اقدامات ضدایرانی آمریکا هستند، میباشد و البته توقف صدور نفت از این تنگه، آسیبی هم به دولتهای عربستان و امارات میزند که به نظر میآید آنان خود را برای چنین روزی آماده کردهاند.
توان ما در صفر کردن صادرات نفت عربستان، زمانی که سردار سلیمانی به حمایت از سخنان آن روز رئیسجمهور برخاست، فهمیده شد. همه میدانند نیروی قدس ماموریتی در تنگه هرمز ندارد و این خطاب با دریای سرخ و سواحل غربی عربستان تناسب دارد.
بسیار خوب، زمان را از دست ندهیم و به اجرای برنامه به صفر رساندن صادرات نفت عربستان بپردازیم و به جایی برسانیم که در عمل اتفاقی بیفتد و طرفهای اروپایی و عربی به طور واقعی و جدی دریابند، دنبالهروی از سیاستهای ضدایرانی برای آنان ضرر جدی دارد.
این نکته را هم در نظر داشته باشیم که به احتمال خیلی زیاد به محض آنکه بخش اول صادرات نفت سعودی متوقف شود، اروپاییها و سعودیها، رایزنی با محافل مؤثر آمریکایی نظیر کنگره آمریکا برای متوقف کردن اقدامات ضدایرانی را شروع میکنند و لابیها در داخل آمریکا نیز به راه میافتند.
باید اضافه کرد که برای اجرای طرح صفر کردن صادرات نفت عربستان نباید این بار را بر دوش نیروهای مقاومت هوادار ایران در منطقه گذاشت، نیازی به این نیست، ایران میتواند از شیوههای مؤثر امنیتی دیگر برای رسیدن به این منظور استفاده کند و در تجربه هم از این روشها استفاده شده است یک نمونه آن اخراج نظامیان آمریکایی از عراق بود که طی آن نه از نیروهای نظامی ایران استفاده شد و نه گروههای مقاومت عراقی هوادار ایران به کار گرفته شدند.
در این میدان روز به روز عرصه امنیتی بر نیروهای آمریکایی تنگتر شد و در عین حال روز به روز نفوذ سیاسی نیروهای عراقی متحد ایران در ساختار حاکمیتی این کشور گسترش یافت و در نهایت در یک دوره چهارساله، حضور نظامی آمریکا در عراق به صفر رسید.
ایران باید تصمیم بگیرد نباید به آمریکا اجازه دهیم هر از چند هفته یک برگ جدید ضدایرانی- ولو اینکه آثار عملی آن کم باشد- رو کند. این روند باید متوقف شود. ما با ابتکار عمل میتوانیم این روند را بدون آنکه کشور را درگیر هزینههای امنیتی نمائیم، متوقف کنیم. بسمالله، شروع کنیم، صدور نفت رژیم سعودی باید صفر شود. یک سال وقت داریم.
شاید تعجبآور باشد ولی به نظر میرسد که سیل در خوزستان به مرحلهای رسیده است که مشکل آن ورود آبهای فراوان نیست، بلکه مشکل اصلی عدم خروج آبهای موجود است. خروج آب یا از طریق فرو رفتن به زمین و اضافه شدن به سفرههای زیرزمینی است یا از طریق ورود به تالابها و هورها و دریا یا از طریق تبخیر.
حجم گسترده آب چشماندازی برای تبخیر ایجاد نمیکند. اشباع شدن زمین، امکانی برای جذب آب در زمین فراهم نمیکند. تنها راهحل، خروج آب از شهرها و روستاها و مناطق کشاورزی است.
اگر این اتفاق رخ ندهد، نه تنها زندگی عادی مردم دچار اختلال میشود، بلکه کشت بهاره نیز محال خواهد شد و از همه بدتر اینکه طولانی شدن مدت زمان غرقآب بودن زمینها ممکن است موجب تغییر کیفیت زمینها شود. بهدلیل رسوب گرفتن رودخانهها و بالا آمدن سطح آنها و نیز بسته شدن مسیلهای فرعی که موجب تخلیه آب رودخانهها هنگام سیلاب میشد و از همه مهمتر تجاوزهای رسمی و غیررسمی به حریمهای رودخانه و مسیلها امکان عبور آب و سیل کمتر شده است و از آنجا که سد موجب کاهش معمول حجم سیلاب شده است، در نتیجه در عمل فقط شکلگیری سیلهای بزرگ را در زیردست ممکن کرده است، به همین دلیل ابعاد خرابیها را بیشتر کرده است.
اکنون و بههر دلیلی با چنین بحرانی مواجه هستیم. علل بروز آن هرچه بوده را در این مرحله و بهطور موقت نادیده میگیریم. هرچند در ادامه بسیار مهم خواهد بود. ولی در این مقطع پیش از هر چیز، کوشش و بسیج ملی را باید برای خارج کردن آب از خوزستان به سوی هورالعظیم و اروندرود و دریا معطوف کرد. با ورود آب کار چندانی نمیتوان کرد.
فعلاً ظرفیت سدها تکمیل است و هرچه وارد سدها شود طبعاً به همان میزان نیز باید خارج شود. شاید در ادامه بتوان با تنظیم ظرفیت سدها از فشار سیلهای بعدی کاست، ولی در هر صورت تنظیم سدها به معنای خروجی بیشتر آب از ورودی آن خواهد بود.
بویژه آنکه در اردیبهشت مواجه با فصل آب شدن برفها در ارتفاعات زاگرس هستیم و این امر موجب افزایش ورودی آب به سدها خواهد شد. بنابراین چشمانداز کوتاهمدت از کاهش قابل توجه ورود آب به دشت خوزستان خبر نمیدهد. متأسفانه باید گفت جلوی پیشروی منطقهای آب در سطح دشت خوزستان گرفتن نیز مشکل چندانی را حل نمیکند.
به میزانی که جلوی ورود آب به یک منطقه یا روستا با شهر گرفته شود، به همان میزان آب به مناطق دیگر رفته و جاهای جدید را غرق در خود خواهد کرد. پس مسأله اصلی خارج کردن آب از کل خوزستان است. مسأله بعدی تأمین امکانات و نیاز مردم منطقه و حمایت بیدریغ از آنان است.
حمایتی که از طریق حضور مسئولین، شخصیتها و چهرههای مردمی در آنجا عینیت خواهد یافت. در این مرحله باید تهدید سیل را به فرصتی بیبدیل برای تقویت حس همبستگی ملی تبدیل کرد. این حس نه فقط در خوزستان، بلکه در لرستان و گلستان و سایر مناطق نیز باید متجلی شود.
تردیدی نیست که مدیریت کامل این رخداد در سالجاری برای دولت بسیار پرهزینه و سنگین است. دولت بدترین دوران بودجهای خود را طی میکند. ولی فراموش نکنیم که قدرت دولتها و مردم در چنین مقاطعی خود را نشان خواهد داد. امروز خوزستان به اشغال آب درآمده است.
چهار دهه پیش در اشغال ارتش متجاوز صدام بود، اگرچه این دو اشغال از بیشتر جهات تفاوت دارند ولی در اینکه زمین و زندگی خوزستان تحت تأثیر منفی آنها قرار گرفتهاند، تردیدی نیست. بنابراین با همان قدرت و انگیزهای که در دفاع مقدس عمل کردیم و خوزستان را از لوث وجود بعثیها پاک کردیم، باید خوزستان را از آبهای ناخوانده و مزاحم نیز خلاص کرد تا دوباره شاهد رویش جوانههای امید و سرسبزی خوزستان شویم و آبهای مزاحم نیز به سوی هورهای بزرگ هدایت شوند تا بلکه امسال خوزستان از شرّ ریزگردها نیز خلاص شود.
تمام کسانی که امسال و پیش از سیل به منطقه رفته بودند، از زیباییهای حیرتانگیز طبیعت منطقه لرستان و خوزستان تعریف میکردند و در شگفت بودند. بارشهایی که یک ملت را خوشحال کرد، اکنون به دغدغه ملی تبدیل شده است. این دغدغه ملی با یک اراده ملی حل خواهد شد.
اعتراضات مردمی در سودان که از چهارماه پیش در واکنش به گرانی نان و سوخت آغاز شده بود، نوید این را می داد که موج دوم اعتراضات مردمی در کشور های عربی پس از هشت سال برای ایجاد اصلاحات دوباره کلید خورده است.
اعتراضاتی که مرزهای این کشور را درنوردید و موج آن تا الجزایر هم رسید وبه برکناری و نامزدنشدن مجدد عبدالعزیز بوتفلیقه برای انتخابات ریاست جمهوری انجامید. پس ازاین رویداد بود که اعتراضات آرام شهروندان سودانی به اوج خود رسید و مطالبه آنها از اعتراضات اقتصادی به ناکارآمدی و فساد دستگاه حاکم تغییری جدی کرد.
اما سرعت در این تغییر مطالبات شاید یکی از عوامل اصلی چشم انداز مبهم و تا حدی ناامید کننده این اعتراضات باشد. چرا که مردم این کشور بدون کسب تجربه از اعتراضات هشت سال گذشته در حالی که برنامه و آلترناتیوی برای دولت البشیر نداشتند خواستار کناره گیری وی شدند.
در این میان ارتش این کشور که در هفته منتهی به کودتا در مقابل حملات پلیس ضد شورش به مردم نقش «پلیس خوب» را بازی می کرد، قدرت را به یک باره در دست گرفت و با برکناری عمرالبشیر واعلام سه ماه وضعیت فوق العاده عملاً انقلاب مردم را به حاشیه راند.
آن هم در حالی که از یک سو مردم سرگرم کناره گیری البشیر و نه کل دستگاه حاکم بودند و از سوی دیگر چهار ماه اعتراض، دولت البشیر را در موضع ضعف قرار داده بود. دولتی که سه دهه پیش با حمایت اخوان المسلمین از ژنرال عمر البشیر، علیه صادق المهدی کودتا کرد و به قدرت رسید.
در این مدت حکومت ۳۰ ساله البشیر با چالش های بسیاری مواجه بود.در سال ۲۰۱۱ با برگزاری یک همهپرسی سودان جنوبی از سودان جدا شد. ریشه این جدایی به جنگهای داخلی این کشور باز می گشت. این موضوع سبب شد سودان ۷۵ درصد از درآمدهای نفتی خود را از دست بدهد. وضعیتی که بر بحران های بی شمار دولت او افزود و عملاً دست وی را در مقابل قدرت های منطقه ای و جهانی درازترکرد.
از طرفی، تحریم های اقتصادی از سوی آمریکا ۵۰۰ میلیارد دلار به کشور سودان آسیب زده است. با اینکه تحریم ها برداشته شده اما آثار آن درکوتاه مدت نشان داده نشد. طبق آمار رسمی اعلام شده بیکاری در کشور سودان ۲۱ درصد است و آمار غیر رسمی میزان آن را ۵۰ درصد نشان می دهد، همچنین تورم ۷۰ درصدی گزارش شده است.
این وضعیت اقتصادی ودرآمدی، منطق سیر چرخش های سیاسی عمر البشیر و حرکت های سینوسی عجیب او از منتهی الیه یک طیف به طیف دیگر طی سال های گذشته را با هدف جذب ودریافت کمک های مالی از این طیف ها نشان می دهد.
عمر البشیر که با حمایت اخوانی ها بر سر کار آمده بود، برای سرپا نگه داشتن دولت، به کشورهای نفت خیز ضد اخوان حاشیه خلیج فارس، همچون عربستان و امارات نزدیک شد. سودان برای کسب درآمد چهار هزار سرباز به یمن اعزام کرد و از سویی عربستان وعده کمک های مالی به خارطوم داد. اما سعودی ها به دلیل تحمل هزینه های سنگین در جنگ یمن به وعده های خود عمل نکردند.
البشیر هر چند به نظامهای کهنه عربی تعلق داشت، اما تفاوتهایی با آنها به ویژه در سیاست خارجی داشت. همین مسئله خارطوم را گاه و بیگاه در تعارض با بلوک عربی عربستان قرار میداد که در مسائل متعدد خود را نشان داد. هر چند بشیر در چند سال اخیر به ویژه پس از کودتا در مصر به این بلوک نزدیک شد، اما فاصله خود را تا حدودی حفظ کرد. فاصله ای که باعث رنجش محور ریاض ابوظبی شده بود.
سفر رئیس جمهور سودان به سوریه در دسامبر سال ۲۰۱۸ و دیدار با بشار اسد بر این نارضایتی افزود. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. اواسط ماه ژانویه در حالی که یک ماه از اعتراضات می گذشت البشیر به قطر که با او اشتراکات اخوانی دارد سفر کرد.
در این میان، نگاه سودان به سمت ترکیه و قطر برای کسب درآمد از جمله واگذاری جزیره «سواکن» هم نتیجه نداد و تنها سبب شد که خشم بیشتر سعودی ها برانگیخته شود.اگر چه هنوز به قوت نمی توان نقش خارجی در این کودتا را محتمل دانست اما حداقل سکوت ریاض در این تحولات بر سرعت حرکت ارتش که اکنون شاهد اوج گیری اعتراضات مردمی است و احتمال می داد سررشته امور از دستش خارج شود، برای برکناری البشیر افزود.
بنابراین آنچه در این کشور روی داده انقلابی ناتمام بوده که نظامیان با موج سواری بر اعتراضات مردمی عمرالبشیر را از قدرت ساقط کردند و خود بر مسند قدرت نشستند. فارغ از صحت گفتار «شورای نظامی» که اعلام کرده تنها طی یک دوره گذار دو ساله عهدهدار مدیریت کشور خواهد بود، باید گفت ارتش تا هر مدتی که بخواهد قدرت را در دست داشته باشد، با همان چالش های البشیر روبه روست، چالش هایی که اکنون اعتراضات مردمی را هم باید به آن افزود.به نظر می رسد سودان هنوز تا رسیدن به ساحل آرامش راه درازی در پیش دارد.
۱- مدتها بود جای آیتا… هاشمی را خالی نکرده بودم، ولی با شنیدن خبر خباثت دیوانه گونه ترامپ درباره سپاه واقعاً جای ایشان را خالی کردم که اگر بود و این خبر را میشنید حتماً با همان لبخند دلپذیر همیشگی جواب میداد: سپاه زنده است! ۲- جالب است در یادداشت قبلم که از ۸ آرزوی آیتا… هاشمی برای سال ۹۸ نام بردم در یکی از بندها به عزت روزافزون نظامیان اشاره کردم که خوشبختانه خیلی زودتر از بقیه عملی شد و مطمئنم قلب آیتا… هاشمی از وحدت کمسابقه آحاد مختلف مردم و جناحهای سیاسی کشور در دفاع جانانه از سپاه، شاد شد.
وحدتی که سالها بود بهخاطر رقابتهای باندی و ظهور جریان انحرافی آسیب دیده بود ولی با خباثت ترامپ، به گونهای معجزهآسا مرهم شد و از این به بعد وظیفه سپاه است که در حفظ این وحدت تاریخی، کوشا باشد و در جایگاه سربازی نظام برابر منویات صریح فرمانده کل قوا به راهبرد استراتژیک جذب حداکثری -همچون سردار قاسم سلیمانی- عمل نماید. ۳- نسخه آیتا… هاشمی برای آمریکای ترامپ -علاوه بر حفظ وحدت بهوجود آمده در داخل کشور- بیشباهت به نسخه ۳۰ سال قبل ایشان برای آمریکای ریگان نیست، ریگان و ترامپ دو روی یک سکه هستند.
روسای جمهور کابویمنش و دیوانهنمایی که میخواهند به هر طریق ممکن ثابت کنند «آقای جهان» آنها هستند و هیچ صلح و جنگ و توافق و تعهدی بیامضای آنان اعتبار ندارد و باید یک سر آن حتماً اینها باشند. اینکه ریگان توافقات جنگ سرد قبل از خود را نادیده گرفت و طرح جنجالی جنگ ستارگان را مقابل شوروی سابق علم کرد درست شبیه رفتار ترامپ امروز است که هم زیر میز توافق جهانی برجام زد و هم سایر توافقات رئیسجمهور قبل از خود را با بیمنطقی تمام نادیده گرفت تا خودشیفتگی شخصیتی افراطی «آقای جهان» را در این دو رئیسجمهور به ظاهر متفاوت ولی در باطن مترادف، به عینیت کامل برساند.
نسخه آیتا… هاشمی برای تقابل با ریگان، بهجای «مقابله انتحاری»، «مهار دیوانه» بود. مهار رئیسجمهور دیوانهای که فکر میکرد میتواند جمهوری اسلامی را به تله «انتحار» بکشاند ولی خودش در تور «مهار» افتاد و با پرونده «ایران-کنترا» نه تنها در انتخابات بعدی آمریکا صحنه را به رقبای منتقدش واگذار کرد که خودش هم برای همیشه از دنیای سیاست خداحافظی کرد. از نگاه نگارنده نسخه آیتا… هاشمی برای آمریکای ترامپ بیشباهت به آمریکای ریگان نیست. نسخهای قابل تکرار و مطابق با عقلانیت اسلامی به نام «مهار دیوانه».
امروزه بهرغم گسترش ارتباطات و تعاملات جهانی و پیشرفتهای چشمگیر و این همه شعارها و ادعاهای جهانی برای حفاظت از صلح و امنیت جهانی، متأسفانه شاهد هستیم که هرازگاهی افراد، گروهها یا دولتهای مختلفی در جهان با اقدامات و فعالیتهای یکجانبهگرایانه و قلدرمآبانه خود، امنیت و آرامش جهانی را دستخوش تحولاتی میسازند و با آشفتهسازی اوضاع جهان، صلح، امنیت و احترام به کرامت انسانها و ملتها را دچار مخاطره و آسیب میکنند و موجب رشد و گسترش خشونت و تروریسم میشوند. تردیدی نیست که ریشه بسیاری از رفتارهای خصمانه در نادیده گرفتن هویت و احترام به کرامت انسانها نهفته است.
بدون تردید چنانچه بخواهیم به مهمترین مصادیق و نمونههای بارز عدم پایبندی به صلح، عدالت، امنیت و ایجاد زمینههای خشونت در جهان به شکل سازمانیافته اشاره کنیم، میتوانیم بهفهرست بلندی از اقدامات غیرقانونی، ضدانسانی و نابخردانه «ترامپ»، رئیسجمهور ایالات متحده امریکا اشاره کنیم.
وی با خروج یکجانبه و غیرقانونی از پیمانها و معاهدات معتبر بینالمللی همچون برجام، پیمان تغییرات آب و هوایی پاریس، خروج از شورای حقوق بشر، تغییر پیمان نفتا، خروج از توافقنامه جهانی امور مهاجران و انتقال غیرقانونی سفارت امریکا به بیت المقدس علاوه بر اثبات پایبند نبودن به تعهدات بینالمللی، زمینههای تزلزل در قواعد، مقررات و حقوق معتبر بینالمللی را به وجود آورده است و حتی پا را از این موارد نیز فراتر گذاشته و در امور داخلی کشورها دخالت میکند.
دونالد ترامپ که درحال حاضر تحت تأثیر لابیهای صهیونیست و افراطی در داخل و بیرون امریکا قرار دارد، سیاست جدیدی را به اجرا گذاشته است که نه تنها ایالات متحده را از سازمانها و معاهدات بینالمللی دور میسازد، بلکه در مجموع از آنها خارج کرده و به امنیت و نظم جهانی نیز صدمات جبرانناپذیری وارد ساخته است.
امروز نیز جهانیان شاهد سخیفترین اقدام غیرقانونی دیگری از ترامپ هستند که وی بدون رعایت موازین حقوق بینالملل و تمامی معاهدات جهانی، اقدام به تروریست نامیدن نیروهای نظامی یک کشور مستقل و عضو رسمی سازمان ملل میکند که یک بدعت خطرناک و خلاف تمام اصول، موازین و قواعد بینالمللی است.
دولت امریکا در ادامه سیاستهای خصمانه و فشار بر ملت ایران، در اقدامی غیرقانونی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به فهرست سازمانهای تروریستی خود اضافه کرد. اقدامی که بدون شک ناشی از شکست سیاستهای این کشور در تأمین و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی و برای ادامه روند نا امنسازی و تولید فضای آنارشی در منطقه غرب آسیا و ایجاد چتر حمایتی از تروریستها و ناکامی این کشور در تحریمهای غیرقانونی و فشارهای مختلف بر ملت ایران و سرخوردگی ۴۰ سال ناکامی در مقابله با ایران صورت گرفت، چرا که هیچ ناظر منصفی نمیتواند کوششهای مؤثر سپاه در تولید صلح و امنیت برای مردم منطقه را نادیده بگیرد.
امریکا و رژیم صهیونیستی، ایران و جبهه مقاومت را یکی از تأثیرگذارترین نیروهای موجود در مقابل سیاستهای سلطه گرایانه خود در منطقه میبینند، لذا از روی عصبانیت ناشی از ناکامی و شکست و تلاش غیر عقلانی برای پاسخگویی به افکار عمومی مردم امریکا و احیای ابهت پوشالی خود در جهان، نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را که در کنار مردم مسلمان و درد کشیده منطقه ایستاده و با گروههای تروریستی تکفیری و داعش مقابله کرده و از صلح پاسداری میکنند، در لیست تروریسم قرار میدهد.
البته رصد رفتارهای رئیسجمهور امریکا نشان داده است که از هیچ پشتوانه فکری و سیاسی برخوردار نیست و جهانیان به تصمیمات غیر منطقی و دمدمیمزاجانه او عادت کردهاند و هر روز شاهد اقدامات غیرحقوقی و غیرانسانی دولت امریکا هستند و در واقع شخصیت ترامپ بهعنوان یک رئیسجمهور، بیشتر از آنکه مورد توجه و تأثیرگذاری باشد، به موضوع خنده و تمسخر تبدیل شده است که غالباً رؤسای کشورها با نگاه تحقیرآمیز در مقابل این تصمیمات سکوت میکنند و آنها را جدی نمیگیرند.
اما بهنظر میرسد برای جلوگیری از یکجانبهگرایی امریکا و تقویت قوانین بینالمللی و نهادهای ناظر جهانی، علاوه بر دولتها که لازم است با اتخاذ مواضع اصولی مانع از نادیده گرفته شدن مقررات بینالمللی شوند، وظیفه نخبگان، حقوقدانان و اندیشمندان است که در قالب فعالیتهای مدنی و مردمنهاد، نسبت به ارتباطگیری با نخبگان و نهادهای مدنی تأثیرگذار در جهان، افکار عمومی جهانی را نسبت به خطرات یکجانبهگرایی و نتایج حمایت امریکا و رژیم صهیونیستی از گروههای تروریستی آگاه سازند، چرا که به صورت آشکار ملاحظه میشود که ترامپ برای حمایت از نتانیاهو در انتخابات داخلی سرزمینهای اشغالی، تنها حامی واقعی صلح در منطقه را با قلب واقعیات موجود و وارونهسازی مفاهیم صلح و امنیت در لیست کذایی قرار میدهد. بنابراین در چنین شرایطی، وظیفه سنگینی بر عهده نخبگان منصف و انسان دوست است که در مقام چشمان بینا و عدالتخواه ملتها، حقایق را با معرفی تروریسم واقعی و محکوم کردن حامیان آن برای ملتهای خود روشن کنند.
علاوه بر نخبگان، ضرورت دارد نظام حقوقی جامعه بینالمللی و سازمان ملل متحد نه تنها برای مقابله با زیادهخواهیهای امریکا در جهان، بلکه برای حفظ هویت و موجودیت خود تلاش کنند و در خصوص بیاعتنایی امریکا نسبت به موازین حقوق بینالملل که در چارچوب ساز وکارهای تعریف شده در منشور سازمان ملل متحد است، اقدام کنند، چرا که بیاعتباری معاهدات جهانی در اثر اقدامات یکجانبهگرایانه و خلاف قواعد و مقررات بینالمللی، نه تنها تهدید صلح در منطقه خاورمیانه، بلکه تهدید جامعه بینالمللی است که غالباً اعتبار آن از پایبندی دولتها نسبت به تعهدات خود نشئت میگیرد.
این اقدام یک حرکت ضد صلح و امنیت در منطقه و جهان است که مخاطرات آن عرصههای مختلف صلح و امنیت را در بر میگیرد و مسئولیت آن بر عهده تمامی ناظران سیاسی و مدنی بیتفاوت در جهان است، چرا که مرور رفتارهای جنون آمیز ترامپ نشان داده است که به هیچ قاعده و قانون جهانی احترام نمیگذارد.
این روزها سیل حوادث بهگونهای است که فرصت ایستادن و تحلیلکردن را نمیدهد. سرعت تحولات به قدری است که فقط تیترهای درشت بر هم انباشته میشوند؛ بیسابقهترین سیل، بیسابقهترین اقدام آمریکا علیه ایران، انقلاب در یکی از کشورها، تحولات در روابط دولتها در منطقه و… در گیشه چشمان همگان تنها تیترهایشان میآید و میرود و اصلاً فرصت تحلیل و حل و هضم آنها داده نمیشود. شتاب تحولات، این فرصت را نمیدهد.
یکی از این اتفاقات مهم، که در ذیل اخبار سیل و اقدام آمریکا آن چنان دیده نشد، تولدِ عنصر «همدلی و همبستگی» در وضعی ناامیدانه بود! این نکته بسیار مهمی بود. در موقعیتی که سیل به سقف خانهها رسیده بود، سیلزدههای خانهخراب، به فکر شهر و روستای همسایه بودند و دغدغه گرسنگی سایر سیلزدگان را داشتند. در فیلمها همه دیدیم که چگونه مردم عادی در اوج فشار و سختی، ایثار میکردند.
در سیل دیدیم که مردمی با دستِ خالی خود را جلوی آب انداخته بودند تا مسیر آن را منحرف کنند؛ مردمی که سیل اگر بند آنان را میرُفت، از گل و آب برمیخاستند و به سوی دشت یا دره دیگر میشتافتند تا آنجا بار دیگر با آب کُشتی بگیرند و مسیر آن را منحرف کنند.
بوالعجبی بود اینسان گِل به سر و رویت بنشیند و تو ننشینی، اینسان آب و گل به سقف و سرت برسد و تو زانوانت را به گل نزنی، سدها و بندها تسلیم بشود ولی دستان تو تسلیم نشود، اینسان امید بگریزد و تو نگریزی. مردمی که سقف خانهشان را سیل برده است اما همچنان بیل را زمین نمیگذارند وامیدوارانه می جنگند و حتی رقص و پایکوبی هم میکنند! آدمی فرو میمانَد در کارِ این خلق، و درمییابد که چرا ایران صدها بار رفت بشکند و نشکست!
در قصه دستور ترامپ علیه سپاه نیز به گمانم شبیه همین اتفاق افتاد. در اوج فشار آمریکا، در وضعیتی که بههیچوجه سیاست داخلی مطلوب نیست، در نقطهای که غبار سوءتفاهم بر سر و روی سیاست نشسته است؛ تمام سلایق پشت سپاه میآیند و یکصدا در دفاع از سپاه به آمریکا میگویند «تروریست هفت جد و آبادت است»! تصور نمیکنم تاکنون در هیچ مسئلهای اینچنین همدلی و وفاق رخ داده باشد.
تمام گروههای سیاسی، حتی کسانی که به نوعی رانده شدهاند، حتی منتقدین سنتی نظام، همه با صدای بلند حرف ترامپ را به خودِ او بازگرداندند. ملت ایران یکپارچه ایستاد و بر سینه ترامپ زد و گفت عقب بایست. حتی کسانی که توسط سپاه بازداشت شده بودند و سالها منتقد سپاه بودند و هستند، به غیرتشان بر خورد و بر سر آمریکا فریاد زدند که «هوی! تروریست هفت جد و آبادت است».
به نظرم نمیتوان این جوشیدن و خروشیدن را نادیده گرفت. باید در داوری پیرامون ایرانیان، این پدیدهها را در نظر گرفت. همیشه در سختی و گرفتاری، گوهر وجود هرکس نمایان میشود. در این روزگار تنگ، این رویِ گشادِ ملت به یکدیگر و این دفاع از دولت (به معنای کلیت حاکمیت)، باید همه تصمیمگیران را بیدار کند. باید در همه برچسبها تجدیدنظر کرد. باید در همه حدفها تردید کرد. باید درِ حصرها را گشود. مگر ما (به عنوان حکومت) کم اشتباه کردیم؟ اما دیدیم که ملت چگونه در دفاع از هرکدام از ما در مقابل بیگانگان، سینه جلو میاندازد و صدا کلفت میکند.
حال انصاف است که ما در هر اختلافِنظر، بر آنان چندان سخت بگیریم که مجبور شوند از کشور بروند و یا در همینجا در کنج عزلت کِز کنند؟ ملتی که اینچنین در سختیها امید به ما میدهد، انصاف است که ما بر او سخت بگیریم؟ نخبگان سیاسی (حتی منتقد حکومت) در پیچها نشان دادهاند که چگونه پای ایران ایستادهاند، رواست که با قرائت سخت و تنگ، آنان را از سیاست ناامید کنیم؟ اینها سرمایهاند. ما آنچنان که نتوانستهایم از ظرفیتهای اقتصای خود در تولید قدرت ملّی استفاده کنیم، همانگونه نیز با سرمایههای انسانی خود برخورد کردهایم، یا آنان را سوزاندهایم و یا ندیدهایم.
ملت در معنای واقعی، از نخبگان تا تودهها، از روشنفکران تا فعالان سیاسی، از منتقدین تا مسئولین، نشان دادند که هیچچیز مانند منافع ملّی برای آنان در اولویت نیست. حیات ایران میثاق اینان است. از این ملت، خودیتر پیدا نمیشود. باید سیاستهای خود را بازنگری کنیم و هرچه این وحدت ملّیِ طبیعی را مخدوش میکند اصلاح کنیم. اگرچه آمریکا با اقدام خصمانه خود، زمینه اتحادِملّی را فراهم آورد اما باید در راهبردهای داخلی به دنبال وحدت ملی بود.
واقعیت محوری در مناطق بحرانزده، "اضطراب" است، و این امکان هست که مدیر دولتی که به هر دلیل خود را برای این موقعیت "اضطرابآمیز" مهیا نکرده است، حتی از رفتن به میان مردم بحرانزده پرهیز داشته باشد، و در نتیجه، عملیات مدیریت بحران و واکنش بهلحظه، نسبت به رویدادها، به درستی انجام نشود.
۱. معمولاً در ابتدای هر بحران، مقدار قابل توجهی بههمریختگی و گسیختگی به وجود میآید. گام اول این است که تمرکز بر عملیات را از دست ندهیم و همه نیروها را در موقعیت عملیات اجرایی نگه داریم. این، وظیفه نخست هر مدیر اجرایی است. او نباید اجازه دهد شلوغیها، ذهن وی را درگیر و منحرف سازد.
به هر حال، تغییراتی به وجود خواهد آمد که لازم است با آنها همگام شویم، پس، بهتر است به جای آنکه از تغییرات بترسیم، سعی کنیم با فعال نگه داشتن نیروها و بهتر دیدن اقتضائات بحران در کف واقعه، خودمان را با روند بحران هماهنگ سازیم.
باید تلاش کنیم خودمان را از هر گونه منفینگری و شایعه دور نگه داریم. این کار به ما کمک میکند تا زمانی که گرد و خاک فروبنشیند، استرس کمتری متحمل شویم. بدین ترتیب، میتوانیم بهتر با تغییرات مواجه شویم و تفاوتها را بهتر ببینیم و درک کنیم؛ این نکته اول.
۲. نکته بعد این است که عملکرد سیاسی مؤثر به طور کلی، و بویژه در موقعیت بحرانی از دوردست میسر نیست. باید با مردم بحرانزده ملاقات حضوری و دائمی داشت. این حضور دائمی، بیشک، استرس و فشار زیادی به مدیر وارد میکند، اما باید بدانیم که مردم، تنها در صورت این حضور و قدردانی از کوچکترین مشارکتهاست که به کمک مدیر خواهند آمد و انرژی لازم را به ماشین دولتی کمکرسانی خواهند داد. به دست آوردن احترام مردم، آن هم در موقعیت بحرانی دشوار است، ولی اگر محقق شود، نیروی قابل ملاحظهای آزاد خواهد شد و بزرگترین شانس برای مدیریت بحران را ایجاد خواهد کرد.
۳. مطلب دیگر آنکه از گفتوگو با مردم و پرسیدن نیازهای آنها نهراسید. مطلقاً نظر به مقدورات محدود دستگاه تحت مدیریت خود، از پرسیدن مطالبات مردم پرهیز نکنید. بخش مهمی از "اضطراب" مردم، به دلیل "حس تنهایی" است؛ و اگر مدیر در میان مردم، با آنها همدلی ساز کند، حتی اگر در آن موقعیت موفق به رفع کمبودها نشود، همدلی او برای مردم ارزشمند است و از میزان اضطراب آنان میکاهد.
اغلب، در این گفتوگوها، مردم میخواهند بدانند که آیا دم و دستگاه مدیریت بحران، قصد دارد بحران به وجود آمده را "درونفهمی کند"، یا به مثابه مأمور و معذور به ماجرا بنگرد؟ آیا سیاستمدار منتظر است تا بحران قدری تسکین یابد و ساختمان مدیریت به حال عادی بازگردد و در اتاق و پشت میزش مستقر شود، و سپس ماشین بوروکراتیک خود را به حالت عادی بازگرداند و در نتیجه، مردم را به حال خودشان رها کند؟ بسیار اهمیت دارد که مردم باور داشته باشند که دولتمرد و مدیر بحران، مسأله تک تک مردم را مسأله خود میداند و تا آخر با جدیت کافی به دنبال رفع و رجوع مسائل مردم هست.
۴. این هم نکتهای است که چه در مواقع عادی، و خصوصاً در مواقع بحرانی، بسیار طبیعی است که درخواستهای مردم از دیدگاه مدیر، منطقی و متناسب با مقدورات نباشد. واضح است که مردم از دیدگاه خود قضاوت میکنند و دیدگاهی از اشل بالا به رویدادها ندارند. پس، دقیقاً به همین اندازه هم واضح است که مدیر نباید از درخواستها و مواضع غیر منطقی مردم بحرانزده آزرده یا برآشفته گردد.
اساساً، نحوه درست مواجهه با دیدگاههای غیرمنطقی یکی از مهارتهای اصلی مدیریت اجرایی است. وقتی مدیر با سیل درخواستهای محققناشدنی مردم مواجه میشود، بهوضوح حس میکند که در مدیریت اوضاع با شکست مواجه شده است؛ چرا که از طرفی، تحریک کردن مردم "مضطرب" کار خطرناکی است و از طرف دیگر، مدیر حتی نمیتواند احساس خود را در مورد درخواستهای غیرمنطقی اظهار کند.
علی الاصول مدیر از اطلاعات یا تجربههایی برخورد است که نادرستی درخواستهای مردم را در آن شرایط ثابت میکند، اما در آن موقعیت نمیتواند همه تحلیلها و اطلاعات را به مردم "مضطرب" بگوید. در چنین موقعیتهایی، نخستین واکنش باید این باشد که خود را آرام کنیم یا لااقل آرام نشان دهیم. سپس، باید از مداخلات زمینهای کمک بگیریم، مثلاً موضوعات دیگری را مطرح کنیم تا توجه مردم مضطرب به سمت آنها معطوف شود تا به قدر مقدور، به حالت عادی بازگردند و آمادگی شنیدن بیابند.
۵. یک راه دیگر گفتوگو با مردم مضطرب این است که با اصول موافقت کنیم، و سپس جزئیات را واقعگرایانه به مردم بگوییم. واقعیت این است که مدیر و مردم، روی مأموریت و اهداف مشترکی کار میکنند؛ حفظ اجتماع. بسیاری از اوقات اگر به مردم یادآوری کنیم که بر سر اصول همعقیده هستیم، فرصت پیدا میکنیم تا واقعیات عملیاتی میدان را برای آنان توضیح دهیم.
اگر باز "همدلی" حاصل نشد، باید به رسمیت بشناسیم که مردم به عنوان نیروهای اصلی حاضر در میدان، در مورد واقعیات، نظراتی دارند. یک راه این است که به رغم عدم موافقت با این نظرات، برخی از آنها را به طور آزمایشی اجرا کنیم و بازخورد سریع بگیریم، طوری که مردم ببینند آن نظرات، عملی نیستند، و در عین حال، تسلط مدیر بر اوضاع را تصدیق کنند. ایمان مردم، به سختی به دست میآید، ولی اگر فراهم شود، پس از آن و با کمک مردم، مدیریت بحران، با کارآمدی چندین برابر بیشتر اعمال میگردد.
۶. نکته بعد آن است که باید نشان دهیم برای تغییر مشتاق هستیم. همان طور که گفتیم، مهمترین مؤلفه موقعیت بحران "اضطراب" است، و قابل قبول نیست که پس از وقوع بحران، امور، همان طور تمشیت شود که در گذشته میشد. "مدیران تئوریک"، علاقه دارند تا در موقعیت اضطراب هم نشان دهند که توان حرفهایشان در تمام موقعیتها و حتی موقعیت بحرانی کار میکند، و از این قرار، مدام در حال اثبات این نکته هستند که "همان طور که قبلاً گفته بودم…".
این اصرار مدیر بر بیتغییری، مردم را از اینکه مدیر حاضر است واقعیت تازه را بپذیرد، ناامید میکند. شاید، پذیرش تغییر در ابتدای بحران قدری سخت به نظر برسد، اما تردید نداشته باشید، اگر از همگام شدن و پذیرفتن تغییرات سر باز بزنید، تغییر الزامی پیچیدهتر و دردناکتر خواهد بود. "پایبند بودن به روشی که فعلاً بهخوبی کار میکند" همیشه یک گزینه ارزشمند نیست و ممکن است نتیجهاش دوری و بیگانگی ما با مردم باشد.
۷. در نهایت، به عنوان مدیر اجرایی، باید مهمترین نکته را نیز به یاد داشته باشیم: تا زمانی که در این شغل کار میکنیم، باید در خدمت مردم باشیم و به آنان کمک کنیم، و به کمک آنها در راه موفقیت گام برداریم. تنها با کمک آنهاست که کار به درستی پیش میرود و بدون همراهی مردم، هر بهبودی ناپایدار خواهد بود. شاید لازم باشد بسیاری از برنامههایی که برای بلند مدت در نظر داشتیم، کنار بگذاریم، و فرآیندها را تغییر دهیم تا با واقعیات جدید همخوانی پیدا کنیم.
اما، بدانیم که این تغییرات ذاتاً منفی نیستند، و میتوان به آنها همچون فرصتهای رشد و پیشرفت آینده نگاه کنیم. باید هوشیار باشیم و مدام همه گزینهها را در نظر داشته باشیم، و این سطح از حواسجمعی تا اندازه زیادی با حضور در میان مردم و گرفتن اطلاعات از آنان به دست میآید.
به ویژه در مورد بحران اخیر سیل، این ملاحظه صادق است. یکی از مردم شهر حمیدیه خوزستان در مصاحبه خبری گفت: "ان شاء الله در همین آبی که شهرمان را فرا گرفته برنج خواهیم کاشت". این جمله نمونه دیدگاهی است که همه نیروهای درگیر در سیل اخیر، روزی چند بار باید با خود مرور کنند. در واقع، همین بارش باید جبران خسارات مادی را بنماید، و خواهد نمود، ان شاء الله.
ارسال نظرات