سه‌شنبه ؛ 18 آذر 1404
18 آذر 1404 - 13:55
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / سند اذعان به شکست ۵۰ ساله سیاست خارجی آمریکا

یادداشت ها / سند اذعان به شکست ۵۰ ساله سیاست خارجی آمریکا
در جای جای بیانیه ۲۰۲۵ کاخ سفید‌، شکست راهکار نظامی مورد تأکید قرار گرفته است. این هم در مواجهه با چین‌، هم در مواجهه با روسیه و هم در مواجهه با ایران و جبهه مقاومت به چشم می‌خورد. این بیانیه می‌گوید هرکس خدمات نظامی می‌خواهد باید وجه آن را بپردازد و در ضمن بداند قرار نیست ارتش آمریکا به نفع آنان با طرفی وارد جنگ شود.
کد خبر : 20778

تبیین:

 کیهان                                                                                                                   

سند اذعان به شکست ۵۰ ساله سیاست خارجی آمریکا

 سعدالله زارعی

دولت آمریکا در فواصل زمانی دو تا پنج سال اقدام به انتشار یک سند می‌کند و آن را راهبردی می‌خواند اما نوعاً به بیانیه سیاسی نزدیک‌تر است. از جمله‌، در روزهای گذشته متن نسبتاً مفصلی ذیل عنوان «سند استراتژی امنیت ملی آمریکا» منتشر گردید و در آن به موضوعاتی پرداخته شد و از ادبیاتی استفاده گردید که به مقالات اندیشکده‌ها شبیه بود و گرچه در عنوان‌، متنی امنیتی معرفی گردیده است، اما در آن شیوه و روش مورد استعمال در متن‌های امنیتی استفاده نشده است. در جای جای این متن از ترامپ به‌ نحو افراطی و بسیار اغراق‌آمیز تجلیل گردیده است تا جایی که می‌توان آن را بیانیه ترامپ نامید! 
این سند و یا به بیان فنی‌تر بیانیه ترامپ روی هر آنچه در این چهل تا پنجاه سال از سوی هیئت حاکمه آمریکا به‌عنوان سند امنیتی و راهبردی این کشور منتشر گردیده‌اند‌، خط بطلان کشیده و همه آن‌ها را که یا در دوره ریاست دموکرات‌ها و یا در دوره ریاست جمهوری‌خواهان منتشر گردیده‌اند را خیال‌پردازانه معرفی نموده است. در حالی که این بیانیه یا به‌قول خودشان سند ۲۰۲۵ از تک‌تک آن‌ها که تعدادشان از ۳۰ مورد فراتر می‌رود‌، خیال‌پردازانه‌تر و وهمی‌تر می‌باشد. حالا شما این را سرایت بدهید به راهبردهای اجرائی که نویسندگان همین بیانیه‌ها پیش پای آمریکا قرار داده‌اند. بله البته ما داوری هیئت حا‌کمه فعلی آمریکا درخصوص عملکرد خارجی واشنگتن را قبول داریم که در مقدمه بیانیه نوشته‌اند «استراتژی‌های آمریکا از پایان جنگ سرد- در سال ۱۳۶۹- تاکنون- یعنی طی ۳۵ سال گذشته- ناکام بوده‌اند این استراتژی‌ها فهرست‌های طولانی از آرزوها یا حاجات هدف مطلوب بوده‌اند به وضوح آنچه را که می‌خواهیم- یعنی آمریکا می‌خواسته- تعریف نکرده‌اند بلکه در عوض کلیشه‌های مبهمی را بیان کرده‌اند و اغلب در مورد آنچه باید بخواهیم اشتباه کرده‌اند» و «آن‌ها- یعنی سه دولت جمهوریخواه و سه دولت دموکرات آمریکا- توانایی واشنگتن را برای تأمین مالی همزمان یک دولت عظیم رفاهی در کنار یک مجموعه عظیم نظامی‌، دیپلماتیک‌، اطلاعاتی و هزینه‌های خارجی بیش از حد ارزیابی کردند».
این مقدمه‌ای بسیار گویاست. جمع‌بندی ۳۵ سال سیاست‌ورزی آمریکا که در حدفاصل ۱۹۴۵/ ۱۳۲۴ تا ۲۰۲۵ / ۱۴۰۴ دوره طلایی حکمرانی بین‌المللی آن محسوب می‌شود‌، این است که هم استراتژی و هم عملکرد آمریکا غلط بوده و جالب آن است که ۴ سال از این دوره متعلق به خود اوست! بیانیه در ادامه می‌گوید ترامپ آمده است تا مسیر غلط آمریکا را اصلاح و راه باژگونه‌ای در پیش بگیرد و این هم در حالی است که نظرسنجی‌های داخلی این کشور می‌گویند آمریکای ترامپ از هر دوره دیگر ضعیف‌تر و شخص او از هر رئیس‌جمهور دیگر آمریکا نامحبوب‌تر می‌باشد. 
بر این اساس بعضی ناظران سیاسی آنچه تحت عنوان سند استراتژی امنیت ملی آمریکا (national security strategy) از سوی کاخ سفید منتشر شده را با توجه به کاهش شدید محبوبیت ترامپ و حزب او، بیانیه انتخاباتی جمهوری‌خواهان نامیده‌اند کما اینکه تأکید بیش از حد بر اصلاح معیشت کارگران و طبقات کم‌درآمد و سودآور کردن مداخلات خارجی آمریکا به این بیانیه رنگ و بوی انتخاباتی داده است. 
در بخش‌های مختلف بیانیه دونالد ترامپ از نظامی‌گری آمریکا در دهه‌های پیشین انتقاد و پرهزینه ارزیابی، و وعده داده شده است که زین پس ارتش مهم‌ترین رکن جذب سرمایه‌های اقتصادی آمریکا در محیط بین‌الملل خواهد بود. از نظر ترامپ سیاست پنتاگون باید گسترش حضور نظامیان در خارج از مرزها و به‌خصوص در مناطق بحرانی یا مستعد بحران باشد اما نه برای مسائل اخلاقی نظیر صلح یا دموکراسی و نه برای حل منازعات و اهداف انسانی بلکه برای فروش خدمات نظامی و مدیریت بحران‌ها. در واقع این اذعان به چند چیز است؛ اول میلیتاری کردن اقتصاد و تجارت خارجی آمریکا‌، دوم تبدیل مناطق حساس به منطقه درگیری و سپس ارائه طرح اجرائی مدیریت بحران و در نهایت تبدیل بحران‌ها به دکان کسب و کار ارتش آمریکا. امروز ما این مدل رفتاری را در سودان و جنوب یمن مشاهده می‌کنیم.
در یک فراز نسبتاً مفصل از بیانیه ترامپ‌، تسلط نظامی‌، اقتصادی و سیاسی مطلق و بدون رقیب یا مخالف واشنگتن بر آمریکای جنوبی و به تعبیر بیانه بر نیمکره غربی مورد تأکید زیاد قرار گرفته است تا جایی که در خود بیانیه از سیاست‌های ترامپ درخصوص این منطقه به «قرائت ترامپ از دکترین مونرویه» یاد شده است. در این‌جا هیئت حاکمه شمشیر را از رو بسته به شیوه کابویی و کاملاًً تروریستی جلوه‌گر شده است. در این بیانیه تصریح شده زین پس نه جریانات بومی مخالف آمریکا می‌توانند به قدرت برسند و نه دولت‌های رقیب خارج از این منطقه اجازه خواهند داشت نقشی در فرآیندهای سیاسی یا اقتصادی یا امنیتی و یا حتی تکنولوژیک نیمکره غربی از کانادا در شمال تا شیلی و آرژانتین در جنوب داشته باشند.
اما واقعیت این است که آمریکا هرگز نمی‌تواند این راهبرد را به نتیجه برساند. بله حتماً قادر به ایجاد دردسر می‌باشد اما هرگز نمی‌تواند راه به قدرت رسیدن مخالفان بومی به‌اصطلاح نیمکره غربی را سد کرده و روابط و تجارت خارجی آن‌ها را بلوکه نماید.
ترامپ حتی این‌قدر هنر نداشته تا همراه‌ترین دولت این نیمکره - دولت کانادا- را کنار خود داشته باشد. همین الان بیش از دو سوم خاک آمریکای لاتین در اختیار دولت‌های مخالف آمریکاست که از پشتیبانی وسیع و ممتد ملت‌های خود برخوردار می‌باشند. آمریکا در حالی از بلوکه کردن روابط خارجی و تجاری این منطقه حرف می‌زند که بعضی از آن‌ها مؤسس کارتل‌هایی چون بریکس می‌باشند. نکته دیگر این است که وقتی در همین بیانیه‌، کارکرد تأسیس سازمان تجارت جهانی (WTO) مخالف منافع آمریکا ارزیابی می‌شود و در عین حال هیچ نسخه جایگزینی از سوی تیم ترامپ ارائه نمی‌گردد‌، دولت آمریکا چطور می‌تواند کشورهایی- در دو سوی ماجرا- که همین حالا هم هیچ حرف‌شنوی از کاخ سفید ندارند را وادار به تغییر نگرش‌ها‌، سیاست‌ها و راهبردها نماید. کاملاًً پیداست که ترامپ هنوز در فضای ذهنی اداره یک بنگاه تجاری است در حالی که راهکارهای اداره جهان با راهکارهای اداره یک بنگاه تقریباً به‌طور کامل جدا هستند.
در جای جای بیانیه ۲۰۲۵ کاخ سفید‌، شکست راهکار نظامی مورد تأکید قرار گرفته است. این هم در مواجهه با چین‌، هم در مواجهه با روسیه و هم در مواجهه با ایران و جبهه مقاومت به چشم می‌خورد. این بیانیه می‌گوید هرکس خدمات نظامی می‌خواهد باید وجه آن را بپردازد و در ضمن بداند قرار نیست ارتش آمریکا به نفع آنان با طرفی وارد جنگ شود. البته پیش از این هم با نگاه به مدل رفتاری دولت آمریکا در بحران اوکراین و تأکید تیم ترامپ بر «آتش‌بس مسلحانه» در جریان جنگ‌های لبنان‌، یمن‌، قفقاز‌، فلسطین و درگیری‌هایی نظیر درگیری‌ها در سودان معلوم بود که آمریکا نمی‌خواهد تجربه‌های شکست‌خورده در عراق و افغانستان را تکرار کند. حالا بماند که آمریکا اگر حتی اراده پایان بخشیدن به منازعه‌ای داشته باشد که یک طرف آن نخواهد زیر بار برود‌، قادر به حل منازعه نیست. 
در آخر این نکته هم در همین حد یادآور شویم که بیانیه ۲۰۲۵ کاخ سفید پر از عبارات خیلی کلی و نامربوط و حتی بی‌معنی است؛ در اوایل بیانیه و ذیل عنوان اصول نوشته شده «سیاست خارجی رئیس‌جمهور ترامپ عملگرا است بدون آنکه عملگرا باشد‌، واقعگراست بدون اینکه واقعگرا باشد و خویشتندار است بدون آنکه صلح‌طلب باشد»! و عجیب اینکه بعضی این آمریکا را به خرد تقدیس می‌نمایند. 
در اواخر این بیانیه اذعان می‌کند که هنوز ایران نیروی اصلی تحولات در منطقه است و هنوز آمریکا نتوانسته منطقه را تحت کنترل درآورد. 

جوان

۳ جزیره، ۳ خط قرمز

سیدعبدالله متولیان

شورای همکاری خلیج‌فارس برای چهل و ششمین بار در بیانیه پایانی‌اش سه جزیره ایرانی بوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را «متصرفی» خواند و تهدید کرد که پرونده را به دادگاه بین‌المللی می‌برد. این دقیقاً همان سناریوی انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن» است که لندن قرن نوزدهم نوشت و واشینگتن امروز با دلار‌های نفتی اجرا می‌کند. بیانیه ریاض و ابوظبی نه عربی و نه اسلامی، بلکه یک دستور کار کاملاً امریکایی- صهیونی است و مطلقاً فاقد پشتوانه حقوقی است. 
ایران از دوران صفویه تا امروز حتی یک روز حاکمیت خود بر این سه جزیره را از دست نداده است. اسناد آرشیو بریتانیا (سری FO ۳۷۱) در ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ صراحتاً تنب بزرگ و کوچک و بوموسی را خاک ایران و زیر پرچم سرخ ایران ثبت کرده‌اند. در ۲۹ نوامبر ۱۹۷۱، دو روز پیش از استقلال رسمی امارات، بریتانیا، با امضای یادداشت تفاهم با ایران رسماً پایان ادعای شارجه و رأس‌الخیمه را پذیرفت و پرچم ایران بر جزایر برافراشته شد. امارات در آن سال حتی یک خط اعتراض رسمی هم ثبت نکرد، چون هنوز وجود خارجی نداشت!
از منظر حقوق بین‌الملل نیز ادعای امارات مضحک‌ترین پرونده ممکن است. بوموسی بیش از ۲۱۰۰ سکنه بومی ایرانی، مدرسه، مسجد، بیمارستان و بندر فعال دارد. دیوان لاهه در پرونده‌های چاگوس (۲۰۱۹) و پدرو (۲۰۱۲) اعلام کرد که بر اساس «حاکمیت تاریخی مؤثر» هر گونه ادعای بعدی را باطل می‌کند. ایران بیش از ۳۵۰ سال این حاکمیت مؤثر را اعمال کرده است. 
چرا دقیقاً حالا؟ چون ایران پس از عملیات وعده صادق و مقاومت ۱۲ روزه در برابر ائتلاف غربی- صهیونی به قدرتی رسیده که دیگر با تحریم و ترور مهار نمی‌شود. نظرسنجی Arab Barometer و Arab Center (۲۰۲۴) نشان می‌دهد حمایت از نقش ایران در مسئله فلسطین در جهان عرب به‌شدت افزایش یافته است. تنها راه باقی‌مانده برای واشینگتن و تل‌آویو، شکاف انداختن میان ایران و همسایگان عرب است، همان پروژه‌ای که سال ۱۳۵۹ با تحریک صدام هشت سال طول کشید. 
حدود ۲۰ درصد نفت و ۲۰ درصد گاز مایع جهان از مسیر تنگه هرمز می‌گذرد و همین امر بر مزیت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران بر کنترل انرژی جهان افزوده است. سه جزیره کلید قفل تنگه‌اند. اگر ایران این کلید را نداشت، ناوگان پنجم امریکا همین امشب در بوموسی لنگر می‌انداخت. امریکا به موازات پیشبرد سناریوی ادعای مضحک امارات بر جزایر ایران تلاش می‌کند تا با کسب رضایت روسیه در جنگ اوکراین و تشدید تنش بین رژیم صهیونی و لبنان، ایران را سرگرم حاشیه‌سازی منطقه کرده و فضا را برای تسلط کم حاشیه بر نفت ونزوئلا فراهم کرده و از اهمیت تنگه هرمز و نقش بی‌بدیل ایران بر انرژی جهان بکاهد. شورای همکاری در ۲۰ ماه جنگ غزه حتی یک روز انتقال نفت به رژیم صهیونی را قطع نکرد، اما علیه یمن فقیر ائتلاف و ناتوی عربی برپا کرده و میلیارد‌ها دلار سلاح امریکایی خرید. تکرار ادعای جزایر فقط برای منحرف کردن ایران از جبهه فلسطین است. 
ایران پاسخ خود را داده است: ۱- تقویت نظامی و عمرانی جزایر (اسکله جدید و سامانه باور- ۳۷۳) ۲- دعوت مکرر امارات به مذاکره دوجانبه (که همیشه توسط امارات رد شده) ۳- ارسال اسناد تاریخی به سازمان ملل و سایر مراجع بین‌المللی ۴- گسترش همکاری اقتصادی با عمان، قطر و کویت تا هزینه سیاسی ادعای ابوظبی برای دیگران سنگین شود. هیچ دادگاهی نه حق دارد و نه صلاحیت که برخلاف حاکمیت تاریخی ۴۰۰ ساله ایران رأی بدهد، چنین حکمی باعث فروپاشی کل نظام حقوق بین‌الملل می‌شود. این هیاهو بهانه‌ای برای توجیه حضور بیشتر ناو‌های امریکایی در خلیج فارس است. 
ایران بار‌ها گفته است: خلیج فارس خانه مشترک همه ماست و ایران بر تقویت و استحکام همکاری با کشور‌های منطقه اصرار دارد، اما جزایر سه‌گانه خط قرمز امنیت ملی و هویتی ایران است. هر که با این خط قرمز بازی کند، در واقع در تمامیت ارضی ایران چنگ انداخته و با امنیت انرژی همه کشور‌های منطقه بازی کرده است. تاریخ نشان داده که غرب منافع خود را در اختلاف‌افکنی دنبال می‌کند. اما هرگاه اعراب و ایرانیان کنار هم ایستادند، عقب‌نشینی استعمارگران را در پی داشته است. زمان آن رسیده که ریاض و ابوظبی به جای تکرار سناریوی لندن و واشینگتن، به فکر سناریوی امنیت منطقه‌ای (تهران، ریاض، دوحه، مسقط) برای یک خلیج فارس امن، باثبات و بدون حضور بیگانه باشند. انتخاب با آنهاست.

آرمان امروز

روابط عمومی؛ قویترین سلاح جنگ های مدرن

هوشمند سفیدی

روابط عمومی در جنگ های مدرن،سلاح استراتژیک و مهمی به حساب می آید وآن را باید بخش جدا ناپذیر راهبرد زمان جنگ دانست.
روابط عمومی در زمان جنگ به دنبال نفوذ در “قلب ها و ذهن ها ” برای پذیرش روایت و داستان خود از وقایع جنگ است و مهمترین نقش روابط عمومی ها در این وضعیت ، حفظ ارتباط موثر با شهروندان و پایداری و حفظ روحیه آنان،کمک به مدیریت جبهه داخلی ، مشروعیت زدایی از رقیب ،جلب حمایت بین المللی ، تاثیر گذاری بر افکار عمومی ، تبلیغات روانی، ایجاد ارتباط شفافیت در مواقع بحرانی،اطلاع رسانی فوری و لازم به شهروندان، جلوگیری از گسترش اطلاعات نادرست و جعلی،ترویج میهن پرستی و داستانسرایی احساسی است.
مهمترین رسالت روابط عمومی ها در پیشاجنگ یعنی زمانی که هنوز جنگ نیست و احتمال آن وجود دارد، تقویت ارتباط با ذی نفعان و طراحی برنامه راهبرد روابط عمومی برای زمان جنگ است؛البته آن ها وظیفه اولشان،کمک به حفظ صلح و رفع ابهامات و حل اختلافات است، اما در صورتی که جنگ گریز ناپذیر باشد ، باید به عنوان محصولی از علم، وظیفه خود را انجام دهند، و بدانند اگر در زمان صلح کارآیی نداشته باشند ، در زمان جنگ اصلا کارایی نخواهند داشت.
اهمیت استفاده از رسانه های اجتماعی در زمان جنگ نقش در شکل دهی افکار عمومی بی بدیل دانست.
با توجه به استفاده از روابط عمومی در طول دو جنگ جهانی اول و دوم ، کاربرد روابط عمومی در جنگ ها،همواره در حال افزایش است امروزه اگر کشوری فاقد روابط عمومی کارآمد جنگی باشد، محکوم به شکست هستند.
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که جنگ ها همواره در رشد،تقویت و تعالی روابط عمومی ها موثر بوده اند؛ به گونه ای که اگر افکار روابط عمومی را “میدان ” بدانیم ، روابط عمومی ابزار آن تلقی می شود.
سه نقش برای روابط عمومی در جنگ مطرح است : معنابخشی،مدیریت روابط و داستانسرایی ؛ باید پذیرفت که هرجنگی با ارتباطات شروع می شود و با ارتباطات پایان می یابد ؛ روابط عمومی تاثیر عمیقی بر روند جنگ ها دارد و به عنوان محملی برای شکل دهی روایت ها ، مدیریت بحران و استفاده از رسانه ها کاربرد اثر بخشی دارد.
بنابراین ، روابط عمومی همچنان یک جز حیاتی راهبردهای مذاکره،دفاع از مواضع،منازعه و ایجاد صلح است، ارزش روابط عمومی ها در طول جنگ افزایش می یابد.
در دوره معاصر ، ژانر جدیدی از جنگ “روابط عمومی محور، ارائه شده و این نظریه مطرح است که برای کاربرد بهتر روابط عمومی در جنگ ، شاخه “روابط عمومی نظامی” در دروس دانشگاهی روابط عمومی منظور شود.
وظیفه مهم روابط عمومی در پساجنگ، بازسازی روحی و روانی ذی‌نفعان و مستندسازی و سنجش اثر بخشی عملکرد روابط عمومی در طول جنگ است تا برای وضعیت احتمالی در موقعیت‌های دیگر برنامه راهبردی اثربخش تری را طراحی کند.

رسالت

رمزگشایی از ضرب‌الاجل‌های ترامپ

حنیف غفاری
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، این روزها بیش از هر زمان دیگری با شکاف میان دنیای ذهنی خود و واقعیت‌های سخت سیاست بین‌الملل روبه‌روست. وعده‌های او در حوزه سیاست خارجی که بر پایه «ضرب‌الاجل»‌های قاطع و تصمیم‌گیری‌های سریع بنا شده بود، یکی پس از دیگری رنگ می‌بازد و تصویری از سردرگمی، عقب‌نشینی و ضعف در مدیریت جهانی آمریکا را به نمایش می‌گذارد.ترامپ از آغاز دوره ریاست‌جمهوری‌اش کوشید تا اصل «نتیجه‌گرایی فوری» را در روابط خارجی آمریکا نهادینه کند؛ با این تصور که قدرت اقتصادی و نظامی واشنگتن می‌تواند هر مخالفی را ظرف چند هفته و هر بحران بین‌المللی را در چند ماه مهار کند. اما اکنون پس از ماه‌ها حضور در کاخ سفید، حتی هواداران او نیز شاهدند که این وعده‌ها نه‌تنها محقق نشده‌اند، بلکه پیامدهای معکوس برجای گذاشته‌اند.
نخستین نمونه بارز این ناکامی، جنگ اوکراین است؛ درحالی‌که ترامپ در نخستین روزهای بازگشت خود به قدرت اعلام کرد می‌تواند ظرف ۱۰ روز به این جنگ پایان دهد، واقعیت‌های میدانی و ژئوپلیتیکی خلاف آن را ثابت کردند. تلاش برای اعمال فشار مستقیم بر روسیه و هم‌زمان محدودسازی حمایت‌های غربی از کی‌یف نه‌تنها به صلح منتهی نشد، بلکه شکاف دیپلماتیک بین واشنگتن و متحدان اروپایی را عمیق‌تر کرد. از طرح ۲۸ ماده‌ای موسوم به «پایان منصفانه جنگ اوکراین» نیز، تنها چند بند مبهم باقی‌مانده که بیشتر از تغییر رویکرد آمریکا و عقب‌نشینی از خواسته‌های اولیه خبر می‌دهد تا دستیابی به توافق واقعی.
در محور اقتصادی، ترامپ با اعتمادبه‌نفس اعلام کرده بود که ظرف ۶ ماه می‌تواند پرونده جنگ‌های تعرفه‌ای را به سود آمریکا ببندد. این وعده در حالی مطرح شد که بسیاری از اقتصاددانان هشدار می‌دادند سیاست تعرفه‌ای تهاجمی علیه چین، اروپا و حتی هم‌پیمانان نزدیک واشنگتن، توان صادرات و ثبات قیمت‌ها در داخل آمریکا را تضعیف خواهد کرد. اکنون پس از گذشت ماه‌ها، ایالات‌متحده نه‌تنها پیروز این جنگ تجاری نشده، بلکه خود را در وضعیتی می‌بیند که مجبور به مذاکره دوباره با همان کشورهایی است که پیش‌تر به‌شدت موردانتقاد قرار داده بود. 
عقب‌نشینی از موضع تعرفه‌های سنگین، مفهوم «برنده شدن سریع» را در سیاست اقتصادی خارجی ترامپ به رؤیایی واهی بدل کرده است. در غرب آسیا  نیز، ضرب‌الاجل شگفت‌انگیز ترامپ به دولت لبنان برای خلع سلاح حزب‌الله تا پایان سال ۲۰۲۵ میلادی، یکی دیگر از نمونه‌های شکست در زمان‌بندی است. واقعیت سیاسی لبنان، با ساختار اجتماعی و فشارهای منطقه‌ای آن، به‌هیچ‌وجه با این نوع فرمان‌های خارجی سازگار نیست. نه دولت لبنان توان اجرایی چنین مأموریتی دارد و نه آمریکا با تهدید و ضرب‌الاجل قادر است واقعیت‌های پیچیده منطقه‌ای را به نفع خود بازآفرینی کند. پس از گذشت بیش از یک سال، هیچ‌یک از شاخص‌های وعده داده شده محقق نشده و حتی واشنگتن ناگزیر شده است رویکردی نرم‌تر و مذاکراتی‌تر را جایگزین لحن تهدید‌آمیز اولیه کند. تکرار ناکامی در محورهای گوناگون،نشان‌دهنده الگوی رفتاری خاصی در سیاست ترامپ است: اتکای بیش‌ازحد به قدرت نمادین آمریکا و بی‌توجهی به واقعیات پیچیده بازیگران جهانی. این ضرب‌الاجل‌ها نه‌تنها رفتار دشمنان آمریکا را تنظیم نکرده‌اند، بلکه اعتماد متحدانش را نیز نسبت به توان واقعی  واشنگتن کاهش داده‌اند. هر بار که موعد یکی از این ضرب‌الاجل‌ها فرا می‌رسد، نه پاسخ مطلوبی دیده می‌شود و نه اعتباری تازه حاصل؛ تنها تمدید زمان، بازنویسی طرح‌ها و پذیرش ضمنی شکست به چشم می‌آید. در واقع، تمدید ضرب‌الاجل‌ها یا جایگزینی آن‌ها با طرح‌های جدید و تعدیل شده  (مانند طرح ۲۸ ماده‌ای در آتش‌بس اوکراین ) شفاف‌ترین نشانه شکاف میان واقعیت جهانی و توهم تصمیم‌سازی در ذهن رئیس‌جمهور آمریکاست. جامعه بین‌الملل به‌روشنی دریافته است که رویکرد زمان‌بندی محور ترامپ دیگر اثربخشی ندارد و جهان، برخلاف تصور او، با فرمان‌های توییتری پیش نمی‌رود.اکنون اعتبار ترامپ در نظام بین‌الملل بیش از هر زمان دیگر آسیب‌دیده است. اعتماد به توان پیش‌بینی و اقتدار تصمیم‌گیری واشنگتن رو به کاهش است، و ضرب‌الاجل‌های پی‌درپی که زمانی برند سیاسی او محسوب می‌شدند، به نمادی از فقدان درک راهبردی بدل شده‌اند. جهان سیاست امروز، پیچیده‌تر از آن است که در جدول‌های زمانی شخصی رئیس‌جمهور آمریکا بگنجد؛ و هر روز که می‌گذرد، این فاصله میان توهم و واقعیت پررنگ‌تر می‌شود.

فرهیختگان

سندروم ترند

سیدعلی موسوی

تهران، ساعت ۱۱ صبح یک روز معمولی. در کافه‌ای در خیابان فرشته، دختری ۲۸ساله بادقت لیوان ماچای سبز فسفری را جلوی نور پنجره می‌گیرد، شیر را آرام می‌ریزد، فیلم می‌گیرد، هشتگ می‌زند: #MatchaTokyo #HealthyVibes #JapaneseRitual. همان لحظه، در کافه بغلی، پسری جعبه طلایی شکلات دبی را باز می‌کند، با چاقوی مخصوص یک‌تکه می‌بُرد، اسلوموشن می‌گیرد و می‌نویسد: #DubaiChocolate #LuxuryInEveryBite. ده خیابان آن‌طرف‌تر، زوجی کروسان را از وسط پاره می‌کنند تا بخار داغش بیرون بزند؛ کپشن: #ParisInTehran.  هیچ‌کدام از این سه نفر احتمالاً نمی‌دانند که در همین لحظه، دقیقاً به‌خاطر همین عکس‌ها و فیلم‌ها، یک مکانیزم روان‌شناختی خیلی قدیمی به نام «اثر کشور مبدأ» دارد جیبشان را خالی می‌کند و مغزشان را راضی نگه می‌دارد. 

مغز ما عاشق میان‌بر است
روان‌شناسان می‌گویند مغز انسان برای صرفه‌جویی در انرژی، از «میان‌برهای شناختی» استفاده می‌کند. یکی از قوی‌ترین این میان‌برها این است: «اگر ژاپنی است - حتماً سالم و باکیفیت است»، «اگر فرانسوی است - حتماً باکلاس و ظریف است»، «اگر از دبی آمده - حتماً لوکس و خاص است».  به این می‌گویند Country of Origin Effect. شما حتی لازم نیست محصول را امتحان کنید؛ همین که بشنوید «ماچای اصل ژاپنی»، مغزتان خودش کیفیت را بالا می‌برد، طعم را بهتر تصور می‌کند و حتی حاضر می‌شود دوبرابر پول بدهد. 
 اینستاگرام، بزرگ‌ترین تقویت‌کننده این میان‌بر
در گذشته، این اثر از طریق تبلیغات تلویزیون یا بسته‌بندی محصول منتقل می‌شد. حالا اینستاگرام و تیک‌تاک کار را تمام کرده‌اند. الگوریتم این پلتفرم‌ها دقیقاً می‌داند که وقتی شما یک ویدئو از ماچا ببینید، ۷ ثانیه بعد ویدئوهای مشابه بیشتری به شما نشان می‌دهد. در کمتر از یک ماه، مغزتان متقاعد می‌شود که «همه آدم‌های باکلاس ماچا می‌نوشند» و اگر شما ننوشی، عقب مانده‌ای.  نتیجه؟ در سال ۱۴۰۴، فروش ماچا در تهران ۱۲ برابر شد، درحالی‌که ۷۰ درصد خریداران در نظرسنجی‌های غیررسمی گفتند «طعمش را دوست ندارند، ولی نمی‌شود نخوریم». همین داستان برای شکلات دبی تکرار شد؛ محصولی که بخش زیادی از مواد اولیه‌اش ایرانی است، اما چون روی جعبه نوشته «Made for Dubai»، مردم حاضرند برای هر ۱۰۰ گرم، ۴۵۰ هزار تومان بپردازند. 

FOMO: ترس از اینکه «من مال این دنیا نیستم»
روان‌شناسان اجتماعی می‌گویند قوی‌ترین احساس در شبکه‌های اجتماعی، FOMO یا «ترس ازدست‌دادن» است. وقتی مدام می‌بینید که دیگران در حال نوشیدن ماچا، خوردن شکلات دبی و عکس‌گرفتن با کروسان هستند، مغزتان یک پیام فوری می‌فرستد: «اگر تو هم این کار را نکنی، از قافله آدم‌های مدرن و جهانی جا می‌مانی».  این دقیقاً همان جایی است که رسانه و روان‌شناسی با هم دست می‌دهند؛ رسانه تصویر را می‌سازد، روان‌شناسی شما را وادار به خرید می‌کند.  ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به‌خاطر محدودیت‌ها و تحریم‌ها، دسترسی به جهان بیرون کم است. در چنین شرایطی، یک لیوان ماچا یا یک‌تکه شکلات دبی، دیگر خوراکی نیست؛ یک ویزا برای ورود موقت به دنیایی است که فکر می‌کنیم از ما بهتر است. اینستاگرام فقط این ویزا را به ما نشان می‌دهد و می‌گوید؛ فقط کافی است این را بخری، تو هم آنجا خواهی بود.
تا وقتی الگوریتم هست، کشور مبدأ هست و حسرت «جهانی بودن» در دلمان هست، ترند بعدی هم خواهد آمد. فقط امیدواریم این بار چیزی باشد که حداقل طعمش خوب باشد. 

خراسان

پیام سند جدید ترامپ برای تهران

شاهد بنی اسدی 

سند امنیت ملی آمریکا مهم‌ترین متن راهبردی رسمی این کشور در حوزه سیاست خارجی و امنیتی است. این سند هر چند سال یک‌بار منتشر می‌شود و عملا نقشه‌راه رفتار واشنگتن در جهان به‌شمار می‌آید. سند جدید امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۲۵ اخیرا منتشر شده و نقشه راه دولت دوم ترامپ را ارائه می کند. در مقدمه این سند، سه پرسش محوری مطرح می‌شود. آمریکا چه می‌خواهد، چه ابزارهایی دارد و چطور باید میان هدف و ابزار پل بزند. پاسخ نیز روشن است. تمرکز بر سیاست «اول آمریکا»، تقویت قدرت در خانه و نیمکره غربی و پایین آوردن وزن مناطق پرهزینه‌ای مثل خاورمیانه.
در این سند، جهان از نگاه واشنگتن طبقه‌بندی می‌شود. اولویت نخست، آمریکای شمالی و لاتین است، بعد آسیا و رقابت با چین، سپس اروپا و خاورمیانه در رده چهارم اولویت ها می‌آید. درباره این منطقه یک جمله کلیدی وجود دارد که آمریکا می‌خواهد مانع تسلط قدرت دشمن بر نفت و گاز خاورمیانه شود. اما نمی‌خواهد دوباره وارد جنگ‌های بی‌پایان شود؛ این یعنی حفظ کنترل بر منطقه و البته عدم تکرار مدل عراق و افغانستان.
این سند معتقد است که نیم قرن، خاورمیانه مرکز توجه سیاست خارجی آمریکا بوده است. حالا دو عامل اول عوض شده است: منابع انرژی متنوع‌تر شده و آمریکا دوباره صادرکننده انرژی است. رقابت ابرقدرتی هم جای خود را به چانه‌زنی قدرت‌های بزرگ داده که در آن، آمریکا هنوز موقعیت برتر را دارد.
در ادامه، سند به نقطه‌ای می‌رسد که برای ایران بسیار مهم است. صریح می‌نویسد: «ایران یعنی نیروی اصلی بی‌ثبات‌کننده منطقه، به‌طور جدی تضعیف شده است»؛ خصوصا بعد از حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران. یعنی از نگاه واشنگتن، ایران هنوز مشکل است، اما دیگر یک بحران باز و حل‌نشده نیست؛ تهدیدی است که فعلا مهار شده و می‌توان آن را زیر فشار دایمی نگه داشت. هرچند نابودی برنامه هسته ای ایران فقط روایت ترامپ و دولت آمریکاست و توسط سایر بازیگران پذیرفته نشده است.
همزمان، تصویر مطلوب آمریکا از آینده منطقه هم ترسیم می‌شود. در متن آمده است که با افزایش تولید انرژی در خود آمریکا، دلیل سنتی تمرکز واشنگتن بر خاورمیانه کاهش می‌یابد و این منطقه باید به مقصد سرمایه‌گذاری در حوزه‌هایی غیر از نفت و گاز تبدیل شود و البته این سند بر چند اولویت دایمی واشنگتن مثل نیفتادن انرژی خلیج فارس به دست دشمن، باز ماندن تنگه هرمز و امن ماندن اسرائیل تاکید می کند.
نکته مهم این است که در این روایت، جایی برای دیپلماسی با تهران دیده نمی‌شود. ایران یک متغیر امنیتی است، نه یک بازیگر در طراحی نظم جدید. آمریکا می‌خواهد بار حضور مستقیم نیروهایش را به دوش متحدان منطقه‌ای بگذارد و منظور از متحدان، اسرائیل و برخی پایتخت‌های عرب هستند.
برای ایران، این سند دست‌کم سه پیام روشن دارد. نخست این‌که سیاست فشار حداکثری تمام نشده، فقط شکل آن عوض شده است. آمریکا می‌گوید دیگر به‌دنبال ملت‌سازی و اشغال طولانی نیست، اما راه فشار را در ترکیب تحریم، حملات محدود پرشدت و واگذاری بخشی از درگیری به متحدان می‌بیند. از نگاه نویسندگان سند، عملیات آمریکا علیه تاسیسات هسته‌ای ایران نمونه‌ای موفق از همین مدل است.
پیام دوم، برون‌سپاری تقابل است. واشنگتن انتظار دارد امنیت منطقه را بیش از گذشته اسرائیل و کشورهای عرب هم‌پیمان تأمین کنند. آمریکا می خواهد خودش بیشتر در پشت صحنه نقش آفرینی کند. این الگو می‌تواند به‌معنای رقابت و درگیری بیشتر نیابتی در منطقه باشد؛ از جنگ سایه در دریا گرفته تا تنش‌های موشکی و امنیتی در خاک کشورهای ثالث و البته احتمال درگیری بیشتر با اسرائیل به عنوان نماینده امنیتی آمریکا در منطقه.
پیام سوم، استفاده دایمی از تصویر تهدید ایران برای توجیه نظم جدید است. تا وقتی ایران در متن سند نیروی اصلی بی‌ثبات‌کننده معرفی می‌شود، هر صدایی از تهران که بتوان آن را به این تصویر وصل کرد، خوراک رسانه و سیاست در واشنگتن خواهد شد.
در عین حال، همین سند یک واقعیت دیگر را هم نشان می‌دهد، خاورمیانه دیگر مرکز ثقل سیاست آمریکا نیست. انرژی و تمرکز اصلی واشنگتن به سمت داخل و نیمکره غربی رفته است. این هم تهدید است و هم فرصت. تهدید است اگر ایران اجازه دهد ائتلافی منطقه‌ای، بدون حضور و صدای تهران طراحی شود. فرصت است اگر ایران بتواند از این فاصله گرفتن نسبی، برای کم کردن تنش با همسایگان، سخت‌تر کردن تشکیل ائتلاف‌های رسمی ضدایرانی و پویایی مسیرهای دیپلماتیک استفاده کند.
در نهایت، خواندن هوشمندانه این سند برای طراحی کنشگری هوشمندانه ایران یک ضرورت ویژه سیاسی و امنیتی است.

وطن امروز

قهرمان باحجاب روی سکو یا ماراتن کیش؟

نماد هویت ورزش ایران

رها عبداللهی

2 هفته پیش بود که فرشته حسن‌زاده، دختر ملی‌پوش موی‌تای بعد از کسب مدال نقره در بازی‌های همبستگی اسلامی مصاحبه کرد و گفت «دوست داشتم طلا می‌گرفتم و آن را به مقام معظم رهبری تقدیم می‌کردم» و خبر آمد حضرت آقا برای فرشته پیغام فرستاده‌اند «سلام و تشکر مرا برسانید و بگویید از طلا برتر، همت و تلاش و ایمان و اعتماد به‌ نفس شماست دخترم».
این دلگرمی پدرانه مسبوق به سابقه بلند مقام معظم رهبری در حمایت و توجه به ورزش بانوان است. نگاه ایشان به ورزش بانوان همواره نگاهی روشن و پیشرو بوده است. بر خلاف عده‌ای که عرصه ورزش را جای بانوان نمی‌دانند، حضرت آقا به عکس، ورزش را عرصه‌ای برای نشان دادن هویت و شخصیت زن مسلمان ایرانی و نمود اعتماد به نفس زنان و دختران ما می‌بینند. 
مقام معظم رهبری بارها در دیدار ورزشکاران یا به مناسبت‌های مختلف از حجاب دختران و زنان ورزشکار ما به عنوان یک امتیاز ویژه یاد کرده‌اند که حتی برای زنان ورزشکار دیگر کشورهای اسلامی الهام‌بخش است. حضرت آقا در جایی سجده دختران تیم ‌ملی ایران پس از برنده شدن در مسابقات را حرکتی توصیف کردند که قابل ارزش‌گذاری نبوده و فراتر از محاسبات مادی ا‌ست.
ایشان همواره حجاب ورزشکاران زن - همان حجابی که در مواردی کمتر از حد شرعی و برخلاف معیارهای متشرعین است - را به عنوان نقطه قوتی که باید برجسته شود، مورد توجه قرار داده‌اند. در یکی از دیدارها حضور باحجاب ورزشکاران ایرانی در میادین را «فوق‌العاده» توصیف کردند و فرمودند: «در کشوری از کشورهای اروپا یک زنی را به جرم باحجاب بودن، جرأت می‌کنند چاقو می‌زنند و او را می‌کُشند؛ آن هم در دادگاه و جلوی چشم قاضی! این‌جوری است. خجالت نمی‌کشند؛ در دانشگاه، در ورزشگاه، در پارک، در خیابان، به حکم قانون - قانونی که جعل کرده‌اند - متعرض زن محجبه می‌شوند. آن وقت در این فضا، توی این کشورها، یک زن محجبه در موضع قهرمان روی سکوی قهرمانی می‌ایستد و همه را وادار می‌کند به اینکه او را تکریم و تجلیل کنند. این چیز کمی است؟ این چیز کوچکی است؟ این کار خیلی باعظمت است. واقعاً همه باید قلباً از زنان ورزشکار ما که در میدان‌ها با حجاب، با عفاف، با متانت و با وقار حاضر می‌شوند، تشکر کنند». واضح است مقام معظم رهبری با افق دید تمدنی این حضور را فراتر از یک مسأله ورزشی، راهگشای بسیاری از چالش‌های بیرونی و درونی نظام اسلامی می‌دانند. 
حضور زنان ایرانی با حجابی که هرچند در مواردی نمادین باشد، باطل‌السحر تلاش‌های دشمنان ایران و اسلام در تخطئه ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی و تبلیغات وسیع‌شان در این ‌باره است. 
آیت‌الله خامنه‌ای سال ۱۴۰۱ در دیدار ائمه جمعه به اهمیت این حضور چنین اشاره فرمودند: «در میدان‌های مختلف، زن ایرانی حضور پیدا کرده، در بالاترین سطوح قرار گرفته، با حجاب اسلامی، با رعایت حجاب؛ این خیلی چیز مهمی است. این باطل‌کننده‌ زحمت و تلاش 300-200 ساله‌ غرب است؛ نمی‌توانند تحمل کنند، عصبانی می‌شوند، خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا بتوانند یک کاری بکنند؛ آن وقت می‌چسبند به قضیه‌ حجاب، می‌چسبند به یک مورد و بنا می‌کنند تبلیغات کردن».
ماجرا فراتر از تشویق صرف یک حضور ورزشی، به نزاع تاریخی تمدن انقلاب اسلامی و تمدن غرب برمی‌گردد. تمدن غرب بر اساس لیبرال - دموکراسی بنا شده و خود را قدرت بلامنازعی با قابلیت و شایستگی حکمرانی بر همه جهان معرفی کرده و بیش از 200 سال همچون بتی کشورهای ضعیف‌تر را به تعظیم واداشته است. لیبرالیسم به تعبیر آدام اسمیت عبارت است از «رهایی از هر قید و بند» و در این راستا سکولاریسم - جدایی دین از سیاست - از ویژگی‌های مهم آن است. 
این همه سال غرب به دنیا گفت برای رسیدن به پیشرفت باید خدا را از جامعه حذف کنیم. خدا برای پستوی خانه‌های‌تان! دین خدا برای جامعه دست و پاگیر است. 
وقتی تمدن غرب با این گفتمان در حال اوج گرفتن بود و در شرایط رو به افول بودن حاکمیت تفکر پوسیده سوسیالیسم در قطب دیگر عالم، هیچ هماوردی برای خود نمی‌دید، انقلابی با روی دست گرفتن اسلام سیاسی در ایران رخ داد و با منطق تازه‌اش نگاه عالم را به سمت خود جلب کرد. اسلام سیاسی نقطه مقابل لیبرالیسم و دشمن هژمون لیبرال بود و از هر جهت آن را به چالش می‌کشید. 
وقتی دال مرکزی یک گفتمان به چالش کشیده شود، عملا کل منظومه گفتمانی به خطر می‌افتد. هر اندازه این چالش عمیق‌تر و دال مرکزی سست‌تر باشد، خطر سقوط و فروپاشی این منظومه بیشتر خواهد بود. دال مرکزی تمدن غرب هم همان تفکیک میان دین و پیشرفت بر اساس آزادی بی‌قید و بند است که با تلقی وارونه از انسان شکل گرفته و احکام و قوانین صادر کرده است. 
جمهوری اسلامی با همه فشارها و تهدیدها پا گرفت و نهال کوچکش تنومند شد و در عمل شروع کرد به باطل کردن تصویری که در ویترین تمدن غرب نمایش داده می‌شد؛ اینکه شرع و اخلاق مانع رشد و پیشرفت است.
آنچه نمود واضح تناقض ادعای آنان شد، حضور با حجاب زن شریف ایرانی در همه عرصه‌های حضور اجتماعی در داخل و خارج از کشور و کسب کرسی‌های علمی و فرهنگی و فتح سکوهای قهرمانی ورزش با همان هیبت محجب، یعنی تحت لوای شرع و مذهب بود. 
زن ایرانی در دامان انقلاب با پیشرفت‌ها و جلوه‌گری‌های انسانی‌اش بزرگ‌ترین ضربه را به دال مرکزی تمدن غرب زد. بدترین آلترناتیو برای تمدن غرب، تصویر این زن است که با حجاب اسلامی روی سکوی موفقیت عرصه‌های مختلف جهانی می‌ایستد و تناقض‌های آن را به رخ جهانیان می‌کشد. این باطل‌کننده زحمات 300-200 ساله غرب در تثبیت تمدنش است. پس باید کلیدواژه حجاب با پیوست ظلم به زن در ایران پررنگ شود تا ویترین تمدن غربی از سنگی که زن باحجاب ایرانی دارد به سمتش پرتاب می‌کند، محفوظ بماند.
بعد از جنگ ۱۲ روزه حضور ورزشکاران زن و مرد ایرانی در مجامع جهانی و روی سکوهای قهرمانی جهان بارها به صحنه ابراز وفاداری به ایران با حرکت نمادین سلام نظامی به پرچم مقدس ایران اسلامی همراه شد. این حرکت شکوهمند، تابلوی بلندی از عشق و وابستگی جوانان و سرمایه‌ها و نخبگان ایرانی به سرزمین‌شان را بارها و بارها جلوی چشم جهانیان به نمایش درآورد. این اتفاق تکمیل‌کننده اثرگذاری تمدنی حضور ورزشکاران زن ایرانی در میادین بوده و جلوه واضحی از ایران قوی ا‌ست. 
در این میان رویدادهایی چون ماراتن کیش به دنبال تغییر چارچوب ذهنی ورزشکاران زن ایرانی نسبت به حجاب هستند و تلاش می‌کنند تصویر متفاوتی از حضور رسمی بانوان در ورزش را به جامعه و رسانه‌های دنیا ارائه دهند. این دست وقایع در نزاع تمدنی در طرف بازنده یعنی تمدن غربی می‌ایستند، چون نه‌تنها نسبتی با ویترین پیشرفت با هویت ورزش ایرانی ندارند، بلکه عمدا یا سهوا در حال سنگ‌پرانی به سمت آن هستند.

 

ارسال نظرات