- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
- چرا رسیدگی به پرونده شهید آرمان علیوردی طولانی شده است؟ / نقش هر یک از متهمان در وقوع قتل باید مشخص شود
- جنگ بیشتر؛ سفره کوچکتر | تاثیرات اقتصادی تنش افغانستان و پاکستان
- فراز و فرود بانک آینده؛ از ایرانمال تا بدهی ۵۰۰ هزار میلیاردی
- راز محبوبیت آیتالله اشرفی اصفهانی/ چرا مردم کرمانشاه هیچگاه شهید محراب را فراموش نکردند؟
- بدهیهای ارزی عراق؛ میراث سنگین و چالشهای پیشروی دولت السودانی
- ایران: به همین خیال باش!
- یادداشت ها / این پروژه کار صهیونیست هاست
- پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت سردار علیرضا افشار
شنبه ؛ 01 آذر 1404 یادداشت / بسیج تفکری که معادله دشمن را بههم ریخت
کیهان
تحریم و قطعنامه سوغات جریان غربگرا برای مردم ایران
مسعود اکبری
1- ظهر روز پنجشنبه ۲۹ آبان، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین، قطعنامهای جدید علیه برنامه هستهای ایران تصویب کرد؛ قطعنامهای که با ادعای «عدم همکاری ایران با بازرسان» طراحی شده و از سوی آمریکا و سه کشور اروپایی(انگلیس، فرانسه و آلمان) به پیش برده شد. این سناریو درست پنج ماه پس از حمله نظامی آمریکا به سه مرکز هستهای تحت نظارت آژانس در ایران رخ داد.
2- نکته مهم آنکه این دومین قطعنامه ضدایرانی شورای حکام در دولت چهاردهم است. دولت جناب آقای پزشکیان و وزارت خارجه با مدیریت جناب آقای عراقچی در یکسال اخیر برای پیشبرد دیپلماسی چندجانبه، اقدامات خوبی انجام دادهاند اما متاسفانه برخی از اقدامات دولت، خواسته یا ناخواسته همسو با جریان غربگرا اتخاذ میشود.
به عنوان نمونه، کلیدواژه «مذاکره مسلح» که در روزهای گذشته از سوی مقامات وزارت خارجه مطرح شد، با استقبال ویژه جریان غربگرا مواجه شد. کلیدواژهای تأملبرانگیز که صرفا جهت بزک و تطهیر مذاکره با آمریکا قابلیت دارد. مذاکرهای که بنبست محض است.
3- یک واقعیت بدیهی وجود دارد و آن این است که تحریمها و قطعنامهها نه محصول مقابله با غرب، بلکه نتیجه راهبرد غلط جریان غربگرا در اعتماد، عقبنشینی و امتیازدهی یکطرفه بوده است. این جریان سیاسی بدسابقه، رکورددار تولید و تحمیل بیشترین قطعنامهها و سنگینترین تحریمها علیه مردم ایران است و تاریخ حداقل ۲۰ سال گذشته، دقیقترین سند این ادعاست.
اولین قطعنامه شورای حکام علیه ایران در شهریور ۱۳۸۲ و در دولت خاتمی صادر شد؛ در شرایطی که ایران حتی در ماهیت برنامه هستهای خود در سطح آزمایشگاهی نیز در حال همکاری بود. علیاکبر صالحی، نماینده وقت ایران در آژانس در هنگام بررسی قطعنامه، بهجای رأی منفی و دفاع از منافع کشور، از جلسه خارج شد تا قطعنامه با اجماع تصویب شود؛ اشتباهی تأملبرانگیز که حتی دیپلماتهای غربی نیز بعدها از آن بهعنوان «فرصت طلایی برای مهار ایران» یاد کردند.
از ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴، یعنی فقط طی دو سال مذاکره با سه کشور اروپایی در توافق سعدآباد؛ 7 قطعنامه علیه ایران صادر شد. در همان مقطع تعداد سانتریفیوژها از ۵۰۰ به چند عدد رسید و ایران تمام فعالیتهای هستهای خود را تعلیق کرد. اما در مقابل، نهتنها تحریمی لغو نشد بلکه زیرساخت حقوقی تحریمهای بعدی فراهم شد.
این تجربه مبنای یک واقعیت مهم است و آن اینکه هرجا عقبنشینی کردیم، غرب جلو آمد و هرجا اعتماد کردیم، طرف غربی پروندهسازی کرد و هرجا امتیاز دادیم، تحریمها بیشتر شد.
4- با اینحال جریان غربگرا امروز تلاش میکند قطعنامههای تحریمی شورای امنیت را به گردن دولتهایی بیندازد که همسو با آنها نبوده است. اما این ادعا در حالی است که قطعنامه ۱۹۲۹ به عنوان یکی از مهمترین قطعنامههای تحریمی علیه ایران در سالگرد فتنه ۱۳۸۸ و با حمایت کامل دولت اوباما علیه ایران صادر شد. به عبارت دیگر، این قطعنامه برای احیای جریانی که چندماه قبلتر در آشوبهای خیابانی و کودتای مخملی شکست خورده بود، تصویب و اجرا شد.
نکته قابل تأمل اینجاست که برخلاف ادعای جریان غربگرا، صدور این قطعنامه هیچ ربطی به غنیسازی ۲۰درصد یا افزایش سانتریفیوژها نداشت؛ بلکه کاملاً یک اقدام حمایتگرانه از جریان غربگرا در داخل بود. جریانی که بیشترین تحرک و مشارکت را علیه منافع کشور در فتنه 88 داشت. در آن مقطع، نمایندگان کنگره آمریکا، آشکارا با مواضع جریان فتنه همراه شده و تصمیم گرفته بودند به سمت گزینه تشدید تحریم بروند. بر همین اساس تنها در فاصله یک ماه، سه تحریم پشت سر هم علیه ایران وضع شد.
تحریم اول، که مهمتر از همه بود و نیاز به اجماع جهانی داشت تا کلید تحریمهای بعدی را بزند، تحریم ایران در شورای امنیت بود، یعنی قطعنامه 1929. تحریمهای بعدی که از راه رسیدند، تحریمهای جامع آمریکا و تحریمهای اتحادیه اروپا بودند.
در این مقطع، اجرای تحریمهای همهجانبه، بهخصوص در زمینه بنزین و دارو با پادویی «شبکه خانواده نمازی» انجام شد. بهغیر از نمازیها، نیروهایی دیگری هم از داخل ایران بودند که برای تاثیرگذاری بیشتر تحریمها به آمریکاییها مشاوره میدادند. از جمله فرزند یکی از مسئولان بلندپایه با پرونده فساد نفتی که ساختار نفت ایران را برای طرف آمریکایی شرح داده و راه مؤثر تحریم را پیشنهاد داده بود. این اقدام خیانتکارانه، چندی بعد توسط یکی از عناصر ضدانقلاب در خارج از کشور و از نزدیکان او در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت افشا شد.
5- جریان غربگرا در دولت روحانی ادعا کرد با «فتحالفتوح برجام»! میتواند همه قطعنامههای شورای امنیت را لغو کند. نتیجه چه شد؟ برجام امضا شد اما قطعنامه ۲۲۳۱ صادر شد؛ همان قطعنامهای که مکانیسم ماشه را تثبیت کرد. در ادامه، تعداد تحریمهای ضدایرانی از 700 تحریم به 1500 تحریم افزایش یافت و در اقدامی بیسابقه، حتی وزیر خارجه وقت(ظریف) نیز تحریم شد.
در همان مقطع، 10 هزار کیلو اورانیوم از کشور خارج شد. تعداد سانتریفیوژها از ۱۹ هزار به ۵ هزار رسید و در قلب رآکتور اراک بتن ریخته شد. در حالی که هدف اعلامی برجام «رفع تحریم» بود؛ اما یکی از نتایج عملی برجام، افزایش تحریم بود.
6- تناقض بزرگ آنجاست که حتی حمله نظامی به ایران برای اولینبار در تاریخ در زمان قطعنامه ۲۲۳۱ رخ داد؛ همان قطعنامهای که قرار بود سایه جنگ را از سر ایران دور کند!
7- این اعداد و اسناد، تنها یک نتیجه دارد و آن اینکه هر زمان جریان غربگرا سکان سیاستخارجی را در دست گرفته، تعداد قطعنامهها، حجم تحریمها و هزینههای کشور افزایش یافته است.
شهید فریدون عباسی، دانشمند هستهای و رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی و از شهدای جنگ تحمیلی 12روزه- 18 دی 1395- گفت: «در آستانه راهاندازی راکتور اراک بودیم که دولت یازدهم(دولت اول روحانی) روی کار آمد و راهاندازی متوقف شد. در زمینه غنیسازی نیز، دشمن در طول سالهای مختلف تلاش کرد آن را تعطیل کند. به عنوان نمونه از سال ۸۲ تا ۸۴ که مذاکرات دست روحانی و ظریف بود، این اتفاق افتاد.»
این دانشمند شهید هستهای در ادامه تصریح کرد: «تئوری که این دوستان به آن معتقد بودند، تئوری عقبنشینی بود. یعنی بروند و امتیاز بدهند و همهچیز را تعطیل کنند، تا آنها دست بردارند. هرچه اینها عقب نشستند، همین سه کشور اروپایی پیشنویس قطعنامه را به شورای حکام آژانس دادند و تقریبا هفت قطعنامه شورای آژانس را در دو سالی که اینها مذاکره میکردند، دریافت کردیم.»
8- حقیقتی که جریان غربگرا عامدانه پنهان میکند، این است که تحریمها ابزار اصلی مهار ایراناند و مهار ایران بخشی از استراتژی کلان آمریکا در غرب آسیاست. بر همین اساس، هرچقدر ایران ضعیفتر باشد، فشار بیشتر میشود و عقبنشینی، نهتنها تحریم را کم نمیکند بلکه شهوت غرب برای فشار بیشتر و امتیازگیری را بیشتر میکند.
از نگاه حکومت غارتگر و تروریست آمریکا، ایرانِ دارای صنعت هستهای، توان دفاعی، نفوذ منطقهای و قدرت بازدارندگی، باید مهار شود.
9- جریان غربگرا در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته وعده داد که اگر دولت با دستفرمان آنها پیش برود، تنشزدایی و رفع تحریم و گشایش اقتصادی رخ خواهد داد.
اما گذر زمان دقیقاً خلاف این ادعاها را ثابت کرد. در این مدت قریب به 500 فرد و نهاد ایرانی و یا مرتبط با ایران تحریم شدند. همچنین شورای حکام در آذر پارسال و آبان امسال، دو قطعنامه علیه ایران صادر کرد. در این مدت، سه قطعنامه حقوق بشری نیز علیه ایران تصویب شد. علاوهبر این در خرداد و تیرماه امسال، جنگ 12روزه به ایران تحمیل شد و در سال گذشته نیز ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران رخ داد.
اینها نتیجه همان نسخهای است که جریان غربگرا به کشور تحمیل میکند؛ از جمله تعامل یکطرفه، بدون قدرت، بدون بازدارندگی و بدون فهم واقعیتهای قدرت در روابط بینالملل و عرصه سیاستخارجی.
10- یک سؤال؛ چرا نسخه غربگرایان همیشه شکست میخورد؟ پاسخ روشن است؛ زیرا براساس یک توهم شکل گرفته است و آن اینکه «اگر امتیاز بدهیم و اگر عقبنشینی کنیم و اگر دستاوردها را تعطیل کنیم، آمریکا و دولتهای غربی به ما احترام میگذارند.»!
تاریخ حداقل ۲۰ سال گذشته ایران یک درس مهم دارد و آن اینکه قدرتسازی، تحریم را کم میکند و عقبنشینی، تحریم را افزایش میدهد.
بر همین اساس تعامل یکطرفه با غرب نهتنها باعث رفع تحریم نشده بلکه موتور تولید تحریم بوده است. به همین علت میتوان گفت که قطعنامهها، سوغات جریان غربگرا به مردم ایراناند. سوغاتی تلخ و خسارتبار.
در دهههای اخیر موفقیتهای ایران دقیقا در مقاطعی رخ داده که دیپلماسی مقتدرانه و چندجانبه و اتکا به توان داخلی در رأس حرکت دولت قرار گرفته است.
امروز نیز همان قاعده برقرار است. اگر میخواهیم تحریم و قطعنامه بیاثر شود، باید قدرت ملی را افزایش داده و توهم اعتماد به غرب را به زبالهدان تاریخ بیندازیم.
جوان
بسیج تفکری که معادله دشمن را بههم ریخت
سیدعبدالله متولیان
در روزگاری که امریکا از «فشار حداکثری» عبور کرده و به پارادایم «تجاوز سازمانیافته» روی آورده است، تنها یک حقیقت میتواند معادله قدرت را به سود ملت ایران تغییر دهد: تفکر و فرهنگ بسیجی. این تفکر نه یک شعار، بلکه یک دکترین راهبردی است که در برابر جنگ ترکیبی دشمن، نقش موازنه ساز ایفا میکند و با اتکا به شاخصهای ولایت محوری، ایثار، امیدآفرینی و مردمی بودن، انسجام ملی را تقویت کرده و مؤلفههای قدرت ایران را به سطحی تازه ارتقا میدهد.
۱. تغییر پارادایم دشمن و ضرورت بازتعریف بازدارندگی
تحولات اخیر منطقه و حملات مستقیم امریکا به تأسیسات هستهای ایران نشان میدهد که دشمن از راهبرد «فشار حداکثری» عبور کرده و وارد مرحلهای تازه از تجاوز سازمانیافته شده است. این تغییر پارادایم، نیازمند بازتعریف بازدارندگی ملی است، بازدارندگیای که دیگر تنها بر قدرت سخت متکی نیست، بلکه باید بر پایه انسجام اجتماعی، امید ملی و مقاومت فرهنگی بنا شود. در این میان، تفکر بسیجی همان حلقه اتصال قدرت سخت و نرم است که میتواند معادله جدید دشمن را برهم زند.
۲. چیستی تفکر بسیجی به مثابه دکترین موازنه ساز
تفکر بسیجی مجموعهای از شاخصهای راهبردی است: ولایت باوری، عمل صالح، ایثار، بصیرت، بنبست شکنی، مردمی بودن، انتقادپذیری، پاسداری از هویت اسلامی–ایرانی، امید آفرینی و تکلیف گرایی نتیجه محور. این شاخصها نهتنها در عرصه دفاع مقدس کارآمدی خود را نشان دادهاند، بلکه امروز نیز در برابر جنگ ترکیبی دشمن، به مثابه یک دکترین موازنه ساز عمل میکنند. به بیان دیگر، تفکر بسیجی همان سپر نرمافزاری انقلاب است که دشمن قادر به شکستن آن نیست.
۳. انسجام ملی، مؤلفهای حیاتی در برابر تجاوز سازمانیافته
دشمن در جنگ ترکیبی بیش از هر چیز بر شکافهای اجتماعی، بیاعتمادی عمومی و تحریف رسانهای سرمایهگذاری کرده است. پاسخ راهبردی به این تهدید، تقویت انسجام ملی است. بسیج با شبکه مردمی خود، قادر است این انسجام را بازتولید کند، از طریق گفتمان سازی وحدتبخش، رسیدگی به اقشار محروم، ارسال پیامهای امیدبخش و روایت سازی معتبر از پیروزیهای مقاومت. انسجام ملی نه یک شعار، بلکه یک مؤلفه قدرت است که میتواند تجاوز سازمانیافته را به شکست سازمانیافته تبدیل کند.
۴. راهکارهای عملی بسیج در شرایط کنونی
- تبیین وضع موجود و ریشهیابی مشکلات: بسیج باید با زبان روشن و صادقانه، شرایط کشور را برای مردم توضیح دهد و ریشههای مشکلات را آشکار کند.
- گفتمان سازی وحدتبخش: در برابر تلاش دشمن برای دوقطبی سازی، بسیج باید گفتمان وحدت و همبستگی را تقویت کند.
- امید آفرینی اجتماعی: ارسال پیامهای امیدبخش به جامعه، نهتنها روحیه مردم را تقویت میکند، بلکه دشمن را از دستیابی به اهداف روانی خود ناکام میگذارد.
- پیشگامی در حوزههای اجتماعی: بسیج با حضور فعال در محرومیت زدایی، کمک به دولت و مقابله با فساد، میتواند اعتماد عمومی را بازسازی کند.
- روایت سازی از مقاومت: ارائه روایت معتبر از پیروزیهای اخیر محور مقاومت، به ویژه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، میتواند سرمایه معنوی جامعه را تقویت کند.
۵. تفکر بسیجی و بازدارندگی چندلایه
بازدارندگی امروز دیگر صرفاً به موشک و قدرت نظامی محدود نیست، بلکه به توانایی ملت در ایستادگی، امید و انسجام وابسته است. تفکر بسیجی با ترکیب قدرت سخت و نرم، بازدارندگی چند لایهای ایجاد میکند که دشمن را در هر سطحی از تجاوز ناکام میگذارد. این بازدارندگی نهتنها در میدان نبرد، بلکه در عرصه رسانه، اقتصاد و فرهنگ نیز کارآمد است.
۶. اعتمادسازی و وحدت بخشی در نسبت بسیج و دولت
یکی از نقاط قوت تفکر بسیجی، توانایی آن در همافزایی با دولت است. بسیج باید در کنار دولت، نه در برابر آن، نقشآفرینی کند. حمایت مسئولانه، مطالبهگری هوشمندانه و پرهیز از تقابل، میتواند اعتماد عمومی را تقویت کرده و وحدت ملی را پایدار سازد. این رویکرد، دشمن را از بهرهبرداری از شکافهای داخلی محروم میکند. تفکر بسیجی، همانگونه که در دفاع مقدس سد تجاوز دشمن شد، امروز نیز میتواند سد تجاوز سازمانیافته امریکا باشد. این تفکر با شاخصهای ولایت محوری، ایثار، امید آفرینی و مردمی بودن، انسجام ملی را تقویت کرده و مؤلفههای قدرت ایران را به سطحی تازه ارتقا میدهد. در شرایطی که دشمن میکوشد با جنگ ترکیبی، ملت ایران را به تسلیم وادارد، بسیج با اتکا به فرهنگ خود میتواند این جنگ را به فرصت تبدیل کند، فرصتی برای بازسازی اعتماد، تقویت وحدت و تثبیت قدرت ملی.
تفکر بسیجی نه یک شعار، بلکه یک راهبرد است، راهبردی که ایران را در برابر تجاوز سازمانیافته دشمن، به «ایران قوی و شکستناپذیر» بدل میسازد.
آرامان
مقدمهچینی دیپلماتیک در شرق و غرب
حسن بهشتی پور
دیدارهای عارف با نخستوزیران روسیه، چین، هند و پاکستان فرصتی برای فعالسازی توافقات اقتصادی و راهبردی است. بهویژه دیدار با نخستوزیر روسیه میتواند به رفع موانع عملیاتی توافقات موجود کمک کند. همچنین سخنرانی در اجلاس، از منظر دیپلماسی عمومی، بازتاب رسانهای مثبتی برای ایران به همراه دارد.
سازمان شانگهای با حضور چین، روسیه و هند حدود ۴۳% جمعیت جهان و یکسوم مساحت خشکی را در بر میگیرد. ایران و روسیه نیز با سهم قابلتوجه در انرژی، وزن ژئوپلیتیکی سازمان را افزایش میدهند.
اما مسئله اصلی این است که این ظرفیتهای ژئوپلیتیکی چه زمانی به اعداد و ارقام مشخص اقتصادی تبدیل میشوند. بهعنوان نمونه، حجم تجارت ایران با اعضای شانگهای هنوز با ظرفیتهای واقعی فاصله دارد و نبود سازوکارهای مالی کارآمد، مانع بهرهبرداری کامل از فرصتهاست. در نتیجه، شانگهای هنوز از تبدیلشدن به یک هژمون اقتصادی–سیاسی فاصله دارد.
در برابر تلاش آمریکا و اروپا برای فشار بیشتر بر ایران، همراهی روسیه و چین در شورای امنیت اهمیت ویژهای دارد. مخالفت این دو کشور با ادعاهای غرب میتواند تحریمهای احتمالی را از کارایی بیندازد. این حمایتها نه صرفاً سیاسی، بلکه بخشی از رقابت ساختاری آنها با غرب است.
در کنار این تحولات، ارسال پیام میان ایران و آمریکا نشان میدهد هنوز دری برای مذاکره نیمهباز است. طبق اظهارات کمال خرازی و وزیر امور خارجه ایران، آمریکاییها پیشنهادهایی برای مذاکره مطرح کردهاند.
با این حال، خطوط قرمز دو طرف پابرجاست:
ایران بر رفع تحریمهای مؤثر و ارائه تضمینهای معتبر تأکید دارد.
آمریکا بر محدودیتهای پایدار در برنامه هستهای و نقش منطقهای ایران پافشاری میکند.
قرار گرفتن نشست شانگهای در چنین فضایی، ترکیب پیچیدهای از فشار، فرصت و دیپلماسی ایجاد کرده است.
سفر عارف به روسیه و حضور در اجلاس شانگهای، همزمان با ارسال پیامهای آمریکا برای مذاکره، نشاندهنده ورود ایران به مرحله تازهای از دیپلماسی ترکیبی است؛ مرحلهای که در آن تهران تلاش میکند با استفاده از ظرفیتهای سازمان شانگهای و حمایت روسیه و چین فشارهای غرب را مهار کند و همزمان مسیرهای احتمالی گفتوگو با آمریکا را نیز باز بگذارد.
آینده روابط ایران با غرب و شرق، بیش از هر زمان دیگر، به اراده سیاسی طرفها برای عبور از خطوط قرمز و حرکت به سمت تفاهم عملی بستگی دارد. اینکه چگونه با وجود اختلافات بنیادین، مذاکرهای شکل بگیرد و به توافقی پایدار برسد، موضوعی است که رخدادهای ماههای آینده آن را روشن خواهد کرد.
فرهیختگان
مصطفی زمانیان
دو دهه است که بخش بزرگی از تنش میان ایران و غرب حول محور «فناوری هستهای» شکل گرفته است. در این مدت، فشار خارجی عمدتاً متوجه زیرساختهای راهبردی کشور و آثار اجتماعی فشارها بر مردم بوده، و در مقابل پاسخ ایران عمدتاً در قالب توسعه ظرفیتهای فنی، افزایش سطح خودکفایی و تقویت توان بازدارندگی تعریف شده است. این الگوی رفتاری دوگانه فشار سیاسی در مقابل مقاومت فنی سالها میدان اصلی این تقابل را شکل داده است.
اما اکنون، در فضای جدید پس از صدور قطعنامه تازه آژانس و همچنین در شرایط اجتماعی خاص داخل کشور، پرسشی بنیادین دوباره سربرمیآورد؛ آیا ادامه این الگوی توسعه صنعت هستهای، همچنان کارآمد است؟ و مهمتر از آن، نسبت صنعت هستهای ایران با «سرمایه اجتماعی ملی» چیست؟ این پرسش، برخلاف ظاهرش، پرسشی فنی یا حقوقی نیست؛ پرسشی زبانی است. زیرا امروز بیش از فناوری، این «زبان روایت فناوری» است که سرنوشت یک صنعت و جایگاه یک کشور را تعیین میکند.
زبان فعلی صنعت هستهای
زبانی که شنیده میشود؛ اما فهمیده نمیشود
صنعت هستهای ایران در دو دهه گذشته عمدتاً با سه زبان سخن گفته است:
زبان فنی: آمار غنیسازی، ظرفیت سانتریفیوژ، توان تولید رادیودارو، ایزوتوپ پایدار، رآکتور تحقیقاتی و... زبانی کاملاً تخصصی؛ دقیق ولی برای عموم ناآشنا.
زبان حقوقی و مقرراتی: پروتکل الحاقی، NPT، تعهدات و حقوق متقابل، قطعنامه و مکانیسم ماشه. زبانی لازم؛ اما نه برانگیزاننده افکار عمومی.
زبان سیاسی و امنیتی: مقاومت، بازدارندگی، استقلال، تهدیدزدایی، سلاح نه اما توان نهتنها لازم بلکه حق مسلم. زبانی هویتی، اما اغلب دوقطبیساز.
این سه زبان، علیرغم ضرورتشان، در «ساختن پیوند عمیق بین صنعت هستهای و مردم» دچار ضعف ساختاریاند. به عبارت دیگر زبان فعلی صنعت هستهای، زبان توسعه نیست؛ زبان اعتماد نیست و درنتیجه نمیتواند زبان آینده صنعت هستهای ایران باشد. زبان فعلی صنعت فقط مسائل فنی و عملیاتی از جمله ارتقای غنیسازی، راهاندازی واحدهای جدید، توسعه رادیودارو، ایزوتوپهای پایدار و افزایش ضریب ایمنی رآکتورها را میبیند. همچنین مسائل راهبردی و سازمانی از جمله حفظ استقلال فناورانه، مدیریت ریسک تحریم، تعامل حقوقی با آژانس، مدیریت افکار عمومی جهانی و توسعه زنجیره ارزش داخلی را میبیند و برای پاسخ به آنها برنامهریزی میکند. هر دو نوع مسئله مهم هستند؛ اما هیچیک به پرسش اصلی مردم پاسخ نمیدهند. در واقع مسائلی وجود دارند که هنوز نامگذاری نشدهاند، ولی سرنوشت صنعت را تعیین میکنند. چگونه میتوان صنعت هستهای را به بخشی از مفاهمه ملی تبدیل کرد نه محل مناقشه سیاسی؟ چگونه میتوان فناوری را از «کالای امنیتی» به «دارایی عمومی» تبدیل کرد؟ چگونه میتوان «اعتماد اجتماعی» را بهعنوان مؤلفه بازدارندگی در کنار توان فنی تعریف کرد؟ چگونه میتوان صنعت هستهای را محور یک «آیندهسازی ملی» دانست؟
اینها مسائلیاند که انتظار مردم از صنعت را تغییر میدهند و دقیقاً روشن میکنند که ضعف صنعت هستهای امروز در فناوری نیست؛ در زبان روایت فناوری است.
اکنون زمان تغییر زبان است؛ چرا؟
جهان امروز، عرصه رقابت صرفاً روی زیرساختها نیست. در چنین جهانی کشورها با سه ابزار رقابت میکنند: فناوری، سرمایه اجتماعی و روایت ملی از آینده. ایران در فناوری هستهای پیشرفت کرده است؛ اما در دو عرصه دیگر، هنوز پروژه ساختاری تعریف نشده است. این قطعنامه جدید، اگرچه در سطح سیاسی تبعاتی را برای ما خواهد داشت؛ اما در سطح زبانی یک هشدار مهم است: اگر روایت هستهای ما تغییر نکند، دیگران روایت ما را مینویسند و روایت رقیب همیشه امنیتیسازی، تقابل و انزوا را تقویت میکند. زمان ایجاد یک زبان جدید است، زبانی که زندگی مردم را ببیند، آینده را تصویر کند، معنا و افتخار بیافریند، اعتماد تولید کند و در نهایت صنعت هستهای را از «مسئله سیاست خارجی» به «دارایی ملی» تبدیل کند.
زبان جدید صنعت هستهای باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
از زبان فنی به زبان زندگی: صنعت هستهای باید توضیح دهد که رادیوداروها چگونه درد مردم را کم میکنند؟ فناوری هستهای چگونه کشاورزی، محیطزیست و آب را نجات میدهد؟ انرژی چگونه هزینهها را کاهش میدهد؟ و کاربردها چگونه کیفیت زندگی را تغییر میدهد؟ از زبان امنیتی به زبان اعتماد: بازدارندگی بدون اعتماد اجتماعی دوام ندارد. روایت صنعت باید بگوید چگونه امنیت را با آسایش پیوند میدهد؟ به آینده مردم گره میخورد؟ و به عدالت بیننسلی خدمت میکند؟
از زبان بروکراتیک به زبان آیندهسازی: فناوری هستهای باید بتواند برای مردم «تصویر آینده» بسازد: آینده انرژی، آینده اقتصاد دانشبنیان، آینده جایگاه ایران در جهان و آینده رفاه و کیفیت زندگی. اگر صنعت هستهای آیندهای برای مردم تصویر نکند، مردم نیز آینده خود را وابسته و مرتبط با این صنعت نمیبینند.
مأموریت جدید سازمان انرژی اتمی عبور از سهگانه قدیمی
همانطور که اشاره شد، سازمان انرژی اتمی سالها سه مأموریت اصلی داشته است: مأموریت فنی، مأموریت حقوقی و بینالمللی و مأموریت سیاسی و امنیتی. اما اکنون زمان افزودن مأموریت چهارم است؛ مأموریتی که آینده صنعت را تعیین میکند. مأموریت زبانی و اجتماعی؛ ایجاد روایت ملی از صنعت هستهای ایران. این مأموریت به معنای تعریف زبان جدید، تولید روایت آینده، خلق پیوند عاطفی و معنایی با مردم، ایجاد مفهوم «هستهای زندگیبخش» نه فقط «هستهای بازدارنده» و تبدیل فناوری به فرهنگ. این مأموریت هیچکدام از مأموریتهای قبلی را حذف نمیکند؛ بلکه ضعف ساختاری آنها را جبران میکند.
بنابراین اگرچه صدور قطعنامه جدید علیه ایران، اتفاق تازهای نیست، اما میتواند فرصت تازهای برای بازطراحی زبان هستهای ایران باشد. در این لحظه تاریخی، ما در برابر یک انتخاب بزرگ ایستادهایم؛ انتخابی که فراتر از پروندههای حقوقی، فشارهای سیاسی یا نزاعهای بینالمللی است. واقعیت این است که فشارهای خارجی دیگر برای مردم ایران «یک خبر روزمره» نیست؛ به «تجربه زیسته» و بخشی از احساس امنیت، امید و آیندهباوری جامعه تبدیل شده است. در سوی دیگر، صنعت هستهای ما به بلوغ فنی رسیده؛ اما هنوز به بلوغ ارتباطی، فرهنگی و اجتماعی نرسیده است. ما فناوری را کامل کردهایم، اما روایت آن را نساختهایم؛ توانمندی را تثبیت کردهایم؛ اما زبان گفتوگوی آن با جامعه را نیافتهایم. این یک هشدار نیست؛ یک فرصت است. تجربه کشورهای موفق نشان میدهد هیچ سرمایه راهبردی از انرژی گرفته تا امنیت و فناوری، بدون اعتماد ملی پایدار نمیماند. سرمایه اجتماعی، ستون نامرئی هر صنعت بزرگ است؛ اگر این ستون سست باشد، حتی بزرگترین دستاوردهای فنی نیز در برابر تردید مردم و بیاعتمادی جهان شکننده خواهد بود.
امروز زمان آن فرا رسیده که صنعت هستهای ایران از «منطق دفاع و بقا» به «منطق آیندهسازی و مشارکت ملی» حرکت کند. این تحول نه با سانتریفیوژهای بیشتر آغاز میشود و نه با گزارشهای فنی جدید؛ با تغییر زبان آغاز میشود، زبانی که بتواند زندگی، امید، کرامت و آینده را معنا کند. در نهایت، فناوری هستهای فقط زمانی میتواند به ستون توسعه ملی تبدیل شود که زبان آن از زبان قدرت به زبان زندگی، از زبان سیاست به زبان آینده و از زبان تهدید به زبان سرمایه اجتماعی تغییر یابد. این دگرگونی، یک تصمیم سیاسی نیست؛ یک ضرورت امنیتی و تمدنی است. ما اگر زبان آینده را نسازیم، آینده نیز نمیتواند بر دوش ما ساخته شود. اکنون زمان آن است که صنعت هستهای، بهجای آنکه صرفاً سپر باشد، به افق بدل شود، افقی که مردم بتوانند در آن سهم، نقش، امید و افتخار خود را ببینند.
رسالت
ضرورت تقویت فعالیتهای مولد در عصر ثبات
پس از سالهایی که کشور بیشتر انرژی خود را صرف مدیریت بحرانها و عبور از چالشهای سیاسی و اقتصادی میکرد، امروز نشانههای ثبات نسبی آشکار شده و فضا بیش از گذشته برای «کار مولد»، «سرمایهگذاری واقعی» و «افزایش تولید ملی» مهیاست. این دورهها، در تجربه همه کشورهایی که مسیر رشد را پیمودند، زمانهای طلایی بودهاند؛ زمانهایی که اگر جامعه از آن درست استفاده کند، میتواند سالها جلو بیفتد و اگر تعلل کند، فرصتها به تدریج فرسوده میشوند.
ایران ظرفیتهای بزرگ دارد؛ از معادن گسترده تا اقلیم متنوع کشاورزی، از بازار عظیم ساختوساز تا استعدادهای انسانی که در استارتاپها و فناوریهای نو بروز پیدا کرده. اما ظرفیت، بدون راهبرد، تبدیل به ثروت و پیشرفت نمیشود. امروز لازم است نگاه کشور ـ هم مسئولان، هم مردم، هم بخش خصوصی ـ
از «حفظ وضعیت موجود» به «فعالیت مولد» تغییر پیدا کند. در ادامه، چهار حوزه پیشران که میتواند رشد ایران را در دهه آینده رقم بزند، بهصورت راهبردی بررسی میشود.
۱. معدن؛ ثروت خام که باید به ثروت پایدار تبدیل شود
ایران یکی از غنیترین کشورهای جهان از منظر ذخایر معدنی است؛ اما سهم معدن و صنایع معدنی در اقتصاد، متناسب با این ظرفیت نیست. خامفروشی هنوز بخشی از زنجیره ارزش را از بین میبرد و زیرساختهای فرآوری، حملونقل و اکتشاف عمیق، نیازمند تقویت جدی است.
راهبردها و راهکارها
•تکمیل زنجیره ارزش و عبور از خامفروشی: توسعه صنایع فرآوری و ایجاد شهرکهای تخصصی معدنی در نزدیکی ذخایر.
•تقویت اکتشافات عمقی با فناوریهای نو: استفاده از دادههای ژئوفیزیک و همکاری دانشگاهها و شرکتهای دانشبنیان.
•اصلاح مقررات و تسهیل سرمایهگذاری: بهویژه برای بخش خصوصی واقعی که توان مدیریت بهرهور دارد.
•توجه به محیطزیست و توسعه پایدار: معدن بدون احیای مناطق تخریبشده، به سرمایه ملی ضربه میزند.
۲. ساختوساز و مسکن؛ پیشران اشتغال و موتور تحریک اقتصاد
هیچ صنعتی در ایران به اندازه ساختوساز، گستره اشتغال و اثرگذاری زنجیرهای ندارد. از فولاد و سیمان تا حملونقل، برق، لوازم خانگی و خدمات مهندسی، همگی با رونق ساختوساز به حرکت درمیآیند.
راهبردها و راهکارها
•تغییر نگاه از ساختوساز صرف به «شهرسازی هوشمند»: تمرکز بر نوسازی بافت فرسوده، توسعه عمودی و بهینهسازی مصرف انرژی.
•جذب سرمایههای خرد در قالب صندوقهای زمین و ساختمان: تبدیل پساندازهای پراکنده به سرمایهگذاریهای بزرگ.
•کاهش زمان صدور مجوزها و هوشمندسازی فرآیندها.
•پیوند ساختوساز با حملونقل عمومی و توسعه شهری؛ ساختن خانه بدون زیرساخت، ایجاد گره جدید است.
۳. کشاورزی؛ امنیت غذایی یعنی امنیت ملی
کمبود آب، تغییر اقلیم و فشار بر منابع، کشاورزی ایران را آسیبپذیر کرده. اما همین حوزه اگر با مدیریت علمی پیش برود، میتواند همچنان یکی از پایههای اقتصاد و امنیت کشور باشد.
راهبردها و راهکارها
•اصلاح الگوی کشت بر اساس اقلیم، نه بر اساس عادتهای قدیمی.
•توسعه آبیاری هوشمند، قطرهای و زیرسطحی؛ هیچ کشوری با روشهای پرمصرف سنتی دوام نمیآورد.
•پیوند کشاورزی با فناوری: پهپادها، سنسورها، دادهمحوری و استفاده از شرکتهای دانشبنیان.
•کاهش ضایعات غذایی از طریق تکمیل زنجیره سرد و صنایع تبدیلی.
•تشویق کشاورزی قراردادی برای ثبات بازار و کاهش ریسک تولیدکننده.
۴. استارتاپها و اقتصاد دانشبنیان؛ تبدیل استعداد به ثروت
نیروی انسانی جوان و باسواد، بزرگترین مزیت ایران است. این مزیت اگر در قالب شرکتهای نوآور و استارتاپی سازماندهی شود، میتواند هم بهرهوری صنایع کلاسیک را افزایش دهد و هم بازارهای جدید خلق کند.
راهبردها و راهکارها
•ثباتبخشی به قوانین و رفع نااطمینانی: اقتصاد نوآور نیازمند پیشبینیپذیری است.
•ایجاد دسترسی بهتر به سرمایه خطرپذیر (VC) و صندوقهای دانشی.
•پیوند استارتاپها با صنایع سنتی مثل معدن و کشاورزی؛ فناوری باید در قلب اقتصاد سنتی نفوذ کند.
•گسترش صادرات خدمات دیجیتال؛ مزیتی که ایران میتواند در آن پیشتاز باشد.
جمعبندی؛ اکنون وقت حرکت است
کشور در دورهای قرار دارد که فرصتهای سرمایهگذاری، نیروی انسانی توانمند و نشانههای ثبات، در کنار هم قرار گرفتهاند. این لحظهها در تاریخ کشورها کم است. توسعه، محصول تصمیمهای شجاعانه در همین دورههاست؛ زمانی که جامعه بهجای انتظار برای آینده، خود آینده را میسازد.
مسئولان باید مسیر را هموار کنند و مردم و بخش خصوصی باید وارد میدان شوند. معدن، ساختوساز، کشاورزی و استارتاپها چهار پیشران مهماند؛ اما کلید اصلی، تغییر نگاه از «مصرف» به «تولید» و از «نگهداشتن وضع موجود» به «ساختن آینده» است.
اگر امروز درست حرکت کنیم، دهه پیشِرو میتواند دهه جهش ایران باشد؛ و اگر تعلل کنیم، این فرصت مثل بسیاری از فرصتهای گذشته از کنارمان عبور خواهد کرد.
خراسان
پیام ها و پیامدهای تغییر موازنه در بغداد
الناز رحمت نژاد
در چنین شرایطی، محمد شیاع السودانی، نخستوزیر فعلی عراق، با وجود نقشآفرینیاش در تثبیت امنیت، بهبود روابط منطقهای و مدیریت برخی بحرانها، برای دور دوم نخستوزیریشانس پایینتری دارد. آرایش جدید نیروها، بهویژه با افزایش قدرت بلوکهای شیعی مختلف، این احتمال را تقویت کرده که نخستوزیر آینده چهرهای باشد که بتواند میان جریانهای همخانواده سیاسی اما گاه متفاوت، نوعی سازگاری و همگرایی ایجاد کند.در تحلیل ساختاری، مسئله حشد شعبی و آینده آن نیز همچنان از مهمترین پرسشهاست. با توجه به نتایج این انتخابات، ایده «انحلال حشد» بیش از هر زمان دیگری به حاشیه رفته و حتی میتوان گفت تحقق آن تقریباً ناممکن است. پیروزی طیف گستردهای از نمایندگان نزدیک به محور مقاومت و جریانهای حامی حشد نشان میدهد که این نهاد امنیتی–اجتماعی نهتنها جایگاهش را از دست نداده، بلکه بهمرور به سمت «نهادینهشدن در ساختار دولت» حرکت خواهد کرد. مسیر آینده حشد نه انحلال، بلکه تنظیمگری، قانونمندتر شدن و تقویت نقش دفاع سرزمینی در کنار ارتش عراق است.در سطح منطقهای نیز روابط ایران و عراق تحت تأثیر همین انتخابات وارد مرحلهای تازه میشود. قدرتیابی مجدد نیروهای همسو با محور مقاومت، فضای مناسبی برای همکاریهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی دو کشور ایجاد میکند. از سوی دیگر، نقش آمریکا در تحولات داخلی عراق بهطور محسوسی کمرنگتر خواهد شد. دخالت مستقیم و سختافزاری آمریکا کاهش مییابد و واشنگتن به سمت فشارهای دیپلماتیک، لابیهای سیاسی و مدیریت غیرمستقیم موازنه قدرت خواهد رفت.در مجموع، این انتخابات عراق را وارد فاز جدیدی از سیاست داخلی و روابط منطقهای کرد؛ فازی که در آن نقش مردم، وزن جریانهای شیعی، آینده حشد و رابطه ایران–عراق اهمیت بیشتری مییابد و ساختار سیاسی بغداد آرامآرام به سمت ثبات و بازیگری مستقل حرکت میکند.
وطن امروز
جنگ پیشرفت
محمدطاهر رحیمی
پاسخ به این سوال که چرا آمریکا پرونده هستهای ایران را ابزار توسعهزدایی از ایران قرار داده است، نه در جزئیات فنی برنامه هستهای ایران یا نگرانیهای واقعی از اشاعه تسلیحات، بلکه در محاسبات راهبردی کلان ایالات متحده نهفته است. برای آمریکا، پرونده هستهای ایران یک «موضوع» نیست، بلکه یک «ابزار» است. ابزاری قدرتمند و تجدیدپذیر که به واشنگتن اجازه میدهد هدف اصلی خود، یعنی مهار قدرت اقتصادی و ژئوپلیتیک ایران را از طریق تحدید مهمترین پیشران آن، یعنی صنعت نفت، دنبال کند.
عادیسازی این پرونده به معنای از دست دادن این اهرم طلایی است. بنابراین آمریکا با تداوم وضعیت فعلی پرونده هستهای ایران، بهانهای دائمی برای تحریم، فشار و مدیریت نظم منطقهای مورد نظر خود در دست دارد و علت تأکید رهبر حکیم انقلاب بر توسعه تولید و صادرات نفت در دیدار هیات دولت را باید پاسخ و پادزهری برای این طراحی آمریکایی دانست. این یادداشت دلایل بنیادین این رویکرد را در 4 محور اصلی تشریح میکند.
* دلیل اول؛ مهار نفت ایران به عنوان پیشران اصلی توسعه و قدرت منطقهای
مهمترین دلیلی که آمریکا پرونده هستهای را در فاز امنیتی نگه میدارد، جلوگیری از «طلوع نفتی ایران» است. بازگشت کامل و بدون مانع ایران به بازارهای انرژی، پیامدهایی دارد که مستقیماً با منافع استراتژیک آمریکا در تضاد است. آمریکا میداند عادیسازی روابط نفتی ایران، نتایج زیر را برای تهران به همراه خواهد داشت که واشنگتن مصمم به جلوگیری از آنهاست.
ثبات اقتصادی و خنثیسازی تحریم: درآمدهای پایدار نفتی، تراز پرداختهای ایران را مستحکم کرده، نوسانات ارزی را مهار میکند و به ثبات اقتصادی منجر میشود. ایرانی که از نظر اقتصادی باثبات باشد، در برابر فشارهای سیاسی و تحریمهای آینده بسیار مقاومتر خواهد بود.
جهش در توسعه صنعتی: دلارهای نفتی به ایران این قدرت را میدهد که با سرمایهگذاری در زیرساختها، صنایع غیرنفتی خود را شکوفا کرده و اقتصاد خود را از وابستگی به نفت خارج کند. این امر ایران را به یک قدرت صنعتی دارای تنوع تبدیل میکند.
جذب سرمایهگذاری شرق: افزایش فروش نفت به چین، روابط راهبردی تهران - پکن را تعمیق بخشیده و چین را به سرمایهگذاری گسترده در پروژههای زیربنایی ایران ترغیب میکند. این امر به معنای شکست کامل سیاست انزوای اقتصادی ایران است.
تقویت محور مقاومت: با منابع مالی سرشار، توانایی ایران برای حمایت لجستیکی و سیاسی از متحدان منطقهای خود به شکل چشمگیری افزایش مییابد و این موضوع موازنه قدرت را در منطقه علیه منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی تغییر میدهد. بنابراین امنیتیسازی پرونده هستهای، ابزار ضروری آمریکا برای جلوگیری از تمام این موارد و تحمیل یک «غروب دائمی» بر صنعت نفت و اقتصاد ایران است.
* دلیل دوم؛ جلوگیری از جانمایی ایران در نظمهای جهانی رقیب آمریکا
جهان امروز صحنه رقابت میان 2 ایده برای نظم اقتصادی - امنیتی است. از یک سو، «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) چین قرار دارد که ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی و منابع انرژی، نقشی کلیدی در آن ایفا میکند. از سوی دیگر، کریدور «هند – خاورمیانه - اروپا» (IMEC) قرار دارد که طرحی آمریکایی برای ایجاد یک مسیر تجاری - انرژی با محوریت متحدانش (هند، امارات، رژیم سعودی و رژیم صهیونیستی) با هدف دور زدن و به حاشیه راندن ایران است.
آمریکا برای موفقیت طرح IMEC و تضعیف BRI، نیازمند یک ایران ضعیف، منزوی و غیرقابل اتکاست. امنیتی نگه داشتن پرونده هستهای و تحریمهای ناشی از آن، دقیقاً همین کارکرد را دارد. این سیاست، ایران را از تبدیل شدن به یک قطب باثبات انرژی و ترانزیت در مسیر چین بازمیدارد و همزمان به آمریکا اجازه میدهد متحدان منطقهای خود را حول یک پروژه مشترک ضدایرانی منسجم کند.
عادیسازی پرونده هستهای، این استراتژی را از اساس باطل میکند، زیرا یک ایران قدرتمند با منابع نفتی خود میتواند به لنگرگاه اصلی نظم رقیب یعنی BRI تبدیل شود.
* دلیل سوم؛ پیادهسازی «الگوی کنترل» منابع ایران
برای فهمیدن الگوی مطلوب آمریکا برای کشورهای نفتخیز، باید به عراق نگریست. آمریکا پس از اشغال عراق، از طریق فرمان اجرایی ۱۳۳۰۳، کنترل کامل درآمدهای نفتی این کشور را به دست گرفت. تمام پول نفت عراق به حسابی در بانک فدرال رزرو نیویورک واریز میشود و واشنگتن هر زمان از سیاستهای بغداد ناراضی باشد، از این پول به عنوان اهرم فشار استفاده میکند. این مدل، یک رابطه قیمومت اقتصادی کامل را به نمایش میگذارد.
اگرچه آمریکا نمیتواند این مدل را به صورت نظامی بر ایران تحمیل کند اما امنیتیسازی پرونده هستهای و تحریمهای نفتی، ابزاری جایگزین برای رسیدن به هدفی مشابه است. هدف، سلب اختیار ایران بر حیاتیترین منبع درآمدی خود و تبدیل آن به یک نقطه ضعف است که بتوان از آن برای فشار سیاسی مستمر استفاده کرد. تا زمانی که پرونده هستهای «امنیتی» باقی بماند، آمریکا میتواند این فشار را به صورت قانونی و با اجماع بینالمللی (ولو شکننده) ادامه دهد.
* نتیجه راهبردی: یک ابزار با 2 کارکرد حیاتی برای آمریکا
در نهایت، پاسخ به چرایی عدم عادیسازی پرونده هستهای ایران، این است که این وضعیت، یک ابزار واحد با 2 کارکرد استراتژیک برای آمریکاست.
1- کارکرد داخلی (علیه ایران): همانطور که گفته شد، این ابزار به آمریکا اجازه میدهد با هدف قرار دادن نفت، از توسعه صنعتی ایران جلوگیری کرده، بیثباتی اقتصادی را در آن تداوم بخشد و مانع نقشآفرینی مؤثر ایران در نظم نوین منطقهای شود.
۲-کارکرد خارجی (در قبال متحدان): همزمان، امنیتیسازی این پرونده و ترویج «ایرانهراسی اتمی»، بهانهای برای فروش میلیاردها دلار تسلیحات و ارائه تضمینهای امنیتی به کشورهای عرب خلیج فارس است. آمریکا در ازای «فروش امنیت»، از این کشورها «خرید تضمین قیمت پایین نفت» را دریافت میکند. آنها با افزایش تولید خود، جای خالی نفت ایران را پر کرده و به آمریکا اجازه میدهند کنترل خود را بر بازار جهانی انرژی حفظ کند.
* جمعبندی
آمریکا پرونده هستهای ایران را عادیسازی نمیکند، زیرا این پرونده یک دارایی راهبردی برای این کشور است. این پرونده بهانهای است برای متوقف کردن موتور توسعه ایران (نفت)، تضعیف نظمهای رقیب (BRI)، فروش امنیت به متحدان منطقهای و کنترل بازار جهانی انرژی. هر تحلیلگر یا مسؤولی که گمان کند میتواند با دادن امتیازات هستهای، تضمینی برای توسعه اقتصادی و رفع پایدار تحریمهای نفتی از آمریکا بگیرد، منطق بنیادین سیاست خارجی آمریکا و نقش حیاتی این ابزار را در استراتژی کلان آن درک نکرده است. تا زمانی که آمریکا به دنبال مهار ایران و حفظ هژمونی خود در منطقه باشد، پرونده هستهای نیز یک پرونده امنیتی باقی خواهد ماند.
ارسال نظرات