يکشنبه ؛ 25 آبان 1404
سعدالله زارعی
فضای بینالمللی و منطقه ما با روندهای پرابهام و با ظاهر مسلط مواجه است. آمریکا از سال 1369/ 1990 درصدد برآمد بر خاکستر نظام دوقطبی و ویرانه اتحاد جماهیر شوروی، نظم بینالمللی و منطقهای مدنظر خود که آن موقع، آن را «نظم نوین بینالمللی» (International New Order) میخواند، پدید آورد. اینک 35 سال از آن زمان میگذرد و این مدت برای تأسیس یک نظام جدید کفایت میکند اما آنچه امروز مشاهده میکنیم، نشانهای از استقرار نظم جدید ندارد.
اروپا درگیر جنگی است که کسی نمیتواند زمان پایان آن را حدس بزند. روسیه با سیاستهای پایدار «ولادیمیر پوتین» در حال بازتولید موقعیت سابق خود است. چین بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی، چالش اول آمریکا خوانده میشود و در ادبیات امنیتی از آن ـ به همراه روسیه و ایران ـ با عبارت «دشمن» (Enemy) یاد میشود و جنگ تعرفهها، آمریکا و چین را در لبه جنگ نظامی قرار داده است.
تنش آمریکا به قاره اروپا هم رسیده است، فرانسه، آلمان و انگلیس که نزدیکترین دولتها به واشنگتن بودند، از تیغ اقدامات آمریکا مبری نیستند. آمریکای لاتین در نزدیکترین مرزها با آمریکا بوی باروت میدهد و هر لحظه ممکن است مشتعل شود. رژیم اسرائیل بهعنوان ناوگان ثابت آمریکا در غرب آسیا درگیر چند جنگ است و نتانیاهو میگوید در هفت جبهه مشغول جنگ است. این پایگاه تروریستی در حدفاصل 1369 که «جرج واکر بوش»، رئیسجمهور وقت آمریکا وعده نظم نوین آمریکایی را داده بود، 9 بار ـ هرچهار سال یکبار ـ وارد جنگ شده و اخیراً با 24 ماه جنگ، طولانیترین جنگ خود را تجربه کرده است.
سرشناسترین دولتهای عربی وابسته به آمریکا همه در فضای رمانتیک نظم نوین جهانی هرکدام حداقل یکبار جنگ شدید و طولانی را تجربه کردهاند. بنابراین، در فضای کنونی میتوان این جمعبندی را ارائه کرد که وابستگان به آمریکا که قرار بود در نظم جدید آمریکا استقرار بهتری داشته باشند، بیثباتی بیشتری را تجربه کرده و در هراس از بدتر شدن وضعیت به سرمیبرند. میان واحدهای منطقهای وابسته به آمریکا بیاعتمادی بیشتر و حتی هراس از جنگ با یکدیگر حاکم شده است؛ مثلاً عربستان، اردن و ترکیه نگران قرار گرفتن در معرض تهاجم نظامی اسرائیل به سر میبرند و ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی و آمریکا در سوریه در وضعیت واگرایی از یکدیگر قرار گرفتهاند. از آنطرف، مصر تحولات کنونی سوریه را آبستن صدور دوباره تروریسم به مصر میداند و در آفریقا دولتهای ترکیه، عربستان، امارات، مصر، رژیم اسرائیل و دولت نیمبند لیبی در فضای درگیری نظامی با یکدیگر و نیروهای نیابتیشان قرار گرفتهاند. سودان کانون تنش نظامی میان این اضلاع نظم نوین آمریکا در آفریقا میباشد.
در این فضا، دشمنان آمریکا و مخالفان نظم نوین آن، قدرت بیشتری پیدا کردهاند، ایران 1404 حتماً قویتر از ایران 1369 است، روسیه امروز از روسیه 1991 قویتر است و تردیدی در مواجهه قدرتمندانه با غرب ندارد و جنگ فرسایشی اوکراین نماد این وضعیت میباشد. چین 2025 نسبت به چین 1991 قدرتمندتر و رادیکالتر شده است.
نهادهای بینالمللی که آمریکا از آنها بهعنوان چتر حقوقی برای توجیه اقدامات حاد نظامی و سیاسی استفاده میکرد، در وضعیت فروپاشی قرارگرفتهاند. تقابل واحدهای آسیایی شورای امنیت با واحدهای آمریکایی و اروپایی و «ستیز در همهچیز»، آینه تمامنمای این فروپاشی سیاسی ـ امنیتی است کما اینکه سر برآوردن پیمانهای اقتصادی شانگهای، بریکس، اوراسیا، آسهآن و انفعال حاکم بر سازمان تجارت جهانی، بهعنوان مهمترین میراث اقتصادی نظم دوقطبی، آینه فروپاشی اقتصادی نظم کهنه و مدعای جدید آمریکاست.
جدای از این مسائل، استفاده افراطی آمریکا از واژگان جنگ و تحریم علیرغم گذشته بیش از 35 سال از مدعای نظم نوین بینالمللی، از عدم توفیق ایالاتمتحده در استقرار نظم موردنظر خود حکایت میکند. نظمی که جرج واکر بوش وعده آن را داده بود، هیچ نشانهای از استقرار ندارد کما اینکه «خاورمیانه جدید» هم که جرج دبلیو بوش از آن سخن میگفت متولد نشده و مدعی آن «نازا» دیده میشود. آمریکا در این سالها و بخصوص در 25 سال اخیر به نحو افراطی از جنگ استفاده کرده اما نتوانسته از رهگذر آن نظمی آمریکایی را ولو در نزدیکترین محیط جغرافیایی به خود پدید آورد. بنابراین در اینجا تئوریهای جنگمحوری که «کارل فون کلاوزویتس» تحت عنوان «جنگ همان سیاست است» و «امانوئل والرشتاین» تحت عنوان «تصاعد بحران» مطرح کرده و در آکادمیهای معتبر بهمثابه «آیات انجیل» تدریس و قطعی خوانده شدهاند، یکسره منسوخ شده و به همراه خود بنیانهای نظری اداره جهان که شالوده نظام سلطه بودند را تخریب کرده است.
اینک کاملاً واضح است که نظریات نظامی مبتنی بر «جنگ یا حمله برقآسا»، «ضربه نخست»، «عملیات شوکآور»، «جنگ چندلایه» و «تهدید اتمی» که در سالهای اخیر بهدفعات مورد استفاده قرار گرفتهاند و به عملیاتها و جنگهایی شکل دادهاند، قادر به هموارسازی نظم موردنظر آمریکا و همراهان آن نبودهاند. اینک انبان غرب از تئوریهای نظامی و راهحلهای نظامیـ امنیتی تهی شده است. ازاینرو جهان در انتظار نظمی دیگر است. حتی در داخل مرزهای آمریکا این تئوریها و راهحلها در معرض تردید اساسی قرارگرفتهاند. به چند نظرسنجی که در همین دو هفته اخیر از سوی نهادهای معتبر آمریکایی و چین انجامشده است، نگاه کنید؛
ـ «شورای شیکاگو» که یک مؤسسه تحقیقاتی است، پس از انجام یک نظرسنجی از شهروندان آمریکا، اعلام کرد، اجماع شکل گرفته دوحزبی آمریکا علیه چین در سال 2025 ـ سالی که دستگاه رسمی آمریکا بیشترین تبلیغات ضد چینی را دنبال کردـ دچار گسست شده است. 53 درصد شهروندان اعلام کردهاند «تعامل دوستانه با چین» را بر تنش با آن ترجیح میدهند. این عدد یک سال قبل 40 درصد بوده است. این نظرسنجی میگوید دوسوم هواداران حزب دموکرات و یکسوم هواداران حزب جمهوریخواه با سیاستهای ترامپ علیه چین مخالفاند.
48 درصد شهروندان آمریکایی اعلام کردهاند، تجارت میان آمریکا و چین، امنیت ملی آمریکا را تأمین میکند. 81 درصد هواداران حزب دموکرات، 58 درصد مستقلها و 37 درصد هواداران حزب جمهوریخواه با سیاست افزایش تعرفهها علیه چین مخالفت کرده و آن را به ضرر اقتصاد و امنیت آمریکا ارزیابی کردهاند.
ـ مؤسسه «پیو» در آخرین نظرسنجی خود که دو هفته پیش انجام داد، اعلام کرد برای اولین بار در آمریکا، هواداران فلسطین از هواداران اسرائیل پیشی گرفتهاند. این نظرسنجی میگوید اینک 51 درصد در برابر 47 درصد خواهان حمایت دولت آمریکا از فلسطینیها هستند. در این میان، دو درصد گفتهاند نظری ندارند.
ـ مؤسسه چینی «مطالعات خاورمیانه دانشگاه شانگهای» دو هفته پیش طی یادداشتی نتایج آخرین نظرسنجی خود از شهروندان جوان چینی را منتشر کرد که در آن نوشته شده بود 91 درصد، هژمونی قدرتهای غربی را بزرگترین چالش کشورهای جهان دانستهاند. 65 درصد گفتهاند رفع تنشها در جهان باید در اولویت قرار گیرد.
آمار مؤسسات آمریکایی در کنار آمار سایر مؤسسات جهانی مشخص میکند که غرب اینک در تئوری، روش و راهبرد با شکست مطلق مواجه گردیده و از پشتوانه توجیهی تهی شده است.
به همین روی در آمریکا، پیروزی اخیر «زُهران ممدانی» در انتخابات شهرداری نیویورک، بهعنوان یک زنگ خطر بزرگ تلقی شد و ترامپ برای جلوگیری از وقوع آن، شهروندان نیویورکی را صراحتاً تهدید کرد که جلوی واگذاری بودجه این شهر خواهد ایستاد و روزنامه «اسرائیل هیوم» وابسته به بنیامین نتانیاهو، یک روز پس از پیروزی انتخاباتی ممدانی نوشت «پیروزی ممدانی برای اسرائیل یک تهدید موجودیتی است» و اضافه کرد «پیروزی ممدانی فراتر از یک پیروزی سیاسی محلی است و میتواند بهعنوان یک الگو در لندن، پاریس و تورنتو تکرار شود». البته این قلم داوری درباره ماهیت ممدانی و انتخاب او را به آینده واگذار میکند اما جدای از اینکه چه کسی در انتخابات نیویورک ـ شهری که بعضی به اعتبار حضور هیئتهای دیپلماتیک همه کشورها و رفتوآمد سالانه سران کشورها در آن، پایتخت جهان خوانده میشودـ برنده شده است، اصل اینکه یک نفر پیش از انتخاب شدن، همه سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا را زیر سؤال ببرد، کسی که پیش از انتخاب شدن با صراحت بگوید اگر پای نتانیاهو به نیویورک برسد او را بازداشت کرده و تحویل دادگاه بینالمللی میدهد، کسی که با صراحت حمایت آمریکا از اسرائیل در جنگ را شراکت در جنایت بخواند، کسی که حمله تیرماه آمریکا به تأسیسات هستهای ایران را محکوم کند و بعد با 57 درصد آراء در مقابل 41 درصد آراء به پیروزی برسد، وضع داخلی آمریکا و افق سیاستهای آن را نشان میدهد. اینکه علیرغم تلاش شدید شورای یهودیان ـ ایپکـ او انتخاب شود، این افول صهیونیسم و یهودیت آوانجلی را در زادگاه خود آشکار کرده است. پس چرا عدهای نمیخواهند باور کنند که دوره گذار که به پایان آن نزدیک شدهایم، آمریکا و سیاستها، اصول و تئوریهای آن را از اریکه به زیر آورده است؟!
جوان
رسول سنائیراد
در روزهای اخیر کلیپی از به دست گرفتن یک پرچم با نشان نامتعارف در یک ایستگاه متروی تهران توسط دو نفر و همچنین قرائت یک بیانیه ضد انقلابی در یک فضای خلوت خارج از مناطق مسکونی با لباس ارتشی انتشار یافته تا همراهی ارتش را با جریان برانداز و آن هم سلطنتطلب القا نماید.
گرچه بیاعتنایی شهروندان به حرکت نمایشی این افراد ارتشینما و اعتراض چند باره یک شهروند به اقدام سخیف آنان، خود گویای بیاعتباری این حرکات در جامعه ایران است، اما تکرار نمایش این اقدامات، در فضای مجازی از طرحی برنامهریزی شده برای انتقامجویی از ارتشیان قهرمانی است که شهدای آنان در جنگ ظالمانه و تحمیلی رژیم صهیونیستی و اقدامات شجاعانه آنان برای مقابله با متجاوزان، ماهیت مکتبی و ملیشان را با شفافیت تمام آشکار ساخته است.
در حالی که دشمن به ایجاد آشوب و ناامنی داخلی چشم امید دوخته و آن را مقدمه ورود ضد انقلاب تجزیهطلب و مسلح برای تجزیه کشور میدانست، همکاری موثر کارکنان ارتش برای حفظ امنیت و همچنین کمک به یگانهای درگیر آفند و پدافند، زمینه شکلگیری هرگونه اغتشاش را از بین برده و تحرکات ضد انقلاب محارب و معاند را نیز به سرعت مهار و خنثی کردند.
در واکنش به همین نقش مؤثر ارتش بود که هم ارتش متجاوز صهیونیستها، برخی پادگانها و پایگاههای نیروی زمینی و هوایی ارتش جمهوری اسلامی را علاوه بر سامانههای پدافند هوایی مورد حمله قرار داده و عوامل مزدور و پادوهای دشمن هم در منطقه جنوب شرق به دنبال حمله تروریستی و خرابکارانه علیه پایگاه پدافندی ارتش برآمده بودند. اما دشمنانی که در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، دستاوردی جز شکست و خواری در برابر اتحاد و انسجام ملی و مقاومت و ایستادگی رزمندگان اسلام و نیروهای مسلح قهرمان ایران اسلامی نداشتهاند، اینک به انتقامکشی از ارتشرو آورده و البته به ناشیانهترین شکل ممکن این طرح کثیف خود را به اجرا گذاشتهاند.
انجام اقدامات نمایشی که همراهی ارتش با اغتشاش طلبی و آشوب را القا میکند، در راستای چنین طرح کثیفی است که خوشبختانه با دستگیری عناصر مرتبط، معلوم شد که اصلاً ارتشی نبوده و این اقدامات نمایشی را برای جلب نظر سفارشدهندگان و کسب درآمد یا امتیاز انجام میدادهاند.
اجرای این نقشه که جدایی ارتش از حاکمیت و پیوستن عناصری از آن، به جریان برانداز را متصور و القا میکند، با هدف تحریک جامعه به شورش دنبال میشود که باید آن را در امتداد همان تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی و برای جبران شکست صهیونیستها دانست. صهیونیستها که تصورشان این بود حمله نظامی میتواند جرقه شورش داخلی به حساب بیاید و در مرحله بعد زمینه ورود گروهکهای برانداز مسلح و تجزیه کشور را فراهم سازد، پس از شکست و دریافت سیلی سخت از مردم و رزمندگان ما، اینک مثلاً به تصحیح طرح احمقانه خود رو آورده و به دنبال تحریک جامعه به آشوب و همچنین بی اعتباری نیروهای مسلح و همراه معرفی کردن آنان با خط آشوب (همان طرح صهیونیستها) برآمدهاند.
اما غافل از اینکه ماهیت مکتبی و میهنی و انقلابی ارتش جمهوری اسلامی نه تنها در جنگ تحمیلی ۸ ساله بلکه در همین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به خوبی به اثبات رسیده و نشانگان آن هم، لباسهای بهخون آغشته شهدای ارتش و بغض فروخفته خلبانان قهرمانی است که داوطلب هرگونه عملیات استشهادی علیه صهیونیستهای جنایتکار بودند و شهادت آن سرباز ارتشی که مرخصیاش را ناتمام گذاشت تا در دفاع از میهن کنار همرزمانش باشد، نشانه دقیقی برای شناخت فضای جهادی و انقلابی حاکم بر ارتش جمهوری اسلامی ایران به حساب میآید.
این حرکات نمایشی را تنها میتوانناشیانهترین اقدام برای انتقام از ارتش قهرمان دانست که تنها دشمنان احمق برای دلخوشی یا مزدوری و پیشبرد مأموریت نیابتی به آن رو میآورند.
آرمان امروز
علیرضا توانا
تحولات بیوقفهی فناوری، تنها شیوه خرید، آموزش یا ارتباطات بشر را تغییر ندادهاند؛ جهان سیاست و روابط بینالملل نیز در یکی از بزرگترین دگرگونیهای تاریخ خود قرار گرفته است. امروز ابزارهای جدیدی وارد میدان شدهاند:شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای گفتوگوی ویدئویی،هوش مصنوعی، دادههای کلان، دیپلماسی عمومی آنلاین و کانالهای ارتباطی امن و مبتنی بر رمزنگاری.
این مجموعه، چیزی را خلق کرده که در زبان سیاست بینالملل، دیپلماسی دیجیتال نام گرفته است؛ پدیدهای که نه تنها ابزار بلکه ماهیت مذاکرات بینالمللی را در آینده خیلی نزدیک دگرگون خواهد کرد. افزایش سرعت تحولات جهانی یکی از دلایل اصلی گسترش دیپلماسی دیجیتال است.
امروزه بحرانها به اندازهای سریع و فشرده رخ میدهند که تأخیر چند ساعته در واکنش، میتواند توازن قدرت را تغییر دهد. جهان سیاست دیگر نمیتواند منتظر سفر هیئتها، هماهنگی تشریفاتی یا جلسههای طولانی باشد. در بسیاری از موارد، نخستین مرحله مذاکره میان کشورها با پیامهای دیجیتال یا تماسهای سریع ویدئویی آغاز میشود و تنها در صورت پیشرفت، به مرحله حضوری میرسد.
از سوی دیگر، بازیگران جدیدی وارد عرصه سیاست شدهاند؛ شرکتهای فناوری، سازمانهای مردمنهاد، متخصصان مستقل، فعالان رسانهای و حتی افراد تأثیرگذار در فضای مجازی. این بازیگران قدرت شکلدهی به افکار عمومی جهانی و تأثیرگذاری بر مذاکرات را دارند و دولتها ناچارند در فضایی وارد رقابت شوند که دیگر منحصر به نهادهای رسمی نیست؛ عامل مهم دیگر، نقش افکار عمومی جهانی در مذاکرات است. برخلاف گذشته، مذاکرات پشت درهای بسته مانع درز اطلاعات نمیشود. یک عکس، توییت، پیام لو رفته یا حتی تحلیل یک خبرنگار مستقل، میتواند مسیر یک مذاکره بزرگ را تغییر دهد.
در چنین فضایی، مدیریت رسانهای به بخشی از فرآیند مذاکره تبدیل شده است. بسیاری از کشورها حتی در میانه مذاکرات، مواضع خود را ابتدا در شبکههای اجتماعی میسنجند و بازخورد مردمی را بهصورت لحظهای تحلیل میکنند. ابزارهای دیجیتال نهتنها سرعت و دقت، بلکه نوع و زمان اعلام مواضع را تعیین میکنند. در کنار این تغییرات، ابزارهای دیجیتال خود بخشی از موضوع مذاکرات نیز شدهاند.
مسائل مربوط به امنیت سایبری، حملات هکری، دادههای کلان، هوش مصنوعی و نقض حریم خصوصی، همگی پروندههایی کاملاً دیجیتالاند. مذاکره بر سر چنین موضوعاتی طبیعی است که بهخودیِ خود، به شکل دیجیتال انجام شود. بنابراین، گسترش دیپلماسی دیجیتال نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت برای مواجهه با چالشهای نوظهور است. با وجود این فرصتها، چالشها نیز قابل چشمپوشی نیستند. یکی از جدیترین مشکلات، گسترش اخبار جعلی و جنگ اطلاعاتی است.
فضای دیجیتال بهراحتی میتواند حقیقت را مخدوش کند و این امر بر مذاکرات تأثیر مستقیم میگذارد. امنیت سایبری نیز چالش بزرگی است. نشستهایی که روزی مهمترین محرمانگی را داشتند، اکنون ممکن است در معرض حملات هکری قرار گیرند. از سوی دیگر، رسانهای شدن بیش از حد مذاکرات، فشار افکار عمومی را افزایش میدهد و امکان رسیدن به توافق را کمتر میکند. شفافیت بیش از حد، بسیاری از مصالحهها را غیرممکن میسازد؛ زیرا هر انعطافپذیری میتواند با واکنشهای سیاسی تند مواجه شود؛ آینده مذاکرات بینالمللی ترکیبی خواهد بود؛ نه کاملاً حضوری و نه کاملاً دیجیتال. دیپلماسی حضوری همچنان برای ایجاد اعتماد ضروری است، اما بدون پشتیبانی دیجیتال، ناکارآمد خواهد بود. از سوی دیگر، مذاکره دیجیتال بدون عنصر انسانی و تعامل چهرهبهچهره، نمیتواند توافقی پایدار ایجاد کند. بنابراین، دیپلماسی هوشمند مسیر آینده است؛ ترکیبی از مهارت انسانی، تحلیل دقیق دادهها و استفاده از فناوریهای نوین. کشورهایی که بتوانند این دو جهان را بهطور همزمان اداره کنند، در مذاکرات جهانی نقش تعیینکنندهتری خواهند داشت.
فرهیختگان
مهدی رمضانی
در ایام تغییر دولت سیزدهم به چهاردهم و چند ماهی که دوره گذار را در دولت مسئولیت داشتم، چند بار در مقاطع مختلف عرض کردم که کتاب از موضوعات و محورهایی است که در طول تاریخ ایران، ایام مبارزات انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و بعد از آن تا امروز، همواره موردتوجه و نقطه اشتراک تفکرات مختلف بوده است. اختلاف هم اگر بوده، در محتوا و نگاه به مدیریت انتشار محتواست که امری طبیعی است. گفتم کتاب مصداق عملی وفاق است؛ وفاق بر سر دانایی، اتحاد بر محور کمال و دانش و همدلی بر محور روشنگری. تلاش برای توسعه کتاب و کتابخوانی، علاوه بر آنچه ذکر شد، حتماً میتواند به اتحاد اجتماعی و همافق شدن در نگاه فرهنگی کمک کند. میتواند سطح شناخت از میهن، ظرفیتها و تاریخ آن را افزایش دهد و در شناخت بدخواهان و دشمنان آن در طول تاریخ تا امروز مؤثر باشد. ما در اوج بحرانها هم محتاج محورهای اصلی فرهنگ، از جمله کتاب هستیم. توسعه و توجه عملی به کتابخوانشدن نسل جدید، مخصوصاً با محوریت مدرسه و دانشآموزان، ضروری است. خارج از قاعده نیست اگر در این مسیر، سیر دروس جاری تحصیلی کم شوند و به مطالعه غیردرسی و البته حسابشده اختصاص داده شوند، زیرا ما نیازمند ارتقای سواد عمومی نسل جدید هستیم. اما آنچه شاهدش هستیم، کاهش حتی پرداختن شکلی و تبلیغی به مفهوم خواندن و مطالعه و توسعه دسترسی به کتاب و کتابخوانی است. ما منتقد برخی تبلیغات غیرعملیاتی و ترویجهای شکلی بودیم، ولی مسیر طیشده و صحنه موجود در توجه به کتاب، کتابخوانی و کتابفروشیها، آرزوی همان کارهای تکراری را برایمان شکل میدهد. در آستانه هفته کتاب که فرصتی است برای در دست گرفتن کتاب و پرداختن به آن، آنچه در اعلام برنامهها و رویدادها میبینیم، عقبنشینی از همان کارهای شکلی است و اکتفا به بیان عبارت «کتاب خوب است». از توجه به کتابخوانی برای توسعه همدلی گذشتیم؛ لطفاً همان حداقلهای این حوزه را حفظ کنیم! با همه این تلخیها، نباید از ظرفیت روشن نسل جدید غافل شد. گاهی اینطور بیان میشود که نسل جدید اساساً تمایلی به کتاب و کتابخوانی ندارد. فارغ از این مهم که حتماً باید در نظر گرفت شرایط و اقتضائات ایام و دسترسی به محتوا نسبت به گذشته تفاوتهای جدی کرده است، باید اذعان داشت در نسل جدید هم کتابخوان و کتابدوست و کتابفهم زیاد است. اکثر فعالان فضای مجازی در حوزه کتاب - یا بهاصطلاح بوکبلاگرها - جوانان و نوجوانان هستند. آنان مراجعه به کتاب دارند و کتاب را دوست دارند. باید این ظرفیت را توسعه داد. همین! اما دوست دارم این سطور را با تبریک ایام هفته کتاب به پایان ببرم. کتاب! موجود عزیز و ارجمندی که ذاتش مبارک است. این روز بر همه، مخصوصاً فعالان این حوزه، مؤلفان و نویسندگان، مترجمان، ناشران، توزیعکنندگان، کتابفروشان، کتابخوانان، فرهیختگان و فعالان و مروّجان حوزه کتاب و مخصوصاً کتابداران کتابخانهها در سراسر میهن عزیزمان مبارک باشد.
کتاب برای ایرانی عزیز است.
رسالت
خراسان
حامد رحیم پور
وطن امروز
سیدجعفر قنادباشی
اصل «تمامیت ارضی» و «حق حاکمیت کشورها» از بنیادیترین اصول حقوق بینالملل و منشور ملل متحد است. هرگونه تعرض به این حق، به منزله نقض آشکار قوانین بینالمللی و تجاوز به استقلال سیاسی یک کشور محسوب میشود. کشوری که چنین اقدامی انجام دهد، از منظر حقوقی مجرم شناخته میشود و جامعه جهانی وظیفه دارد در برابر آن واکنش نشان دهد.
در پی اعتراف صریح رئیسجمهور ایالات متحده به مدیریت جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و پذیرش مسؤولیت آن، جمهوری اسلامی ایران باید از ظرفیتهای حقوقی خود برای پیگیری این مساله در مراجع بینالمللی استفاده کند. اگر ایران به صورت رسمی شکایتی را تنظیم و ارائه کند، دادگاههای بینالمللی موظفند پرونده را بررسی و پیگیری کنند. این موضوع نهتنها برای دفاع از حقوق ایران، بلکه برای حفظ اعتبار قواعد حقوق بینالملل نیز اهمیت دارد.
ترامپ بدون توجه به پیامدهای سخنان خود و از روی غرور و بیپروایی همیشگیاش، چنین اعترافی را بیان کرد. او میخواست با این اظهارات، رژیم صهیونیستی را از نگرانی بابت واکنش ایران بیرون آورد و با دادن نوعی اطمینان خاطر، از ترس تلآویو نسبت به پاسخ احتمالی تهران بکاهد. در واقع هدفش این بود رژیم را از اضطراب حمله متقابل ایران نجات دهد اما این اظهارات نسنجیده، اکنون برای او و آمریکا به سندی رسمی تبدیل شده که میتواند پایه اقدام حقوقی علیه وی و دولت آمریکا باشد.
ترامپ هرگز تصور نمیکرد کلماتی که بر زبان میراند، به صورت رسمی به عنوان «اعتراف به مشارکت در تجاوز نظامی» ثبت شود. او بدون هیچ ملاحظهای، سخنی را گفت که اکنون مصداق مشارکت مستقیم در عملیات نظامی علیه ایران است. بر اساس قوانین بینالملل، چنین اقدامی، مصداق نقض صلح و امنیت بینالمللی است و فرد یا دولتی که مرتکب آن شده، باید پاسخگو باشد. بنابراین ایالات متحده باید خسارات وارده به ایران را جبران و غرامت پرداخت کند.
از سوی دیگر بیتردید اعتراف ترامپ بر افکار عمومی دنیا تاثیرگذار است. این اعتراف، چهره واقعی آمریکا را بیش از گذشته در برابر افکار عمومی جهان آشکار میکند. اکنون ملتها به روشنی درمییابند ایالات متحده در جنایات رژیم صهیونیستی شریک است و بدون حمایت آمریکا، اسرائیل قادر به انجام چنین اقدامات نظامیای نیست.
در واقع، افکار عمومی جهان پیشتر نیز به این واقعیت رسیده بود که هر اقدامی از سوی اسرائیل، با پشتیبانی مستقیم آمریکا انجام میشود اما اعتراف ترامپ، این موضوع را به شکل رسمی و غیرقابل انکاری مطرح و تایید کرد. این اظهارات، سندی است بر اینکه جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، لبنان و اکنون در حمله به ایران، بدون موافقت و هدایت واشنگتن انجام نمیشود.
در نتیجه، این سخنان پرونده جدیدی به فهرست بلند جنایات ایالات متحده در منطقه میافزاید. افکار عمومی جهانیان امروز آمریکا را نهتنها حامی، بلکه شریک جرم اسرائیل میداند. این شناخت، بتدریج به شکل اعتقادی ریشهدار در میان ملتها درمیآید و جایگاه آمریکا را در وجدان عمومی بشر بیش از گذشته متزلزل میکند.
نظام بینالملل و کشورهای مختلف دنیا مشاهده کردند ایران در حالی هدف تجاوز قرار گرفت که در حال گفتوگو و مذاکره با آمریکا بود. تنها چند ساعت پیش از حمله، مقامات آمریکا در پیامهایی تأکید کردند مذاکرات با ایران روند خوبی دارد اما در همان زمان، در حال آمادگی برای حمله نظامی بودند. این دوگانگی رفتاری، فریبکاری ذاتی سیاستمداران آمریکایی را آشکار میکند و نشان میدهد مذاکره برای آنان ابزاری تاکتیکی است، نه روشی صادقانه برای حل اختلافات. موضوع دیگر آنکه این مساله جایگاه جمهوری اسلامی ایران را در افکار عمومی جهان تقویت میکند، زیرا این اعتراف یادآور میشود ایران در حالی که دیپلماسی را پذیرفته و مسیر گفتوگو را دنبال میکرد، هدف تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گرفت. این موضوع باعث میشود هم در میان نخبگان سیاسی جهان و هم در سطح ملتها، نگاه همدلانهتر و منصفانهتری نسبت به ایران شکل بگیرد. به عبارت دیگر، رفتار آمریکا در این ماجرا و حالا اذعان صریح و وقیح ترامپ به کنترل جنگ، عمق بیاعتمادی به واشنگتن را در سطح داخلی و جهانی افزایش خواهد داد. ملتها درمییابند حتی مذاکره با آمریکا، مانع تجاوز آن کشور نمیشود. از طرف دیگر حمایت سیاسی چین و روسیه از ایران نیز افزایش خواهد یافت. این موضوع البته صرفا به دلیل دوستی پکن و مسکو با تهران نیست، بلکه رقابت ژئوپلیتیک آنها با ایالات متحده بسیار موثرتر است. هیچیک از این ۲ کشور علاقهمند نیستند آمریکا در هیچ عرصهای از درگیریها، از جمله در غرب آسیا، دست بالا را پیدا کند.
حتی پیش از اعتراف ترامپ نیز برای پکن و مسکو روشن بود رژیم صهیونیستی بدون حمایت اطلاعاتی، لجستیکی و نظامی واشنگتن هرگز قادر به انجام چنین حملهای نیست.
اعتراف ترامپ برای آنها اطلاعات تازهای به همراه نداشت، بلکه صرفاً تأییدی بود بر دانستههای قبلیشان. با این حال، ارزش این اعتراف در آن است که اکنون به یک سند رسمی و مستند بینالمللی تبدیل شده که میتواند پشتوانه حقوقی ایران در دادگاههای بینالمللی باشد.
به بیان دیگر، این اعتراف ابزار جدیدی در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار داده تا بتواند در مراجع جهانی، با استناد به سخنان رسمی رئیسجمهور آمریکا، نقش مستقیم واشنگتن در تجاوز به خاک کشورمان را اثبات کند.
این مساله نهتنها از نظر حقوقی حائز اهمیت است، بلکه در عرصه سیاسی نیز میتواند موجب تقویت موضع ایران و افشای چهره واقعی آمریکا در سطح جهان شود.
این سخنان سندی است که نشان میدهد ادعاهای واشنگتن درباره دفاع از صـــلح، آزادی و مذاکره، چیــــزی جــز پوششی برای سیاستهای تجاوزکارانه نیست.
ارسال نظرات