چهارشنبه ؛ 21 آبان 1404
کیهان
محمد ایمانی
1)طرح درست صورت مسئله و درک درست از آن، نیمی از حل مسئله است. مضیقهها و مشکلات، از کجا سرچشمه میگیرند؟ از سنت «ابتلاء» برای آزمودن بندگان و برتری دادن مؤمنان بر منکران؟ از نافرمانی در پیمودن مسیر حق و عقل؟ از بیتدبیری یا بدتدبیری و گرفتار فریب دشمن شدن؟ گاهی سخت گرفتن پروردگار حکیم، محبت او به بندگان مؤمن است. و گرنه بندگان طغیان کرده را چنان به حال خود (ولو در میانه نعمت) رها میکند که تا لحظه مواخذه نهائی به خود نیایند و خویشتن را نابود سازند.
2) کشور ما تنها کشوری نیست که با مشکل مواجه است. دولت فرعونی و قارونی آمریکا (قله لیبرال دموکراسی) پس از اختلاف با کنگره و عدم تصویب لایحه بودجه، بیش از چهل روز تعطیل شد و میلیونها نفر را به مرخصی بدون حقوق فرستاد. در حالی که بدهی دولت به رکورد 38 هزار میلیارد دلار رسیده، به گزارش CNN، «میلیونها نفر در مرخصی بدون حقوق هستند، یا بدون حقوق کار میکنند؛ و خانوادهها مجبورند برای گرفتن یک وعده غذا در صفهای طولانی بایستند». کارکنان وزارت دفاع و بازرگانی میگویند هرگز تصور نمیکردند چنین روزی را ببینند. یک کارمند اخراجی به شبکه FOX گفت: «فکرش را نمیکردم که روزی محتاج ایستادن در صف غذا باشم. نمیخواهم دخترم من را در حال گریه ببیند.». در آمریکا ۴۲ میلیون نفر کمک غذایی دریافت میکنند و به گفته «جوئل برگ» مدیر بنیاد آمریکای بدون گرسنگی، تعطیلی زندگی آنها را به خطر انداخته و آمریکا، شاهد بزرگترین فاجعه گرسنگی از رکود بزرگ سال 1929 است. فقط در یک روز، بیش از ۲۱۰۰ پرواز شرکتهای هواپیمایی لغو شد. دیروز با رای سناتورها به بودجه موقت، بحران موقتا تا یک ماه فروکش کرد.
3) بازگشت از مسیر نادرست، فقط الزام شرعی نیست، الزام عقلی هم هست. یک معنای توبه، برگشتن از مسیر مُهلکی است که بر مبنای فریب خصم، پذیرفته و پیموده شده است. بخشی از مسیری که ظرف یک دهه گذشته توسط طیفی از مدیران پیموده شد، دویدن دنبال سراب و سوزاندن فرصتها بود. البته همه مدیران، کارنامه یکسان نداشتهاند. در همان دورهای که برخی به وعدههای دشمن دل بسته و درباره مسئولیت کوتاهی میکردند، مدیرانی هم بودند که کمر همت بستند، موفقیتهای بزرگی مانند ازاله شرارت نیابتی داعش، یا تولید توانمندیهای دفاعی بازدارنده را رقم زدند. همچنین است موفقیتهای دولت شهید رئیسی در زمینه واکسیناسیون، و احیای رشد اقتصادی 5 درصد و هشت هزار کارخانه تعطیل و نیمه تعطیل در کمتر از سه سال.
4) تا نام توبه و جبران اشتباهات برای گشودن باب رحمت الهی به میان میآید، عدهای کهیر میزنند و زبان به انکار یا استهزا میگشایند. توبه، جای تدبیر را نمیگیرد، اما رکنی از ارکان تدبیر است. امیر مؤمنان علیهالسلام در خطبه 115 که به طلب باران از درگاه خداوند متعال اختصاص دارد، عرض میکند «بار خدايا، كوههاى ما از بىآبى شكافته، زمين ما را غبار گرفته، چهارپايان ما تشنهاند... خداوندا، هنگامی به سوى تو بيرون آمديم كه سالهاى قحطى و خشكسالى به ما روی آورده، و ابرهاى باراندار به ما پشت كرده، و تو اميد هر غمزده، و برآورنده حاجت هر حاجتمند هستی... نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَكَ السَّوَامُ أَلَّا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا. در اين زمان كه مردم نا اميدند، و ابرها باران ندادهاند، و چرندگان از بين رفتهاند، از تو مىخواهيم كه ما را به کردارمان مؤاخذه نكن، و به گناهانمان نگير! الهى، با ابر پرباران، و بهار پر آب، و گياه شاداب، سفره رحمتت را بر ما بگستران، از باران دانه درشت خود كه زمين مُرده را زنده كنى، و آنچه را از بين رفته به ما برگردانى، بر ما بباران».
5) کلاف سردرگم گرهها را از کجا باید گشود؟ گفتمان بارور را باید از گفتمان عقیم بازشناخت. سراب هر چند به آب میماند، اما آب نیست و سیراب نمیکند. رهبر حکیم انقلاب، یازده سال قبل (۱۷ دیماه 1393/ شش ماه قبل از اعلام توافق برجام) در دیدار مردم قم و خطاب به مسئولان فرمودند «فکر اساسی این است که کاری کنید کشور از اَخم دشمن ضربه نبیند، از تحریم دشمن لطمه نخورد... من با مذاکره کردن مخالف نیستم؛ مذاکره کنند؛ تا هر وقت میخواهند مذاکره کنند! من معتقدم باید دل را به نقطههای امیدبخش حقیقی سپرد، نه به نقطههای خیالی». ایشان، همچنین ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ در دیدار کارگران، ضمن برشمردن راهحل مشکلات، تذکر دادند: «کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است و همه باید مسئولیتهای خود را در تقویت تولید داخلی، به عنوان تنها راه علاج مشکلات اقتصادی، انجام دهند».
6) سردبیر یک روزنامه غربگرا اخیرا ادعا کرده بود: «مشکل اصلی دولت، در از دست دادن گفتمان مرکزی و تکرار رویکردهای گذشته است. از زمانی که آقایان ظریف و همتی با فشار از دولت کنار گذاشته شدند، دال مرکزی و گفتمان اولیه دولت از بین رفت». اما آیا واقعا اینگونه است؟ مگر نه اینکه آقایان ظریف و همتی در دولت آقای روحانی بودند و شمار تحریمها (با وجود تعطیلی یا اوراقسازی 95 درصد برنامه هستهای و انتقال 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی شده از مجموع ده هزار کیلوگرم به خارج) بیش از دو برابر شد و معدل رشد اقتصادی هشت ساله به تقریبا صفر سقوط کرد و رکورد تورم 45 درصد به ثبت رسید؟! اتفاقا همان دالّ و گفتمان مرکزی معیوب بود و مدعیان به مدت یک دهه، بر سر قبر بدون مرده گریسته و فرصتها را ضایع کردند.
7) برخی سیاستمداران با دادن آدرس غلط به جامعه، فعالان اقتصادی را به مدت یک دهه در وضعیت تعلیق و انتظار نگه داشتند. آغاز این انحراف، سخنان رئیس دولت وقت بود که 17 خرداد 1394 ادعا کرد: «اینکه میگوییم تحریم ظالمانه باید از بین برود، بعضیها چشمهایشان زیاد نچرخد! تحریمها باید از بین برود تا سرمایه بیاید، تا مسئله محیط زیست حل شود، تا اشتغال جوانان حل شود، تا صنعت جامعه حل شود، تا آب خوردن مردم حل شود، تا منابع آبی زیاد شود، تا بانکها احیا شود»!
8) واقعیت اما غیر از این بود. آقای عراقچی، چند دهه خاک میدان دیپلماسی را خورده و تجریه اندوخته است. دو سال درگیری در مذاکرات برجام، و سپس پنج دور مذاکره با نماینده ترامپ، از او مطلعی منحصر به فرد ساخته است. وی ۸ آبان ماه در نشست فعالان بخش خصوصی در تبریز خبر داد: «تحریمها اگر چه هزینههای جدی به کشور تحمیل میکند، اما برخی کمبودها ناشی از استفاده نشدن از ظرفیتهای داخلی است. تنها زمانی حق گلایه از تحریم را داریم که همه این ظرفیتهای را فعال کرده باشیم. برآورد ما این است که کمتر از ۵۰ درصد از ظرفیت کشورهای همسایه استفاده شده؛ اما یکی از بازرگانان در جلسه اعلام کرد تنها ۵ درصد فعال شده و ۹۵ درصد بلا استفاده مانده است... در جلساتی که تاکنون برگزار کردیم، مشکلاتی که بازرگانان مطرح کردند، هیچ کدام ربطی به تحریم نداشت. حتی نظرسنجی کردیم و۷۳ درصد بازرگانان معتقد بودند مشکلاتشان، داخلی است».
9) اکنون، انتقاد از عملکرد دولت، از منتقدان فراتر رفته و برخی حامیان سیاسی، همان انتقادها را بازگو میکنند، بیآنکه به سهم خود اذعان کنند. چند نمونه را مرور کنید:
- «جمله رئیسجمهور (اگر تا آذرماه باران نبارد باید آب را جیرهبندی کنیم، و اگر باز هم نبارد، شاید باید تهران را خالی کنیم) و گفتنِ واقعیت، اگر با راهحل همراه نباشد، به جای آگاهی، اضطراب میآورد. وقتی از بحران آب میگوید، باید با برنامه ملموس همراه باشد: کدام پروژههای بازچرخانی در حال اجراست؟ چه سیاستهایی برای کاهش مصرف تصویب شده؟ سهم صنایع، کشاورزی و خانوارها از صرفهجویی چیست؟ در غیر این صورت، ناخواسته به حس درماندگی دامن میزند». (روزنامه هممیهن)
- «رئیس جمهور باید راه حلها و تصمیمات را در میان بگذارد، نه اینکه صرفا به بیان دردها بپردازد که استیصال قوه مجریه را به ذهن میآورد و موجب بیاعتمادی میشود. سخنرانی، برای اجرای یک سیاست است نه صرفا بیان مشکلاتی که مردم، خود رنج آن را متحمل میشوند... فرصت یک رئیس جمهور مغتنم است و نمیتواند آن را به هر شکلی استفاده کند». (روزنامه شرق)
-«سخنگوی محترم دولت! مردم قرار است از سخنان شما متوجه اخبار دولت شوند، ناسلامتی شما سخنگویید، نه استندآپ کمدین که حضار را به خنده وادارید». (روزنامه هممیهن)
10) عجیبتر، انتقاد روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت است؛ روزنامهای که نقش مؤثری در ایجاد انحراف گفتمانی ایفا کرد، و مدیر آن، در کنار وعده خلاف سرمایهگذاری دو هزار میلیارد دلاری به واسطه توافق با آمریکا (!)، سهم زیادی در مهره چینیهای دولتی داشته است: «در اغلب اين روزها در دفتر رئيس جمهور و معاون اول و وزرا، يكي پس از ديگري جلسه برگزار ميشود.
رئيس جمهور تاكيد ميكند كه بايد به بخش خصوصي ميدان داد. همه سر تكان ميدهند، يادداشت بر ميدارند، وعده همكاري ميدهند. اما وقتي جلسه تمام و درها بسته ميشود، هيچ چيز تغيير نمیكند. اين دقيقا مسئله امروز دولت است. نتيجه، گرفتار شدن در چرخهاي از جلسات و موازيكاريهاست كه نه تصميم ميسازد و نه اصلاح ميآورد. رئيس جمهور اهل گوش دادن است، اما شنيدن، اگر به عمل منجر نشود، فقط نوعي نمايش مشاركت است. دهها نشست با بخش خصوصي برگزار شده، اما خروجي چيست؟ مشكل در ساختار تصميمگيري دولت است. در هر وزارت، «كميته تعامل با بخش خصوصي» تشكيل شده، اما نقشه راه واحدي وجود ندارد. تشكلها نميدانند دقيقا بايد با چه نهادي گفت وگو كنند و چه كسي تصميم نهايي را ميگيرد. اين آشفتگي، بخش خصوصي را خسته و بياعتماد كرده از سوي ديگر، دولت پزشكيان بيش از اندازه به جلسه دل بسته. گاهي احساس ميشود تصميمسازي خودِ هدف نيست، بلكه «برگزاري جلسه درباره تصميم سازي» هدف شده است. هر مسئله به جلسه بعد موكول ميشود، هر كارگروه به كميته جديد ارجاع ميدهد و هر کمیته، دبيرخانه تازه ميسازد. دولت پر از گفت وگو اما كم از اقدام است».
11) ایران، کشور توانمندیهاست. ملت ما از انقلاب تا دفاع مقدس، و از صعود به قلههای ممتاز علم و فناوری در دنیا تا عبور از تحریمها و جنگ تحمیلی اخیر، نشان داده که میتواند. مدیران باید در تراز شایستگی این ملت رفتار کنند. همین روزها «تانکر ترکز» (سایت تخصصی حرکت نفتکشها و صادرات جهانی نفت) خبر داده است: «ایران طی ۴ هفته گذشته، روزانه ۲.۳ میلیون بشکه نفت صادر کرده که از نیمه نخست سال ۲۰۱۸ [خروج آمریکا از برجام] سابقه نداشته است». تحریمها با وجود خباثت و کارشکنی دشمن، مسئله اصلی نیست. چالش اصلی این است که برخی مدیران، نسبت به مسئولیت خود کوتاهی میکنند یا صرفا به بازگویی تکراری و ملال آور مشکلات میپردازند. این در حالی است که مسئولیت انتصاب مدیران صالح، بازخواست مدیران و مطالبه برنامه کارآمد، و اهتمام برای حل مشکلات، بر دوش آنها سنگینی میکند.
12) دولتمرد مکتبی، شهید رجایی عزیز، چند هفته قبل از شهادت، درباره سنگینی بار مسئولیت، سخنانی را بر زبان آورد که همچنان برای مدیران، تکاندهنده و مسئولیتآفرین است: «وقتی وزیر آموزش و پرورش بودم، فکر میکردم که خدا در جهنم، جایی دارد که به اندازه ۱۰ میلیون آدم فشار عذاب هست، و آنجا جای وزیر آموزش و پرورش است، زیرا که هر جمله او، روی ۱۰ میلیون انسان نقش دارد؛ پس باید هوشیار باشد که این سخن، در چه گسترهای اثر میگذارد و چه مسئولیتی دارد... خداوند در جهنم، یک جایی دارد که فشار عذابش، مساوی هست با گناه ۳۶ میلیون انسان؛ آنجا، جای من است، که حرکت و سخن و برخوردم، روی زندگی ۳۶ میلیون انسان اثر میگذارد. یک بله و یک نه، سرنوشت ۳۶ میلیون انسان را تحتالشعاع قرار میدهد.»
جوان
حنیف غفاری
اتحادیه اروپا اخیراً در اقدامی کاملاً تصنعی و سیاسی، حملات مکرر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان را محکوم کرد و از تلآویو خواست به توافق آتشبسی که با بیروت منعقد ساخته، پایبند باشد! مواضع اخیر اتحادیه اروپا در حالی بیان میشود که رژیم صهیونیستی دور تازهای از حملات را در جنوب لبنان آغاز کرده و به کشتار غیرنظامیان و بمباران مناطق گوناگون در این حوزه جغرافیایی حساس و راهبردی ادامه میدهد. در این خصوص دو نکته اساسی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه بیانیه اخیر اتحادیه اروپا (با فرض محال اینکه اثر بازدارنده داشته باشد) بسیار دیر صادر شده است زیرا رژیم اشغالگر قدس از ابتدای آتشبس لبنان، صدها بار آن را به بهانههای واهی و گوناگون نقض کرده و درخواستهای مکرر شهروندان لبنانی و مقامات این کشور از اروپاییان بابت «مهار نقض عهد تلآویو» راه به جایی نبرده است. از همه مهمتر اینکه چنین بیانیههایی اثر عملیاتی، سلبی و بازدارنده علیه رژیم اشغالگر و متوحش صهیونیستی نداشته و بالعکس، تلآویو را در روند نقض آتشبس در لبنان وقیحتر میسازد. در این معادله، کشورهای فرانسه و آلمان نقش پررنگی (به سود رژیم صهیونیستی) ایفا میکنند. برلین و پاریس از ابتدای انعقاد پیمان آتشبس با اعمال فشارهای پنهان و آشکار بر دولت لبنان درصدد تکمیل پازل راهبردی واشینگتن و تلآویو حول محور «خلع سلاح مقاومت» برآمدهاند. شواهد و مستندات موجود نشان میدهد که دو کشور اصلی عضو اتحادیه اروپا یعنی آلمان و فرانسه در این معادله نقش کاتالیزورهایی را ایفا میکنند که در برهم زدن توازن قدرت میان رژیم صهیونیستی و مقاومت نقش دارند. اما ماجرا به این نقطه ختم نمیشود: همکاریهای نظامی، امنیتی، میدانی و راهبردی برلین و پاریس علیه حزبالله با رژیم صهیونیستی همچنان به قوت خود باقی است و اتفاقاً شاهد تشدید و تقویت آن در دوران پساآتشبس لبنان هستیم. در چنین شرایطی صدور بیانیه اخیر اروپاییان مصداق عینی یک «عملیات فریب» محسوب میشود.
نکته دوم معطوف به ناکامی مشترک مثلث «واشینگتن- تلآویو- بروکسل» در خلع سلاح مقاومت است. به رغم همافزایی مشترکی که میان سه ضلع این مثلث علیه موجودیت و اصالت لبنان و مقاومت وجود داشته و دارد، هیچ نشانه و شاهد مثالی از تسلیم مقاومت لبنان در برابر خواسته وقیحانه غرب و صهیونیستها مبنی بر خلع سلاح حزبالله وجود ندارد. میانگین آخرین نظرسنجیهای صورت گرفته در لبنان نشاندهنده مخالفت حدود ۶۰ درصد از ساکنان این کشور، از مسیحیان و شیعیان گرفته تا دروزیها و اهل تسنن، با خلع سلاح مقاومت است. تبیینگریهای مؤثر صورت گرفته از سوی شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله و رسانههای مقاومت و درک واقعیات منطقه از سوی شهروندان لبنانی از جمله تمایل ذاتی صهیونیستها نسبت به اشغال لبنان سبب شده «سلاح مقاومت» تبدیل به مهمترین «نقطه ثقل و نگهدارنده لبنان» در برابر دشمنان شود. در چنین شرایطی ارسال آدرسها و نشانههای دروغین و وارونه از سوی اتحادیه اروپا قدرت جابهجایی خطوط قرمزی در ذهن و ضمیر شهروندان لبنانی تثبت شده را نخواهد داشت.
رسالت
خراسان
محمد حقگو
درآمدی بر سفر جولانی به واشنگتن و بازتعریف سیاستهای غرب در قبال سوریه
حنیف غفاری
سفر اخیر ابومحمد جولانی، سرکرده گروهک تروریست تحریر شام به واشنگتن و دیدارش با ترامپ و دیگر مقامات آمریکایی، بیش از آنکه یک رویداد خبری عادی باشد، نقطه آشکارساز پارادایم بنیادین سیاستهای منطقهای غرب، بویژه آمریکاست. عنوان «تزئین چهره جلاد در اتاق بیضی» استعارهای است از تلاش سیستماتیک برای مشروعیتبخشی به یک بازیگر تروریست که سوابق او در کشتار و افراطگری، پیش از این توسط همین دولتها به عنوان بزرگترین تهدید معرفی شده بود. انعکاس ابعاد گوناگون این سفر در سکوت نسبی رسانهای و با احتیاط فراوان انجام شد که خود نشان از حساسیت موضوع و ماهیت پنهان این تبادلات دارد. جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای جسد جولانی که تا هفته پیش پابرجا بود، بخشی از یک «نمایش فریبنده» برای انحراف افکار عمومی جهان محسوب میشود. آنچه در بطن این تحولات مسجل است، وجود ارتباطات سیستماتیک، تشکیلاتی و بلندمدت میان جولانی و بازیگران غرب است که نیازمند تحلیلی عمیق است.
۱ -پیوند ساختاری با بازیگران غربی و مهندسی میدانی سوریه
ارتباط میان جولانی و غرب نه یک اتفاق تصادفی و کوتاهمدت، بلکه حاصل یک «پروژه مهندسیشده» و بلندمدت است که هدف آن کنترل و مدیریت بحران سوریه برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک غرب بوده است. نقطه عطف این پروژه، فرآیند تبدیل «جبهه النصره» به «هیات تحریر شام» (HTS) بود. این تغییر نام و ساختار، نه نشانهای از «توبه ایدئولوژیک» یا فاصله گرفتن از افراطگرایی، بلکه یک «بازآرایی تاکتیکی» ضروری برای تسهیل جذب حمایتهای بینالمللی و «پاک کردن سوابق» گروهکی تروریست برای ورود به فاز جدیدی از تعاملات سیاسی - نظامی بود. مصدر هدایت و مدیریت این روند را باید در اتاقهای فکر غرب (بویژه سنتکام و پنتاگون) جستوجو کرد.
۲- مهندسی ساختاری و دستورالعملهای عملیاتی
نقش شخص جولانی در این بازآرایی، غیرقابل انکار است. او مجری اصلی «دستورالعملسازی» برای عملیاتهای نظامی کلیدی در جبهههای استراتژیک سوریه بود. تحلیل اسناد و شواهد میدانی نشان میدهد عملیاتهای تحریر شام در درعا، ادلب، حمص، حماه، حومه حلب و حتی در نزدیکی دمشق، از یک الگوی هماهنگ تاکتیکی پیروی میکرد که فراتر از تواناییهای فرمانده یک گروه شورشی محلی بود. این هماهنگی - که به طور مداوم منجر به تضعیف حکومت بشار اسد و ایجاد «مناطق خاکستری» و تحت نفوذ مورد نظر غرب شد - شاهدی قاطع بر این ادعاست که جولانی صرفاً یک تروریست میدانی نیست، بلکه مجری یک طرح پیچیده اطلاعاتی - نظامی است که از پشتیبانیهای لجستیک، اطلاعاتی و سیاسی غرب بهرهمند است. جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای جسد جولانی، در این چارچوب، ابزاری برای حفظ «ظاهر تقابل» با تروریسم بود، در حالی که در سطح عملیاتی، همکاریها در سطوح بالای اطلاعاتی و استراتژیک در جریان بود. به عنوان مثال، اطلاعات دقیقی که تحریر شام برای حمله به مواضع کلیدی ارتش سوریه در اختیار داشت، اغلب نشاندهنده دسترسی به سامانههای اطلاعاتی پیشرفتهتر از حد معمول گروههای مشابه بود. این «همکاری ساختاری» به تحریر شام به عنوان گروه تحت فرماندهی جولانی امکان داد به عنوان یک نیروی نیابتی کارآمد، اهداف استراتژیک غرب را در زمین اجرا کند، بدون آنکه مستقیماً نام آمریکا یا غرب بر پیشانی عملیاتها نقش بندد.
۳- خیـــانت به آرمانهای ظاهری در مسیر مـنافع رژیم صهیونیستی
مهمترین شاخصی که ماهیت ابزاری جولانی و تحریر شام را نمایان میکند، مواضع متناقض آن در قبال رژیم صهیونیستی است. به رغم تحقیرهای مکرر و آشکار مقامات جدید سوریه از سوی صهیونیست از جمله اظهارات نتانیاهو و اقدامات اطلاعاتی و نظامی مستقیم موساد و ارتش صهیونی (مانند اشغال رسمی و غیررسمی بخشهایی از قنیطره و تحرکات نظامی مستمر در جولان اشغالی، حملات گسترده به شورشیان وابسته به جولانی در استان سویدا و حتی حمله هوایی به کاخ ریاست جمهوری سوریه در دمشق)، جولانی اکنون به سمت انعقاد یک «پیمان امنیتی» با رژیم صهیونیستی حرکت میکند. اتفاقا یکی از دستورالعملهای سفر جولانی به واشنگتن، بررسی چگونگی اجراییسازی پیوستن جولانی به روند آبراهام و اعلام این توافق حقیرانه یکطرفه است.
۴- پروژه سوریه چندپاره و منافع صهیونیستها
این چرخش استراتژیک، کاملاً در راستای دستورات دریافتی از واشنگتن و هدف کلان غرب مبنی بر «تثبیت و تقویت پروژه سوریه تجزیهشده» قرار دارد. هدف از این پیمان امنیتی که تحت پوشش ایجاد یک «منطقه حائل» یا «مناطق امن» مطرح میشود، دفاع از منافع مردم سوریه یا فلسطین نیست، بلکه ایجاد کریدورهای مطلوب و غیرقابل نفوذ صهیونیستها در حوزه شامات است. این کریدورها باید به عنوان مانعی در برابر هرگونه قدرت مرکزی منطقهای که ممکن است نفوذ غرب را به چالش بکشد، عمل کند. این امر نشان میدهد وفاداری اصلی جولانی نه به آرمانهای منطقهای (حتی آرمانهایی که پیشتر به صورت شعاری مطرح میکرد؛ چون آزادی فلسطین) بلکه به دستوراتی است که از سوی حامیان اصلیاش در غرب صادر میشود. تناقض اینجاست که گروهی که خود را مدعی «مقاومت» علیه «اشغالگر» میداند، اکنون آماده است در ازای بقای حداقلی در قدرت حتی نه در تمام سوریه، عملاً در کسوت یک لایه امنیتی برای حفظ منافع آن «اشغالگر» عمل کند! این تناقض، سنگ بنای نقد اخلاقی و استراتژیک عملکرد جولانی و همراهانش است.
۵- اعتماد غرب
تحولات اخیر، از جمله تلاش غرب برای لغو تحریمهای سازمان ملل و ایالات متحده علیه سوریه و به طور مشخص علیه رهبران و ساختارهای هیات تحریر شام، نشانگر اوجگیری سطح اطمینان غرب به این مهره است. این اطمینان نتیجه سرمایهگذاری چندساله غرب در «پرورش» این گروه در دامنههای ایدئولوژیک و عملیاتی خود، با یک هدف مشخص بوده است: تثبیت ساختار تجزیهطلبانه و کنترلشده در سوریه. غرب معتقد است تحریر شام، با وجود پتانسیلهای رادیکال باقیمانده، تنها نیرویی است که توانایی حفظ وضع موجود و ایستادگی فعالانه در برابر هرگونه تلاش گروههای جدیدالتاسیس مقاومت اسلامگرا و ملیگرای سوری برای بازپسگیری کامل حاکمیت بر مناطق تحت نفوذ و حفظ وحدت سرزمینی سوریه را دارد. در واقع، تحریر شام در این معادله حکم عامل تسریعکننده اهداف کلان و خاص غرب و رژیم صهیونیستی در منطقه را دارد. شعارهای ظاهری جولانی و تحریر شام درباره «آزادی فلسطین»، صرفاً ابزارهایی برای فریب تودههای ناآگاه، جذب نیروهای تکفیری ناراضی و توجیه ادامه حضور میدانی بود. این شعارها به طور سیستماتیک برای پنهان کردن تعلق ذاتی و اکتسابی این جریان تکفیری به استراتژیهای غرب در مهندسی ژئوپلیتیک منطقه طراحی شده بود. مشروعیتبخشی به جولانی در واشنگتن، در واقع، اعلان رسمی حمایت از «تجزیه و تداوم بیثباتی مدیریتشده» در سوریه است. این امر نشان میدهد استراتژی غرب در قبال سوریه، بر اساس حفظ یک «منازعه دائمی کنترلشده» بنا شده است.
۶- ریاکاری غربیها در معیار سنجش تروریسم؛ رویکرد دوگانه
سفر جولانی به واشنگتن، در نهایت، پرده از عمق ریاکاری سیاست خارجی غرب در برخورد با پدیده تروریسم برداشت. معیار سنجش تروریسم برای غرب، نه «قبح ذاتی» ایدئولوژیهای افراطی، بلکه «کارآمدی تاکتیکی» یک گروه در پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک کوتاهمدت و میانمدت غربیها در منطقه غرب آسیاست. این رویکرد دوگانه، تعارض حیرتانگیزی را در سیاست خارجی آمریکا نشان میدهد. تروریسم در این چارچوب میتواند در یک لحظه «دشمن قسمخورده» تلقی شود و در لحظهای دیگر، «شریک راهبردی»؛ صرفاً به این دلیل که اهداف کلان غرب در مهار دولتهای مستقل یا تغییر مرزهای منطقه را محقق میکند. آنچه سرنوشت جولانی را تغییر داد، نه تغییر ایدئولوژی او، بلکه تغییر «موقعیت استراتژیک» او در معادله قدرت منطقهای بود. هنگامی که یک گروه تروریست با سابقه قتلها و ترورهای فجیع تبدیل به ابزاری کارآمد برای حذف دولتهای رقیب غرب میشود، تحریمهایش به سرعت تحت بازبینی قرار گرفته و رهبر آن میتواند در «اتاق بیضی» پذیرفته و متعاقبا با ابزارهای رسانهای غرب تطهیر شود! این رفتار دوگانه که در آن «حسن اکتسابی تاکتیکی» بر «قبح ذاتی ایدئولوژیک» ارجحیت دارد، تنها به تضعیف اعتبار جهانی غرب و مشروعیتزدایی کامل از مبارزه با تروریسم در افکار عمومی جهان اسلام منجر شده است. جولانی با پذیرش این نقش، عملاً تبدیل به چهرهای شده که غرب برای توجیه سیاستهای منطقهای خود، آن را «تزئین» کرده و تلاش دارد چهرهای مقبول و قابل مذاکره از یک بازیگر خونریز ارائه کند. این تزئین، تلاش برای پوشاندن ماهیت واقعی عملیاتهای پشت پرده است.
۷- مهره سرباز شطرنج خونین غرب و صهیونیستها
وفق آنچه ذکر شد، سفر ابومحمد جولانی - تروریستی با سابقه عضویت در گروهکهای تکفیری - تروریستی خونآشام و بدنام چون القاعده، داعش و جبهه النصره و فرماندهی تحریر شام - به واشنگتن، صرفاً یک رخداد خبری حاشیهای نیست، بلکه شاهدی عینی یک استراتژی کلان و ادامهدار است که در آن، رهبران گروههایی که پیشتر (به صورت ظاهری) به عنوان تهدیدی وجودی معرفی شده بودند، برای اهداف آتی غرب در سوریه و منطقه، آماده پذیرش در ساختارهای سیاسی - امنیتی میشوند. پیوندهای جولانی با غرب عمیقتر از آن است که بتوان آن را با صرفاً باقی ماندن جایزه ۱۰ میلیون دلاری یا شعارهای پوچ و کلیشهای پردهپوشی کرد. او اکنون در حال گذار از مرحله «ابزار تروریسم میدانی» به مرحله «مهره مذاکره سیاسی تحت مدیریت آمریکا» است. این گذار از منظر غرب، برای تضمین عدم بازسازی قدرت مرکزی سوریه و حفظ ساختار شکننده منطقهای مورد نظر آنها حیاتی است. بهای واقعی این بازی پیچیده، ذبح امنیت و ثبات واقعی در سوریه و منطقه است: تجزیه ادامهدار، تداوم بیثباتی کنترلشده و استمرار نفوذ قدرتهای خارجی. تزئین چهره جلاد در اتاق بیضی، تلاشی برای پنهان کردن حقیقتی عریان است: غرب نه با تروریسم، بلکه با «دولتهای مستقل» میجنگد و برای رسیدن به این هدف، حاضر است هر ابزار ایدئولوژیک و نظامی را مصرف کرده و سپس دور اندازد یا آن را ریبرندینگ و بازآفرینی کند. جولانی، امروز، محصول این استراتژی مصرفگرایانه است.
ارسال نظرات