پنجشنبه ؛ 15 آبان 1404
15 آبان 1404 - 10:01
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۴

یادداشت ها/ پیام‌های پیروزی ممدانی

پیروزی زهران ممدانی قطعا یک شکست بزرگ برای ترامپ و رژیم صهیونی است. ترامپ برای رای نیاوردن این مسلمان چپ، تمام تلاش خود را به کار بست و در این مسیر حتی از کومو -یک دموکرات قدیمی و پرسابقه که مستقل وارد انتخابات شده بود- هم حمایت مستقیم کرد.
کد خبر : 20474

تبیین:

کیهان

درهای بسته؛ پنجره‌های باز

عباس شمسعلی

همه پدرها و مادرها در یک شرایط عادی و کاملاً قابل انتظار، تمام تلاش خود را می‌کنند تا‌ فرزندانشان در معرض کوچک‌ترین مسئله آسیب‌زا و هر آنچه مخل تربیت، آرامش و پیشرفت آنهاست قرار نگیرند.
این مراقبت به طور معمول از همان سال‌های ابتدای کودکی آغاز می‌شود و در دوره نوجوانی فرزندان به اوج می‌رسد و حداقل تا آغازین ایام جوانی فرزندان هم به شکل‌های گوناگون ادامه می‌یابد. این مراقبت‌ها و حساسیت‌های دلسوزانه و مسئولانه بسته به سن و مقاطع مختلف رشد و شکل‌گیری شخصیت فرزندان، حالت‌ها و شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرد. به‌عنوان مثال؛ والدین به‌طور طبیعی و دلسوزانه بر روی آموزش آداب اجتماعی و مراقبت از تربیت کلامی و رفتاری فرزندشان حساس هستند؛ همه مراقب هستند فرزندشان طوری تربیت شود که هر کلام ناپسندی را نشنود و بر زبان نیاورد و به گونه‌ای که با تربیت اجتماعی و عرف تعارض دارد رفتار نکند.
در سال‌های مختلف رشد کودک تا جوانی او، والدین به طور معمول مراقب نوع دوست‌یابی و کنترل روابط فرزندشان با همسالان و افراد مختلف هستند؛ تا جایی که مسئله کنترل و نظارت بر دوستان صمیمی فرزندان یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها و کارویژه‌های قریب به اتفاق والدین است. حتی بسیاری از والدین با وسواس و دقت نظر دنبال مدرسه‌ای با محیط تربیتی مطلوب و کادری مورد اطمینان و دغدغه‌مند می‌گردند.
یک پدر و مادر دلسوز هرگز اجازه نمی‌دهند فرزندانشان بیننده و شنونده محتواهای نامناسب و غیراخلاقی و مخرب در قالب فیلم و سریال و حتی انیمیشن، موسیقی و... باشند و سعی می‌کنند بهترین، مناسب‌ترین و سالم‌ترینِ آنها را در اختیار فرزندان بگذارند.
همه والدین طبیعتاً با افزایش سن فرزندانشان با حساسیت و نگرانی بیشتری سعی می‌کنند فرزندانشان از آسیب‌های مختلف اجتماعی موجود در جامعه مصون بمانند؛ به عنوان مثال پدرها و مادرها به شدت و به حق از آلوده شدن فرزندشان به دخانیات و اعتیاد واهمه دارند.
بسیاری از خانواده‌ها که خیر و عاقبت بخیری فرزندشان را در مسیر تربیت دینی می‌دانند و راه مقاومت در برابر معضلات و ناهمواری‌های مخرب اجتماعی را از طریق واکسینه کردن فرزندان با اعتقادات دینی و ایمان دنبال می‌کنند، نسبت به هرگونه انحراف فکری و عقیدتی که فرزندشان را تهدید کند حساسیت بالایی دارند.
از سوی دیگر، یک پدر و مادر دغدغه‌مند و مسئولیت‌شناس، در مسیر تربیت و کمک به رشد سالم و سازنده فرزندشان، با همه عشق و علاقه‌ای که به میوه‌های زندگی خود دارند، بارها و بارها ممکن است در برابر خواسته نامعقول و آسیب زننده فرزندانشان سفت و محکم مخالفت کنند، این مخالفت که شاید فرزندان حکمت و علت آن را نیز به درستی درک نکنند؛ علتی جز خیرخواهی و دوراندیشی والدین ندارد. به عنوان مثال اینکه والدین در برابر درخواست کودک یا نوجوانشان برای رانندگی با خودرو یا موتورسیکلت در شرایطی که نه تبحر لازم و نه از نظر قانونی اجازه آن را دارند مخالفت کنند، برای همه پذیرفتنی است. یا اگر کودک و نوجوانی تحت تاثیر هیجانی یک فیلم یا انیمیشن از والدین خود درخواست خرید اسلحه یا چاقو داشته باشد، طبیعی و پذیرفتنی است که با مخالفت قاطع والدین رو‌به‌رو شود.
نمونه‌های بسیار دیگری از دغدغه‌مندی و تلاش والدین برای محافظت از کودکان و نوجوانان خود در مسیر تربیت و تکامل درست شخصیتی را می‌توان برشمرد. همچنین می‌توان به این موضوع نیز اشاره کرد؛ فراتر از مباحث تربیتی و اخلاقی و رفتاری، والدین در مسیر رشد سالم جسمی فرزندان نیز مراقبت‌های ویژه‌ای انجام می‌دهند. به عنوان مثال به شدت مراقب این موضوع هستند که فرزندانشان غذای آلوده یا فاسد و بیماری‌زا مصرف نکنند.
اینها بخشی از وظایف و دغدغه‌های والدین در قبال فرزندان و اموری طبیعی، قابل انتظار و ارزشمند است، اما عجیب و حیرت انگیز آنجاست که بسیاری از همین والدین که تمام تلاش خود را در مسیر درست عمل به وظایف مذکور که در مسیر تربیت کلامی، رفتاری، ارتباطات، مراقبت از صدمه‌های اعتقادی، جسمی و روحی فرزندان دارند به کار می‌گیرند؛ به واسطه یک کم‌توجهی یا غفلت و یا خوش باوری، فرزندانشان را به دست خود در سطحی خطرناک‌تر در معرض آسیب‌هایی به مراتب جدی‌تر از آنچه گفته شد قرار می‌دهند! این ادعا که پدر و مادری دغدغه‌مند، خود زمینه آسیب‌های بزرگ‌تر به فرزندانشان را ایجاد کنند، شاید عجیب به نظر برسد اما متاسفانه با نگاهی گذرا به جامعه با مصادیق فراوانی از آن رو‌به‌رو می‌شویم.
این روزها با یک رصد معمولی در جامعه و خانواده‌ها، با تصاویر پرتکرار کودکان و نوجوانان کم سن و سالی رو‌به‌رو می‌شویم که گوشی هوشمند به یکی از ملزومات جدایی‌ناپذیر زندگی آنها تبدیل شده است. کودکانی که گاه با سنین کمتر از 10 سال یا نوجوانانی کمی بزرگ‌تر از آنها، بخش زیادی از ساعات روزمره خود را در گوشی‌های هوشمند می‌گذرانند.
اتفاقی که پس از شیوع کرونا و مجازی شدن مدارس، سد مقاومت خانواده‌ها در برابر آن شکسته شد و گوشی‌های هوشمند چندین سال زودتر از زمان مجاز و معقول و مقرر با توجیه کاربرد آموزشی در اختیار کودکان و نوجوانان قرار گرفت. و البته این انتقاد به آموزش و پرورش هم وارد است که چرا هنوز حتی در شرایطی که آموزش مجازی هم نباشد، به طرق مختلف دانش‌آموزان به سمت گوشی سوق داده می‌شوند. از فرستادن تکالیف روزمره در فضای مجازی به جای تعیین در سر کلاس و... 
بعد از آن نیز کم کم حساسیت خانواده‌ها کمتر و کمتر شد و امروزه با همه هشدارها، بسیاری از خانواده‌ها به آن تن داده‌اند و عجیب آنکه برخی دادن گوشی به کودکان و نوجوانان را نشانه‌ای از به روز بودن یا کمک به پر کردن تنهائی فرزند می‌دانند.
حال آنکه گذری کوتاه به فهرست آسیب‌های روحی، جسمی، تربیتی، فکری، اعتقادی و... استفاده بدون کنترل و زودتر از موعد مناسب گوشی‌های هوشمند بر روی کودکان و نوجوانان کم سن و سال، نشان می‌دهد که رها کردن فرزندان در سنین پایین در فضای جذاب و پر رنگ و لعاب اما فریبنده مجازی، آسیبی ناخواسته از سوی والدین به فرزندان است.
اینجاست که باید گفت؛ همان والدینی که با حساسیت فراوان در فضای حقیقی مراقب تربیت کلامی، رفتاری و اعتقادی فرزندان و مصون نگه داشتن آنها از گرفتار شدن در آسیب‌های پر خطر اجتماعی بودند؛ در برابر موجی بی‌صدا از همین آسیب‌ها در فضای مجازی واکنش و حساسیت کمتری دارند که علت آن یا بی‌اطلاعی است یا زمان بر بودن تاثیر پنهان آسیب‌های رفتاری این فضا.
همان پدر و مادری که رفت و آمد و ارتباط فرزندشان با دوستان و افراد دیگر را با حساسیت نظارت می‌کردند و اطمینان از چگونگی محیط مدرسه برای آنها یک اصل بود، چه بسا اطلاع نداشته باشند فرزندشان در فضای اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی با چه کسانی در ارتباط است و در چه محیطی با چه مختصاتی در فضای مجازی حضور دارد.
والدینی که مراقب تربیت کلامی و رفتاری فرزندشان بودند، شاید متوجه نشوند که فرزندشان روزانه در فضای مجازی با چه کلمات و رفتارهای خارج از عرفی رو‌به‌رو می‌شود. آنها که بر روی سلامت فیلم و سریال و انیمیشن ارائه شده به فرزندشان با دغدغه رفتار می‌کردند، شاید ندانند که کنترل تصاویر و محتوای ارائه شده در اینستاگرام و... دیگر تقریباً از اختیار آنها خارج شده است.
پدر و مادری که بر روی تربیت دینی و اعتقادی فرزندشان تاکید دارند، وقتی در سن پایین گوشی را به دست فرزندشان می‌دهند شاید از حجم عظیم شبهات هدفمند و تخریب زیر‌پوستی دین در فضائی که کنترلش جای دیگر است بر روی فرزندشان آگاه نباشند. والدینی که با تلاش و وسواس و دقت مراقب تغذیه سالم فرزندشان هستند، ممکن است از تغذیه فاسد روحی و فکری و رفتاری ارائه شده به فرزندشان در ظرف مجازی به این زودی‌ها خبردار نشوند. بسیاری آسیب‌های جسمی، حرکتی و اعتیاد مجازی هم در طول زمان خودنمایی می‌کند. این موارد البته به معنی زیر سؤال بردن تمام و کمال فضای مجازی و نادیده گرفتن محاسن و ویژگی‌های مثبت آن نیست، اما گاه استفاده از یک وسیله مفید می‌تواند برای فردی که شرایط استفاده و اقتضای سنی و ذهنی آن را ندارد نه تنها مفید نباشد بلکه مضر نیز باشد.
اشاره شد که هیچ پدر و مادر عاقلی اجازه نمی‌دهد فرزند خردسال یا نوجوان کم‌سنش بدون مهارت و اجازه قانونی پشت فرمان اتومبیل یا موتورسیکلت بنشیند، یا بدون مهارت از چاقویی برنده استفاده کند؛ این سخن آیا به این معنی است که خودرو و موتورسیکلت یا چاقو به طور کلی وسیله‌هایی مضر و خطرناک هستند؟ قطعاً این‌طور نیست، بلکه استفاده این وسایل مفید اگر بیجا و بدون در نظر گرفتن ملاحظات باشد می‌تواند مضر باشد.
رفتار پدر و مادرهایی که علی رغم همه حساسیت‌ها و مراقبت‌ها از فرزندانشان در فضای حقیقی، از آسیب‌های حضور بی‌ضابطه و کنترل نشده فرزندان کم سن و سالشان در فضای مجازی غافل هستند یا حساسیت کمتری به آن نشان می‌دهند، مانند آن است که برای حفاظت از خانه و جلوگیری از ورود سارقان یا جانوران خطرناک با دقت و ایمنی بالا درهای ورودی را ببندیم اما در عین حال پنجره‌های قابل دسترس را باز بگذاریم!
فراموش نکنیم که موضوع آسیب‌های حضور زودتر از موعد و بی‌ضابطه کودکان و نوجوانان در فضای مجازی، یک نگرانی جهانی است و امروزه حتی در کشورهای غربی نسبت به بی‌توجهی به آن هشدار داده می‌شود و همچنین قوانینی سفت و سخت برای جلوگیری از این آسیب‌ها در نظر می‌گیرند، ما نیز به‌عنوان پدر و مادرهایی که نسبت به آینده فرزندان و سرمایه‌های واقعی این سرزمین مسئولیت داریم، باید با توجه به هشدارهای کارشناسی، رعایت اصول تربیتی مرتبط با استفاده فرزندان از این فضا، از جمله سن مناسب، ضوابط استفاده و... را مورد توجه قرار دهیم. همچنین مسئولان امر نیز باید در پالایش و نظارت بر فضای مجازی و اتخاذ راهکارهای قانونی نهایت تلاش خود را به خرج دهند.

جوان

ساز‌های ناکوک در مسیر انسجام ملی

سیدعبدالله متولیان

در روز ملی مبارزه با استکبار جهانی، ملت ایران بار دیگر با حضور گسترده، فریاد وحدت، بصیرت و بیداری را در برابر سلطه‌طلبی امریکا و رژیم صهیونی طنین انداز کرد. این حضور به عنوان یک واکنش سیاسی، تصویری از تجلی یک فهم گفتمانی بود، فهمی که طی سال‌ها، با هدایت‌های حکیمانه و تمدن‌ساز، در عمق جامعه ایرانی نهادینه شده است. اما در امتداد این فریاد ملی، برخی صدا‌های ناهماهنگ از درون تلاش کردند این هم‌صدایی را به ناهنجاری بدل کنند. فتنه‌گرانی که در میدان‌های سخت ناکام ماندند، اکنون با ساز‌های ناکوک رسانه‌ای، به دنبال تضعیف انسجام ملی و بازسازی سناریوی شکست‌خورده تفرقه افکنی هستند. 
۱۳ آبان امسال، جهان بار دیگر مشاهده کرد که ملت ایران، از دانش‌آموز تا استاد دانشگاه، از کارگر تا فرمانده، در برابر نظام سلطه ایستاده است. اما در حاشیه این وحدت ملی، از مدتی قبل از ۱۳ آبان، برخی جریان‌های داخلی با مواضع تفرقه‌افکنانه، عملاً در حال نواختن صدا‌هایی برآمدند که با آهنگ همبستگی ملی بیگانه است. این صداها، نه از جنس نقد دلسوزانه، بلکه از جنس هم‌صدایی با رسانه‌های بیگانه است، رسانه‌هایی که مأموریت‌شان، تفرقه افکنی، تخریب امید و تحریف واقعیت است. 
۱. شکست در میدان سخت، انتقال به میدان نرم: ائتلاف غربی–صهیونی در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران، با وجود بهره‌گیری از تمام ظرفیت‌های نظامی، اطلاعاتی و رسانه‌ای، نتوانست به اهداف خود برسد. پس از این شکست، میدان نبرد را به حوزه روان، رسانه و افکار عمومی منتقل کرده است. اکنون، پروژه نفوذ و براندازی نرم با طراحی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه، در حال فعال‌سازی مهره‌های داخلی است، مهره‌هایی که مأموریت‌شان، تضعیف سرمایه اجتماعی و القای ناکارآمدی است. 
برخی چهره‌های سیاسی با تکرار ادعا‌های بی‌اساس مانند «تقلب انتخاباتی»، «فقدان آزادی»، «انزوای بین‌المللی» و امثال آن، در حال بازتولید سناریوی شکست‌خورده‌کودتای امریکایی سال ۸۸ هستند. این مواضع، نه‌تنها فاقد پشتوانه عقلانی و حقوقی است، بلکه در شرایطی که افکار عمومی جهان در کنار ایران ایستاده‌اند، نوعی خیانت به ملت ایران و بیداری جهانی نیز محسوب می‌شوند. این رفتار‌ها که به نام نقد مطرح می‌شود بازتابی از مأموریت رسانه‌ای دشمن‌است. 
۲. فتنه‌گری رسانه‌ای در بستر جنگ ترکیبی: بر اساس بررسی‌های میدانی و تحلیل‌های تخصصی، فتنه‌گری جدید در ایران نه از جنس شورش خیابانی، بلکه از جنس جنگ ترکیبی است. رسانه‌های معاند، با بهره‌گیری از افراد حقیقی و حقوقی داخلی، در حال اجرای سناریویی چند لایه هستند: تولید روایت‌های جعلی با محوریت ناکارآمدی نظام. تحریک احساسات عمومی با تمرکز بر مسائل اقتصادی و اجتماعی. برجسته‌سازی چهره‌های فتنه‌گر به‌عنوان «صدای مردم». تلاش برای القای شکاف میان مردم و حاکمیت در امتداد مناسبت‌های ملی. این الگوها، با هدف تخریب انسجام ملی و جلوگیری از شکل‌گیری هم‌صدایی عمومی طراحی شده‌اند. در حالی که ملت‌های مظلوم جهان، ایران را به‌عنوان پرچم‌دار مقاومت می‌شناسند، برخی عناصر داخلی با مواضع ضدملی، در حال تخریب این تصویرند. رسانه‌های وابسته به غرب، با برجسته‌سازی صدا‌های ناهماهنگ، تلاش می‌کنند وحدت ملی را خدشه‌دار کنند. 
۳. راهبرد مقابله، از روشنگری تا حضور میدانی: برای مقابله با این پروژه، باید رسانه‌های انقلابی، با روشنگری هوشمندانه، چهره واقعی فتنه‌گران را افشا کنند. نخبگان، با تحلیل‌های مستند، مرز نقد و خیانت را روشن سازند. فعالان فرهنگی با تولید محتوا‌های وحدت‌آفرین، فضای عمومی را از آلودگی‌های رسانه‌ای پاک کنند. مردم، با استمرار حضور در صحنه، پاسخ قاطع به فتنه‌گران و حامیان استکبار دهند. 
۱۳ آبان امسال، علاوه بر روز فریاد علیه امریکا و استکبار جهانی به روزی برای افشای ساز‌های ناکوک فتنه‌گرانی تبدیل شد که در امتداد وحدت ملی، به دنبال تفرقه‌هستند. آنچه در روز ملی مبارزه با استکبار جهانی در قالب راهپیمایی خشم و انزجار رخ داد، فراتر از یک راهپیمایی تجلی یک منظومه فکری بود که طی دهه‌ها، با هدایت‌های حکیمانه و تمدن‌ساز، در جان ملت ایران ریشه دوانده است و این مقاله، بازتابی از همان منظومه است، منظومه‌ای که فتنه را نه صرفاً یک پدیده سیاسی، بلکه بخشی از جنگ شناختی و ترکیبی می‌داند. ملت ایران، با بصیرت و حضور هوشمندانه، می‌تواند این ناهماهنگی‌ها را خاموش کند و صدای واحد خود را به گوش جهان برساند. این صدا، صدای مظلومیت، مقاومت و بیداری است که در قامت مقتدر مظلوم جبهه حق در برابر باطل را فرماندهی می‌کند، صدایی که هیچ ساز ناکوکی توان خاموش‌کردنش را ندارد.

آرمان امروز

میدان جدید تقابل جهانی

سیدمحمد حسینی

سودان پس از تجزیه سومین کشور پهناور افریقایی و دومین کشور بزرگ عربی (پس از الجزایر) است که در سال ۱۹۵۶ استقلال یافت. این کشور در جنوب مصر واقع است. رود نیل بیشترین مسیر خود را در سودان به خصوص سودان جنوبی طی می‌کند. سودان جنوبی پوشش جنگلی نسبتأ مطلوبی دارد اما در سایر مناطق به خصوص در سودان شمالی، آب و هوا خشک است. بیش از هشتاد درصد مردم سودان، کشاورز و دامدار هستند اما کشاورزی در سودان ابتدایی و غیرمکانیزه هست.
سودان دارای ذخائر زیرزمینی، معادن و نفت ، تیتانیوم و اورنیوم نیز هست. اقتصاد سیاسی سودان تا پیش از ۲۰۱۱ عمدتأ بر فروش نفت متکی بود اما از آنجایی که عمده مخازن نفتی سودان در جنوب این کشور واقع هستند، پس از جدایی سودان جنوبی، درآمد نفتی سودان شمالی به شدت تنزل یافت.
عمرالبشیر، رئیس جمهور وقت سودان در سال ۲۰۱۱ با قطع شدن شاهرگ اقتصادی کشور یعنی نفت، تصمیم گرفت، سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش بگیرد و همین سیاست باعث اعتراض نیروهای معترض و موثر سیاسی و در نهایت سقوط عمرالبشیر پس از ۴۲ سال حکومت شد. تغییر سیاست خارجی توسط عمرالبشیر نیز با هدف جلب نظر عربستان و امریکا و جلب اعانه‌های مالی از سوی آنها بود که البته این سیاست «ذلت‌بار» نیز در سیاست خارجی ما به ازای مادی برای حکومت عمرالبشیر نداشت.
بر اساس آمارهای سازمان ملل متحد، سودان (در دوران عمرالبشیر) در رتبه اول کشورهای جهان به لحاظ فساد اداری و اختلاس بود. شاید به همین دلیل بود که در سال ۲۰۱۹ بدون کوچکترین خونریزی، نیروهای واکنش سریع و ارتش سودان موفق شدند کودتا نمایند. پس از کودتا اما سودان بیش از گذشته در ناامنی و فلاکت اقتصادی فرو رفت.
اساسأ سودان همواره سرزمین جنگ و بی‌ثباتی بوده است و به گواه تاریخ از سال استقلال این کشور یعنی ۱۹۵۶ تنها ۱۰ سال روی آرامش را دید. در مابقی این سال‌ها این کشور همواره با جنگ داخلی و بی‌ثباتی سیاسی مواجه بوده است. جنگ دارفور و جنگ جدایی‌طلبان جنوبی، دو جنگ داخلی بوده‌ که نتیجه آن دو میلیون کشته، میلیون‌ها آواره، ناامنی، فقر و فلاکت برای مردم سودان بوده است.
دارفور منطقه‌ای در غرب سودان و شامل مردمانی با نژاد افریقایی است که اعتقاد دارند، نژاد گروه حاکم عرب است و علیه آنها تبعیض ناروا اعمال می‌کند. جدایی‌طلبان جنوبی نیز از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ با دولت مرکزی جنگیدند. در جنگ جدایی‌طلبان جنوبی نیز رژیم صهیونیستی، فرانسه، اریتره و انگلستان از جدایی‌طلبان حمایت ‌کردند. جنوبی‌ها عمدتأ مسیحی هستند اما حمایت غربی‌ها از جدایی‌طلبان به دلائل مذهبی نبود بلکه به دلیل استقرار چاه‌های نفتی و از آن مهمتر طمع کشورهای خارجی برای ایجاد پایگاه استراتژیک در سودان جنوبی بود. برای صهیونیست‌ها جدایی سودان جنوبی از شمالی بسیار مهم بود چون علاوه بر نفت، مسیر نیل نیز عمدتأ از سودان جنوبی می‌گذرد و صهیونیست‌ها تسلط بر این منطقه را ابزاری برای فشار سیاسی و اقتصادی بر مصر می‌دانند.
با فشارهای کشورهای غربی و استیصال عمرالبشیر در جنگ با جدایی‌طلبان، سرانجام در سال ۲۰۰۵ آتش‌بس اعلام شد و مقرر شد تا مردم جنوب سودان در یک همه‌پرسی سرنوشت خود را تعیین کنند. در سال ۲۰۱۱ مردم جنوب سودان در همه‌پرسی که زیرنظر سازمان ملل متحد صورت گرفت، رأی به جدایی از مرکز دادند و سودان به دو کشور مستقل شمالی و جنوبی تقسیم شد. آنچنان که پیشتر ذکر شد، این جدایی سبب افول شدید درآمد نفتی حکومت عمرالبشیر، افت شدید درآمد دولتی، اعمال ریاضت‌های اقتصادی، افزایش نارضایتی نیروهای ناراضی سیاسی و در رأس آنها ارتش شد و در نهایت حکوت البشیر با کودتا در سال ۲۰۱۹ ساقط گردید.

شرق

نسیان فناوری

سیدمصطفی هاشمی‌طبا

جایزه نوبل سال جاری در اقتصاد به پژوهش‌هایی درباره رشد اقتصادی مبنی بر نوآوری اهدا شد. این جایزه به جوئل موکیر، تاریخ‌نگار اقتصادی دانشگاه نورت وسترن و فلیپ آگیون‌ از مدرسه اقتصاد لندن و پیتر هاویت از دانشگاه براون‌ تعلق گرفت. شناسایی پیش‌شرط‌های رشد پایدار از طریق پیشرفت‌های فناورانه، ارائه نظریه‌ای درباره رشد پایدار از طریق تخریب خلاق، عنوان‌های پژوهش‌های انجام‌گرفته این دانشمندان است. البته از چندوچون تحقیق نام‌بردگان و متن ارائه‌شده به بنیاد نوبل اطلاع دقیقی حاصل نیست و تنها خلاصه‌ای بسیار موجز از آن در دست است.

حال اینکه تغییرات فناوری به رشد تولید ناخالص ملی و توانمندشدن اقتصاد می‌انجامد، امری بدیهی به نظر می‌رسد و در کشور ما نیز بسیاری از اقتصاددانان و اهل فناوری همواره بر تأثیر رشد فناوری بر رشد اقتصادی تأکید داشته‌اند، اما گروه دیگری -بدون آنکه منکر فناوری‌های جدید باشند- رشد اقتصادی را در فروش بیشتر نفت و خدمات دانسته و نیز گروهی دیگر که اندیشه‌شان اصالت پول است (مانیتوریست‌ها) رشد اقتصادی را در تغییرات مالی و پولی و بانکی جامعه میسر می‌بینند و البته گروهی هم به‌حق -بدون توجه به کیفیت سرمایه‌گذاری- به سرمایه‌گذاری تولید برای رشد اقتصاد و بهبود معیشت مردم اعلام نظر می‌کنند، در‌حالی‌که به‌خوبی می‌دانند که سرمایه‌های داخلی مرتبا به خارج انتقال می‌یابد (طبق آمار مرکز پژوهش‌های مجلس در 10 سال گذشته 280 میلیارد دلار خروج سرمایه داشته‌ایم) و خارجیان از سرمایه‌گذاری در ایران یا منع می‌شوند یا به خاطر تحریم‌ها و سیاست‌های غرب و خودمان از هرگونه سرمایه‌گذاری در داخل اجتناب می‌کنند. حال از هر طریقی که بخواهیم به شکوفایی اقتصاد و رشد تولید ناخالص ملی (رشد با هزینه کم و نه مثل حال که اعداد تولید ناخالص ملی با هزینه بسیار به دست می‌آید) برسیم، لاجرم باید به ارتقای تکنولوژی داخلی -هم تکنولوژی تولید و هم تکنولوژی تولیدات- همت گماریم.

درحالی‌که اگر مسئولان کشور اندکی هوشیاری داشتند، با وجود همه موانع، در بسیاری زمینه‌ها می‌توانستند برای تغییرات کیفی و ارتقای فناوری عمومی در کشور اقدام کنند، ولی کلا این امر به فراموشی سپرده شده و نه‌تنها هیچ تصمیمی اتخاذ نمی‌شود، بلکه گاه در برنامه‌ریزی ملی اشتباهات بزرگی مرتکب شده‌اند. می‌توانیم به برخی از این موارد اشاره کنیم؛ البته نمی‌توان منکر شد که برخی مبتکران و پژوهشگران به تکنولوژی‌های جدید ورود می‌کنند یا گرته‌برداری از ساخته‌های پیشرفته می‌کنند یا برخی قراردادها لزوما فناوری جدید را به دنبال دارد. اما آنچه مطمح نظر است، تغییراتی است که بتواند رشد اقتصادی و افزایش تولید ناخالص ملی را به دنبال داشته باشد

1- همان‌طور که واضح است، میلیون‌ها موتورسیکلت بنزینی علاوه بر مصرف بنزین و لطمه به اقتصاد ملی، موجب سرو‌صدای ناهنجار و آلودگی هوا و افزایش بیماری‌ها می‌شود و چند کارخانه داخلی مرتبا قطعات موتور‌سیکلت بنزینی را وارد و با تبلیغات فراوان به فروش می‌رسانند. آیا اگر این کارخانجات موظف به تولید موتور‌سیکلت برقی می‌شدند، تحول فناوری و صرفه اقتصادی در سطح جامعه ایجاد نمی‌شد؟

2- در برنامه هفتم توسعه با یک اشتباه فاحش هدف از سال پنجم برنامه را تولید سه میلیون خودروی بنزینی نوشته‌اند. در‌حالی‌که ژاپنی‌ها به دنبال هیبریدی‌کردن خودروها و آلمانی‌ها در پی برقی‌کردن آنها هستند، اما ما همچنان حسب برنامه ملی تولید خودروی بنزینی را دنبال می‌کنیم و سپس انتقاد می‌کنیم که چرا مصرف بنزین بیشتر می‌شود. آیا نمی‌توان برنامه کارخانه‌ها و واردات را حسب تولید خودروی هیبریدی تنظیم کرد تا علاوه بر ورود تکنولوژی جدید، مصرف بنزین بدون افزایش مصرف برق کاهش یابد؟ ما همچنان به تکنولوژی قدیم وابسته‌ایم.

3- درباره کولرهای آبی، فناوری‌های موتورهای جدید مصرف برق را به نصف کاهش می‌دهد و علاوه‌ بر‌ آن نوع جدید کولرهای آبی مصرف آب را نیز کاهش می‌دهد.

4- ورود فناوری جدید یا به‌ اصطلاح مرسوم «کشاورزی دقیق» موجب کاهش مصرف آب و افزایش کیفیت و کمیت تولیدات کشاورزی می‌شود. به‌جز موارد بسیار معدود، ما در کشور همان شیوه کشاورزی سنتی و به دور از نوآوری را دنبال می‌کنیم.

5- ورود تکنولوژی جدید در تصفیه پساب‌ها و تبدیل پسماندها و ضایعات کشاورزی می‌تواند تأثیر بسیاری بر رشد اقتصادی و مشکل جامعه و بازیابی ثروت‌های کشور بگذارد.

6- یکی از دلایل ورشکستگی کارخانجات نساجی در ایران به‌کارنگرفتن ماشین‌هایی با فناوری‌های نوین است و این امر موجب عقب‌ماندگی تولیدات نساجی از لحاظ کیفیت از دیگر کشورها می‌شود و در‌عین‌حال باعث افزایش هزینه کارگری و برق و آب و... می‌شود، بنابراین تغییرات تکنولوژی در فرایند تولیدات از اهم امور است.

7- به طور کلی در ترابری کشور با کامیون‌های فرسوده و لوکوموتیوهای از کار افتاده ثروت فاحشی از دست می‌رود و مستقیما باعث نزول اقتصاد کشور می‌شود. البته گاهی جرقه‌های بی‌معنی و بی‌منطق به دلایل مختلف برای ورود تکنولوژی جدید دیده می‌شود، مثل احداث خطوط قطار سریع‌السیر تهران-اصفهان و تهران-مشهد که می‌توان خطوط فعلی را با برقی‌کردن به نحو مطلوب بهره‌برداری و از ایجاد هزینه‌های گزاف جلوگیری کرد.

به هر حال اقتصاد کشور و ارتقای تولید ناخالص ملی بدون دستیابی به تکنولوژی جدید ممکن نیست و این همان است که برندگان نوبل اقتصاد در نتیجه پژوهش‌ها نشان داده‌اند.

فرهیختگان

شاهدی از دوزخ انسان‌کشی* (بخش 3)

سیدعطاءالله مهاجرانی

در آن شب هواپیما‌ها از بمباران لحظه‌ای بازنایستادند. زمین از لرزیدن بازنایستاد. قلب من مدام دچار خفقان بود. هراس مطلق! آن موقعیت و احساس را هیچ‌گاه تا ابد از یاد نمی‌برم…
ساعت سه صبح، با پدرم تماس گرفتند. گفت‌وگویش که تمام شد، دو دقیقه‌ای سکوت کرد. رو به من کرد. گفت مادربزرگت شهید شده است. می‌خواهم به مادرت خبر بدهم. نتوانستم خودم را نگه دارم. از بغض و گریه منفجر شدم. مادرم به طرفم آمد. می‌خواست هر چه زودتر آرامم کند. پرسید: «چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا گریه می‌کنی؟» بهت‌زده بودم. شوکه شده بودم. نمی‌توانستم با مادرم حرف بزنم. چه بگویم؟ پدرم هر دو شانه مادرم را گرفت با صدایی که از بغض و گریه شکسته بود به او گفت مادرت شهید شده! نمی‌توانم برای شما تعریف کنم. مادرم انگار ویران شد. او همیشه پناه و ستون خانه و تکیه‌گاه ما بود. در آن لحظه برای نخستین‌بار شکسته‌شدن مادرم را دیدم. 
بعد گذشت چند ساعت که هریک از ما می‌کوشیدیم دیگری را دلداری بدهیم، با پدرم تماس گرفتند. همان کسی بود که خبر شهادت مادربزرگم را داده بود. پدرم از خانه درآمد به خیابان رفت. بعد از چند دقیقه بازگشت. چشمانش گریان بود و حالت متناقضی داشت. اشک‌هایی که از اندوه بر گونه‌هایش جاری بود و برق اشک شادی در چشمانش. با صدایی خفه و گرفته گفت: «خبر درست نبود. مادر بزرگتان زنده است!» گویی زندگی دوباره از نو در ما افروخته شده بود. این شادی خیلی به درازا نینجامید. پدرم با صدایی آرام گفت: «اما در این بمباران ۲۲ نفر شهید شدند. در یک‌لحظه، دو خانواده کاملاً از تاریخ حذف و محو شدند.»1
آفتاب طلوع کرده بود، با عمویم برای خرید نان بیرون رفتیم. وارد بیمارستان شفاء، شدیم.2 از راه میانبر رفتیم. گویی ما از دروازه‌ای رو به جهانی دیگر که درد و داغ در آن نهایت ندارد؛ گذر کرده بودیم. پیکر‌های بی‌جان را داخل بیمارستان می‌بردند. صدای فریاد و زاری همه جا را فرا گرفته بود. 
احساس می‌کردم توانایی فکرکردن را از دست داده‌ام. مصیبت مبهوتم کرده بود. ذهنم مختل شده بود. هنگامی که از در پشتی بیمارستان خارج می‌شدیم، مردی با صدایی شکسته و ضعیف فریاد زد: «جوانان عزیز... شما که نان تهیه کرده‌اید. صبر کنید من به یاری‌تان نیاز دارم!»
به سمتش رفتم. پایش را که آسیب دیده بود روی زمین می‌کشید. پای دیگرش سالم بود؛ برای اینکه بتواند راه برود ناگزیر بود با دست‌های زخمی و لاش‌شده‌اش، پای آسیب‌دیده‌اش را کمک کند. تا بتواند پابه‌پای خواهرش راه برود. 
با صدایی خسته گفت: «لطفاً بیایید... جسد دختر برادرم را که توی سردخانه است، کمکم کنید تا ماشین را پیدا کنم تا بتوانم جسد برادر‌زاده‌ام را به گورستان ببرم و دفن کنم.» جسد را حمل کردیم. جسد کوچک بود. بدون حرکت. از ترس می‌لرزیدم. اولین‌بار بود که در عمرم جسد مرده‌ای را لمس می‌کردم. همان‌طور که می‌رفتیم، با خستگی و اندوه از او پرسیدم: «چرا تنهایی؟ چرا کسی همراهت نیامده؟» ایستاد. اشک‌هایش سرازیر شد. با صدایی گرفته گفت: «کسی باقی نمانده است. برادرم و اعضای خانواده‌اش دیروز شهید شدند. من و این بچه نجات پیدا کردیم. گویی مرگ می‌خواست این بچه را به خانواده‌اش ملحق کند... بستگان ما در فاصله دوری از اینجا زندگی می‌کنند. به‌خاطر شدت بمباران‌ها و خطرناک بودن راه‌ها، نمی‌توانند تا اینجا بیایند.» روی صندلی جلو نشست. کمک کردیم تا جسد کودک را روی صندلی عقب بگذاریم. به جسد کودک نگاه می‌کردم. موجودی بی‌حرکت، خاموش و بی‌نشانی از زندگی...
کودکی که کودکی‌اش را از او گرفته بودند. زندگی آرام را از او دریغ داشتند؛ تا در مرگی آرام بمیرد. حتی از اینکه کسانی جنازه او را چنان‌که شایسته است، تشییع کنند محروم مانده بود. آن روز نه چیزی خوردم. نه آبی نوشیدم. نه خواب به چشمم رفت. شوکه شده بودم. بهت‌زده بودم. گویی درون جمجمه‌ام از هر فکری تهی بود. در درونم فقط این پرسش طنین افکنده بود. این چه ظلمی است! 
در شامگاه همان روز، با افزایش شدت بمباران، احساس کردم طاقتم تمام شده، دیگر چنان وضعیتی را نمی‌توانم تحمل کنم. همراه عمویم به بیمارستان رفتیم تا هر کاری از دستمان ساخته باشد انجام دهیم. عمویم نظرش این بود که به سردخانه برویم. وقتی رسیدیم. مبهوت برجای ماندیم. وضعیت شوک‌آور بود. انبوهی از اجساد کشته‌شدگان! روی هم قرار داده شده بودند. اجساد قربانیان بیشتر از زخمی‌ها و زندگان بود. آنجا به غیر از بوی خون و مرگ چیز دیگری نبود…
بوی گوشت سوخته انسان. کمک کردیم تا برای شناسایی و احراز هویت اجساد را از آمبولانس‌ها به سردخانه منتقل کنیم. تا اجساد را برای شست‌وشو و کفن‌ودفن ببرند. شاهد اموری بودم که نمی‌توان وصف کرد. جسد‌هایی بدون سر، اجسادی بدون دست‌وپا، پاره‌های تن کودکان، جمجمه‌های خرد شده، اعضای بدن‌های له شده… بیشتر اجساد قابل‌شناسایی نبودند. در آنجا غیر از پاره‌های تن قربانیان یا جمجمه‌های سوخته سیاه شده چیزی نبود. هیچ‌نشانی نبود. 
شیوه‌ای که مسئولان بیمارستان برای شناخت اجساد استفاده می‌کردند؛ نخست به چهره اجساد نگاه می‌کردند. اگر نشانی برای شناسایی نبود. به لباس‌های اجساد نگاه می‌کردند. بیشتر مواقع اصلاً جسدی نمانده بود. تکه‌پاره‌هایی از بدن باقی مانده بود. در این صورت تکه‌پاره‌های جسد را که با هم نسبتی داشتند داخل کیسه پلاستیک قرار می‌دادند. از وزن کیسه حدس می‌زدند که جسد به انسان جاافتاده و بزرگی یا جوانی و یا کودکی تعلق دارد. می‌توانی تصور کنی، چه می‌گویم!؟ این رفتار‌ها با انسان‌هایی انجام شده است که شبیه تو بودند. در همین کره‌ای زندگی می‌کردند که تو زندگی می‌کنی! یکی از صحنه‌هایی که در آن روز دیدم و همچنان در ذهنم زنده مانده است؛ جوانی بود. آمده بود تا جسد برادرش را شناسایی کند. مسئول سردخانه از او پرسید: «برادرت چه شکلی بود؟» 
«برادرم سفید بود. محاسنش بور بود. بلند قامت بود. با چشمان آبی.» پس از جست‌وجوی بسیار در میان اجساد، برادرش را پیداکرده بود. اما نشانی از چهره و چشمانش نمانده بود. صورتش له شده بود. فقط چانه‌اش باقی مانده بود با اندکی از محاسن سوخته‌اش. جسد برادرش را در آغوش کشید. چانه جسد را بوسید. اشک‌هایش با خون برادرش آمیخته شد. با بغض و صدایی گریه آلود گفت: «برادرم در بهشت یکدیگر را می‌بینیم. برادرم به من قول بده. تو را می‌بینم برادر. چنین نیست!؟»

پی‌نوشت:
* کتاب «شهادة من جحیم الابادة»، «شاهدی از دوزخ انسان‌کشی» نوشته وسام سعید روایتی استثنایی از مقاومت در غزه است که اخیراً به نگارش درآمده و قرار است ترجمه آن به قلم سیدعطاءالله مهاجرانی هر هفته در شماره پنجشنبه‌های روزنامه «فرهیختگان» در همین ستون منتشر شود.
1- بر اساس اطلاع دفتر تبلیغات حکومتی در غزه تا ماه مه ‌۲۰۲۵ تعداد ۲۲۰۰ خانواده فلسطینی از آغاز جنگ انسان‌کشی از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ کاملاً حذف شده‌اند. هیچ‌کس از این خانواده‌ها و هیچ نشانی از آن‌ها باقی نمانده است. 
2- بیمارستان شفاء، بزرگترین مجتمع پزشکی در کرانه غزه است. در ماه مارس سال ۲۰۲۴ وحشیانه‌ترین قتل عام در تاریخ در مجتمع پزشکی شفاء اتفاق افتاد. بمباران بیمارستان، آتش زدن و ویران‌سازی آن با حفاری، عملیات اعدام‌های میدانی ده‌ها نفر، از جمله زخمیان و زنان و افراد مسن در بیمارستان، دفن قربانیان در گور‌های دسته جمعی، دست بند زدن به قربانیان و برهنه کردن آن‌ها پیش از اعدام. دادستان کل دادگاه بین‌المللی، درباره جنایت علیه بشریت در این قتل عام که ارتش اشغالگر اسرائیل در مجتمع پزشکی شفاء مرتکب شد؛ تحقیق کرده است.

خراسان

پیام های پیروزی ممدانی

مصطفی غنی زاده 

پیروزی زهران ممدانی قطعا یک شکست بزرگ برای ترامپ و رژیم صهیونی است. ترامپ برای رای نیاوردن این مسلمان چپ، تمام تلاش خود را به کار بست و در این مسیر حتی از کومو -یک دموکرات قدیمی و پرسابقه که مستقل وارد انتخابات شده بود- هم حمایت مستقیم کرد. او در توئیتی تند، تقریبا تمام شهر نیویورک را تهدید کرد که بودجه فدرال را حذف می‌کند. همچنین با هراس افکنی شدید درباره کمونیست بودن ممدانی تلاش کرد تا تنفر تاریخی از این چارچوب اندیشه در آمریکا را به صحنه بیاورد. درحالی که ممدانی سوسیالیست است و از کمونیسم هیچ حمایتی نداشته است. درواقع ترامپ در آخرین لحظات انتخابات شهرداری‌ها تمام اعتبار شخصی خود را به میدان آورد اما در نهایت موفق نشد. البته باید گفت که همان تهدید لحظه آخری باعث شد تا کومو بیش از ۶ درصد از آرای ممدانی را جذب کند؛ چراکه نظرسنجی‌ها از پیروزی قاطع ممدانی حکایت داشتند اما او در نهایت با ۵۲ درصد رای، پیروز شد.
در این زمینه، لابی صهیونی در داخل آمریکا هم تلاش شدیدی داشت تا شهرداری بزرگ ترین شهر آمریکا که بیشترین یهودی را در خود جا داده است، به دست یک مسلمان نرسد. به ویژه آن که ممدانی سخنان شدیدی علیه رژیم گفته بود و حتی از جنبش بایکوت اسرائیل و عدم سرمایه‌گذاری در این رژیم منحوس حمایت کرده بود. ممدانی گفته بود که سرمایه‌گذاری شهرداری نیویورک در اسرائیل را صفر خواهد کرد و همکاری‌های ساختاری را هم متوقف می کند. 
 اما از طرف دیگر، این یک پیروزی قابل توجه برای دموکرات‌هاست. دموکرات‌ها پس از شکست سنگین در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و کنگره، با تغییر از درون و توجه به صداهای جوان تلاش کردند تا دوباره به صحنه سیاسی برگردند. میدان دادن به ممدانی ۳۴ ساله، اولین تجربه از این میدان دادن به جوانان بود که با نتیجه پیروزی همراه شد. البته در داخل ساختارهای حزب دودستگی نسبت به ممدانی وجود داشت اما بزرگان این حزب مانند اوباما و هریس از ممدانی حمایت مستقیم کردند؛ اوباما شخصا با او تماس گرفت و پیشنهاد داد تا مشاور او باشد. 
باید توجه کرد که این انتخاب دارای معنای گسترده‌تر از مسئله‌ شهرداری نیویورک را در خود دارد. اولا می‌تواند سرآغازی برای انتخابات مهم میان‌دوره‌ای سال آینده میلادی در آمریکا باشد که در صورت شکست ترامپ، سیاست‌های او با مشکلات جدی مواجه خواهد شد. انتخاباتی مهم که مسیر دو سال پایانی ترامپ را مشخص خواهد کرد. این انتخابات نشان داد که ترامپ با مشکل جدی افکار عمومی در آمریکا مواجه شده و باید هرچه سریع تر وضعیت را بهبود بخشد. 
همچنین اولین انتخاب یک سیاستمدار مسلمان و به شدت منتقد اسرائیل در این سطح پس از نسل‌کشی غزه در شهری با حضور یهودیان بسیار، نشان می‌دهد که قدرت اجتماعی یهودیان صهیونی در داخل آمریکا به شدت کاهش یافته و تابوهای سابق تا حد قابل توجهی شکسته است. معناهای ساخته شده در دو سال گذشته در میان آمریکایی‌ها علیه رژیم صهیونی، به صحنه انتخابات کشیده و طرف منتقد اسرائیل به پیروزی رسید. البته نباید انتظار بیش از حد داشت و فکر کرد که مسئله به معنای پایان اسرائیل یا لابی آن در آمریکاست چراکه ساختارهای اجتماعی و سیاسی آمریکا با این لابی به شدت درهم تنیده است. 
البته از لحاظ سیاستی، ممدانی با مشکلات متعددی مواجه خواهد بود. ترامپ وعده داده که بودجه فدرال برای نیویورک را تا حداقل قانونی کاهش دهد. شعارهای ممدانی هم عموما تا رسیدن به نقطه‌ اجرا راهی طولانی و سخت خواهد داشت. کنترل اجاره برای حداقل دو میلیون نفر، افزایش گسترده حمل و نقل عمومی و دسترسی رایگان به مهدکودک از جمله مهم ترین شعارهای او بوده است. همچنین تمام لابی‌های قدرت در نیویورک تلاش خواهند کرد تا تجربه‌ چپ در نیویورک که محیط اصلی راست‌های دنیاست را به شکست بکشانند. این یک جنگ تاریخی در شهری است که مرکز اقتصاد راست جهانی محسوب می‌شود و حالا رئیسی به شدت چپ خواهد داشت. 
به صورت کلی باید این «تغییر» را به فال نیک گرفت. هم از جهت تضعیف ترامپ و هم از جهت تضعیف لابی و قدرت اجتماعی صهیون‌ها؛ اما احتمال این که این تغییر به اندازه دوره اوباما غیرواقعی و غیرعمیق باشد، بالاست. موضوع تا این لحظه مطلوب است اما ممکن است در ادامه با انواع دست‌اندازها مواجه شود.

وطن امروز

بازگشت امپریالیسم در لباس نو؛ از روزولت تا ترامپ، تداوم چهره پنهان استکبار

آمریکا امپراتوری بی‌نقاب

ماشاءالله ذراتی

گامی که قدرت «به اصطلاح متمدن» در جهان پیش می‌نهد، به ‌زعم آنها پیروزی‌ای برای «صلح» است؛ این همان سخنی است که تئودور روزولت، رئیس‌جمهور بیست‌وششم ایالات متحده، اوایل سده بیستم بیان کرد: توسعه نفوذ و قدرت آمریکایی نه‌تنها گسترش تأثیر یک کشور است، بلکه «گسترش آزادی و نظم» و نزدیک‌تر کردن روزی است که «صلح بر همه زمین حاکم شود». اما خوانش نقاب‌وار چنین گزاره‌ای، از منظر ضداستکباری، دقیقاً پرده‌پوشی خشونت، استثمار و سلطه‌جویی است. آنچه آنها «صلح» می‌نامند در عمل به قیمت تحقیر ملت‌ها، مصادره منابع و دگرسان‌سازی نظم بین‌المللی تمام می‌شود و آنچه برچسب «تمدن» می‌خورد، اغلب پوششی است بر اشکال نو و کهنه امپریالیسم.
در تاریخ معاصر آمریکا، دوره‌ای کوتاه اما تأثیرگذار وجود داشت که با فخرفروشی با «امپریالیسم» و تصاحب حوزه‌های نفوذ همراه بود؛ دوران تسلط اقتصادی - سیاسی واشنگتن که در مقابل میراث استعماری اروپا چندان احساس شرم نکرد. جان این روایت اما در دوره‌های بعد تغییر کرد. سنت ویلسونی که در تقابل با تجلی مستقیم زور قرار دارد، به ‌جای تصرف آشکار، ایده‌ها، نُرم‌ها و موسسات خود را صادر می‌کرد تا به ‌واسطه «نرمی» و ساختن نظام بین‌المللی لیبرال و نه صرفاً با نیروی نظامی، نفوذ خود را تحکیم کند. نسخه جدید امپریالیسم، به ‌جای پرچم و توپ، برگ قراردادها، نهادها و «معیارهای جهانی» را بالا برد.
اما بازگشت شخصیتی چون دونالد ترامپ به صحنه قدرت، مجدداً نام «امپریالیسم» را به عنوان واژه‌ای زنده در بحث‌های علوم سیاسی جهان مطرح کرده است، بی‌آنکه دقیقاً همان قالب تاریخی گذشته بازتولید شود. این بازگشت را باید نه به‌ عنوان بازنویسی صرف تاریخ که به ‌عنوان بازگشت یک روح راهبردی دانست؛ امپریالیسم جدیدی که پنهان‌کاری گذشته را کنار می‌زند و با رک‌گویی، قاطعیت اقتصادی و سیاسی و تکیه بر قدرت خشن، سهم‌خواهی را دنبال می‌کند.
در سطح ایدئولوژیک، ترامپ به ‌صراحت با سلف‌های لیبرال خود مقابله می‌کند و می‌کوشد نه فقط سیاست‌های داخلی آنها را کنار بزند، بلکه مشروعیت ایده‌آلیسم خارجی مبتنی بر دستور ارزش‌ها و نهادها را نیز تضعیف کند. این حمله ایدئولوژیک تنها یک نزاع داخلی میان جناح‌ها نیست، بلکه بازتاب یک منازعه عمیق‌تر درباره نقش آمریکا در جهان است: آیا ایالات متحده باید خود را به ‌عنوان هژمون معطوف به نظم لیبرال جهانی تعریف کند یا به ‌عنوان امپراتوری آشکاری که به ‌طور مستقیم منافع ملی و نفوذ منطقه‌ای‌اش را دنبال می‌کند، بازسازی شود؟
طرفداران جریان جدید راست‌گرا بر این باورند در قرن بیستم و پس از آن، نسخه ویلسونی نفوذ آمریکایی به‌ نحو مغرضانه‌ای میدان را از کینه‌ورزان امپریالیست پیشین خالی کرد. آنها به دوران مک‌کینلی و تئودور روزولت که آشکارا سیاست منطقه‌ای و تملک منافع قابل‌ مشاهده را دنبال می‌کردند، با تحسین می‌نگرند، چرا که آن دوره را دوره «بی‌پروایی منافع ملی» می‌دانند؛ دورانی که در آن حفظ و بسط نفوذ با صداقت تمام و بدون پوشش اخلاقی دنبال می‌شد. این بازخوانی تاریخی، خواسته یا ناخواسته، به مشروعیت‌بخشی صریح «آشکارسازی قدرت» کمک می‌کند؛ یعنی دفاع نظامی و سیاسی بی‌پرده از منافع و سلطه.
با این همه، بازگشت لحن امپریالیستی نباید تنها به‌ مثابه یک اختلاف ایدئولوژیک داخلی دیده شود، بلکه نشانه‌ای است از تغییرات ساختاری در جایگاه ایالات متحده در نظام جهانی. دوره نظم لیبرال بین‌المللی همزمان بود با اوج قدرت اقتصادی و سیاسی آمریکا؛ وضعیتی که اجازه می‌داد واشنگتن نقش «قاضی نظم» را بازی کند و هژمونی‌اش را از طریق شبکه‌ای از مؤسسات و ترتیبات چندجانبه اعمال کند اما زمانی که ساخت قدرت تغییر می‌کند، وقتی رقبای بزرگ‌تر برمی‌خیزند و منابع جهانی متحول و وابستگی‌های اقتصادی پیچیده‌تر می‌شود، نسخه پیشین هژمونیک دیگر آن جاذبه و اثربخشی را ندارد. در چنین شرایطی، برخی تصمیم‌گیران به انعکاس رفتارهای قدیمی‌تر رقابتی رو می‌آورند: رقابتی‌تر، مسلط‌تر و کمتر وابسته به «الگوهای جهانی»؛ یعنی همان امپریالیسم سنتی که با جنگ قدرت، جاه‌طلبی سرزمینی نو و تقسیم بازارها همراه است.
قدرت نظامی و سیاسی قرن گذشته وقتی در برابر رقبای هم‌وزن قرار می‌گیرد، به ‌ندرت می‌تواند تنها از طریق «قانون‌ها» و «نهادها» پیروز شود، بنابراین بازگشت به «منطق امتیازگیری» در عرصه بین‌المللی معنادار می‌شود: سهم‌خواهی خام، اعمال تحریم‌ها، حملات اقتصادی و تهدید به مداخله نظامی که در پوشش «حفظ نظم» یا «گسترش آزادی» فروخته می‌شود.
در این میان واکنش افکار عمومی جهان به این بازگشت نیز قابل ‌تأمل است. نتایج پیمایش اخیری که بر اساس داده‌های سال ۲۰۲۵ توسط مرکز افکارسنجی آمریکایی «پیو» انجام شد- پیمایشی که نزدیک به ۲۸ هزار پاسخ‌دهنده در ۲۴ کشور را دربر می‌گرفت- نشان می‌دهد سطح اعتماد به دونالد ترامپ در برخورد با امور جهانی پایین است: تنها ۳۴ درصد اعتماد نسبی و ۶۲ درصد که اعتمادشان سست است. افزون بر این، ۸۰ درصد پاسخ‌دهندگان جهانی ترامپ را «متکبر» توصیف کرده‌اند؛ قضاوتی که فراتر از نقد ویژگی‌های شخصیتی، به ناخرسندی از منش و شیوه تعامل او با جهان اشاره دارد. این ارقام نشان می‌دهد سیاست بازگشت امپریالیسم بی‌پرده، علاوه بر پیامدهای سیاسی در سطح بین‌المللی، هزینه سنگینی در عرصه اعتبار و مشروعیت جهانی نیز دارد.
برای مردمی چون ما که از تجربه تاریخی مواجهه با استکبار و سلطه‌‌جویی خارجی درس گرفته‌ایم، سوال کلیدی این است: آیا مقاومت ما به ‌معنای قطع رابطه همیشگی با آمریکاست؟ آیا باید تا ابد در موضع مخالفت و انکار باشیم؟ پاسخ مختصر این است: نه! اما هشدار اساسی این است: ذات استکباری نظم حاکم آمریکا، در هر زبانی که سخن بگوید، پذیرای چیزی جز تسلیم مطلق نیست. همه رؤسای جمهوری این کشور خواهان این تسلیم بوده‌اند و تنها تفاوت در نحوه بیان بوده است. رئیس‌جمهوری که امروز مستقیماً می‌گوید «ایران باید تسلیم شود» صرفاً بی‌پرده‌تر از دیروز سخن می‌گوید اما باطن ادعاها و خواسته‌ها همان است: تحمیل اراده بر کشورها، کنترل منابع و تعیین قواعد بازی به نفع قدرت حاکم.
آیا می‌توان کشوری چون ایران را با آن پشتوانه تاریخی، ظرفیت‌ انسانی و منابع عظیم و جوانان هشیار و پرانگیزه خود به زانو درآورد؟ این پرسش لازمه‌ خودآگاهی ملی است. مقاومت شرافتمندانه نه‌تنها امکان‌پذیر است، بلکه از منظر تاریخی و اخلاقی ضروری است. انکار ظرفیت‌ها یا توهم جایگزین تسلیم، نه‌تنها خام‌اندیشی است، بلکه خود به ‌خود زمینه‌ساز فریب‌خوردگی در برابر نسخه‌های دیگر سلطه خواهد شد.
ضداستکبار یعنی نه فقط رد مستقیم اشکال کلاسیک امپریالیسم که نقد همه شیوه‌هایی که قدرت بیرونی می‌کوشد استقلال فکری، اقتصادی و سیاسی ملت‌ها را تضعیف کند. این موضع‌گیری مستلزم استراتژی‌های چندوجهی است: تقویت بنیه داخلی، ارتقای سواد شناختی، توسعه اقتصاد مقاومتی و تنوع‌بخشی به روابط خارجی با حفظ کرامت و اولویت منافع ملی. مقاومت هوشمندانه می‌تواند رابطه را مدیریت کند: آماده برای همکاری مشروط، مقاوم در برابر تحمیل منافع یک‌طرفه و آگاه به ‌اینکه هرگونه تعامل با قدرت‌های بزرگ باید مبتنی بر توازن منافع و احترام متقابل باشد، نه تسلیم و وابستگی.
در پایان، بازگشت لحن امپریالیستی در واشنگتن را باید هشداری جدی دانست، نه صرفاً در موضوع مباحث آکادمیک. این بازگشت ماهیت سلطه‌گری را بی‌پرده‌تر کرده اما نقطه قوت ما همین است که از تاریخ آموخته‌ایم تاریخ مقاومت یعنی ایستادگی و پیشرفت. وقتی یکی از بازیگران بزرگ جهانی آشکارا از تسلیم دیگران سخن می‌گوید، وظیفه ما هوشیاری، همبستگی داخلی و تقویت ظرفیت خودی برای ایستادگی در برابر هر نوع فشار استکباری است؛ تا نه‌تنها کرامت ملی حفظ شود، بلکه به الگویی برای ملت‌هایی بدل شویم که تسلیم را انتخاب نمی‌کنند و با همه فشارها و به رغم زورگویان عالم، عزتمندانه و با اتکا به کلمه توحید، پیش می‌روند.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات