چهارشنبه ؛ 14 آبان 1404
کیهان
حسن رشوند
آمریکا با وجود فلجشدن ساختار اداری خود در این روزها که برای اولین بار بیش از یک ماه تعطیلی دولت و صف کشیدنهای طولانی شهروندانش را برای دریافت غذای روزانه تجربه میکند، در صحنه منطقهای تلاش دارد خلأ ناکارآمدی در داخل را با نمایش قدرت در خارج جبران کند. از حمله مستقیم به سه مرکز هستهای ایران در جنگ 12روزه در امتداد سیاست «فشار بدون مذاکره» تا هشدار تازه به عراق به نقل از «ثابت العباسی» وزیر دفاع این کشورکه سه روز پیش در یک مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت که «پیت هگست» همتای آمریکاییاش او را از تحرکات نظامی قریبالوقوع مطلع کرده و نسبت به مشارکت گروههای عراقی در این عملیاتها هشدار داده است، تا عملیات روانی و ترساندن کشورهای منطقه از رژیم رذل صهیونیستی، همه نشان از آن دارد که رژیم آمریکا بیش از هر زمان دیگری مستحق شعار «مرگ» است. چرا که این تضادهای نمایان، امروز جوهره سیاست آمریکایی را برهنهتر ساخته است. سیاستی که در بحران، به جنگ پناه میبرد و برای پوشاندن ضعفهای درونی خود، آتش بیرون را میافروزد.
ایران اما در جایگاه نماد استقلال در منطقه، این وضعیت را صرفاً یک تهدید نظامی نمیداند؛ بلکه نشانهای از فروپاشی اقتدار واقعی آمریکا و غرب تلقی میکند. نشانه اینکه نظم تکقطبی در سراشیبی سقوط است. در چنین لحظهای، فریاد «مرگ بر آمریکا» دیگر یک شعار تاریخی که منشأ آن را در تسخیر لانه جاسوسی سال 1358 باید دانست، نیست، بلکه موضعی اصولی در برابر قدرتی است که از درون پوسیده و برای پوشاندن این پوسیدگی خود از بیرون خشونت تولید میکند. با توجه به همین شناخت است که امسال، پس از جنگ ۱۲ روزه و حمله آمریکا به مراکز هستهای کشورمان و یاوهگوییهای این چند ماه مقام آمریکایی، این فریاد نه فقط بار دیگر از حلقوم ملت ایران، دانشآموزان و دانشجویان کشورمان تکرار شد، بلکه محکمتر، رساتر،آگاهانهتر و متحدتر طنینانداز گردید. زیرا هرچه ساختارهای قدرت در واشنگتن بیشتر ترک بردارد، صدای مردم ایران بلندتر طنینانداز میشود.با همین نگاه است که رهبر معظم انقلاب در دیدار روز دوشنبه دانشآموزان و دانشجویان و جمعی از خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی 12 روزه با انتقاد از افرادی که سردادن شعار «مرگ بر آمریکا» را علت خصومت آمریکا با ملت ایران میدانند، فرمودند: «این شعار مسئلهای نیست که آمریکا به خاطر آن اینگونه با ملت ما معارضه کند. مسئله آمریکا با جمهوری اسلامی، ناسازگاری ذاتی و تقابل منافع است». بنابراین، شعار مرگ بر آمریکا فراتر از یک شعار و ناشی از خصومت ذاتی آمریکا با ملت ایران است.به همین جهت، در چرایی فریاد مرگ برآمریکا در 13 آبان امسال دلایل زیادی وجود دارد:
1- حوادث ماههای اخیر در منطقه و ایران، بازتاب مرحله تازهای از تقابل تاریخی میان منطق استقلالخواهی ملتها و منطق سلطهطلبی قدرتهای غربی است. حمله مستقیم آمریکا به سه مرکز هستهای ایران، در آخرین روزهای جنگ ۱۲ روزه با هدف تنفس مصنوعی دادن به رژیم اسرائیل، نشان داد که واشنگتن نه با گروه خاص یا دولت مشخص، بلکه با «منش استقلالطلبی» ملتها مشکل دارد. این رویارویی از جنس جنگهای مرزی نیست؛ بلکه جنگ بر سر معنا و حق حاکمیت بر علم، انرژی و اراده ملی یک کشور است که ایران اسلامی نمیخواهد زیر بار سلطه باشد. از همین رو، شعار «مرگ بر آمریکا» در چنین شرایطی صرفاً یک واکنش سیاسی نیست، بلکه بیان فلسفۀ ایستادگی در برابر دشمنی است که به دنبال نفی استقلال یک ملت است.
۲- درک چرایی ضرورت فریاد محکمتر این شعار نیازمند درک فلسفۀ وجودی آن است. شعار «مرگ بر آمریکا» از ابتدای انقلاب اسلامی یک شعار ضد ملت یا ضد فرهنگ نبوده است، بلکه شعاری برضد نظام سلطه است. «آمریکا» در این عبارت، اسم خاص یک کشور نیست بلکه نماد نظامی است که طی قرون اخیر کوشیده جهان را بر محور زور، سرمایه و نابرابری سامان دهد. فریاد این شعار یعنی نفی چنان نظمی و اعلام اینکه انسانِ مستقل، ملتِ آزاد و دانشِ بدون وابستگی حق طبیعی هر جامعه است. طبیعی است هر بار که این حق مورد تهاجم قرار میگیرد، فلسفه این شعار زندهتر میشود.
۳- فلسفۀ شعار « مرگ بر آمریکا» نه خشونتطلبی، بلکه آگاهی نسبت به ماهیت قدرت سلطهگر است. در اندیشۀ حضرت امام(ره) و پس از ایشان در گفتمان رهبر حکیم انقلاب، «مرگ» در این شعار نماد پایان سلطه است، نه نابودی مردم یا فرهنگها. معنای آن، مرگ نظام فکریای است که با استکبار و تحقیر ملتها حیات دارد. در واقع، ما هر بار که میگوییم «مرگ بر آمریکا»، اعلام میکنیم خواهان مرگ این ذهنیت سلطهای هستیم، نه مرگ انسانها. از این منظر، شعار ما اخلاقیترین اعتراض در برابر بیاخلاقترین سازوکار جهانی است.
4- در وجه فلسفیتر، شعار «مرگ بر آمریکا» یعنی نفی فلسفۀ مدرن غربی که انسان را ابزار منافع قدرت میبیند. وقتی آمریکا به تأسیسات هستهای حمله میکند، در واقع میگوید علم فقط در خدمت کسی مجاز است که در نظم او تعریف شود. اما از نگاه تمدن ایرانی - اسلامی، علم برای آزادگی و خدمت به انسان است، نه برای سلطه. در نتیجه، تکرار محکمتر این شعار پاسخی هویتی است به نظامی که علم و اخلاق را قربانی سیاست میکند.
5- بعد از جنگ ۱۲ روزه، روزنامههای «نیویورکتایمز» و«فایننشال تایمز» به صراحت نوشتند که «تقویت ایران در حوزه بازدارندگی، روح تازهای به جبهه مقاومت داده است». در چنین فضائی، امسال فریاد «مرگ بر آمریکا»، هم دفاع از خاک ایران بود و هم دفاع از کرامت جریان مقاومت در سراسر منطقه که با حمایت و چراغ سبز مقامات آمریکایی، جنایت صهیونیستها در غزه، لبنان و یمن را در دو سال اخیر رقم زدند.
6-در تحلیلهای فلسفۀ قدرت، هرگاه یک ملت از موضع ضعف به موضع هویت میرسد، دشمن خارجی در پی آن است که معنای مقاومت را از درون و افکار عمومی آن کشور تخریب کند. پس شعار در این شرایط نه تنها باید تکرار شود، بلکه باید «محکمتر» گفته شود تا جلوی وارونگی معنا را بگیرد. امسال فریاد بلند این شعار در واقع اعلام هشدار به جهان غرب به ویژه سه کشور اروپایی که تصور میکنند با مکانیسم ماشه میتوانند جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم و کرنش در برابر غرب کنند، بود. ملت ایران در چنین شرایطی نشان دادند که در برابر قدرتهای زورگو فاقد هر گونه ترسی است و با گذشت 46 سال از تسخیر لانه جاسوسی و قطع رابطه با آمریکا، درک درستی از مفهوم استقلال دارد و این ارزش پسینی انقلاب اسلامی را با هیچ چیزی عوض نمیکند.
7- در نگاه رسانهای، شعار «مرگ بر آمریکا» کارکردی مشابه «جانواژه مقاومت» دارد؛ یعنی نه تنها انتقال خشم، بلکه تبدیل احساس جمعی به «قدرت بازدارنده نرم» است. دشمن با این تصور باطل که حمله نظامی علاوه بر قدرت فیزیکی، قدرت نرم ایران را فرسوده کرده است،
در صدد تحمیل نسخه تسلیم و وادادگی است، اما ملت ایران امسال بیش از گذشته با فریاد این شعار قدرت نرم خود را تجدید و به رخ دشمن کشاند. در حالی که رسانههای جهانی از پذیرش این واقعیت گریزانند؛ 13 آبان امسال نشان داد ایمان و فرهنگ هنوز قویتر از قدرت تکنولوژی است. با توجه به همین بینش است که امروز این شعار تبدیل به ترجمان «نه» بزرگ ملت ایران به منطق زور شده است و محکمتر گفتن آن یعنی تثبیت استمرار تاریخی مقاومت در قرنی که غرب میخواست آن را پایان ایدئولوژی بنامد.
8- نکته مهمتر آنکه فلسفۀ شعار مرگ بر آمریکا با اصل قرآنی «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً» پیوند خورده است؛ یعنی نفی هرگونه راه سلطه بر مؤمنان. از این منظر، مرگ خواستهای جسمی نیست، بلکه خواست نابودی راهِ سلطه است. ملت ایران با تکرار آن، در واقع تجدید عهد میکند با این اصل دینی که هیچ قدرتی حق سلطه بر اراده مسلمانان را ندارد.
9- در حالی که انقلاب اسلامی گام دوم خود را طی میکند و در مسیر ایجاد «تمدن نوین اسلامی» گامهای بلندی را بر میدارد، تکرار محکمتر شعار «مرگ بر آمریکا» نشانه یک تمدن در حال ظهور است؛ اعلام اینکه ملت ایران هنوز تنها ملتی است که حاضر نشده در برابر قدرتهای جهانی از ایمان، علم و استقلالش دست بکشد. این شعار نه فقط بازماندهای از تاریخ انقلاب، بلکه سند زندهای است از استمرار فلسفۀ آزادی در جهان معاصر.بنابراین، امروز باید این شعار را نه صرفاً در خیابان، بلکه در رسانه، دانشگاه، مراکز سیاسی و فرهنگ محکمتر فریاد کرد؛ زیرا که هر حمله دشمن به استقلال ملت، در واقع تأییدی است بر درستی مسیر ملت ایران.
جوان
سیدعبدالله متولیان
در جهانی که تصویرسازیهای رسانهای تلاش میکنند حقیقت را در پس پردههای رنگی پنهان کنند، صدای وجدانهای بیدار از قلب تهران تا خیابانهای نیویورک طنینانداز شده است. آنچه امروز در حال فروپاشی است، نه صرفاً ساختارهای سیاسی یا اقتصادی غرب، بلکه بنیانهای گفتمانی آن است. غربی که روزی با شعار عقلانیت، آزادی و توسعه، خود را مرجع تمدنی جهان معرفی میکرد، اکنون با بحران مشروعیت، اعتراضهای مردمی و افشای ماهیت سلطه گرانهاش مواجه شده است. این تحول، حاصل یک روند تاریخی نیست، بلکه نتیجه مقاومت فکریای است که از سرچشمهای حکیمانه و راهبردی در ایران اسلامی و از سوی امامین انقلاب پی گرفته شد و امروز به زبان مشترک ملتهای آزاده جهان بدل شده است.
۱- غرب، از استعمار تا سلطه نرم: ماهیت غرب در قرنهای اخیر، از استعمار سخت به سلطه نرم تغییر یافته است. اگر در گذشته، لشکرکشی و اشغال سرزمینها ابزار سلطه بودند، امروز رسانه، دانشگاه و نهادهای بینالمللی نقش همان لشکرها را ایفا میکنند. اما این تغییر ابزار تغییری در ماهیت ایجاد نکرده است. غرب همچنان در پی تحمیل ارزشهای خود، کنترل منابع و مهندسی افکار عمومی است. آنچه تغییر کرده، سطح آگاهی ملتهاست که با گفتمان مقاومت، به بیداری بدل شده است.
۲- انقلاب اسلامی، آغاز یک گفتمان تمدنی: انقلاب اسلامی ایران، از همان آغاز، فراتر از تحول سیاسی، یک انقلاب گفتمانی بود. این انقلاب، با نقد بنیادهای نظری غرب، از جمله انسانمحوری افراطی، سکولاریسم، و لیبرالیسم اقتصادی، توانست الگویی جدید برای زیست اجتماعی و سیاسی ارائه دهد. الگویی که در آن، عدالت، کرامت انسانی، و استقلال ملی، جایگزین منطق سلطه و مصرفگرایی شد. این گفتمان، برخلاف گفتمانهای واکنشی، دارای بنیانهای معرفتی، تاریخی و تمدنی است و همین امر، آن را به یک جریان پایدار و قابل صدور تبدیل کرده است.
۳- بیداری ملتها، از واکنش به کنش: در سالهای اخیر، نشانههای بیداری ملتها در برابر نظام سلطه غربی، بهوضوح قابل مشاهده است. اعتراضهای مردمی در کشورهای غربی علیه جنگافروزی، حمایت از ملتهای مظلوم، و نقد سیاستهای دوگانه، نشان میدهد که افکار عمومی دیگر تابع رسانههای رسمی نیست. این بیداری، حاصل نفوذ گفتمانیای است که با منطق عقلانی، اخلاقی و تاریخی، توانسته ذهنهای آزاد را به تأمل و بازنگری وادارد.
۴- افول پروژههای غربی در جهان جنوب: در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین، پروژههای غربی دیگر آن جذابیت سابق را ندارند. وعدههای توسعه، دموکراسی و حقوق بشر، با واقعیتهای تحمیلشده، فاصلهای عمیق یافتهاند. ملتها، با تجربههای تلخ از مداخلات غربی، به بازخوانی تاریخ و بازسازی هویت مستقل خود روی آوردهاند. در این میان، الگوی مقاومت ایران، بهعنوان نمونهای موفق از ایستادگی در برابر سلطه، مورد توجه نخبگان و مردم قرار گرفته است.
۵- گفتمان مقاومت، از تهران تا دانشگاههای غرب: گفتمان مقاومت، دیگر محدود به مرزهای ایران نیست. در دانشگاههای غربی، میان نخبگان مستقل و حتی در میان اقشار مردمی، پرسشهایی بنیادین درباره ماهیت غرب، نقش رسانهها و حقیقت تحولات جهانی مطرح شده است. این پرسشها، نشاندهنده نفوذ گفتمانیای است که از منظری برخاسته که سالهاست با نگاه راهبردی، تمدنی و اخلاقمحور، به نقد ساختار سلطه پرداخته و مسیر رهایی را ترسیم کرده است.
۶- رسانه انقلابی، وظیفه تاریخی در عصر افول غرب: در این شرایط، رسانههای انقلابی وظیفهای تاریخی بر دوش دارند. آنان باید با تولید محتواهای تحلیلی، هنری و انگیزشی، گفتمان مقاومت را به زبانهای مختلف ترجمه کنند. هر مقاله، مستند، پادکست و برنامه تلویزیونی میتواند سهمی در رهایی ملتها از بند اسارت غرب داشته باشد. رسانه انقلابی، باید سنگر بیداری باشد، سنگری که در آن، حقیقت با زیبایی و قدرت بیان میشود.
جهان در آستانه یک تحول گفتمانی است، تحولی که در آن، سلطهگران مجبور به عقبنشینی و ملتها در مسیر بیداری و استقلال قرار گرفتهاند. انقلاب اسلامی ایران، با گفتمانی برخاسته از منظری حکیمانه و تمدنساز، توانسته نه فقط ملت خود، بلکه وجدان جهانی را مخاطب قرار دهد. آنچه که به اختصار بیان شد، بازتابی از آرا، اندیشهها و منظومه فکری امام خامنهای است که سالهاست با صلابت، روشنگری و امید، مسیر مقاومت را برای ملتها ترسیم کرده است. اکنون، زمان آن رسیده است که این گفتمان، با زبان رسانه، هنر و تحلیل، به جریان غالب در عرصه جهانی بدل شود. غرب، در آستانه افول است و این افول، نه با جنگ، بلکه با بیداری رقم خواهد خورد.
رسالت
خراسان
نصراله پژمانفر
فرهیختگان
«موشک سفید روی زمینه آبی» که چند روزی است اطراف ساختمان هرمیشکل میدان بهارستان در چرخش است، سرانجام از سد فیلترینگ عبور میکند و بهسلامت روی زمین مینشیند یا خیر؟ هنوز معلوم نیست قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ اما در بهارستان صحبتهای ضدونقیضی درباره تلگرام شنیده میشود. اولینبار روز یکشنبه بود که محمدتقی نقدعلی، یکی از اعضای کمیسیون قضایی مجلس مدعی شد «دولت در آستانه توافق با تلگرام است.» مذاکره با تلگرام برای رفع فیلتر را حسنعلی اخلاقیامیری، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در گفتوگو با «فرهیختگان» تأیید کرد؛ اما زمان این اتفاق نامعلوم بود تا اینکه روز گذشته مصطفی پوردهقان، نماینده اردکان در مجلس دوازدهم بر مبنای «اطلاعاتی» که به دستش رسیده، گفت «تلگرام تعهدات لازم و شرایط» ایران را پذیرفته و انتظار میرود «رفع فیلتر تلگرام در هفته جاری نهایی شود.» او تأکید کرده رفع فیلتر نباید به معنای رهاسازی کامل باشد، بلکه ایران نیز میتواند مانند سایر کشورها از سکوها «تعهدات امنیتی» بگیرد تا «زمینه ناامنی» فراهم نشود.
تا لحظه نگارش این گزارش، هیچ جزئیاتی از مذاکرات ایران و تلگرام و توافقی که قرار است منجر به رفع فیلتر این سکو شود، منتشر نشده است؛ اما بااینحال چند روز پیش یکی از خبرگزاریها مدعی شد تیم مذاکرهکننده ایرانی برای تلگرام 5 شرط گذاشته و امضای تفاهمنامه را منوط به پذیرش این شروط کرده است. «محدودسازی مطالب تحریکآمیز قومیتی، حذف محتوا با شکایت شهروندان، همکاری با دستگاه قضایی ایران، مسدودسازی ترویجکنندگان محتواهای تروریستی و خلاف امنیت ملی ایران، تعهد به ایران برای عدم ارائه اطلاعات کاربران ایرانی به سرویسهای اطلاعاتی بیگانه» از جمله شروط اعلام شده ایران به تلگرام است.
اگر خبر رفع فیلترینگ تلگرام درست باشد، احتمالاً حداقل این 5 شرط در آن اعمال شده است. اینکه تلگرام حاضر به پذیرش شروط کشورها برای فعالیت قانونی باشد، موضوعی عجیب نیست و پیش از ایران نیز چندین کشور برای فعالیت تلگرام در کشورشان، شروطی را تعیین کرده بودند. البته تلگرام به سادگی حاضر به پذیرش این شروط نبود؛ اما با فیلتر این شبکه اجتماعی، پاول دورف مدیرعامل این سکوی محبوب، ناچار به پذیرش خواستههای طرف مقابل شده است. در این گزارش به بررسی کشورهایی که برای فعالیت تلگرام در سرزمینشان شروط و تعهداتی را به این سکو تحمیل کردهاند، پرداخته شده است.
1- روسیه
سرویس امنیتی روسیه به این جمعبندی رسید که متهمان عملیات بمبگذاری در متروی سنپترزبورگ در سال 2017 با استفاده از تلگرام هماهنگی حملات را انجام دادهاند. در آن زمان سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB) به دنبال ابزارهایی برای شکستن رمزگذاری پیامهای تلگرام و رمزگشایی مکالمات خصوصی بود؛ اما تلگرام از این کار سر باز زد تا به ۸۰۰ هزار روبل روسیه جریمه شود. مارس ۲۰۱۸ روسیه برای دومین بار به مدیران تلگرام دو هفته وقت داد تا دادههای کاربران و کدهای رمزنگاری را به سازمان اطلاعات و امنیت روسیه تسلیم کنند؛ اما مدیران تلگرام از این کار سر باز زدند تا چند ماه بعد دادگاهی در مسکو حکم ممنوعیت سرویس پیامرسان تلگرام در روسیه را صادر کند. پس از این حکم، پاول دورف ادعا کرده بود حتی به قیمت توقف فعالیت، حریم خصوصی کاربران خود را حفظ خواهد کرد. دو سال بعد در ژوئن 2020 روسیه اعلام کرد بنیانگذار تلگرام، برای مقابله با تروریسم و افراطگرایی اعلام آمادگی کرده است. پس از پذیرش خواستههای مسکو، تلگرام در روسیه رفع فیلتر شد.
2- آلمان
آلمان پس از اینکه تلگرام را به «ابزاری برای افراطیگری» متهم کرد و گفت برخی افراد از این شبکه برای هدفگرفتن سیاستمداران، محققان و پزشکان به دلیل نقششان در کنترل اپیدمی کرونا استفاده میکنند، تلگرام را به دلیل عدم رعایت قوانین آلمان ۵ میلیون یورو جریمه کرد. شرکت تلگرام درنهایت اعلام کرد پذیرفته با دولت آلمان همکاری کند و محتواهایی را که ناقض قوانین این کشور بودند و همچنین مواردی که محتوای آنها ممکن است در آینده غیرقانونی باشد، حذف کند. تنها در سال ۲۰۲۴، تلگرام به ۵۳ درخواست از آلمان پاسخ داده و اطلاعاتی مانند آدرسهای IP و شمارههای تلفن کاربران را در اختیار مقامات برلین قرار داده است.
3- اندونزی
تیرماه سال 1396 مقامهای اندونزی استفاده از شبکه اجتماعی «تلگرام» را به دلایلی چون تبلیغ تندروی و فعالیتهای تروریستی ممنوع کرده بودند. حدود یک ماه بعد مقامات اندونزی پس از مذاکره با پاول دورف، دسترسی به نسخه وب سرویس شبکه رمزگذاری شده تلگرام را باز کردند. مقامات جاکارتا گفته بودند دیدار دورف از اندونزی نشان تعهد وی به همکاری با دولت در رسیدگی به فعالیتهای تروریستی است.
4- برزیل
در سال 2022، مسئولان دادگستری برزیل تنها به دلیل عدم همکاری شرکت تلگرام برای مسدود کردن صفحه یکی از همپیمانان رئیسجمهوری این کشور که با اتهاماتی در خصوص نشر اکاذیب روبهرو بود، دستور دادند این اپلیکیشن در این کشور حذف شود. پس از این تصمیم پاول دورف، در بیانیهای تأکید کرد دلیل عدم پاسخگویی این شرکت به دادگاه عالی برزیل، مشکلی بوده که در ایمیلهای طرفین وجود داشته و از این بابت از مسئولان قضایی برزیل عذرخواهی کرد. دورف همچنین از دادگاه خواست تا در صورت امکان تصمیم خود را برای چند روز به تأخیر بیندازد تا مسئولان شرکت تلگرام با تعیین نمایندهای در برزیل و ایجاد چهارچوبی برای واکنش سریع به مسائل مهم در آینده بتواند این وضعیت را اصلاح کند.
5- فرانسه
سال گذشته فرانسه به دلیل تابعیت فرانسوی بنیانگذار تلگرام، راه سادهتری برای مقابله با وی داشت. این کشور به اتهامات همدستی در کودکآزاری، قاچاق مواد مخدر، کلاهبرداری، پولشویی و عدم تعدیل محتوا، او را دستگیر کرد. اگرچه دورف پس از آزادی موقت افشاگریهایی علیه درخواست فرانسه کرد؛ اما در کمتر از یک ماه بعد، او خواستههای فرانسه را پذیرفت و اصلاح سیاست حریم خصوصی و تعهد به تحویل IP و شماره تلفن مجرمان به پلیس و همچنین حذف خودکار محتوای غیرقانونی و چندین شروط دیگر را پذیرفت. پس از دستگیری پاول دورف، همکاری تلگرام با ادارات پلیس سراسر جهان رشد چشمگیری پیدا کرد و این پلتفرم آدرسهای IP و/یا شماره تلفن ۲۲۵۳ کاربر را در پاسخ به ۹۰۰ درخواست از سوی سازمانهای اجرای قانون ایالات متحده در سال ۲۰۲۴ فاش کرد. در بریتانیا، ۱۴۲ درخواست از سوی مقامات، ۲۹۳ کاربر را تحتتأثیر قرار داده است. در جای دیگر، برخی از کاربران در حال تبادل آمار مربوط به کشور خود بودهاند. یکی از کاربران فاش کرد آلمان ۹۴۵ درخواست صادر کرده و اطلاعات ۲۲۳۷ کاربر را به دست آورده است. کاربر دیگری نوشت اسپانیا ۲۱۳ درخواست ارسال کرده و اطلاعات ۵۱۸ کاربر را به دست آورده است.
وطن امروزمهرداد احمدی
ایده «نه شرقی، نه غربی» نه یک شعار تاریخی، بلکه بیانیه تولد یک جهان تازه بود؛ جهانی که در آن، انسان مسلمان دیگر نمیخواست در ۲ سوی سلطهگر شرق و غرب تعریف شود. دهه ۱۹۸۰، این جمله به معنای نه گفتن به هر ۲ امپراتوری مادی زمانه بود: نه به کاخهای کرملین و نه به برجهای والاستریت. آن روزها جهان دوقطبی بود و هر صدای مستقلی، یا به نام کمونیسم خفه میشد یا به نام آزادی آمریکایی مصادره. در ۲ سوی جهان 2 قدرت برتر با ۲ ایدئولوژی قرار داشتند. در چنین جهانی، انقلاب اسلامی آمد تا نظم دوگانه را بشکند و اعلام کند میتوان آزاد بود؛ بیآنکه در اردوگاه شرق یا غرب ایستاد اما امروز، جهان دیگر همان جهان نیست. اتحاد شوروی فروپاشیده و آنچه باقی مانده، امپراتوری یکچهره غرب است که با لبخند دموکراسی و زبان حقوق بشر، همان سیاست استعماری قرن نوزدهم را در قرن بیستویکم ادامه میدهد. اکنون اگر قرار است شعار «نه شرقی، نه غربی» همچنان زنده بماند، باید دشمن اصلی را درست شناخت: غرب.
غرب امروز نه صرفاً قدرتی سیاسی، بلکه نظامی فکری و فرهنگی است که میخواهد انسان را به کالا، سیاست را به معامله و حقیقت را به رسانه تقلیل دهد. از فروپاشی شوروی تا امروز، آمریکا خود را «داور نهایی جهان» جا زده است. او با ادبیات اخلاقی حرف میزند اما با منطق زور عمل میکند؛ به نام صلح، جنگ میافروزد، به نام آزادی، ملتها را تحریم میکند و به نام حقوق بشر، خون ملتهای مستقل را مباح میشمارد. این همان غربی است که در افغانستان و عراق و سوریه و فلسطین و یمن، میلیاردها دلار خرج کرد تا اراده ملتها را در هم بشکند اما در نهایت چیزی جز خشم، آگاهی و مقاومت به بار نیاورد. ما در برابر چنین غربی، نمیتوانیم و نباید شعار خود را رقیق کنیم. «نه شرقی، نه غربی» امروز یعنی «نه به سلطه آمریکا»؛ یعنی ایستادن در برابر تمدن فریب، دروغ و خون. جهان امروز، به ظاهر تکقطبی است اما در بطن خود در حال شکستن است. چین، روسیه، هند، برزیل و حتی کشورهای کوچکتر از آمریکای لاتین تا آفریقا، همه به این نتیجه رسیدهاند آمریکا دیگر نه رهبر، بلکه مانع توسعه و استقلال جهان است. نظام مالی جهان، رسانههای بینالمللی و نهادهای به اصطلاح حقوق بشری، همه بازوهای همین سلطهاند. از صندوق بینالمللی پول گرفته تا شورای امنیت سازمان ملل، از گوگل تا هالیوود تا ناتو، همگی اجزای یک ماشین تمدنیاند که وظیفهاش حفظ برتری غرب و وابستگی بقیه دنیاست. در چنین شرایطی، هر ائتلافی که بتواند این ماشین را متوقف یا کند کند، بخشی از همان مبارزه تاریخی است که انقلاب اسلامی آغاز کرد. بنابراین دفاع از روابط راهبردی با روسیه، چین و کشورهای غیرغربی، نه عقبنشینی از استقلال است و نه عدول از شعار «نه شرقی، نه غربی»، بلکه تداوم عاقلانه همان راهی است که حضرت امام خمینی(ره) گشودند. شرق امروز، دیگر شرق کمونیستی نیست که دین را دشمن خود بداند و انسان را ابزار تولید ببیند. چین در مسیر توسعه بومی خود گام برمیدارد و روسیه در حال بازسازی هویت فرهنگی و امنیتی خود در برابر هجوم تمدن غرب است. هیچیک، قصد تحمیل ایدئولوژی یا سلطه بر ایران را ندارند. در مقابل، آمریکا و اروپا با بیپردهترین نوع استکبار و تحریم، نشان دادهاند نمیتوان به هیچ وعده آنها اعتماد کرد. از برجام تا تحریم دارویی، از قطعنامههای شورای امنیت تا جنگ رسانهای علیه ایران، غرب با تمام توان کوشیده است ملت ایران را از پا درآورد اما شکست خورده است.
مغالطه بزرگ برخی جریانهای داخلی این است که گمان میکنند همکاری با شرق یعنی عدول از استقلال. این نگاه، نادانسته در خدمت همان پروژه غربی است که میخواهد ایران را منزوی، خسته و وابسته نگاه دارد. استقلال حقیقی، به معنای نداشتن دوست نیست، بلکه به معنای نداشتن ارباب است. ما امروز ارباب نداریم اما دوستانی داریم که در مبارزه با سلطه آمریکا، منافع مشترک با ما دارند. روسیه و چین، در بسیاری صحنهها، شریک نبرد علیه جهان تکقطبیاند. همکاری با آنان، اگر از موضع عزت و حکمت باشد، نهتنها با روح انقلاب اسلامی تعارض ندارد، بلکه تحقق عملی همان روح است. در فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی، قدرت بدون ایمان و ایمان بدون قدرت، هر 2 بیثمرند. غرب، قدرت را از ایمان جدا کرد و نتیجهاش همین ویرانی جهانی است که میبینیم. انقلاب اسلامی، برعکس کوشید قدرت را از درون ایمان بازسازی کند اما ایمان، اگر به تصمیم سیاسی و قدرت تبدیل نشود، در نهایت به حسرت بدل میشود. امروز تصمیم سیاسی ما باید در برابر غرب قاطع و بیتزلزل باشد. هرگونه تردید در دشمنشناسی، یعنی عقبنشینی از فلسفه انقلاب. آمریکا نه اصلاحپذیر است و نه شریک قابل اعتماد؛ او ذاتاً قدرتی استعماری است. همانگونه که حضرت امام گفتند: «آمریکا شیطان بزرگ است». این تعبیر، نه شعار عاطفی بلکه تحلیل سیاسی است. آمریکا شیطان است، زیرا خیر و شر را درهم میآمیزد، زیرا با زبان عدالت، ظلم میکند و با نقاب علم، جهل میپراکند.
ما امروز در میانه نبردی تمدنی هستیم. غرب، در حال فروپاشی درونی است اما همچنان خطرناک است، زیرا هنوز رسانه دارد، دلار دارد، زرادخانه دارد. آنچه این غول را سرپا نگاه داشته، نه مشروعیت، بلکه ترس ملتهاست اما ملتهایی که از ترس عبور کردهاند - از فلسطین تا ونزوئلا و یمن و لبنان - به قدرت رسیدهاند. جمهوری اسلامی ایران، نماد عبور از این ترس است. ما نخستین ملتی بودیم که در قرن بیستم اعلام کردیم میخواهیم بدون تکیه بر غرب زندگی کنیم و هنوز ایستادهایم. این ایستادگی، بزرگترین سند حقانیت شعار «نه شرقی، نه غربی» است اما حفظ این شعار در جهان امروز، نیازمند بازخوانی فعال است. جهان چندقطبی در حال شکلگیری است اما این چندقطبی بدون اراده ملتهای مستقل ساخته نمیشود. ما نباید صرفاً منتظر شکستن غرب بمانیم؛ باید خود، یکی از نیروهای سازنده نظم نوین باشیم. پیوستن به سازوکارهایی چون بریکس یا سازمان همکاری شانگهای، اگر صرفاً به عنوان حضور اقتصادی دیده شود، بیاثر است. ما باید در معنا و جهت این ائتلافها موثر باشیم. حضور ایران در این پیمانها باید حامل مفهوم جدیدی از استقلال باشد؛ استقلالی که از دل قدرت میآید، نه از گوشهنشینی.
در نگاه ما، غرب نه یک قاره، بلکه یک ذهنیت است؛ ذهنیتی که انسان را به «مرکز جهان» بدل کرد و خدا را به حاشیه راند. این ذهنیت، اکنون در بحران است. بحران معنا، بحران خانواده، بحران اخلاق، بحران سیاست. غرب، تمدنی است که در درون خود پوسیده اما هنوز میخواهد دیگران را به نظم خود درآورد. ایستادگی در برابر چنین تمدنی، تنها مقاومت سیاسی نیست؛ نوعی مقاومت معرفتی است. ما اگر از غرب فاصله میگیریم، به این دلیل نیست که از تکنولوژی یا علم او میترسیم، بلکه چون نمیخواهیم در جهانبینی او حل شویم. علم بدون ایمان، تکنولوژی بدون اخلاق و سیاست بدون حقیقت، هر ۳ ابزار سلطهاند. غرب این ابزارها را در خدمت غارت ملتها به کار گرفته است بنابراین اگر شعار «نه شرقی، نه غربی» را امروز معنا کنیم، باید بگوییم: نه به تمدن دروغ، نه به سرمایهداری بیروح، نه به سیاست فریب. ما میخواهیم با ملتهایی که از سلطه آمریکا بریدهاند، نظمی تازه بسازیم؛ نظمی که در آن، انسان ارزشمند است نه سرمایه، ایمان محترم است نه رسانه. در این معنا، دوستی با شرق نوین، نه از سر نیاز، بلکه از سر هدف است. در سیاست، استقلال واقعی آن است که بتوانی در دل ائتلافها نیز خودت بمانی. ما با چین و روسیه همکاری میکنیم اما تابع آنها نیستیم. آنها نیز میدانند ایران، کشوری با سابقه تمدنی است که هرگز زیر پرچم بیگانه نمیرود. این اعتماد متقابل، پایه روابط نوین است. غرب اما تنها ۲ نوع رابطه میشناسد: تابع و مطیع. او حتی متحدانش را تحقیر میکند؛ اروپا نمونه روشن آن است. اروپا در سایه آمریکا، هویت خود را از دست داده و به ایالت فرهنگی واشنگتن تبدیل شده است اما ما نمیخواهیم چنین باشیم.
در بطن این ایستادگی، فلسفهای عمیق نهفته است. «نه شرقی، نه غربی» یعنی بازگرداندن سیاست به اخلاق؛ یعنی اینکه قدرت، اگر در خدمت عدالت نباشد، فساد است و استقلال، اگر بدون عزت باشد، توهم است. این شعار، با خون شهیدان معنا یافت، نه با بازیهای دیپلماتیک. امروز نیز تداوم آن، به شجاعت در تصمیم و بصیرت در دشمنشناسی نیاز دارد. ما باید بدانیم دشمن اصلی ملت ایران، همان تمدن غرب است که از روز اول با انقلاب اسلامی دشمنی کرد، زیرا انقلاب اسلامی آیینهای بود که چهره زشت او را به خودش نشان داد. اگر بخواهیم روح انقلاب را در سیاست خارجی زنده نگه داریم، باید از ۲ آفت بپرهیزیم: آفت غربباوری و آفت غربهراسی. غرب را باید شناخت، نه از آن ترسید و نه به آن دل بست. شناخت، یعنی فهمیدن اینکه غرب دیگر مرکز جهان نیست. نظم جهانی در حال جابهجایی است و قدرت به سوی شرق و جنوب در حرکت است. ما باید در این گذار، جایگاه خود را تثبیت کنیم؛ نه به عنوان تابع شرق، بلکه به عنوان محور استقلال در جهان اسلام. غرب، از آغاز، با ما دشمن بود، نه به خاطر انرژی هستهای یا موشک، بلکه به خاطر ایده استقلال. او نمیخواهد ملتی در غرب آسیا، خود را بینیاز از غرب ببیند. هر تحریم، هر فشار، هر جنگ روانی، در واقع تلاشی است برای بازگرداندن ما به مدار وابستگی اما ملت ایران، بارها نشان داده در برابر فشار، استوارتر میشود.
شعار «نه شرقی، نه غربی» اگرچه در جهان دوقطبی زاده شد اما فراتر از زمانه خود معنا دارد. امروز نیز میتواند نقشه راه سیاست خارجی ایران باشد، به شرط آنکه از قالب تاریخیاش فراتر رود و در میدان جدید معنا یابد. نه شرقی، نه غربی یعنی نه وابستگی به هیچ قدرتی، نه تسلیم در برابر هیچ نظام فکری غیرالهی؛ یعنی دفاع از کرامت انسان، از ایمان، از آزادی به معنای حقیقیاش. جهان آینده، یا جهانی است در بند غرب، یا جهانی آزاد از غرب و ما باید در صف دوم بایستیم. در برابر تمدن فروپاشیده غرب، ایران باید همان نقشی را بازی کند که انقلاب اسلامی از آغاز بر عهده گرفت: تکیهگاه ملتهای مستقل و وجدان بیدار بشریت. این مأموریت، نه با تردید، بلکه با ایمان و شجاعت تحقق مییابد. اگر غرب، امروز در آخرین فصل تاریخش مینویسد، ما باید آغاز فصل تازهای باشیم؛ فصلی که در آن، نه شرق و نه غرب، بلکه «انسان مؤمن آزاد» معیار سیاست است و این، همان معنای جاودانه شعار انقلاب است؛ شعاری که نه فقط در دیروز، بلکه در فردای جهان نیز خواهد درخشید.
ارسال نظرات