جمعه ؛ 25 مهر 1404
24 مهر 1404 - 11:10
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / «خبرنگاران» روایتگران مقاومت و رسوایی صهیونیسم

در دو سال گذشته، نوار غزه نه تنها صحنه یکی از بزرگ‌ترین فجایع انسانی قرن بوده، بلکه به میدان نبردی برای روایت و حقیقت تبدیل شده است. بر اساس گزارش رسمی تا تاریخ پنجم اکتبر۲۰۲۵، از آغاز عملیات «طوفان‌الاقصی» در هفتم اکتبر۲۰۲۳ تاکنون، بیش از ۷۶هزارو۶۴۰ نفر شهید و حدود ۱۷۰هزار نفر مجروح شده‌اند.
کد خبر : 20264

تبیین:

کیهان

توقف اجرای این قانون غیرقانونی است!

حسین شریعتمداری

۱- یکی از برادران که به شدت از گسترش بی‌حجابی رنج می‌برد، می‌گفت: «‌هرگاه دختران بی‌حجاب را می‌بینم، برای نجاتشان از بلائي که گرفتارش شده‌اند دعا می‌کنم و به عوامل بیرونی و داخلی این حرکت ویرانگر و پلشت نفرین می‌فرستم». اگر مسئولان محترم کشورمان با این نگاه به جوانان این مرز و بوم می‌نگریستند و از گرفتار شدن شماری از آنان در پنجه ویرانگر کشف حجاب به خود می‌پیچیدند، بی‌تردید در مقابل این ناهنجاری خانمانسوز و عفت‌شکن دست روی دست نمی‌گذاشتند و دستی از آستین همت بیرون می‌آوردند و دست به کاری می‌زدند.
۲- پیش از این و هنگامی که لایحه حجاب و عفاف مطرح شده و از دستگاه قضائی به دولت و از دولت به مجلس رفت، نوشته بودیم که اساساً مطرح شدن این لایحه مشکوک است و در یادداشتی با ارائه چند دلیل و سند تاکید کرده بودیم که این لایحه نه‌فقط مانع کشف حجاب نیست، بلکه گسترش این پدیده عفت‌سوز را نیز به دنبال دارد. در همان هنگام رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی مسئولان نظام بر ساختگی و تحمیلی بودن چالش حجاب تاکید کرده و فرمودند: «‌کسانی نشستند و نقشه کشیدند و برنامه‌ریزی کردند که حجاب بشود یک مسئله در کشورمان. در حالی که چنین مسئله‌ای در کشور وجود نداشت. مردم داشتند زندگی می‌کردند با شکل‌های مختلف‌». حضرت ایشان در ادامه بر شرعی و قانونی بودن حکم حجاب و ضرورت رعایت آن تاکید کرده و با اشاره به کانون بیرونی کشف حجاب و لزوم درک این نکته فرمودند: «‌امروز [‌دشمنان] روی مسئله برداشتن حجاب بانوان تلاش می‌کنند ولی این اول کار است. هدف این نیست. هدف دشمن آن است که وضع کشور را برگردانند به وضعیت قبل از انقلاب‌...».
۳- همین جا باید اذعان کرد که بیشتر زنان و دختران کشف حجاب‌کننده افراد پاکدلی هستند که از عمق ماجرا بی‌خبرند. به قول حکیمانه حضرت آقا: «‌کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است، هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف‌حجاب می‌کنند نمی‌دانند این را، اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند می‌کنند چه کسانی هستند، قطعاً نمی‌کنند، من می‌دانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل‌گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه‌ با حجاب است. جاسوس‌های دشمن، دستگاه‌های جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند. اگر بدانند، حتماً نمی‌کنند‌». 
۴- نجات این طیف از زنان و دختران که «‌دختران خود ما هستند‌» وظیفه قطعی نظام مقدس جمهوری اسلامی است. بنابراین کسانی که به جای پیشگیری از کشف‌حجاب، انجام این اقدام ناپسند و زیانبار را تسهیل کرده و آسان می‌سازند‌، جفایی بزرگ و نابخشودنی در حق این طیف از فرزندان فریب‌خورده این مرز و بوم مرتکب می‌شوند. وقتی دشمن از آنها سوءاستفاده می‌کند بدیهی است که پیشگیری از سوءاستفاده دشمن وظیفه بی‌چون و چرای نظام و همه مردم و مخصوصاً مسئولان نظام است. بازهم به قول حضرت آقا؛ «‌این قضیّه را دشمن دارد از بیرون دنبال می‌کند. طبق آنچه در گزارش‌های قابل اعتماد به ما رسید، بعضی‌ها را استخدام کردند که بیایند در جامعه هنجارشکنی کنند، حرمت حجاب را بشکنند. خب باید بانوان ما و کسانی که در این قضیّه فکر می‌کنند، حرف می‌زنند، به این نکات توجّه کنند. وقتی ما می‌بینیم دست بیگانه در قضیّه‌ای دارد عمل می‌کند، خب باید مواضعمان را متناسب با همین قرار بدهیم که به آن بیگانه کمک نکنیم‌». 
۵- توقف اجرای قانون (نیم بند ولی‌) تصویب شده «‌عفاف و حجاب‌» که به دولت ابلاغ شده هست ضمن آن‌که حرکتی قانون‌شکنانه و -‌با عرض پوزش- جاده صاف‌کنی برای دشمن است، اقدامی غیر‌قابل توجیه و قابل پیگرد قانونی نیز هست. در این ماجرا به همین اندازه نیز بسنده نشده است، بلکه برخی از مسئولان و مراکز تحت مدیریت آنها، به‌گونه‌ای با این پدیده پلشت و خانمانسوز برخورد می‌کنند که گوئی نه فقط مانع بلکه مروج آن نیز هستند!
۶- بعد از ابلاغ قانون عفاف و حجاب به دولت محترم، اعلام شد که اجرای آن تا اطلاع ثانوی به تعویق افتاده است! چرا؟! در این خصوص توضیحی ندادند! و این چند پرسش را بی‌پاسخ گذاشتند که؛ اولاً؛ اطلاع ثانوی تا چه مدتی ادامه دارد؟! ثانیاً؛ تعویق غیر‌قانونی این قانون، با چه انگیزه و بر اساس کدام ضرورت صورت گرفته است؟! ثالثاً؛ در این فاصله، که معلوم نیست قرار است تا چه هنگام به درازا بکشد، چه اقدامی برای فراهم آوردن زمینه اجرای آن (البته به قول خودشان‌) انجام داده‌اند؟! رابعاً و‌... این رشته سر دراز دارد!
۷- بعد از توقف اجرای قانون عفاف و حجاب، به‌گونه‌ای غیر‌رسمی ولی گسترده و فراگیر اعلام شد که توقف اجرای این لایحه از مصوبات شورای عالی امنیت ملی بوده است‌(!) که یک ادعای بی‌اساس بود و شورای عالی امنیت ملی چنین مصوبه‌ای نداشته است. طرح این ادعا که باید از سوی مسئولان محترم و دست‌اندر‌کار تکذیب می‌شد و نشد، به تلقی خطا و تصور باطلی در افکار عمومی دامن می‌زد - و زد- که عاری از واقعیت بود. 
۸- یک جریان مشکوک در داخل کشور و با هماهنگی دشمنان بیرونی در این شیپور فریب می‌دمند که مخالفان کشف حجاب در پی برخوردهای سخت و بگیر و ببند و‌... هستند! و توضیح نمی‌دهند که این ادعای دشمن‌پسند را از کجا آورده‌اند؟! بله با آن خانم کذائی که اعتراف می‌کند ساعتی فلان مبلغ (به دلار‌) برای حضور هنجار‌شکنانه خود دریافت می‌کرده است و آن آقایي که ماموریت پرداخت این دستمزد را داشته است، باید برخورد پشیمان‌کننده‌ای بشود. ولی دختران و زنانی که در این دام فریب افتاده‌اند، حساب دیگری دارند. آنها فرزندان فریب‌خورده هستند و به قول حضرت آقا؛ «‌توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه‌ با حجاب است. جاسوس‌های دشمن، دستگاه‌های جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند. اگر بدانند، حتماً نمی‌کنند‌». 
۹- و بالاخره، اگر حفظ حجاب، یک واجب الهی و نص قانونی است -که هست- و اگر کشف حجاب، پدیده‌ای خانمانسوز و برهم‌زننده اساس خانه و خانواده است -که چنین است-‌ و اگر این پدیده پلشت، زندگی عفیفانه جوانان این مرز و بوم را به تباهی می‌کشاند -که می‌کشاند- و اگر این طرح فریب، با صرف هزینه‌های کلان و به‌کارگیری همه توان از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و مردم شریف ایران به میدان آورده شده است -که اسناد فراوانی از حضور دشمن در پس آن حکایت می‌کند- مسئولان محترم و مخصوصاً سران عزیز سه قوه نه فقط در پیشگاه مردم و جوانانی که در این تور فریب دشمن افتاده‌اند، بلکه برای روز واپسین چه پاسخ پذیرفتنی و قابل قبول در چنته دارند؟!

 

جوان

«خبرنگاران» روایتگران مقاومت و رسوایی صهیونیسم

مرتضی کارآموزیان

در دو سال گذشته، نوار غزه نه تنها صحنه یکی از بزرگ‌ترین فجایع انسانی قرن بوده، بلکه به میدان نبردی برای روایت و حقیقت تبدیل شده است. بر اساس گزارش رسمی دفتر اطلاع‌رسانی دولت غزه تا تاریخ پنجم اکتبر۲۰۲۵، از آغاز عملیات «طوفان‌الاقصی» در هفتم اکتبر۲۰۲۳ تاکنون، بیش از ۷۶هزارو۶۴۰ نفر شهید و حدود ۱۷۰هزار نفر مجروح شده‌اند. در میان آنان، ۲۵۵خبرنگار و فعال رسانه‌ای جان خود را از دست داده‌اند، ۴۳۳نفر زخمی و ده‌ها تن نیز بازداشت شده‌اند. این ارقام، چهره واقعی جنگی را ترسیم می‌کند که در آن خبرنگار به اندازه سرباز در خط‌مقدم هدف قرار می‌گیرد. 
رژیم‌صهیونیستی با آگاهی کامل از قدرت رسانه، خبرنگاران را نه قربانی تصادفی، بلکه هدفی حساب‌شده می‌بیند. هر تصویر و گزارش از غزه، سندی است علیه روایت رسمی تل‌آویو و هر خبرنگار شهید، یک ضربه به دستگاه تبلیغاتی اسرائیل. در جنگی که حقیقت از سلاح هم خطرناک‌تر است، اسرائیل با بمباران دفاتر رسانه‌ای، ترور خبرنگاران و بازداشت فعالان خبری تلاش کرده صدای حقیقت را خفه کند، اما نتیجه معکوس بوده است. خون خبرنگاران به جوهر افشاگری تبدیل شد و در نهایت، موج جهانی رسوایی اسرائیل را رقم زد. 
تأثیر این روایت‌ها را می‌توان در تحولات سیاسی و اجتماعی جهان دید. تصاویر و گزارش‌های میدانی از غزه افکار عمومی را به شکلی بی‌سابقه برانگیخت و تظاهرات گسترده در شهر‌های نیویورک، لندن، پاریس و برلین را رقم زد. اکنون تحلیلگران می‌گویند فشار رسانه‌ای و آگاهی عمومی، نقش تعیین‌کننده‌ای در وادار شدن رژیم‌صهیونیستی به پذیرش آتش‌بس داشت. این نخستین بار در تاریخ معاصر است که روایت خبرنگاران، می‌تواند معادله جنگ را تغییر دهد. 
در این میان، رفتار دوگانه کشور‌های غربی بیش از همیشه آشکار شده است؛ دولت‌هایی که سال‌ها شعار آزادی بیان و حقوق بشر سرمی‌دادند، در برابر قتل صد‌ها خبرنگار فلسطینی سکوت کردند و حتی با سانسور شدید در شبکه‌های اجتماعی، مانع انتشار واقعیت شدند. این تناقض، چهره واقعی دموکراسی غربی را برملا کرد؛ آزادی تا زمانی که به منافع تل‌آویو لطمه نزند. همین رفتار، مشروعیت اخلاقی غرب را در نگاه افکار عمومی فرو ریخته و نشان داده معیار‌های حقوق بشری آنها گزینشی و سیاسی است. اما غزه تنها میدان شهادت خبرنگاران نبود. در جریان جنگ ۱۲روزه اخیر میان ایران و رژیم‌صهیونیستی نیز ۱۲خبرنگار ایرانی در مسیر اطلاع‌رسانی به شهادت رسیدند؛ خبرنگارانی که روایت مقاومت را از خطوط مقدم تا لحظه آخر مخابره کردند. این هم سرنوشتی رسانه‌ای که نشان داد جبهه آگاهی، مرز جغرافیایی نمی‌شناسد. خبرنگاران ایرانی و فلسطینی، دو سوی یک روایت مشترک هستند؛ روایتی از حقیقت در برابر تحریف. 
اکنون رسانه‌ها دیگر تنها ناظر نیستند، بازیگران اصلی میدان آگاهی هستند. هر گزارش از غزه و هر تصویر از ویرانی، به سندی جهانی علیه جنایت و به فریادی برای عدالت تبدیل شده است. حقیقت را نمی‌توان بمباران کرد. رژیم‌صهیونیستی شاید بتواند ساختمان‌ها را ویران کند، اما نمی‌تواند وجدان جهانی را خاموش کند. تاریخ این دوران را سیاستمداران نخواهند نوشت، بلکه همان خبرنگارانی خواهند نوشت که از دل آوار و دود، چراغ آگاهی را روشن نگه داشتند. خون ۲۵۵خبرنگار شهید فلسطینی و ۱۲خبرنگار ایرانی، سندی است بر پیروزی روایت بر سانسور، برتری حقیقت بر تبلیغات و آغاز دوره‌ای که در آن رسانه، نه حاشیه جنگ، بلکه قلب آن است.

 

آرمان امروز

واقعیت زمخت دیپلماسی

یدالله کریمی پور 

این روزها دونالد ترامپ به خود و آمریکا می‌بالد. در هر نقطه و مساله جهان دخالت می‌کند و خود را نه رئیس‌جمهور ایالات متحده، بلکه «پادشاه جهان» می‌پندارد. نشانه‌های فراوانی از تمایل او به ایفای نقش جهانی در هر صحنه‌ای دیده می‌شود؛ ولی در پشت این ظاهر پرشکوه، چندین باتلاق خطرناک پهن شده است.
ترامپ با سیاست‌های تهاجمی خود در داخل آمریکا، شکاف‌های حزبی و اجتماعی را تشدید کرده است. نزاع او با فرمانداران، رسانه‌ها و دستگاه قضایی، به جای انسجام ملی، کشور را به سوی چندپارگی سوق داده است.
درحالی‌که ترامپ با شعار «بازگرداندن عظمت آمریکا» به جنگ تجاری و فناورانه با پکن رفته، واقعیت این است که چین نه‌تنها عقب ننشسته، بلکه نفوذ اقتصادی و نظامی خود را گسترش داده است. این تقابل می‌تواند آمریکا را وارد رقابتی فرسایشی و پرهزینه کند.
ترامپ تصور می‌کند با سازش‌های جدید عربی-اسرائیلی و فشار بر ایران، خاورمیانه را رام کرده است؛ اما واقعیت میدانی چیز دیگری است.
رویکرد تحقیرآمیز ترامپ نسبت به متحدان سنتی آمریکا، از فرانسه تا آلمان، سرمایه‌ی سیاسی واشنگتن را در غرب فرسوده کرده است. اروپایی‌ها دیگر به آمریکا به چشم رهبر بلامنازع نمی‌نگرند، بلکه به دنبال استقلال راهبردی خود هستند.
اصرار بر ادامه کمک‌های نظامی و سیاسی به اوکراین، بدون چشم‌انداز روشن از پیروزی، به باتلاق تازه‌ای برای واشنگتن بدل شده است؛ جنگی که نه تمام می‌شود و نه دستاوردی قطعی دارد.
کوتاه آن که ترامپ می‌خواهد چهره یک امپراتور جهانی را بسازد، ولی واقعیت این است که در هر جبهه‌ای که پا گذاشته، باتلاقی تازه برای آمریکا شکل گرفته است.
ولی به هر روی، ایران‌ نمی تواند از واقعیت زمخت و سنگین‌ ایجاد مناسبات همه جانبه با آمریکای ترامپ چشم‌ پوشی کند.

 

رسالت

برای پایان یک گفت‌وگوی دو ساله

جواد شاملو
جهان عرصه یک مکالمه است و هر جنگی که بین حق و باطل می‌بینیم یک پاسخ قاطع به پرسشی همیشگی که در نهاد آدمی و در هیاهوی جهان طنین‌انداز است. آنجا که خداوند می‌فرماید: «قُل»، ما را به واکنش فرا می‌خواند. گویی در برابر ادعاهای پنهان و آشکار «أنا اللهی» که پیوسته از اعماق وجود ما یا از زبان مدعیان قدرت و عشق برمی‌خیزد، دستوری صادر شده است: حال که دیدی و شنیدی، پاسخ چیست؟
پاسخ، نه «من» بل «او» است: «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». این جواب، یک جابجایی بنیادین در مرکز هستی ایجاد می‌کند؛ یک جابجایی از «من خدا هستم» به «او خداست». یگانگیِ او، نافیِ هر نوع تعدد و هرگونه همتایی است؛ پس تو که ادعای خدایی می‌کنی، در این دایره‌ احدیت کجا ایستاده‌ای؟
دلیل این نفی، در تعریف بی‌نیازی متجلی می‌شود: «اللَّهُ الصَّمَدُ». هر موجودی، از رئیس تا مرئوس، از معشوق تا قُلدر، هر کسی که ادعای استغنا یا مرکزیت دارد، در اصل وجودش نیازمند است. سراسر وجود انسان، خواه در قالب قدرت، خواه در کسوت عشق، فریاد نیاز است.
این نیاز از کجا می‌آید؟ از نقص ذاتی در پیدایش و بقا. انسان «زاییده شده» و خود نیز «می‌زاید». ما در اصل هستی، محتاج دیگری بوده‌ایم و برای امتداد یافتن، نیازمند زایش اثر، کار، یا فرزند. این چرخه زادن و زاییده شدن، گواهی است بر احتیاج.
اما خداوند، از این دو نقص مبراست: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ». او نه زائیده شده که محتاج به سبب باشد، و نه می‌زاید که نیازمند امتداد وجود خویش در دیگری باشد. خلق کردن او، نه از جنس زادن و همسان‌سازی، بلکه از جنس آفرینش است.
سرانجام، این سوره در تعریفی جامع، احدیت را تکمیل می‌کند: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ». این جمله، تعریف عملی احدیت است. «أحد» کیست؟ کسی که هیچ همتا و کفوی برایش متصور نیست. بدین ترتیب، سوره توحید با یک نه بزرگ و قاطع به تمام ادعاهای شرک‌آلود درونی و بیرونی پایان می‌دهد و هستی را در مدار حقیقی خود، یعنی توحید ناب، سامان می‌بخشد.
عارف، کسی است که هر دوی این صداها را می‌شنود؛ هم «أنا اللهِ خلق» را می‌شنود و هم «أنا اللهِ حق» را می‌شنود و در لبیک به ندای حق، به خود و به خلق می‌گوید: «هُوَ اللَّهُ».
از همین روست که عارفان یا به طور اخص برخی فرق متصوفه هو هو می‌گویند. همه جهان أنا أنا می‌گوید و آن‌ها این أنا را هو می‌شنوند و با هو پاسخ می‌گویند. 
عارف حقیقی اما هو نمی‌کشد. عارف حقیقی انقلابی می‌شود. آنچه امروز بلندتر از هر زمان دیگری می‌شنویم فریاد أنا الله پادشاهان مغرب‌زمین است. مجنونی که امروز کلیددار کاخ سفید است تلاش می‌کند از تمام حرکات و سکناتش «أنا ربکم الأعلی» شنیده شود و در چنین اوضاعی است که نابرابرترین جنگ معاصر با یک توافق تمام می‌شود و نه با شکست طرفی که به حسب ظاهر هزاران بار ضعیف‌تر از طرف ظالم است. پایان نبرد غزه با توافق معنایی جز این ندارد یهود ظالم صهیونی و پشتیبان و یعنی شیطان اکبر، با تمام خدانمایی و اراده معطوف به قدرت و زورگویی محض خود نتوانست حماس را در زیر بتن‌های ذوب‌شده نابود کند و گروگان‌هایش را با زور بازگرداند. امروز، ندای «أنا الله» تنها از دهان فرعون یا نمرود شنیده نمی‌شود؛ از لابه‌لای خط‌ونشان‌های قدرت‌های جهانی، از ژست‌های نخبگان سکولار، و حتی از زبان شبکه‌های هوش مصنوعی و رسانه‌های مسلط نیز شنیده می‌شود. همان‌هایی که می‌خواهند خالق حقیقت باشند نه خادم آن. در برابر این «من‌محوری»‌های مدرن، دوباره خطاب الهی «قُل» زنده می‌شود؛ فرمانی برای پاسخ دادن، برای ایستادن در برابر خودخدایی‌های تکنولوژیک، سیاسی و فرهنگی عصر ما. امروز وظیفه‌ مؤمن آن است که در برابر هر قدرتی که خود را بی‌نیاز از خدا و مردم می‌پندارد، بگوید: «هُوَ اللَّهُ أَحَد». یعنی نه واشنگتن خداست، نه تل‌آویو، نه الگوریتم‌های سیلیکون‌ولی، و نه مدعیان روشنفکریِ بی‌ریشه. در این زمانه‌ پرادعا، تکرار هوای ایمان، یعنی بازگرداندن مرکز هستی به «او» و خلع ید از همه‌ من‌های متکبر.

 

فرهیختگان

یک کینهٔ حل نشده

مرتضی درخشان

«زبانت را می‌برند و از درختی که از آن روزی می‌گیری (درخت نخل) به دار خواهند زد. در روز سوم از بینی و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگین خواهد ساخت». این پیش‌بینی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از نحوه شهادت میثم تمار است. پیش‌بینی یک قتل خشن و هتاکانه که قاتل به پیکر مقتول هم رحم نمی‌کند و از جنازه او هم نمی‌گذرد! 
این نقل تاریخی در سریال مختارنامه با بازی درخشان مرحوم پرویز پورحسینی را اغلب به خاطر داریم، صحنه‌ای که در کاخ کوفه ایستاده است و پاسخ ابن زیاد را می‌دهد. 
روایات نشان می‌دهد که میثم، ۱۰ روز پیش از ورود اباعبدالله علیه‌السلام به عراق، دستگیر شد و به همان نحوی که پیش‌بینی شده بود به شهادت رسید و برخی روایات تاریخی می‌گویند که او اولین مسلمانی بود که به هنگام شهادت بر دهانش لگام‌زده شد.  پیش از آن نیز افراد زیادی به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسیده بودند، سؤال این‌جاست که حقد و کینه یک نفر چقدر باید باشد که پس از شهادت هم دست از سر مقتول بر ندارد؟! 

عصر سلبریتی‌ها
بازیگر‌ها، سلبریتی‌های پرحاشیه و چهره‌های جنجالی این روز‌ها حال و روز خوبی دارند، فالوور می‌گیرند، پول در می‌آورند و به واسطه شهرتشان حتی به ریاست‌جمهوری می‌رسند. 
همین ولادیمیر زلنسکی که در اوکراین مسئولیت اداره کشور را برعهده دارد یک بازیگر طنز بود، یک بازیگر درجه چندم در که در نظام سیاسی بیشتر به یک شوخی شبیه بود و حالا تبدیل به تصمیم‌گیرنده اصلی برای سرنوشت یک ملت شده است. ملتی که یک میلیون سنگ قبر جدید با جنازه‌های تکه و پاره روی دستش مانده است.  صحبت ما اما در مورد این سلبریتی نیست، ما از دونالد ترامپ حرف می‌زنیم، کسی که الفبای ادب دیپلماتیک را هم نمی‌داند، اما سیاست جهان را خوب درک کرده است؛ زور می‌گوید، ضد و نقیض حرف می‌زند، همیشه روی آنتن است و پرخاش می‌کند، حتی به هم‌پیمانان سنتی خود!  اینکه چقدر از مردم دنیا او را یک دلقک می‌دانند و چقدر از سیاست‌مداران با این عقیده موافق‌ هستند، اما جرئت بیان آن را ندارند هم موضوع ما نیست، این روز‌ها ترامپ باز هم از شهید قاسم سلیمانی صحبت می‌کند، از مردی که شش سال قبل به دستور مستقیم او به شهادت رسیده، اما هنوز حضور دارد، حتی در میان کلمات ترامپ! 

مشکل بی‌پاسخ
آمریکایی‌ها یک عجز عظیم در عراق داشتند و آن بمب‌های کنار جاده‌ای بود، بمب‌هایی که حدود دوسوم تلفات نیرو‌های ائتلاف بر اثر آن اتفاق می‌افتاد و تاکتیک نظامی هم جواب درستی برای آن نداشت.  اصلاً پاسخ درستی برای این دست مین‌گذاری‌ها وجود ندارد، آمریکایی‌ها بیشتر از تلفات خود، از بمب‌های کنار جاده‌ای عصبی بودند که حرکت کاروان‌های نظامی را مختل کرده بود.  در واقع بمب کنار جاده‌ای ابتکار ایرلندی‌ها بود که به تمام دنیا رسید و به عنوان یک تاکتیک مبارزه در جنگ‌های نامتقارن، گروه‌های مقاومت و به‌خصوص مردم عراق که مقاومت را یاد گرفته بودند از آن استفاده می‌کردند.  بمب کنار جاده‌ای اما مشکل آمریکایی‌ها نبود، مشکل چشم‌های کنار جاده‌ای بودند، خشم مقدس و هویت برنده‌ای که قاسم سلیمانی در دل مردم پرورش داده بود نگاه مردم را عوض کرده بود و آن‌ها تصمیم خودشان را گرفته بودند. در واقع حاج‌قاسم به آن‌ها بمب نداده بود، بلکه آن‌ها را بیدار کرده بود.  حالا آمریکایی‌ها با مردمی مواجه شده بودند که دیگر از پرچم و ژنرال‌های پرستاره آمریکایی نمی‌ترسیدند. چیزی که در غرب آسیا زیاد پیدا می‌شود اسلحه است، کافی بود یکی از همین مردم دستش را دراز کند تا تبدیل به یک دشمن مسلح و باانگیزه شود.  آمریکایی‌ها کشته می‌دادند، زخمی‌ها روی دستشان مانده بودند و ابتکار عمل هم نداشتند، هرکجا هم می‌رفتند یک نام را می‌شنیدند: «ژنرال سلیمانی!» نامی که هنوز هم کابوس یانکی‌هاست! 

خشم کنار جاده‌ای 
ترور شهید قاسم سلیمانی هزینه‌های بسیاری برای آمریکایی‌ها داشت، آن‌ها اما چاره‌ای نداشتند، تمام منطقه در آتش خشم مردم بود که متجاوز خارجی را نمی‌خواستند و هیچ‌کاری از دست‌های خون‌آلود غربی‌ها برای آرام کردن مردم بر نمی‌آمد، پس مجبور شدند به آخرین راه‌حلی که به ذهنشان می‌رسید رجوع کنند: «حذف سلیمانی!» اما آیا حذف او نتیجه داد؟!  بهترین مرجع برای پاسخ به این سؤال خود ترامپ است، ترامپی که حالا دشمنانش را حتی نمی‌تواند بشمارد، ترامپی که با فوران مقاومت مواجه شده و هرجای دنیا که برود عده‌ای هستند که علیه او تجمع کنند یا به منافع آمریکا حمله کنند.  همین الان در دانشگاه‌های آمریکایی هم رد پای حاج‌قاسم را می‌توانید پیدا کنید، می‌توانید عکس‌های برعکس ترامپ و نتانیاهو را با ضربدر قرمز از استرالیا تا اسپانیا ببینید، می‌توانید در مسافران کاروان دریایی صمود این دشمنی را حس کنید و در میان چهره‌های پرمخاطب جهان هم خشم از ترامپ و نوچه‌اش نتانیاهو را درک کنید.

 

خراسان

فراموشی فردوسی در سایه شکسپیر

محمد بهبودی نیا

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که برای دیدن نمایشی که بازیگران شناخته‌شده‌ای در آن حضور دارند، بلیت تهیه‌کرده و به سالن‌های نمایش رفته باشید. بعد از چند دقیقه، بازیگرها با نام‌های عجیب‌وغریبشان وارد شوند و از مکان‌هایی صحبت به میان آورده شود که شما حتی نامش را نشنیده‌اید. البته این حرف‌ها به این معنی نیست که با اجرای هرگونه نمایش نامه خارجی یا اقتباس‌شده از منابع غیرفارسی باید مخالف باشیم، بلکه باید باور داشت اثر هنری خوب، خوب است و قابل دفاع؛ اما نکته ‌این که تا زمانی که خود ما منابع کهن و معاصر زیادی در ادبیات داریم که می‌توانیم از آن الگوبرداری کنیم یا تئاترهایی با ساختار اقلیم مملکت خودمان بنویسیم، سرازیر شدن این حجم از آثار غیرفارسی و غیر ایرانی بر صحنه‌های تئاتر منطقی به نظر نمی‌رسد.
در طول تمام سال‌هایی که صحنه‌های تئاتر ایران بیش از هر چیز به بازسازی روایت‌های غربی مشغول بوده‌اند، اجرای تئاتر و همچنین برگزاری جشنواره یا جشنواره‌هایی با محوریت اقتباس از متون کهن فارسی، اتفاقی نادر و ارزشمند به شمار می‌رود.
پرسش اصلی این جاست: چرا تئاتر ایران تا این اندازه به اقتباس از ادبیات غربی وابسته شده است؟ آیا کمبود متن، ضعف در روایت یا ناتوانی در بازخوانی میراث ادبی خودمان باعث شده تا هنرمندان عرصه نمایش ما بیشتر به سراغ ساراماگو، شکسپیر، بکت و چخوف بروند تا فردوسی، عطار، نظامی، بیهقی و...؟ آثاری که پتانسیل تبدیل‌شدن به آثار هنری نه‌تنها در حوزه تئاتر، بلکه در پویانمایی، فیلم سینمایی و... را نیز دارند.
در ادامه این یادداشت بیایید یکی از دلایل کم‌توجهی به آثار ادبی کهن ایرانی را باهم بررسی کنیم: اولین موضوع به سال‌های کودکی ما برمی‌گردد، به تدریس ناشیانه ادبیات، در تعداد چشمگیری از مدارس و همین‌طور کتاب‌های زبان و ادبیات فارسی غیر جذابی که باوجود گذر سال‌های سال، هنوز که هنوز است به همان شیوه منتشر می‌شود. همین موضوع برای یک‌عمر دلزدگی از ادبیات کافی است.
البته این نقد متوجه شیوه تدریس در دانشگاه‌ها نیز می‌شود. شک نکنید با چنین شیوه‌های تدریسی دانشجویان هنر می‌شوند ادبیات گریز، دانشجویان فنی، مهندسی و ... همه و همه پس از تحصیل به هر چیزی فکر می‌کنند به‌جز خوانش ادبیات کهن، درنهایت همین‌ها می‌شوند پدر و مادر نسل‌های بعد و این چرخه تا همیشه شاید ادامه یابد. وقتی با ادبیات و فرهنگ خودمان به‌شدت غریبه باشیم و در دانشگاه‌ها ادبیات غرب جذاب‌تر از ادبیات خودمان باشد (که البته تیغ برخی سانسورها جز قامتی شرحه شرحه از آن باقی نگذاشته) و عده‌ای برای این که کمی روشنفکری را چاشنی کار کنند، به سراغ متون غربی می‌روند جای هیچ حرفی باقی نمی‌ماند.
منظور از نوشتن این یادداشت بی‌توجهی به آثار ادبی غرب نیست؛ منظور این است که نباید به آن آثار وابستگی مطلق یافت تا حدی که از آثار ادبی فاخر ایرانی برای تولید نمایش‌های اقتباسی غافل ماند. این نوع وابستگی به ادبیات غرب، اگرچه گاهی با نتایج هنری قابل‌قبول همراه بوده، اما در بلندمدت به‌نوعی بی‌هویتی فرهنگی دامن زده است؛ جایی که تماشاگر ایرانی کمتر با روایت‌های بومی و ریشه‌دار مواجه می‌شود و بیشتر با بازتاب دغدغه‌های انسان غربی در قالبی ایرانی مواجه می‌شود باید هم این بی‌توجهی‌ها تاخت‌وتاز کنند.
البته دومین جشنواره ملی تئاتر اقتباسی، این روزها در شاهین‌شهر اصفهان در حال برگزاری است که این اقدام تا حدود زیادی جای امیدواری دارد، اما بی‌گمان کافی نیست.
در روزگاری که تئاتر با بحران مخاطب، کمبود متن و تکرار فرم مواجه است، بازگشت به ریشه‌های ادبی بی‌تردید می‌تواند یکی از راه‌های مؤثر برای معرفی آثار ادبی کهن ما باشد.
ایجاد کارگاه‌های آموزشی برای نویسندگان و کارگردانان با محوریت بازخوانی متون کلاسیک و شیوه‌های اقتباس خلاقانه، حمایت مالی و تبلیغاتی از پروژه‌هایی که به بازآفرینی متون ایرانی می‌پردازند، گنجاندن واحدهای درسی مرتبط با ادبیات کهن ایرانی در رشته‌های هنر و تئاتر، برگزاری جشنواره‌های تخصصی با محوریت اقتباس از آثار فارسی و اعطای جوایز به آثار برتر و درنهایت، تولید آثار نمایشی برای کودکان و نوجوانان با الهام از متون کهن، برای آشنایی نسل جدید با میراث فرهنگی خود می‌تواند راهکارهایی برای گریز از بی‌توجهی رنج‌آور به ادبیات فارسی در نمایش‌های اقتباسی باشد.

وطن امروز

نگاهی به فرآیند سقوط مهدی نصیری

خودزنی رادیکالیسم

علی کاکادزفولی

با نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی می‌توان دریافت کشور همواره از ۲ لبه یک قیچی آسیب دیده است که هر ۲ تیغه آن از جنس رادیکالیسم بوده‌اند. تیغه اول، رادیکالیسم خودسر است که در ظاهر و به نام دفاع از ارزش‌های انقلاب، با اقدامات فراقانونی و هیجانی، برای کشور هزینه‌هایی تراشیده است. این جریان همواره با میانبر زدن قانون و نهادهای رسمی، منطق حکمرانی را تضعیف کرده و به جای حل مساله، بر ابعاد بحران افزوده است. تیغه دوم، رادیکالیسم نفی‌گراست که از نقطه نقد آغاز کرده و در نهایت با مطلق‌انگاری و سیاه‌نمایی کامل، به نفی اساس ساختار و همصدایی با براندازان رسیده است. این جریان نیز با بی‌اعتبار کردن هر مسیر اصلاحی درون‌سیستمی و تزریق ناامیدی مطلق، سرمایه اجتماعی نظام را فرسوده و زمینه را برای بی‌ثباتی و مداخلات بیرونی فراهم می‌کند.
این ۲ جریان، با وجود تفاوت در مبدأ و ظاهر، در عمل به یک نتیجه مشترک می‌رسند؛ تحمیل هزینه بر نظام و تضعیف منافع ملی. رادیکالیسم خودسر با اقداماتش به دشمنان بهانه می‌دهد و رادیکالیسم نفی‌گرا با تحلیل‌هایش به همان دشمنان «روایت» می‌بخشد. هر دو، با نادیده گرفتن پیچیدگی‌های حکمرانی و ترجیح دادن هیجان بر عقلانیت، عملاً به مثابه یک بیماری عمل می‌کنند که توان نظام را برای مقابله با تهدیدهای واقعی و خارجی تحلیل می‌برد. پرداختن به رادیکالیسم خودسر به دلیل پیچیده‌تر بودن موضوع، مجال مفصلی می‌‌طلبد اما در این یادداشت سعی بر آن است ابعاد رادیکالیسم نفی‌گرا در حد بضاعت توضیح داده شود. برای فهم این چرخه معیوب، هیچ نمونه‌ای گویاتر از پرونده مهدی نصیری نیست؛ روزنامه‌نگاری که کار خود را از مدیریت در رسانه‌های شاخص آغاز کرد و در نهایت به یکی از چهره‌های ساختارشکن بدل شد. ما در این تحلیل، به عنوان نمونه تمام‌عیاری از رادیکالیسم نفی‌گرا، مسیر او را دنبال می‌کنیم؛ از نگاه بسته درون‌جناحی تا براندازی گفتمانی، از نگاه سیاه و سفید به مسائل تا رسیدن به یک ابهام‌ناپذیری اخلاقی و از نقد مبتنی بر عقلانیت تا غرق شدن در هیجانات بی‌مهار. هدف از این کالبدشکافی، روشن کردن ویژگی‌های‌ شناختی رادیکالیسم، فهرست کردن نشانه‌های رفتاری آن و نمایش منظم آسیب‌ها و تبعات ویرانگر آن است. 
* ۴ پرده از تراژدی سیاسی رادیکال
مهدی نصیری که دهه‌های 60 و 70 مسؤولیت‌های مهمی بر عهده داشت، در سال‌های اخیر، با مواضع ویدئویی و رسانه‌ای خود، به منتقدی تند و ساختارشکن تبدیل شده. این چرخش البته یک‌شبه رخ نداده، بلکه محصول طی کردن یک نقشه راه مشخص است که هر کنشگر سیاسی باید آن را بشناسد و از آن پرهیز کند. فرآیند تبدیل شدن فرد رادیکال به یک عنصر نفی‌کننده، معمولاً در چند مرحله قابل ردیابی است؛ این مراحل، یک سراشیبی خطرناک را تشکیل می‌دهد که بازگشت از آن بسیار دشوار است.
* پرده اول- خودپاک‌انگاری و عدم تحمل دیگری
نقطه آغازین این سقوط، یک وسواس فکری است. کنشگر رادیکال، پیش از آنکه با دشمن بیرونی بجنگد، نبردی را در جبهه خودی آغاز می‌کند تا «خود» را به عنوان معیار خالص و تسلیم‌ناپذیر آرمان‌ها تثبیت کند. او با تعریف یک استاندارد آرمانی و دست‌نیافتنی از مطلوب خود، هر فرد یا نهادی را که به اقتضای واقعیت‌های حکمرانی، تن به مصلحت، قانون یا تدریج می‌دهد، به عدول از اصول و آلودگی متهم می‌کند. در این ذهنیت، قانون نه‌تنها حافظ نظام محسوب نمی‌شود، بلکه مانع تحقق فوری آرمان‌هاست و کنشگری بی‌محابا، به فضیلتی تبدیل می‌شود که از نظم قانونی برتر است. این مرحله، دوره تصفیه‌گری درونی است؛ جایی که تفاوت در روش‌ها، به خیانت در مبانی تعبیر می‌شود. کارنامه رسانه‌ای نصیری در سال‌های جوانی، نمونه‌ای کلاسیک از همین مرحله است. او در ظاهر در حال ساختن جایگاهی برای خود بود که از دیگران متمایز باشد، غافل از آنکه این سنگ بنای هویتی، همان سکوی پرتابی بود که در آینده او را از مدار نظام خارج کرد.
* پرده دوم- بن‌بست اخلاقی و عصبیت ناشی از آن
سیاست، عرصه واقعیت‌های خاکستری، تعارض منافع، محدودیت منابع و فشارهای بیرونی است. وقتی یک کنشگر افراطی با این پیچیدگی‌ها روبه‌رو می‌شود، دچار یک ناسازگاری ‌شناختی عمیق می‌شود. او از خود می‌پرسد: اگر ما کاملاً بر حق هستیم، چرا نتایج آرمانی و بی‌نقص نیست؟ پاسخ ساده و در عین حال خطرناکی که به این پرسش می‌دهد، این است: پس ساختار از اساس فاسد است. در این نقطه، اخلاق‌گرایی انتزاعی و بی‌توجه به اقتضائات و دشواری‌های زمان و مکان، جایگزین منطق حکمرانی مرحله‌ای و تدریجی می‌شود. کنشگر در ظاهر با برافراشتن پرچم اخلاق، از درون به پایه‌های ساختار سیاسی می‌تازد و هر گونه اقدام آن را در راستای روایت خویش تفسیر می‌کند. 
* پرده سوم- عبور از مرزهای گفتمانی و هم‌صدایی با دشمن
زمانی که نقد درونی به نفی مشروعیت ساختار می‌لغزد، فرد بتدریج زبان و میدان رسانه‌ای خود را نیز تغییر می‌دهد. پیام‌های او که زمانی در رسانه‌های داخلی برای مخاطبان خودی منتشر می‌شد، به سکوهای رسانه‌ای معارض و برون‌مرزی سرریز می‌شود. چارچوب معنایی تحلیل‌هایش، از اصلاح قواعد درون نظام به نفی کامل اساس نظم سیاسی تغییر جهت می‌دهد. درباره نصیری، این تغییر میدان و همنشینی رسانه‌ای با جریان‌های بیرونی، یک واقعیت غیرقابل انکار است. 
* پرده چهارم- تقابل عملی و مواجهه قضایی
زمانی که شعله‌های نارضایتی درونی، از نقد گفتمانی به تقابل ساختارشکنانه زبانه می‌کشد، کنشگر رادیکال ناگزیر از مواجهه با پیامدهای قهری کنش‌های خود می‌شود. گذر از مرزهای نظری به اقداماتی که نظم موجود را به چالش می‌کشد، خواه از طریق تحریک افکار عمومی، ترویج بی‌ثباتی یا فراخوان به نفی مشروعیت نظام سیاسی، واکنش طبیعی ساختار سیاسی را در پی دارد. این مرحله، تجلی ناگزیر منطق اضطرار نظم است که در آن، حفظ تمامیت و کارکرد ساختار، مستلزم مهار و محدودسازی آن دسته از کنش‌های رادیکالی است که موجودیتش را تهدید می‌کند. 
* در ذهن یک رادیکال چه می‌گذرد؟
رادیکالیسم تنها یک موضع سیاسی نیست، بلکه یک چارچوب ذهنی با ویژگی‌های ‌شناختی مشخص است که درباره نصیری به وضوح قابل مشاهده است. نخستین و خطرناک‌ترین ویژگی این نوع تفکر، دوگانه‌سازی مطلق یا همان نگاه سیاه و سفید است. در این چارچوب ذهنی، سیاست از یک عرصه پیچیده و خاکستری به یک میدان نبرد ساده میان خیر مطلق و شر مطلق فروکاسته می‌شود. گزاره‌های کلان و قاطعی که نصیری در سال‌های اخیر به کار برده، مانند پایان روایت جمهوری اسلامی، نمونه بارز این تفکر است که هرگونه پیچیدگی را نادیده می‌گیرد.
دومین ویژگی «قطعیت‌طلبی و آمیختن سیاست با اخلاق فردی» است. رادیکالیسم، عدم قطعیت در نتایج تصمیمات سیاسی را برنمی‌تابد و به جای آن، حکم‌های اخلاقی مطلق و فوری صادر می‌کند. هر فاصله‌ای میان نتایج واقعی و آرمان‌های ذهنی، به عنوان سقوط اخلاقی کل ساختار تفسیر می‌شود. این رویکرد، راه را برای نفی کامل نهادها هموار می‌کند.
ویژگی سوم «گزینش هدفمند شواهد» است. در بیانات و مصاحبه‌های نصیری، شواهدی که داوری‌های منفی او را تأیید می‌کند، به وفور برجسته شده و در مقابل، شواهد متعارض یا نادیده گرفته و یا به عنوان توجیهات حکومتی بی‌ارزش قلمداد می‌شود. این الگو در شبکه‌های اجتماعی تقویت شده و یک تصویر کاملاً مخدوش و یک‌طرفه از واقعیت می‌سازد.
چهارمین مولفه «برون‌فکنی تقصیر و یافتن یک مقصر واحد» است. در این نگاه، تمام ناکامی‌ها و مشکلات کشور به یک علت واحد و یک مقصر اصلی تقلیل داده می‌شود. در نتیجه، راه‌حل نیز به شکلی خطرناک ساده‌سازی‌شده و به «نفی همان مقصر» محدود می‌شود. این ذهنیت، هرگونه استراتژی تدریجی برای اصلاح را بی‌اعتبار و تغییرات ناگهانی و پرهزینه را به عنوان یک فضیلت معرفی می‌کند. «نگاه غیرتاریخی به مسائل و تعلیق قانون به نفع حقیقت خودساخته» هم ویژگی دیگری است که این چرخه را کامل می‌کند. گذشته با معیارهای امروز قضاوت می‌شود و پیچیدگی‌های هر مقطع زمانی نادیده گرفته می‌شود. قانون نیز نه به عنوان بستر تحقق حقیقت سیاسی، بلکه به عنوان مانعی در برابر آن دیده می‌شود. اینجاست که فرد رادیکال، عبور از قانون را برای رسیدن به «حق فوری» مجاز می‌شمارد؛ غافل از آنکه هزینه این عبور را تمام جامعه خواهد پرداخت.
* رادیکالیسم چه بلایی بر سر منافع ملی می‌آورد؟
تبعات این رویکرد تنها به سرنوشت یک فرد محدود نمی‌شود، بلکه آسیب‌های جدی و راهبردی برای امنیت و ثبات کشور به همراه دارد. مهم‌ترین آسیب، تضعیف اعتماد عمومی به مسیرهای اصلاح درون‌سیستمی است. زمانی که افکار عمومی به طور مداوم با گزاره‌های قاطعی مانند «بن‌بست مطلق» و «پایان‌یافتگی» بمباران می‌شود، صبر و امید اجتماعی برای پیگیری راه‌حل‌های قانونی و نهادی کاهش می‌یابد. نتیجه این فرآیند، تشدید دوقطبی‌های اجتماعی و سوق دادن سیاست از عرصه قانون‌محور به میدان خطرناک خیابان‌محور است.
آسیب دیگر، تغذیه روایت رسانه‌ای دشمنان و افزایش هزینه‌های امنیتی و دیپلماتیک است. رادیکالیسم داخلی، چه از نوع خودسر و چه از نوع نفی‌گرا، بهترین خوراک را برای رسانه‌های معاند فراهم می‌کند تا تصویر یک ایران بی‌ثبات و در آستانه فروپاشی را به جهان مخابره کنند. وقتی چهره‌هایی که روزی خود در ساختار مسؤولیت داشته‌اند به نقطه نفی مشروعیت می‌رسند، دستگاه تبلیغاتی دشمن داستان «اعتراف از درون» را می‌سازد و هزینه دفاع از روایت رسمی نظام را بشدت بالا می‌برد.
علاوه بر این، رادیکالیسم باعث فرسایش سرمایه اجتماعی نیروهای مؤمن و میانه‌رو می‌شود. وقتی یک چهره افراطی سابق به یک نیروی نفی‌کننده فعلی تبدیل می‌شود، این پرسش در ذهن بدنه اجتماعی شکل می‌گیرد که معیار حق و باطل چیست. اگر معیار، هیجان روز و مواضع تند باشد، نیروهای متعهد اما عقل‌گرا و میانه‌رو به حاشیه رانده می‌شوند و میدان سیاست به دوگانه «افراط در مقابل افراط» واگذار می‌شود؛ این دقیقاً همان چیزی است که دشمنان این مرز و بوم به دنبال آن هستند.
* چرا باید با رادیکالیسم مرزبندی کرد؟
مورد مهدی نصیری به ما می‌آموزد چگونه اخلاق‌گرایی مطلق اگر از واقعیت‌های پیچیده حکمرانی جدا شود، در نهایت اخلاق عمومی و منافع ملی را قربانی می‌کند. این نمونه همچنین نشان می‌دهد ساده‌سازی‌های کلان در رسانه، چگونه به پیچیده‌سازی هزینه‌ها در میدان عمل جامعه می‌انجامد. اگر در تحلیل هر فرد یا جریانی مشاهده کردیم زبان سیاسی از اصلاح تدریجی به نفی کامل، از تحلیل مبتنی بر داده به داوری‌های قطعی و از گفت‌وگو به مجادله اخلاق‌‌زده تغییر مسیر می‌دهد، بدانیم چرخه خطرناک رادیکالیزاسیون در حال تکمیل است. افراط، حتی اگر با شعار دفاع از انقلاب آغاز شود، در پایان به نفی همان می‌رسد و درست به همین دلیل است که باید رادیکالیسم را بی‌هیچ تعارفی مذمت و با آن مرزبندی شفاف کرد.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات