چهارشنبه ؛ 23 مهر 1404
23 مهر 1404 - 10:25
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۴

غزه؛ پیروزی از زیر آوار تا بلندای سیاست

پس از دو سال جنگ تمام‌عیار و نابرابر میان رژیم صهیونیستی و ملت مقاوم غزه، آتش‌بس و عقب‌نشینی اخیر اسرائیل از مناطق اشغالی غزه، نه فقط یک تحول نظامی‌، بلکه یک زلزله سیاسی و روانی در خاورمیانه به شمار می‌آید.
کد خبر : 20253

تبیین:

کیهان

غزه؛ پیروزی از زیر آوار تا بلندای سیاست

حسن رشوند

پس از دو سال جنگ تمام‌عیار و نابرابر میان رژیم صهیونیستی و ملت مقاوم غزه، آتش‌بس و عقب‌نشینی اخیر اسرائیل از مناطق اشغالی غزه، نه فقط یک تحول نظامی‌، بلکه یک زلزله سیاسی و روانی در خاورمیانه به شمار می‌آید. آنچه در ظاهر پایان جنگ به نظر می‌رسد، در حقیقت اعتراف آشکار تل‌آویو به شکست راهبردی و تسلیم در برابر اراده مردم غزه و مقاومت حماس و گروه‌های مبارز این باریکه مهم تاریخی در قلب تحولات منطقه است.چیزی که این روزها شاهد آن هستیم یک اتفاق ساده نیست بلکه از تحولاتی حکایت می‌کند که تازه پیش لرزه‌های آن نمایان شده و زلزله اصلی را در روزها و ماه‌های آینده برای صهیونیست‌ها باید به نظاره نشست. در‌باره آتش‌بس و تسلیم اسرائیل در مقابل اراده مقاومت مردم غزه چند نکته گفتنی است:
1- دو سال پیش، اسرائیل با هدف اعلامی «نابودی کامل حماس» و «پاکسازی امنیتی نوار غزه» وارد جنگی شد که متوهّمانه آن را سریع و قاطع پیش‌بینی می‌کرد. مقامات صهیونیست وعده داده بودند ظرف چند هفته ساختار نظامی و سیاسی مقاومت را از هم می‌پاشند. اما طولانی شدن درگیری، گستردگی خسارات انسانی و ناتوانی در پیشروی به مرکز غزه، تنها نشان داد اسرائیل وارد باتلاقی شده که هیچ نقشه‌ای برای خروج از آن ندارد.در طول این دو سال، تل‌آویو چندین بار با ادعای نابودی رهبران ارشد حماس و کنترل کامل مرزها، پیروزی خود را اعلام کرد.اما هر‌بار، شلیک‌های موشکی از دل خرابه‌های غزه و عملیات‌های غافلگیرکننده نیروهای مقاومت از تونل‌های زیرزمینی، روایت قدرت اسرائیل را فرو ریخت.
2- اعلام آتش‌بس اخیر میان اسرائیل و مقاومت، نتیجه مستقیم فرسایش نظامی، فشار افکار عمومی جهانی و عدم تحقق اهداف راهبردی اسرائیل است. این اعلام در واقع شکست استراتژیک تل‌آویو و اجبارآنها به آتش‌بس بود که موجب تسلیم صهیونیست‌ها شد. در حالی که ارتش این رژیم طی عملیات‌های پیاپی از بمب‌های فوق‌سنگین، پهپادهای تهاجمی و ‌تانک‌های زرهی استفاده می‌کرد، حماس و سایر گروه‌های مقاومت با تاکتیک‌های چابک و جنگ نامتقارن، توانستند هزینه جنگ را به شدت برای صهیونیست‌ها افزایش دهند.حتی رسانه‌های اسرائیلی اعتراف کردند که «ارتش برای نخستین بار در تاریخ خود، در برابر نیرویی غیر‌دولتی مجبور به عقب‌نشینی کامل شده است». آتش‌بس از این منظر یک تسلیم رسمی در برابر واقعیت میدان بود؛ واقعیتی که نشان می‌دهد فرمول قدرت، دیگر با انبوه سلاح، برتری هوائی و حمایت غرب تعیین نمی‌شود، بلکه با پایداری مردم و مشروعیت مقاومت رقم می‌خورد.
3- در بطن توافق آتش‌بس، موضوع تبادل اسرا، چهره تازه‌ای از قدرت واقعی مقاومت را نشان داد. اسرائیل که همواره خود را صاحب‌اختیار و دست برتر میدان می‌دانست، این بار مجبور شد برای بازگرداندن معدودی از اسرایش، نزدیک به 2000 زندانی فلسطینی از زن و کودک گرفته تا مبارزان سالخورده که برخی از آنها بالای 25 سال در زندان‌های رژیم محبوس بودند را آزاد کند.در ادبیات سیاسی منطقه، تبادل اسرا زمانی معنا پیدا می‌کند که دو طرف از موضع برابر وارد مذاکره شوند و این همان چیزی است که پس از دو سال جنگ، برای نخستین بار در تاریخ منازعه فلسطین و اسرائیل به واقعیت تبدیل شده است. در واقع، تبادل اسرا برای حماس و گروه‌های جهادی در غزه؛ بازسازی کرامت انسانی و نمایش اقتدار مقاومت بود.چراکه هر زندانی آزادشده از بندهای اسرائیل، پیام زنده‌ای است از فروپاشی ادعای «قدرت مطلق» تل‌آویو و مقاومت توانست قواعد بازی را برگرداند و از موضع قدرت انسانی و سیاسی، رژیمی که روزی هیچ مذاکره‌ای با حماس که از منظر باطل او گروه تروریستی تلقی می‌شدند را نمی‌پذیرفت، ذلیلانه تسلیم شروط همین گروه شود. 
4- دو سال جنگ غزه و از دست دادن بسیاری از فرماندهان حماس که نام هر کدام از آنها لرزه بر اندام عنکبوتی صهیونیست‌ها می‌انداخت‌، نه تنها آزمون بقای نظامی حماس بود، بلکه آزمون بلوغ سیاسی آن نیز شد.چرا که با وجود بمباران‌های وحشتناک صهیونیست‌ها‌، محاصره کامل و تخریب زیرساخت‌های غزه،‌ شهادت فرماندهان بزرگی همچون محمد ضیف و یحیی سنوار، ساختار فرماندهی و ارتباطی حماس کماکان فعال و منسجم باقی ماند.در هر مرحله از آتش‌بس یا مذاکره، هیچ تصمیمی بدون موافقت حماس حاصل نشد و این یعنی اسرائیل ناخواسته مشروعیت سیاسی این جنبش را پذیرفته است.اکنون حماس از یک نیروی مقاومت محلی، به محور تصمیم‌ساز در معادلات فلسطینی و حتی منطقه‌ای تبدیل شده است، نقشی که اکنون قدرت‌های بین‌المللی ناگزیرند با آن کنار بیایند.به تعبیر دیگر، می‌توان گفت که امروز مقاومت از زیر آوار تا راس سیاست، تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر است.
5- با وجود ویرانی گسترده، کمبود غذا و دارو و آوارگی صدها هزار نفر، مردم غزه در این نبرد نابرابر‌، نه فقط بازنده این جنگ دو ساله نبودند، بلکه به بزرگ‌ترین چهره جهانی مقاومت تبدیل شدند. تصاویر مادران فلسطینی که در میان خرابه‌ها پرچم کشورشان را برافراشته‌اند و کودکانی که با سنگ و چوب برای بقا می‌جنگیدند، افکار عمومی دنیا را دگرگون کرده است. امروز، حتی رسانه‌های غربی سخن از «پایداری افسانه‌ای مردم غزه» می‌گویند و بسیاری از تحلیلگران معتقدند که اسرائیل در عرصه روانی و اجتماعی کاملاً شکست خورده است. قدرت نرم مقاومت یعنی ایمان مردم به حق خود و باور به نصرت و عدالت خداوند‌، بنیان جنگ تبلیغاتی اسرائیل را در هم کوبید و مردم غزه به نماد پیروزی در دل ویرانی‌ها معروف شدند.
6- اکنون دیگر پیروزی مقاومت و عقب‌نشینی اسرائیل، پیامدهایی فراتر از مرزهای غزه دارد. چراکه این اتفاق، چند معادله کلیدی را در منطقه تغییر داده است:
 اول؛ اینکه موجب فروپاشی بازدارندگی اسرائیل شد و از این پس‌، دیگر هیچ بازیگری در منطقه از تهدید تل‌آویو نمی‌ترسد؛ لبنان، سوریه و یمن، همگی با قدرت بیشتری از مقاومت سخن می‌گویند. وقتی نتانیاهو نخست‌وزیر سیه روی اسرائیل به پوتین رئیس‌جمهور روسیه این پیام را می‌دهد که ما دیگر قصد حمله نظامی به ایران را نداریم و این پیام از سوی وزیر خارجه کشورمان تایید می‌شود، نشان از آن دارد که مقاومت دو ساله مردم غزه و دفاع جانانه 12 روزه ملت ایران درس عبرتی برای رژیم کودک‌کش صهیونیستی شده است و الگوی قدرت از این پس در خاورمیانه تغییر کرده است.
دوم؛ هزینه سنگین حمایت آمریکا از اسرائیل: واشنگتن بارها در این دو سال سعی کرده بود با فشار دیپلماتیک و ارسال سلاح، اسرائیل را از بن‌بست خارج کند، اما شکست‌های پی‌در‌پی باعث شد حمایت بی‌قید و شرط آمریکا هزینه سیاسی سنگینی روی دست واشنگتن بگذارد تا آنجا که در ماه‌های اخیراین میزان هزینه کردن برای جنگ اسرائیل در غزه‌، اعتراض «آیپک» یعنی بزرگ‌ترین حامی صهیونیست‌ها در آمریکا را هم درآورده است.
سوم؛ بازتعریف چهره فلسطین: اکنون حماس، جهاد اسلامی و مردم غزه در کنار هم تصویر جدیدی از فلسطین ساخته‌اند؛ فلسطینی که نه تنها به عنوان قربانی بی‌دستاورد جنگ غزه شناخته نمی‌شود‌، بلکه فعال مایشاء سیاسی و نظامی در میدان مبارزه با صهیونیست‌ها محسوب می‌شود.
7-آتش‌بس غزه‌، شاید برای برخی نشانه آرامش باشد، اما در واقع آغاز مرحله تازه‌ای از نبرد اراده‌هاست. مقاومت در دو سال گذشته نشان داد که قابلیت بازسازی سریع خود را دارد، توانایی ایجاد ساختار مدنی در دل بحران را آموخته و تجربه مذاکره از موضع قدرت را به دست آورده است. این در حالی است که اسرائیل، در نقطه مقابل، با بحران‌های چندلایه از شکاف در دولت گرفته تا اعتراضات داخلی روبه‌روست. این وضعیت به‌روشنی بیانگر آن است که نتیجه واقعی جنگ‌، نه در پایان درگیری، بلکه در تداوم نفوذ اراده تعیین می‌شود.اگر غزه پس از ریخته شدن دو میلیون تُن بمب بر سر خود و بیش از 65 هزارکشته و به روایت دیگر 680 هزار کشته و مفقود‌، هنوز ایستاده است، این یعنی فلسفه مقاومت زنده است و در نقطه مقابل آن‌، اگر اسرائیل پس از دو سال‌، مجبور به عقب‌نشینی شده، این یعنی فلسفه قدرت او شکست خورده و دیگر نمی‌تواند از صدای شکستن استخوان‌های پوسیده خود پس از 77 سال زندگی نکبت‌بار جلوگیری کرده و آن را ترمیم کند.
8- مردم غزه و جریان مقاومت، با کمترین امکانات اما با بیشترین ایمان و همبستگی، نشان دادند که مفهوم پیروزی در قرن بیست‌ویکم دیگر با تعداد هواپیما‌،‌تانک‌ و موشک ‌تعریف نمی‌شود، بلکه با توان ایستادگی و بسیج مردمی جهان در مقابل رژیم کودک‌کش صهیونیستی شناخته می‌شود. امروز دیگر دنیا فهمیده که غزه ققنوس‌وار از زیر خاکستر و حماس از دل جنگ برخاسته و به قدرتی سیاسی بدل شده است که حتی دشمنان ناچار به گفت‌وگو با آن هستند. هر خشت و آوار غزه‌، سندی است بر اینکه آیندگان قضاوت کنند که پیروز نهائی، مردمی بودند که برای دفاع از حق خود جنگیدند تا ثابت کنند که دستاورد ایستادگی و مقاومت‌، پیروزی و نتیجه تسلیم‌، شکست و سرافکندگی است و مردم غزه در سمت درست تاریخ ایستاده بودند و نتیجه این ایستادگی، شکست و سرافکندگی صهیونیست‌ها و بحران‌های داخلی خواهد بود که از این پس هر روز در سرزمین‌های اشغالی و هیئت حاکمه این رژیم شاهد خواهیم بود.

 

جوان

پختوی بال شکسته‌

‌صادق پارسا

نمی‌دانم چرا توی ولایت ما به فاخته‌ها پختو می‌گویند، وجه تسمیه آن را به درستی نمی‌دانم، اما حتم دارم که این نام با تنبلی و آرامش خیال بی‌نظیر این پرنده بی‌ارتباط نیست. پختو را معمولاً کسی شکار نمی‌کند. پرنده آرام و رامی است، طوری که اگر پا بدهد حتماً با اهل خانه رفاقت هم می‌کند، خاصه برسرسفره!

برای بچه‌های روستا، اما بین کبک، تیهو و پختو فرق زیادی نیست. پختو و گنجشک در روستا‌های کوهستانی بهترین سیبل برای تمرین تیراندازی بچه‌ها با دوشاخه هستند!

داستان پختو را به شرح مفصل در مجموعه «در جست‌وجوی دانایی» آورده‌ام. خلاصه داستان از این قرار است که مهارت در شکار گنجشک یکی از پرافتخارترین مهارت‌های کودکی ما بود. در واقع تمام مهارت یک فرد در نشانه‌گیری او خلاصه نمی‌شد، انتخاب نوار لاستیک محکم و مناسب برای بالا بردن قدرت کشش سنگ، تعادل بین میزان کشش لاستیک‌ها و شکل و اندازه سنگ نشانه و بیش از همه نحوه اتصال لاستیک‌ها به دوشاخه از دیگر عوامل مؤثر در یک نشانه‌گیری موفق و در نتیجه نمایش مهارت در شکار گنجشک بود.

حداکثر قدرت یک دوشاخه در انداختن یک گنجشک بود. مهارت‌ها بیشتر در تعداد شکار گنجشک ارزیابی می‌شد و من با وجود رقبایی سرسخت، معمولاً بیشترین تعداد گنجشک در هر برنامه تیر و کمان را به خود اختصاص می‌دادم. آقای محمود عبداللهی، اما چند روزی رکورددار شده بود. او یکی از صمیمی‌ترین دوستان قدیمی من است. رقابت‌های دوران کودکی شیرینی و جذابیت‌های خاص خود را دارد. رکوردداری محمود ادامه پیدا می‌کرد و من به دنبال راهی برای شکست او بودم و آن را هم پیدا کردم.

قمری‌ها، پرنده‌های زیبا و بی‌آزاری هستند؛ نوعی کبوتر کوچک با رنگ قهوه‌ای و آواز نرم و بغض‌آلودی که به «کوکو» می‌ماند. از این پرنده‌های زیبا با اسامی مختلف یاد می‌شود. «موسی کوتقی»، «یاکریم» و... توی روستای ما به آنها «پختو» می‌گفتیم، پختو‌ها معمولاً هدف شکار نبودند، نه آنقدر گوشت خوشمزه و زیادی داشتند که با تفنگ و ساچمه شکار شوند و نه آنقدر کوچک و ضعیف بودند که با دو شاخه از پا دربیایند. احتمالاً دلایل فرهنگی دیگری هم بود که مانع شکار آنها می‌شد.

یک روز تصمیم به شکار پختو گرفتم، اگر می‌توانستم با تیر و کمان پختو بیندازم، در رقابت با محمود جلو افتاده بودم و این تصمیم را هم عملی کردم، حدس می‌زدم که انداختن پختو به سادگی گنجشک نیست، ولی روی نشانه‌گیری و قدرت سنگ خود کمترین تردیدی نداشتم، تنها مشکل من در این بود که ارزیابی درستی از قدرت پختو نداشتم.

با دقت تمام بال پختو را نشانه گرفتم و تیر و کمان را کشیدم، سنگ به بال پختو خورد، اما پختو نیفتاد، می‌دیدم که پرنده به سختی از این شاخه به آن شاخه و از این درخت به آن درخت می‌پرید، دنبال نجات خود بود و من لحظه به لحظه او را تعقیب می‌کردم، کار من ناتمام مانده بود و نمی‌خواستم در این مبارزه نیمه‌تمام کم بیاورم.

ناچار شدم تا یک روز تمام چشم از او برندارم، همه جا او را تعقیب کنم و حتی گرسنه و تشنه پا به پای او و همراه با پرواز او از این درخت به آن درخت بدوم!

مصمم بودم که پختو را بگیرم و بالاخره مقاومت پختوی بال شکسته شکست و از آخرین پناه خود از روی یک شاخه فرو افتاد، دنبالش دویدم و در میان شاخ و برگ و سنگلاخ و خاک زمین نگاه از او برنگرفتم تا تسلیم شد. در واقع من و پختو در یک رقابت فرسایشی رودرروی هم قرار گرفته بودیم، من اطمینان داشتم که یک پختوی بال شکسته در هر حال شکار من و مال من است، باید آنقدر پشتکار و جدیت داشته باشم تا او را به چنگ آورم.

وقتی پختوی بال شکسته را در میان دستان خود گرفتم، شیرینی فتحی بزرگ را در تمام وجودم احساس می‌کردم. من توانسته بودم یک پختو را با دوشاخه شکار کنم و این کار کوچکی نبود، تمام بچه‌های روستا از این موفقیت شگفت‌زده شده بودند.

تجربه پختوی بال شکسته در نوجوانی، ۳۵ سال بعد به اختراعی در کلاس جهانی تبدیل شد.

 

آرمان امروز

توقع ایران از اروپا

حمید روشنائی

در مصاحبه اخیر جناب آقای دکتر عراقچی با تلویزیون ایران در تاریخ ۱۹ مهرماه، نکات بسیار مهم و قابل تاملی مطرح شد. از جمله این نکات، اشاره ایشان به این بود که اروپاییان اثبات کرده اند دیگر نمی توانند طرف مذاکره با ما باشند. اما زمانی که صحبت از مذاکره مستقیم با آمریکا نمودند، تلویحا از حضور ۳ کشور اروپایی و رئیس سازمان بین المللی انرژی اتمی در این گفتگوها سخن به میان آمد. اینکه ما دیگر لزومی به مذاکره با سه کشور اروپایی را نمی بینیم براساس تجربه بعد از برجام است اما چرا همچنان بر حضور آنها در کنار آمریکا تاکید داریم، جای تامل است!!. شاید به ادله تاریخی بتوان به ریشه های این درخواست پرداخت.
از دوران صفوی، دولت های ایران همیشه به نحوی خواهان حضور اروپا در کنار خود بوده اند. شاه عباس صفوی برای مقابله با عثمانی تاکید داشت که اروپاییان باید از ما حمایت نمایند و از قضا آنها نیز خواهان حملات ایران به دولت عثمانی بوده اند. در دوره قاجار و در جنگ های متعدد ایران، پادشاهان قاجار برای جلب و جذب اروپائیان و همراهی آنها در مقابل روسیه و حتی گاهی در مقابل یکدیگر ( مقابله فرانسه با انگلیس ) تلاش زیادی می نمودند. رضا شاه نیز برای مقابله با انگلیس ها به آلمان ها روی آورد و همین موجب اخراج وی از ایران شد.
محمدرضا پهلوی از اینکه اروپائیان در مقابل انقلابیون سال های ۵۶ و ۵۷ از وی حمایت نمی کنند و کمک ها و امتیازات اقتصادی که به آنها داده است را فراموش کرده اند، بسیار ناراضی بود و آنها را به خیانت متهم می کرد. در داستان برجام هم، پس از خروج آمریکا از این قرارداد، انتظار زیادی از اروپا وجود داشت تا ما را در برابر واشنگتن تنها نگذارند و برجام را همچنان حفظ کنند.
اینکه چرا ایرانیان همیشه از اروپا توقع همراهی داشته است، به ذهنیت ما بر می گردد. سالهای متمادی ما جهان را از دریچه اروپا می نگریستیم و دنیای بیرون از ایران، فرنگ بوده است هرچند روابط با هند و چین و ماچین برای ایرانیان سابقه طولانی تری داشته اما آنچه روشنفکران ما از غرب سوغاتی می آوردند، در چشم مردم ما ارج و قرب بیشتری داشت. توسعه یافته بودن اروپائیان نسبت به ایرانیان و همچنین آزادی بعنوان دو تحفه ای بود که نشان می داد در غرب خبرهایی است.
سئوالی که مرحوم عباس میرزا از ژوبر فرستاده فرانسه پرسید عمق جایگاه غرب را به ما نشان می دهد: «نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصل‌خیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.»
واقعیت آن است که علیرغم همه گرایش ها به غرب، بین ما و اروپا دیوارهایی هست که مانع از همراهی و حمایت آنها از ایران می شود.
اولین مانع و شاید مهمترین آن، تفاوت در ارزش هاست. علاوه بر تفاوت مذهبی بین اسلام و مسیحیت، مسائلی همچون درک از حقوق بشر، دموکراسی، آزادی و.. در بین اروپائیان و ایرانیان ایجاد فاصله کرده است. این موضوع با دخالت دولت ها روبه فزونی رفته است.
دومین مانع بی اعتمادی است که در طول سالهای گذشته شکل گرفته و اروپائیان که سیطره استعماری در جهان را داشته اند، برای خودشان یک ذهنیت برتری جویی ساخته و برای ایرانیان حس مقابله با هرگونه تحقیر را آورده اند. هرچند گروه هایی بوده اند که برای غربی شدن ا زفرق سر تا نوک انگشت پا تلاش کرده اند اما این با روحیه ایرانی سازگاری ندارد..
سومین مانع مشکلات سیاسی در طول روابط با اروپا است. اقدامات انگلیس برای حفاظت از شبه قاره هند، دریافت امتیازات استعماری اروپائیان از ایران قبل و بعد از مشروطه، اشغال ایران در دو جنگ جهانی اول و دوم و تحقیر مردم در این دوران، اجرای کاپیتولاسیون به صورت غیررسمی، کودتاها و حضور مستشاران و.. مانع از دید خوب ایرانیان به حاکمان اروپایی شده است.
چهارمین مانع ضعف امروز اروپا و پیروی آن از آمریکاست. بعد از جنگ جهانی دوم اروپا مصلحت را در قرارگیری زیر چتر آمریکا دانسته و روابط با ایران انقلابی را که سفارت آمریکا اشغال کرده بود، با چالش مواجه کرد. هم اکنون نیز با فعال کردن مکانیسم ماشه، به نوعی از آمریکا تبعیت می کند.
آنچه از اقدامات اروپا می توان فهمید منافع ملی آنهاست. همراهی کردن یا نکردن ما، بخشی از سیاست منفعت طلبانه آنهاست. ما نیز باید به وقتش وارد مذاکره و یا همراهی شویم و بدانیم هیچ چیز را به مصلحت مردم ترجیح ندهیم.

 

رسالت

بهترین سپر پساجنگ

محسن پیرهادی
هیچ سرزمینی از دل جنگ و بحران بی‌زخم بیرون نمی‌آید. اما آنچه تعیین می‌کند آینده یک ملت رو به ترمیم است یا تضعیف، نه پایان جنگ، بلکه چگونگی انسجام ملی پس از آن است. در جهانی که بحران‌ها شکل تازه گرفته‌اند و مرز میان جنگ سخت و نرم از میان رفته، انسجام ملی دیگر یک شعار احساسی نیست، بلکه ستون امنیت پایدار و توسعه هوشمند است.
در منطقه‌ای که هر روز شعله‌ای تازه از درگیری برمی‌خیزد، تهدیدها نه موقتی‌اند و نه صرفا نظامی. ساختار ژئوپلیتیک خاورمیانه به‌گونه‌ای است که حتی در زمان صلح، فشارهای سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای علیه کشورهایی با موقعیت راهبردی ادامه دارد. از این‌رو، پسا‌جنگ در ایران یا منطقه، به معنای پسا‌تهدید نیست؛ بلکه آغاز مرحله‌ای است که در آن، دشمنی‌ها شکل نرم‌تر و پیچیده‌تر می‌گیرند.
در چنین فضایی، انسجام ملی نقش همان سپر آخر را دارد. سپری که اگر ترک بخورد، هیچ دیوار دفاعی دیگر تاب نمی‌آورد. اتحاد ملی یعنی قرار گرفتن نیروهای گوناگون در یک جغرافیای مشترک‌المنافع، نه در یکسانی دیدگاه‌ها. تفاوت‌ها طبیعی‌اند، اما تضادهای بی‌قاعده، فرصت‌های کشور را می‌بلعند.
تجربه تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه جامعه ایرانی از درون همدل بوده، تهدیدهای بیرونی فرو ریخته‌اند. پس از جنگ تحمیلی، بازسازی کشور ممکن شد چون روح ملی در میدان بود؛ مردم و دولت درک مشترکی از خطر و ضرورت داشتند. اما هرگاه این پیوند سست شد، حتی موفقیت‌های نظامی و سیاسی هم در فضای اجتماعی تضعیف شد.
امروز، در شرایطی که منطقه از لبنان و سوریه تا قفقاز و خلیج فارس در التهاب است، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند ترمیم سرمایه اجتماعی و بازتعریف وحدت درون‌زاست.
وحدتی که با اجبار شکل نمی‌گیرد، بلکه از راه گفت‌وگو، عدالت و مشارکت واقعی تقویت می‌شود. اگر مردم حس کنند در سرنوشتشان شریک‌اند، اگر اعتماد به کارآمدی تصمیم‌ها بازسازی شود، آنگاه انسجام ملی از سطح شعار به واقعیت بدل می‌شود.
در برابر تهدیدهای نوین، از جنگ شناختی تا تحریم اقتصادی، هیچ نیرویی مؤثرتر از اعتماد عمومی نیست. دشمنان کشور سال‌هاست فهمیده‌اند که با گلوله نمی‌توان ملت ایران را شکست داد، اما با بی‌اعتمادی و دوگانه‌سازی می‌توان مقاومت را فرسوده کرد. از این‌رو، حفظ انسجام ملی یعنی جلوگیری از شکاف میان مردم و حاکمیت، میان اقوام، میان نخبگان و جامعه.
انسجام، معنای ساده‌ای دارد اما تحقق دشواری: باور به «ما» بودن.
یعنی درک این‌که در روز بحران، سرنوشت هیچ‌کس از دیگری جدا نیست. این درک، بنیان هر امنیت و توسعه‌ای است.
امروز ما در مرحله‌ای هستیم که باید از «تاب‌آوری انفعالی» به «انسجام فعال» برسیم؛ یعنی جامعه فقط در برابر بحران مقاومت نکند، بلکه توان خلق فرصت از دل تهدید را پیدا کند. چنین انسجامی نه از راه شعار، بلکه از مسیر صداقت، شفافیت و همدلی میان مردم و مدیران ساخته می‌شود.
در روزگار پساجنگ، بسیاری از کشورها در ظاهر آرام‌اند، اما در درون متلاشی. ما اگر هوشمندانه رفتار کنیم، می‌توانیم برعکس آن باشیم: کشوری که در میان بحران‌های همیشگی منطقه، به مدد انسجام و اعتماد درونی، آرام اما استوار پیش می‌رود.
در نهایت باید گفت: در جهانی پر از آشوب، انسجام ملی نه فقط دارایی یک ملت، بلکه آخرین مرز بقا و نخستین گام رشد است.

 

فرهیختگان

اختراع مجدد چرخ از نو، به شکل مکعب!

هومن جعفری

یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که در فوتبال ایران به چشم می‌آید، تلاش برای اختراع کردن مجدد این رشته‌ ورزشی‌ست که واقعاً هیچ دلیل عقلی و عرفی برای آن نداریم، اما مدیران ورزشی کشورمان عزم خود را جزم کرده‌اند که به همه‌ دنیا پوزخند بزنند و قوانین فوتبال را تغییر بدهند!

وارد جزئیات نمی‌شویم، اما در همه‌ جای دنیا، حق پخش، تبلیغات دور زمین و بلیت‌فروشی، مهم‌ترین درآمدزایی‌های باشگاه‌های فوتبال هستند که در ایران، درآمد ناشی از این سه مورد را حتی نمی‌شود پخش کرد!

حق پخش را که امروز مفصل بررسی می‌کنیم. بلیت‌فروشی و تبلیغات دور زمین کاملاً از سبد مالی باشگاه‌ها حذف شده‌اند و در حد یک اعانه‌ توهین‌آمیز مانده‌اند! دلیل؟ مهم‌ترین مسئله‌ هر باشگاه فوتبال، مالکیت ورزشگاه است. باشگاهی که مالک ورزشگاه خود نباشد، برای هر بازی فوتبال نه‌تنها سهمی از حق پخش و بلیت‌فروشی و تبلیغات دور زمین ندارد، بلکه باید اجاره‌ ورزشگاه و هزینه‌های جانبی را هم پرداخت کند! حالا حساب کنید در فوتبالی که بلیت‌فروشی اصلاً معنای درستی ندارد و درآمد ناشی از آن هیچ‌وقت اعلام نمی‌شود و تبلیغات دور زمین هم در انحصار سؤال‌برانگیز سازمان لیگ قرار دارد، باشگاه ورزشی پرطرفدار هیچ سهمی از برند خود و ایجاد شور و نشاط ورزشی که ندارد، باید هزینه‌ ورزشگاه را هم پرداخت کند.

دلیل؟ مدیران ما جای آن‌که فوتبال را سمت شفافیت ببرند، برعکس، همه‌چیز را در هاله‌ای از تاریکی و عدم شفافیت قرار می‌دهند و نتیجه این‌که فوتبال ایران در گرداب مشکلات مالی، بیشتر و بیشتر غرق می‌شود.

اما برویم سراغ شاهکار تاریخی حق پخش! صدا و سیمای ایران که به اندازه‌ خون‌بهای صد مهاراجه‌ الماس‌نشان هندی، فقط پول تبلیغ از فوتبال درمی‌آورد، نه‌تنها حق پخش را پرداخت نمی‌کند، بلکه پرداخت حق پخش را هم گردن بودجه‌ کشور انداخته و در این مسیر، شریکی به نام وزارت ورزش را هم همراه خود کرده!

به سخنان دیروز نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی گوش کنید: «بنابر قانون تصویب‌شده، قرار است گروهی با حضور نمایندگان صداوسیما و دو وزارت‌خانه‌ فرهنگ و ارشاد اسلامی و ورزش و جوانان، آیین‌نامه‌ای بر این مسئله نوشته شود تا رقم حق پخش تلویزیونی مشخص شده و آن را به سازمان برنامه و بودجه اعلام کنند تا این مبلغ در ردیف بودجه قرار گرفته و به وزارت ورزش و صداوسیما پرداخت شود تا از آن طریق در اختیار باشگاه‌ها قرار بگیرد.»

متوجه شدید؟ مبلغ حق پخش را باید وزارت فرهنگ و ارشاد و ورزش مشخص کنند و بعد به سازمان برنامه و بودجه اعلام نمایند تا این پول در ردیف بودجه قرار گرفته و بعد از طریق صدا و سیما و وزارت ورزش در اختیار باشگاه‌ها قرار بگیرد!

در وهله‌ اول، وزارت ارشاد این وسط چه‌کاره است؟ نه صدا و سیما را در اختیار دارد و نه در ورزش سهمی دارد! چرا باید وزارت ارشاد در مورد میزان حق پخش تصمیم بگیرد؟ کدام بخش کاشت تا داشت محصول ورزشی با وزارت عریض و طویل ارشاد است؟

نکته‌ دوم این‌که حق پخش چه ربطی به وزارت ورزش دارد؟ وزارت ورزش نه‌تنها تیم‌داری نمی‌کند، بلکه اساساً در فوتبال ایران نه باشگاه‌دار است و نه وکیل مدافع بوده! چرا سر تقسیم غنایم که رسید، دوستان طرفدار باشگاه‌های ورزشی شدند؟!

نکته‌ سوم این‌که نهادی که فوتبال را با گردن‌کلفتی پخش می‌کند، جلوی رقبا را از پخشش می‌گیرد و سالانه هزاران میلیارد تومان پول آگهی می‌گیرد و محض اطلاع، یکی از بزرگ‌ترین بشقاب‌های بودجه‌ عمومی کشور را هم دارد، صداوسیماست. چرا پول حق پخش را من و شما با مالیات‌مان باید پرداخت کنیم؟ صدا و سیما بابتش آگهی می‌گیرد. چرا پولش را من و شما باید از جیب بدهیم؟ در کشوری که کمبود بودجه و ناترازی مالی‌ دارد، صدا و سیما چرا این‌قدر راحت همه‌چیز را گردن بودجه‌ عمومی و رفاهی کشور می‌اندازد و تازه خودش به‌عنوان مقسّم این پول، پیش باشگاه‌های طلب‌کار ژست حاتم‌طایی را می‌گیرد؟

خودتان از این قانون خنده‌تان نگرفت؟ از این‌که چرخ را به شکل مکعب اختراع کرده‌اید، حس هوشمندی و خجستگی دارید؟

 

خراسان

تحجر مدرن ظریف

حامدرحیم پور

محمدجواد ظریف در مصاحبه‌ای گفته است «مذاکرات مستقیم و چندوجهی درباره مسائل مورد اختلاف ایران و آمریکا چاره کار است». این شکل از دگم‌اندیشی درباره مذاکره، خودش مصداقی است از تحجر. تحجر چیز شاخ‌داری نیست. بلکه به معنای آن است که فرد آن قدر به یک اندیشه، چارچوب فکری و تحلیل معتقد می‌شود که هر واقعیتی در بیرون اتفاق بیفتد. او هیچ تغییری در این تحلیل و چارچوب فکری ایجاد نمی‌کند حتی اگر واقعیت‌های متعددی متناقض با آن باشد. حالا ظریف هم آن قدر عاشقانه به مذاکره با آمریکا چشم دوخته و آن را برای خود تبدیل به ایدئولوژی کرده که نمی‌تواند واقعیت بیرونی را ببیند. نمی‌تواند تجربه دهه ۹۰ را ببیند. نمی‌تواند برجامی را که خودش ساخته و پرداخته و حالا ما را به این نقطه رسانده، ببیند. نمی‌تواند نتیجه مذاکره دیگران در همین منطقه و بعد آتش رژیم صهیونی را ببیند. نمی‌تواند در چارچوب ذهنی خود بیاورد که ما اتفاقا در حال مذاکره با آمریکا بودیم و آن ها به ما حمله کردند. ظریف دچار دگم‌اندیشی در سن بالا شده و دست برداشتن از مذاکره را برنمی‌تابد. هر اتفاق دیگری هم بیفتد، بازهم به سر خانه اول برمی‌گردد. به ایران حمله شود، آمریکایی‌ها پیش‌شرط خلع سلاح برای مذاکره بگذارند، هزاران نفر در ایران و منطقه کشته شوند، ترامپ به دنبال حذف ایران از معادلات منطقه باشد، ترامپ با همه به جز رژیم با تحقیر رفتار کند، به دنبال تضعیف یا حذف ابزارهای قدرت ایران باشند، فرقی نمی‌کند. ظریف بازهم می‌گوید باید با وجود همه این ها با طرف مقابل مذاکره کرد. برای او مذاکره یک ایدئولوژی است که باید از آن دفاع و تکرارش کند. 
وقتی از این جماعت پرسیدیم و می‌پرسیم که خب وقتی طرف مقابل قصدش این است که پس از جنگ به عنوان برنده وارد مذاکرات شود و به همین علت غنی‌سازی صفر را پیش‌شرط هر گفت وگویی کرده، چگونه با او مذاکره کنیم؟ وقتی مسئله موشکی را که ابزار اصلی ما مقابل رژیم است یکی از مسائل مذاکره می‌داند، چگونه پیشنهاد می‌دهید که با او مذاکره مستقیم و جامع داشته باشیم؟ اصلا آن چه قرار است به او بدهیم چیست؟ غنی‌سازی؟ محور مقاومت یا موشکی؟ اصلا همه این ها را دادیم، چه تضمینی خواهد بود که رژیم و آمریکا دوباره به ایرانِ بدون موشک حمله نکنند؟ شاید آقای ظریف با توجه به تجربیات ارزشمندشان، می‌خواهند این بار امضای ترامپ را تضمین قرار دهند و به او امید داشته باشند تا اگر در برجام نماند، در این توافق بماند.
ظریف در دنیای ذهنی خودش گیر کرده. ایدئولوژی مذاکره به او اجازه نمی‌دهد که واقعیت دنیای بیرونی را ببیند. نمی‌تواند وضعیت سوریه با تمام امتیازات داده شده را ببیند که بازهم زیر آتش رژیم است. نمی‌تواند ببیند که مسئله‌ رژیم و آمریکا، تجزیه ایران است. نمی‌تواند تغییر نظم بین بازیگران بزرگ جهانی را ببیند و امتیازاتی که در این میان است را فهم کند.
ما حتما معتقدیم که اگر امکان مذاکره باشد و با ردوبدل منصفانه امتیازها، بتوان از فشار تحریمی نجات یافت، حتی یک لحظه هم نباید درنگ کرد. ما بارها درباره‌ انتفاع اقتصادی در مذاکرات، یادداشت و گزارش نوشتیم و توضیح داده‌ایم و باز هم در هر لحظه که امکانش باشد، همان را خواهیم گفت و تبلیغ خواهیم کرد. اما ما در دنیای ذهنی خودمان زیست نمی‌کنیم. ما به مذاکره یا عدم مذاکره به مثابه ایدئولوژی نگاه نمی‌کنیم. آن را یک ابزار برای مبارزه با آمریکا و گرفتن حقمان از این مستکبر می‌دانیم. اگر راهی برای این ایفای حق وجود داشته باشد، حتما اقدام می‌کنیم. اما نه در این ایام که به ما حمله نظامی کرده، قصد باج‌گیری دارد، می‌خواهد نظم اسرائیلی را به ما حقنه کند و در نهایت ما را در مقابل رژیم خلع سلاح کند. با این آمریکا نمی‌توان مذاکره کرد. مشکل نه در تهران که در واشنگتن است و ظریف چون نمی‌تواند چیزی را در آن جا تغییر دهد، بی‌وقفه به تهران حمله می‌کند. لذا باید شرایط در داخل آمریکا یا مناسبات جهانی تغییر کند که بتوان مذاکره کرد.
خلاصه این که به آقای ظریف توصیه می‌کنیم حتما و قطعا واقعیت‌های جدید جهان را به چارچوب تحلیلی قدیمی خود وارد نماید. کمی تجدیدنظر از این تحجر مدرن بد نیست.
 
وطن امروز
مقایسه اظهارات ترامپ در ریاض و تل‌آویو؛ برای آمریکا فشار حداکثری بر ایران مهم‌تر از جنگ است

همان همیشگی!

محمد رستم‌پور

2 سخنرانی در فاصله 4 ماه و 25 روز، یکی در ریاض و دیگری در تل‌آویو، همراه با شوخی‌هایی خطاب به بن‌سلمان و نتانیاهو تا همدلی و صمیمیت ایجاد کند و باورپذیری حرف‌هایش را افزایش دهد. هیچ مثالی به اندازه سخنرانی‌های ترامپ در اثبات اینکه دیپلماسی عمومی و جنگ روانی یکی شده و جنگ روانی و کنش سیاسی در صحنه بین‌الملل 2 روی یک سکه‌اند، گویا نیست. ترامپ در سخنرانی‌اش در ریاض تلاش کرد ایران را محتاج توافق با آمریکا تصویر و البته این توافق را شدنی و قابل دسترس معرفی کند. برای آنکه چنین گزاره یا ادعایی در مخاطب اهرم پیدا کند، او از 2 ابزار استفاده می‌کند: اولاً قدرت سیاسی و دستاورد مدیریت خود را برجسته می‌کند و ثانیاً عطف به مشکلات و مسائل رقیب کوشش می‌کند وجهی منجی‌گرایانه به کنش سیاسی خود ببخشد. در سخنرانی‌اش در ریاض بر توسعه اقتصادی عربستان صحه گذاشت و در سخنرانی در کنست اسرائیل، جنگ غزه را پایان‌یافته دانست و تصریح کرد او به 8 جنگ پایان داده است. 
در وهله دوم، در ریاض ناترازی‌های انرژی در ایران مانند قطع برق را به زبان آورد و در تل‌آویو از تمایل ایران برای زنده ماندن حرف زد. در نگاه او، آتش‌بس غزه نیز جزئی از کمپین فشار حداکثری علیه ایران است. 
ترامپ می‌داند ایران هرگز به توافق عادی‌سازی با اسرائیل یا همان پیمان آبراهام نمی‌پیوندد و اطمینان دارد حکومت ایران تغییر نمی‌کند اما گمان می‌کند تغییر رفتار ایران می‌تواند مقدمه تغییر حکومت باشد. با این همه، ترامپ همچنان کانال‌های پشتی مذاکره را نگه داشته است و تصور می‌کند ایران تحت فشار مجبور به تسلیم می‌شود و حداقل این است که غنی‌سازی را به کلی تعطیل خواهد کرد. او می‌داند هدف‌گیری‌اش برای این منظور محال و چه بسا خوش‌بینانه است اما باید این هدف را نزدیک و شدنی و بویژه فایده‌مند برای ایران نشان دهد تا زمینه تحقق آن فراهم شود. این تحقق ملزوماتی دارد: اولاً باید در ذهن تصمیم‌گیران و افکار عمومی ایرانیان، غنی‌سازی هسته‌ای، بیهوده یا پرهزینه به نظر آید. تصریح ترامپ به فهمیده بودن ایرانیان و نام بردن از اینکه در ایران مهندس و دانشمند زیاد است، به منظور القای همین ترسیم است. ثانیاً تعطیلی برنامه هسته‌ای یا توافق با آمریکا باید با منافع ملی همخوان نشان داده شود. ترامپ برخلاف نتانیاهو دریافته است مقابله با ایران، به دلیل دفاع جانانه نیروهای مسلح و پایمردی مردم ایران، راهکار نظامی ندارد که اگر چنین بود، در همان جنگ ۱۲ روزه که یک بار بازی با آتش آزمون شد، کار را تمام می‌کرد. در نتیجه در پی چیزی است که شاید بتوان آن را «تزیین تسلیم» یا «بزک سازش» نامید. این تزئین یا بزک، صورت به‌روز همان فشار از بالا و چانه‌زنی در پایین است اما در دور جدید فشار حداکثری، فشار باید به دلیل مقاومت حس شود و نه به دلیل ظلم آمریکایی و چانه‌زنی نیز باید کاری کاملاً عاقلانه و حساب‌شده به نظر آید. با این منطق، او تصریح می‌کند «هر وقت شما آماده باشید، ما هم آماده‌ایم». 
در برابر این هیولای عملیات روانی، صرفاً کوشش رسانه‌ای، گفت‌وگو با افکار عمومی و فعالیت تبلیغی کافی نیست. 24 ساعت نگذشته از سخنان ترامپ، چندین رسانه جهان در تلاش برای القای توهم «ایران ضعیف» سعی کردند آتش‌بس در غزه را نشانه‌ شکست ایران معرفی کنند. 
تثبیت گزاره «ایران ضعیف» پیش‌نیاز و مقدمه اشتباه محاسباتی دشمن شد و یک ماه نگذشته از سخنرانی ترامپ، به حمله اسرائیل به ایران در خردادماه انجامید اما آنچه 5 ماه پیش رخ داد، ضرورتاً یک ماه دیگر تکرار نمی‌شود. بالا گرفتن تنش در هفته پیش و تخمین‌هایی از این دست که نفتکش‌های ایرانی در پیامد فعال‌سازی مکانیسم ماشه بازرسی خواهند شد، با واکنش نیروهای مسلح روبه‌رو شد؛ آزمون‌های پیدا و پنهان نظامی و بازرسی‌های هوشمند از توانمندی نیروهای دریایی و البته اظهاراتی درباره قابلیت‌هایی که ایران در جنگ خرداد رو نکرده است. 
تجربه تلخ جنگ نشان داد دوگانه‌‎سازی «جنگ - مذاکره»، یک فریب سیاسی برای غفلت از موضع و جبهه و توان است. کشمکش با گزاره «ایران ضعیف» همچنان ادامه دارد و بیش از همه عرصه‌ها باید در اقتصاد خود را نشان دهد. به‌رغم بالا بودن تاب‌آوری اقتصادی، آنچه در ماه‌های پس از جنگ، بویژه پس از فعال شدن ماشه دیده شده، تصویری از یک اقدام و برنامه متناسب با یک رویارویی اقتصادی تمام‌عیار به دست نمی‌دهد. در کوران جنگ، فارن‌افرز در مطلبی که به قلم اعضای بنیاد ضدایرانی دفاع از دموکراسی نوشته شده بود، توصیه کرد برای بروز نارضایتی باید روی موضوعات اقتصادی تمرکز جدی شود. 
«راز زمیت» تحلیلگر مؤسسه مطالعات امنیت قومی برای اسرائیل اوایل مهرماه در گفت‌وگو با رسانه ضدانقلاب رادیو فردا تصریح کرد بهینه‌ترین راه‌حل یا حداکثر چیزی که نتانیاهو می‌تواند آرزو کند، تضعیف حکومت ایران تا جایی است که خود مردم ایران اعتراض و سعی کنند حکومت را از درون براندازند. از نظر او، احتمال رسیدن به هر نوع توافقی بین ایران و ایالات متحده بسیار کم است، زیرا ایرانی‌ها بعید است با غنی‌سازی صفر موافقت کنند. تصور هم نمی‌کنم آمریکایی‌ها از ایده غنی‌سازی صفر دست بردارند. با این مبنا، «جنگ - آشوب» هم دیگر دوگانه نیست و چه بسا یک پدیده باشد و هیچ مقدمه‌ای کارسازتر از خفه‌شدگی اقتصادی نمی‌تواند به بروز آن کمک کند. درست است رویارویی سخت فیزیکی وجود ندارد اما مواجهه نرم اقتصادی مهم‌ترین عنصر سازنده سایه جنگ است. گرانی بی‌ضابطه اقلام بویژه آن دسته از محصولاتی که به سفره مردم مربوط می‌شود، بیشتر از آنکه اعتراض‌ساز باشد، به کلافگی و آشفتگی ذهنی منتهی می‌شود و از مقاومت فعال در برابر ایده‌ها یا نظراتی که به وضوح عاقلانه نیست اما نزدیک به نظر می‌رسد، می‌کاهد. 
اینجا دیگر مسأله این نیست که پیشنهاد مذاکره یا ایده دیدار در شرم‌الشیخ یا نیویورک، عاقلانه است یا خیر؛ موضوع این است که این حرف‌ها یگانه راه نزدیک و ممکن برای حل مسائل اقتصادی تصویر می‌شود. در نبود ایده‌های ایجابی و در غیبت سیاست‌گذاری درست اقتصادی و در سایه دعواهای تکراری سیاسی برای مقصریابی نقض برجام، ایده ترامپ فاسد منفعت‌طلب رنگ می‌گیرد و در افکار عمومی جرقه می‌زند. کوشش برای اجرای یکپارچه توافقات ایران با چین و روسیه و تلاش برای محسوس‌سازی برنامه‌هایی که به صورت مستقیم به معیشت و اقتصاد مربوط می‌شود، 2 راهی است که روی کاغذ کمک‌کننده به نظر می‌رسد. در عمل اما باید حضور و نفوذ حکمرانی دیده شود تا اثر سخنان ترامپ کمتر شود؛ در ریاض باشد یا تل‌آویو.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات