سه‌شنبه ؛ 06 آبان 1404

آنچه در باره روایت و نقش محوری آن در کسب و حفظ قدرت باید بدانیم!

روایت، در ساده‌ترین تعریف، همان «قصه‌گویی» است. اما قصه‌ای که هدف نهایی آن «اقناع» است. نقطه‌ی پایان یک روایت موفق، دقیقاً جایی است که مخاطب، چه یک فرد و چه یک جامعه، قانع شده باشد. این اقناع لزوماً محصول یک کتاب قطور یا یک کمپین رسانه‌ای چندساله نیست. روایت می‌تواند در قالب یک تصویر، یک کاریکاتور تأمل‌برانگیز، یک سؤال طنزآمیز یا حتی یک واکنش کوتاه شکل بگیرد. یک روایت کوتاه می‌تواند مانند ضربه‌ی یک چاقوی تیز که در جای درست فرومی‌رود اثرش را بگذارد.
کد خبر : 20025

تبیین:

در دنیای سیاست و قدرت، چه چیزی بیشتر از زر و زور و تزویر می‌تواند مردم را مجذوب، جوامع را متحد و رهبران را بر اریکه‌ی قدرت نگه دارد؟ پاسخ ممکن است در یکی از مشهورترین سریال‌های تاریخ تلویزیون نهفته باشد. «بازی تاج‌وتخت» (Game of Thrones) که بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ بر پرده‌ی نقره‌ای جهان ظاهر شد، تنها یک درام فانتزی حماسی نبود؛ بلکه آیینه‌ای تمام‌نما از مکانیزم‌های قدرت در جهان واقعی بود. در فراز پایانی این سریال طولانی، زمانی که گروه پیروز بر ویرانه‌های جنگ‌های داخلی به دنبال انتخاب پادشاهی جدید هستند، ناگهان معیاری شگفت‌انگیز برای حکمرانی مطرح می‌شود: «چه کسی داستان بهتری دارد؟» این پاسخی است که شخصیت دانا و منطقی داستان می‌دهد. او ادعا می‌کند که مهم‌ترین ویژگی یک حاکم، «قصه‌گویی» است و پیشنهاد می‌دهد که کسی پادشاه شود که "قصه‌گوی خوبی" باشد. این ایده، که در نگاه اول ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد، در واقع کلید فهمی عمیق از شیوه‌ی کارکرد قدرت در عصر حاضر است: سلطنت از آنِ روایت‌گر است.

روایت چیست و چگونه اقناع می‌کند؟

روایت، در ساده‌ترین تعریف، همان «قصه‌گویی» است. اما قصه‌ای که هدف نهایی آن «اقناع» است. نقطه‌ی پایان یک روایت موفق، دقیقاً جایی است که مخاطب، چه یک فرد و چه یک جامعه، قانع شده باشد. این اقناع لزوماً محصول یک کتاب قطور یا یک کمپین رسانه‌ای چندساله نیست. روایت می‌تواند در قالب یک تصویر، یک کاریکاتور تأمل‌برانگیز، یک سؤال طنزآمیز یا حتی یک واکنش کوتاه شکل بگیرد. یک روایت کوتاه می‌تواند مانند ضربه‌ی یک چاقوی تیز که در جای درست فرومی‌رود اثرش را بگذارد.

ارکان ساخت یک روایت اقناع‌کننده

یک روایت موفق بر چند پایه اساسی استوار است:

۱. ارائه جزئیات و اطلاعات، نه نتیجه‌گیری مستقیم

مهم‌ترین ویژگی یک روایت‌گر، آگاهی و تسلط بر جزئیات و اطلاعات و توان ارائه آنها است. کسی که آگاه به جزئیات نباشد، نمی‌تواند روایت کند. جزئیات، روایت را سخت، اما مؤثر می‌کند. اما چگونه؟ نباید حرف نهایی را زد؛ باید جزئیات داد تا مخاطب خودش نتیجه بگیرد. ساختار روایت باید به مثابه یک قیف مخروطی، اطلاعات (فَکْتْ‌ها) را به گونه‌ای کنار هم می‌چیند که مخاطب، صرف نظر از دیدگاه اولیه‌اش، نهایتاً خود به نتیجه‌ای مشخص برسد. وقتی شما نتیجه‌گیری نهایی را مستقیماً بیان نمی‌کنید و اجازه می‌دهید مخاطب خودش آن را کشف کند، احساس «مالکیت» بر آن ایده پیدا می‌کند. این احساس، اقناع را عمیق‌تر و ماندگارتر می‌کند. مثلاً در بحث "ایران قوی"، نام آن را نیاورید؛ جزئیات بدهید تا مخاطب خودش بگوید ایران قوی است. یا مثلا در سیاست داخلی، اگر رهبر انقلاب بگوید مذاکره ممنوع و رئیس‌جمهور بگوید باید مذاکره کنیم، مخاطب نتیجه می‌گیرد اختلاف عمیق است. وقتی مخاطب خودش استدلال نهایی را می‌کند، اثر عمیق‌تر است. او احساس می‌کند تحلیلگر است و ارزش افزوده دارد.

این روش در رسانه‌های غربی رایج است؛ آنها جزئیات می‌دهند و نتیجه را به مخاطب می‌سپارند. اما رسانه‌های ما اغلب حرف نهایی را اول می‌زنند، بدون استدلال. اشکال بسیاری از سخنگاه‌ها این است که استدلال نهایی را خود می‌گویند. بهتر است جزئیات بدهند و نتیجه را به مخاطب بسپارند تا اقناع عمیق شود. برای مثال، اگر رسانه‌ای تنها بگوید «اروپا عَمَله‌ی آمریکا شده»، این یک ادعای خام است. اما اگر همان رسانه، به صورت متوالی گزارش دهد از: «تصمیم اتحادیه اروپا برای تبعیت از تحریم‌های آمریکا علیه ایران»، «افزایش خرید سلاح‌های آمریکایی توسط کشور‌های اروپایی»، و «سکوت در قبال خلاف‌کاری‌های آمریکا در سازمان‌های بین‌المللی»، مخاطب خودش به نتیجه «اروپا عمله آمریکا شده» می‌رسد و این باور برایش درونی می‌شود.

۲. شروع خوب، شروع احساسی و پُرکشش

ویژگی دیگر روایت موفق، شروع خوب است. اگر روایت نتواند در همان لحظات اول احساسات مخاطب را درگیر کند، شکست خورده است. مثلا در تلویزیون، قاعده «سه ثانیه طلایی» را برای جذب مخاطب دارند. اینکه مخاطب سه ثانیه فرصت می‌دهد تا قانع شود پای برنامه بماند. در سخنرانی‌ها، چند ثانیه اول کلیدی است. شروع خوب دو ویژگی دارد: ۱. احساسی؛ ۲. خطرپذیر و متهورانه (پُر ریسک). اولا، روایت بدون درگیر کردن احساسات، اقناع نمی‌کند. راویان موفق دفاع مقدس استاد این کار هستند. آنها سخنرانی خود را اینگونه آغاز می‌کنند: "همین جایی که نشستید، خون ده شهید ریخته. " این یک شروع احساسی و قوی است که مخاطب را میخکوب می‌کند. ابتدا احساس را درگیر می‌کنند، بعد جزئیات را ارائه می‌دهند: مثلا در عملیات کربلای پنج که رمز آن یا فاطمة الزهرا بود، بسیاری از شهدا و جانبازان، از بازو و پهلو زخم برداشتند. مخاطب اقناع می‌شود که فداکاری زیاد بوده و خاک مقدس است، بدون اینکه به او گفته شود "خاک مقدس است". یعنی در نهایت، مخاطب خود به نتیجه‌ای درباره ایثار و میهن‌پرستی می‌رسد.

در شگرد انگیزش احساسات، بازی با احساسات منفی قوی‌تر و مؤثر عمل می‌کند. اگرچه احساسات مثبت مانند امید و شادی نیز مؤثرند، اما پژوهش‌ها نشان می‌دهند احساسات منفی مانند ترس، خشم و ناامنی، اثرگذاری عمیق‌تر و قوی‌تری دارند. بسیاری از سیاستمداران و رسانه‌ها از این اصل بهره می‌برند. بسیاری از گروه‌های مرجه اجتماعی مانند سلبریتی‌ها اغلب با احساسات منفی بازی می‌کنند، که منجر به ناامیدی و یأس و افسردگی می‌شود. در سیاست، در ایام انتخابات بخصوص، از جناحی خاص زیاد این پروپاگاندا را می‌شنویم که "اگر فلانی بیاید، جنگ می‌شود" یا "سایه جنگ را دور کردیم". این احساس منفی عمیق‌تر اثر می‌گذارد. شعار «اگر فلان کس رئیس‌جمهور شود، کشور به جنگ کشیده می‌شود» مستقیم‌ترین راه برای فعال کردن حس ترس در انتخابات است. البته استفاده نامتعادل و غیرمسئولانه از این احساسات می‌تواند به بی‌اعتمادی و ناامنی اجتماعی دامن بزند و باید با مسئولیت‌پذیری اخلاقی همراه باشد.

ثانیا، روایت جذاب باید شروعی چالشی پرریسک داشته باشد تا ادامه جذاب شود. مغز انسان به طور غریزی به تهدید‌ها و موقعیت‌های پرتنش توجه می‌کند. در دنیای سریال‌ها نیز همین قاعده حاکم است. شروع پرهیجان و پرتنش و چالش با صحنه‌های تعقیب‌وگریز، تیراندازی یا یک جنایت مرموز، نمونه‌ای عینی از همین شروع پرریسک است که مخاطب را تا انتها میخکوب می‌کند. مثلا در سریال موفق "گاندو"، قسمت اول با تعقیب جاسوس، هلیکوپتر در میدان هفت‌تیر، جنگنده‌ها و فرود اجباری هواپیما شروع می‌شود. این چالش و ریسک، مخاطب را نگه می‌دارد. بدون شروع احساسی و پرریسک، روایت جذاب نیست.

اقناع، هدف نهایی روایت

در نهایت، روایت ابزار رهبری است، چون اقناع می‌آفریند. با ارائه جزئیات در ساختار قیفی، شروع احساسی و پرریسک، و سپردن نتیجه به مخاطب، اقناع عمیق می‌شود. یادمان باشد، نقطه پایان روایت جایی است که اقناع شکل می‌گیرد. در رسانه‌ها، سخنگاه‌ها و حتی زندگی روزمره، باید به این قواعد و فرمول‌ها توجه کنیم. اگر روایت درست بسازیم، می‌توانیم افکار را تغییر دهیم و رهبری کنیم. روایت هنر، مهارت و علم اقناع است.

سلطنت در عصر اطلاعات با روایت غالب است. همان گونه در سریال «بازی تاجوتخت» در نهایت، این نه قویترین جنگجو، بلکه کسی بر تخت سلطنت مینشیند که روایت پیروزی را برای دیگران تعریف کند. در جهان امروز، قدرت از آنِ کسانی است که هنر روایتگری را بلدند. آنها لزوماً صاحب حق نیستند، اما صاحب روایت هستند. آنها میدانند چگونه با ارائه جزئیات دقیق، مخاطب را در مسیر کانالیزهی استدلالی خود قرار دهند، چگونه با یک شروع احساسی و پرکشش او را جذب کنند و چگونه اجازه دهند تا مخاطب، نتیجهگیری نهایی را خود انجام دهد تا احساس اقناع و مالکیت کند. چه در عرصه سیاست داخلی یک کشور، چه در رقابت‌های انتخاباتی و چه در جنگ رسان‌های بینالمللی، پیروز نهایی کسی است که داستان و روایت بهتری برای تعریف کردن داشته باشد. در دنیایی که اطلاعات به وفور یافت میشود، اما روایت‌های قانعکننده کمیاب هستند، سلطنت از آنِ بهترین قصهگوهاست. بنابراین، برای درک تحولات جهان امروز، باید به دنبال رمزگشایی از روایت‌های پشتپرده بود و فهمید که چه کسانی دارند قصه جهان ما را مینویسند.

ارسال نظرات