شنبه ؛ 29 شهريور 1404
29 شهريور 1404 - 13:45
مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / خودمختاری راهبردی در عمل؛ ایران موفق، قطر و اروپا ناکام

در جهان امروز همه کشورها «استقلال سیاسی» دارند. یعنی در نظام بین‌الملل، هر دولت ملی بازیگری مستقل شناخته می‌شود، پرچم و سرودملی دارد، به سازمان ملل نماینده می‌فرستدو در ظاهر می‌تواند درباره سیاست‌ها و برنامه‌های خود تصمیم‌گیری کند اما آیا این استقلال سیاسی به معنای آزادی عمل واقعی در صحنه جهانی است؟
کد خبر : 19950

تبیین:

کیهان / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

این جای خالی با کار و تلاش پر می‌شود

عباس شمسعلی

وقتی پای مدیریت اجرائی کشور در میان باشد، آنچه بیش از هر چیزی برای رفع موانع و حل مشکلات لازم است، آسیب‌شناسی ایرادات، برنامه‌ریزی برای رفع آنها و از همه مهم‌تر؛ ورود جدی و عملی به اجرای برنامه کارشناسی است.
این اصل چه در راس دولت به عنوان اتاق فرماندهی و ناوبری کِشتی امورات کشور و چه در ابعادی دیگر و به صورت تخصصی در وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مربوط به مسایل مختلف باید همواره مورد توجه قرار گیرد و صدالبته هرگونه تخطی یا غفلت از آن یا سرگرم شدن به حواشی و مسایل خارج از اولویت یا وظیفه، مانع اجرای درست وظایف و اداره صحیح کشور و در نتیجه اختلال در رفع مشکلات مردم می‌شود.
 این حاشیه که همچون سمی قوی عمل می‌کند، آنگاه مخرب‌تر و مهلک‌تر می‌شود که خدای ناکرده از سوی همان کسانی که وظیفه اجرای امورات کشور را دارند ایجاد و مطرح شود.
همچنین تغییر در اولویت‌ها در مسیر پیشبرد مسایل کشور و افتادن به دام مسایل کم اهمیت‌تر در شرایطی که مردم چشم انتظار حل مسایل کلیدی و اصلی خود هستند؛ یک ضربه ویرانگر دیگر به ساختار اجرائی کشور و البته امید مردم محسوب می‌شود.
از سوی دیگر؛ می‌توان از سخنوری به جای عملگرایی به عنوان یکی دیگر از موانع تحقق برنامه‌ها و رفع مشکلات اشاره کرد، زیرا در شرایطی که وظیفه یک مدیر کار و تلاش و مدیریت میدانی است، سخنرانی در جلسات کم ثمر و تکرار حرف‌های کم بازده گره‌ای از کار مردم باز نمی‌کند.
با این تفاسیر باید تاکید کرد که مدیریت اجرائی کشور از یک بخشداری گرفته تا اداره وزارتخانه و دولت بیش از هر چیزی نیازمند کار و تلاش و جدیت در انجام وظایف و عمل به برنامه‌های مدون است.
در این میان هر مدیر و مسئولی باید ضمن کار و تلاش، بدون بهانه گیری یا فرافکنی و حواله دادن مسایل به زمین و زمان و... پاسخگوی مسایل و اشکالات موجود در حوزه مدیریت خود باشد. 
نباید مسئولی گرانی مرغ را صرفاً به گرما و قطع برق ربط دهد یا مسئولی دیگر بدون اینکه توضیح بدهد دقیقاً برای رفع ناترازی‌ها چه گام‌های عملیاتی و مؤثری برداشته شده است، چشم بسته غیب گفته و وعده رفع یا کاهش خاموشی‌ها با آغاز پاییز را بدهد! 
چند روز قبل رئیس‌جمهور محترم خواستار رفع موازی‌کاری‌ها شدند، این در حالی است که باید گفت ضمن ارج نهادن به تلاش مسئولانی که به وظایف خود عمل می‌کنند، متاسفانه در موارد متعددی بیش از اینکه شاهد کار یا موازی کاری باشیم شاهد کم‌کاری یا رهاشدگی هستیم.
سرعت عمل و دادن اطمینان به مردم که دولت در فلان مسئله 1- مشکل را رصد و شناسایی کرده است،2- برای رفع آن برنامه دقیق دارد و 3-با همه توان به اجرای برنامه مورد نظر و رفع مشکل ورود کرده است، مسئله مهمی است که همواره باید مورد نظر دولت‌ها قرار بگیرد.
وقتی یک مشکل قابل رفع با وجود گذشت زمان و انواع و اقسام اظهارنظرها همچنان ادامه دارد و به یک مشکل مزمن تبدیل می‌شود، پیام مناسبی برای مردم نخواهد داشت. به عنوان مثال این روزها و به ویژه در یک سال اخیر بارها شاهد انواع اظهارنظرها درباره تخلفات در برخی نانوایی‌ها هستیم بدون اینکه مشکل برطرف شود. در این مورد خاص بارها مسئولان مختلف به بیان تکرار تخلفات در این حوزه پرداخته‌اند، دریغ از یک کار عملی دقیق و حساب‌شده که مشکل را با در نظر گرفتن همه جوانب رفع کند.
اهمیت کار جدی در حوزه مسئولیت اجرائی کشور تا جایی است که رهبر انقلاب 16 شهریور ماه جاری در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت، اظهار داشتند:«به دوستان عزیزمان عرض می‌کنم از فرصت خدمت به مردم قدردانی کنید. این فرصت اولاً به همه داده نمی‌شود، ثانیاً همیشه داده نمی‌شود. من و شما چند سال یک مسئولیتی داریم، یک کاری داریم، یک میدانی داریم که می‌توانیم در این میدان حرکت کنیم، کار کنیم، به مردم خدمت کنیم و می‌توانیم در این مدت خدا را از خودمان راضی کنیم؛ این را از دست ندهیم. از ساعت‌ساعتِ این عمرِ خدمتیِ خودمان استفاده کنیم. اگر این توصیه را عمل کنیم و تحقق پیدا کند و به موازی‌کاری و بیکاری و کم‌کاری و سرگرم شدن به مسائل دیگر نپردازیم، به نظر من همان‌طور که گفتند، مشکلات حل خواهد شد و در کوتاه‌مدت یا میان‌مدت هم حل خواهد شد؛ این‌جور نیست که حالا بگوییم منتظر سال‌ها خواهیم بود. به خصوص در مورد آن مسائل اقتصادی و مسائلی که به معیشت مردم ارتباط پیدا می‌کند، بایستی خیلی جدی‌تر عمل کرد.»
رهبر انقلاب در ادامه همین تاکید بر روی جدیت در انجام وظایف، ورودی دقیق به مسئله اولویت‌بندی هم داشتند و فرمودند: «در کارها باید به اولویت‌ها توجه کرد. کار زیاد است. توان ـ چه توان مالی و چه توان انسانی و بشری ـ قاعدتاً کمتر از نیاز به کاری است که باید انجام بگیرد. باید اولویت‌ها را پیدا کرد که ملاک در اولویت هم یکی فوریت است، یکی زیرساختی بودن؛ اینها اولویت است. بعضی از کارها فوریت دارد، بعضی از کارها جنبه‌های زیرساختی دارد؛ اینها اولویت دارد. به این اولویت‌ها باید توجه کنیم. یکی از خطوط اصلی مدیریت همین است که انسان بتواند تشخیص بدهد و پیدا کند اولویت‌ها را.»
بی‌شک یکی از موفق‌ترین دولت‌ها در تحقق این دو اصل یعنی اولویت‌بندی در امور و انجام جدی کارها، دولت شهید رئیسی بود که با محوریت آن شهید بزرگوار که برای انجام وظایف شب و روز و جمعه و شنبه نمی‌شناخت توانست در مدتی کمتر از سه سال کارهای بزرگی برای کشور و مردم انجام دهد.
با همین اولویت‌بندی و جدیت بود که با شروع به کار دولت شهید رئیسی مسئله ورود واکسن کرونا به کشور حل شد، خاموشی‌های آزاردهنده به جا مانده از دولت پیشتر با برنامه‌ریزی و رفع موانع، مدیریت و مرتفع شد و ده‌ها نمونه اقدامات دیگر که می‌توان اشاره کرد.
نکته مهم در این خصوص که باید مورد توجه قرار گیرد نقش رئیس‌جمهور به عنوان موتور پیشران و لوکوموتیو کِشنده قطار دولت در مسیر انجام وظایف است.
رئیس‌جمهور است که می‌تواند با اشراف بر امور، پیگیری کارها، بازخواست از مدیران، ایجاد انگیزه و دمیدن روح کار و تلاش به بدنه دولت، باعث تحول در مدیریت اجرائی کشور شود.
اکنون از رئیس‌جمهور محترم کشورمان که به تعبیر رهبر انقلاب شخصیتی «پرکار» و «پرتلاش» هستند، انتظار این است که با به خط کردن تمام ظرفیت‌های دولت و ایجاد فضای عملگرایی در بین تمام مسئولان و پرکردن جاهای خالی مدیریتی با گزینه کار و تلاش و همچنین برخورد با کم‌کاری‌ها و حاشیه‌پردازی‌ها به جای انجام وظایف که قطعاً به رفع مشکلات مردم منجر خواهد شد، دولت را نیز شایسته دریافت عنوان «پرکار» و «پرتلاش» نمایند.

جوان / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

۲ دفاع مقدس متفاوت با دستاورد‌های مشترک

حسین عبداللهی‌فر

امسال مردم قهرمان ایران در حالی سالگرد هشت سال دفاع مقدس خود را جشن می‌گیرند که یک دفاع مقدس دیگر را در کارنامه خویش به ثبت رسانده‌اند. دفاع مقدس هشت ساله با تجاوز رژیم بعث عراق با محوریت شخص صدام از مرز‌های غربی کشورمان به صورت زمینی آغاز گردید و به لحاظ راهبرد و تاکتیک، فرماندهی و لجستیک، اطلاعات و عملیات، نیرو و تجهیزات، شیوه و ابزار، گستره و جغرافیا تفاوت‌های زیادی با دفاع مقدس ۱۲ روزه دارد، اما اشتراکات فراوانی نیز با یکدیگر داشتند که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 
هر دو جنگ، به لحاظ ماهیتی جنگی نیابتی بودند که طراح اصلی آن امریکا و از سوی همه دشمنان اسلام و مسلمین پشتیبانی می‌شد. هدف هر دو جنگ، براندازی نظام اسلامی و تجزیه ایران بود که ناکام ماند. هر دو جنگ برق آسا و بر اساس اصل غافلگیری طراحی و اجرا شد. هر دو جنگ با فرض ایران ضعیف شکل گرفته و تصور دشمنان این بود که ملت ایران فاقد مولفه‌های لازم برای دفاع و قدرت بازدارندگی، ثبات سیاسی و سازمان رزم می‌باشد. در هر دو جنگ از ظرفیت جریان معارض نظام اسلامی، اپوزیسیون و گروهک‌های ضدانقلاب به اشکال مختلف استفاده شد. در هر دو جنگ نقش ولی فقیه به عنوان عامل اصلی نجات کشور از بحران، مدیریت صحنه، هدایت افکار عمومی و مقابله با جنگ روانی دشمن بسیار پررنگ و قابل درک بود. امامین انقلاب در هر دو جنگ ابتدا شوک ناشی از تجاوز نظامی را مهار کرده و با درایت افق پیروزی ملت ایران را روشن ساختند. در هر دو جنگ، جهان شاهد بازیابی قدرت، بازدارندگی و واکنش قاطع نظام اسلامی بود. در هر دو جنگ خسارات مادی و انسانی زیادی به طرفین تحمیل شد، اما مهم نتیجه بود که در هر دو جنگ برنده میدان ملت ایران بود. 
یکی از مهمترین وجوه اشتراک هر دو دفاع مقدس ملت قهرمان ایران، دستاورد‌های بزرگ آن می‌باشد که مهمترین آنها عبارتند از: 
۱. یکی از دستاورد‌های بزرگ ملت ایران در هر دو جنگ، تحمیل آتش‌بس به دشمن بود. در دفاع اول، چند سال طول کشید تا رژیم بعث ناگزیر شد به شروط ملت ایران برای برقراری آتش بس تن دهد و در دفاع دوم، تنها ۱۲ روز بیشتر طول نکشید تا رژیم صهیونی مجبور به درخواست آتش بس گردید. 
۲. در هر دو جنگ افکار عمومی جهان حتی اندیشکده‌های غربی ایران اسلامی را صریحاً پیروز جنگ معرفی کردند. طبق نظرسنجی‌های معتبر دنیا ۶۱ درصد، دولت ایران را پیروز جنگ دانسته و این رقم در منطقه به ۸۰ درصد می‌رسد. در ایران نزدیک ۸۴ درصد مردم نظام اسلامی را پیروز میدان می‌دانند. 
۳. افزایش قدرت بازدارندگی نظام اسلامی و استحکام نیرو‌های مسلح در هر دو جنگ از دیگری دستاورد‌های مهم ملت ایران می‌باشد. نتیجه عملی این افزایش قدرت در جنگ ۱۲ روزه زمانی روشن شد که پس از گذشت ۱۲ ساعت جهان شاهد شلیک موشک‌های هایپرسونیک سپاه اسلام بود. موشک‌هایی که قدرت‌های اتمی و ناتو را به تسلیم کشاند و رویای براندازی و تجزیه ایران را باطل کرد. 
۴. یکی دیگر از دستاورد‌های قابل توجه ایرانیان در هر دو جنگ مقابله با جنگ روانی و شناختی دشمن و موفقیت در روایت اول پیروزی ایران بود که در مقابله دستگاه تبلیغاتی عظیم غرب و تلاش‌های بسیار دشمن در تحریف شکست رژیم، طراحی عملیات روانی پیچیده برای القای شکست به مردم ایران با وجود حمله به رسانه ملی کشورمان پیروزی بزرگی محسوب می‌گردد. 
۵. ابطال تصویر ایران ضعیف و نمایش ایران قوی در هر دوجنگ یک دستاورد بزرگ برای ملت ایران بود. چراکه مفروض دشمن برای حمله به ایران در هر دو جنگ، ایران ضعیف بود. 
۶. محکومیت جهانی متجاوز یک پیروزی بزرگ در هر دو جنگ بود با این تفاوت که در جنگ اول، هشت سال طول کشید تا این شرط در قطعنامه شورای امنیت لحاظ شود. در این ۱۲ روز ۱۲۰ کشور جهان و اتحادیه زیادی رژیم صهیونی را محکوم کردند. 
۷. تحمیل شکست‌های میدانی سنگین در هر دو جنگ به طرف مقابل به منظور توقف ماشین جنگی متجاوز و دفاع از کیان، حیثیت، تمامیت ارضی و اقتدار ملت ایران. 
۸. در هر دو جنگ ثابت شد خط سازش و مذاکره محکوم به شکست بوده و تنها راه ملت ایران مقاومت و دفاع است. 
۹. یکی از نتایج مهم هر دو جنگ نمایش اتحاد ملی و انسجام اجتماعی ملت ایران بود که با خلق صحنه‌های افتخارآفرین زیادی از ایثار و گذشت، قهرمانی خود را به نمایش گذاشت. 
۱۰. افزایش باور مردم به ویژه جوانان به لزوم قوی شدن ایران، به موشک، به ایستادگی، به خباثت دشمن و اینکه اگر توان دفاع از خود نداشته باشی بی‌دفاع کشته خواهی شد.

آرمان امروز / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

راهبرد رادیکال

عبدالرضا فرجی راد 

نتانیاهو با اقدامات رادیکال در منطقه به دنبال برتری ژئوپلیتیکی در منطقه است و با حملات گهگاهی به بعضی کشورها تثبیت برتری ژئوپلیتیکی را پی می‌گیرد. با حمایتی که از سوی ترامپ به عمل میاید وی نمی خواهد فرصت را از دست بدهد و تا زمانیکه ترامپ در قدرت هست بدنبال رسیدن به هدف است.
وی به این زودی ها نه لبنان، نه سوریه و نه غزه را هم رها نخواهد کرد.‌ در چند ماه اول حضور ترامپ در کاخ سفید دست به عصا حرکت می کرد که بی گدار به آب نزند که ترامپ را خشمناک کند ولی به تدریج و با زیرکی توانست در کابینه ترامپ نفوذ کند و رییس جمهور امریکا را در اختیار خودش بگیرد.
ترامپ هم وقتی که دید نمی تواند مساله اوکراین،‌ ایران و غزه را به صورت مسالمت آمیز حل کند و برای خودش دستاوردهای بزرگ بسازد به سیاستهای تنش زا روی آورد که با سیاستهای نتانیاهو همخوانی دارد.
بنظر می رسد که از جایزه صلح نوبل هم دست شسته و ناامید شده و خود این مساله خطر تنش را در جهان و بویژه در منطقه ما بالا میبرد.
در واقع سرعت تحرکات اخیر نتانیاهو در این چند ماه چیزی نیست جز همراهی ترامپ که امری خطرناک است.
بعید است در رابطه با ایران تا تعیین تکلیف مکانیزم ماشه اقدامی انجام دهند ولی اگر کار با اروپا به بن بست کامل برسد و نهایتا اسنپ بک فعال بشود احتمال خطر بسیار بالا میرود.
هر چند که اسراییل و امریکا بررسی می کنند که در صورت حمله چکار نکنند که صدمات جنگ شهری به اسراییل را به کمترین حد برسانند.
جنگ ۱۲ روزه قبلی و صدمات وارده به مکانهای شهری و تخریبهای قابل توجه در اسراییل که از جنگ ۱۹۴۸ بی سابقه بوده برای جغرافیای کوچک اسراییل تکرارش آن هم مثلا در دو الی سه هفته غیر قابل تحمل است و اگر تجاوزی به ایران صورت گیرد در صددند با ابتکارات جدید این صدمات به حداقل برسد.
هر چند در ایران صدمات جبران ناپدیری را وارد کردند و باز هم توان زدن چنین صدماتی را دارند ولی صدماتی که ایران به اسراییل وارد کرد و احتمالا دو باره نیز در صورت تجاوز میتوان وارد شود یک مانعی است برای تثبیت این برتری ژئوپلیتیکی که به دنبال آن هستند که چگونه این را بشکنند. لذا جدی شدن بحث موشکی که امریکایی ها در هفته های اخیر مطرح می کنند در همین راستاست.
ترامپ علی رغم هزینه هایی که بخاطر حملات اسراییل به کشورهای متحد همچون قطر و احتمالا عراق و شاید هم سوریه متحد محافظه کاران عرب میپردازد ولی از تثبیت برتری ژئو پلیتیکی اسراییل حمایت می کند تا توان امریکا را صرف چین کند. لذا هر چه چین نفوذش را در منطقه خاورمیانه بیشتر کند در مقابل استراتژی ژیوپلیتیکی ترامپ مانع ایجاد می کند که چینی ها بتدریج به این پی برده اند و تاثیر گذاری‌شان در منطقه بیشتر میشود و البته باید بطور مداوم حساسیت چینی ها را بالا برد.

رسالت / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

سازمان ملل یا سیرک قدرت؟

مسعود پیرهادی
سازمان ملل متحد میراثی از آرمان‌های بشر پس از دو جنگ جهانی بود؛ نهادی که قرار بود سایه شوم جنگ را از سر بشریت بردارد و مکانیسمی برای حفظ صلح و امنیت جهانی فراهم کند. فلسفه تأسیس جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل، ساده و شریف بود: پیشگیری از تکرار فجایع. اما همان منشور صلح‌طلبانه از آغاز با دو قید ساختاری همراه شد؛ واگذاری «وظیفه اصلی» حفظ صلح به شورای امنیت و اعطای حق وتو به پنج قدرت بزرگ. این دو بند، امروز به نقطه ضعف بنیادین سازمان ملل تبدیل شده است؛ چراکه کافی است یکی از اعضای دائم اراده‌ای سیاسی داشته باشد تا شورا از ایفای مسئولیت بازبماند و جان هزاران انسان در گرو تعلل یا مصالحه‌های قدرت قرار گیرد.
نمونه اخیر آن را در بحران غزه دیدیم؛ قطعنامه‌ای برای آتش‌بس فوری و بازگشت کمک‌های بشردوستانه با حمایت گسترده اعضای شورا روی میز بود، اما با وتوی آمریکا بی‌اثر شد. این رفتار نه فقط نقض روح منشور، بلکه ضربه‌ای عمیق به اعتبار شورای امنیت در افکار عمومی جهانی بود. یا فعال‌سازی مکانیسم ماشه برای کشوری که بعد از حمله به زیرساخت‌های هسته‌ای هم کماکان خود را متعهد به ارتباط با آژانس انرژی اتمی می‌داند یعنی حنای سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی دیگر رنگی ندارد یا بهتر بگوییم از ابتدا نداشت. به این ترتیب، نهادی که باید حافظ صلح باشد، به مجلسی برای توجیه سیاست قدرت‌ها فروکاسته می‌شود.
سه نقد اساسی بر این ساختار وارد است: نخست، تناقض میان مأموریت و اختیار؛ جهانیان اختیار صلح را به شورایی سپرده‌اند که اعضای دائمش مجازند همان اختیار را معلق کنند. دوم، عدالت بین‌المللی در عمل تابعی از زور و نفوذ قدرت‌ها شده است و سوم، تکرار این ناکامی‌ها سبب خستگی و بی‌اعتمادی افکار عمومی و نهایتا عادی شدن ظلم می‌شود؛ بدترین پیروزی ظالم آن است که جنایتش به رویدادی روزمره بدل شود.
از سوی دیگر، این پرسش همواره باقی است که چگونه برخی قدرت‌ها که با وتوی خود مانع آتش‌بس می‌شوند، خود را نامزد یا سزاوار جایزه صلح معرفی می‌کنند؟
پاسخ را باید در روایت‌سازی رسانه‌ای، سیاسی بودن جوایز بین‌المللی و دوگانگی رفتار قدرت‌ها جست‌وجو کرد. تاریخ نشان داده که اعطای جوایز، الزاما به معنای مشروعیت اخلاقی نیست، بلکه بیشتر تابع معادلات سیاست و روایت است.
با این حال، راهکارها روشن است: استفاده فعال‌تر از مکانیسم «اتحاد برای صلح» در مجمع عمومی، فشار دیپلماتیک و رسانه‌ای هماهنگ، بهره‌گیری از مراجع حقوقی بین‌المللی برای ثبت و پیگیری جنایات، باز کردن مسیرهای انسانی حتی در دل جنگ، و نهایتا حرکت به سوی اصلاحات ساختاری در سازمان ملل و محدودسازی منطق وتو.
سازمان ملل با نیت جلوگیری از خونریزی زاده شد؛ اما امروز در معرض این خطر است که به ابزار مشروعیت‌بخشی به همان خونریزی‌ها بدل شود. ایستادگی در برابر این روند، نه فقط وظیفه دولت‌ها، بلکه مسئولیت رسانه‌ها، نخبگان و افکار عمومی است. جلوگیری از عادی‌شدن ظلم و مطالبه اصلاحات، شرط آن است که نهاد بین‌المللی به جای «سیرک قدرت»، بار دیگر به خانه صلح نزدیک شود.

فرهیختکان / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

دوست‌داشتنِ منفورترین رژیم دنیا

رضا کردلو

1- رابرت پریش یکی از آن بچه‌هایی بود که در فیلم‌ها دنبال چارلی چاپلین می‌دوید و ماهی ۷ دلار حقوق می‌گرفت. کتابی دارد که در آن نوشته سال‌ها در استودیوهای مختلف کار کرد و بعد از مدت‌ها دستیاری تدوین، به تدوینگری رسید. خودش می‌گوید که از جان فورد که استاد مسلم سینماست، خیلی چیزها یاد گرفت و چند تا از کارهای جان فورد را هم تدوین کرد. می‌دانیم که جان فورد رکورددار دریافت اسکار در تاریخ این رویداد است؛ او ۴ اسکار بهترین کارگردانی گرفته است. رابرت پریش می‌گوید که سال‌ها گذشت و من برای فیلم «جسم و روح» اسکار گرفتم. رفتم دیدن جان فورد. او روی یک صندلی چرمی نشسته بود. گفت: «رابرت، شنیدم اسکار گرفتی؟» گفتم: «بله قربان». برگشت گفت: «من ۴ تا گرفتم. مجسمه اسکارت را می‌بری دوتا کوچه پایین‌تر ۲۵ سنت می‌فروشی و دوتا لیوان قهوه می‌گیری. رمز ماندگاری، اسکار نیست.»

2- فیلم اعتراض بازیگران مطرح هالیوود به نسل‌کشی در غزه را که دیدم یاد این خاطره رابرت پریش از جان فورد افتادم. طرف اسکار دارد! عالی‌ترین جایگاهی را که یک سینماگر می‌تواند به آن برسد، لمس کرده است. اگر قرار بر محرومیت و ممنوعیتی باشد، دامن او را در ینگه دنیا بیشتر خواهد گرفت، چنانچه دامن دانشجویان آمریکایی را گرفت و موجب اخراج و تعلیق صدها نفر از آن‌ها شد. با این همه دست به اعتراض می‌زند، چرا که متوجه است مسئله دیگر اختلاف سلیقه یا پذیرفتن و نپذیرفتن یک نظام سیاسی نیست! مسئله انسانیت است. این را ستاره‌های هالیوود فهمیده‌اند. راز ماندگاری‌شان حالا در همراهی با «آزادگی» و «انسانیت» است. ولی دریغ از بسیاری از هم‌صنفان ایرانی‌شان که به بهانه‌های گوناگون سکوت پیشه کرده‌اند.

3- سال‌ها پیش، گفت‌وگویی داشتم با فریدون جیرانی و از لابه‌لای حرف‌هایش دنبال طرح سؤال جدیدتر بودم. می‌خواستم به چالشش بکشم. جمله‌ای طلایی گفت: «چه پارادوکسی می‌خواهی از من دربیاوری؟! من روشنفکر نیستم که تناقض داشته باشم.» همین را تیتر کردم.

4- این تعریف یک فیلمساز و روزنامه‌نگار باسابقه از «روشنفکر» ایرانی است. حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند. دیگر لازم نیست توضیح دهیم فیلسوفی که سال‌ها برای کانال‌های واتسا‌پی‌فامیلی در اهمیت ارزش اخلاق مطلب تولید می‌کرد، بعد از دو سال از ماجرای نسل‌کشی اخیر غزه و بعد از جنگ علیه کشور خودش، یک گزاره اخلاقی یک‌خطی هم تولید نکرده است! دیگر جای سؤال نیست که چرا سینماگری که برای گربه مراسم ترحیم می‌گرفت، کشته و زخمی و مفقود شدن چند هزار نفر را نادیده می‌گیرد! و معلوم است چرا آنکه از زندگی زن می‌گفت در قبال بزرگ‌ترین زن‌کُشی عامدانه تاریخ، سکوت کرده است. تناقض، ماهیت روشنفکری ایرانی است. می‌خواهی روشنفکر باشی، متناقض باش.

5- یکی از جملات رهزن که متأسفانه در باور برخی طرف‌داران جمهوری اسلامی نیز رخنه کرده، این است که سکوت سینماگر و هنرمند و روشنفکر ایرانی به‌خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی است و اگر در اینجا جمهوری اسلامی نبود، این‌ها به کشتار در غزه اعتراض می‌کردند. این یکی از کلاه‌هایی است که روشنفکر ایرانی روی سر مخاطبانش می‌گذارد. روشنفکر ایرانی که بخشی از واحد سیاسی اصلاحات در ایران از تقی‌زاده تا محمد خاتمی است، خود را آن‌چنان غربی می‌بیند که «خودِ انسانِ غربی» این همه خودش را متعهد به غرب نمی‌بیند. این وابستگی فکری، البته تبعاتی هم دارد؛ یکی از آن‌ها، «دیگری» دیدنِ انسانیت است، غیریت‌سازی با انسانیت و همین می‌شود که وقتی می‌بیند نقطه آمالش - غرب - دارد کودک پنج‌ساله را هدشات می‌زند، گاوگیجه می‌گیرد! ولی باز دم برنمی‌آورد. این سکوت کَریه، آن هم در حالی‌که در برجسته‌ترین رویدادهای سینمایی جهان فریاد «فلسطین آزاد» بلند است، محصول سال‌ها تلاش برخی از اصلاح‌طلبان در غیریت‌سازی از انسانیت است. نتیجه سال‌ها «به ما چه؟» گفتن، به بار نشسته است! و آخر مگر همه این رفتارها محبوب‌شدن برای غرب نیست! در غرب هم که سقف اعتباری که به فیلمساز ایرانی می‌دهند همان چند ثانیه‌ای است که بهمن قبادی در نقش گارسن رستوران، برای آل پاچینو دسر بیاورد و برود! جایزه‌های خارجی هم که حالا از چشم ایرانی‌ها افتاده است. ۲۴ ساعت بیشتر ضریب رسانه‌ای ندارد. جعفر پناهی اگر از یک جشنواره محلی جایزه می‌گرفت، بسامد رسانه‌ای بیشتری داشت. اما از کن جایزه گرفت و ۲۴ ساعت هم درباره‌اش توی رسانه‌های ایرانی و شبکه‌های اجتماعی دادار دودور نشد!

6- شاید هم تقصیر مخاطبان ایرانیِ روشنفکر ایرانی است که اساساً با انتظار داشتن از او، او را مهم جلوه می‌دهند و او به خیال خود فکر می‌کند در مرکز عالم قرار دارد. این نتیجه‌گیری را بیشتر به صلاح این متن می‌دانم که از این پس هرگونه انتظار و توقع از روشنفکر و آکادمی ایرانی را بی‌خیال شویم و بگذاریم این خواب‌زده‌ها را آب غفلت ببرد. دنیا اما راه دیگری می‌رود. خیابان‌ها در تسخیر آزادگان است و مطرح‌ترین چهره‌ها در رویدادهای هنری و فرهنگی «مرگ بر ارتش اسرائیل» را سر می‌دهند. خوش‌به‌حال ما و مردم ما که «امروز دشمن ما، یعنی رژیم صهیونی، منفورترین رژیم دنیا است.»

وطن امروز / مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۴

خودمختاری راهبردی در عمل؛ ایران موفق، قطر و اروپا ناکام

محسن ردادی

در جهان امروز تقریباً همه کشورها «استقلال سیاسی» دارند. یعنی در چارچوب نظام بین‌الملل، هر دولت ملی به ‌عنوان بازیگری مستقل شناخته می‌شود، پرچم و سرود ملی دارد، به سازمان ملل نماینده می‌فرستد و در ظاهر می‌تواند درباره سیاست‌ها و برنامه‌های داخلی و خارجی خود تصمیم‌گیری کند اما آیا این استقلال سیاسی به معنای آزادی عمل واقعی در صحنه جهانی است؟
پاسخ کوتاه: خیر! تجربه دهه‌های اخیر نشان می‌دهد میان «استقلال سیاسی» و «خودمختاری راهبردی» فاصله‌ای جدی وجود دارد. بسیاری از کشورها در سطح تاکتیک‌های روزمره یا سیاست‌های کوتاه‌مدت اختیار عمل دارند اما زمانی که پای تصمیم‌های کلان، خطوط قرمز امنیتی یا منافع راهبردی به میان می‌آید، ناچارند به نقشه‌هایی تن دهند که قدرت‌های مسلط جهانی ترسیم کرده‌اند.
این مساله در روزگار ما اهمیت دوچندان پیدا کرده است، چرا که جهان در حال حرکت از یک نظم تک‌قطبی به سمت نظمی چندقطبی است؛ بازیگران جدیدی مثل چین، روسیه، هند و حتی قدرت‌های منطقه‌ای می‌کوشند در طراحی نقشه‌های آینده سهمی داشته باشند. در چنین فضایی، کشورهایی که توانایی «خودمختاری راهبردی» دارند، می‌توانند بر اساس منافع ملی خود عمل و در تعیین قواعد بازی مشارکت کنند اما کشورهایی که فاقد این توانایی‌اند، به حاشیه رانده می‌شوند و حتی گاهی مجبور می‌شوند برخلاف منافع ملی خود رفتار کنند.
بنابراین پرسش اصلی این است: چه کشورهایی از خودمختاری راهبردی برخوردارند، چه کشورهایی فاقد آنند و این موضوع چه پیامدهایی دارد؟
* تعریف و تبیین مفهوم
برای روشن‌تر شدن بحث، ابتدا باید تفاوت میان سطوح مختلف استقلال و تصمیم‌سازی را توضیح داد.
۱- استقلال سیاسی: همه دولت‌های عضو سازمان ملل از این سطح برخوردارند. به این معنا که دارای حاکمیت ملی و مرزهای رسمی‌اند و در ظاهر کسی نمی‌تواند مشروعیت آنها را زیر سوال ببرد.
۲- استقلال تاکتیکی: بسیاری از کشورها می‌توانند در حوزه‌های محدود و کوتاه‌مدت منطقه‌ای تصمیم‌گیری کنند. مثلاً درباره سیاست‌های امنیتی، همکاری‌های اقتصادی، پروژه‌های عمرانی یا نوع روابط دیپلماتیک با کشورهای منطقه. این سطح از استقلال، نوعی آزادی عمل نسبی است اما محدود به حوزه‌های منطقه‌ای است که تهدیدی برای نظم جهانی قدرت‌ها محسوب نمی‌شود.
۳- خودمختاری راهبردی: تنها شمار اندکی از کشورها به این سطح می‌رسند. خودمختاری راهبردی یعنی کشوری بتواند در موضوعات حیاتی و کلان - مانند امنیت ملی، سیاست خارجی در قبال قدرت‌های بزرگ، نوع ائتلاف‌های منطقه‌ای یا توسعه فناوری‌های پیشرفته راهبردی - بر اساس منافع ملی و اراده داخلی تصمیم‌گیری کند، بی‌آنکه تابع خطوط قرمز یا نقشه‌های ترسیم‌شده توسط قدرت‌های مسلط باشد.
به بیان دیگر، خودمختاری راهبردی یعنی کشوری خود نقشه می‌کشد، نه اینکه صرفاً در نقشه دیگران جایگاهی پیدا کند.
از این منظر، بسیاری از کشورها حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند، فاقد خودمختاری راهبردی‌اند. آنها به ‌گونه‌ای در شبکه‌های امنیتی، اقتصادی یا سیاسی قدرت‌های بزرگ تنیده شده‌اند که قادر نیستند مستقل از خواست آنها تصمیم بگیرند. ژاپن یا کره‌جنوبی با تمام قدرت و توانی که دارند، اجازه ندارند در موضوعات نظامی و فناوری هسته‌ای از حد مشخصی فراتر بروند. امارات عربی متحده و عربستان سعودی از متحدان نزدیک آمریکا هستند اما ایالات متحده برای توسعه هوش مصنوعی در این کشورها حد و مرز مشخصی را معین و به همین دلیل صادرات تراشه‌های پرقدرت را به این کشورها محدود کرده است.۱
* از ترکیه و اروپا تا قطر؛ تأثیر فقدان خودمختاری راهبردی در آسیب به منافع ملی
۱- ترکیه؛ بازیگری قدرتمند اما محدود
ترکیه یکی از کشورهای مهم منطقه است که توانسته در سال‌های اخیر پروژه‌های متعددی را برای افزایش نفوذ خود در غرب آسیا و قفقاز پیش ببرد. با این حال، نمونه‌های عینی نشان می‌دهد این کشور فاقد خودمختاری راهبردی کامل است.
به عنوان مثال آنکارا هزینه‌های هنگفتی صرف کرد تا دولت بشار اسد را سرنگون کند و سوریه را به عمق استراتژیک خود تبدیل کند. این نقشه تا حد زیادی پیش رفت و «هاکان فیدان» که طراح این نقشه بود با غرور و افتخار اجرای موفق این طرح را اعلام کرد و حتی به تهدید ایران پرداخت اما تکمیل این طرح ناکام ماند، زیرا برای آمریکا و اسرائیل تهدیدآمیز بود. اکنون این طرح به صورت کامل شکست خورده و بخش‌های مهمی از سوریه نه‌تنها در کنترل ترکیه نیست، بلکه عملاً به عمق استراتژیک اسرائیل بدل شده است. هزینه‌های سنگین ترکیه در این پروژه عملاً دود شد و به هوا رفت.
پروژه دیگر ترکیه ایجاد یک کریدور تورانی از طریق جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان بود. این طرح قرار بود موقعیت ژئوپلیتیک ترکیه و متحدش جمهوری آذربایجان را تقویت کند اما با ورود مستقیم آمریکا و توافقی که میان ایروان و باکو انجام شد، این کریدور عملاً تحت نفوذ غرب قرار گرفت و باز هم ترکیه ناچار شد از بخشی از منافع ملی خود عقب‌نشینی کند.
این موارد نشان می‌دهد اگرچه ترکیه قدرت منطقه‌ای مهمی است اما در بزنگاه‌های استراتژیک ناچار به تبعیت از اراده قدرت‌های بزرگ است و مجبور می‌شود منافع ملی خود را قربانی کند. 
۲- اروپا؛ قدرت اقتصادی بدون استقلال راهبردی
اتحادیه اروپایی در زمره بزرگ‌ترین قدرت‌های اقتصادی جهان است. با این حال، در عرصه سیاست خارجی و امنیتی بارها نشان داده فاقد خودمختاری راهبردی است. حمله روسیه به اوکراین خط قرمز اروپا بود. رهبران اروپایی بارها تأکید کردند اگر روسیه در این جنگ پیروز شود، امنیت اروپا به خطر می‌افتد. به همین دلیل، میلیاردها یورو کمک نظامی و اقتصادی به کی‌یف ارسال کردند اما زمانی که گفت‌وگوهای مستقیم میان ترامپ و پوتین شکل گرفت و خطوط جدیدی توسط واشنگتن و مسکو ترسیم شد، اروپا ناچار شد خود را با این خطوط هماهنگ کند؛ هرچند با منافع امنیتی و آینده راهبردی‌اش در تضاد باشد. به بیان دیگر، اروپا در نهایت تابع تصمیمات آمریکا باقی ماند و نتوانست از منافع جمعی خود حفاظت کند.
این وضعیت نشان می‌دهد فقدان خودمختاری راهبردی می‌تواند آینده و امنیت کشورها را به خطر بیندازد.
۳- قطر؛ فقدان واکنش در برابر تجاوز
یکی از شاخص‌ترین نشانه‌های فقدان خودمختاری راهبردی، ناتوانی در دفاع از قلمرو ملی است. زمانی که رژیم صهیونیستی به خاک قطر تجاوز کرد، انتظار می‌رفت دوحه واکنشی قاطع نشان دهد. تجاوز به قلمرو یک کشور معمولاً بالاترین سطح تهدید محسوب می‌شود و دولت‌ها تمام امکانات خود را برای پاسخ به آن بسیج می‌کنند اما در این مورد نه‌تنها قطر واکنش معناداری نشان نداد، بلکه حتی نشست اضطراری کشورهای اسلامی در دوحه نیز نتوانست بیانیه یا اقدامی جدی علیه اسرائیل صادر کند. این رخداد نشان داد قطر و بسیاری از دولت‌های عرب منطقه فاقد خودمختاری راهبردی‌اند و این موضوع به بهای ناتوانی در حفاظت از حاکمیت و امنیت ملی‌شان تمام می‌شود.
این ۳ نمونه به‌خوبی نشان می‌دهد بسیاری از کشورها - حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند- در عمل نمی‌توانند سیاست‌های کلان و استراتژیک خود را بر اساس منافع ملی پیگیری کنند. آنها در بهترین حالت استقلال سیاسی دارند اما در لحظات تعیین‌کننده مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.
* ایران؛ تجربه‌ای متفاوت در خودمختاری راهبردی
جمهوری اسلامی ایران نمونه‌ای شاخص از کشوری است که توانسته به سطحی از خودمختاری راهبردی دست یابد. این موقعیت محصول انقلاب اسلامی ۵۷ و خون شهدایی است که در ۵ دهه گذشته ریخته شده است.
زمانی که گروهک تروریست داعش به تهدیدی جدی برای منطقه و حتی جهان تبدیل شد، ایران بدون انتظار برای چراغ سبز قدرت‌های جهان تصمیم گرفت نیروهای خود را به سوریه اعزام کند و از دولت مستقر آن کشور دفاع کند. این تصمیم برخلاف اراده آمریکا و اسرائیل بود اما بر اساس منافع ملی و امنیتی ایران گرفته شد. در نهایت، این حضور نقشی تعیین‌کننده در شکست داعش ایفا کرد.
در همین زمینه به واکنش ایران به تجاوز رژیم صهیونیستی می‌توان اشاره کرد. در وضعیتی که بسیاری از کشورهای منطقه در برابر حملات اسرائیل دست بسته‌اند (به عنوان مثال سوریه، لبنان، قطر و...)، ایران نشان داد مایل است و توان دارد به تجاوزات پاسخ مستقیم و «دردناک» بدهد. این در حالی است که حمله به رژیم صهیونیستی یکی از خطوط قرمز قدرت‌های بزرگ است و اغلب کشورها از ترس واکنش غرب به آن، حتی نزدیک نمی‌شوند.
توسعه قدرت بازدارندگی و فناوری‌های راهبردی یکی از پیامدهای «خودمختاری راهبردی» ایران است. 
کشورمان در زمینه‌های حساسی چون برنامه موشکی و فناوری هسته‌ای تصمیمات خود را مستقل اتخاذ می‌کند. برخلاف فشارهای خارجی و تهدید به تحریم یا حتی اقدام نظامی، تهران برنامه‌های خود را متناسب با اراده داخلی و منافع ملی پیش برده است.
این نمونه‌ها نشان می‌دهد ایران نه‌تنها استقلال سیاسی و استقلال منطقه‌ای دارد، بلکه به سطحی از خودمختاری راهبردی رسیده است. البته این مسیر بدون هزینه نبوده؛ تحریم‌های گسترده، فشارهای دیپلماتیک و تهدیدهای امنیتی، بهایی بوده که ایران برای خودمختاری پرداخته است. 
با این حال، نتیجه این شده که تصمیمات کلان کشور در داخل مرزها و بر اساس خواست ملت و نهادهای داخلی گرفته می‌شود، نه در پایتخت‌های قدرت‌های بزرگ.
* خودمختاری راهبردی و افق آینده
بررسی نمونه‌های معاصر نشان داد بسیاری از کشورها - از ترکیه گرفته تا اروپا و قطر- به‌رغم داشتن استقلال سیاسی، فاقد خودمختاری راهبردی‌اند. آنها می‌توانند در سطح تاکتیک‌ها دست به مانور بزنند اما در بزنگاه‌های راهبردی ناچار به عقب‌نشینی از منافع ملی یا تبعیت از نقشه‌های قدرت‌های بزرگ هستند. در مقابل، ایران به ‌عنوان نمونه‌ای متفاوت نشان داده می‌توان با پرداخت هزینه‌های مشخص، سطحی از خودمختاری راهبردی را به دست آورد.
خودمختاری راهبردی را می‌توان «سرمایه‌ای کمیاب» در نظم جهانی دانست. کشوری که به آن دست یابد، نه‌تنها می‌تواند از منافع ملی خود دفاع کند، بلکه در طراحی نقشه‌های آینده جهان سهمی واقعی دارد اما کشوری که فاقد آن باشد، حتی اگر قدرت اقتصادی یا نظامی قابل‌توجهی داشته باشد، در نهایت نقش «تابع» را بازی خواهد کرد.
چشم‌انداز آینده نیز نشان می‌دهد اهمیت این موضوع روزبه‌روز بیشتر خواهد شد. جهان در حال عبور از دوره هژمونی یک‌جانبه آمریکا به سمت نظمی چندقطبی است. در چنین شرایطی، تنها کشورهایی که خودمختاری راهبردی دارند می‌توانند در تعیین قواعد این نظم نوین سهم‌خواهی کنند. دیگران ناچار خواهند بود در زمین دیگران بازی کنند؛ حتی اگر این بازی برخلاف منافع ملی‌شان باشد. 
یا باید با تکیه بر ظرفیت‌های داخلی و اراده ملی، «خودمختاری راهبردی» را حفظ کنیم یا در دهه‌های آینده به تماشاگرانی منفعل بدل شویم که دیگران سرنوشت‌شان را رقم می‌زنند و منافع ملی و امنیت ایرانیان قربانی طرح‌های منطقه‌ای و جهانی ابرقدرت‌ها شود.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات