- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
- چرا رسیدگی به پرونده شهید آرمان علیوردی طولانی شده است؟ / نقش هر یک از متهمان در وقوع قتل باید مشخص شود
- جنگ بیشتر؛ سفره کوچکتر | تاثیرات اقتصادی تنش افغانستان و پاکستان
- فراز و فرود بانک آینده؛ از ایرانمال تا بدهی ۵۰۰ هزار میلیاردی
- راز محبوبیت آیتالله اشرفی اصفهانی/ چرا مردم کرمانشاه هیچگاه شهید محراب را فراموش نکردند؟
يکشنبه ؛ 16 آذر 1404 یادداشت ها / این نقطه جای غافلگیری نیست
کیهان / 
وقت خداحافظی با پارادایم جریان غربگرا
مسعود اکبری
1- حمله اخیر رژیم صهیونیستی به یک ساختمان در دوحه قطر و حمایت آشکار آمریکا از این اقدام، بار دیگر واقعیتهایی را آشکار کرد که در لفافه امید به «تعامل با غرب» پوشیده شده بود. در حالیکه قطر یکی از نزدیکترین شرکای نظامی، امنیتی و اقتصادی آمریکا در منطقه بهشمار میرود و میزبان بزرگترین پایگاه نظامی این کشور در غرب آسیاست، باز هم نتوانست از تعرض مستقیم متحد راهبردی آمریکا یعنی اسرائیل در امان بماند. این اتفاق بهوضوح نشان میدهد که وفاداری به غرب، نهتنها مصونیتآور نیست، بلکه در بسیاری مواقع، راه را برای اعمال سلطه و نقض حاکمیت بیشتر هموار میکند.
2- ماجرا اما فقط به قطر ختم نمیشود. از افغانستانِ تحت حمایت ناتو تا اوکراینِ غربزده، شواهدی انکارناپذیر وجود دارد که نشان میدهد زمان تغییر پارادایم، نه آنگونه که جریان غربگرا در ایران مدعی بود، بلکه دقیقاً برای خود این جریان فرا رسیده است. اکنون پرسش اساسی این نیست که ایران باید بهسوی غرب بچرخد یا نه، بلکه باید پرسید آیا غرب اساساً شریک قابلاعتمادی هست یا نه؟ و تجربههای اخیر چه پاسخی برای این سؤال دارند؟
3- چندی پیش جمعی از چهرههای سیاسی و رسانهای وابسته به جریان غربگرا در ایران، بیانیهای با عنوان «وقت تغییر پارادایم» منتشر کردند. ذیل این بیانیه و موضعگیریهای بعدی فعالین و رسانههای این طیف، آنان خواستار عبور از سیاستهای فعلی حاکمیت در ایران شده و پیشنهاد بازگشت به مذاکره جامع با آمریکا و غرب و پذیرش نظم مورد نظر واشنگتن را مطرح کردند. از نگاه این طیف، تعامل با غرب کلید حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران است.
اما تجربههای تاریخی، خلاف این ادعا را ثابت میکند. از دولت مدعی اصلاحات و مذاکرات سعدآباد گرفته تا امضاء و اجرای برجام در دولت مدعی اعتدال، هر بار که ایران قدمی در جهت نزدیکشدن به غرب برداشت، با زیادهخواهیهای بیشتر، فشارهای اقتصادی مضاعف و تحقیر سیاسی مواجه شد.
جریان غربگرا با بهکارگیری رسانههای متعدد سالها تلاش کرد تا نوعی دوگانه «عقلانیت- ماجراجویی» بسازد و بر اساس آن، هر نوع استقلالطلبی، مقاومت و تقابل با غرب را محصولی از احساساتگرایی و بیمنطقی جلوه دهد. در مقابل، مذاکره با هدف امتیازدهی و تعامل یکطرفه با غرب را نشانهای از پختگی، واقعبینی و توسعهخواهی معرفی کرد.
این پروژه روانی – رسانهای، اگرچه در مقاطعی موفق شد بخش اندک وکمشماری از افکار عمومی را متقاعد کند، اما تحولاتی که پس از آن رقم خورد، بهشدت بنیانهای این پروژه را سست کرد. اکنون افکار عمومی میپرسد: چرا غرب به کشورهای «مطیع و دوست» خود نیز رحم نمیکند؟ و چرا دستکم در ده سال گذشته، هیچ نمونه موفقی از تعامل یکسویه با غرب، امنیت، توسعه یا پیشرفت بهبار نیاورده است؟
4- واقعیت این است که حمله اسرائیل به ساختمان محل استقرار سران حماس در قطر، صرفا یک رویداد نظامی نیست. این حمله، نمادی از پارادایم رفتاری آمریکا و اسرائیل است. رژیمی که سالهاست با حمایتهای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا در منطقه به جنایت، تروریسم و نسلکُشی مشغول است، اینبار حتی به کشوری مانند قطر رحم نکرد؛ کشوری که میلیاردها دلار در صنایع آمریکایی سرمایهگذاری کرده، روابط استراتژیک با ناتو دارد و نقش واسطه در مذاکرات آمریکا با طالبان، ایران، حماس و حزبالله را ایفا کرده است.
این حمله نهتنها بدون محکومیت آمریکا انجام شد، بلکه گزارشها و مستنداتی از هماهنگی اطلاعاتی میان دو طرف نیز وجود دارد. در واقع، قطر از نگاه اسرائیل و آمریکا، نه یک متحد برابر، بلکه ابزاری در جغرافیای قدرت است و هرگاه لازم باشد، مصرف میشود.
5- جریان غربگرا در ایران معمولاً از کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس بهعنوان الگوی تعامل موفق با غرب یاد میکند.
این در حالی است که به عنوان نمونه، مصر که با بحران اقتصادی دستوپنجه نرم میکند و بهرغم دهها میلیارد دلار کمک خارجی، همچنان ناتوان از اداره معیشت شهروندان است، نمونهای دیگر از مصرفکنندگان مدل غربی است که در بزنگاهها تنها میمانند.
در یک نمونه دیگر، عربستان با چالشهای مالی بیسابقهای مواجه است. چندی پیش وزارت دارایی این کشور گزارش داده بدهی عمومی تا پایان سه ماه اول 2025 به بیش از 1.1 تریلیون ریال سعودی (290 میلیارد دلار) رسیده است، رشدی 15 درصدی نسبت به سال گذشته. این افزایش در حالی رخ میدهد که درآمدهای نفتی- که بیش از 70 درصد بودجه دولت را تشکیل میدهد- تحت فشار کاهش قیمت جهانی نفت و سیاستهای اوپکپلاس برای محدود کردن تولید قرار دارد.
شاخص نفت برنت در سال 2024 به طور میانگین 80 دلار در هر بشکه بود، در حالی که صندوق بینالمللی پول قیمت 91 دلار را برای تعادل بودجه عربستان و تا 108 دلار را برای تأمین مالی پروژههای داخلی، از جمله شهر هوشمند نئوم و نمایشگاه جهانی 2030 ضروری میداند.
6- سقوط کابل و ترک ناگهانی افغانستان توسط نیروهای آمریکایی نیز، بهنوعی نماد فروپاشی اعتماد به غرب بود. کشوری که دو دهه میزبان ناتو بود، در کمتر از یک هفته بهدست طالبان سقوط کرد. در اوکراین نیز، غربیها با وعدههای بزرگ حمایت، این کشور را به دام جنگی تمامعیار کشاندند و امروز، با کاهش حمایت نظامی و تعلل در ارائه کمکهای مالی، عملاً کییف را در بلاتکلیفی رها کردهاند.
در هر دو مورد، نتیجه نهائی برای مردم، ویرانی، مرگ، مهاجرت، فقر و آشوب بود. آیا چنین سرنوشتی، الگویی برای آینده ایران است؟!
7- اگرچه جریان غربگرا همواره تلاش کرده تا برجام را نقطه عطفی در روابط ایران و غرب معرفی کند، اما این توافق به نماد «خسارت محض برای ایران» تبدیل شد. توافقی که آمریکا بدون هیچ هزینهای از آن خارج شد و اروپاییها با سیاست وقتکشی، تعهدات خود را عملاً کنار گذاشتند. نتیجه آن شد که با وجود محدودیت گسترده در صنعت هستهای، تحریمها دو برابر شد.
و اما در مقابل، تجربه مقاومت در برابر زورگویی و سلطه، توانست دستاوردهایی واقعی ایجاد کند؛ از توسعه صنایع دفاعی و موشکی گرفته تا نفوذ منطقهای و تقویت محور مقاومت. امروز، رژیم صهیونیستی بیش از همیشه در معرض تهدید است، و این نه از مسیر دیپلماسی التماسی، بلکه از مسیر بازدارندگی فعال حاصل شده است.
8- با توجه به شواهد فوق، جریان غربگرا در ایران باید در گفتمان خود بازنگری کند. این جریان که زمانی خود را عقلانیتمحور، توسعهخواه و عملگرا معرفی میکرد، اکنون باید پاسخ دهد که تعاملات ایدهآلاش با غرب، چه سرنوشتی در قطر، اوکراین، افغانستان یا مصر رقم زده است؟
زمان آن رسیده که فعالین و رسانههای جریان غربگرا، از تکرار نسخههای شکستخورده دست بردارند و بپذیرند که امنیت، پیشرفت و عزت، در گرو حفظ استقلال، مقاومت هوشمند و چندجانبهگرایی در سیاست خارجی است.
9- تحولات جهانی نشان میدهد که دوران نظام تکقطبی به پایان رسیده است. قدرتهایی مانند ایران، هند، چین و روسیه و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین، در حال شکلدادن به نظمی چندقطبی هستند. در این شرایط، ایران میتواند با اتکا به توان داخلی، حفظ استقلال و تعاملات متوازن با شرق، گسترش روابط با همسایگان و تقویت نقش منطقهای کشور، جایگاهی کلیدی در آینده جهان بیابد. جریان غربگرا اگر واقعاً به منافع ملی ایران میاندیشد، باید این فرصت را دریابد و از وابستگی روانی و سیاسی به غرب فاصله بگیرد.
10- همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، آنچه امروز در قطر، افغانستان، اوکراین و حتی اروپا میگذرد، پاسخی روشن به پرسش بنیادی درباره اعتماد به غرب است. ایران نمیتواند آینده خود را به نظم جهانیای گره بزند که حتی متحدانش را قربانی میکند. اکنون، زمان تغییر پارادایم، نه برای جمهوری اسلامی، بلکه برای جریان غربگرا فرا رسیده است؛ جریانی که باید یا متحول شود، یا از صحنه تحلیل و تصمیمسازی کنار رود.
به عبارت دیگر، «تغییر پارادایم» در نقطهای که جریان غربگرا پیشنهاد کرده بود، نهتنها مفید نیست، بلکه بهشکل وارونه باید در مورد خود این جریان اعمال شود. اکنون پارادایم وابستگی به غرب، بیش از پیش بیاعتبار شده است؛ هم در سطح ایدئولوژیک، هم در سطح اقتصادی و هم در سطح اعتماد عمومی.
اکنون، زمان آن است که گفتمان استقلالمحور، متکی بر عزت ملی، مقاومت هوشمند و تعاملات چندجانبه، به گفتمان غالب در مدیریت کشور تبدیل شود و آنهایی که سالها کشور را با وعدههای غربگرایانه، معطل و دچار خسران کردند، در برابر ملت و تاریخ پاسخگو باشند.
جوان / 
این نقطه جای غافلگیری نیست
فاطمه بصیری
پس از حملات رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران و حالا به قطر و افشای توطئهآفرینی موساد در خاک مصر به بهانه ترور رهبران حماس، لزوم امنیت منطقهای در اولویت مطالبات دولتمردان منطقه قرار گرفته است. آنچه امروز منطقه با آن مواجه است، چیزی جز توسعهطلبی رژیم صهیونیستی با همراهی امریکا از طریق تنشآفرینی و ایجاد درگیریهای منطقهای برای کسب جایگاه قدرت برتر در منطقه نیست.
از همین رو، هر اقدامی که به تقویت هویت و تثبیت جایگاه رژیم صهیونیستی منجر شود، امنیت در منطقه حساس غرب آسیا ودر نهایت امنیت ملی کشورها را تهدید میکند و باید با آن برخورد جمعی صورت بگیرد. بر همین اساس بود که بعد از انتشار اخباری درباره تصمیم جمهوری آذربایجان برای میزبانی اجلاس خاخامهای یهودی، علی اکبر ولایتی، مشاور امور بینالملل رهبر معظم انقلاب اسلامی نسبت به آن واکنش نشان داد و آن را اقدامی «ضد اسلامی» دانست. بر اساس اخبار موجود، باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان، در آبان ماه میزبان اولین کنفرانس خاخامهای اروپایی خواهد بود. قرار است ۵۰۰ خاخام از کشورهای مختلف در این کنفرانس شرکت کنند. این کنفرانس اهمیت بالایی دارد، زیرا اولین کنفرانس از این نوع خواهد بود که در یک کشور مسلمان، و به ویژه با جمعیت غالب شیعه، برگزار میشود.
این کنفرانس قرار بود در سال ۲۰۲۳ برگزار شود و به دلیل عملیات جهادی طوفان الاقصی به تعویق افتاد. به گفته برخی منابع، هدف از این گردهمایی بررسی چگونگی پیوستن آذربایجان به پیمان ابراهیم و زمینهچینی برای الحاق دیگر کشورهای مسلمان در آسیای مرکزی به این پیمان است. برگزاری اولین کنفرانس یهودیان اروپا در باکو نه تنها روابط قوی بین آذربایجان و رژیم صهیونیستی را برجسته میکند، بلکه نشان دهنده تلاشهای مداوم برای تقویت همکاری بین دو طرف است. دولت ترامپ نیز مدتی است که با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی و روابط استراتژیک آذربایجان با تل آویو، از پیوستن آذربایجان به این پیمان حمایت میکند. از این رو، نباید از نقش آفرینی امریکا در این رویداد، صرف نظر کرد.
امنیت ملی در گرو امنیت منطقه
واکنش مشاور رهبر معظم انقلاب به گردهمایی خاخامهای یهودی، به خوبی آگاهی ایران از تحرکات ضد امنیتی برخی کشورهای منطقه را روایت میکند، زیرا تعمیق همکاریها بین جمهوری آذربایجان و رژیم صهیونیستی با توجه به سابقه حضور میدانی و اطلاعاتی رژیم در خاک این کشور، تهدیدی برای منطقه و در نهایت کشور تلقی میگردد.
گفتنی است، ارتباطات رژیم صهیونیستی و جمهوری آذربایجان در فاز نظامی به حدی گسترده است که مقامات آذری تذکرات دولتمردان ایرانی برای اجتناب از نزدیکی بیش از حد به این رژیم را نادیده گرفته و قراردادهای سنگین خرید تسلیحات نظامی شامل انواع پهپادها و موشکهای کوتاه برد و میان برد را با آن امضا کردند. در ادامه این سیاست، آزادی عمل تکفیریهای کوچانده شده از سوریه و اسکان آنان در مناطق شمالی و قرهباغ خطری جدی برای امنیت مرزهای کشورمان به عنوان نیروهای نیابتی صهیونیسم قلمداد میشود. در درجه بالاتر، سوء رفتار جمهوری آذربایجان در جنگ ۱۲ روزه درقبال ایران سبب شد که دکتر پزشکیان در گفتوگوی تلفنی با علی یف، خواستار بررسی و راستیآزمایی برخی اخبار درباره تعرض پهپادها و ریزپرندههای رژیم صهیونیستی به آسمان ایران، از طریق فضای سرزمینی آن کشور شود. گرچه باکو آن را رد کرد، اما همچنان گمانههایی مبنی بر همکاری آذربایجان با رژیم صهیونیستی وجود دارد. از این نکته نیز نمیتوان چشم پوشید که در جریان عملیات وعده صادق۲، وزیر دفاع جمهوری آذربایجان با حضور در اردن از نزدیک با شیوه رهگیری موشکهای ایرانی و قابلیتهای موشکی ایران با سفارش صهیونیستها به طرف اردنی آشنا شد. گرچه نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه آذربایجان با تسهیلگری دولت علی یف، تهدیدات بسیاری را برای کشور تولید میکند، نباید از نقش این قرابت در افزایش تهدیدات منطقهای غافل شد، زیرا از بین رفتن امنیت در منطقه، تهدیدات امنیتی علیه ایران را چندین برابر میکند و از جهات مختلف آسیب زاست.
رژیم با سیاستهای تنشزای خود، پیوسته بر دامنه بحرانهای منطقهای افزوده و کشورهای بیشتری را درگیر میکند، در نتیجه بیثباتی و درگیریهای نهفته بیشتری در انتظار منطقه خواهد بود که بیشک، برای ایران خطرآفرین است. رژیم صهیونیستی پس از آنکه از ۷ اکتبر، موجودیتش در خطر افتاد، روشهای زیادی را برای رهایی از این وضعیت امتحان میکند. باکو این کنفرانس را در دو سال گذشته بنا نهاده بود، اما رژیم صهیونیستی در بستر آغاز تنشهای جدید، به سیاستهای ضد امنیتی خود در دوسال اخیر و بعد از ۷ اکتبر شتاب داده است. از این رو، خروجی چنین کنفرانسی در شرایط کنونی نمیتواند با دوسال پیش یکسان باشد و بیشک ایران و مقاومت منطقه، بخشی از محور گفتوگوهای خاخامهای یهودی خواهد بود.
دستکاری مذهبی اقدام ضد امنیت دیگر رژیم صهیونیستی
یکی از اقدامات رژِیم صهیونیستی در آذربایجان برای افزایش نفوذ خود، دین زدایی و سکولاریزه کردن جامعه شیعی آذربایجان است. گسترده شدن فعالیتهای یهودیان اسرائیلی در خاک این کشور و همچنین الحاق باکو به پیمان ابراهیم هم در همین راستا قرار دارد. دولت جمهوری آذربایجان نیز با تبعیت از سیاستهای ضد دینی اسرائیل در سالهای اخیر، دست به بازداشت گسترده فعالان شیعی در این کشور زده است و با دادن حبسهای بلندمدت به علما و فعالان شیعی، آنها را با اتهامات واهی نظیر جاسوسی برای ایران، نگهداری سلاح و مواد مخدر به زندان افکنده تا مانع از تبلیغ اندیشه اهل بیت (ع) در کشور شود. برهمین اساس بود که ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب با یادآوری قرابتهای تاریخی، قومی و در اصل مذهبی و مجاهدتهای مردم آن منطقه در راه اسلام، اجلاس را در زمره خطشکنی حکومت آذربایجان در امر دین و مذهب شیعه دانست: «سابقه درخشان تاریخی مردم منطقه قفقاز نشان میدهد که این مردم قرنهاست مسلمان و پیرو اهل بیت علیهم السلام هستند و زیر بار سلطه کفار نمیروند و لذا سؤال این است که چرا حکومت آذربایجان دست به چنین اقداماتی میزند و چنین کارهایی در جهت تقویت روابط با رژیم غاصب صهیونی در اوج جنایت بیسابقه این رژیم در دنیا و ظلم به اسلام و انسانیت، انجام میدهد؟» و البته در آخر نیز هشدار داد: «مردم غیرتمند آذربایجان و آران و قفقاز قطعاً با این اقدام ضد اسلامی و ضد اعتقاداتشان به اهل بیت علیهمالسلام و پایبندی شان به تشیع، ناراضی خواهند شد و این حرکت بیمنطق و ضد اسلامی و انسانی در نهایت به زیان آذربایجان خواهد بود و به جایی هم نخواهد رسید.»
با این توصیف از دستگاه دیپلماسی کشور انتظار میرود با به کار بردن همه ابزارهای لازم و هشدار نسبت به عواقب این قبیل نشستهای مشکوک و ضد امنیتی، مانع از تقویت و تثبت اقدامات برهم زننده امنیت جمعی منطقه شود. اینجا دیگر جای غافلگیری نیست و هرگونه انفعال و بیعملی جری کردن دشمن است.
تجربه تاریخی هم نشان داده است که رژیم صهیونیستی طی ۷ دهه از عمر ننگین خود، جز به توسعه طلبی و غارت منابع کشورهای اسلامی به چیز دیگری فکر نمیکند بنابراین هرگونه عادیسازی و طرحهای دروغین با انگیزههای اقتصادی، بازی در زمین دشمن صهیونیستی است و فریبی بیش نیست.
آرمان امروز / 
ضرورت دیپلماسی واقعگرایانه
حسن بهشتی پور
مدافعان خروج از NPT اغلب فراموش میکنند که اصلاحیههای سال ۲۰۱۰ و ۲۰۲۲ این پیمان، عملاً چنین گزینهای را بیاثر کرده است. بر اساس این اصلاحیهها، کشوری که بهعنوان تهدیدکننده صلح و امنیت شناخته شده باشد، حتی با خروج از پیمان نیز همچنان موظف به اجرای تعهدات هستهای خود خواهد بود. در مورد ایران، پیشتر شش قطعنامه الزامآور شورای امنیت صادر شده است و در صورت خروج، قطعنامههای جدیدتری نیز بهسرعت علیه کشور تصویب خواهد شد. بنابراین نه از نظر حقوقی و نه از منظر سیاسی، خروج نمیتواند ایران را از فشارها رها کند.
شعار خروج از NPT شاید برای برخی جذاب باشد و احساس قدرت و استقلال را القا کند، اما سیاست خارجی عرصه نمایش احساسات نیست. واقعبینی ایجاب میکند ایران بداند که نه روسیه و نه چین در صورت فعال شدن اسنپبک یا حتی در صورت وقوع جنگ، دفاع نظامی از ایران نخواهند کرد.
همانطور که چین در بحران اوکراین، علیرغم نزدیکی به روسیه، از حمایت جدی نظامی خودداری کرد. بنابراین اتکای اصلی ایران باید بر توان داخلی و انسجام ملی باشد، نه بر توهم کمک خارجی.
یکی از آسیبهای مزمن در سیاست خارجی ایران، گرفتار شدن در نگاههای افراطی است: یا روسستیزی مطلق یا روسوفیلی افراطی. سیاست حرفهای یعنی پذیرش اقدامات مثبت هر کشور و نقد صریح رفتارهای منفی آن، بدون اسیر شدن در چارچوبهای جناحی. در عرصه بینالمللی، منافع ملی باید معیار باشد، نه جانبداریهای مقطعی یا نگاههای ایدئولوژیک.
در شرایطی که فشارهای آمریکا و اروپا علیه ایران رو به افزایش است، خروج از NPT نهتنها راهحل نیست، بلکه مسیری پرهزینه و خطرناک است که ایران را از حقوق مسلم خود محروم کرده و اجماع جهانی تازهای علیه کشور ایجاد میکند. بهترین راهبرد برای ایران، ماندن در چارچوب حقوقی بینالمللی، استفاده از ظرفیتهای آژانس برای اثبات صلحآمیز بودن فعالیتها و اتکا به توان داخلی برای مقابله با فشارهاست.
سیاست خردمندانه نه در واکنشهای احساسی، بلکه در انتخاب مسیری است که ضمن حفظ حقوق ایران، تهدیدها را کاهش داده و زمینه دیپلماسی مؤثر را فراهم کند.
شرق / 
سازمان بازرسی و پرونده ناترازی انرژی
هفته گذشته رئیس سازمان بازرسی کل کشور از ورود این سازمان به پرونده ناترازی انرژی خبر داد و گفت در زمینه ناترازیها کوتاهیهایی صورت گرفته که از سوی سازمان مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. چنین رسیدگیهایی را باید به فال نیک گرفت و سرآغاز یک جریان حسابکشی از سازمانهای دولتی و حکومتی بدانیم. به بیان دقیقتر، مدیران باید با این واقعیت تلخ روبهرو شوند که نشستن بر صندلی ریاست فقط برای اهدای فرصتهای شغلی مرغوب به نورچشمیها و سیاسیون همفکرشان نیست و باید روزی نهچندان دور درباره کارنامه خود به مردمی که صاحبان واقعی این سرزمین هستند، پاسخ بدهند. بااینحال در اینباره موارد زیر شایان تأمل هستند:
۱. استفاده از عبارت ناترازی در یک سال اخیر باب شده، اما درواقع این کاستیها مربوط به دورهای طولانیتر است. ناترازی در ابتدا علامتهایی را ارسال میکند که فقط مسئولان و نهادهای ناظر و کارشناسان مجرب توان دریافت و درک آن را دارند و با گذشت زمان همه شهروندان آنها را دریافت میکنند. حال سؤال این است که چرا نهادهای نظارتی در همان مراحل اولیه به چنین پروندههایی ورود نمیکنند و منتظر میمانند این علامتها به حدی از شفافیت برسد که همه شهروندان با تمام وجود آثار این بحرانها را لمس کنند و در نتیجه ورود نهادهای نظارتی به مطالبهای عمومی تبدیل شود؟۲. هرچند مشاهده آثار ناترازیها بسیار آسان است، اما درک عوامل شکلگیری آن ممکن است کاری دشوار باشد؛ بهویژه اینکه این کاستیها در دوران تصدی چندین دولت شکل گرفته است. از اینرو ممکن است تیم بررسیکننده تحت تأثیر جوسازی رسانهای جریانات سیاسی قرار گرفته و از مسیر درست بررسی و کشف عوامل منحرف شود. پس در همان گام نخست، نهاد ناظر نیازمند تدوین متدولوژی این بررسی برای اطمینان از طی مسیر درست و کارشناسانه است.
۳. ریاست محترم سازمان میگوید برنامه دولتهای سیزدهم و چهاردهم گرفته شده تا بررسی و معلوم شود کوتاهی چگونه اتفاق افتاده است. نکتهای که در همین مرحله باید مرکز توجه قرار گیرد، این است که کاستیهای موجود در طول دورهای طولانیتر شکل گرفتهاند و به تدریج تبدیل به دشواریهایی شدهاند که زندگی روزمره شهروندان را تهدید میکنند؛ پس صرف بررسی عملکرد مسئولان در چهار سال اخیر نمیتواند تصویری واقعی از چگونگی شکلگیری بحران به دست بدهد و باید دوره زمانی طولانیتری مورد بررسی قرار گیرد.
۴. به نظر میرسد سازمان در بررسی خود به عملکرد دولت توجه دارد و ریشه خطا را در این محدوده جستوجو میکند. اما آیا چنین خطایی فقط در محدوده دولت اتفاق افتاده است؟ همهساله دولت برنامه کوتاهمدت خود را با عنوان لایحه بودجه به مجلس تقدیم میکند و معمولا مجلسیان در بررسی لایحه تغییرات چشمگیری در آن ایجاد کرده و تکالیف متعددی بر دوش دولت میگذارند و فهرست اولویتهای اعلامی دولت را زیرورو میکنند. بهعنوان نمونه، یکی از مهمترین علل محدودیت بودجه دولت در برخی حوزهها، همین تکالیف جدید است که برخلاف تمایل دولت در بودجه گنجانده میشود. از اینرو اگر سازمان تصمیم به بررسی دقیق پرونده ناترازیها دارد، باید علاوه بر کارنامه دولت، کارنامه سایر نهادهای درگیر را هم بررسی کند.
۵. برنامههای پنجساله بهعنوان متون قانونی، تکالیفی را بر عهده دستگاههای دولتی میگذارند. از آنجا که این برنامهها میبایست با در نظر گرفتن احتمال بروز ناترازیها در سالهای آینده تدوین شوند و اجرای دقیق این تکالیف باید مانع شکلگیری چنین ناترازیهایی شود، بررسی تکالیف برنامههای پنجم، ششم و هفتم در حوزه انرژی و کشف علل محققنشدن اهداف برنامهها و همچنین کشف موارد مغفول در متون برنامه میتواند درک بهتر و جامعتری از ابعاد قصور و تقصیر احتمالی به دست بدهد.
۶. در چند دهه گذشته، برنامههای توسعه کشورمان هیچگاه درصد تحقق مطلوبی نداشتهاند. از اینرو در بررسی کاستیهای حوزه انرژی باید درصد تحقق اهداف این حوزه با متوسط درصد تحقق اهداف هر برنامه مقایسه شده و براساس آن به داوری درباره قصور و تقصیرها بپردازیم.
۷. مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در گزارش خود در مورد برنامه ششم، مهمترین علت تحققنیافتن احکام این برنامه را «تخصیص ناکافی اعتبارات پیشبینیشده» اعلام کرده و البته نیمنگاهی هم به دشواریهای ناشی از تحریم داشته است. تخصیص ناکافی اعتبارات نشان از بروز دشواری در حوزه بودجه دولت دارد.
دولت در این حوزه دو گرفتاری عمده دارد؛ از یک سو بخش مهمی از منابع درآمدی دولت از کنترل این نهاد خارج شده و از سوی دیگر، تکالیف هزینهای متعددی برعهده آن گذاشته شده است که از منظر دانش حکمرانی مدرن جزء تکالیف دولت محسوب نمیشود. علاوه بر آن، این تکالیف هزینهای درواقع دیون ممتاز دولت محسوب میشوند که باید تمام و کمال به طرف ذینفع پرداخت شود و بالطبع معنای چنین رویهای این است که دولت باید در سایر سرفصلها، ازجمله انرژی، بیشترین صرفهجویی را اعمال کند. با عنایت به آنچه گفته شد، فروکاستن علل بروز ناترازی به مواردی در سطح خطاهای مدیریتی مانند تأخیر در انجام تعمیرات دورهای یا عدم تمدید قرارداد خرید و حمل گازوئیل یا تعلل در کلنگزنی فلان پروژه که میدانیم در تأمین هزینههای آن در سالهای آتی توفیقی نخواهیم داشت، نادیدهگرفتن واقعیتهاست. اگر واقعا مصمم به رفع ناترازیها هستیم، در گام اول باید شیوه حکمرانی خود را به گونهای اصلاح کنیم که اولا دولت از منابع درآمدی خود مانند درآمد فروش نفت و گاز محروم نشود و ثانیا اولویت اصلی دولت صرف هزینه برای اصلاح امور جامعه، رفع ناترازیها و ارتقای کیفیت معیشت شهروندان باشد.
رسالت / 
بازنده جنگ، دلال آتش بس !
رئیس جمهور فرانسه اخیرا میزبان اعضای اروپایی ناتو در پاریس بود تا با آنها در خصوص آخرین راهکارها و ابزارهای تحقق آتش بس در جنگ اوکراین رایزنی کند. امانوئل ماکرون در آستانه مواجهه با سقوط احتمالی دولت فرانسوا بایرو است و از طرفی، مشکلات اقتصادی ناشی از ضعف مدیریت در پاریس، لحظهای به کاخ الیزه آسایش نمیدهد. در چنین شرایطی، رئیسجمهور فرانسه راهبرد نخ نمایی را در پیش گرفته: به جای حل مشکلات داخلی، به دنبال نقشآفرینی پررنگ در عرصه جهانی است. او با ورود به مناطق مختلف دنیا و دخالتهای بازدارنده، سعی دارد توجه افکار عمومی داخلی را به خارج از مرزها جلب کند.
نمونه بارز این رویکرد را میتوان در نقش محوری پاریس در فرآیند خلع سلاح گروههای مقاومت در لبنان و عراق مشاهده کرد. اما یکی از جدیترین پروندههایی که ماکرون از ابتدا به آن علاقهمند بوده، جنگ اوکراین است. جالب است بدانید که نهادهای اطلاعاتی فرانسه تا یک ماه قبل از آغاز جنگ اوکراین در سال ۲۰۲۲، اساساً وقوع آن را پیشبینی نکرده و حتی ادعا میکردند روسیه هرگز به اوکراین حمله نخواهد کرد! حالا، با گذشت تقریباً سه سال از این مناقشه، پاریس دوباره تلاش میکند تا در برقراری آتشبس، نقش کلیدی ایفا کند.اخیراً پاریس میزبان گردهمایی اعضای ناتو بود تا آخرین راهکارها برای پایان دادن به جنگ اوکراین را بررسی کند. ۳۴ کشور اروپایی، به درخواست ولودیمیر زلنسکی و دعوت امانوئل ماکرون و کییر استارمر (نخستوزیر بریتانیا)، در این نشست شرکت کردند. دبیرکل ناتو، رؤسای شورای اروپا و کمیسیون اروپا نیز حضور داشتند. مارک روته، دبیرکل ناتو، توضیح داد که ناتو هرچند مستقیماً در تضمینهای امنیتی دخالت ندارد، اما برای جلوگیری از “هدر رفتن بیش از حد منابع” در این گفت وگوها شرکت میکند. ماکرون مدعی شده که برنامهریزیهای فنی فرماندهان “اکنون به پایان رسیده” و سهم عملیاتی هر کشور دقیقاً مشخص شده است. او افزود این طرحها اکنون نیاز به تأیید رهبران کشورها دارد. کاخ الیزه پیشتر اعلام کرده بود که کشورهای ائتلاف تنها در انتظار تأیید حمایت آمریکا از این برنامه هستند. قرار است ماکرون نتایج این نشست را با دونالد ترامپ در میان بگذارد.
اما به نظر میرسد رئیسجمهور فرانسه در ارزیابی جایگاه و تأثیر واقعی خود در پایان دادن به این جنگ، کمی دچار خوشبینی شده است! نه ترامپ و نه پوتین، تمایلی به دخالت دادن ماکرون در این معادله پیچیده ندارند. از سوی دیگر، ترامپ نیز علاقهای به شنیدن راهکارهای فرانسه و سایر کشورهای اروپایی ناتو درباره نحوه ارائه تضمینهای امنیتی به اوکراین (در دوران پساجنگ) ندارد. شاید بهتر باشد رئیسجمهور فرانسه، بیش از این خود را به نمادی از شکست و ناکامی در ابعاد بینالمللی جنگ اوکراین تبدیل نکند!"
ماکرون بازنده جنگ و دلال آتش بس در اوکراین محسوب می شود. این موضوع، چندان به مذاق ترامپ و همراهانش در کاخ سفید نیز خوش نیامده است! در چنین شرایطی غیر از خود ماکرون و برخی مشاورانش در کاخ الیزه، کسی بر روی نقش آفرینی واقعی او در پایان دادن به جنگ اوکراین حسابی باز نمی کند!
فرهیختگان / 
دکتر علیاکبر ولایتی
خبر برگزاری اجلاس خاخامهای صهیونیست در یک کشور مسلمان شیعه بسیار مایه تعجب و تأسف است و اینجانب امیدوارم این خبر درست نباشد. این اولین بار است که این خطشکنی توسط حکومت آذربایجان انجام میشود و یک کار ضد اسلامی و ضد حیثیت شیعه در جهان است. یقیناً مردم آذربایجان که قریب به 1200 سال است مسلمان شدهاند و در راه اسلام بسیار ایثار و فداکاری کردند؛ ناراضی خواهند بود. به نظر میرسد هدف این اجلاس گسترش توافق ابراهیم و اضافه شدن آذربایجان به آن و همچنین دیگر کشورهای مسلمان در آسیای مرکزی است.
اما نکته مهم این است که مردم آن منطقه قرنهاست که طرفدار اهلبیت علیهم السلام و حضرت علی علیهالسلام بودهاند. به طور مثال حکیم بزرگ و شاعر گرانمایه نظامی گنجوی که اهل گنجه بوده است و در قرن ششم میزیسته اینگونه میسراید:
ز بعد معرفتِ کردگار لم یزلی نبی
شناسم و آنگه علی و آل علی
خداست آن که تفکر نمودن کُنهش
قدم بُرون نهاده از حدود محتملی
نبی است آن که بُود در مکاتب تحقیق
بری کتاب کمالش ز نکته جدلی
علی است آن که گدازد ز برق لمعه تیغ
حسود را که کند نقد بوتراب علی
دیگر اینکه مردم این منطقه و آذربایجان و قفقاز سالهای طولانی در برابر بیزانس و روسهای تزاری از اسلام دفاع کردند و زمان آلبارسلان سلجوقی در سال 463 هجری در نبرد ملازگرد، بیزانس را شکست دادند و کل آسیای صغیر را به دین اسلام درآوردند و از آن پس در زمان ملکشاه سلجوقی که پایتختش اصفهان بود تا حلب را به قلمرو ایران افزودند. در زمان صفویه مردم آذربایجان و آران در مقابل تهاجم عثمانی ایستادند و منطقه را حفظ کردند.
همچنین در زمان فتحعلیشاه قاجار، تزار روس توسط الکساندر اول به این منطقه حمله کرد و از سال 1804 تا 1813 مردم آذربایجان با روسها مبارزه کردند و در آن جنگ علیرغم ایثار عباس میرزا شکست خوردند و منجر به قرارداد گلستان شد. سپس بین سالهای 1813 تا 1826 مردم این منطقه تلاش کردند که به علمای ایران و نجف متوسل شده و درخواست کنند که آنها را از حکومت کفار نجات دهند و این تلاش منجر به این شد که بزرگان علمای نجف و ایران و در رأس آنها مرحوم کاشف الغطا نزد فتحعلیشاه رفتند و از او خواستند که هرچه زودتر آن مناطق را آزاد کند.
حدود 143 نفر از مراجع و علمای بزرگ شیعه رساله جهادیه امضا کردند برای تشویق مردم به جهاد علیه کفار روس تزاری. همچنین در سال 1826 سید محمد طباطبایی اصفهانی پسر مرحوم صاحب ریاض از علمای بزرگ شیعه و ملا احمد نراقی صاحب معراج السعاده و ملا مهدی نراقی و تعداد بسیاری دیگر از علما در پیشاپیش مردم تفنگ به دست گرفتند و برای جنگ با روس به قفقاز رفتند و مردم را بسیج کردند که به حکم جهاد به نیروی نظامی بپیوندند و حکومت توانست به سرداری عباس میرزا تا تفلیس را پس بگیرد.
در آن زمان سردار روس سیسیانوف بود که توسط حسینقلیخان حاکم باکو کشته شد و بعد از آن تزار روس پاسکویچ را به جنگ فرستاد و در مقابل، عباس میرزا به دلیل کوتاهی فتحعلیشاه برای ارسال کمک شکست خورد و در سال 1828 قرارداد ترکمنچای بسته شد. ولی مردم قفقاز باز هم ساکت ننشستند. شخصیت بزرگی چون شیخ شامل نقشبندی داغستانی از علما و عرفای بزرگ آن زمان نبردی چریکی علیه نیروهای روسی آغاز کرد و بعد از او پسرش جنگ را تا 1892 ادامه داد یعنی حدود 64 سال مقاومت کردند. لذا تنها مردمی در تاریخ که بعد از جدایی از ایران و اشغال توسط تزارها همچنان به دین اسلام پایبند ماندند و تلاش کردند که دوباره به ایران بازگردند و دست به دامان علما شدند برای اینکه این کار را انجام دهند مردم آذربایجان بودند.
مرحوم آیتالله سید حسین بادکوبهای از علمای بادکوبه در نجف بود که علمای بزرگی چون علامه طباطبایی، آیتالله الهی طباطبایی، آیتالله بهجت، آیتالله خویی و آیتالله محمدتقی عاملی از شاگردان وی بودند. حاج محمد نخجوانی که از بزرگان تجار شیعه بود که کتابخانه بزرگی را در تبریز وقف کرد و در احداث کتابخانه ملی ایران نقش داشت. وی کتابهای مهم تاریخ تشیع را جمعآوری کرد و به کتابخانه ملی اهدا کرد. حاج حسین ملک که فرزند ملک التجار تبریز بود و او نیز کتابخانه بزرگی تأسیس کرد و به همراه بسیاری از اموال خود، وقف آستان قدس رضوی نمود. اینها و بسیاری نمونه دیگر در تاریخ بیانگر درهم آمیختگی مردم آذربایجان با عشق به اهلبیت علیهم السلام و ایرانیان است.
این سابقه درخشان تاریخی مردم منطقه قفقاز نشان میدهد که این مردم قرنهاست مسلمان و پیرو اهلبیت علیهم السلام هستند و زیر بار سلطه کفار نمیروند و لذا سؤال این است که چرا حکومت آذربایجان دست به چنین اقداماتی میزند و چنین کارهایی در جهت تقویت روابط با رژیم غاصب صهیونی در اوج جنایت بیسابقه این رژیم در دنیا و ظلم به اسلام و انسانیت، انجام میدهد؟ این سؤال برای همه مسلمانان و کشورهای آزاده جهان مطرح است که این چه حکومتی است که در اوج وحشیگریهای رژیم صهیونیستی علیه کشورهای مختلف علیالخصوص نسلکشی بیسابقه در غزه به او کمکرسانی میکند و هواپیماهای او را برای حمله به کشورهای دیگر سوخترسانی مینماید؟
مردم غیرتمند آذربایجان و آران و قفقاز قطعاً با این اقدام ضداسلامی و ضد اعتقاداتشان به اهلبیت علیهم السلام و پایبندیشان به تشیع، ناراضی خواهند شد و این حرکت بیمنطق و ضد اسلامی و انسانی در نهایت به زیان آذربایجان خواهد بود و به جایی هم نخواهد رسید.
خراسان / 
قاهره، مسئلهمحوری و حیثیتیسازی
شاهد بنی اسدی
اگر قرار بود سیاست خارجی را حیثیتی ببینیم، مصر به عنوان کشوری که روابط رسمیاش با ایران از سال ۱۳۵۸ عملا قطع شده بود، نباید گزینهای برای میانجیگری به شمار میآمد. اما دیپلماسیِ مبتنی بر منافع، از دل همین ناممکنهای نمادین راه جدیدی باز میکند. معیار، کارآمدی واسطه و گرهگشایی از بحران است، نه تمرکز روی اختلافات گذشته. واقعیت این است که قاهره بهواسطه جایگاهش در معادلات عربی-غربی و اعتبارش نزد نهادهای بینالمللی توانست میزی را بچیند که همه بازیگرانی که باهم اختلاف دارند در آن بنشینند. اینکه چنین نشستی در قاهره شکل گرفت، نه شکست غرور ملی که نشانه بلوغ محاسبهگرانه است. این مذاکرات می تواند پیامی از سوی تهران باشد که ما برای حفظ هزینه–فایده، از ظرفیت هر «میانجی مؤثر» بهره میگیریم؛ خواه مسقط باشد، خواه ژنو و یا خواه قاهره.
تفاهم قاهره بهخودیخود پایانِ همه اختلافها نیست؛ نه یکشبه بر بیاعتمادیهای فنی و حقوقی خط میکشد و نه بهطور جادویی همه فشارهای سیاسی را کاهش می دهد. اما دقیقا از همان نقطهای آغاز میکند که سیاستِ حیثیتی نمیتواند در آن نقش آفرینی کند، تعریف یک «مسیر اجرایی» برای حل مسائل انباشته، زیر چتر قواعدی که هم حساسیتهای امنیتی تهران را لحاظ کند و هم الزامات فنی آژانس را ببیند. از این منظر، محل امضای توافق که در قاهره است و نقشآفرینی مصر در آن، خودش یک پیام استراتژیک دارد، ما در پی راهحل هستیم، نه حیثیتی دیدن سیاست خارجی. واکنشهای اولیه از وین و پایتختهای اروپایی نیز نشان داد که همین نقطه عزیمت مشترک میتواند زمان بخرد، فشارها را کالیبره کند و طرفها را از لبه تصمیمات پرهزینه به میانه میدان مذاکره برگرداند.
اما چرا نباید مسئلهها را حیثیتی کرد؟ چون سیاست خارجی، صحنه داوری اخلاقی بین «خوبِ ما» و «بدِ دیگری» نیست؛ بلکه میدان تراکنش منافع است. در این میدان، ابزار مشروعیتبخش، نتیجهگرایی است، یعنی کاهش ریسک امنیتی، تعدیل تحریمها، تثبیت ثبات اقتصادی و ارتقای ظرفیت چانهزنی. حیثیتیکردن پروندهها، معادله هزینه-فایده را وارونه میکند. تعهد به یک روایت عاطفی، جایگزین تعهد به یک نقشهراه عملیاتی میشود. در چنین وضعی، معمولا هر میانجی بالقوه به عنصر نامطلوب تبدیل میشود و هر راهحل ممکن، امتیاز دادن غیرشرفتمندانه تعبیر می شود. اما وقتی هنجار راهبردی ما حل مسئله در چارچوب منافع ملی است، همان کشوری که حتی سفارتی هم در آن نداریم، به ابزار همافزا بدل میشود.
قاهره در این پرونده، دقیقاً نقشِ چنین ابزاری را ایفا کرد، نه چون می توان گذشته را پاک کرد، بلکه چون می توان آیندهای قابل مدیریت را بررسی کرد. انتخاب مصر، یک انتخاب هویتی نبود؛ انتخابی بود معطوف به کارکرد. در این چارچوب، حتی اگر اجرای تفاهم با فراز و فرود مواجه شود، سرمایه نمادینِ غیرحیثیتیکردن اختلاف، برای تهران باقی میماند. پیامی به همه طرفها که ایران آماده است در هر پایتختی که خروجی ملموس بدهد، برای منافع ملی خود مذاکره کند. این پیام، همزمان دست مخالفان گفتوگو را میبندد و برگهای معتبر روی میز اقتصاد و امنیت میگذارد.
در نهایت، ما باید به همین قاعده ای وفادار باشیم که دیپلماسی موفق تهران در قاهره به آن وفادار بود: کمکردن صداهای هیجانی و بلندکردن صدای محاسبه. قرار نیست کسی از گذشتهاش توبه سیاسی کند؛ قرار است بازیگر عاقل یاد بگیرد که غرور، اگر مهار نشود، پرهزینهترین کالای سیاست است. تجربه مذاکرات اخیر به میانجیگری قاهره به ما یادآوری کرد که میتوان با حفظ خطوط قرمز، از خطوط تماس تازه بهره برد. میتوان بدون تغییر در اصول، ابزارها را بهروز کرد و میتوان حتی با کمک کشوری که سالها با آن رابطه رسمی نداشتهای، تفاهمی را رقم زد که هزینههای ملی را پایین بیاورد و دستِ بازیگر مقابل را از ماشهها کوتاهتر کند. در یک کلام: سیاست خارجی وقتی مؤثر است که در پی «مسئله» باشد، نه «حیثیت».
وطن امروز / 
آقای کرباسچی! این جنگ همان جنگ نیست
علی حسینخانی: آقای کرباسچی در دیدار مدیران رسانه با آقای لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، پیشنهاد کرده است آقای لاریجانی نقش هاشمی در دوران پایان جنگ با رژیم صدام در سالهای انتهایی دهه 60 را بازی کند و سیاست صلح را در پیش گیرد. این پیشنهاد مبتنی بر یک پیشفرض سادهانگارانه در تحلیل وضعیت است و آن اینکه میتوان میان رویداد اخیر جنگ رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران و رویداد جنگ دهه 60 خورشیدی سده قبل که رژیم بعث صدام علیه ایران آغاز کرد رابطه «اینهمانی» برقرار کرد. حال سوال این است: آیا میتوان جنگ اخیر رژیم و آمریکا علیه ایران را با جنگ ۸ ساله ایران و عراق «اینهمان» دانست؟ پاسخ کوتاه این است: خیر! قیاس ممکن است اما در سطح «همانندی»، نه «اینهمانی».
* همانندیهای ۲ جنگ
هر ۲ جنگ با تجاوز آشکار دشمن خارجی آغاز شد و ایران شروعکننده جنگ نبود. در هر ۲ جنگ طرفهای آغازکننده جنگ در هدف کلی مشترک بودند. ساقط کردن دولت در ایران در گام نخست و تجزیه ایران در گام بعد هدف اصلی هر ۲ جنگ بود.
در هر ۲ جنگ دشمن در درک توان دفاعی ایران، همچنین در فهم هویت ملی ایرانیان در ایجاد انسجام و وحدت در برابر دشمن دچار اشتباه محاسباتی شد. همین همانندی در اشتباه محاسباتی دشمن در فهم توان دفاعی و ملی ایرانیان را رهبر فرزانه انقلاب ۳ ماه پیش از آغاز جنگ مورد اشاره قرار میدهند؛ آنجا که در دیدار تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی بخش خصوصی میفرمایند: «آن متوهم خیالباف اعلام کرد ایران ضعیف شده؛ آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده. صدام هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده، حمله را شروع کرد. ریگان هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده آن کمکهای آنچنانی را به رژیم صدام انجام داد؛ آنها و دهها متوهم دیگر به درک واصل شدند و نظام [جمهوری] اسلامی روزبهروز رشد کرد؛ من به شما عرض میکنم به فضل الهی این تجربه این بار هم تکرار خواهد شد».
در هر ۲ جنگ حکومت ایران جنگ را به سرعت به امر ملی و دینی تبدیل کرد و دست به بسیج هویتی علیه دشمن زد. در هر ۲ صحنه، جنگ از نزاع سیاست خارجی فراتر رفت و به «آزمون هویت ملی» بدل شد.
* تمایزهای ۲ جنگ
تفاوتهای امروز با دهه ۶۰ را نمیتوان نادیده گرفت و همین تفاوتهاست که امکان هرگونه «اینهمانی» میان جنگ کنونی و جنگ ۸ ساله را از میان میبرد. نخست، در سطح نظام بینالملل باید گفت دهه ۶۰ در متن جنگ سرد میگذشت؛ فضایی دوقطبی که نهایتاً زمینه را برای اجماع شورای امنیت و صدور قطعنامه ۵۹۸ فراهم کرد و پایان جنگ را در چارچوبی نهادمند رقم زد اما امروز جهان در نظمی چندقطبی و پر از رقابت قدرتهای بزرگ قرار دارد؛ وضعیتی که اجازه تکرار آن الگو را نمیدهد و مسیرهای نهادمند حلوفصل را بسیار دشوارتر کرده است.
دوم، در حوزه بازیگران نیز تفاوت بنیادین وجود دارد. در جنگ عراق علیه ایران، طرف مستقیم ایران یک رژیم مشخص بود که با حمایت خارجی میجنگید اما امروز ایران با اسرائیل و ائتلافی پیچیده از قدرتهای غربی و منطقهای درگیر است. تفاوت در ترکیب بازیگران، شکل و ماهیت جنگ را به طور کامل دگرگون کرده است.
سوم، نوع جنگ نیز تغییر کرده است. جنگ دهه ۶۰ عمدتاً کلاسیک، متعارف و فرسایشی بود؛ جبههها روشن، اهداف سرزمینی ملموس و شیوه نبرد کلاسیک. در مقابل، جنگ کنونی ترکیبی است از حملات موشکی و پهپادی، نبردهای سایبری، درگیریهای دریایی نامتقارن و کارزارهای اطلاعاتی و عملیاتهای روانی. به بیان دیگر، با نبردی چندبعدی و هیبریدی مواجهیم که قواعد متفاوتی دارد.
چهارم، سازوکار توقف درگیریها نیز قابل مقایسه نیست. دهه ۶۰ یک قطعنامه الزامآور سازمان ملل آتشبس را تثبیت کرد، حال آنکه امروز توقفها شکننده و بیشتر حاصل موازنه بازدارندگی و «تنظیم آتش» میان طرفهاست، نه نتیجه یک توافق نهادمند و الزامآور.
پنجم، نقش آمریکا نیز تغییر کرده است. سال ۱۳۶۷ آمریکا با نیروی نیابتی دست چندم با ما میجنگید که البته در نهایت در خلیجفارس شلیک مستقیم به ایران از جمله یک هواپیمای مسافری ایران را هم در دستور کار قرار داد اما امروز نقش واشنگتن بسیار فعالانهتر است. او امروز تبدیل به یک طرف جنگ شده و با مهمترین دارایی خود در منطقه یعنی رژیم صهیونی به جنگ ایران آمده است. این مهم در درک تفاوت بنیادین وضعیت بسیار تعیینکننده است.
و در نهایت، بستر داخلی ایران تفاوت اساسی دارد. دهه ۶۰ نظام سیاسی ایران تازهتأسیس بود اما امروز ایران به دولتی تثبیتشده، ساختار امنیتی و نظامی نهادینه و ابزارهای متنوع قدرت نامتقارن مجهز شده است.
مجموعه این تفاوتها نشان میدهد اگرچه مقایسه جنگ امروز با جنگ ۸ ساله میتواند آموزنده باشد اما قیاس «اینهمان» خطاست و تنها در سطح «همانندی» میتوان به درسآموزی پرداخت.
* راهحل چیست؟
در شرایط حاضر که دشمن دست به ماشه برده و جنگ را آغاز کرده است، راه صلح از مسیر بازسازی ابزار بازدارندگی میگذرد.
وجود یک نفر با پیام صلح هیچ کمکی به پایان جنگ نمیکند، کمااینکه بسیاری از سیاستمداران ایرانی در موقعیت ارسال پیام صلح هستند، همچنان که ایران در پشت میز مذاکره صلح بود که با حمله همهجانبه دشمن مواجه شد. تصمیم به جنگ از سمت ایران گرفته نشده و تغییر تصمیم دشمن به انصراف از ادامه جنگ به ابزارهای متنوعی بستگی دارد. مساله این است که تصمیمگیر جنگ با ایران - مشخصا ترامپ - باید در زمین واقعیت درک کند تصمیمش برای آمریکا پرهزینه و بیفایده است. اینگونه میتوان امنیت و آرامش را برای ایرانیان به ارمغان آورد. تحمیل این درک به معنای جنگطلبی نیست، بلکه راهی به سوی صلح است.
بازسازی بازدارندگی به عنوان یکی از ابزارهای اصلی تامین صلح و امنیت برای ایرانیان در شرایط حاضر مستلزم توسعه قدرت دفاعی کشور بوده و هست؛ کاری که دولت مورد حمایت آقای کرباسچی و مرحوم رفسنجانی در طول ۸ سال ریاست جمهوری حسن روحانی در جهت تقویت آن هیچ گام موثر و تعیینکنندهای برنداشت.
آقای روحانی، کرباسچی و دیگر همراهان مرحوم رفسنجانی باید درک کنند امروز در مقام پیشنهاد نیستند، بلکه در مقام پاسخند و باید به افکار عمومی و نخبگان کشور توضیح دهند جز مذاکره چه کاری برای جلوگیری از تصمیم دشمن به جنگ انجام دادهاند. باید توضیح دهند نیروی هوافضای سپاه در دوران حکمرانی اعتدالیون، منابع تحقیق و توسعه توان موشکی ایران را چرا با فروش زمینهای خود تامین میکرد؟ باید توضیح دهند سهم این دارایی راهبردی ایرانیان یعنی موشک از بودجه به چه میزان بوده است؟
ارسال نظرات