يکشنبه ؛ 16 شهريور 1404
15 شهريور 1404 - 17:11
مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۱۵ شهریورماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / آرامش ملت، حمایت از امت

حقیقت آن است که رژیم صهیونی، حیات و بقای خود را نه در صلح و آرامش، بلکه در جنگیدن می‌جوید. تمام مدتی که آتش‌بس رسمی با ایران برقرار بوده، آتش جنگ او در غزه، سوریه، لبنان، یمن و حتی در جغرافیاهای دیگر زبانه کشیده است.
کد خبر : 19789

کیهان

شرایط ویژه مدیریت ویژه می‌خواهد

جعفر بلوری

1- دیروز برای خرید به یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای کشور در جنوب شهر رجوع کردم. بر اساس محاسبات ذهنی که از خرید قبل داشتم وارد شده و کمتر از یک سبد خرید چرخدار کالاهای معمولی و مصرفی مثل رب گوجه فرنگی، روغن، ماکارونی، شامپو و... خریدم. وقتی صندوقدار رقم کل صورتحساب را برایم خواند، در جا خشکم زد. یک سبد کالای معمولی و مصرفی روزانه که مثلا اگر سال گذشته خریداری کرده بودم، می‌شد چیزی حدود یک یا حداکثر یک میلیون و پانصد هزار تومان شد، چهار میلیون و سیصد هزار تومان! کمی میوه مثل سیب و هندوانه و لیمو ترش برای مصرف کمتر از یک هفته‌ام هم شد حدود یک میلیون تومان! وقتی با حالت اعتراض گفتم «آقا چه خبره؟»، صندوقدار که گویا به دلیل تکرار این نوع واکنش‌ها، خود را آماده کرده بود گفت «برای هر کس رقم صورتحساب را می‌خوانم، مثل شما اعتراض می‌کند. به خدا من بی‌تقصیرم. من فقط یک کارمند هستم و قیمت‌ها به من ربطی ندارد و...»
2- بعد از جنگ تحمیلی دوازده روزه، اهمیت توان نظامی و اتحاد بیش از هر زمانی برای همه ما اثبات و معلوم شد با مذاکره، بسیاری از این مشکلات را نمی‌توان حل کرد؛ چرا که دشمن وسط همین مذاکره حمله و 1100 تن از هموطنانمان را به شهادت رساند. اگرچه، سیلی محکمی هم خورد که اگر نخورده بود، درخواست آتش‌بس نمی‌داد. بعد از این جنگ اما، یک خطای ذهنی - که طبیعی هم هست - ذهن بسیاری از مردم و چه بسا حتی برخی مسئولین ما را به خود مشغول کرده است. خطا این است که، باید صرفا به لحاظ نظامی در حال آماده‌باش بود چون هر لحظه ممکن است این جنگ دوباره آغاز شود. بدون کمترین تردیدی باید به لحاظ نظامی در حال آماده‌باش بود ولی نباید و نمی‌توان از مسائل ضروری دیگر غفلت کرد. در شرایط «بحران»، خطاهای این‌چنینی می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشد.
3- دیگر همه می‌دانیم که جنگ، یک شکل و یک روش ندارد و کشورها وقتی درگیر جنگ می‌شوند، از جهات مختلف به این امر ورود می‌کنند. مثلا وقتی کشورهای اروپایی بعد از همین جنگ می‌گویند مکانیزم ماشه را فعال می‌کنند، و بلافاصله بعد از این خبر قیمت‌ها افزایش می‌یابد یعنی، در کنار جنگ سخت و نظامی، جنگ اقتصادی را هم به کار گرفته‌اند. یا در حالی که مشکلات اقتصادی و تورم کمر مردم را شکسته عده‌ای در حالی که «وفاق ملی وفاق ملی» لحظه‌ای از دهانشان نمی‌افتد ناگهان، به جای اقتصاد دوباره کنسرت را مسئله اول کشور می‌کنند، یعنی می‌خواهند در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز کشور را وارد جنگ کنند. هیچ وقت فراموش نکنید که دشمن در 23 خرداد، زمانی حمله کرد که عده‌ای مهم‌ترین مسئله کشور را قتل یک دختر توسط راننده مسافر‌کش کرده بودند. یعنی وقتی ذهن و حواس و انرژی یک کشور را به یک خبر حادثه‌ای درگیر کرده بودند، دشمن مشغول طراحی تجاوز به کشور عزیزمان بود!
4- شرایط کشور «عادی» نیست و ممکن است هر لحظه جنگ سخت به جنگ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اضافه شود. اداره امور در «شرایط ویژه و غیرعادی»، باید ویژه باشد. «کشورِ در شرایط غیرعادی» را نمی‌توان با همان روشی که «کشور در شرایط عادی» است، اداره کرد. به عنوان مثال وقتی رژیم صهیونیستی درگیر جنگ جاری شد، در کنار کابینه همیشگی، یک «کابینه جنگ» تشکیل داد چرا که شرایط جنگی، کابینه جنگی می‌خواهد. در شرایط جنگی، طبیعی است، برخی قوانین نیز تغییر کند. مثلا اگر سربازی در شرایط عادی فرار کند، اضافه خدمت می‌خورد یا چند روزی ممکن است زندانی شود اما در شرایط جنگی و در بسیاری از کشورهای دنیا اگر همین سرباز فرار کند، حکم او اعدام است! می‌خواهیم بگوییم، روشی که دولت محترم در حال اداره امور با آن است، اولویت‌های دولت، دغدغه‌های دولت و... به هیچ وجه با شرایط امروز همخوان نیست. هنوز دغدغه دولت برگزاری کنسرت است! هنوز روشش برای حل مشکلات، «مذاکره» است. دولت حتی در «عذرخواهی کردن» هم - که یک سنت حسنه و فرهنگ زیباست - اولویت‌ها را نمی‌شناسد. دولتی که ظرف یک سال قیمت دلار را دو برابر کرده، مدیری هنوز نتوانسته است، یک جدول خاموشی تنظیم کند، پیش از اینکه از یک سلبریتی عذرخواهی کند، نباید از مردم عذرخواهی کند؟ اولویت امروز کشور مهار تورم، حل مشکل ناترازی، حفظ انسجام و اتحاد کشور است و این «جابه‌جایی غلط اولویت‌ها» می‌تواند باعث ایجاد دوقطبی‌های کاذب شود و نباید فراموش کرد مهم‌ترین عامل پیروزی کشورمان در جنگ 12 روزه مقابل ناتو و رژیم صهیونیستی، پس از الطاف الهی و توان بالای نظامی، همین اتحاد و انسجام ملی بود. مخاطب این نقدها، فقط قوه مجریه نیست؛ سایر قوا هم هستند.
5- «یورگن ‌‌هابرماس»، جامعه‌شناس و فیلسوف آلمانی اصطلاحی دارد با عنوان Validity Claim که ترجمه فارسی آن می‌شود «اعتبار ادعا». خلاصه آن به زبان خیلی ساده این می‌شود که، در هر جامعه‌ای ارزش‌های معتبر شده‌ای وجود دارند که بنا به دلایلی برای مردم «معتبر» شده‌اند. در این بین شاید افرادی از آن جامعه هم باشند که اعتقادی به این «ارزش معتبر» نداشته باشند اما چون فضا برایشان مناسب نیست، کاری با آن ندارند و مخالفت علنی هم نمی‌کنند اما همواره زمینه لازم برای مخالفت علنی را دارند. مثلا «روزه» یا «حجاب» یا «شادی» در یک جامعه دینی را در نظر بگیرید. حالا تصور کنید فردی مخالف و دشمن دین با استفاده از تریبون رسانه، اعلام ‌کند، روزه گرفتن باعث ایجاد سنگ کلیه و بیماری می‌شود! اصلا نیازی به توضیح علمی هم نمی‌بیند. با یک‌سری کلیات ابوالبقا و طی حکمی عمومی و کلی مدعی ضرر داشتن روزه یا مضر بودن حجاب می‌شود.‌ یا در ایام عزاداری برای اباعبدالله الحسین(ع) می‌گوید‌گریه باعث افسردگی و پژمردگی روح می‌شود و اگر می‌خواهید مردم در این شرایط بد اقتصادی خوشحال و شاد باشند، رقص و کنسرت را آزاد کنید! «هابرماس» می‌گوید، اینجا همین یک موضعِ خلاف - سوای از این که درست است یا غلط، مغرضانه است یا نیست- به «اعتبار ادعا» خدشه وارد می‌کند. یعنی آن افرادی که به هر دلیلی مخالف روزه بودند اما فرصت و امکان مخالفت علنی با آن را نداشتند، با شنیدن این موضع فرصت را مغتنم شمرده و از سکوت خارج می‌شوند؛ آن ادعا را می‌پذیرند و بدین‌ترتیب به آن ارزش و اعتبار، خدشه وارد شود. خدشه وارد شدن به این اعتبارها یعنی، بروز شکاف و شکسته شدن آن انسجام اجتماعی. نظام سلطه تا دلتان بخواهد از این ترفندهای شیطانی، برای به هم ریختن جوامع، راه انداختن انقلاب‌های رنگی و...تجاوز نظامی استفاده کرده است. حال تصور کنید روی یک مسئله مهم در یک جامعه - مثل لزوم حل مشکلات معیشتی و کنترل تورم و گرانی - اتفاق نظر وجود دارد و این انسجام و اتحاد هم به‌شدت ضروری است منتهی یک رسانه، فرد یا دشمن، با هدف شکستن این اتحاد و اعتبار، نظری خلاف آن مسئله معتبر شده برای مردم می‌دهد و می‌گوید با برگزاری کنسرت‌های خیابانی مردم خوشحال‌تر می‌شوند تا حل مشکلات اقتصادی! (باور بفرمایید چنین موضع‌گیری‌هایی در این کشور شده است) و به کمک رسانه‌ها این امر را پمپاژ می‌کنند. اینجا، هم به آن Validity Claim خدشه واد می‌شود و هم شاهد دوقطبی و بروز شکاف اجتماعی خواهیم بود و به جای اینکه توجهات به حل مشکلات معیشتی مردم و به جنگ ترکیبی باشد که علیه کشور به راه افتاده - و هیچ چیزی مثل حل آنها مردم را خوشحال نمی‌کند - صرف برگزار شدن یا نشدن کنسرت می‌شود. یک عده می‌گویند کنسرت در میدان آزادی برگزار شود، یک عده می‌گویند اصلا برگزار نشود. عده‌ای به شهرداری یورش می‌برند، عده‌ای به دولت و....همه اینها در حالی است که همه می‌دانیم به احتمال زیاد دشمن در حال طراحی تجاوزی دیگر است.... به‌خاطر اهمیت موضوع یک‌بار دیگر تکرار می‌کنیم: مهم‌ترین دلیل شکست دشمن در جنگ 12 روزه - پس از الطاف الهی - همین اتحاد و انسجامی است که عده‌ای با شعار «وفاق ملی» و «مسئله‌سازی» در حال حمله به آن هستند!

جوان / لیب

مکانیسم ماشه و آتش تهیه جنگ شناختی دشمن

عباس حاجی‌نجاری

 تشدید جنگ شناختی دشمنان علیه ملت ایران به بهانه اعمال مکانیسم ماشه نشان از آن دارد که حامیان و محرکان اصلی رژیم صهیونی در جنگ تحمیلی دوازده روزه که نتوانستند به اهداف خود در آن جنگ دست یابند، این بار به بهانه اعمال مکانیسم ماشه و البته با بهره‌گیری از همه ظرفیت‌های رسانه‌های معاند تلاش دارند تا با ایجاد التهاب اقتصادی در کشور و به تبع آن تشدید تورم و نرخ ارز و دامن زدن به نارضایتی اجتماعی و ایجاد آشوب خیابانی، بستر را برای جبران شکست‌های خود در آن جنگ فراهم کنند و بدیهی است که در این میدان عمال داخلی آنها که نقش اصلی را در دامن زدن به التهابات اقتصادی در کشور داشته و دارند، این بار به عنوان عوامل نفوذی و سرپل داخلی دشمن، ایفای نقش می‌کنند. 
این تلاش‌ها در حالی است که وزرای خارجه سه کشور ایران، روسیه و چین در حاشیه اجلاس شانگهای در نامه‌ای به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کردند در صورت فعال شدن مکانیسم ماشه، تعهدی به اجرای مناسبات ناشی از آن ندارند. موضوعی که اکنون اعتبار اقدام احتمالی اروپا را به چالش کشیده است. 
در دوران جنگ دوازده روزه در حالی که سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه وآلمان نقش اصلی را در حمایت وپشتیبانی از امریکا و رژیم صهیونی در جنگ با مردم ایران داشتند، با تصور پیروزی قطعی رژیم با بکارگیری سرویس‌های جاسوسی خود، در روز دوم جنگ با جمع آوری مشتی سلطنت طلب فرتوت در بروکسل مرکز اتحادیه اروپا، برای تعیین پادشاه آینده ایران جلسه تشکیل داده وبه زعم خود پرونده نظام اسلامی را بسته بودند و به همین دلیل هم بود که صدراعظم آلمان اعتراف می‌کند که رژیم صهیونی «این کار کثیف» یعنی جنگ دوازده روزه را به نیابت از غرب برای شکست نظام اسلامی انجام داده است. اکنون با گذشت بیش از دو ماه از تسلیم امریکا و رژیم صهیونیستی در برابر توان موشکی ایران و درخواست آتش بس، دوباره گردانندگان این سه کشور به کمک متجاوزان برخاسته و این بار به بهانه طرح اعمال مکانیسم ماشه تلاش دارند شروطی را بر ایران تحمیل کنند که از طریق جنگ نتوانسته بودند به آن برسند. نگاهی به مواضع رسانه‌های آنها در روز‌های اخیر مستندی بر این مدعاست:
- بی‌بی سی با القای انزوای تهران و ادعای فقدان همراهی جهان با ایران با انتشار گزارش‌هایی درباره نگرانی خانواده‌ها و فعالان اقتصادی نسبت به بازگشت تحریم ها، وعده اوج‌گیری نارضایتی‌های اجتماعی را می‌دهد.
- ایندیپندنت فارسی با اشاره به برنامه اروپایی‌ها برای اعمال مکانیسم ماشه، در گزارشی مدعی می‌شود که تحریم‌ها بازگشته و دروازه‌های اقتصاد جهانی را به طور کامل به روی ایران بسته است. - نیویورک پست مدعی می‌شود که جمهوری اسلامی ایران در آستانه فروپاشی و احتمال جنگ داخلی قرار گرفته است. 
- شبکه آلمانی دویچه وله در یک رپرتاژ آگهی برای رژیم صهیونیستی مدعی می‌شود که برخی ناظران در ایران بر این باورند که روند فروپاشی بعد از جنگ دوازده روزه با شتاب غیرقابل تصوری شدت گرفته است. آنها حتی فروپاشی نظامی حکومت را نیز پیش بینی می‌کنند و از احتمال شکل‌گیری جنبش‌های نوین سخن به میان می‌آورند. 
- انتشار این گزارش‌ها، رئیس رژیم صهیونی را که به اذعان ترامپ به شدت مورد نفرت جهانیان و حتی امریکایی‌ها قرار گرفته و به دلیل اوج‌گیری مخالفت‌های نظامیان رژیم در عملیات در غزه در باتلاق گیر کرده، دچار توهم کرده و از برنامه رژیم برای از بین بردن تهدید جمهوری اسلامی سخن به میان می‌آورد. 
متناسب با تلاش دشمن برای بهره‌گیری از ظرفیت اعمال مکانیسم ماشه برای جبران شکست درجنگ تحمیلی دوازده روزه، توجه به نکاتی چند ضروری است:
 ۱- تجربه جنگ دوازده روزه و تلاش فرماندهان نظامی و وزارت دفاع برای بازسازی آسیب‌های ناشی از جنگ در کنار تقویت توان موشکی که با تولید و تست موشکی جدید «قاسم بصیر» که تحول جدی در توان موشکی ایران ایجاد کرده است، اطمینان درفرماندهان نظامی نسبت به دست برتر ایران در جنگ احتمالی آینده ایجاد شده، نکته‌ای که در پیام فرمانده جدید قرارگاه خاتم الانبیا (ص) بر آن تأکید و یادآور شده است که نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی ایران بر اساس وظایف خود همواره در آمادگی کامل برای حفظ کیان کشور، امنیت ملی و دستاورد‌های انقلاب اسلامی به سر می‌برند و نسبت به قبل از جنگ تحمیلی اخیر آماده‌تر و از دستاورد‌های بالاتر و بیشتری برخوردار هستند. 
 ۲- پیامد‌های جنگ تحمیلی دوازده روزه و له شدن رژیم زیر ضربات موشکی جان برکفان هوا فضای سپاه که با اذعان و اعتراف ترامپ به درخواست آتش بس از سوی آنها انجامید، رژیم را از درون با بحران مواجه کرده، تأکید نظامیان ارشد بر شکست رژیم در برابر ایران، افزایش مهاجرت معکوس از سرزمین‌های اشغالی، هزینه‌های سنگین نظامی تحمیل شده بر اقتصاد رژیم، در کنار بحران رژیم در مواجهه با مقاومت فلسطین که اوج‌گیری انزجار جهانی علیه رژیم صهیونیستی را در پی داشته، سرکرده رژیم را برای فرار از فشار داخلی وانزجار جهانی به هذیان گویی و تکرار تهدید‌ها علیه ایران واداشته است وبه همین دلیل باید تکرارحماقت کذشته او جدی گرفته شود. 
۳- وحدت و انسجام ملی شکل گرفته در این جنگ، تصویری متفاوت و متعالی از مردم ایران و پیوندشان با رهبری به جهان ارائه داده، تصویری که از یک سو نشان دهنده باور بنیادین مردم به ارزش‌های اسلامی و ملی و از سوی دیگر نماد روشنی از شکست تلاش‌های دیرینه امریکا و قدرت‌های غربی برای ایجاد انشقاق در جامعه اسلامی است، این اتحاد مقدس بهترین بستر را برای نظام اسلامی در برابر تهدید‌های محتمل قدرت‌های سلطه ایجاد کرده و باعث تقویت جایگاه ایران به عنوان یک بازیگر قابل اعتماد در منطقه شده است، این تصویر متحد و قدرتمند تاثیر قابل توجهی بر افکار عمومی مردم در کشور‌های مختلف داشته و مردم و نخبگان در این کشور‌ها ایران را به عنوان کشوری قدرتمند می‌بینند که با اتکا به فناوری‌های بومی و مدیریت هوشمند توانسته است در برابر فشار‌های نظامی و تحریم‌های سنگین ایستادگی کرده و الهام بخش نیرو‌های مقاومت و آزادی خواه جهان باشد. 
 ۴- مولفه‌های مذکور چرایی تلاش غرب برای اعمال مکانیزم ماشه را نشان می‌دهد، راهبردی که به زعم آنان می‌تواند به تشدید تحریم‌ها و نارضایتی اجتماعی و شکل‌گیری آشوب‌های خیابانی و تضعیف بنیان‌های نظام در داخل بینجامد و به همین دلیل است که بر فرض اعمال مکانیزم ماشه در ماه‌های آینده که پیامد‌های اندک آن چند ماه بعد آشکار خواهد شد، از هم اکنون و پیشاپیش رسانه‌های معاند وابسته به قدرت‌های غربی با تولید و بخش گزارش‌ها تلاش دارند شرایط کشور را شکننده و همراه با مشکلات جدی ترسیم و با دامن زدن به آشوب‌های خیابانی، اهداف خود را پیش ببرند و در این مسیر متأسفانه برخی از رسانه‌ها و فعالان یک جریان سیاسی کشور خصوصا عاملان فتنه ۸۸ که خود مسبب تصویب قطعنامه ۱۹۲۹شورای امنیت علیه مردم ایران بودند، با تردید افکنی و تضعیف جبهه داخلی، در کنار رسانه‌های معاند، آتش بیار جنگ شناختی دشمن شده‌اند. 
۵- این وضعیت مسئولیت تاریخی دولتمردان و نخبگان در شناخت دقیق صحنه و اتخاذ راهبرد مناسب برای خنثی‌سازی آن را دوچندان می‌کند. دولتمردان با بسیج ظرفیت‌ها همچون دوران جنگ دوازده روزه برای خنثی‌سازی آثار اقتصادی این جنگ روانی می‌توانند اصلی‌ترین نقش را داشته باشند. فعالان اقتصادی با کمک به دولت برای مدیریت عرصه اقتصاد، صاحبان قلم و بیان با روشنگری بصیرت افزایی می‌توانند آثار روانی این جنگ نوین را خنثی کنند.

آرمان امروز/ لیب

اتحاد ملی با محوریت «رهبری»

هوشمند سفیدی 

اتحاد ملی با محوریت «رهبری» هوشمند سفیدی یکی از موضوعاتی که معمولا مطرح می شود، این است که در مواقعی که بر سر یک موضوع، اختلاف نظر وجود دارد و علی رغم تلاش هایی که با وجود حسن نبت در راستای کسب وحدت نظر، نتیجه نمی دهد، بهره گیری از مکانیسم فصل الخطاب بودن مقام یکی از موضوعاتی که معمولا مطرح می شود، این است که در مواقعی که بر سر یک موضوع، اختلاف نظر وجود دارد و علی رغم تلاش هایی که با وجود حسن نبت در راستای کسب وحدت نظر، نتیجه نمی دهد، بهره گیری از مکانیسم فصل الخطاب بودن مقام رهبری استکه ناظر بر عملکرد قوای سه گانه بوده و می تواند در اتخاد تصمیم نهایی ایفای نقش بکند. این نقش را باید اکسیر حلال مشکلات غامض و پیچیده دانست.
برای مثال، «تصمیم به مذاکره با آمریکا » گرچه با برخورد تند تندروها مواجه شد و برخی ، دولت را متهم کردند که راسا وارد مذاکره شده ،اما شاهد بودیم بعدا مقام معظ رهبری در یکی از سخنرانی ها ، آن را تصمیم نظام اعلام کردند و این اقدام توانست همگان را به سمت اجماع ملی در موضوع مذکور سوق دهد.
خوشبختانه، دولت وفاق ملی هم با درک صحیح این واقعیت، و با تعامل و حمایت رهبری در یکسال اخیر به توفیقاتی قابل توجه دست یافته است که از موارد باز آن می توان به پرداخت مطالبات گندمکاران، پرستاران و بازنشستگان اشاره کرد.
در اینجا ، ذکر این نکته ضرورت دارد که مقام رهبری در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران علاوه بر نقش ها و اختیارات قانونی ، از جایگاه و نقش ارزشمند معنوی هم برخوردار است و اینجاست که اهمیت «فصل الخطاب بودن رهبری و تصمیماتش» نمایان می شود و باید بهره برداری به موقع ار آن را برای پیشبرد امور دریافت.
امروز که کشور ما در وضعیت خاص «نه جنگ، نه صلح» به سر می برد ، تاسی از این واقعیت ضروری است و می تواند به انسجام اتحاد مقدس مردم کمک کند؛ همان واقعیتی که پیروزی در جنگ ۱۲ روزه را به ارمغان آورد و در آینده هم،کشور را در اتخاذ تصمیمات سخت کمک خواهد کرد.
بنا بر این، اتحاد ملی کنونی که باید آن را از برکات جنگ ۱۲ روزه دانست ،علاوه بر تاثیر پذیری از عناصر قوام بخش متعدد و متنوع ، حاصل بهره گیری از مکانیسم یاد شده است و تداوم و تقویت آن، بدون حمایت مقام معظم رهبری، مقدور و میسور نخواهد بود. لذا ، اهمیت این دستاورد و امکان را نباید با تحلیل های ناصواب و کم دقت ، تقلیل داد ؛ بایسته آنکه باید از آن خردمندانه بهره برد و موفقیت را به ارمغان آورد ؛ این یکی از درس های آموزنده جنگ ۱۲ روزه هم بود و تاثیر شگرف خود را نشان داد

 

رسالت / لیب

آرامش ملت، حمایت از امت

مسعود پیرهادی
رژیم صهیونیستی در طول دهه‌های اخیر بارها و بارها از جمهوری اسلامی ایران سنگین‌ترین ضربات را متحمل شده است؛ ضرباتی که نه فقط معادلات امنیتی آن را بر هم زد، بلکه هژمونی پوشالی‌اش را در برابر افکار عمومی منطقه و جهان فروریخت. اما حقیقت آن است که این رژیم، حیات و بقای خود را نه در صلح و آرامش، بلکه در جنگیدن می‌جوید. تمام مدتی که آتش‌بس رسمی با ایران برقرار بوده، آتش جنگ او در غزه، سوریه، لبنان، یمن و حتی در جغرافیاهای دیگر زبانه کشیده است. این واقعیت به‌روشنی می‌گوید که صهیونیسم، موجودیتی است که اگر جنگ نکند، خواهد مرد؛ پس دائم خود را در شرایط رزمی نگاه می‌دارد تا اهداف شوم خود را پی بگیرد.
در این میانه، ما وظیفه‌ای سنگین بر دوش داریم. درست است که برای سلامت روان و آرامش مردم، باید التهاب را از فضای جامعه دور کرد و بستر معیشت، رشد و آرامش را هموار ساخت، اما این به معنای غفلت در سطح حکمرانی و نظامی نیست. فرماندهان و مدیران این کشور باید همواره خود را در «ایام عملیات» ببینند، چرا که دشمن هیچ‌گاه عملیات خود را متوقف نمی‌کند؛ فقط میدان‌ها را تغییر می‌دهد. حفظ هوشیاری و آمادگی دائمی شرط بقای جمهوری اسلامی در مقابل چنین موجودی است.
اما در کنار این نگاه، نکته‌ای دیگر نیز اهمیت اساسی دارد: توجه به امت اسلامی. جمهوری اسلامی اگر تنها در چارچوب مرزهای ملی محدود شود و از تکلیف خود نسبت به امت اسلامی غفلت کند، نه‌تنها رسالت تاریخی و تمدنی خود را از دست خواهد داد، بلکه جایگاه منحصر به‌فرد خویش را نیز در جهان اسلام تضعیف می‌کند. نگاه تمدنی ایران ایجاب می‌کند که حمایت از مظلومان فلسطین، مردم یمن، سوریه، لبنان و سایر جبهه‌های مقاومت، بخشی جدایی‌ناپذیر از سیاست کلان کشور باشد. این تکلیف نه یک انتخاب سیاسی، که یک وظیفه تاریخی، الهی و تمدنی است؛ غفلت از آن، مساوی است با خالی کردن صحنه به سود دشمنان اسلام و فراموش کردن چرایی انقلاب اسلامی.
با توجه به شرایط امروز ایران، حمایت از امت اسلامی صرفا در حد شعار و بیانیه نمی‌تواند کفایت کند، بلکه نیازمند راهکارهای عملی و متناسب با ظرفیت‌های کشور است.
نخست، تقویت جبهه رسانه‌ای و روایت‌سازی از واقعیت‌های منطقه و افشای جنایات دشمنان امت، ضرورتی فوری است؛ زیرا جنگ امروز بیش از هر چیز جنگ ادراکات است.
دوم، توسعه همکاری‌های اقتصادی و فناورانه با ملت‌ها و دولت‌های همسو می‌تواند پیوندهای امت را از سطح شعار به سطح منافع عینی ارتقاء دهد.
سوم، حمایت از جریان‌های مقاومت در منطقه در چارچوب‌های متنوع سیاسی، حقوقی و حتی لجستیکی، یکی از مهم‌ترین ابزارهای حفظ امنیت ملی و تقویت جایگاه تمدنی ایران است.
چهارم، سرمایه‌گذاری در دیپلماسی وحدت و پیوند میان نخبگان و علمای جهان اسلام، ظرفیت بی‌بدیلی برای جلوگیری از تفرقه و تقویت بنیان امت اسلامی به‌وجود می‌آورد.
به این ترتیب، هم مردم ایران از آرامش و اطمینان خاطر برخوردار می‌شوند و هم امت اسلامی احساس می‌کند که پشتوانه‌ای حقیقی در صحنه جهانی دارند؛ و این همان توازن هوشمندانه‌ای است که آینده تمدنی ایران را تضمین خواهد کرد.

فرهیختگان / لیب

آیینهٔ عبرت حکمرانی یا معلم؟

پرویز امینی

طی روز‌های گذشته جناب روحانی در سخنانی از موضع یک معلم کاربلد و کارآزموده در حال ارشاد دستگاه حکمرانی برای اصلاح امور هستند. درحالی‌که کارنامه ریاست او بر دو دولت یازدهم و دوازدهم نشان می‌دهد نقشی که روحانی می‌تواند در بهبود وضعیت کشور داشته باشد از موقعیت آیینه عبرت است.  دوره ریاست روحانی در قوه مجریه در دهه 90، دوره عقب‌گرد و پسرفت کشور است. 
رشد اقتصادی صفر در یک دهه، منفی شدن نرخ سرمایه‌گذاری، آغاز تورم‌های بالای 40 درصدی متوالی، افزایش سه‌برابری فقر مطلق، کاهش بیش از 35 درصدی درآمد سرانه به عنوان شاخص مهم رفاه عمومی، افزایش شکاف درآمدی از 11 برابری به 14 برابری، افزایش ضریب جینی، جهش نرخ ارز تا حدود 10 برابر، کاهش قابل ملاحظه ارزش پول ملی، غارت سرمایه مردم در بورس و... همچنین دو شورش اجتماعی در سال ۹۶ و ۹۸ و به‌علاوه شکست برجام، واقعیت‌های تلخ کارنامه دوره زمامداری روحانی است.  
نفرت از روحانی در فضای اجتماعی در حدی بود که حتی سه سال بعد از پایان دوره ریاست‌جمهوری او و در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۴۰۳ مهم‌ترین راهبرد رقیب پزشکیان، منتسب کردن او به دولت سوم روحانی بود و یکی از راهبرد‌های اصلی پزشکیان در انتخابات نفی مطلق این انتساب بود. یعنی دو رقیب انتخابات هر دو بر پایگاه اجتماعی منفی روحانی اتفاق نظر داشتند. 

اسنپ‌بک یا سازوکار ماشه، نماد خوردن چوب و پیاز و فریب دادن مردم از سوی روحانی در ماجرای برجام است‌. آنچه روحانی و برخی از همراهان او درباره برجام و لغو تحریم‌ها و امکان‌ناپذیری نقض و خروج از آن و ماجرای اسنپ‌بک و... می‌گفتند، خلاف واقعیت بود. حالا روحانی و برخی دیگر برای ماستمالی ماجرای اسنپ‌بک می‌گویند چیزی نشده است و با اسنپ‌بک به قبل از برجام برمی‌گردیم. درحالی‌که امروز بازگشت به قبل از برجام یعنی بازگشت کشور به وضعیت سال ۱۳۹۲ که یک اوتوپیا و یک آرمان‌شهر است و ای کاش می‌شد به آن سال‌ها برگشت. اگر می‌شد احتمالاً یکی از بهترین بازگشت‌ها به گذشته‌های تاریخ این کشور بود. 
از همه این‌ها بگذریم تنها اگر «رسوایی فرانچسکو» برای هر دولتمرد سیاسی اتفاق افتاده بود، عطای سیاست و دولتمردی را به لقایش می‌بخشید و از میدان سیاست کناره می‌گرفت و سکوت را بر غوغا در این عرصه ترجیح می‌داد، نه این‌که از موضع یک معلم به ارشاد مردم و حکمرانی بپردازد. روحانی گرچه نمی‌تواند معلم خوبی برای حکمرانی باشد اما می‌توان از ناراستی‌ها، بدعهدی‌ها و ناکارآمدی‌هایش آیینه عبرتی ساخت و در اصلاح امور از آن کمک گرفت. 

خراسان / لیب

از ملبورن تا کافا؛ سقوط آرام یک رویا 

سید مصطفی صابری 

این روزها تیم ملی فوتبال کشورمان شبیه کِشتی بزرگی شده که در روزهای توفانی از ساحل فاصله گرفته و چنان سکانش بی‌قرار است که وزش باد و امواج هر لحظه آن را به سویی می‌برد؛ طوری‌که حتی اگر از یک چالش عبور کند، بازهم خیال‌مان بابت چالش بعدی و به‌ویژه مقصد اصلی‌اش راحت نیست. تازه‌ترین تصویر از این کِشتی، حضورش در تورنمنت کافا بود؛ جایی که پیروزی دو بر صفر برابر تاجیکستان به‌عنوان تیم صدوششم فیفا، در عرض چند دقیقه به تساوی دو بر دو بدل شد. البته این بازی می‌توانست فقط یک اتفاق فوتبالی باشد اگر قبلاً بارها تکرار نشده بود و اگر چند ماه دیگر جام جهانی را در پیش نداشتیم. حالا دیگر همه می‌دانیم فوتبال در کشور عزیزمان ایران فقط ورزش نیست، زبانی مشترک است؛ زبانی که دهه‌هاست پیر و جوان، روستایی و شهری، کارگر و استاد دانشگاه را پای یک صحنه می‌نشاند. از کنار مرزها تا شمال تهران وقتی توپ می‌چرخد، همه نبض‌مان با بچه‌های داخل زمین هماهنگ است. همین یکی بودن است که هر گل، هر سوت پایان، هر برد و هر باخت را به احساس جامعه پیوند می‌زند؛ برای همین شکست یا پیروزی تیم ملی فقط یک نتیجه ورزشی نیست، یک اتفاق خوب یا گاهی شوکی ملی است که یا خون تازه در رگ‌ها می‌دواند یا یأس را تزریق می‌کند. ما این قدرت جالب فوتبال را بارها دیده‌ایم؛ وقتی در ملبورن، استرالیا را کنار زدیم، ملت با تمام وجود به خیابان‌ها ریخت و عکس بازیکنان روی در و دیوار خانه‌ها و مغازه‌ها جا خوش کرد. نمونه خاص‌ترش وقتی در جام جهانی ۲۰۱۴ با آرژانتین جنگیدیم و در آخرین لحظه با آن ضربه جادویی از مسی شکست خوردیم، در آن شب عجیب با این‌که باختیم اما بین بغض‌ها سرمان بالا بود چون آن‌چه از تیم‌مان دیدیم، مبارزه بی‌امان تا لحظه آخر بود. تیمی بود که برای مردم بازی می‌کرد نه فقط برای نتیجه. حالا شاید به همین دلیل است که خیلی از پیروزی‌های این تیم که گاهی از خودراضی به‌نظر می‌رسد، آن‌طور که باید به دل‌مان نمی‌نشیند؛ مثل برد برابر افغانستان که با نمایشی ضعیف همراه بود. 
خلاصه کمتر از ۱۰ ماه تا جام جهانی مانده و هر قدم بدون فکر می‌تواند چالشی بزرگ باشد که تمام امیدها را به کارکرد مثبت فوتبال برای جامعه بر باد دهد. تیم ملی این روزها نه چهره‌ای دوست‌داشتنی دارد و نه روحی یکپارچه. هر بازی‌اش بیشتر به چالشی خسته‌کننده شبیه است تا میدان نبردی بزرگ. نه انسجام تاکتیکی، نه شخصیت تیمی، نه شوری که بشود به آن دل بست. از افغانستان گل می‌خوریم، از تاجیکستان گل می‌خوریم، و این نه فقط گلی به دروازه، که شاید ضربه‌ای به احساس جمعی ماست. زخمی توأم با نگرانی که اگر دربرابر تاجیکستان، هند و افغانستان چنین وضعی داریم، در جام جهانی مقابل قدرت‌های اول دنیا چه خواهد شد؟ این نگرانی بزرگ مدام جدی‌تر می‌شود و با ادامه این وضع ممکن است پیش از جام جهانی تمام اشتیاق ما را ببلعد. و شاید اگر امروز فکری نکنیم شکست‌های تلخی پیش‌رو باشند؛ ناکامی‌هایی که می‌توانند زخمی کاری بر پیکر امید جامعه وارد کنند؛ طوری که مردم بیشتر از این از فوتبال دل بکنند و با مشکلات تنها شوند. اگر تیم ملی را دوست داشته باشیم، باختش هم زیبا می‌شود و اگر حس کنیم این تیم دیگر بازتابی از رویاها، هیجان و شور ما نیست، پیروزی‌هایش هم لطفی ندارد. برای جلوگیری از این قهر بزرگ، تیم ملی باید فوراً بازسازی شود؛ نه فقط در تمرینات و ترکیب که در روحیه و شخصیت. باید دوباره پیوند احساسی با هواداران را احیا کند، همان پلی که سال‌ها میان مردم و مستطیل سبز کشیده شده بود. انضباط، انگیزه و غرور باید به تیم تزریق شود؛ نه در کلمات، در رفتار و در بازی‌ها. ما میراث بزرگی داریم؛ لحظه‌هایی که جهان وادار شده به فوتبال ایران احترام بگذارد. اما ماه‌های مانده به جام جهانی زمانی نیست که بتوان با آرامش این میراث را احیا کرد؛ پس کاش زودتر قطب‌نما را پیدا کنیم و کشتی را به مسیر بر‌گردانیم تا دوباره فوتبال زمینه حال خوب‌مان باشد وگرنه باید آماده باشیم خدای نکرده اضطراب و سرخوردگی جمعی، فصل پایانی داستان این نسل از تیم ملی را بنویسد. 

وطن امروز / لیب

رزمایش در شرق، لرزش در غرب 

جابه‌جایی تدریجی قدرت جهانی

رضا رحمتی

 مانور سیاسی - نظامی هفته گذشته چین به یکی از مهم‌ترین صحنه‌های نمایش قدرت در ژئوپلیتیک جهانی در سال‌های اخیر تبدیل شد. چنین مانورهایی، بویژه وقتی با حضور رهبران کشورهای شرق - از اعضای سازمان همکاری شانگهای گرفته تا بریکس - برگزار می‌شود، صرفاً یک اقدام نظامی نیست، بلکه کارکردی سیاسی، نمادین و حتی روانی دارد. آمریکا که همچنان قدرت مسلط در عرصه نظامی جهانی به شمار می‌رود، بیش از همه مخاطب چنین رزمایش‌هایی است اما پیامدها به اینجا محدود نمی‌شود و کشورهایی مانند هند و ایران نیز در معرض اثرات مستقیم و غیرمستقیم آن قرار می‌گیرند.
۱- پیام مستقیم به آمریکا: بازدارندگی و نمایش قدرت
ایالات متحده طی دهه‌های گذشته ستون اصلی نظم امنیتی در شرق آسیا بوده است. واشنگتن ۲۶۰ پایگاه نظامی در منطقه آسیا - پاسیفیک دارد و نزدیک ۶۰ هزار نیروی نظامی تنها در ژاپن و کره‌جنوبی مستقر کرده است. این حضور پررنگ، در عمل به آمریکا امکان داده بر روندهای امنیتی در دریای چین جنوبی، تایوان و شبه‌جزیره کره تسلط داشته باشد. رزمایش چین در چنین شرایطی در واقع پیامی بازدارنده است. پکن می‌خواهد به آمریکا نشان دهد دیگر با یک بازیگر منفعل روبه‌رو نیست. نمایش توان موشکی، قدرت دریایی و شبیه‌سازی سناریوهای جنگی در اطراف تایوان عملاً نوعی هشدار است. از منظر راهبردی، چین می‌کوشد این پیام را منتقل کند: هرگونه مداخله مستقیم آمریکا در مناقشات منطقه‌ای، به بهای سنگینی تمام خواهد شد.
۲- تثبیت رهبری چین در شرق
چین تنها به بازدارندگی در برابر واشنگتن بسنده نمی‌کند. بخش مهمی از رزمایش‌ها با هدف مشروعیت‌بخشی به رهبری منطقه‌ای چین طراحی شده‌ است. وقتی رهبران کشورهای آسیایی و حتی برخی کشورهای آفریقایی یا آمریکای لاتین در مانورهای نظامی حضور می‌یابند، عملاً تصویری از «رهبر نوظهور شرق» ساخته می‌شود. این پیام نمادین اهمیت زیادی دارد. چین می‌خواهد نشان دهد برخلاف تصویر غرب، یک قدرت صرفاً اقتصادی نیست، بلکه توانسته نقش امنیتی و نظامی خود را هم تثبیت کند. برای ایالات متحده که تاکنون ضامن اصلی امنیت در شرق آسیا شناخته می‌شد، این یک زنگ خطر واقعی است.
۳- نشانه‌های جابه‌جایی قدرت جهانی
پرسش کلیدی این است: آیا این رزمایش‌ها به معنای جابه‌جایی قدرت است؟
 پاسخ را باید در ۲ سطح دید:
نخست سطح نمادین است. هر بار که چین مانوری مشترک با روسیه یا کشورهای آسیایی برگزار می‌کند، جهان بیشتر به سمت تصویر یک نظام چندقطبی متمایل می‌شود. داده‌های اقتصادی نیز این روند را تأیید می‌کند؛ چین هم‌اکنون با تولید ناخالص داخلی ۱۸ تریلیون دلاری دومین اقتصاد بزرگ جهان است و در تجارت خارجی بیش از ۱۳۰ کشور شریک نخست یا دوم به شمار می‌رود.
دوم سطح واقعی و مادی که پاسخ به آن به‌رغم همه پیشرفت‌های چین، مثبت نیست. آمریکا با هزینه نظامی سالانه بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار (۳ برابر چین) همچنان از نظر توان نظامی جلوتر است. شبکه گسترده پایگاه‌ها و اتحادهای رسمی‌اش (مانند ناتو، ژاپن و کره‌جنوبی) هم جایگزین‌ناپذیر است. بنابراین می‌توان گفت رزمایش‌ها نشانه آغاز روند جابه‌جایی قدرت‌ است، نه پایان آن و چین برای رسیدن به وضعیت جایگزینی قدرت، نیازمند متحدان استراتژیک است. به همین دلیل است که در جریان مانور اخیر، تلاش رئیس‌جمهور چین آقای شی برای نمایش نزدیکی استراتژیک بین رهبر کره‌شمالی و روسیه بسیار چشمگیر بود. 
۴- هند؛ میان جذب یا خنثی‌سازی
یکی از اهداف پنهان رزمایش‌های چین، تحت فشار قرار دادن هند است. دهلی‌نو در موقعیت ژئوپلیتیک حساسی قرار دارد؛ از یک سو عضو بریکس و سازمان همکاری شانگهای است و از سوی دیگر در قالب کواد (QUAD) با آمریکا، ژاپن و استرالیا همکاری امنیتی دارد. برای آمریکا، هند ابزار اصلی موازنه در برابر چین است و برای چین، هند رقیبی استراتژیک با اختلافات مرزی و رقابت دیرینه.
رزمایش‌های چین در واقع می‌خواهد این پیام را منتقل کند: حتی اگر هند در کواد هم حضور داشته باشد، «شرق در حال یکپارچه شدن» است و دهلی‌نو در موقعیت دشواری برای انتخاب قرار خواهد گرفت اما آیا این به معنای خنثی‌سازی کامل هند است؟ احتمالاً نه! اختلافات مرزی در لداخ، رقابت در اقیانوس هند و بی‌اعتمادی تاریخی ۲ کشور مانع آن می‌شود که هند براحتی جذب چین شود. با این حال، هر بار که چین موفق می‌شود همگرایی شرقی را به نمایش بگذارد، بخشی از اثرگذاری سیاست موازنه‌گرانه هند کمرنگ می‌شود.
۵- پیامدهای غیرمستقیم برای ایران
برای ایران نیز این رزمایش‌ها پیامدهایی دارد، هرچند نه در سطح نظامی مستقیم، بلکه بیشتر در سطح سیاسی و دیپلماتیک.
نخست- تقویت نظم چندقطبی: ایران همواره مخالف نظم تک‌قطبی آمریکا بوده است. نمایش قدرت چین، این روایت ایران را مشروع‌تر می‌کند.
دوم- کاهش فشار آمریکا: وقتی واشنگتن مجبور است میان شرق و غرب آسیا منابع خود را تقسیم کند، فشار بر ایران در خاورمیانه کاهش می‌یابد.
سوم- فرصت همکاری نظامی - فنی: بسترهای تازه‌ای برای تعمیق روابط با چین و روسیه در حوزه فناوری‌های دفاعی ایجاد می‌شود.
چهارم دیپلماسی مانور: ایران می‌تواند از این تحولات برای چانه‌زنی با غرب استفاده کند. ایران می‌تواند این پیام را با صراحت بیشتری مخابره کند که اگر فشارها ادامه یابد، ما بیشتر به شرق تمایل می‌یابیم. به عبارت دیگر، هرچند ایران به اندازه ظرفیتش از این مانور استفاده نکرد اما فضای سیاسی ناشی از آن به سود تهران عمل می‌کند.
۶- جنگ روایت‌ها: قدرت سخت در خدمت قدرت نرم
رزمایش‌های چین علاوه بر بعد نظامی، یک دیپلماسی نمادین نیز هست. چین می‌خواهد به جهان القا کند شرق می‌تواند امنیت جمعی خود را بدون نیاز به غرب تأمین کند. این در تضاد با روایت آمریکاست که همواره خود را «تأمین‌کننده کالای عمومی امنیت» معرفی کرده است.
جالب اینکه در بسیاری از رسانه‌های بین‌المللی، پوشش خبری این رزمایش‌ها نه به ‌عنوان «تهدید»، بلکه به ‌عنوان «قدرت‌نمایی یک بلوک نوظهور» مطرح می‌شود. همین امر نشان‌دهنده تغییر تدریجی افکار عمومی جهان است؛ تغییری که در نهایت می‌تواند هژمونی روایت آمریکا را نیز تضعیف کند.
در نهایت رزمایش‌های چین در حضور رهبران شرق بیش از آنکه صرفاً یک اقدام نظامی باشد، نشانه‌ای از تحولات ژرف در نظم بین‌المللی ‌است. این مانورها پیام‌های متعددی دارد و به آمریکا هشدار می‌دهد مداخله در شرق آسیا هزینه‌زا خواهد بود. همچنین نشان می‌دهد چین در حال تثبیت موقعیت خود به ‌عنوان رهبر امنیتی شرق است و بیانگر آغاز روند جابه‌جایی قدرت جهان از غرب به شرق است؛ هرچند این روند هنوز تکمیل نشده. علاوه بر این تلاش می‌کند نقش هند به ‌عنوان موازنه‌گر واشنگتن را محدود کند. با این حال برای ایران فرصتی فراهم می‌آورد تا موقعیت خود را در نظم چندقطبی تقویت کرده و در برابر فشار آمریکا ابزارهای بیشتری برای مانور داشته باشد.
به بیان دیگر، این رزمایش‌ها میدان نبرد اصلی نیست، بلکه صحنه‌ای برای جنگ روایت‌ها و رقابت‌های نمادین میان شرق و غرب ‌است. با این حال، پیامدهای واقعی آنها بتدریج در سیاست، اقتصاد و امنیت بین‌المللی آشکار خواهد شد. شاید بتوان گفت همان‌طور که رزمایش‌های ناتو در دوران جنگ سرد نشانه تثبیت بلوک غرب بود، رزمایش‌های امروز چین نیز نشانه بلوغ تدریجی بلوک شرق است؛ بلوکی که می‌خواهد سهم بیشتری از قدرت جهانی را به دست آورد.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات