جمعه ؛ 14 شهريور 1404
13 شهريور 1404 - 21:56

نشانه های نفوذ: آیا فعالیت ایران در آفریقا پس از جنگ با اسرائیل سرعت خواهد گرفت؟

این تحلیل می کوشد با درک انگیزه های استراتژیک تهران، ارزیابی پیامدهای تشدید تنش نظامی با اسرائیل و بررسی اینکه آیا این قاره به محور اصلی سیاست خارجی ایران تبدیل خواهد شد یا همچنان حاشیه ای و موقت باقی خواهد ماند، آینده تعامل ایران با آفریقا پس از آتشبس را روشن کند.
کد خبر : 19772

مرکز المستقبل برای تحقیقات و مطالعات راهبردی امارات: ۲۶ آگوست – ۴ شهریور ۱۴۰۴

https://futureuae.com

پس از ۴۲ روز تشدید بی سابقه درگیری نظامی بین ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، که شکنندگی بازدارندگی متقابل و درهم تنیدگی ابعاد هسته‌ای، نظامی و دیپلماتیک را آشکار کرد، تهران اکنون با چالش تغییر موضع خارجی خود در بحبوحه آزمایش شدید توانایی‌ها و اتحادهایش رو‌به‌رو است. در این زمینه، آفریقا به عنوان یکی از مسیر‌های بالقوه برای ایجاد توازن مجدد در سیاست خارجی ایران مطرح میشود، به ویژه از آنجایی که این منطقه در سال‌های اخیر، عرصه جایگزینی برای تحکیم نفوذ ایران، به دور از نقاط درگیری سنتی در خاورمیانه، بوده است. اما آیا این عرصه پس از این تشدید تنش، همچنان برای ایران در اولویت خواهد بود؟

تعامل ایران در آفریقا یک تلاش آنی و لحظه‌ای نبود، بلکه محصول یک استراتژی تجمعی بود که بر ترکیبی از قدرت نرم، حمایت امنیتی و قرابت ایدئولوژیک با برخی رژیم‌های ضد غربی متکی بود. با افزایش فشار بر تهران پس از جنگ، نیاز مبرمی به افزایش نفوذ آن در فضا‌های کم هزینه‌تر و پذیراتر وجود دارد. این امر آفریقا را به گزینه‌ای جذاب، اما چالش برانگیز تبدیل می‌کند. سوال صرفاً این نیست که آیا اراده سیاسی وجود دارد، بلکه ظرفیت و منابع لازم برای تبدیل آفریقا به یک اولویت واقعی در دستور کار آینده ایران وجود دارد یا خیر.

این تحلیل می‌کوشد با درک انگیزه‌های استراتژیک تهران، ارزیابی پیامد‌های تشدید تنش نظامی با اسرائیل و بررسی اینکه آیا این قاره به محور اصلی سیاست خارجی ایران تبدیل خواهد شد یا همچنان حاشیه‌ای و موقت باقی خواهد ماند، آینده تعامل ایران با آفریقا پس از آتشبس را روشن کند.

انگیزه‌های استراتژیک:

از سال ۲۰۲۱، ایران به عنوان بخشی از تلاش‌های خود برای تغییر جایگاه خود در نظم جهانی در حال تغییر و شکستن انزوای بین المللی تحمیل شده بر آن، جهت گیری استراتژیک شتاب یافته‌ای را به سمت قاره آفریقا اتخاذ کرده است. نشانه‌هایی وجود دارد که نشان دهنده حضور ایران در قاره آفریقا است:

۱. حضور نظامی: حضور نظامی ایران در آفریقا، به ویژه از طریق پایگاه عصب در اریتره، نشان‌های از تمایل تهران به تحکیم نفوذدریایی خود در امتداد یکی از حساس‌ترین آبراه‌های جهان، باب المندب، است. عملکرد این پایگاه محدود به پشتیبانی لجستیکی نیست؛ بلکه به عنوان یک پلتفرم پیشرفته عمل می‌کند که سپاه پاسداران را قادر می‌سازد از متحدان منطقه‌ای خود، مانند حوثی ها، حمایت کند و پیام‌های بازدارند‌های را به اسرائیل و ایالات متحده ارسال کند. همچنین به تهران اجازه می‌دهد تا حرکات ناوگان‌های غربی را رصد کند و خطوط تدارکاتی غیرمتعارف خود را ایمن سازد.

۲. امنیت در ازای منافع اقتصادی: همکاری امنیتی بین ایران و نیجر، به ویژه معامله «اورانیوم در ازای پهپاد»، نشان دهنده همگرایی منافع امنیتی و اقتصادی در سیاست آفریقایی تهران است. در این چارچوب، ایران که تحت فشار تحریم‌های بین المللی قرار دارد، به دنبال تأمین بدون کنترل مواد هسته‌ای حیاتی مانند اورانیوم برای تأمین امنیت برنامه هست‌های خود و افزایش قدرت مذاکره خود بود. در عوض، به شورا‌های نظامی پشتیبانی اطلاعاتی و فناوری پیشرفته پهپاد ارائه داد. این الگوی همکاری، منعکس کننده «عملگرایی بحران محور» ایران در آفریقا است.

۳. تعامل مذهبی و ایدئولوژیک: ایران در گسترش تشیع در سراسر قاره آفریقا به عنوان وسیله‌ای برای تقویت حضور ایدئولوژیک بلندمدت خود سرمایه گذاری کرده است و از حاشیه نشینی مذهبی و فقدان خدمات اساسی در چندین کشور، به ویژه در غرب و شرق آفریقا، بهره برده است. این کشور از مؤسساتی مانند دانشگاه المصطفی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برای ایجاد شبکه‌های آموزشی و فرهنگی با هدف قرار دادن جوانان مسلمان در مناطق آسیب پذیر استفاده کرده و بورسیه‌ها و فرصت‌هایی را برای تحصیل در خارج از کشور در قم و تهران برای آنها فراهم کرده است.

۴. تلاش برای کنترل مسیر‌های تدارکات دریایی: کنترل غیرمستقیم ایران بر بخش‌هایی از سواحل دریای سرخ، ستون اصلی استراتژی این کشور برای تضمین امنیت منابع و مسیر‌های تدارکات دریایی خود، به ویژه با توجه به تشدید تنش‌ها با غرب، است. علاوه بر پایگاه اریتره، نفوذ ایران با ارائه پشتیبانی نظامی به حوثی‌ها در یمن مرتبط است و به آن اجازه می‌دهد تا تهدیدی پایدار برای تانکر‌های نفتی و تجارت غرب در منطقه حفظ کند. تهران همچنین به دنبال دسترسی به بنادر سودان و جیبوتی است تا صادرات کالا‌های خود را تضمین کرده و تحریم‌ها را دور بزند.

۵. افزایش همکاری در زمینه‌های مختلف: ایران از قاره آفریقا به عنوان امتداد جغرافیایی سیستم «مقاومت» خود استفاده می‌کند تا محاصره غربی تحمیل شده بر خود را بشکند. به جای رویارویی مستقیم، به تشکیل اتحاد با رژیم‌های طرد شده در سطح بین المللی و گسترش شبکه‌های حمایتی خود از نخبگان مذهبی و گروه‌های محلی متکی است. همچنین در حال تلاش برای همکاری در زمینه‌های فناوری، امنیت و حاکمیت غذایی با کشور‌های آفریقایی مانند اوگاندا و تانزانیا است و بدین ترتیب وابستگی خود را به بازار‌های اروپایی و آسیایی کاهش می‌دهد.

۶. فعالیت فشرده دیپلماتیک: سفر‌های مکرر ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور سابق ایران، به این قاره و گسترش شبکه سفارتخانه‌ها و مراکز تجاری آن، نشان دهنده تمایل تهران برای تبدیل حضور خود از حاشیه‌ای به ساختاری در معادله آفریقا بود. ایران از کاهش حضور فرانسه و عقب نشینی واشنگتن برای پر کردن خلاء دیپلماتیک سوءاستفاده می‌کند و کشور‌هایی را که به طور سنتی محوری نیستند، مانند زیمبابوه و بورکینافاسو، هدف قرار می‌دهد. این به عنوان بخشی از تلاش برای ایجاد یک «بلوک همبستگی جنوبی» علیه هژمونی غرب در مجامع بین المللی است.

فرصت‌های پس از جنگ:

پس از آتش بس بین اسرائیل و ایران در ژوئن ۲۰۲۵، تهران خود را با یک معادله استراتژیک پیچیده رو‌به‌رو دید: از یک سو، تشدید فشار‌های امنیتی و اقتصادی در منطقه، و از سوی دیگر، نیاز روزافزون به بازسازی شبک‌های از اتحاد‌ها که عمق ژئوپلیتیکی انعطاف پذیری را برای آن فراهم کند. در این زمینه، قاره آفریقا با توجه به فرصت‌های استراتژیک، امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیکی که ارائه می‌دهد، به عنوان یک جایگزین یا مقصد موازی برای حوزه حیاتی سنتی ایران ظاهر می‌شود. آفریقا گزینه جدیدی نبود. با این حال، پس از تشدید تنش ها، به یک ضرورت برای جبران خسارات و تثبیت نفوذ در یک محیط بین المللی در حال تغییر تبدیل شده است. در بحبوحه عقب نشینی فزاینده غرب و چندپارگی سیاسی در بسیاری از کشور‌های آفریقایی، ایران با استفاده از ابزار‌های نرم و سخت، بازتعریف رابطه خود با این قاره به عنوان امتداد طبیعی سیاست‌های ضد غربی خود و پیگیری گسترش آرام آن در خارج از نقاط حساس سنتی، به دنبال ایجاد جای پای گسترده تری در این قاره است. شاید برجسته‌ترین این انگیزه‌ها موارد زیر باشد:

۱. جستجوی فضای استراتژیک جایگزین برای جبران خسارات بازدارندگی: پس از حمله مستقیم به زیرساخت‌های هسته‌ای و نظامی ایران، این کشور به دنبال تنوع بخشی به حضور خود در خارج از جغرافیای مورد تهدید است. آفریقا فرصتی برای ایجاد عمق استراتژیک نامتقارن است که اثربخشی سیاست بازدارندگی اسرائیل را کاهش می‌دهد. تهران با گسترش نفوذ خود در آفریقا می‌تواند تعادل جایگزینی ایجاد کند که دشمنانش را گیج کند، به ویژه اگر موفق شود این قاره را به عرصه‌ای با نفوذ دوگانه نظامی، اطلاعاتی و دیپلماتیک و اقتصادی تبدیل کند. این حضور نیازی به دخالت مستقیم ندارد؛ بلکه از طریق مشارکت با رژیم‌هایی که از انزوای سیاسی و امنیتی رنج می‌برند، ایجاد می‌شود و به ایران انعطاف پذیری قابل توجهی برای تحمیل شرایط خود و گسترش شبکه‌های اطلاعاتی و تبلیغاتی خود در درازمدت می‌دهد.

۲. گسترش «محور مقاومت» فراتر از قلمرو سنتی: جهت گیری ایران پس از جنگ به سمت آفریقا، تحت تأثیر یک منطق ایدئولوژیک توسعه طلبانه است که به دنبال گسترش آنچه تهران «محور مقاومت» می‌نامد، فراتر از هلال شیعی در خاورمیانه و گسترش آن به جنوب جهان است. در بحبوحه افزایش احساسات ضد غربی در چندین کشور ساحل و غرب آفریقا، ایران فرصتی را برای پیوند دادن آرمان‌های خود به یک فضای مردمی و سیاسی مخالف هژمونی غرب می‌بیند. این امر در حمایت اعلام شده ایران از مقامات نظامی در بورکینافاسو و مالی مشهود بود. تهران از طریق افزایش فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی، به دنبال ایجاد یک محرک اجتماعی جدید برای گفتمان انقلابی ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی خود در این قاره است.

۳. بسیج حمایت دیپلماتیک آفریقا در مجامع بین المللی: آفریقا در مواجهه با انزوای بین المللی، یک دارایی دیپلماتیک قابل توجه برای تهران محسوب می‌شود، چرا که کشور‌های آفریقایی تقریبا ۲۸ درصد از آرای مجمع عمومی سازمان ملل را در اختیار دارند. پس از تشدید تنش با اسرائیل، این دارایی در حمایت از موضع ایران در مورد مسائل حساسی مانند برنامه هسته‌ای و حقوق بشراهمیت فزاینده‌ای یافته است. بنابراین، تهران به دنبال تقویت مشارکت سیاسی با کشور‌های آفریقایی از طریق سفر‌های رسمی متقابل، توافقنامه‌های همکاری در زمینه‌های مختلف و مواضع حمایتی در آرای بین المللی است. این امر در رأی ممتنع یا رد قطعنامه‌های محکومیت ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی توسط تعدادی از کشور‌های آفریقایی پس از تشدید تنش‌ها مشهود بود.

۴. بهره برداری از خلأ ژئوپلیتیکی ایجاد شده توسط عقب نشینی غرب: مجموعه عقب نشینی‌های غرب، به ویژه فرانسه و ایالات متحده، از ساحل و شاخ آفریقا، خلأ استراتژیکی ایجاد کرده است که چندین قدرت، به ویژه روسیه، ترکیه و اکنون ایران، به دنبال پر کردن آن بوده‌اند. تهران این خلأ را فرصتی برای ورود به عنوان یک قدرت «جایگزین» می‌بیند که حمایت بی قید و شرط از رژیم‌های نظامی، به ویژه در حوزه‌های امنیتی و اطلاعاتی، ارائه می‌دهد. این امر در توافقنامه امنیتی اخیر امضا شده با نیجر مشهود است که نشان دهنده تغییر کیفی در ماهیت نفوذ ایران در این قاره، از نفوذ نرم به نفوذ سخت، از حاشیه‌ای به مرکزی، در محیطی است که امکان موقعیت یابی استراتژیک بلندمدت در قلب آفریقا را فراهم می‌کند.

۵. تأمین منابع حیاتی که تحریم‌های بین المللی را دور می‌زند: در بحبوحه تشدید تحریم‌های اقتصادی، ایران به دنبال مسیر‌های جایگزین برای تأمین منابع استراتژیک حیاتی در سراسر آفریقا، مانند اورانیوم از نیجر، طلا از مالی و کبالت از اوگاندا است. این اقدامات محدود به معاملات تجاری نیستند؛ بلکه با ترتیبات امنیتی و سیاسی که دسترسی مداوم به این منابع را بدون نظارت غرب تضمین می‌کنند، همپوشانی دارند. اهمیت این منابع در ارتباط مستقیم آنها با قابلیت‌های دفاعی ایران، به ویژه در زمینه پهپاد‌ها و انرژی هسته‌ای، نهفته است. این امر قاره آفریقا را نه تنها به یک شریک اقتصادی، بلکه به عنصری حیاتی در معادله امنیتی جدید پس از جنگ ایران تبدیل می‌کند.

۶. ارتقای تصویر ایران به عنوان یک قدرت بین المللی ضد سلطه: ایران از طریق حضور خود در آفریقا تلاش می‌کند تا تصویر جدیدی از خود به عنوان یک بازیگر بین المللی مخالف سلطه غرب، حامی کشور‌های «مظلوم» و ارائه دهنده مشارکت‌های جایگزین و «بدون قید و شرط» ارائه دهد. این روایت در محیط‌هایی که از اثرات استعمار نو و وابستگی اقتصادی رنج می‌برند، نسبتاً محبوب است؛ این می‌تواند یک مزیت نمادین و دیپلماتیک قابل توجه برای ایران فراهم کند. پس از جنگ با اسرائیل، تهران برای احیای تصویر بین المللی خود و جلب همدردی مردمی و رسمی در کشور‌های جنوب جهان، به ویژه در آفریقا، به این گفتمان تکیه می‌کند، جایی که چنین نمادگرایی می‌تواند در‌هایی را برای نفوذ بدون هزینه نظامی یا اقتصادی نسبتاً بالا باز کند.

چشم انداز آفریقا:

اگرچه برخی از کشور‌های آفریقایی روایت ایران را پذیرفته‌اند، به ویژه در مورد محکوم کردن تجاوز اسرائیل و درخواست برای خاورمیانه‌ای عاری از سلاح هسته‌ای، اما موضع آفریقا در مورد حضور ایران، نشان دهنده‌ی گشودگی مطلق یا پذیرش گسترده نیست. این قاره با درجه‌ای از احتیاط و عملگرایی، که ناشی از محاسبات تعادل بین منافع داخلی و فشار‌های خارجی است، به جای تعامل ایدئولوژیک صریح با تهران، به حضور ایران نزدیک می‌شود.

احتیاط در برابر دخالت ایدئولوژیک: علیرغم تلاش‌های ایران برای تشدید فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی خود در کشور‌هایی مانند نیجریه و سنگال از طریق مؤسساتی مانند دانشگاه المصطفی، اکثر دولت‌ها از مشارکت در این گسترش، به ویژه در کشور‌های با اکثریت سنی، به دلیل ترس از شعله ور شدن تنش‌های فرقه‌ای یا فراهم کردن بهانه‌ای برای ظهور افراط گرایی مذهبی، اجتناب می‌کنند. بنابراین، حضور مذهبی ایران در نفوذ مردمی و سیاسی خود محدود مانده است.

عملگرایی در برخورد با مشارکت‌های ایران: مشارکت‌های بین ایران و برخی از کشور‌های آفریقایی - مانند معامله «اورانیوم در برابر پهپاد» در نیجر – نشان دهنده رویکردی عملگرایانه مبتنی بر تبادل منافع موقت، به جای اتحاد‌های استراتژیک بلندمدت است. این کشور‌ها به دنبال جایگزین‌هایی برای غرب هستند، اما از وابستگی کامل به تهران اجتناب می‌کنند و این رابطه را به جای تداوم، مشروط به شرایط می‌کنند.

فشار از سوی شرکای غربی و موازنه‌های داخلی: کشور‌های آفریقایی که در‌های خود را به روی ایران باز می‌کنند، با چالش‌های فزاینده‌ای از سوی شرکای سنتی خود مواجه هستند. کشور‌هایی مانند بورکینافاسو و نیجر تحت فشار اعلام نشده از سوی شرکای غربی خود برای محدود کردن تعمیق روابط خود با ایران، به ویژه در بخش‌های امنیتی و اطلاعاتی، قرار دارند. این دولت‌ها با وجود امضای توافقنامه‌های همکاری امنیتی با تهران، از دست دادن حمایت توسعه‌ای و اقتصادی ایالات متحده و اتحادیه اروپا بیم دارند.

آنها همچنین بیم دارند که تهران از طریق شبکه‌های مذهبی محلی، از دسترسی خود به داخل کشور سوءاستفاده کند، که می‌تواند برای بی ثبات کردن امنیت داخلی مورد استفاده قرار گیرد.

در مورد موضع کشور‌های آفریقایی در مورد جنگ، برخی کشورها، مانند آفریقای جنوبی و تونس، اسرائیل را به صراحت محکوم کردند، در حالی که برخی دیگر، مانند نیجریه، کنیا و غنا، مواضع بیطرفانه‌ای اتخاذ کردند و خواستار آرامش و پیگیری گفت‌و‌گو شدند. کشور‌های دیگر، مانند نیجریه، کنیا و غنا، از ترس آسیب دیدن روابطشان با واشنگتن یا تلآویو، «سکوت استراتژیک» را در پیش گرفتند. این واگرایی در پاسخ ها، نشان دهنده یک واقعیت دیپلماتیک جدید است، زیرا کشور‌های آفریقایی در بحبوحه تحولات سریع در نظام بین الملل و فشار‌های فزاینده اقتصادی و امنیتی بر این قاره، به دنبال ایجاد تعادل بین رد هژمونی و پیگیری منافع استراتژیک خود هستند.

پیامد‌های تشدید تنش:

تشدید تنش نظامی بین ایران و اسرائیل، تهدیدی مستقیم برای توازن شکننده قدرت در چندین منطقه آفریقایی، به ویژه در شاخ آفریقا و ساحل، است که در حال حاضر از خلاء امنیتی رو به وخامت رنج میبرند. با ورود ایالات متحده به این رویارویی و هدف قرار دادن تأسیسات استراتژیک ایران، احتمال گسترش واکنش تهران از طریق نیرو‌های نیابتی و شرکای منطق‌های افزایش یافته است. این امر میتواند برخی از مناطق شکننده آفریقایی را به عرصه‌هایی برای تسویه حساب غیرمستقیم تبدیل کند. با توجه به شبکه‌های نفوذ غیررسمی ایران در سودان و نیجریه و نقش رو به رشد گروه‌های مسلح متحد مانند حوثی ها، نگرانی‌ها در حال افزایش است که از این گروه‌ها برای ارسال پیام‌های امنیتی در صحنه‌های نبرد دور از خلیج فارس، اما نزدیک به منافع غرب در این قاره استفاده شود.

یکی از خطرناک‌ترین پیامد‌های امنیتی این تشدید تنش، احتمال تبدیل شدن گذرگاه‌های دریایی آفریقا به نقاط حساس اعلام نشده، به ویژه دریای سرخ و تنگه باب المندب است. حملات حوثی‌های تحت حمایت ایران، ناوبری را مختل کرده و بر امنیت دریایی کشور‌های آفریقایی هم مرز با دریای سرخ، مانند سودان، جیبوتی و اریتره، تأثیر منفی گذاشته است. این تهدیدات فراتر از تجارت است؛ آنها همچنین به ایجاد یک محیط ژئوپلیتیکی حاصل خیز برای گسترش حضور نظامی خارجی یا تقویت قطب بندی منطقه‌ای دامن می‌زنند. این امر، کشور‌های آفریقایی را با یک دوراهی مواجه می‌کند: یا در اتحاد‌های امنیتی که منافع بزرگتر آنها را تعیین می‌کند، مشارکت کنند، یا تحت فشار بحران‌های درهم تنیده، خطر از دست دادن کنترل فضای حاکمیتی خود را بپذیرند.

در این زمینه، به نظر میرسد ایران با سوءاستفاده از کاهش تعهد غرب و مشغولیت قدرت‌های بین المللی با بحران‌های اوکراین و خاورمیانه، از شکنندگی امنیت آفریقا برای تحکیم نفوذ خود از طریق ابزار‌های جدید بهره میبرد. با هر موج تشدید تنش‌های منطقه‌ای، اولویت‌های حمایت امنیتی و توسعه در آفریقا به نفع دستور کار‌های نظامی فوری کاهش می‌یابد و راه را برای قدرت‌هایی مانند ایران باز می‌کند تا خود را به عنوان شریکی جایگزین برای رژیم‌های نظامی منطقه معرفی کنند. با این حال، این «جایگزین» بدون عواقب نیست؛ می‌تواند منجر به نظامی شدن بیشتر درگیری‌های داخلی شود و این قاره را با سناریویی وخیم رو‌به‌رو کند: برخی از کشور‌های آن به امتداد استراتژیک درگیری‌های خارجی تبدیل می‌شوند که بر آنها نفوذ کمی دارند و هزینه زیادی برای آنها دارد.

ایران که پس از جنگ با چالش‌های امنیتی فزاینده و فشار‌های فزاینده بین المللی رو‌به‌رو بود، هیچ جایگزین انعطاف پذیرتری جز روی آوردن به آفریقا نیافت تا بتواند خسارات خود را جبران کند و حوزه نفوذ خود را فراتر از عرصه‌های رویارویی مستقیم گسترش دهد بنابراین، تنش‌ها به یک انگیزه استراتژیک تبدیل شدند و تهران را بر آن داشتند تا به عنوان یک گزینه ژئوپلیتیکی امیدوارکننده، حضور خود را در این قاره افزایش دهد.

تحول پایدار یا موقت؟

به نظر می‌رسد رابطه ایران و آفریقا بر سر یک دوراهی قرار دارد: می‌تواند به یک مشارکت استراتژیک بلندمدت تبدیل شود، یا صرفاً یک تلاش موقت ناشی از ضرورت‌های لحظه‌ای باقی بماند. اگر کشور‌های آفریقایی موفق شوند از این رویکرد ایران برای افزایش استقلال سیاسی خود، تنوع بخشیدن به مشارکت‌های اقتصادی خود و دستیابی به دستاورد‌های واقعی فناوری و توسعه بدون وابستگی به قطب بندی منطقه‌ای استفاده کنند، این امر موقعیت این قاره را در نظام بین المللی چندقطبی تقویت خواهد کرد. با این حال، اگر رژیم‌های آفریقایی بدون ایجاد منافع پایدار و متعادل، به دریافت حمایت امنیتی و تبلیغاتی ایران بسنده کنند، این رابطه گروگان محاسبات تاکتیکی تهران خواهد ماند و با هرگونه تغییر در محیط بین المللی یا در اولویت‌های سیاست ایران، به سرعت از بین خواهد رفت. علاوه بر این، ادامه این رابطه در بحبوحه فشار‌های فزاینده غرب می‌تواند برخی از کشور‌های آفریقایی را در معرض انزوا یا درگیری‌های دیپلماتیک با شرکای سنتی خود قرار دهد. بنابراین، آینده این رابطه به توانایی هر دو طرف در تبدیل فرصت‌های فعلی به مشارکتی مبتنی بر منافع متقابل و احترام متعادل به حاکمیت بستگی دارد. با توجه به یک واقعیت بین المللی در حال تغییر، به نظر می‌رسد آفریقا فرصتی برای تغییر شکل موقعیت خود دارد. اما موفقیت آن به توانایی اش در مدیریت تعادل بین دستاورد‌های فوری و اتحاد‌های بلندمدت بستگی دارد.

ارسال نظرات