کیهان/
سعدالله زارعی
توافق سهجانبه آمریکا، آذربایجان و ارمنستان در خصوص ایجاد یک مسیر (Route) در حدفاصل آذربایجان و نخجوان که لازمه آن عبور از دستکم 47 کیلومتر از خاک ارمنستان میباشد، منشأ بحثهای زیادی شده است. بعضی آن را موضوعی تمامشده و بعضی آن را در حد یک «یادداشت تفاهم» که فاقد جزئیات و نحوه اجرا میباشد، ارزیابی نمودهاند. بعضی آن را یک توافق در محدوده صلاحیتهای دو کشور آذربایجان و ارمنستان دانسته و بعضی آن را تغییردهنده جغرافیای سیاسی (ژئوپلیتیک) منطقه قفقاز و دارای پیامدهای اساسی برای قفقاز جنوبی و محیطهای فرادست آن (روسیه، ایران، ترکیه و...) میدانند. بعضی گفتهاند این قرارداد سبب تصرف بخشی از مرزهای شمالی ایران توسط آمریکا و اعمال نفوذ آن است و بعضی هم از منظر اقتصادی، آن را در عداد یکی از دهها جاده ترانزیتی در منطقه معرفی کردهاند که فاقد جنبههای استراتژیک میباشد. در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر اهمیت دارد:
1- با ورود آمریکا به موضوع مسیر میان دو سوی جمهوری آذربایجان، بحث از روابط و توافق میان دو کشور فراتر رفته و جنبهای فراحوزهای پیدا کرده است. منطقه قفقاز جنوبی که به عبارتی شامل سه کشور و به عبارتی شامل پنج کشور میشود، بخشی از حوزه تمدنی ایران و بخشی از حوزه سیاسی ـ امنیتی روسیه به حساب میآید و نظم این حوزه نمیتواند بدون مشارکت پیدا کردن این دو کشور معنای طبیعی پیدا کند، بهخصوص اگر طرف ثالثی که در این حوزه ورود پیدا میکند، نهتنها هیچ پیوندی با این حوزه نداشته بلکه با کشورهای پیرامونی آن در فضای تخاصم هم باشد. ایران و روسیه از دهها سال قبل با آمریکا در وضعیت تخاصم قرار دارند. ایران، روسیه از یکسو و آمریکا از سوی دیگر، در اسناد ملی یکدیگر با واژه دشمن (Enemy) یاد شدهاند و از این مهمتر در همین حدود دو ماه پیش میان آمریکا و ایران درگیری نظامی رخ داده است. بنابراین کاملاً واضح است که حضور آْمریکا به عنوان طرف ثالث این طرح که البته گویا طرف اصلی میباشد! به اغراضی که پشت این طرح نهفته است، وجههای خصمانه میدهد و این در حالی است که بر مبنای حقوق بینالملل هیچ کشوری حق ندارد در مرزهای خاکی یا آبی خود توافقی شکل داده و یا وضعیتی پدید آْورد که به ضرر طرف ثالث باشد. آنچه در این صحنه اتفاق افتاده است بدون شک اولاً یک اقدام آمریکایی و دارای ماهیت امنیتی - انتظامی است و در مرتبه بعد اقدامی با محوریت دشمن ایران و البته دشمن روسیه میباشد و پیامد ژئوپولیتیکی دارد و ایران و روسیه ناگزیرند با تمام ظرفیت مانع عملیاتی شدن آن گردند.
2- بر اساس سندی که منتشر شده است، جزئیات این طرح هنوز مورد بحث واقع نشده و خود این موضوع میتواند نشاندهنده آن باشد که این سه کشور در مورد پیامدهای اعلام آنها نگرانی داشتهاند. اما این به این معنا نیست که طرحی درباره جزئیات وجود ندارد و یا اینکه در مورد آْنها گفتوگو صورت نگرفته است. بله جزئیات به تصویب نرسیدهاند، ولی وجود دارند. این موضوع برای ما یک فرصت اساسی به حساب میآید تا با اقدامات لازم جلو پیاده شدن آن بهخصوص جزئیاتی که با منافع و امنیت ملی ما ناسازگار هستند بگیریم. ما باید بدانیم آنچه در این میان به امضا رسیده است، پیش از آن سالها - و گفته شده ده سال - روی آن کار شده و مقدمات آن در این سالها در این دو کشور طی شده و این بیانگر آن است که در این موضوع ما نه با یک خط ترانزیت که با یک توطئه مواجه هستیم. پس نباید در این تردید کنیم که آنچه در واشنگتن توافق شده، با زیرپا گذاشتن حقوق و حریم ایران توأم میباشد.
3- آمریکا، آذربایجان و ارمنستان اگر گمان میکنند اجرای طرحی که حقوق ایران و روسیه در آن رعایت نشده به سادگی نوشتن آن بر روی کاغذ است، بهشدت اشتباه میکنند. اشتباه اول را ارمنستان و آذربایجان کردهاند که گمان کردهاند گره زدن زلف این گذرگاه به آمریکا سبب آرامش، اطمینان و افق روشن میشود. در این میان «پاشینیان» نخستوزیر ارمنستان که به دلیل ضعفهایی که از خود نشان داد کشور خود را با تهدیدات مکرر امنیتی مواجه کرد و موقعیت خود را از دست داده است گمان میکند توافقی با این مختصات سبب امنیت و ثبات ارمنستان و برخوردار شدن از مواهب اقتصادی فوری میشود، باید بدانید وقتی پای حضور نظامی آمریکا به این حوزه باز شود، منطقه دستخوش آشوب میشود. کافی است نگاهی به تجربه حضور نظامی آْمریکا در افغانستان، عراق و سوریه بیندازند تا بدانند حضور نظامیان و پایگاههای نظامی آمریکا سبب تشدید ناامنی میشود. ارمنستان باید بداند دشمنی میان آمریکا و ایران، یک دشمنی سیاسی و بر سر یک یا چند موضوع خاص نیست؛ این خصومت جنبه حاکمیتی دارد یعنی از یکسو ایران، آمریکا را به دلیل مداخلات ویرانگر در امور دیگران و جانبداری از رژیم جنایتکار اسرائیل، نامشروع میداند و در جهت از بین بردن این معادله تلاش میکند، از سوی دیگر آمریکا، ایران را دشمنی غیرقابل تحمل دانسته، برای براندازی نظام سیاسی آن تلاش مینماید. کاری که توافق اخیر صورت داد این بود که در ارمنستان و در قفقاز برای این دو دشمن جدی جولانگاه درست کرد. بنابراین توافق سهجانبه امنیت منطقه قفقاز را مخدوش کرده و دود ناشی از آن ابتدا به چشم مردم آذربایجان و مردم ارمنستان میرود.
نکته مهم دیگر این است که آمریکاییها چندی نیست که تجربه حضور نظامی ناکام را در اطراف این حوزه پشتسر گذاشتاند. آمریکا به همراه انگلیس و چندین دولت غربی دیگر با حدود 300 هزار نیروی نظامی - اطلاعاتی، عراق را در روزهای پایانی سال 1381/ و ماه چهارم 2003 تصرف کرد اما در کمتر از سه سال به بنبست کامل رسید و چهار سال بعد یعنی در سال 1386 - 2007 همان دولت متجاوز جرج بوش، ناگزیر به امضای توافق ترک عراق شد و کل پرونده حضور نظامی آمریکا در عراق از 8 سال (1382 تا 1390) فراتر نرفت. در آن زمان دولت متجاوز بوش با دولتی در عراق که دولت مقاومت بود، توافق خروج نوشت.
در حد فاصل ورود آمریکا به عراق تا خروج آن، این کشور نهتنها نتوانست برای عراق امنیتی ایجاد کند، حتی برای نیروهای متجاوز خود هم نتوانست امنیت ایجاد نماید. این کشور که 8 سال با ایران جنگیده بود، در پی اشغال به سرزمین مقاومت علیه آمریکا تبدیل شد. ارمنستان و آذربایجان باید بدانند وضعی مغایر با سرگذشت عراق پیدا نمیکنند و برخورد با آمریکاییها در قفقاز از روز نخست شروع خواهد شد.
4- از نظر ایران و روسیه، قفقاز میتواند و باید منطقه صلح و آرامش و رفاه باشد و این صلح و آرامش از یکسو نیازمند توافق میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان است و از سوی دیگر با توجه به اختلافات سرزمینی که میان دو کشور وجود دارد، به یک سازوکار منطقهای توأم با حُسننیت نیاز میباشد که شامل همکاری کشورهای ایران، روسیه و ترکیه میشود. این سازوکار که یک سالی هم فعال بود و جلساتی برگزار کرد، میتواند ثباتآفرین باشد. اما حضور عواملی که با محیط منطقه قفقاز در وضعیت تعارض جدی است، نمیتواند ثباتبخش باشد.
هیچ تردیدی وجود ندارد که به همان میزان که بیثباتی در قفقاز با منافع و مصالح ایران و روسیه منافات دارد، صلح و ثبات با منافع این دو کشور در انطباق کامل میباشد. اما ثبات نمیتواند با نادیده گرفتن حق ایران و روسیه بهدست آید. مردم در این دو کشور میتوانند انتخابهای خود را داشته باشند و به هر حزب و فرد رأی دهند. ما به آراء آنان احترام میگذاریم و نسبت به برقراری روابط با دولتهای منتخب مردم متعهد هستیم اما به هیچ وجه نمیتوانیم به سیاستهایی روی خوش نشان دهیم که فراتر از صلاحیتهای داخلی یک یا دو دولت و در تعارض با ما است. ما دوستانه به مقامات این دو کشور میگوییم، دوست نداریم قفقاز منطقه درگیری امنیتی ایران و آمریکا یا روسیه و آمریکا باشد.
5- در ایران باید درک شود که آنچه در توافق سهجانبه اخیر گذشت، یک موضوع کماهمیت و یا یک موضوع فاقد چاره نیست. بعضی اظهارنظرهای حسابنشده که متأسفانه بعضا از افراد مسئول و مجرب هم شنیده میشود، تعجبآور است.
آنچه در این توافق رخ داده اگر بر روی زمین بنشیند، باعث شعلهور شدن تعارضات در محیط منطقهای میشود. ایران ناگزیر است با قاطعیت تمام در این موضوع ورود کند و مانع شکلگیری چیزی شود که دهها سال آثار سوء امنیتی دارد. این توافق روابط ایران با آذربایجان و ارمنستان را در وضعیت تردید و بدگمانی دائمی قرار میدهد. پس ایران باید همین اول کار با قدرت - که لزوماً اعمال قدرت نظامی هم نیست - وارد شود. باید در گفتوگوهای با این دو کشور استدلالهای قوی خود را ارائه دهیم و البته طرح مرضیالطرفین جایگزین هم داشته باشیم و راه روشنی هم برای تحقق آن نشان دهیم. یک فراگرد دیپلماتیک دو و چندجانبه منطقهای میتواند صلح و ثبات و رفاهی که در معرض خطر است را برای این منطقه فراهم نماید.
جوان/
مرتضی سیمیاری
سال ۱۳۹۷ با اخباری خاص در اطراف کمپ تروریستی اشرف ۳ آغاز میشود که بر تحولات بعدی تروریستها اثر دارد. در آن مقطع وزیر دفاع وقت آلبانی به دعوت لیبرمن، وزیر دفاع وقت رژیم صهیونیستی به مناطق اشغالی سفر و از دو پادگان نوایتم و هاتزریم بازدید میکند.
این دیدار آنقدر بدون اطلاع و خبر قبلی بوده که حتی صدای روزنامه ایمپکت نزدیک به منافقین نیز درآمد و نوشت که این سفر در شرایط موجود دارای ابهاماتی خاص است. در میانه این سفر ویژه علاوه بر قراردادهای نظامی یک تفاهمنامه امنیتی ویژه نیز میان تیرانا و صهیونیستها امضا میشود که بر اساس آن موساد اجازه مییابد یک دفتر ویژه نظارتی در آلبانی باز کند.
داشتن یک دفتر مخصوص موساد در تیرانا در آن روزها برای بخش اطلاعات خارجی اسرائیل اهمیت بالایی داشت و باعث میشود ارتباطات میان موساد و گروهک منافقین شکل مؤثریتری پیدا کند. تا قبل از این منافقین درگرفتن ارتباط مستقیم با صهیونیستها با مشکلاتی روبهرو بودند، ازجمله آنکه دریافت پول در برخی مقاطع با مشکلاتی روبهرو شده بود.
تا پیشازاین منافقین برای گرفتن خدمات مالی از رژیم صهیونیستی مجبور بودند قوانین مالی اروپایی را دور زده و همین مسئله باعث شده بود در چندین مورد اعضا و سرپلهای آنها در فرودگاههای مختلف به دلیل ناهماهنگی با چمدانهای پول بازداشت شوند، از جمله بازداشت دو یهودی آلبانیاییتبار که در فرودگاه فرانکفورت با یکمیلیون دلار پول چمدان شده بازداشت شدند و معلوم شد که قرار بوده این پول به دست مؤسسه فارا در آلبانی برسد.
مؤسسه فارا در ظاهر یک خیریه با مدیریت امید خدیر از اعضای هوادار منافقین بود که مسئولیت پولشویی تروریستها را بر عهده داشت، اما آن روزها به دلیل قوانین مالی زیر فشار قرارگرفته و موساد برای حل این موضوع دفتر ویژهای را در آلبانی تأسیس کرد که پول موردنیاز منافقین نه بهصورت پلهای ارتباطی بلکه با چمدانهای دیپلماتیک به دست منافقین برسد.
همچنین تأسیس این دفتر باعث میشد روند تردد و ترانسفر منافقین از کمپ اشرف ۳ به تلآویو سادهسازی شده و پسازآن برای اولین بار برخی از کادرهای ردهبالای سازمان منافقین توانستند با پاسپورت فرانسوی بهسادگی از تیرانا به مناطق اشغالی سفرکرده و آموزش اطلاعاتی ببینند.
ایجاد خط ارتباطی مستقیم میان تروریستها با موساد برای رژیم صهیونیستی مزایای دیگری نیز داشت، از جمله آنکه شبکه سایبری منافقین ازنظر فنی بهروزرسانی شده و ذیل واحد ۸۲۰۰ قرار گرفت. همچنین منافقین تعهد دادند که در مقاطع حساس پشت دست صهیونیستها بازی کرده و درواقع صاحبخانه جدید داشته باشند.
همکاری منافقین با موساد همواره از نوع ارتباطات زیرمیزی و در اندرونی میان طرفین بوده که بهتدریج از پرده بیرون زده است. در مقطعی منافقین به تعبیر خودشان ارتباط با موساد را سرخی برای صبا خوانده و حتی تأکید داشتند که کادرها و پیوستها نیز نباید از آن مطلع گردند، اما وابستگی فنی و لجستیکی میان طرفین باعث شد پنهانکاری دوام نداشته و بهمرور در مسیر عادیسازی قرار بگیرند تا جایی که در جریان جنگ ۱۲ روزه و دفاع مقتدرانه مردم ایران، گروهک منافقین در سطح ستون پنجم برای رژیم صهیونیستی بازی کرده است. وبسایت تایمز اسرائیل که اغلب تحلیلهای امنیتی موساد را منتشر میکند اخیراً و بعد از برگزاری دادگاه بررسی جرائم گروهک منافقین و ارائه اسنادی درباره سطح وابستگی میان طرفین به سیم آخر زده و نوشته است که باید با کنار گذاشتن برخی مصالح خاص اسرائیل حمایت خود از گروهک تروریستی منافقین را علنی کند. در بخشی از این گزارش آمده است که موساد در تحلیل عوامل تروریستی وابسته به خود معتقد است که منافقین گروهی مطرود و فاقد پایگاه اجتماعی در داخل ایران بوده که کادر رهبری آن فاقد محبوبیت است، اما به دلیل آنکه سایر گروهکهای ضدانقلاب، چون سلطنتطلبان و بهاییها توان عملیاتی نداشته و فقط تبلیغاتی هستند همچنان میتوان روی ظرفیتهای منافقین میتوان حساب کرد.
در این گزارش اطلاعاتی، روی این موضوع تأکید شده است که منافقین، چون دهه ۶۰ دارای توان تروریستی بوده و باید هستههای آن را تقویت کرد، موساد حمایت از منافقین را ترجیح دادن پراگماتیسم بر ایدئالیسم خوانده که روی ترور، جمعآوری اطلاعات، هرجومرج آفرینی و خشونت باندی و تروریستی تأکید دارد.
بررسی فاز جدید همکاری رژیم صهیونیستی و موساد حکایت از آن دارد که خط سوریهایسازی ایران باهدف تجزیه، تغییر در اتمسفر و نیز پراکندهسازی اجتماعی با عنوان «خط رهاسازی» شکلگرفته است. در این پروژه ویروسهای تروریستی ارتقا یافته و جهش مییابند که در پروژه اسرائیل بزرگ نتانیاهو نقش پیدا کنند.
البته شکلدهی به این خط ویژه در طول جنگ ۱۲ روزه با دادن اخطاری خاص به دولت آلبانی دچار اختلال شد تا جایی که در نشست کوچ منافقین به این موضوع اشارهکردهاند که معبر بسته بوده و موساد نمیتواند مانند استخبارات عمل کند!
آرمان امروز/
هوشمند سفیدی
هیچ تردیدی نیست که “امنیت” گوهر گرانبهایی است که هر حکومتی ، مسئولیت اصلی خود را تامین آن می داند و از وظایف اصلی حکمرانی به حساب می آید : گرچه رابطه تنگاتنگ و پیوستگی منظمی میان امنیت و سایر وظایف حاکمیت وجود دارد.
برکنار از اهمیت امنیت که بر کسی پوشیده نیست ، تحولات عمده ای در خصوص مفهوم امنیت در قرن بیست و یکم پدید آمده است؛ به گونه ای که امروزه مفهوم نوین امنیت ملی بر اساس تحولات جهانی و منطقه ای ، فراتر از امنیت نظامی و دفاع از مرز ها رفته و شامل ابعاد اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، زیست محیطی و حتی سایبری می شود. این مفهوم بر همکاری های بین المللی ،توسعه پایدار ، رفاه شهروندان ، حفظ انرژی ها و … ، تاکید دارد ؛ در حالی که امنیت در مفهوم سنتی آن بر حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت و امنیت نظامی ، جلوگیری از تهدیدات خارجی ، اقئانات نظامی و بازدارندگی و داشتن توانایی نظامی برای مقابله با دشمن تمرکز دارد.
این رویکرد دقیقا در حکم رئیس جمهور محترم به آقای لاریجانی مورد تاکید واقع شده است و می تواند منشا تغییرات رویکردی و عملکردی در این زمینه ها باشد .آنچه دکتر پزشکیان تاکید دارد ، رضایت مردم است که در اندیشه و عملکرد وی کاملا نهادینه شده است .این نگاه بسیار ارزشمند است ، زیرا از منظر جامعه شناسی سیاسی هم امنیت واقعی در رضایت مردم نهفته است و از این روست که باید به نقش نهاد های تاجتماعی ، روابط اجتماعی ، هویت جمعی و ساختار های قدرت نیز در این باره توجه کرد ؛ هم در چنین رویکردی ، امنیت ملی ، نه تنها به قدرت نظامی،،بلکه به همبستگی اجتماعی ، مشروعیت درک آنها و مشارکت شهروندان و تقویت مشارکت عمومی و نهاد های مدنی بستگی دارد.
یکی دیگر از عوامل موثر در مفهوم سازی نوین برای امنیت ملی که در جامعه شناسی سیاسی اهمنیت می یابد ، پدیده “جهانی شدن ” است ، در این مقوله با توجه به پدید آمدن شهروند جهانی و نقش بازیگران فراملی ، نمی توان موضوع امنیت ملی را به درون یک جامعه ملی محدود کرد؛ زیرا “تحولات از راه دور ” پدیده ای است که سامان بخشی آن برای ارتقای امنیت ملی حائز اهمیت است .
در نهایت می توان نتیجه گرفت که توجه رئیس جمهور به امنیت مردم پایه ، یک فرصت مهم برای تامین امنیت نرم و دگردیسی در نگاه و عمل به این مقوله بسیار کلیدی است و به سیاستگذاران ما ، فرصت بازنگری در مفهوم امنیت ملی و تکیه به مردم برای تامین امنیت پایدار را می دهد؛پدیده ای که جلوه ای از آن ، در جنگ ۱۲ روزه با همبستگی ملی بروز یافت.
سوال این است که آیا این اتفاقات در مدت کوتاه به هم ارتباطی ندارد؟
بنابراین این احتمال را هم باید داد که سفر دکتر لاریجانی به عراق و لبنان میتواند در رابطه با نزدیک کردن دیدگاههای حشدالشعبی و حزب الله به دولتهای عراق و لبنان باشد و راه حلی برای مشکلات پیدا شود که در مذاکرات بتوان از آن استفاده کرد یا به عبارتی گفتگوهایی که در چند هفته گذشته از طریق واسطه در جریان بوده است. یکی از مسائل مطروحه مساله مقاومت بوده که برای نزدیک شدن رویکردها برای آن تلاش میشود. تمام این موارد احتمالاتی است که از گفته های مسئولان می توان استنباط کرد. قطعا سفر به لبنان نتیجه هماهنگی در بالا و تصویب در شورای امنیت ملی است و نکته مهمی دارد. به نظر می رسد از قبل ملاقاتها گرفته شده و احتمالا بعضی مقامات لبنانی حداقل در سطح رییس جمهور تصور می کنند این سفر ممکن است کمکی به کاهش تنش بکند نه اینکه دکتر لاریجانی سفر میکند که تنش افزایش یابد.
شرق/
علیرضا دقیقی
درحالیکه اقتصاد و افکار عمومی هنوز از تبعات جنگ 12 روزه در شوک و بیاطمینانی بهسر میبرند، طرح حذف چهار صفر از پول ملی بیش از آنکه درمان باشد، میتواند به بحران ادراکی و عملیاتی تازهای دامن بزند. «اول ثبات، بعد واحد پول» قاعدهای است که نادیدهگرفتنش هزینه دارد.
۱) چرا زمان مهم است؟
حذف صفر ذاتا اصلاحی «اسمی» است؛ ارقام را کوچک میکند، نه واقعیتها را. موفقیت آن به انتظارات تورمی و اعتماد عمومی گره خورده است. در فضای پساشوک، ذهن جامعه مستعد خطای ادراکی است: مردم کوچکشدن ارقام را با کوچکشدن واقعی درآمد خود یکی میپندارند. این سوءبرداشت میتواند میل به پسانداز ارزی، تعویق خرید و حتی افزایش قیمتگذاری احتیاطی از سوی فروشندگان را تحریک کند؛ رفتاری که خود تورم انتظاری میسازد.
۲) ریسکهای عملیاتی و حقوقی
• قیمتگذاری و حسابداری: هر تغییر واحد پول در مقیاس ملی، اگر بدون آموزش فراگیر و دستورالعملهای صریح اجرا شود، خطاهای گسترده در صورتحسابها، قراردادها و دفاتر مالی ایجاد میکند.
• سوءاستفاده و رانت: شکاف دانشی میان کنشگران بازار، فضا را برای چندقیمتی و کلاهبرداری فراهم میکند؛ از «گرد کردن» قیمتها تا انتقال نامرئی هزینهها به مصرفکننده.
• زنجیره پرداخت: پایانهها، نرمافزارهای مالیاتی، سامانههای خزانه و بانکها باید همزمان و بینقص بهروزرسانی شوند؛ هر عدم هماهنگی، کسبوکارهای خرد را مختل میکند.
۳) درس تجربه جهان
حذف صفر زمانی موفق بوده که پس از دورهای از ثبات پایدار انجام شده است؛ مانند ترکیه پس از کاهش تورم و انضباط مالی. در مقابل، کشورهایی که در متن بیثباتی و تورم بالا دست به این کار زدند، با بازگشت سریع تورم و بیاعتباری واحد جدید روبهرو شدند. پیام مشترک: «زمانبندی و پیشنیازها» مهمتر از خودِ اقداماند.
۴) پیشنیازهای غیرقابل اغماض
• تورم تکرقمیِ پایدار و مهار کسری بودجه پنهان و آشکار
• ناترازی بانکیِ کنترلشده و انضباط اعتباری
• نقشه راه ارزی روشن (حداقل پیشبینیپذیری در دامنه نوسان)
• هماهنگی نهادی میان بانک مرکزی، خزانه، مالیات، گمرک و اصناف
• آموزش و اقناع افکار عمومی با جدولهای تبدیل، خط تلفن راهنما و کمپین رسانهای
• آزمایش میدانی (Pilot) منطقهای/ بخشی برای کشف خطاهای اجرائی پیش از تعمیم ملی
۵) تبعات روانی نادیدهگرفتهشده
پول، فقط ابزار مبادله نیست؛ «نماد ثبات» است. در افق ذهنی خانوار، کوچکشدن رقم حقوق -even if proportionally adjusted - حس کوچکشدن «قدرت» را تداعی میکند. اگر این حس با بیثباتی قیمت کالاهای ضروری همزمان شود، بیاعتمادی تعمیق مییابد و سیاست، سرمایه اجتماعی لازم برای اصلاحات بعدی را از دست میدهد.
۶) چه باید کرد؟ (پیشنهاد سیاستی مرحلهای)
• توقفِ مشروط و اعلام «آستانههای ماشه»: حذف صفر را به تحقق شاخصهای کمی (مثلا شش فصل تورم واحد رقمی، کاهش کسری بودجه تا X٪ تولید ناخالص داخلی، پوشش سامانهای Y٪ پایانهها) مشروط کنید.
• بسته «ضدتورم و شفافیت»: انضباط مالی، توقف برداشتهای شبهپولی، و انتشار ماهانه ترازنامه منسجم بانک مرکزی برای اقناع بازار.
• فازبندی اجرائی:
1. پاکسازی سامانهها و استانداردسازی قراردادها؛
2. آموزش عمومی و توزیع گسترده جدولهای تبدیل؛
3. اجرای آزمایشی محدود؛
4. تعمیم ملی با «دوره همزیستی» دو واحد (قدیم/ جدید) حداقل ۶–۱۲ ماه؛
• حمایت هدفمند از دهکهای پایین: تعدیل یارانه نقدی/ غیرنقدی متناسب با واحد جدید تا شوک ادراکی به «سفره» منتقل نشود.
• نظارت میدانی قیمتها: اختیارات چابک برای مقابله با گردکردنهای فرصتطلبانه و اختلاف قیمتهای ناموجه در دوره گذار.
جمعبندی
حذف چهار صفر، اگر در پایانِ مسیر اصلاحات و ثبات اجرا شود، میتواند صورتحسابها را ساده و تصویر پول ملی را ترمیم کند. اما در میانه شوک و بیثباتی، مانند جراحی در تب است: ریسک خونریزی بیشتر میشود. امروز، عاقلانهترین تصمیم این است: اول ثبات و اقناع، سپس واحد پول جدید. شفاف بگوییم چه زمانی و با چه شاخصهایی این «کلید» چرخانده خواهد شد؛ و تا آن زمان، سرمایه اجتماعی اصلاحات را نسوزانیم.
رسالت/
فرهیختگان/
محمدامین ایمانجانی
یکی از سایتهای خبری هوادار نامزد رقیب پزشکیان (جلیلی) در نوشتهای خواهان استیضاح رئیسجمهور شد. در این نوشته، بر استیضاح رئیسجمهور بهعنوان راه جلوگیری از انحراف و نماد شجاعت و صراحت مجلس تأیید و تأکید شده که کموبیش با طبیعت کار سیاسی جناح اپوزیسیون دولت مستقر، سازگار است و فینفسه واجد ایراد و اشکال نیست. اما این نوشته از دو جهت دیگر موضوعیت دارد؛ یکی اینکه در این نوشته، استیضاح رئیسجمهور با بازخوانی منطق رهبر انقلاب در استیضاح بنیصدر موجّه و مشروع نشان داده شده است. در واقع کنش رهبری در استیضاح بنیصدر و سخنان ایشان در جلسه روز استیضاح بهعنوان معیار طرح شده و تلویحاً نشاندادهشده که این استیضاح با منطق و عمل رهبری سازگار است. نکته دوم این است که فکر و ایده سیاسی این سایت خبری در برخی نهادها و برخی افراد و مجموعههای کلان رسانهای و رسمی، واجد اشتراک و همگرایی است که آثار این همگرایی در فاصله کمی بعد از توقف درگیری در جنگ 12 روزه در آن نمایان شد. در این باره چند برداشت و گمانه قابلطرح است:
یک برداشت از متن با علم به اینکه نویسنده یا نویسندگان میدانند رهبر انقلاب با استیضاح رؤسایجمهور ازجمله پزشکیان مخالفند و این مشی عمومی و استثناناپذیر ایشان در همه ادوار بوده است و جالب این که رهبری یکی از مصادیق همکاری مجلس کنونی با دولت پزشکیان را حتی کاهش احضار مسئولان دولتی به مجلس و کاهش سؤال از آنها بیان کردهاند، چه برسد به استیضاح رئیسجمهور؛ با این اوصاف استفاده از رهبری برای توجیه استیضاح پزشکیان، فریب افکار عمومی است تا علاقهمندان به رهبر انقلاب را با این تصمیم همراه کنند.
برداشت دوم با علم به اینکه میدانند رهبر انقلاب با استیضاح رئیسجمهور مخالف است، قراردادن رهبری در برابر رهبری است. رهبری خود بر اساس معیارهایی در هنگامه جنگ با صدام، رئیسجمهور وقت را با نطقی آتشین استیضاح کرد و اینک بهزعم این گروه با رئیسجمهوری مواجهیم که همان معیارها را بر اساس سخن رهبری در جلسه استیضاح دارد.
چرا این بار ایشان با استیضاح مخالفند؟ در واقع مخالفت رهبری با استیضاح پزشکیان، مخالفت ایشان با منطق و معیارهای خویش است. این برداشت با مسیری که این گروه در پساانتخابات در بیاعتبارسازی نهادهای سیاسی و نظامی و دیپلماتیک خصوصاً برای هواداران عقیدتی نظام انجام میداد، سازگار است و این بار علاوهبر آن نهادها و در امتداد آنها به خود رهبری رسیده است.
برداشت سوم این است که این گروه با علم به اینکه میدانند قطعنظر از رهبری، قادر به استیضاح رئیسجمهور نیستند، اما فکر میکنند با این موضع و در امتداد مواضع پیشین، خود را در جناح مخالف حداکثری با رئیسجمهور و دولت قرار میدهند تا پایگاه اعتراض به دولت را نصیب خود کنند که نشانه استفاده ابزاری از رهبری برای مقاصد سیاسی است.
با این اوصاف، اقدام مذکور تنها در چهارچوب یک سیاستورزی رادیکال و تهی از عقل و اخلاق و انصاف معنا دارد که ثبات و امنیت و اصلاح کشور در آن موضوعیتی ندارد و به زعم آنها همهچیز ازجمله رهبری را میتوان برای خواسته خود هزینه کرد. درعینحال باید دانست حاملان و عاملان و همراهان با آن فراتر از یک سایت خبری هستند؛ همانها که نشان دادهاند میتوانند هر جا که باشند کشتی اداره امور را به گل بنشانند. تجربه برخی نیروهای سیاسی و تبدیل آنها از مدافع مطلق نظام به مخالف مطلق نظام پیش روی ماست و این خصلت رادیکالیسم است.
این رادیکالیسم نهتنها نمیتواند در بهبود امور و رفع کاستیها و ضعفها نقش ایفا کند، بلکه زمینه و بستر رادیکالیسمی در آنسو را به وجود میآورد که راههای معقول و منطقی مخالفت و نقد سیاستها، تصمیمات و روندهای حکمرانی را یکسره محدود و مسدود میخواهد و بر آن پای میفشارد. این دو رادیکالیسم تجربه دیرپایی در ایران و ایران پس از جمهوری اسلامی دارند که بسیاری از مشکلات و دشواریهای امروز کشور نتیجه غلبه پیدرپی آنها بر منازعات سیاسی و دستگاه حکمرانی بوده است. این وضعیت هشداری است به نیروهای سیاسی و اجتماعی که میخواهند بهدور از هر نوع رادیکالیسم با ایدههای مختلف مسیرهای معقول سیاستورزی را درپیش بگیرند، آنها باید با صدای رساتر و هویت منسجمتر در ارتباط با جامعه و دستگاه اداره کشور قرار بگیرند تا امکان سیاستورزی معطوف به منافع ملی را در گسترهای عمومی ایجاد کنند.
خراسان/
محمد حسین زاده
وطن امروز/
علیرضا حقیقت
آیا نشست آلاسکا میتواند به نقطه عطفی در جنگ اوکراین و سیاست بینالملل تبدیل شود؟ هر چند پاسخ به مورد اول بسیار دشوار است اما جواب مورد دوم قطعا مثبت است.
بعد از چند ماه انتظار در جهان، دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در ایالت آلاسکا ملاقات کردند، انتظاری با امید به اینکه این دیدار مقدمهای برای پایان جنگ اوکراین باشد؛ دستکم برای عطشی که رئیسجمهور آمریکا برای دریافت جایزه صلح نوبل دارد اما میدان سیاست و پیچیدگیهای روابط بینالملل فراتر از فانتزیهای دونالد ترامپ و ذهن سادهسازش عمل میکند. به این ترتیب مذاکرات فشرده 2 رئیسجمهور بدون نتیجه خاصی به پایان رسید.
نشست آلاسکا به لحاظ فرم و محتوا قابل بررسی است. ترامپ در پایگاه نظامی المندورف -ریچاردسون در انکوریج میزانسنی چیده بود که نشان دهد او دست بالا را در این ملاقات خواهد داشت؛ نمایش بمب افکنهای«B2» و جنگندههای«F22» چاشنی قدرتنمایی ساکن کاخ سفید در پذیرایی از همتای روس خود بود! اما ولادیمیر پوتین که بیش از 40 بار با روسای جمهور و مقامات آمریکایی ملاقات کرده، مقهور این صحنهآرایی نشد و رفتهرفته مدیریت فضا و مکان را بر عهده گرفت. او به خبرنگاران آمریکایی اجازه پرسشهای جنجالی نداد و شروط پایان جنگ را با آسودگی در نشست خبری مشترک بیان کرد و تعریف از ترامپ را با توجه به کیش شخصیت رئیسجمهور آمریکا چاشنی رفتار خود کرد؛ حتی با کنایه به ریشههای باقیمانده فرهنگ «آلاسکای روسی» اشاره کرد تا تسلط خود بر ساکن کاخ سفید را نشان دهد.
ترامپ و مقامات آمریکایی جزئیات کمی درباره محتوای جلسه تقریباً 3 ساعته جمعه فاش کردند. این نشست زودتر از موعد مقرر به پایان رسید. ترامپ بعد از مذاکره گفت: امروز پیشرفت بزرگی داشتیم، هر چند «به توافق نرسیدیم». او هیچ جزئیاتی درباره این «پیشرفت» ادعایی ارائه نکرد و پایان جنگ را هم اعلام نکرد.
موضوعی که از این نشست برداشت شد، این بود که اگرچه دونالد ترامپ تلاش کرد بهترین برداشت ممکن را از نشست خود با ولادیمیر پوتین ارائه دهد اما مشهود بود پوتین با توجه به اهرمهای در اختیارش همچنان از پایان دادن به جنگ امتناع میکند، چرا که میدان در اختیار او است. تنها چیزی که بعد از این نشست باقی ماند، نگرانی فزاینده اروپا بود از اینکه دونالد ترامپ احتمالا قرار است ترجیحات و اولویتهای ولادیمیر پوتین را برای پایان جنگ لحاظ کند، همانطور که قبلا در کاخ سفید با تحقیر ولودیمیر زلنسکی، به رئیسجمهور اوکراین یادآور شد او کارتی برای بازی در اختیار ندارد.
از نگاه غرب چالش خطرناک این است که اساسا دونالد ترامپ، روسیه و ولادیمیر پوتین را مانند غرب یک تهدید وجودی نمیبیند و روایت مسلط ناتو را درباره جنگ اوکراین نمیپذیرد. چند ماه قبل بود که واشنگتنپست نوشت: حقیقت تلخ آن است که صلح در اوکراین احتمالاً امروز از زمانی که ترامپ در ژانویه به قدرت رسید، دورتر است. او با طرحی معقول آغاز کرد که رهبران اروپایی مسؤولیت تسلیح اوکراین را بر عهده بگیرند و تنها چند ساعت پس از مراسم تحلیفش، به پوتین هشدار داد: «فکر میکنم اگر روسیه به صلح نرسد، دچار دردسر بزرگی خواهد شد». این تهدید - و ۶ تهدید مشابه پس از آن- بیاثر از آب درآمدهاند. پوتین با مهارت از موقعیت ضعیفش در برابر رئیسجمهور جدید بهرهبرداری کرده است.
درست به همین خاطر است که روزنامه والاستریت ژورنال هم بعد از نشست جمعه نوشت: پوتین از جانب خود هیچ امتیازی درباره اوکراین نداد. او همان خط خود را مطرح کرد که «علل ریشهای» جنگ باید پیش از پایان یافتن آن حل شود. منظور او از این حرف، نشانه رفتن اوکراین به خاطر خواستش برای تعیین آینده خود به عنوان بخشی از کشورهای ناتو است. از این نظر، روسها به یکی از اهداف اصلی خود در این نشست رسیدند: آغاز ریکاوری پوتین به عنوان یک رهبر جهانی. این نشست انزوای او را پایان داد، بیآنکه امتیازی در برابرش واگذار کند. به نوشته این روزنامه آمریکایی، اینکه ترامپ چه چیزی به دست آورده، روشن نیست. او پیشتر به خبرنگاران گفته بود اگر از این گفتوگو آتشبس بیرون نیاید، خشمگین خواهد شد اما پس از نشست هیچ نشانی از عصبانیت نشان نداد.
ترامپ چهارشنبه قول داده بود اگر پوتین با پایان جنگ موافقت نکند، «پیامدهای بسیار شدیدی» در کار خواهد بود.
نیویورکتایمز هم در همین باره نوشت: به نظر میرسد رئیسجمهور آمریکا روز شنبه پس از نشست خود با رئیسجمهور روسیه، از اوکراین و متحدان کلیدی اروپایی خود فاصله گرفته و ترجیح پوتین برای پیگیری یک توافق صلح فراگیر به جای آتشبس فوری را که ترامپ قبل از جلسه گفته بود، پذیرفته است. ترامپ در برابر ولادیمیر پوتین با مردی سرسخت مواجه است که نگاهش را به فتح اوکراین دوخته است.
ترامپ پس از نشست آلاسکا در مصاحبهای با شان هانیتی، مجری فاکسنیوز بار تأمین صلح را بر دوش زلنسکی گذاشت. او گفت: «حالا واقعاً به عهده رئیسجمهور زلنسکی است که این کار را انجام دهد. من همچنین میگویم کشورهای اروپایی باید کمی درگیر شوند».
روسیه در مذاکراتی که قرار است روز دوشنبه ترامپ با رئیسجمهور اوکراین در کاخ سفید انجام دهد، امتیازاتی دارد. در حقیقت استراتژیای که ترامپ و متحدان اروپایی، همچنین زلنسکی قبل از اجلاس ایالات متحده و روسیه در آلاسکا بر سر آن توافق کرده بودند، نقض شده و باعث استقبال سردی در اروپا شده است؛ جایی که رهبران بارها و بارها شاهد تغییر مواضع ترامپ درباره اوکراین پس از صحبت با پوتین بودهاند.
در این رابطه رهبران اروپا بیانیهای صادر کردند که ادعای ترامپ مبنی بر ارجحیت مذاکرات صلح بر آتشبس را منعکس نمیکرد. بریتانیا، فرانسه، آلمان و دیگران از تلاشهای ترامپ برای توقف جنگ استقبال کردند اما تهدید کردند «تا زمانی که جنگ اوکراین ادامه داشته باشد»، مجازاتهای اقتصادی علیه روسیه را افزایش خواهند داد.
زلنسکی که از این اجلاس کنار گذاشته شده بود، در بیانیهای گفت او و رئیسجمهور آمریکا روز دوشنبه «تمام جزئیات مربوط به پایان دادن به جنگ را مورد بحث قرار خواهند داد». اولکساندر مرژکو، رئیس کمیته امور خارجه پارلمان اوکراین نیز گفت این جلسه یک پیروزی در روابط عمومی برای پوتین بوده است که به عنوان فردی همتراز با ترامپ ظاهر شد و «از ترامپ استفاده کرد تا نشان دهد منزوی نیست».
با همه اینها ملاقات پوتین و ترامپ فارغ از اینکه چه نتایجی به ثبت خواهد رساند، در نظام بینالملل، پر از مفاهیم و معانی است.
مکان دیدار روسای جمهور آمریکا و روسیه در آلاسکا از یک نظر دارای وجهی نمادین بود؛ سرزمینی که در دوران تزار روسیه به آمریکا فروخته شد و جمعه قرار بود ترامپ و پوتین در این ایالت فروختهشده این بار بر سر اراضی اوکراین با هم مذاکره کنند. ایالات متحده این قلمرو را سال ۱۸۶۷ به مبلغ ۷ میلیون دلار از روسیه خریداری کرد.
جهان به عصری بازگشته که قلمرو سرزمینی و تمامیت ارضی به عنوان دستاورد نظام وستفالیا، مورد تهدید واقع شده است. ترامپ به وضوح اعلام کرده اوکراین باید از بخشی از خاکش که در اختیار روسیه است، صرف نظر کند. همان اتفاقی که در خاورمیانه به جریان افتاده و نتانیاهو عملا از ایجاد «اسرائیل بزرگ» سخن گفته و نشانههای آن در سوریه هویداست؛ نقطهای که تجزیه این کشور از استانهای جنوبی آغاز شده است.
این موارد نشان از آغاز دوران جدید و البته خطرناکی است که البته از نتایج ضعف پایههای ساختاری نظم بینالملل پساجنگ سرد است. گزارهای که دونالد ترامپ و پایگاه رای او یعنی ماگاییستها، تحت عنوان عقبنشینی از نظم لیبرال جهانی و پرهیز از هزینه یکجانبه ایالات متحده میخواهند از بنیانهای نظمی که آمریکا موسس و ناظم و حافظ آن بوده، عبور کنند.
نشست «Ppursuing to Peace» در آلاسکا به نوعی تکرار سازوکار «یالتا» است؛ نقطه عطفی که قرن بیستم فرانکلین دلانو روزولت و ژوزف استالین در اواخر جنگ دوم جهانی، نظم پساجنگ را بنیان گذاشتند. این ملاقات حد فاصل تولد نظام دوقطبی و فروپاشی «نظم اروپایی حاکم بر جهان» بر اساس «موازنه قوا» بود که در کنگره وین در سال ۱۸۱۵ به وجود آمد.
در نشست یالتا «منطق حوزه نفوذ» جایگزین نظم استقرارنیافته شد. دستکم، نگاه ترامپ به نظم جهانی نسخه به روز شدهای از این نظم بر اساس تقسیم جهان بین قطبهای قدرت در نظام بینالملل است.
در نشست «یالتا» در سال ۱۹۴۵، قدرتهای بزرگ، به خصوص آمریکا و شوروی، جهان را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم کردند. در حال حاضر نگرش و عملکرد ترامپ طوری است که به نظر میرسد او درصدد به رسمیت شناختن حوزههای نفوذ برای قدرتهای بزرگ است. این به معنی شکلگیری نوعی کنسرت قدرتهای بزرگ برای مدیریت امور جهان و ظهور نظم بینالملل کنسرتی است.
با همه این تفاسیر صورت مساله در آلاسکا مشخص بود. ترامپ نمایشی برای صلح به راه انداخت؛ پوتین مسائلی را گفت که ترامپ دوست داشت بشنود و سپس بر شروط خود تاکید کرد: ریشههای جنگ اوکراین باید حل و فصل شود که شامل گسترش ناتو به سمت روسیه و قرار گرفتن اوکراین در موضعی بیطرفانه است. این مسالهای است که اروپاییها نمیخواهند آن را در دستور کار قرار دهند، بنابراین رئیسجمهور روسیه اثبات کرد هیچ عجلهای برای پایان جنگ ندارد و میتواند با پیشرویهای بیشتر امتیازات خود را داشته باشد. رهبر روسیه با فرمول مذاکراتی همتای آمریکایی خود آشناست: پوتین دستاوردهای بزرگش را صرف خوشیهای زودگذر و بیحاصل نخواهد کرد.
در نهایت این اروپا و زلنسکی بودند که جمعه در آلاسکا منزوی شدند؛ جایی که رهبران اروپا شاهد ستایشهای ترامپ از پوتین و دعوت رئیسجمهور روسیه از او برای سفر به مسکو بودند و در نهایت رئیسجمهور اوکراین که فقط میتوانست نظارهگر این باشد که آمریکا و روسیه چه معاملهای درباره کشورش انجام میدهند، از ترامپ تضمین میخواست؛ بزرگترین طنز قرن بیستویکم از سوی دلقک اوکراینی!
ارسال نظرات