کیهان /
عباس شمسعلی
در روزهای گذشته موضوع تصویب لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» با قید دو فوریت در هیئت دولت و ارسال آن به مجلس که با تصویب دو فوریت آن با رای نمایندگان مردم مواجه شد، دستمایه یک جو سنگین رسانهای و مجازی از سوی رسانهها و چهرههای اصلاحطلب در نقد و مخالفت با این لایحه به بهانههای مختلف از جمله زیر سؤال رفتن «آزادی بیان» شد.
درخصوص این هجمهها در روزنامه کیهان طی روزهای گذشته با دو گزارش «لایحه مقابله با نشر اکاذیب، خلع سلاح جریان تحریف» و «دیکتاتورهای کوچولو دوباره به صف شدند این بار علیه لایحه مقابله با نشر اکاذیب» و یک سرمقاله با عنوان «آقای پزشکیان بپرسید چرا وحشت کردهاند؟!» به طور مبسوط به چرایی این مخالفتها و ریشه تلاش برای فشار بر دولت به بهانه تصویب این لایحه پرداخته و بیان شد؛ این جریان بیان غیرواقعی و انتشار خبر بیپشتوانه و هدفمند را جزئی از سیاستمداری و کار رسانهای مورد نظر خود میداند، نشان به آن نشان که برای پیشبرد اهداف سیاسی خود یک روز به دروغ از خسارت روزانه 100 میلیون دلاری کشور در صورت تاخیر در تصویب برجام سخن میگوید و روزی دیگر از توهم و سراب سرمایهگذاری آمریکا در ایران در صورت به توافق و به نتیجه رسیدن مذاکرات پردهبرداری میکند بیآنکه به مردم پاسخ دهد که پس سود کشور پس از تصویب برجام کجا رفت؟ یا به روی خود نمیآورند چرا نتیجه مذاکرات با آمریکا نه سرمایهگذاری، بلکه چیزی جر سرگرم کردن کشور برای غافلگیری در حمله نظامی اسرائیل نبود؟!
متاسفانه از این دروغپردازیها و فریب دادنهای مردم در این رسانهها و صفحات مجازی و اظهارنظرهای این طیف خاص سیاسی فراوان میتوان یافت و طبیعی است که اگر قرار باشد با انتشار محتوای خبری خلاف واقع مقابله شود کار و کاسبی بخش زیادی از این افراد کساد میشود، لذا مخالفت آنها با چنین لایحهای قابل درک است.
واقعیت آن است که به دلیل عرصه پر آسیب فضای مجازی و نبود نظارت بر هرگونه اظهار نظر و ادعای بیسند و مدرک، بارها و بارها فضای کشور و امنیت روانی جامعه بر اثر طرح موضوعاتی بدون پشتوانه مستند و مستدل در فضای مجازی دچار خدشه و التهاب شده است و عجیب آنکه این برهم زنندگان امنیت روانی جامعه که تقریباً هیچ عنصر نظارتی یا سازوکار مطالبهگر را در برابر ادعاهای پوچ خود نمیبینند، هر روز جریتر و مخربتر به حضور پرخسارت خود در فضای مجازی میافزایند. این موضوع یعنی لزوم برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه به دفعات از سوی رهبر معظم انقلاب مورد تذکر قرار گرفته و ایشان با بیان تعابیری همچون «جریان تحریف» و «مرجفون» حتی به صورت مصداقی و عینی هم درخصوص آسیب رها بودن فضای مجازی و بیهزینه بودن بیان هر سخن سست و بیپایه و دروغ و شایعه در این بستر هشدار دادهاند.
رهبر انقلاب هفتم تیرماه سال 1401 در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه اظهارداشتند: «یکی از حقوق عمومی مردم همین است که امنیت روانی داشته باشند. امنیت روانی یعنی چه؟ یعنی هر روز یک شایعهای، یک دروغی، یک حرف هراسافکنندهای در ذهنها پخش نشود. حالا تا دیروز فقط روزنامهها بودند که این کارها را میکردند، حالا فضای مجازی هم اضافه شده.
هر چند وقت یا چند روز یک بار، گاهی چند ساعت یک بار یک شایعهای، یک دروغی، یک حرفی را یک آدم مشخصی یا نامشخصی در فضای مجازی منتشر میکند، مردم را نگران میکند، ذهن مردم را خراب میکند. یک دروغی را مطرح میکند، شایع میکند، خب، این امنیت روانی مردم از بین میرود. یکی از وظایف قوه قضائیّه برخورد با این مسئله است. البته اینجا هم من شنیدم بعضی گفتند که قانون نداریم؛ اولاً میشود از همین قوانین موجود استفاده کرد و حکم این را فهمید؛ اگر قانون هم ندارید، سریع قانون تهیّه کنید؛ اینها چیزهای مهمی است.»
ایشان در یک سال بعد از آن هم در ششم تیرماه سال 1402 مجدداً در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه بر تذکر قبلی خود تاکید کرده و میفرمایند: «حقوق عامه خیلی چیز مهمی است. شناسایی حقوق عامه خودش یک مسئله است؛ احقاقش [هم] یک مسئلهای است که خیلی هم سخت است. حالا مثلاً اگر من بخواهم مثال بزنم، یکی از حقوق عامه، امنیت روانی جامعه است. اینکه یک عدهای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامه است و قوه قضائیه باید وارد بشود. البته اطلاع دارم که در بعضی اوقات و در بعضی از موارد دادستانیها وارد شدهاند و کارهایی هم انجام دادهاند، لکن باید با برنامهریزی و با انضباط این کار انجام بگیرد، این کار باید با قاعده انجام بگیرد؛ این جایش خالی است و بایستی مثلاً این کارها را انجام بدهد.»
در چنین فضائی و در شرایطی که جای خالی یک ضابطه و سازوکار محکم و اثرگذار برای دفاع از این حق عمومی یعنی امنیت روانی جامعه احساس میشد و بارها مورد تذکر قرار گرفته بود؛ تهیه این لایحه با محوریت و همکاری قوای قضائیه و مجریه و تصویب آن در هیئت دولت و در ادامه تصویب دو فوریت این لایحه در مجلس، بارقههایی از امید را برای مقابله با برخی آفتها و خسارتهای رها بودن اظهارنظر بیسند و مدرک و ادعاهای دروغ و بیپشتوانه مخل امنیت روانی جامعه (هر چند با اغماض به گروهها و کانالهای مجازی با بیش از 90 هزار کاربر و دنبالکننده تقلیل یافته بود) به وجود آورده و در جای خود اقدامی قابل تحسین و رو به جلو محسوب میشد.
با این حال متاسفانه دولت که چند روز قبل با قید دو فوریت لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» را تصویب کرده و به مجلس فرستاده بود، در برابر فشار برخی رسانهها و چهرهای اصلاحطلب (که شرح علت مخالفتشان با این لایحه بیان شد) تسلیم شد و لایحه مذکور را از مجلس پس گرفت. عجیب آنکه درباره علت این اقدام آنچه در بیان دولتیان از جمله معاون اجرائی و سخنگو و... و برخی اطرافیان و همفکران دولت بیشتر به چشم خورد این بود که این لایحه در جهت احترام به خواست و مطالبه مردم و بر مبنای توجه به وفاق مسترد شده است!
جلالخالق! با این تفاسیر؛ یعنی مردم مخالف برخورد با دروغگویان و شایعهسازان و مخلان امنیت روانی خود در فضای مجازی و در صحنه جنگ نرم دشمن هستند؟! دولت محترم کجا و چگونه و بر چه اساسی به این نتیجه رسیده است که لایحهای که میتواند تا حدودی باعث سروسامان گرفتن اظهارنظر و طرح ادعا در فضای مجازی شود مورد اعتراض مردم است؟! آیا این نسبت دادن محیرالعقول دیدگاه کسانی که قرار بود با این لایحه دست و پایشان جمع شود و در برابر ادعا و اظهارنظرهای خود ملزم به ارائه سند و مدرک شوند و در روزهای گذشته دچار هراس شده بودند به جای مردم نیز نمونهای دیگر از بزک و شعبده بازی رسانهای و هجمه مجازی برای به اشتباه انداختن دولت نیست؟
شاید هم این نوع خبر داشتن نامربوط دولت از مطالبات و خواست اصلی مردم، از جنس همان نظرسنجی خودرویی آقای روحانی باشد که به جای نشستن پای صحبت مردم و اطلاع از خواست و نیاز واقعی آنها، به چهرهخوانی(!) مردم از داخل خودرو در مسیر حرکت به سمت محل کار مشغول بود!
دولت و در راس آن جناب پزشکیان بهتر است فریب این جابهجا کردن اولویتها و مطالبات مردم را نخورند. اگر قرار به توجه به خواست مردم و رفع حوائج و نیازهای واقعی آنهاست، کاش به همین سرعت و انگیزهای که دولت لایحه مصوب چند روز قبل خود را به اسم خواست مردم مورد بازبینی قرار داد و پس گرفت، فکری اساسی هم برای مشکلات معیشتی مردم، مسکن، گرانی افسارگسیخته، قطعی مکرر برق و معضل کم آبی و... میکرد. به راستی از نظر دولت، اولویت مردم برنج 300 هزار تومانی و گوشت قریب یک میلیون تومانی است یا پس گرفتن لایحه مقابله با نشر اکاذیب در فضای مجازی؟! از سوی دیگر در کلام مسئولان دولتی و اطرافیان و همفکران دولت یکی از دلایل پس گرفتن لایحه مقابله با نشر اکاذیب در فضای مجازی، توجه به وفاق بیان شده است. در این شرایط باید پرسید این چه وفاقی است که بر اساس آن میتوان به دروغگویان و شایعهسازان و مخلان امنیت روانی جامعه اماننامه و اطمینان داد که خیالتان راحت، کسی با شما کاری ندارد؟! با این تعریف نباید به اصل و نیت طرح چنین وفاقی شک کرد؟
مسئله مهم دیگر اینکه بر اساس توضیحات وزارت دادگستری، لایحه مقابله با نشر اکاذیب پس از جلسات متعدد کارشناسی و همفکری بخشهای مختلف دولت و قوه قضائیه و نهادهای دیگر تهیه و نهائی شده بود. در بخشی از اطلاعیه چهارم تیرماه جاری وزارت دادگستری آمده است: «به محض وصول لایحه قضائی مقابله با نشر محتوای خلاف واقع در فضای مجازی، جلسات متعددی در كمیسیون حقوقی- قضائی دولت با حضور دستگاههای مختلف به ویژه وزارت دادگستری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت حقوقی ریاستجمهوری، معاونت زنان و خانواده، دستگاههای اجرائی متعدد و حضور مستمر معاونت حقوقی قوه قضائیه، با تاكید بر ضرورت تنظیم متن تنقیحی، بر اساس سه رویكرد حفظ آزادی بیان، مسئولیتپذیر كردن همه كنشگران فضای جازی و حفظ امنیت روانی جامعه در فضای مجازی تشكیل شد.
در مسیر تنظیم لایحه با مطالعات تطبیقی مفصل از تجربیات بسیاری كشورها بهره گرفته شد. در غالب این كشورها از سال ۲۰۰۰ میلادی به بعد انتشار اخبار جعلی یا نادرست جرمانگاری و بعضاً مجازاتهای بسیار سنگینی برای آنها لحاظ شده است.»
حال سؤال این است؛ مگر شعار این دولت توجه به نظر کارشناسان و توجه به تجربه مفید کشورهای دیگر نبود؟ پس چرا لایحهای که با پشتوانه کار عمیق کارشناسان بخشهای مختلف دولت، قوه قضائیه و... و همچنین با توجه به تجربه مفید سایر کشورها در این زمینه تهیه و به تصویب رسیده بود با یک اخم برخی رسانهها و چهرههای سیاسی اصلاحطلب و برخی فعالان مجازی همفکر آنها به یکباره کنار گذاشته شد؟ با این دست فرمان چه تضمینی برای توجه به کار کارشناسی در بدنه دولت و دلسرد نشدن کارشناسان حوزههای مختلف در همکاری با دولت وجود دارد؟
و نکته مهم و پایانی اینکه باید این مسئله نیز مورد توجه قرار گیرد که آیا اساساً دولت میتواند لایحهای که خمیرمایه و اصل آن قضائی است را پس از تصویب از مجلس پس بگیرد؟
در این خصوص باید گفت؛ طبق اصل هفتاد و چهارم قانون اساسی، لوایح قانونی پس از تصویب هیئت وزیران به مجلس تقدیم میشود. طبق بند دوم اصل ۱۵۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تهیه لوایح قضائی متناسب با جمهوری اسلامی از وظایف اختصاصی رئیس قوه قضائیه است. با توجه به تفسیر شورای محترم نگهبان و نیز ماده 3 «قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه قضائیه» (1378) لوایح قضائی توسط رئیس قوه قضائیه تهیه و تحویل دولت میشود، و دولت وظیفه دارد بدون جرح و تعدیل، حداکثر ظرف مدت سه ماه آن را تقدیم مجلس شورای اسلامی نماید و حتی در صورتی که در مهلت مقرر قانونی، لایحه قضائی توسط دولت تقدیم مجلس نشد، رئیس قوه قضائیه میتواند مستقیما لایحه را به مجلس ارسال کند تا فرآیند بررسی و تصویب قانون آغاز گردد. با توجه به ماده ۱۳۷ قانون آیین نامه داخلی مجلس اصلاحی سال ۱۳۹۱، لایحه قانونی قبل یا بعد از تصویب کلیات با شرایطی قابل استرداد است.
اما آیا امکان استرداد لایحه شامل لایحه قضائی هم میشود؟ پاسخ منفی است زیرا؛ اولاً این لایحه، لایحه دولت نیست بلکه همانطور که قبلاً اعلام شده لایحه قوه قضائیه است که صرفا از طریق دولت به مجلس ارسال شده است، ثانیاً با توجه با ماهیت لایحه قضائی و فقدان صلاحیت دولت برای انجام تصرف و جرح و تعدیل در آن، استرداد با لغویت مواجه است و دلیل معقولی وجود ندارد که بخواهد آن را مسترد کند؟
این تکلیف صریح دولت است که بدون جرح و تعدیل آن را به مجلس تقدیم کند، بنابراین استرداد، مخالف با تکلیف قانونی دولت است ضمن آن که به هیچوجه دولت محترم مجوز و دلیل قانونی برای استرداد آن ندارد. با توجه مراتب یاد شده به ویژه ماهیت قضائی آن، ماده ۱۳۷ منصرف از لوایح قضائی است و در نتیجه چنین امکانی برای دولت وجود ندارد.
بنابراین ضروری است مجلس محترم با توجه به قضائی بودن لایحه و منصرف بودن از لوایح قانونی موضوع ماده ۱۳۷ از استرداد آن خودداری کند و روند قانونگذاری را متوقف نسازد.
پایبندی به قانون و حاکمیت قانون، نشانه مدنیت و کمترین انتظاری است که مردم از مسئولان به ویژه مدعیان قانونگذاری دارند.
جوان/
رحیم زیادعلی
دو ایراد منطقی در پسگرفتن لایحهای که دولت برای مقابله با نشر محتوای خلاف واقع در فضای مجازی به مجلس داده بود، قابلتبیین است؛ یکی اینکه لایحه بد را پس نمیگیرند، اصلاح میکنند! زیرا اگر اصل و اساس آن را بد میدانستید و باز هم چنین لایحهای را به مجلس فرستادید که واویلا بر دولت کارشناسان! هر حرکتی و هر پدیدهای قانون خود را میخواهد. فضای مجازی هم قانون میخواهد. اگر لایحه شما ظرفیت تبدیلشدن به قانون را نداشت، باید لایحهای کاملتر و باظرفیتتر میدادید، نه اینکه آن را زیر فشار پس بگیرید (هرچند فشار اصلی در گرانیها و بیمدیریتیها و ناترازیهاست که چیزی پس گرفته نمیشود!). دومین ایراد اینکه اکنون که پس گرفتید از چه چیزی برای خود دستاورد میسازید؟! خودتان دادید و خودتان پسگرفتید، این کجایش دستاورد است با این همه هیاهو؟! آدم شک میکند که نکند در راستای دستاوردسازی از اول برنامه همین دادن و پسگرفتن بود و آن هیاهو هم بهفرموده بوده است!
طی یک هفته گذشته طیف مدعی اصلاحات و جریانی که خود را مدافع و حامی دولت میداند، در نقد و نفی این لایحه چنان موج گستردهای راه انداختند که گویی، با تصویب نهایی این لایحه در مجلس، از این پس حق حیات از آنها هم گرفته خواهد شد.
جبهه اصلاحات در بیانیهای در مخالفت با لایحه نوشت: «این لایحه، به وضوح در تعارض با اصول بنیادین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد؛ بهویژه با اصل نهم که مصونیت آزادیهای مشروع را حتی به بهانه حفظ استقلال یا امنیت کشور تضمین میکند و اصل بیستوچهارم که صراحتاً آزادی مطبوعات و رسانهها را مگر در مواردی معدود و مشخص بهرسمیت میشناسد.» برخی حقوقدانان منتسب به این جریان هم با تعابیری مانند «میخ آخر» و «تیغکشی دولت» به انتقاد از آن پرداختند. دیگری در یادداشتی استرداد این لایحه را «آزمون مهم صداقت و شجاعت دولت» توصیف کرد که اگر چنین نکند، لابد نه صداقت دارد و نه شجاعت!
فشارها علیه این لایحه آنچنان فزونی گرفت که واکنش وزارت دادگستری را در پی داشت و در اطلاعیهای در مقام دفاع از آن و پاسخ به منتقدان برآمد. وزارت دادگستری با انتشار توضیحی نوشت: «افرادی که لایحه را دقیق مطالعه نموده باشند و بخواهند با انصاف قضاوت کنند در مییابند تهیهکنندگان متن (دولت و قوه قضائیه) در جهت آرامش جامعه و حقوق مردم و جلوگیری از انتشار اخبار جعلی و دروغ که به روان جامعه آسیب میزند قدم برداشتهاند و تصویب آن نه تنها مانعی برای آزادی بیان نیست بلکه اجرای اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول (۲و۷) ۳، ۹ و ۱۵۶ قانون اساسی است.»
در این میان، اما مرکز پژوهشهای مجلس در اظهارنظر کارشناسی خود، ضمن تأیید کلیات لایحه مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی، بخشهایی از آن را نیازمند اصلاح دانست و جرمانگاریهای پیشنهادی را به دلیل وجود قوانین کافی، غیرضروری و عامل تورم قوانین کیفری عنوان کرد. این در حالی بود که کاظم دلخوش، نماینده دولت در بیان دلایل تقاضای دوفوریتی برای بررسی این لایحه در صحن مجلس گفته بود: «با رأی به بررسی دو فوریت این لایحه، به ساماندهی فضای مجازی کمک میشود و دولت آمادگی دارد برای اصلاح جزئیات آن با مجلس همکاری کند.»
سه روز پیش نیز فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت، در مقام دفاع از این لایحه به ایرنا گفت: هدف از لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» این است که آرامش روانی مردم حفظ شود و از انتشار اخبار جعلی و دروغ جلوگیری کند و در راستای دسترسی آزاد به اطلاعات اقدام کند و هیچ مانعی برای آزادی بیان نیست. از آنجا که سخنگوی دولت، مستقل از دولت شأنی حقوقی درباره این اظهار نظر دارد، به طور طبیعی باید گفت مواضع او نظر رئیسجمهور و هیئت دولت است و تصویب آن در دولت از پشتوانه قوی کارشناسی برخوردار است. اما روز گذشته دست دولت مقابل متعرضان به این لایحه بالا رفت و رسماً خواستار استرداد آن شد!
اما آنچه اکنون مورد نقد رفتار دولت در برخورد با این لایحه است، به تأکید رئیسجمهور بر توجه ایشان به «کارکارشناسی» در تصمیمگیریهای کلان ملی باز میگردد که از ابتدای دولتش همواره عنوان کرده است. سؤال اساسی این است که پیش از ارجاع این لایحه آن هم با قید دوفوریت به مجلس، آیا کارکارشناسی روی آن صورت گرفته است یا خیر؟ آن هم لایحهای که در تهیه و تنظیم آن دو قوه (قوه قضائیه و دولت) نقش داشتهاند. اگر پاسخ مثبت است و این لایحه از پشتوانه کارشناسی برخوردار بوده که عقل و منطق میگوید چنین بوده، چه دلیلی دارد که اسیر فضاسازیهای رسانهای شود؟ و اساساً چه تضمینی وجود دارد که از این پس مخالفان و منتقدان، با این اهرم، مطامع و منافع خود را به دولت تحمیل نکنند؟ ممکن است گفته شود، براساس نظریه تفسیری شورای نگهبان، دولت امکان تغییر کیفرهای در نظر گرفتهشده در این لایحه را نداشت مگر با جلب موافقت رئیس قوه قضائیه. اما این به آن معنا نیست که دولت چارهای نداشت جز تصویب این لایحه. دولت هم میتوانست از تصویب آن خودداری کند و هم میتوانست از طریق رایزنی با رئیس قوه قضائیه نسبت به تغییر رویکردهای پیشبینیشده در این لایحه اقدام کند، اما ترجیح داد لایحه را با همان کیفیت، برای تصویب نهایی به مجلس ارسال کند. بنابراین استرداد آن هیچ توجیهی جز کوتاه آمدن دولت مقابل فشار رسانهای یک جریان خاص ندارد.
آرمان امروز /
صلاح الدین خدیو
به زودی دومین سالگرد جنگ غزه و به عبارتی نسل کشی اسرائیل در آن فرا می رسد.
یک کشتار روزانهی آنلاین در منطقهای محصور و بسته و بدون هیچ تمایزی میان زنان و کودکان و غیرنظامیان و خبرنگاران و پزشکان با افراد مسلح.
در کنار ماشین کشتار، گرسنگی جمعی و قحطی مصنوعی هم هر روز تعداد زیادی را به کام مرگ می کشاند.
اینجا خاورمیانه است، زادگاه ادیان یکتاپرست یهود، مسیحیت و اسلام.
انجیل لوقا هشدار می دهد، مردی که شراب جدید را در خمرههای قدیمی می ریزد، احتمالا غمگین می شود: شراب جدید خمرهها را شکسته و آنها را هدر می دهد.
این پند مسیحی حکایت امروز خاورمیانه است. بیش از یک قرن است که منطقه آزمایشگاه و آویزگاه انواع و اقسام اندیشههای سیاسی و مکاتب فکری مدرن شده؛ لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلام سیاسی، بعثیسم، ناسیونالیسم، همه در قالب های کهنه و فضاهای انسان شناختی قبیله محور به بازتولید امر کهنه منجر می شوند.
گویی تاریخ غنی و سرشار از تنوع و تمدن خاورمیانه وبال گردن آن شده است. شاید هیچ جایی در جهان اینگونه اسیر خاطرهی جمعی و تاریخ قدیمی نیست. پدران بنیادگذار اسرائیل که نسل نخست صهیونیست های سکولار و بعضا چپ گرا محسوب می شوند، نسبت به پوپولیست های دو آتشه و مذهبی امروز، جهان بینی های عقلانی تر و قابل فهم تری داشتند.
پوپولیسم ملی گرا البته سکهی رایج سیاست امروز جهانست. اما بدبختی اینجاست که بدترین نسخههای آن نصیب خاورمیانهی فلک زده شده است؛ بنیامین نتانیاهو و اردوغان در کنار فهرستی از مستبدان ریز و درشت دیگر!
جهان در آستانهی دگرگونی و تغییر در برداشت های سیاسی و توازن های ژئوپولتیک است.
گویی با شتاب به صد سال قبل و اروپای دههی سی باز می گردد.
با وجود یک هیتلر و موسولینی جدید، حتما آیندهی خوبی در انتظار خاورمیانه نیست.
شرق /
هر بار که دولتی در ایران فرمانی برای اجرای الگوی کشت صادر میکند، خاطرهای از دههها ناکامی و تجربههای بیثمر در ذهن کارشناسان و فعالان حوزه کشاورزی زنده میشود. فرمانهایی که اگرچه در ظاهر حامل نوید اصلاح و سامانبخشیاند، اما در عمل چیزی جز بازتولید همان چرخه معیوب، فرسوده و تکراری گذشته نیستند؛ چرخهای که در آن، ساختارهای ناکارآمد، نظام تصمیمگیری پراکنده و ناهماهنگ و سازوکارهای اجرائی ناتوان همچنان برقرار ماندهاند و امکان تحقق هیچ تحول پایداری را فراهم نمیکنند.
در چنین زمینهای، دستور اخیر رئیسجمهور محترم برای اجرای الگوی کشت در سطح ملی، گرچه نشانهای از توجه و دغدغه در بالاترین سطح مدیریت کشور درباره یکی از مسائل بنیادی کشاورزی ایران است، اما در غیاب یک نظام اجرائی کارآمد و هماهنگ، بهتنهایی نمیتواند گرهی از بحرانها بگشاید. الگوی کشت سالهاست بهعنوان حلقهای مفقوده در سیاستگذاری کشاورزی کشور شناخته میشود. غیبت آن بهروشنی در شکلگیری و تداوم نابسامانیهایی مانند هدررفت منابع آب و خاک، بینظمی در تولید، تهدید روزافزون امنیت غذایی و بیثباتی معیشت کشاورزان نمود یافته است. بااینحال، واقعیت آن است که حتی جدیترین اراده سیاسی و بالاترین سطح تصمیمگیری، بدون فراهمآوردن زیرساختهای نهادی، مدیریتی و اجرائی لازم، نمیتواند سرنوشت این طرح را از چرخه تکراری شکستهای پیشین جدا کند.
این نخستین بار نیست که رؤسای جمهور بر لزوم اصلاح الگوی کشت تأکید میکنند؛ پیش از این نیز آقایان حسن روحانی و سیدابراهیم رئیسی، هر یک در دوره مسئولیت خود، دستورهایی در این زمینه صادر کردهاند. بااینحال، نه تولید بر پایه ظرفیتهای بومشناختی مناطق بازآرایی شد، نه کشت محصولات پرآببر و ناسازگار با اقلیم متوقف شد و نه نظام حمایتی موجود با الزامات یک الگوی بهینه همسو شد. آنچه در عرصه عمل رقم خورد، تکرار چرخهای ناکارآمد از طراحی، ابلاغ و بهفراموشیسپاری تدریجی طرحها در سطوح اجرائی بود.
علت این ناکامیهای مکرر را نباید صرفا در نبود اراده سیاسی جستوجو کرد؛ بلکه این شکستها محصول انباشتهای از پیچیدگیهای ساختاری، نهادی، اطلاعاتی و اقلیمی در نظام کشاورزی ایراناند. این پیچیدگیها در کنار مدیریتهای ناپایدار، ناهماهنگی میان نهادهای مسئول و کمبود منابع مالی، زمینهای فراهم کردهاند که هرگونه سیاستگذاری مؤثر را با چالشهای جدی مواجه میکند. اگر تجربه سه دهه شکست در این زمینه بهدرستی واکاوی و تحلیل نشود، حتی دلسوزانهترین تلاشهای امروز نیز به همان سرنوشت گذشته دچار خواهند شد و در گرداب ناکارآمدیهای مزمن فروخواهند رفت.
در ایران، الگوی کشت برخلاف نگاه تقلیلگرایانهای که آن را صرفا برنامهای فنی برای تعیین نوع محصول در هر منطقه میداند، در حقیقت بازتابی از شیوه حکمرانی کشور در سه حوزه درهمتنیده و اساسی است: حکمرانی بر منابع، حکمرانی بر دانش و حکمرانی بر معیشت. تا زمانی که این سه حوزه بهطور بنیادی و ساختاری اصلاح نشوند، اجرای هرگونه الگوی کشت پایداری و موفقیتی در پی نخواهد داشت.
اصلاح الگوی کشت تنها در صورتی میتواند به نتایجی ملموس و پایدار منتهی شود که از قالب یک پروژه محدود دولتی خارج شود و در چارچوب راهبردی کلان، چندسطحی، مشارکتی و متکی بر ویژگیهای اقلیمی کشور تعریف شود. چنین رویکردی نیازمند بازطراحی ساختار حکمرانی کشاورزی، توسعه سامانههای دادهمحور و آیندهنگر، توانمندسازی بهرهبرداران، بازسازی نظام ترویج کشاورزی و طراحی نظامهای حمایتی و مشوقهای اقتصادی و نهادی است؛ به نحوی که منافع کشاورزان با اهداف کلان سیاستگذاری همراستا شود.
در شرایط کنونی، کشور فاقد نقشهای جامع، دقیق و بهروز از قابلیتها و محدودیتهای کشاورزی خود است. دادههای پایهای شامل اطلاعات اقلیمی، خاکشناسی، منابع آب، بازده زیستی محصولات و میزان سازگاری مناطق مختلف با انواع نظامهای کشت، یا به طور کامل جمعآوری نشدهاند یا آنقدر قدیمی، ناقص و بدون تحلیلهای کاربردیاند که امکان اتخاذ تصمیمات علمی و اثربخش براساس آنها فراهم نیست. به بیان روشنتر، نظام دادهمحور و تحلیلپذیر ملی که پیشنیاز هر سیاستگذاری کارآمد در بخش کشاورزی محسوب میشود، در کشور وجود ندارد. در غیاب این زیرساخت دانشبنیان، تصمیمگیریها یا مبتنی بر دادههای میانگینگیریشده و سطحی هستند یا بهشدت تحت تأثیر منافع گروهی و فشارهای بخشی قرار میگیرند. در این شرایط، طراحی هر الگوی کشت، درواقع ترسیم نقشهای بر سرزمینی ناشناخته است؛ نقشهای که فاقد ضمانت اجرائی، انسجام علمی و احتمال موفقیت واقعی است.
از سوی دیگر، حکمرانی منابع در کشور با تعارضهای نهادی و ساختاری عمیقی مواجه است. وزارت جهاد کشاورزی، وزارت نیرو، سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگلها و مراتع، سازمان برنامه و بودجه و حتی نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هریک به نوعی در حوزه الگوی کشت دخیلاند، اما سازوکار روشن و مؤثری برای هماهنگی میانبخشی، همسویی سیاستها یا مرجع واحد و معتبر تصمیمگیری وجود ندارد. در چنین فضایی، الگوی کشت یا در باتلاق تضاد منافع گرفتار میشود یا به سیاستی نمایشی و کماثر تبدیل میشود.
بحران در عرصه عملیاتی نیز ابعادی پیچیدهتر دارد. نزدیک به ۸۵ درصد کشاورزان کشور، تولیدکنندگان خرد و معیشتی هستند که تصمیمات خود را نه براساس منطق بهرهبرداری پایدار از منابع، بلکه بر پایه منطق «بقا در شرایط ناپایدار» اتخاذ میکنند. کشاورزی ایران در شرایط نااطمینانیهای مزمن، بحران گسترده آب، نوسانات شدید قیمت، فقدان نظام بیمهای کارآمد و بازارهای بیثبات فعالیت میکند. در چنین وضعیتی، انتظار تغییر رفتار از کشاورزان بدون فراهمآوردن پشتوانههای حمایتی و مشوقهای اقتصادی ملموس، نهتنها واقعبینانه نیست، بلکه میتواند به بروز مقاومت اجتماعی و افزایش بیاعتمادی به سیاستگذاران منجر شود.
این چالشها زمانی بحرانیتر میشوند که به واقعیت ورود ایران و جهان به عصری توجه کنیم که در آن تغییرات اقلیمی با سرعت، شدت و بیثباتی بیسابقهای در حال رخدادن است. کشاورزی امروز با تهدیدهای پیچیده، فزاینده و گاه برگشتناپذیری مواجه است؛ تهدیدهایی مانند کاهش منابع آب پایدار، نوسانات شدید فصلی، فرسایش گسترده خاک، افزایش دمای میانگین، برهمخوردن الگوهای بارندگی، گسترش امواج گرما و افزایش احتمال خشکسالیهای شدید و متوالی. در چنین شرایطی لازم است برنامهها آیندهنگر، مبتنی بر سناریوهای مختلف و متکی بر تحلیل ریسکهای اقلیمی و رویکرد «سازگاری با تغییرات اقلیمی» طراحی شوند.
اگر قرار است الگوی کشت در ایرانِ امروز به مرحله اجرا برسد، ناگزیر باید در دل راهبرد کلانتری با عنوان «کشاورزی سازگار با تغییرات اقلیمی» تعریف شود؛ راهبردی که تنها به تعیین نوع محصول محدود نیست، بلکه از اساس مدل تولید، تقویم زراعی، شیوههای آبیاری، فناوریهای بهرهبرداری، سیاستهای حمایتی، نظامهای مدیریت ریسک و حتی سازوکارهای بازار را براساس اصول تابآوری، تطبیقپذیری و پایداری بازطراحی میکند. ادامه کشاورزی در مناطق خشک و نیمهخشک که تحت فشار فزاینده تغییرات اقلیمی قرار دارند -ازجمله ایران- بدون گذار به سامانههای سازگار با اقلیم، نه امکانپذیر است و نه پایدار. بیتوجهی به این واقعیت، پیامدهایی جبرانناپذیر برای امنیت غذایی و منابع پایه کشور در پی خواهد داشت.
در نهایت، با احترام و همراهی کامل، از دغدغه جدی و ورود مسئولانه رئیسجمهور به موضوع حیاتی الگوی کشت استقبال میکنیم و امیدواریم این دستور، برخلاف نمونههای پیشین، نقطه آغازی باشد برای تحولی ساختاری و رویکردی در مدیریت کشاورزی کشور. با این حال، لازم است هشدار داده شود که اگر این دستور در چارچوب محدود و کوتاهمدت گذشته باقی بماند و تغییری بنیادین در سیاستگذاری، اجرا و نگرش ایجاد نکند، آیندهای متفاوت رقم نخواهد خورد. روندهای فعلی بهوضوح نشان میدهند که مسیر موجود، همچنان راه ناکارآمدی و بیتغییری را طی میکند و این واقعیت، امید به تحقق تغییر واقعی و پایدار را بهشدت تضعیف میکند. ما امروز نیازمند گذار از «دستور» به «تحول»، از «برنامه» به «راهبرد» و از «مدیریت وضع موجود» به «سازگاری با آینده» هستیم. این مسیر تنها از طریق پذیرش واقعیتهای اقلیمی، اصلاح ساختارهای حکمرانی منابع، بازسازی زیرساختهای دانشی، تقویت مشارکت اجتماعی، یکپارچهسازی سیاستهای بخشی و جایگزینی نگاه کوتاهمدت با رویکرد آیندهنگر میسر خواهد شد. تا زمانی که این الزامات محقق نشوند، هیچ دستوری توان عبور از سطح سیاستگذاری را نخواهد داشت و وارد مزرعه نخواهد شد و تغییرات اساسی در کشاورزی کشور رخ نخواهد داد.
خراسان /
محمد حقگو
رسالت/
حسین سرآبادانی
یکی از زمینههای تحلیل وضعیت کنونی جامعه ایران، فهم واقعیتهای اجتماعی از منظرگاه مطالعات افکار عمومی است که عمدتاً در قالب پیمایشهای ادراکی (نظرسنجی از وقایع یا مبتنی بر سناریوپردازی) سامان میپذیرد. این زاویه ورود احتمالاً سطحی، ناپایدار و تا حدودی یکسویه است و به تنهایی جهت دستیابی به یک بینش راهبردی جهت شناسایی نقاط کلیدی و اولویتهای اقدام کفایت نمیکند؛ اما در حد خود قابل تأمل و بررسی است. فهم روایتی از شرایط کنونی و به تبع پیشبینی تحولات آتی، در گروی دستیابی به برخی کلانگزارههای اصلی در لابهلای دادههای متکثر و بعضاً متناقض نتایج افکارسنجی، به ساخت یک چهارچوب نظری مشترک جهت توصیف و اقدام یاری میرساند. نوشتار حاضر با بررسی تفصیلی گزارش جامع مجموعه تحلیل اجتماعی (متا) مرکز رشد با عنوان «نگرش مردم به جنگ اسرائیل علیه ایران»، تقریری از پنج ضلع مهم در روایت افکار ایرانیان پیرامون این مسئله ارائه داده تا از این رهگذر نقاط بحران و اولویتهای اقدام روشن شود.
یک. روایت قدرت و موفقیت: افکار عمومی ایرانیان، نمایش ایران در جنگ 12روزه را، قدرتمندانه و قرین موفقیت میداند؛ اما با چند قید مهم: اولاً دیدگاه مخالف نیز وزن کمی در افکار عمومی ندارد؛ ثانیاً این ارجاع و برداشت ذهنی در جامعه یکدست توزیع نشده است (حسب نگرش سیاسی یا مصرف رسانهای یا طبقه اجتماعی) و ثالثاً از همه مهمتر به شدت ناپایدار است و احتمالاً با گذشت زمان و فاصله گرفتن از روزهای جنگ بنا به دلایل مختلف روانی یا محیطی (مسائل اقتصادی و اجتماعی پساجنگ)، از غلظت این روایت کاسته میشود. بنابراین طراحی نقاط تقویت این روایت و تضعیف نیروهای مخالف، یک اولویت است. مهمترین نکته در این زمینه، بازطراحی ذهنی جامعه در چالش با نظام سلطه و فهم دقیقتر معنای توازن قدرت در درگیری با نظام استکبار جهانی است. این روایت باید با نگاهی الهی اما رویکردی واقعبینانه نسبت به میدان، به صورت متوازن عرصه جهاد با مستکبرین را با زیست واقعی زندگی روزمره متصل سازد نه آن که صرفاً با اغراق در توانمندی داخلی یا کوچک شمردن قدرت میدانی دشمن، حباب انتظارات را متورم ساخته و برآورد موفقیت یا پیروزی در نبرد با دشمن مستکبر را دچار اختلال محاسباتی سازد.
دو. روایت انسجام و اتحاد ملی: مردم ایران، این جنگ را برای خودشان دیدند؛ نه حکومت یا نظام سیاسی. ماهیت دفاعی، شرایط پیرامونی و نوع حمله وحشیگرانه رژیم صهیونیستی به غیرنظامیان، بر تشدید این روایت و مقصر دانستن رژیم صهیونیستی در اذهان عمومی افزوده است. این اتحاد و یکپارچگی قرین با حمایت از نیروهای مسلح، رشد اعتماد به حکومت (و نهادهای عمومی مانند ارتش، سپاه و صداوسیما) موجب رشد احساس سربلندی به کشور و افزایش امید اجتماعی به آینده شد. تهدید غالب در این شرایط ناپایداری این موقعیت از دو کانال است: اول ظهور مسائل اقتصادی و اجتماعی پساجنگ نظامی و تثبیت این برداشت که جنگ به پایان رسیده است و دوم شروع نزاعات سیاسی و اجتماعی در سطح نخبگان و احزاب با انواع درگیریهای واقعی یا منفعتطلبانه. تحکیم و تثبیت پیوندهای اجتماعی شکل گرفته به صورت طبیعی نخواهد بود و نیازمند طراحی ایجابی و مداخلات عینی در سطح حکومت، تشکلها و نخبگان اجتماعی و سیاسی است. به نظر میرسد این اعتبار اندازه و مقدار معینی دارد و امید واهی بیش از اندازه به آن، منجر به تضعیف موضع داخلی و تقویت موضع دشمن خواهد شد.
سه. روایت جنگ و صلح: افکار عمومی ایرانیان از توقف آتش، از نوعی تعارض ظاهری اولیه رنج میبرد: حمایت اکثریت از این تصمیم در عین باور اکثریت به این که این توقف آتش، ناپایدار است و به زودی توسط اسرائیل نقض میشود و باور اکثریت به این که آتشبس یک فریب از سوی اسرائیل، برای حمله مجدد است. وجه جمع این دو باور آن است که توقف آتش، انتخاب ما نبوده است؛ معلول شرایطی است که در آن قرار گرفتیم: از عدم توسعه جنگ به سراسر منطقه تا ترمیم در نظام آفند و پدافند با هدف تحکیم موضع. اما به هرحال این روایت معارض پرده از یک اصل اساسی برمیدارد: «بازدارندگی امنیتی کشور بعد از چند دهه آسیب دیده است و ترمیم آن نیازمند مجموعه اقدامات در گذر زمان است.»
نگرانی اصلی در این شرایط، غلبه مخالفتها با توقف آتش از سوی هسته سخت طرفداران نظام است؛ امری که میتواند بذر ناامیدی یا دلزدگی یا انشقاق در این لایه را تشدید سازد. این مهم ضرورت عمقدهی به تحلیل عمومی از تصمیمات امنیتی و نظامی را بیش از گذشته یادآور میسازد تا مانند گذشته احساسات تعجب، خشم و نگرانی از این تصمیمات در این لایه توسعه پیدا نکند. مهمترین راهبرد در این زمینه، تغییر در دکترین رسانهای کشور در حوزه تعامل با افکار عمومی است؛ بهنحویکه اولاً مرجعیت رسانهای را به داخل بازگرداند، ثانیاً عرصه رسانه را از ساحت خبر به تحلیل خبر ارتقا بخشد.
چهار. روایت مقاومت و تابآوری: تابآوری رکن اصلی استحکام داخلی در عرصه نبرد و مبارزه است. برخی از عناصر ارتقای تابآوری ملی ریشه عینی یا نظامی دارد؛ مانند رشد توان پدافندی برای کاهش تلفات شهری یا آموزش عمومی به شهروندان یا تمهید پناهگاههای شهری در مواقع حمله هوایی که در هر سه مورد آسیبهایی در این جنگ 12 روزه نمایان شد. اما تابآوری عناصر ذهنی و فرانظامی نیز دارد. در ذهن ایرانیان دو عنصر تعیینکننده برای تابآوری در شرایط جنگی عبارت است از: زیرساختهای اولیه انرژی برای زندگی (آب و برق و بنزین و...) و تأمین کالاهای اساسی. اختلال در هرکدام از این دو محور، به بافت و ساختار ذهنی جامعه در این تابآوری آسیب میرساند. شدت این آسیب به گروهها و طبقات اجتماعی مختلف یکدست نیست؛ طبقات مرفه، تحصیلکرده و دارای کسبوکارهای اجتماعی بیش از دیگر گروهها در معرض ضعف برای دفاع قرار دارند، با این که در این دو عامل فقرا و طبقات پایین جامعه به لحاظ عینی بیشتر تهدید میشوند که شاهد آن، وضعیت قطع آب و برق در مناطق فقیرنشین و حاشیهای است. آنچه بر این دو عامل به عنوان یک متغیر اساسی سایه میاندازد، عنصر زمان است. زمان علیه تابآوری است؛ چراکه معنا و فلسفه زندگی ایرانیان در دهههای گذشته از معنای جنگ و مبارزه ایزوله شده است و آمادگی ذهنی و روحی برای مواجهه بلندمدت با جنگ در اکثریت ایرانیان وجود ندارد. به همین جهت اکثریت ایرانیان افق کوتاهمدت برای این جنگ قائل بودند یا حتی امروز همچنان با احتیاط نسبت به بازگشایی فعالیتها و کسبوکارها و سرمایهگذاریهایشان اقدام میکنند. بدین ترتیب در یک افق میانمدت یا بلندمدت، عنصر اصلی ملی برای تابآوری اجتماعی، اقتصاد است؛ از معیشت (تأمین کالاهای اساسی) تا سازوکارهای بازگشایی کسبوکارهای خرد و کلان نیمهتعطیل و تعطیل و تمهید مسائل مرتبط با ناترازی در مصرف انرژی (آب، برق و گاز، بنزین). موضوع تشدید احتمالی تحریمها - هرچند به صورت عینی مؤثر نباشد - در اثر مکانیسم ماشه نیز به عنوان یک متغیر برونزا بر این چالش خواهد افزود. این شرایط، جامعه را مستعد تقویت احتمالات مرتبط با انواع اعتراضات یا اعتصابات اجتماعی با دغدغههای اقتصادی و البته ظاهر اجتماعی - سیاسی میسازد. پیشران اصلی این اعتراضات در شرایط فعلی، معیشت (تأمین مخارج زندگی+ انرژی) است.
پنج. روایت راوی: رسانهها راوی روایت جنگ هستند؛ بنابراین نوعی چالش و نزاع مهم در این عرصه نیز فعال است. در این لایه نقش رسانه در راهبری و مدیریت افکار عمومی، همراهسازی عمومی، اطلاعرسانی و کاهش نگرانیها و اضطرابهای اجتماعی، بیبدیل است. اعتماد ایجاد شده به رسانههای داخلی به خصوص صداوسیما یک فرصت برای ترمیم مسائل گذشته است؛ در عین حال ظرفیتی برای حل بسیاری از مسائلی که در روایتهای پیشین به باورهای ذهنی یا نگرشی جامعه پیوند خورده است. تعریف محتوای مورد نیاز رسانهای در شرایط جنگی از خبر تا تحلیل خبر تا نیازهای مرتبط با آموزش و سرگرمی در یک افق بلندمدت بهنحویکه مرجعیت رسانهای به داخل کشور بازگردد. بازگشت این مرجعیت البته نیاز به اقداماتی از سوی سیاسیون و تصمیمگیران امنیتی و سیاسی کشور دارد تا صفحه ایکس رئیسجمهور آمریکا، مرجع دست اول اخبار در داخل نشود.
بر اساس روایتهای فوق، مهمترین نقاط بحران در کوتاهمدت عبارت هستند از:
- عنصر اقتصاد با تأکید بر تأمین کالاهای اساسی (معیشت روزمره افراد) و تمهید شرایط پایدار انرژی (زیرساخت زندگی) و تسهیل راهاندازی مجدد کسبوکارهای خرد و کلان با مدیریت کارآمد و تعاملی با فعالان اقتصادی و تمهید حضور و مشارکت مردم در عرصه اقتصاد.
- عنصر اجتماعی با تأکید بر تثبیت و تحکیم پیوندهای اجتماعی با تعریف دستورکارهای عمومی و پرهیز از برخورد سیاسی یا جناحی در این زمینه.
- عنصر فرهنگی با تأکید بر ایجاد آمادگی ذهنی در سبک زندگی جنگی در شرایط جدید، از آموزش تا تمهید شرایط روحی، روانی و معنوی جامعه با توجه دادن بیشتر به عنصر معنویت در جامعه دینی.
- عنصر امنیتی با تأکید بر ساماندهی هوشمندانه مهاجرت اتباع و پرهیز از مسائل امنیتی مرتبط با آن و رسیدگی دقیق به جریان ایست و بازرسی شهری، دفاع شهری و مسائل مرتبط با مدیریت شهر در شرایط بحران.
وطن امروز/
ایلیا داوودی
تصمیم اخیر دولت به دستور رئیسجمهور برای استرداد لایحه «مقابله با محتوای خلاف واقع در فضای مجازی» که به نظر میرسد بیش از هر چیز حاصل فشارهای جناح اصلاحطلب و اولویت دادن به ملاحظات سیاسی کوتاهمدت باشد، به نحوی نادیده گرفتن ضرورتهای راهبردی کشور است. البته تصویب یا عدم تصویب یک لایحه یا انتقاد از بندهایی از آن، یک فرآیند طبیعی در نظام قانونگذاری است و بررسی دقیق جزئیات حقوقی آن نیز بر عهده متخصصان امر است اما در میانه هیاهوی رسانهای، آنچه در این اقدام نباید مغفول بماند، تفکیک میان «نقد فرآیند» و «نفی اصل ضرورت» است. فضای مجازی، امروز زیستبوم کامل و بخشی جداییناپذیر از حیات فردی و اجتماعی ملت ایران است. تسلیم شدن برابر فشارها و عقبنشینی از قانونمند کردن این فضا، به مثابه رها کردن یک شهر پرجمعیت بدون قانون، پلیس و دادگاه است؛ امری که هیچ عقل سلیمی آن را برنمیتابد و نشان میدهد چگونه میتوان به بهانه نقد جزئیات یک لایحه، اصل یک نیاز حیاتی برای جامعه را قربانی جنجالهای سیاسی کرد.
* قانونمندی؛ ضرورت بدیهی هر زیستبوم نوین
ساماندهی و قانونمند کردن فضای مجازی، یک ضرورت منطقی، عقلانی و غیرقابل انکار است. باید بپذیریم دوره نگاه به اینترنت به عنوان یک ابزار سرگرمی یا یک حاشیه فانتزی در کنار زندگی واقعی به پایان رسیده و اقتصاد، فرهنگ، سیاست، امنیت و روابط اجتماعی ما عمیقاً با این فضا درهمتنیده است. همانطور که در جهان واقعی، هیچکس یلگی و رهاشدگی را مترادف با آزادی نمیداند، در جهان مجازی نیز این ۲ مفهوم یکسان نیست. آزادی بیان، به معنای امکان طرح دیدگاههای مستدل، نقدهای سازنده و گردش شفاف اطلاعات است اما آزادی انتشار دروغ، آزادی تخریب شخصیت و آزادی ایجاد وحشت عمومی، مفاهیمی است که در هیچ نظام حقوقی معتبری در جهان به رسمیت شناخته نمیشود. برخی در داخل، دانسته یا ندانسته، به بهانه دفاع از آزادی، در حال دفاع از آنارشی دیجیتال هستند. این رویکرد، نهتنها به نفع جامعه نیست، بلکه حقوق بنیادین همان شهروندانی را که ادعای حمایت از آنها را دارند، به مسلخ میبرد. قانون، مرز میان آزادی و هرجومرج را مشخص میکند. همانطور که قوانین راهنمایی و رانندگی، آزادی تردد را محدود نمیکند، بلکه آن را برای همگان ممکن و ایمن میکند، قوانین ناظر بر فضای مجازی نیز قرار است آزادیهای مشروع را در بستری امن و مسؤولانه تضمین کند. مخالفت با اصل قانونگذاری در این حوزه، به معنای اصرار بر حفظ فضایی است که در آن، قدرت نه در دست اکثریت مردم یا حاکمیت قانون، بلکه در اختیار سازمانیافتهترین و بیاخلاقترین گروههای تولیدکننده محتوای دروغین است. این یک عقبگرد خطرناک به دوران قانون جنگل در پوششی مدرن است.
* قانون سپری برای همگان است، نه شمشیری علیه منتقدان
یک کجفهمی بزرگ و البته هدفمند، القای این گزاره است که قوانین نظارتی بر فضای مجازی، صرفاً برای حراست از نهادهای حاکمیتی و دولتی طراحی میشود. این برداشتی ناقص و تقلیلگرایانه است. بزرگترین قربانیان اخبار جعلی و کارزارهای تخریب شخصیت (فیکنیوز) لزوماً دولتها نیستند؛ در بسیاری موارد، این خود شهروندان، نخبگان، کارآفرینان، هنرمندان و چهرههای شناختهشده اجتماعی (سلبریتیها) هستند که زندگی شخصی، اعتبار حرفهای و آرامش روانیشان با یک شایعه بیاساس فرومیپاشد. آیا حفاظت از حریم خصوصی یک ورزشکار ملی، یک فعال اقتصاد یا یک استاد دانشگاه در برابر تهمتهای بیشرمانه، جزو حقوق شهروندی نیست؟ آیا مقابله با شبکههایی که با جعل و دروغ، اعتماد عمومی به یک پزشک یا یک برند معتبر ایرانی را از بین میبرند، به نفع جامعه نیست؟ قانونی که مانع انتشار اخبار کذب میشود، در وهله اول، سپری برای حفاظت از آبرو و حیثیت تکتک شهروندان ایرانی است. این قانون، قرار است امنیت روانی و اجتماعی را برای همه فراهم کند، از یک نوجوان در کنج اتاقش که هدف قلدری مجازی قرار گرفته تا یک مدیر دولتی که با اخبار دروغین درباره عملکردش، تخریب میشود.
قاعدتاً مرزبندی میان نقد و تخریب باید شفاف باشد و این وظیفه حقوقدانان و قانونگذاران است که با استفاده از عبارات دقیق و غیرمبهم، این تمایز را در متن قانون تضمین کنند. نقد، مبتنی بر واقعیت و استدلال است، حتی اگر تلخ و گزنده باشد اما دروغپراکنی و انتشار محتوای خلاف واقع، مبتنی بر جعل و با هدف فریب و ایجاد اخلال شکل میگیرد. این دو، از یک جنس نیستند. یک نظام حقوقی سالم، نه تنها نقد را سرکوب نمیکند، بلکه با حذف دروغ و شایعه، فضا را برای شنیده شدن نقدهای واقعی و سازنده، بازتر و سالمتر میکند.
* به فکر تابآوری ملی در برابر بمباران اطلاعاتی باشیم
ایران امروز در شرایط جنگ ترکیبی قرار دارد و این جنگ، صرفاً در میدانهای نظامی یا اقتصادی در جریان نیست، بلکه یکی از اصلیترین جبهههای آن، ذهن و قلب ملت ایران است. دشمن پس از ناامیدی از ابزارهای سخت، امروز بر جنگ شناختی و جنگ روانی سرمایهگذاری کرده و فضای مجازی، خط مقدم این نبرد است. تجربه تلخ و کوتاه اما پرهزینه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بخوبی نشان داد چگونه یک خبر جعلی، یک شایعه هدفمند یا یک تحلیل مغرضانه میتواند در چند ساعت، آرامش روانی جامعه را مخدوش کرده، صفهای کاذب در برابر فروشگاهها و پمپ بنزینها ایجاد کند و بذر بیاعتمادی و وحشت را در دل مردم بکارد.
در چنین شرایطی، حراست از آرامش روانی جامعه از یک اولویت اجتماعی به یک ضرورت امنیت ملی ارتقا مییابد. بیتفاوتی نسبت به گردش وسیع اخبار دروغ در بزنگاههای حساس، به معنای باز گذاشتن دروازههای امنیت کشور به روی دشمن است. وقتی دشمن با کمترین هزینه، با تولید چند خبر جعلی میتواند به اهدافی دست یابد که در میدان نبرد واقعی نیازمند صرف میلیاردها دلار و منابع بسیار است، بیعملی و انفعال در قانونگذاری این حوزه، توجیهپذیر نیست.
امنیت روانی، بستر و زیرساخت هر نوع توسعه و پیشرفت دیگر است. جامعهای که دائم در معرض بمباران اطلاعاتی دروغ و محتواهای اضطرابآور باشد، توان تصمیمگیری عقلانی، امید به آینده و مشارکت سازنده را از دست میدهد. بنابراین قانونمندسازی فضای مجازی برای مقابله با فیکنیوز، نه یک اقدام پلیسی، بلکه یک سرمایهگذاری راهبردی برای حفظ سرمایه اجتماعی و تابآوری ملی برابر فشارهای خارجی است.
* مسأله «آزادی و محدودیت» نیست؛ «آشوب و مسؤولیت» است
از منظر دکترین دفاعی، مقابله با اخبار خلاف واقع، یک اقدام کاملا پدافندی و پیشگیرانه است. در پارادایم «پدافند غیرعامل» هدف کاهش آسیبپذیریهای کشور در برابر تهدیدات است. «بیقانونی در فضای مجازی» یکی از بزرگترین آسیبپذیریهای امنیت ملی ایران است. این فضا به دشمن اجازه میدهد بدون نیاز به نفوذ فیزیکی، در عمق استراتژیک کشور، یعنی در افکار عمومی، عملیات روانی اجرا کند.
قانون بازدارنده و کارآمد، مانند یک سامانه پدافندی در حوزه نرم عمل میکند. این قانون، هزینه «عملیات فریب» را برای دشمن و عوامل داخلی آن بالا میبرد و از تبدیل شدن فضای مجازی ایران به جولانگاه سرویسهای اطلاعاتی بیگانه جلوگیری میکند. این نه به معنای بستن فضا که به معنای «ایمنسازی» آن است. همانطور که برای حفاظت از آسمان کشور به سامانههای پدافندی نیاز داریم، برای حفاظت از اتمسفر روانی و اطلاعاتی کشور نیز نیازمند قوانین و سازوکارهای دفاعی هستیم.
نگاهی به تجارب سایر کشورها حتی آنهایی که داعیهدار آزادی مطلق بیان هستند (مانند آلمان با قانون NetzDG یا فرانسه) نشان میدهد مبارزه با نفرتپراکنی و اخبار جعلی یک رویه بینالمللی است، زیرا همگان به این درک رسیدهاند آسیبهای این پدیده، فراتر از یک موضوع ساده رسانهای و یک تهدید جدی برای انسجام اجتماعی و دموکراسی است.
لایحه مقابله با اخبار خلاف واقع، فارق از جزئیات فنی و حقوقیاش که نیازمند چکشکاری دقیق در فرآیند قانونگذاری است، پاسخی به یک ضرورت انکارناپذیر در وضعیت امروز است. تقلیل این ضرورت راهبردی به یک منازعه سیاسی - جناحی، نادیده گرفتن واقعیتهای پیچیده دوران ما و تهدیداتی است که کیان و آرامش کشور را هدف گرفته است. وظیفه امروز نخبگان دلسوز، نه پاک کردن صورتمساله و اصرار بر حفظ وضعیت «یلگی» فضای مجازی، بلکه مشارکت فعال در تدوین قانونی جامع، دقیق و کارآمد است؛ قانونی که ضمن حراست از آزادیهای مشروع و حق نقد، راه را بر دروغ، تهمت و عملیات روانی دشمن ببندد. حرکت به سمت حکمرانی مسؤولانه دیجیتال، نشانه بلوغ یک ملت و یک حاکمیت است. زمان آن فرارسیده از هیاهوهای رسانهای عبور کرده و با نگاهی ملی و راهبردی، آیندهای امنتر و باثباتتر را برای ایران در زیستبوم دیجیتال رقم بزنیم؛ این انتخابی میان «آزادی و محدودیت» نیست، بلکه انتخابی میان «آشوب و مسؤولیت» است.
ارسال نظرات