سه‌شنبه ؛ 31 تير 1404
31 تير 1404 - 09:53
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / ۷ پیام روشن جنگ ۱۲ روزه

جنگ ۱۲ روزه اخیر که در یک سوی آن جمهوری اسلامی ایران و در سوی مقابل، آمریکا، رژیم صهیونیستی (در نقش سگ زنجیری آمریکا) و برخی دولت‌های اروپایی قرار داشتند، نتایج بسیار مهمی در پی داشت. این جنگ یک‌بار دیگر قدرت بازدارندگی ایران را به رخ جهان کشید.
کد خبر : 19446

تبیین:

کیهان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

۷ پیام روشن جنگ ۱۲ روزه

مسعود اکبری

جنگ 12 روزه اخیر که در یک سوی آن جمهوری اسلامی ایران و در سوی مقابل، آمریکا، رژیم صهیونیستی(در نقش سگ زنجیری آمریکا) و برخی دولت‌های اروپایی قرار داشتند، نتایج بسیار مهمی در پی داشت. این جنگ یک‌بار دیگر قدرت بازدارندگی ایران را به رخ جهان کشید. اتحاد ملی و همبستگی اجتماعی مردم ایران، اهمیت اعتماد به توان داخلی و لزوم توسعه روزافزون توان دفاعی و نظامی، از دیگر نتایج جنگ تحمیلی 12 روزه بود. در این وجیزه، تلاش می‌کنیم به برخی از نتایج جنگ12 روزه اشاره کنیم:
1- قدرت بازدارندگی یک کشور به توانایی آن در جلوگیری از حمله دشمنان به‌وسیله تهدید متقابل بستگی دارد. در جنگ اخیر، ایران به‌وضوح نشان داد که توانایی لازم برای پاسخ به هرگونه تهدیدی را دارد. به‌ عنوان مثال، استفاده از موشک‌های بالستیک و پهپاد در پاسخ به حملات، نشان‌دهنده این قدرت بازدارندگی بود. این در حالی است که به گفته مقامات کشورمان، ایران صرفا کمتر از 30 درصد توان نظامی خود را در این جنگ استفاده کرده و از بخش‌های مهم فناوری‌های پیشرفته نظامی خود رونمایی نکرده است.
«نیویورک تایمز» اخیرا با اشاره به قدرت نظامی ایران در جنگ اخیر نوشت: «ایران به ‌عنوان یک قدرت نظامی در خاورمیانه(غرب آسیا)، توانسته است از فناوری‌های پیشرفته برای تقویت قدرت دفاعی خود بهره‌برداری کند.»
نکته دیگر اینکه برخلاف تبلیغات غرب، سامانه‌های گنبد آهنین و فلاخن داوود و تاد و... نتوانستند موج حملات پهپادی و موشکی ایران را دفع کنند. به ‌گزارش منابع غربی، رژیم صهیونیستی برای اولین‌بار به تخلیه برخی مناطق مرکزی در تل‌آویو و حیفا مجبور شد؛ چیزی که قبلاً بی‌سابقه بود.
2- یکی از دستاوردهای مهم جنگ اخیر، تقویت اتحاد و انسجام ملی در ایران بود. این جنگ با تقویت حس همبستگی میان مردم، به یک نقطه عطف در تاریخ کشور تبدیل شد. شبکه «بی‌بی‌سی جهانی» در همین زمینه در گزارشی تاکید کرد: «مردم ایران با همبستگی و حمایت از نیروهای نظامی، نشان دادند که در برابر تهدیدات خارجی متحد هستند.»
این اتحاد ملی نه‌تنها به افزایش روحیه نیروهای مسلح کمک کرد، بلکه موجب شد تا جامعه ایرانی بیش از پیش به اهمیت دفاع از کشور و حفظ استقلال خود پی ببرد. 
مردم ایران در این جنگ به‌طور گسترده‌ای از نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی حمایت کردند و خود را به ‌عنوان یک واحد یکپارچه در برابر تهدیدات خارجی نشان دادند. این حمایت به‌ویژه در قالب برگزاری راهپیمایی‌ها، تجمعات و مراسم‌های بزرگ، نشان‌دهنده اراده ملی برای دفاع از کشور بود. ناگفته نماند که بخش قابل توجهی از رسانه‌های داخلی و در رأس آن، رسانه ملی و همچنین «انسان-رسانه‌ها» نقش مهمی در تقویت این اتحاد ایفا کردند و مردم را به همبستگی و اتحاد ملی تشویق کردند.
3- درس مهم دیگری که از جنگ اخیر می‌توان گرفت، اهمیت اعتماد به توان داخلی است. جمهوری اسلامی ایران در دهه‌های اخیر به‌طور قابل توجهی توانسته است در زمینه تولید تجهیزات دفاعی و نظامی به خودکفایی برسد. این خودکفایی به ایران این امکان را می‌دهد که بدون وابستگی به کشورهای خارجی، نیازهای دفاعی خود را تأمین کند. 
به‌ عنوان مثال، در طول جنگ 12 روزه، ایران به‌طور مؤثر از سیستم‌های موشکی بومی خود استفاده کرد. روزنامه «گاردین» در همین زمینه در مطلبی نوشت: «ایران با استفاده از فناوری‌های داخلی، توانسته است به‌طور قابل توجهی قدرت دفاعی خود را تقویت کند و به ‌عنوان یک قدرت نظامی معتبر در منطقه شناخته شود.»
این تلاش‌ها به‌ویژه در شرایط تحریم‌های اقتصادی و فشارهای بین‌المللی، نشان‌دهنده عزم و اراده جمهوری اسلامی ایران برای حفظ استقلال و امنیت ملی است که موجب انفعال طرف مقابل شده است.
به این خبر توجه کنید: وزارت دفاع آمریکا اخیراً پهپاد جدیدی به نام «LUCAS» را رونمایی کرده که شباهت‌های چشمگیری به پهپاد ایرانی شاهد-۱۳۶ دارد. این پهپاد که توسط سازنده جنگنده پیشرفته F-35 طراحی شده، نمونه‌ای از کپی‌برداری آشکار از فناوری‌های پیشرفته ایران است.
4- افکار عمومی به خاطر دارد که یک جریان سیاسی در داخل کشور طی سالیان گذشته مدعی بود «دنیای فردا، دنیای گفتمان است و نه موشک». تصور کنید که اگر بر فرض، حاکمیت در ایران، این طرز فکر را پیاده‌سازی می‌کرد و تعطیلی قدرت دفاعی و توان نظامی را رقم می‌زد، الان در چه وضعیتی بودیم؟!  
جنگ تحمیلی اخیر، بیش از پیش ثابت کرد که تقویت صنایع دفاعی و تحقیق و توسعه در این زمینه بسیار حیاتی است. برای همین است که می‌گویند: «اگر صلح می‌خواهی، باید برای جنگ آماده‌ باشی.» این ضرب‌المثل در طول تاریخ در فرهنگ‌های مختلف تکرار شده و به عنوان یک اصل مهم در روابط بین‌الملل و سیاست‌گذاری نظامی و دفاعی کشورها مورد توجه قرار گرفته است. 
به ‌عنوان مثال، استفاده از فناوری‌های نوین مانند پهپادها و سیستم‌های هوش مصنوعی در عملیات‌های نظامی می‌تواند به افزایش دقت و کارایی نیروهای مسلح کمک کند. بر همین اساس باید به‌طور مستمر در این زمینه‌ تحقیق و توسعه صورت گیرد و با ایجاد مراکز پژوهشی و همکاری با دانشگاه‌ها، نیروی متخصص و ماهر تربیت شود. 
نکته قابل تأمل اینجاست که همان جریان سیاسی که مدعی بود «دنیای فردا، دنیای گفتمان است و نه موشک»، اکنون نیز فعال است و این بار با «اصرار افراط‌گونه بر انجام مذاکره» و به عبارتی با پیشنهاد «مذاکره به هر قیمت» باز هم آدرس غلط می‌دهد. 
5- یکی دیگر از مهم‌ترین دستاوردهای جنگ 12 روزه، تغییر موازنه قدرت در غرب آسیا بود. این جنگ نشان داد که ایران به‌ عنوان 
یک قدرت منطقه‌ای، توانایی دفاعی و نظامی خود را به‌طور قابل توجهی تقویت کرده است. در حقیقت ایرانِ اسلامی با استفاده از فناوری‌های پیشرفته و توانایی‌های بومی، توانسته به یک بازیگر کلیدی در معادلات امنیتی منطقه غرب آسیا تبدیل شود.
همچنین این جنگ، جدیدترین سند تغییر در «نظم جهانی» است. در جنگ تحمیلی اخیر دولت تروریستی آمریکا و رژیم نامشروع صهیونیستی که هر دو، دارنده سلاح اتمی هستند، ایران را مورد تهاجم قرار دادند. اما در نهایت و به اذعان رسانه‌های غربی و عبری، با التماس خواهان آتش‌بس شد. 
در این جنگ، برای دومین بار پس از جنگ جهانی دوم، یکی از پایگاه‌های دولت تروریست آمریکا در منطقه غرب آسیا (پایگاه العدید در قطر) مورد حمله ایران قرار گرفت. پیش از این نیز پایگاه عین‌الاسد در عراق مورد حمله موشکی ایران قرار گرفته بود. این در حالی است که تاکنون هیچ کشوری در جهان جرأت نکرده که در پاسخ به شرارت‌های آمریکا، پایگاه‌های این کشور را مورد حمله قرار دهد. 
واکنش مثبت افکار عمومی مردم منطقه و جهان اسلام و حتی سایر کشورهای جهان در شرق و غرب عالم، به این پاسخ نظامی، وجهه ایران را به ‌عنوان کشوری مقتدر ارتقا داد. در طول این جنگ، رسانه‌های غربی نیز به ناچار به قدرت نظامی ایران اذعان کردند.
6- افزایش سطح آگاهی جامعه و تقویت دشمن‌شناسی، از دیگر دستاوردهای جنگ تحمیلی اخیر است. قبل از شروع جنگ اخیر، نظرات متنوع و گاه متضادی درباره روابط با دولت‌های غربی و به‌ویژه آمریکا وجود داشت. برخی افراد با نادیده گرفتن رفتارهای غیرقابل قبول و خصمانه این دولت‌ها نسبت به ایران، دیدگاه مثبتی نسبت به آنها داشتند. اما با آغاز تهاجم وحشیانه رژیم صهیونیستی، مردم بیش از پیش به واقعیت‌ها و ماهیت خبیث سردمداران آمریکا و تروئیکای اروپایی که حامیان اصلی رژیم صهیونیستی شناخته می‌شوند، آگاه شدند. این تغییر در آگاهی عمومی، یکی از نقاط عطف جنگ 12 روزه بود. 
7- جنگ 12 روزه اخیر تأثیرات عمیقی بر موقعیت سیاسی و بین‌المللی رژیم صهیونیستی گذاشت. این جنگ همچنین بر درک جامعه جهانی نسبت به حقانیت ایران نیز تأثیر بسزایی داشت. در این جنگ، رژیم صهیونیستی با انجام حملات به زیرساخت‌های غیرنظامی و مناطق مسکونی، یک‌بار دیگر خود را در معرض اعتراضات شدید بین‌المللی قرار داد. این در حالی است که ایران توانست موضع خود را به ‌عنوان یک مدافع از حقوق خود و یک قدرت منطقه‌ای تقویت کند.
در دنیایی که به واسطه اقدامات مخرب و جنایتکارانه دولت‌ها و رژیم‌های جنایتکار، «قانون جنگل» بر آن حاکم است، این اقتدار نظامی و دیپلماسی عزتمندانه است که احترام می‌آورد. 

جوان / مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

ولایت‌محوری رمز پیروزی و جاودانگی ایران

سیدعبدالله متولیان

«پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد». مضمون سخن تاریخی امام خمینی (ره) در جمع افسران پایگاه هشتم نیروی هوایی (۲۸ شهریور ۱۳۵۸)، امروز بیش از هر زمان دیگری در ایران زنده و جاری است. ایران امروز، با تکیه بر این اصل، در اوج هجمه‌های نظامی، امنیتی، فرهنگی و سیاسی، همچون دژی نفوذناپذیر ایستاده است. راز این استقامت، در هم‌تنیدگی دو هویت اصیل ایرانی و اسلامی است که در سایه رهبری ولایت فقیه، به قدرتی بی‌همتا تبدیل شده است. 
 پیوند سیاوش و حسین (ع): ژن مقاومت ایرانی
 در قلب تاریخ ایران، «سیاوش» نماد غیرت و «حسین (ع)» سمبل آزادگی و شهادت‌طلبی است. این دو نماد، در تار و پود ملت ایران با هم آمیخته‌اند و هویت ملی‌ـاسلامی ما را شکل داده‌اند. وقتی مغولان به ایران حمله کردند، ایرانیان نه تنها تسلیم نشدند، بلکه الجایتو (سلطان محمد خدابنده) را به تشیع دعوت کردند. این همان اقتدار فرهنگی است که امروز نیز در رویارویی با جنگ نرم دشمن تکرار می‌شود. 
آمار‌ها از درهم تنیدگی دو هویت اصیل ایرانی اسلامی سخن می‌گویند: 
- ایران با میزبانی بیش از ۸۰۰۰ امام‌زاده و بقعه متبرکه و میلیون‌ها سید، پایتخت معنوی تشیع در جهان است. - بر اساس پژوهش‌های مرکز Pew Research Center امریکا، ایران در میان کشور‌های جهان (و جهان اسلام)، بالاترین سطح دینداری همراه با حس ملی‌گرایی را دارد. 
 ولایت فقیه، کلید وحدت در بحران‌ها‌
هرگاه هویت ایرانی و اسلامی در سایه‌سار نخل ولایت و رهبری حکیمانه هم‌سو شده‌اند، ایران به اوج رسیده است: 
- دوره صفویه: با رسمیت بخشیدن به تشیع، ایران به امپراتوری بزرگ تبدیل شد. - دفاع مقدس: رهبری امام خمینی (ره) ملت را متحد و منسجم نگه داشته و ملت ایران غیرممکن را ممکن ساخته و جنگ تحمیلی هشت ساله را زیر چتر ولایت پیروز شدند. - جنگ ۱۲ روزه اخیر: مدیریت هوشمندانه رهبر معظم انقلاب و پیروزی قاطع بر ائتلاف غربی صهیونی بدون اعلام وضعیت فوق‌العاده، جهان را به تحسین واداشت. - ظهور ناگهانی مقام معظم رهبری در شب عاشورا پس از روز‌ها سکوت خبری، موجی از اطمینان در دل ملت ایجاد و به نماد پیوند عاطفی ملت و رهبری تبدیل کرد. این صحنه، تصویری ماندگار از اعتماد بی‌شائبه مردم به ولایت بود. 
 جنگ نرم دشمن: هویت‌سازی جعلی
امروز، استکبار با ابزار‌های نوین جنگ روانی مانند: 
- سریال‌های تاریخی تحریف‌شده 
- تبلیغات شبکه‌های ضدایرانی (BBC فارسی، من و تو، اینترنشنال و...)
تلاش می‌کند هویت ایرانی را از هویت اسلامی جدا کند، اما ملت ایران با بصیرت، بار‌ها این توطئه را خنثی کرده است. 
 ولایت‌محوری، سکوی پیشرفت ایران
تمدن نوین اسلامی در ایران امروز، محصول سه رکن است: 
۱. هویت اصیل ایرانی (تاریخ، زبان، هنر) ۲. اسلام ناب محمدی (ص) (ولایت، عدالت، مقاومت) ۳. رهبری حکیمانه (ولایت فقیه) ترکیب سه رکن فوق، دستاورد‌ها و جلوه‌هایی بدیع و بی‌نظیر همچون موارد زیر را خلق کرده و نام و آوازه ایران را بر قلل رفیع جهان فراگیر ساخته است: 
- اقتدار دفاعی (پروژه‌های موشکی، نفوذ منطقه‌ای) - وحدت ملی و انسجام اسلامی (حضور پرشور در همدلی مؤمنانه، راهپیمایی‌ها، صحنه‌های اجتماعی، سیاسی و...) - شجاعت، ایثارگری و حضور تحسین برانگیز ملت ایران در همه صحنه‌های دفاع در برابر دشمنان و خنثی‌سازی توطئه‌ها و نقشه‌های نرم دشمن در داخل. 
 عشق به ولایت، عشق به ایران است
ملت ایران ثابت کرده که ولایت‌محوری، یک شعار نیست، بلکه اتحاد حول محور ولایت برخاسته از ژن تاریخی این سرزمین است. از کوروش تا سردار سلیمانی، این رشته پیوند هرگز نگسسته است. امروز، ایران ولایت‌مدار، آینده‌ای روشن‌تر از همیشه پیش رو دارد. ملت ایران سربلند از سخنان امام راحل دریافته است که پشتیبانی از ولایت فقیه، بیمه‌کننده آینده ایران است. این ملت، با افتخار پرچمدار عدالت در جهان خواهد ماند.

آرمانامروز / مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

تغییر رویکرد ترامپ

علی بمان اقبالی

تغییر سیاست عمده ترامپ در عرصه جهانی، ناشی از ناامیدی از حملات مداوم روسیه به اوکراین است و تهدید تحریم‌ها با یک دوره تنفس۵۰ روزه همراه بوده است. وی در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک در کاخ سفید با مارک روته، دبیرکل ناتو، گفت: آنها موشک‌های پاتریوت هستند؛ آنها همه چیز هستند و امیدوارم این موضوع بر ولادیمیر پوتین تأثیر بگذارد. وی افزود کشورش بهترین و پیشرفته‌ترین سلاح‌ها را در جهان تولید می‌کند که قرار است به جبهه اوکراین ارسال شوند. هم‌زمان، رئیس جمهور آمریکا از ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، ابراز ناامیدی کرد و تهدید نمود که اگر ظرف ۵۰ روز به توافق نرسند، تحریم‌های شدیدی علیه روسیه تا ۱۰۰درصد اعمال خواهد کرد؛ چرا که او احساس می‌کرد که در مذاکرات قبلی حدود چهار بار به توافق برسند ولی هنوز در مورد آن صحبت می‌کنند. فعلاً همه چیز در حد حرف است؛ تا زمانی که موشک‌ها شروع به سقوط روی کی‌یف کنند.
دیمیتری مدودف، رئیس جمهور سابق روسیه، روز سه‌شنبه گفت که مسکو به آنچه که وی اولتیماتوم نمایشی توصیف کرده؛ اهمیتی نمی‌دهد. همچنین پوتین معتقد است که هیچ‌کس حتی آمریکایی‌ها واقعاً وارد جزئیات طرح صلح در اوکراین نشده‌اند. بنابراین  تا زمانی که به خواسته‌اش برسد، ادامه خواهد داد. پوتین همچنان مطمئن است که اقتصاد و ارتش روسیه به اندازه کافی قوی هستند تا در برابر اقدامات جدید غرب مقاومت کنند. اگرچه ترامپ چندین تماس تلفنی با پوتین داشته و استیو ویتکوف، فرستاده ایالات متحده، از مسکو بازدید کرده است؛ اما رهبر روسیه معتقد است که هیچ بحث اساسی مبتنی بر واقعیت‌های روی زمین برای صلح صورت نگرفته است. البته شکی نیست که پوتین برای روابط خود با ترامپ ارزش قائل است و مذاکرات خوبی با ویتکوف داشته؛ اما منافع روسیه در اولویت می‌باشد. موضوع مهم، دایره شرایط پوتین برای صلح است که می‌تواند شامل مواردی چون تعهد قانونی مبنی بر این‌که ناتو به سمت شرق گسترش نخواهد یافت، بی‌طرفی اوکراین، محدود کردن نیروهای مسلح اوکراین، حفاظت از روس‌زبانان و پذیرش دستاوردهای ارضی روسیه باشد. شایان ذکر است که ترامپ از زمان بازگشت به کاخ سفید در ژانویه پس از مبارزات انتخاباتی برای پایان سریع جنگ، به دنبال اصلاح روابط با روسیه بوده و حداقل شش تماس تلفنی با پوتین داشته است.
در سوی دیگر کارزار، زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، گفته است که اوکراین هرگز حاکمیت روسیه بر مناطق اشغالی را به رسمیت نمی‌شناسد و کی‌یف حق حاکمیت دارد که تصمیم بگیرد آیا به ناتو بپیوندد یا خیر. در شرایط جدید، اهتمام اروپاییان برای موفقیت اوکراین در کارزار با روسیه جدی بوده که نمایشی از آن را در اجلاس سران ناتو شاهد بودیم. مارک روته، دبیرکل ناتو، در پایان بخش رسمی اجلاس که در ۲۴ و ۲۵ ژوئن در لاهه برگزار شد، در جمع خبرنگاران اعلام کرد که ناتو موافقت کرده است که هزینه‌های دفاعی خود را تا سال ۲۰۳۵ از ۲ درصد به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی سالانه افزایش دهد و طرح جدید سرمایه‌گذاری دفاعی در تضمین بازدارندگی و دفاع مؤثر تعیین‌کننده خواهد بود. امری که موجب شد ترامپ بگوید: من سال‌هاست که از آنها می‌خواهم که بودجه دفاعی خود را به پنج درصد افزایش دهند و آنها این رقم را به ۵ درصد افزایش می‌دهند، این یک جهش بزرگ از ۲ درصد است.
البته اجلاس ناتو در لاهه اولین اجلاسی بود که ترامپ از زمان انتخاب مجددش به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده در آن شرکت کرد. همچنین اولین اجلاسی بود که روته از زمان انتخابش به عنوان دبیرکل این اتحاد، میزبان آن بود.
در این بیانیه همچنین آمده است که متحدان موافقت می‌کنند برنامه‌های سالانه‌ای را ارائه دهند که مسیری معتبر و تدریجی را برای رسیدن به این هدف نشان می‌دهد. مسیر و تراز هزینه‌ها تحت این طرح در سال ۲۰۲۹، با توجه به محیط استراتژیک و اهداف به‌روز شده قابلیت‌ها، بررسی خواهد شد. در عین حال، اعضاء تعهدات حاکمیتی پایدار خود را برای ارائه پشتیبانی به اوکراین، که امنیت آن به امنیت آنها کمک می‌کند، مجدداً تأیید می‌کنند و برای این منظور، هنگام محاسبه هزینه‌های دفاعی متحدان، کمک‌های مستقیم به دفاع اوکراین و صنعت دفاعی آن را نیز شامل خواهند شد. همچنین، ناتو متعهد می‌شود که همکاری‌های صنعتی دفاعی فراآتلانتیک را به سرعت گسترش دهد و از فناوری‌های نوظهور و روحیه نوآوری برای پیشبرد امنیت جمعی خود استفاده کند و متعهد می‌شود که برای از بین بردن موانع تجارت دفاعی بین متحدان تلاش نماید و از مشارکت‌های خود برای ارتقای همکاری‌های صنعتی دفاعی بهره ببرد.

 

رسالت / مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

دل‌آشفته بودن دلیل کمی نیست!

جواد شاملو
احساس می‌کنم قضیه دیگر فقط مربوط به فلسطین و اسرائیلِ جعلی نیست، بلکه این خود شیطان است که دارد در غزه از انسان انتقام می‌گیرد. همانگونه که رهروان راه حق دست و بازوی خدا می‌شوند تا آنجا که قرآن می‌فرماید «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی»، رهروان راه شیطان نیز که روح خود را به شیطان می‌فروشند دست و بازوی او می‌شوند؛ تا آنجا که قرآن ناطق، امیر مؤمنان علیه‌السلام در یکی از جنگ‌ها خطاب به صحنه‌گردان فتنه می‌فرماید: «و ما رمیت اذ رمیت، ولکن الشیطان رمی...».  غلو نیست؛ آنچه در غزه شاهدیم آخرالزمان است. کمیت تحلیل لنگ می‌شود اگر بخواهیم از پنجره ادبیات و واژگان نظامی یا سیاسی و یا حتی صرفاً دینی یا روان‌شناختی فجایع باورنکردنی غزه را تحلیل کنیم. در غزه، آل صهیون با فلسطینیان نمی‌جنگند؛ این ابلیس است که دارد کینه دیرینه خود را از آدم و بنی‌آدم باری دیگر به شکلی عیان و هولناک ظاهر می‌کند. همانگونه که در کربلا، آن حجم از نامردی و جنایت و سخت‌دلی را نمی‌توان تحلیل کرد مگر با پذیرش اینکه آن لشکر، اختیار خود را به دست شیطان و جنود شیطان سپرده بود تا ابلیس انتقام نعره‌ای که روز غدیر زد را از خاندان پیامبر بگیرد. 
این چه جنونی است که صدهاهزار انسان بی‌گناه را آنقدر گرسنگی بدهی که پیش چشم میلیاردها انسان بمیرند؟ مردمی که نزدیک به دو سال است منهای یک برهه کوتاه، علی‌الدوام بمباران می‌شوند، در چادرهایی ناامن زندگی می‌کنند، در برابر سرما و گرما بی‌دفاع‌اند، از شیوع انواع بیماری رنج می‌برند، از وجود یک سیستم درمانی کارآمد با حداقل امکانات کاملا محروم‌اند، برای دریافت غذا باید جبراً به نقاطی دور از محل سکونتشان بروند، ساعت‌ها در صف بایستند و درست لحظه‌ای که در صف غذا ایستاده‌اند و برخی‌شان معلوم نیست زنده به غذا برسند و جان به لب نشوند؛ ناگهان با آتش تانک‌ها و سربازان ارتش رژیم غاصب مواجه می‌شوند و روی خاک می‌افتند. آیا این دوزخی نیست که شیطان و جنود او در این دنیا برپا کرده‌اند تا از انسان و انسانیت انتقام بگیرند؟ گناه مردم غزه هیچ نیست مگر انسان بودن و شیطان نه فقط دشمن اهل ایمان، که به گواه قرآن، از اساس دشمن انسان است: «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً».
بعد از دوسال آتش‌باری و شهادت چیزی در حدود ۶۰ هزار نفر، امروز تنها انتخاب اهالی غزه نوع مرگ‌شان است. آن‌ها یا از گرسنگی می‌میرند و یا در صف دریافت غذا یا آرد به ضرب گلوله کشته می‌شوند. تنها در روز یک شنبه همین هفته دشمن صهیونی حداقل ۱۱۵ فلسطینی را در سراسر غزه کشت، از این میان ۹۲ نفر هنگام تلاش برای تهیه غذا در گذرگاه زیکیم در شمال و نقاط امدادرسانی در رفح و خان‌یونس در جنوب با گلوله کشته شدند. کشتار یک شنبه در حالی رخ داد که مقامات بهداشتی غزه از مرگ حداقل ۱۹ نفر بر اثر گرسنگی ظرف تنها یک روز خبر دادند.
چقدر دقیق و کامل است آن سخن شهید سردار ایزدی یا همان حاج‌رمضان عزیز که اسرائیل را نه یک کشور با ابعاد و خصوصیاتی مشخص، بلکه ماحصل تمام تلاش‌های ابلیس از ابتدای خلقت آدم تاکنون می‌داند و ازاله اسرائیل را ازاله خود شیطان می‌خواند.
این روزهای غزه را ببینیم و بار دیگر به خود یادآوری کنیم که ما ۱۲ روز به طور مستقیم با چه اهریمنی جنگیدیم. جنگ ما در وهله اول با رژیم جعلی اسرائیل بود. در وهله دوم، با خود آمریکا بود. در وهله سوم با تمام دنیای استکبار و کفر بود. غرب و متحدینش در این ۱۲ روز برای کمک به رژیم از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. اما در وهله نهایی، جنگ ما با کلیت و تمامیت جبهه شر و تاریکی و ظلمت بود. این روزها برخی از استفاده دشمن از نیروهای ماورائی به وسیله علوم غریبه سخن می‌گویند. ما منکر استفاده یهودِ ظالم از این علوم نیستیم، اما شاید اصلا نیاز چندانی هم به این کارها نیست! به نظر می‌رسد شیطان و لشکریان او تا کنون سربازانی بهتر از نتانیاهو و دیگر صهاینه نداشته‌اند و اسرائیل امروز چیزی جز عروسک خیمه‌شب بازی شیطان نیست. بنابراین شیطان، نخوانده به یاری این سربازان مخلص خود می‌رود. اما جنگ ۱۲ روزه نشان داد وعده «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ» از تمام وعده‌هایی که شیاطین به خود می‌دهند صادق‌تر است و در کنار وعده و وعید الهی هیچ وعده و وعید دیگری اعتبار ندارد. همان خدایی که موشک‌های ایرانی را تحویل گرفت و درست به همان‌جایی که باید می‌خورد کوبید تا قلوب مجرمان از ترس مملو شود و در همین حال دشمن را در رسیدن به بسیاری از اهدافش در ایران ناکام گذاشت؛ از احوال گرسنگان غزه غافل نیست. ما نیز غافل نباشیم؛ هرچند برای بسیاری از ما اقدام عملی گسترده فعلا ممکن نیست؛ اما دستکم می‌توانیم بی‌قرار باشیم! به قول شاعر: «دل‌آشفته بودن دلیل کمی نیست؛ اگر بی‌قراری بدان یار یاری...»! 
به مملکت خودمان که هنوز در جنگ است به هر طریق ممکن کمک کنیم، برای نابودی دشمن دعا کنیم و سوره فتح بخوانیم، دلمان برای مظلومان غزه بسوزد و تا حد امکان صدای مظلومیت آن‌ها باشیم و از راه‌هایی که برای کمک به آن‌ها وجود دارد بهره ببریم و الباقی را به خداوند بسپاریم که قاصم جبارین و مبیر ظالمین است. خصوصا، این صدای مظلوم بودن را دست کم نباید گرفت: کشتار غزه، نبردی‌ است بر سر حافظه انسان. شکی نیست که فردا خواهند گفت: «هیچ‌گاه چنین چیزهایی رخ نداده بود! کشتار مردم گرسنه در صفوف توزیع غذا؟ چه پروپاگاندای کثیفی! فیلم‌هایش موجود است؟ کار هوش مصنوعی نیست؟». همانگونه در مورد بمباران بیمارستان المعمدانی هزار رقم داستان سر هم کردند. اما آدم‌های این دوران، با نوشتن، گفتن، فریاد زدن، تصویر ساختن، شعر گفتن و شهادت دادن، سندهایی زنده‌اند که نمی‌گذارند این جنایات بی‌حد و حصر، در آرشیوهای فراموشی دفن شود. این هم جهاد است: به تواتر رساندن حقیقت پیش از آنکه تحریف شود.

خراسان / مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

مکانیزم ماشه؛ قدرت‌نمایی اروپا یا جبران تحقیر؟

 رحمان قهرمانپور 

براساس خبر سخنگوی وزارت خارجه کشورمان،  مذاکرات ایران با کشورهای اروپایی جمعه پیش رو در استانبول برگزار می‌شود.
 برای فهم اهمیت دور جدید مذاکرات ایران و اروپا، کافی است به تجربه مذاکرات پیشین بازگردیم؛ زمانی که گفت‌وگوهای استانبول بی‌نتیجه ماند و اروپایی‌ها به سرعت به شورای حکام پناه بردند و خواستار انتشار زودهنگام گزارش مدیرکل آژانس شدند. همان گزارشی که به گفته مقامات ایرانی، بهانه‌ای شد برای حمله اسرائیل در ۲۳ خرداد.این تجربه، بار دیگر یادآوری می‌کند که اروپا، با همه نشانه‌های ضعف ساختاری‌اش، همچنان ابزارهای حقوقی و دیپلماتیکی در اختیار دارد که می‌تواند بر معادلات امنیتی ایران اثرگذار باشد. از همین رو، نادیده گرفتن وزن اروپا در نهادهای بین‌المللی، اگر نگوییم خطاست، دست‌کم یک خوش‌باوری سیاسی است.
اروپا حالا اعلام کرده که اگر تا اواخر مرداد توافقی حاصل نشود، مکانیزم ماشه را فعال خواهد کرد. این تهدید، برخلاف آنچه ممکن است تصور شود، نه ناشی از اعتمادبه‌نفس، بلکه تلاشی برای جبران تحقیر است. اروپا از دو سو تحت فشار است: از یک‌سو، آمریکایی‌ها آن را ناتوان و منفعل در برابر ایران می‌دانند و از سوی دیگر، مقامات ایرانی به‌روشنی گفته‌اند که اروپا دیگر آن قدرت سابق را ندارد. این تحقیر دوسویه، موتور محرک تصمیم‌سازی فعلی اروپا شده است.
جنگ اوکراین، برجام و پیامدهای ناگفته
اما ماجرا فقط به رابطه دوجانبه محدود نمی‌شود. جنگ اوکراین، روابط ایران و اروپا را از مدار سنتی خارج کرده است. اروپا از مواضع ایران در قبال روسیه ناراضی است و به‌دنبال آن است که از مسیرهایی نظیر فشار سیاسی یا حقوقی، پیام روشنی به تهران بدهد؛ این‌که موضع‌گیری‌ها در قبال نظم امنیتی غرب، هزینه دارد.دلیل دیگر، به نگرانی‌های حقوقی اروپا درباره پایان محدودیت‌های هسته‌ای ایران مرتبط می شود. 
اگر مکانیزم ماشه فعال نشود، محدودیت‌های مندرج در برجام یکی پس از دیگری به پایان می‌رسند و ایران، با تکیه بر همین انقضای حقوقی، می‌تواند توسعه برنامه هسته‌ای خود را مشروع جلوه دهد. از این منظر، ماشه نه یک اقدام تهاجمی، که ابزاری پیشگیرانه تلقی می‌شود.با این همه، باید اذعان کرد که رسیدن به توافق همچنان ممکن است، اگرچه مسیرش پر پیچ‌و‌خم است. میزان بی‌اعتمادی میان ایران و اروپا در سال‌های اخیر بی‌سابقه بوده و مواضع برخی کشورهای اروپایی-به‌ویژه فرانسه-نشان می‌دهد که اراده‌ای برای عقب‌نشینی از مطالبات حداکثری وجود ندارد.
نقش اروپا؛ از بازسازی هویت تا مدیریت تهدید
در این میان، برخی تصور می‌کنند که اگر ایران و آمریکا به توافق برسند، نقش اروپا عملاً حذف می‌شود. این یک تحلیل ساده‌انگارانه است. اروپا، به‌ویژه پس از بحران‌های داخلی‌اش، نیاز دارد در پرونده‌هایی مثل موضوع هسته‌ای ایران، همچنان دیده شود. برای اتحادیه‌ای که با ظهور راست افراطی، بحران مهاجرت و رکود اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، نقش‌آفرینی در عرصه بین‌المللی نوعی بازسازی هویتی است.اروپا برخلاف آمریکا، یک دولت واحد نیست و تصمیم‌گیری در آن نیازمند اجماع میان چندین بازیگر است. اما همین دشواری، اگر به تصمیم واحد ختم شود، می‌تواند مشروعیت سیاسی آن را افزایش دهد. از همین روست که هم آمریکا برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه به همراهی اروپا نیاز دارد و هم ایران برای جلوگیری از آن، به تعامل هوشمندانه با سه کشور اروپایی چشم دوخته است.در شرایط کنونی، اروپا بیش از همیشه به امنیت خود می‌اندیشد.حمله روسیه به اوکراین نخستین تهدید جدی علیه امنیت اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است. این تهدید، بودجه‌های نظامی را بالا برد، تعهدات جدیدی را در ناتو ایجاد کرد و نیاز به ساختار دفاعی مستقل اروپایی را افزایش داد. وقتی آمریکا نیز دیگر انگیزه سابق برای حمایت دفاعی از اروپا را ندارد، طبیعی است که اروپایی‌ها به‌دنبال سازوکارهایی برای بازتعریف نقش خود در معادلات جهانی باشند.
راه‌حل؛ حقوقی نیست، سیاسی است
در چنین شرایطی، نگاه سخت‌گیرانه اروپا به ایران را نمی‌توان صرفاً یک تصمیم تاکتیکی دانست. بلکه این تصمیم، نشانه‌ای از تلاقی چند بحران در یک نقطه است: بحران اعتماد، بحران هویت و بحران امنیت. در نهایت، باید گفت راه‌حل نهایی، حقوقی نیست؛ سیاسی است. اگر مذاکرات ایران و آمریکا به نتایج ملموس برسد، می‌توان به توقف روند ماشه امیدوار بود. اما اگر مسیر سیاسی مسدود بماند، نه اتکا به قواعد حقوق بین‌الملل و نه امید به تعلل اروپا، کمکی به جلوگیری از بازگشت تحریم‌ها نخواهد کرد.

فرهیختگان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

تحلیلی اجتماعی و آماری از جنگی چندبعدی و چندلایه که بر کشور ما تحمیل شد
جنگی فراتر از انتظار

سید اسماعیل موسوی

اگرچه در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ جنگ نظامی آشکاری میان ایران و اسرائیل آغاز شد، اما این مواجهه حاصل روندی چندلایه و پیوسته از فشار‌های اقتصادی، رسانه‌ای و امنیتی است که از اوایل دهه ۹۰ شمسی تشدید شد. در علوم اجتماعی نظریات متعددی وجود دارد که جامعه را حقیقتی چند بعدی و چند لایه می‌بیند. با الهام از این نظریات می‌توان گفت هر دولت - ملت در ساده‌ترین شکل، حداقل دارای چهار رکن بنیادی است: مناسبات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی - اجتماعی. این ارکان نه‌تنها دارای منطق‌های درونی خاص خود هستند، بلکه در سطح ساختاری، به‌طور پیچیده‌ای پیوسته‌اند و بر یکدیگر اثر می‌گذارند. فروپاشی یا تزلزل در یکی از این ارکان، می‌تواند به فروپاشی کارکردی کل نظام منجر شود، به‌ویژه زمانی که اختلال در یکی باعث اختلالات ثانویه در سایر حوزه‌ها شود. در چنین شرایطی است که زندگی کاملاً مختل شده و نظم پیشین که مبتنی بر نظام هنجاری خاصی بوده است، به طورکامل از هم می‌پاشد. 
در شرایط تقابل دو کشور، هر یک می‌کوشد برای مهار دیگری، به ساختار‌های سیاسی و امنیتی آن ضربه وارد کند. اما تجربه‌های تاریخی متعدد نشان داده‌اند که تا زمانی که نظم اقتصادی و اجتماعی به‌طور عمیق دچار دگرگونی یا فروپاشی نشود، نمی‌توان از تغییرات بنیادین در ساختار قدرت سیاسی سخن گفت. ایالات متحده آمریکا از نخستین روز‌های پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش برای آسیب‌زدن به چهار رکن بنیادین حیات حاکمیتی و اجتماعی ایران را آغاز کرد، اما تمرکز اصلی خود را بر تضعیف نظم سیاسی و امنیتی گذاشت. ترور‌های گسترده در سال‌های ابتدایی انقلاب، به‌همراه حمایت از رژیم بعث عراق در تجاوز نظامی به ایران، نمونه‌هایی روشن از این رویکرد است. تجربه‌های حاصل از دهه شصت و بحران‌های سیاسی و اجتماعی دهه‌های هفتاد و هشتاد، به آمریکا نشان داد که تا زمانی که مردم (نظام اجتماعی - فرهنگی) از نظام جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند، شکست یا تسلیم آن امکان‌پذیر نخواهد بود. کشوری با جغرافیا، وسعت، جمعیت و توانمندی‌های نظامی چون ایران با تهاجم خارجی از پا درنخواهد آمد؛ بلکه چنین جنگی به تقابلی فرسایشی تبدیل می‌شود که در نهایت مهاجم را از اقدام خود پشیمان خواهد ساخت. بر این اساس، وقوع بحران داخلی و کاهش یا قطع حمایت مردم از نیرو‌های مسلح و ساختار سیاسی، پیش‌شرط اساسی موفقیت در هرگونه تهاجم خارجی محسوب می‌شود. 
آمریکایی‌ها که از تجربه چند دهه دشمنی با جمهوری اسلامی ایران به چنین نتیجه‌ای رسیده بودند، از اوایل دهه ۱۳۹۰ پیچیده‌ترین نسخه مقابله با ایران را طراحی و اجرا کردند. این راهبرد جدید، با الهام از تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بر اساس الگوی فشار همه‌جانبه، به‌ویژه پس از بحران سیاسی سال ۱۳۸۸ کلید خورد. این الگو که از سوی برخی تحلیل‌گران با عنوان جنگ ترکیبی توصیف شده است، مجموعه‌ای از ابزار‌های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اطلاعاتی، روانی و رسانه‌ای را به‌صورت هم‌زمان و هماهنگ علیه ایران به‌کار گرفت؛ با هدف نهایی تضعیف ارکان بنیادین حاکمیت و ایجاد شکاف میان جامعه و حاکمیت. 

اختلال در حوزه اقتصادی
طراحی و اعمال نظام تحریم‌های گسترده و همه‌جانبه، با بهره‌گیری از ابزار نهاد‌های بین‌المللی همچون شورای امنیت، به‌ویژه با هدف تحریم ارکان حیاتی نظام اقتصادی ایران نظیر بانک مرکزی و فروش نفت، آغازگر فشار‌های شدیدی بر اقتصاد کشور بود. از همان سال‌های ابتدایی اجرای این تحریم‌ها، نظام اقتصادی ایران با مجموعه‌ای از بحران‌های پی‌درپی و متناوب مواجه شد؛ به‌گونه‌ای که در دهه ۱۳۹۰، مجموع نرخ رشد اقتصادی عملاً به صفر رسید. تورم که در سال ۱۳۸۹ حدود ۱۲ درصد بود، تا سال ۱۳۹۹ به بیش از ۴۷ درصد افزایش یافت. نرخ ارز نیز طی این بازه زمانی بیش از ۱۰۰۰ درصد رشد کرد و ارزش پول ملی به تبع آن به شدت کاهش پیدا کرد. این شرایط، بحران‌های معیشتی را به‌شکلی فزاینده تشدید کرد و عرصه زندگی اقتصادی مردم را به شدت تنگ نمود. در واکنش به این فشار‌ها، نظام اقتصادی برای دور زدن تحریم‌های آمریکا، ناگزیر به بهره‌گیری از شبکه‌های اقتصادی غیررسمی، زیرزمینی و فاقد شفافیت روی آورد. این روند، زمینه‌ساز افزایش فساد‌های اقتصادی شد. از سوی دیگر، بروز خطا‌ها و ناکارآمدی‌های تصمیم‌گیری در سطح حکمرانی، بحران اقتصادی را بیش از پیش عمق بخشید و بر دامنه پیامد‌های آن افزود. 

اختلال در حوزه سیاسی
در کنار تحریم‌های اقتصادی، فشار‌های سیاسی نیز با هدف انزوای جمهوری اسلامی ایران در ساختار‌های بین‌المللی آغاز شد. در چنین شرایطی و تحت چنین سطحی از فشار خارجی، میزان خطا‌ها و ناکارآمدی‌ها در ساختار تصمیم‌گیری سیاسی کشور به‌شدت افزایش یافت. هم‌زمان با تشدید مشکلات اقتصادی، فضا برای رشد گرایش‌های سیاسی تندرو در میان تمامی طیف‌های سیاسی داخلی فراهم شد. این جریان‌ها، با ارائه تحلیل‌هایی ساده‌انگارانه و تقلیل‌یافته از وضعیت پیچیده کشور و همچنین نسخه‌های ادعایی و آنی برای حل بحران‌ها، توانستند بخشی از جامعه خسته از فشار‌های معیشتی را با خود همراه کرده و به عرصه قدرت سیاسی راه یابند. برخی از این گفتمان‌ها تا جایی پیش رفتند که حل تمام مشکلات را در یک دیدار میان رؤسای جمهور ایران و ایالات متحده می‌دیدند و برخی دیگر با طرح ایده‌هایی همچون «حسینیه کردن کاخ سفید» امید‌هایی واهی در بخشی از جامعه را ایجاد کردند. در چنین فضای بی‌ثبات و احساسی، بخشی از جامعه نیز به اپوزیسیون خارج‌نشین توجه نشان داد. در این میان، افراطی‌ترین جریان‌های مخالف نظام - که طرفدار سرنگونی از طریق تهاجم خارجی‌اند - نیز با ژستی دلسوزانه در میان برخی اقشار ناراضی، مشروع جلوه‌گر شدند. 

اختلال در حوزه اجتماعی و فرهنگی
مشکلات معیشتی و اقتصادی، در کنار تعدد خطا‌ها و بعضاً ناکارآمدی‌های سیستم سیاسی، هم‌زمان با قدرت‌گیری جریان‌های تندرو، به‌تدریج زمینه افزایش تنش‌های اجتماعی را فراهم کرد؛ تنش‌هایی که نه‌تنها میان گروه‌های اجتماعی مختلف با یکدیگر، بلکه میان جامعه و حکمرانی نیز شدت یافت. در این مرحله، دشمنان با تکیه بر راه‌اندازی شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان، حضور گسترده در شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها و ایجاد ارتباط مستقیم با اقشار مختلف جامعه، کوشیده‌اند با بهره‌گیری از مؤلفه‌های جنگ شناختی، نارضایتی‌های معیشتی را به ناآرامی‌های اجتماعی بدل کنند. اقداماتی چون ادراک‌سازی و بازتعریف مفاهیم پایه‌ای همچون «دوست» و «دشمن»، القای تصورات مخرب مانند «همه فاسدند»، ایجاد تردید و بی‌اعتمادی نسبت به نهاد‌های رسمی حاکمیتی، قطبی‌سازی فضای اجتماعی و فعال‌سازی شکاف‌های قومی، جنسیتی و اعتقادی در کنار مهندسی احساسات عمومی به‌ویژه ایجاد خشم‌های ناگهانی و هدایت آن به سوی رفتار‌های واکنشی از طریق بستر‌های تأثیرگذاری چون اینستاگرام، نمونه‌ای از این تلاش‌های دشمن در این عرصه است. وقوع بحران‌های اجتماعی در سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ نشانه‌هایی از گسترش دوقطبی‌ها و تشدید نفرت اجتماعی میان گروه‌های مختلف، از یک سو و افزایش شکاف میان مردم و حکومت از سوی دیگر است. روند نزولی مشارکت عمومی - به‌ویژه در انتخابات‌ها - یکی از مهم‌ترین نشانه‌های کاهش سرمایه اجتماعی و افت همراهی عمومی با نظام تلقی می‌شود. 
در چنین وضعیتی، از نگاه ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی، فرصت برای تهاجم خارجی و وارد آوردن ضربه نهایی به جمهوری اسلامی فراهم شده بود؛ چرا که هر سه رکن اقتصاد، سیاست و به‌ویژه بُعد اجتماعی، دچار آسیب‌های جدی شده بودند. البته مداخله نظامی از ابتدا گزینه مطلوب برای آمریکا نبوده است. تهاجم نظامی مستقیم و تلاش برای سرنگونی ساختار سیاسی از این مسیر، می‌تواند پیامد‌هایی پیش‌بینی‌ناپذیر و کنترل‌ناپذیر به‌همراه داشته باشد و هزینه‌های سنگینی بر مهاجم تحمیل کند. بر همین اساس، راهبرد اصلی آمریکا در قبال ایران، «مهار» یا «نرمال‌سازی» سیاست‌های جمهوری اسلامی از طریق ابزار‌های غیرنظامی بوده است؛ سیاستی که با بهره‌گیری هم‌زمان از تحریم‌های اقتصادی، فشار‌های سیاسی و مذاکره - موسوم به سیاست «چماق و هویج» - و همچنین تحریک و هدایت اعتراضات داخلی، به‌دنبال فروپاشی یا عقب‌نشینی نظام از مواضع انقلابی خود بوده است. با وجود اعمال این فشار‌ها و ایجاد آشفتگی و بحران در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور، ایالات متحده نتوانست به اهداف نهایی و دلخواه خود دست یابد. نظام اقتصادی ایران، با وجود تحمل بحران‌های سنگین، دچار فروپاشی کامل و ورشکستگی نشد. ساختار سیاسی کشور نیز، علی‌رغم اختلاف‌نظر‌های داخلی بر سر موضوعاتی مانند مذاکره و توافق‌هایی نظیر برجام، از اصول و سیاست‌های کلان خود عقب‌نشینی نکرد. همچنین، اعتراضات اجتماعی - هرچند هربار نسبت به قبل شدیدتر می‌شد - در نهایت به یک شورش فراگیر و سراسری منتهی نشد و پس از مدتی فروکش کرد و از رسیدن به هدف مورد نظر طراحان آن بازماند. پس از حوادث هفتم اکتبر، تضعیف موقعیت حزب‌الله و حماس، از دست رفتن عمق استراتژیک سوریه و چند دور درگیری محدود میان ایران و اسرائیل، دشمنان جمهوری اسلامی به جمع‌بندی نهایی برای اجرای فاز پایانی حمله به ایران رسیدند. در این تصمیم، نباید نقش افرادی چون دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو را نادیده گرفت؛ شخصیت‌هایی جاه‌طلب و تندرو که در اتخاذ چنین تصمیماتی سهم بسزایی داشته‌اند. با این‌حال، موضوع صرفاً به اراده فردی آنان محدود نمی‌شود؛ بلکه باید در نظر داشت که ساختار سیاسی و امنیتی ایالات متحده و اسرائیل، سال‌هاست برای چنین سناریویی برنامه‌ریزی و زمینه‌سازی کرده‌اند. از منظر فردی چون نتانیاهو، تحولات نظم بین‌الملل به‌گونه‌ای پیش می‌رود که در صورت باقی ماندن نظام جمهوری اسلامی و با توجه به روند پرشتاب شکل‌گیری نظمی چندقطبی و افزایش تعاملات ایران با قدرت‌هایی نظیر چین و روسیه، فرصت وارد آوردن ضربه‌ای کاری به جمهوری اسلامی یا از میان خواهد رفت یا هزینه آن به‌مراتب بیشتر خواهد شد. 

آغاز جنگ
نوع حمله اسرائیل به ایران، مؤید صحت تحلیل‌های پیشین درباره اهداف و راهبرد‌های این رژیم است. اسرائیل با انجام حمله‌ای غافلگیرانه به فرماندهان ارشد نظامی ایران، هک و اختلال در سامانه‌های موشکی و پدافندی، بمباران و انهدام مراکز راداری و دفاعی و در نهایت باز کردن مسیر‌های هوایی، در پی فلج‌سازی سریع و کامل توان نظامی کشور بود. چنین شوک نظامی گسترده‌ای می‌تواند هر ساختار دفاعی را برای مدت‌ها از کار بیندازد. بر اساس محاسبات اسرائیلی‌ها، در خوشبینانه‌ترین حالت، بازپس‌گیری و راه‌اندازی مجدد سامانه‌های موشکی و پدافندی توسط نیرو‌های مسلح ایران ممکن بود چند روز به طول انجامد. در این بازه زمانی، انتشار مداوم اخبار انفجار‌ها، ترور‌ها و عملیات تخریبی، حس سنگین ناامنی و تحقیرشدگی را در سطح جامعه دامن می‌زد. در چنین شرایطی، جامعه‌ای که در برابر تهاجم دشمن، ناتوانی نیرو‌های مسلح خود را در دفاع از کشور احساس کند، به‌جای واکنش فعال، ممکن است به بی‌تفاوتی، یأس و سرخوردگی روی آورد. این احساس تحقیر، نارضایتی‌های پیشین از نظام سیاسی و شکاف‌های اجتماعی موجود را تشدید کرده و می‌تواند به کاهش جدی حمایت مردم از حاکمیت منجر شود. چنین سناریویی در تاریخ ایران نیز مسبوق به سابقه است. نمونه بارز آن، وقایع شهریور ۱۳۲۰ است؛ زمانی که بخشی از جامعه، نظام سیاسی وقت را عامل وضعیت موجود تلقی کرد و در برخی موارد حتی با نیرو‌های مهاجم همکاری‌هایی صورت گرفت و در نهایت از سقوط رضاشاه ابراز خوشحالی کرد. نمونه‌های تاریخی مشابه نیز در دوران حمله اعراب و مغولان به ایران دیده می‌شود؛ هنگامی که پس از فروپاشی سد دفاعی نظامیان، بخش‌هایی از مردم در همدستی با دشمن، مقامات مسئول را هدف قرار داده و در عمل به تسریع سقوط نظام سیاسی وقت کمک کردند. با این‌حال، باید توجه داشت که حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به سلطه بیگانگان، همواره با نفرتی عمیق همراه بوده است. این نفرت که ریشه در سلسله تهاجمات تاریخی امثال اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و اشغال کشور توسط روس و انگلیس دارد، موجب شده است که تسلیم‌پذیری ایرانیان در برابر حاکمان اجنبی، هرچند در مراحل اولیه ممکن باشد، در بلندمدت جای خود را به مقاومت و جنبش‌های اعتراضی داده و سرانجام، نظم داخلی بازسازی شود. هر چند که هزینه‌های بازسازی و زمان لازم برای آن در مواردی بسیار زیاد بوده است. حال، اگر به این وضعیت شکننده، حجم گسترده‌ای از نفوذی‌ها، عناصر مسلح خائن و تیم‌های عملیاتی مجهز به ریزپرنده‌ها و پهپاد‌های نظامی نیز افزوده شود، کشور دچار نوعی بی‌ثباتی و آشفتگی همه‌جانبه می‌شد که با موجی از ترور‌ها، ناامنی‌ها و فروپاشی انسجام اجتماعی همراه می‌بود. در چنین سناریویی، اسرائیل قطعاً به توقف در این نقطه بسنده نکرده و تجزیه کامل ایران را دنبال می‌کرد؛ چرا که از دید آنان، با تعمیق شکاف‌های اجتماعی و تشدید نفرت میان اقشار گوناگون جامعه، زمینه‌های روانی و اجتماعی لازم برای تحقق این هدف فراهم شده بود. 

خطای محاسباتی
اما خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی، نقشه بزرگ و جاه‌طلبانه آنان را به شکلی معجزه‌آسا به ضرر خودشان تمام کرد. در پی شهادت جمعی از فرماندهان ارشد نظامی، فرمانده کل قوا بی‌درنگ برای تمامی پست‌های کلیدی جانشین تعیین کرد. لحن پیام‌های انتصاب به‌گونه‌ای بود که گویی این جابه‌جایی‌ها کاملاً طبیعی و از پیش طراحی‌شده‌اند؛ امری که نشان از تسلط، آرامش و اعتماد به نفس بالای رهبری داشت. در همان ساعات نخست، ایشان با صدور پیامی به ملت، بدون آن‌که کمترین نشانی از اضطراب یا ناراحتی بروز دهد، با تکیه بر شهادت مظلومانه غیرنظامیان، وعده انتقامی قاطع و عزتمندانه داد. نیرو‌های مسلح نیز برخلاف برآورد اسرائیلی‌ها، در کمتر از چند ساعت موفق به بازیابی کنترل سامانه‌های موشکی و پدافندی شدند و به سرعت وارد فاز دفاع فعال و سپس مقابله‌به‌مثل شدند. رهبر جمهوری اسلامی ساعاتی بعد در قاب رسانه ظاهر شد و با آرامشی کم‌نظیر، جملاتی روحیه‌بخش و قاطع به کار برد: «بیچاره‌شان می‌کنیم»، «زندگی را به کامشان تلخ می‌کنیم»، «به اذن پروردگار بر آن‌ها فائق می‌شویم». صداوسیما نیز در پی این پیام، فضای رسانه‌ای کشور را از حالت سوگواری به حالتی از خشم مقدس و عزم برای انتقام تغییر داد و نماد‌های عزا از قاب تصویر کنار رفتند. پیش از آن‌که پیام رهبری به‌طور کامل به گوش همه مردم برسد، پاسخ موشکی ایران به اسرائیل آغاز شد. در حالی که اسرائیلی‌ها سناریوی حمله را پیش‌بینی کرده بودند، اما عبور موشک‌های ایرانی از پدافند چندلایه آنان و انتشار تصاویر اصابت‌های دقیق و انفجار‌های سهمگین در تل‌آویو، آنان را زودتر از انتظار وارد بحرانی عمیق کرد و محاسباتشان را به هم ریخت. اما اصلی‌ترین شکست طرح آمریکا و اسرائیل نه در عرصه نظامی، بلکه در عرصه اجتماعی و افکار عمومی ایران رقم خورد؛ همان بخشی که سال‌ها هدف اصلی برنامه‌ریزی‌ها، عملیات رسانه‌ای، تحریم و جنگ شناختی دشمنان بود. در واقع، رکن کلیدی طرح حمله - یعنی آشوب و نارضایتی اجتماعی مردم - که می‌بایست به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی بدل می‌شد، به بزرگ‌ترین نقطه ضعف دشمن تبدیل شد؛ چرا که مردم واکنشی 180 درجه عکس خواسته‌های اسرائیل از خود نشان دادند. سخنان رهبر انقلاب و موفقیت سریع نیرو‌های مسلح در واکنش موشکی، جامعه‌ای که در ساعات ابتدایی حمله دچار شوک و سرگردانی شده بود را به سمت بازیابی اعتماد به نفس و عزت‌نفس سوق داد. بخش بزرگی از مردم دیدند که حمله نظامی دشمن دقیقاً زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی با هدف رفع تحریم‌ها و بهبود شرایط اقتصادی، آمادگی مذاکره حتی با دولت ترامپ را نیز اعلام کرده بود. نظام حتی برای پیشگیری از جنگ، به آخرین اقدامات تحریک‌آمیز اسرائیل پاسخی نداد و صبوری پیشه کرد؛ تا جایی که برخی، این خویشتن‌داری را نشانه ضعف دانستند. اما سرانجام پیش‌بینی رهبر انقلاب محقق شد: آمریکا با فریبکاری، زمینه را برای تهاجم اسرائیل فراهم ساخت. تصاویر تکان‌دهنده‌ای مانند: خانه‌های ویران‌شده، عروسک خون‌آلودِ بر زمین افتاده، و پیکر دختر جوانی که زیر آوار باقی مانده بود، باور عمومی درباره ادعای دشمنان مبنی بر مخالفت صرف با نظام سیاسی را زیر سؤال برد. مردم به‌وضوح دریافتند که هدف حمله نه فقط نظام، بلکه کل ملت ایران است. در چنین فضایی، جامعه با نادیده‌گرفتن شکاف‌ها و اختلافات و فراتر رفتن از نارضایتی‌های پیشین، با درک مشترکی از خطر دشمن خارجی، تمام‌قد پشت سر فرمانده کل قوا و نیرو‌های مسلح ایستاد. نه‌تنها کشور وارد جنگ داخلی و آشوب نشد، بلکه بسیاری از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی نیز در دفاع از میهن به جمع حامیان نظام پیوستند. ضعف دستگاه‌های امنیتی در شناسایی جاسوسان و کشف تجهیزات دشمن، به‌سرعت با سیل گزارش‌های مردمی جبران شد. همان مردمی که پیش‌تر نسبت به نهاد‌های امنیتی حس خوبی نداشتند، این‌بار با اشتیاق با آن‌ها همکاری کرده و موارد مشکوک را بی‌وقفه گزارش می‌کردند. به اذعان مسئولان امنیتی، بخش عظیمی از عملیات شناسایی، کشف و انهدام شبکه‌های نفوذی دشمن، با اتکای مستقیم به همکاری بی‌سابقه مردم محقق شد. حضور در گردهمایی‌ها و راهپیمایی‌ها با وجود خطر تهاجم، شجاعت و فداکاری مردم در راه ایران را به رخ همگان کشید. هنرمندان، ورزشکاران، فعالان سیاسی از جناح‌های مختلف و چهره‌های تأثیرگذار اجتماعی، هم‌صدا علیه اسرائیل و در حمایت از نیرو‌های مسلح موضع‌گیری کردند. همگان - با وجود تفاوت‌های فکری، ظاهری و سیاسی - در برابر دشمن خارجی متحد شدند و وضعیتی را رقم زدند که بسیاری را شگفت‌زده کرده و ورق نبرد را در میدان افکار عمومی به سود جمهوری اسلامی ایران بازگرداند. 

شکست دشمن به روایت آمار‌ها
ممکن است برخی، روایت ارائه‌شده از جنگ ۱۲ روزه را نپذیرند و میدان افکار عمومی و عرصه اجتماعی را صحنه پیروزی جمهوری اسلامی به‌شمار نیاورند. از همین‌رو، برای اثبات این مدعا، به داده‌های نظرسنجی‌های انجام‌شده استناد می‌کنیم. بررسی داده‌های نظرسنجی مرکز تحلیل اجتماعی «متا» که در سه موج (۲۴ خرداد، ۲۹ خرداد و ۵ تیر ۱۴۰۴) انجام شده، تصویر روشنی از شکست راهبرد رسانه‌ای و شناختی دشمن و تقویت جایگاه جمهوری اسلامی در افکار عمومی ترسیم می‌کند. 

1- ادراک قدرت و پیروزی
اولین شاخص کلیدی در افکار عمومی، برداشت از «قوی» و «ضعیف» است. بر اساس نتایج نظرسنجی: 
۷۱ درصد مردم، ایران را طرف قدرتمند ماجرا می‌دانند. 
در پاسخ به اینکه چه کسی پیروز جنگ بوده است: 
۵۲ درصد ایران را پیروز جنگ می‌دانند، 
۳۴ درصد هیچ‌کس را پیروز ندانسته‌اند، 
و فقط ۱۱ درصد اسرائیل را برنده تلقی کرده‌اند. 

2- مقصر جنگ از دید مردم
۷۷ درصد اسرائیل را مقصر و آغازگر جنگ می‌دانند. 
۶۲ درصد مردم، آغاز جنگ را بی‌ارتباط با سیاست‌های منطقه‌ای ایران دانسته و منشأ تهاجم را در رفتار اسرائیل تحلیل کرده‌اند. 

3- سطح همراهی با نظام
سطح همراهی با نظام سیاسی را می‌توان از میزان موافقت مردم با تصمیمات کلان در حوزه جنگ و صلح سنجید: 
۷۴ درصد آغاز تهاجم متقابل ایران به اسرائیل را تأیید کرده‌اند. 
۶۷ درصد موافق حمله نظامی قاطع به اسرائیل بوده‌اند، حتی اگر منجر به جنگ تمام‌عیار شود. 
۷۸ درصد از عملکرد نیرو‌های مسلح ابراز رضایت کرده‌اند. 
۷۰ درصد نیز آمادگی خود را برای همراهی و مشارکت در جنگ در کنار نیرو‌های مسلح اعلام کرده‌اند. 
در پایان جنگ نیز، ۷۰ درصد از تصمیم نظام برای آتش‌بس حمایت کرده‌اند. 

4- تغییر اعتماد به نهاد‌های حاکمیتی
مقایسه داده‌های سه‌موج متا در سال ۱۴۰۴ با نظرسنجی‌های متا در دی‌ماه ۱۴۰۳، تغییرات قابل توجهی را در شاخص‌های اعتماد اجتماعی نشان می‌دهد: 
اعتماد به نهاد‌های نظامی ۱۵ درصد افزایش یافته است. 
اعتماد به نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز با رشد ۱۰ درصدی همراه بوده است. 

5- شکست روایت‌های دشمن
برخلاف روایت‌سازی تبلیغاتی دولت ترامپ و متحدان منطقه‌ای آن: 
۶۴ درصد از مردم، حمله ایران به پایگاه‌های آمریکایی را موفقیت‌آمیز ارزیابی کرده‌اند. 
نزدیک به ۷۰ درصد، آمریکا و اسرائیل را خواهان آتش‌بس دانسته‌اند، نه ایران. 
این داده‌ها گواهی روشن بر آن است که جنگ در میدان افکار عمومی نه‌تنها به سود جمهوری اسلامی رقم خورده، بلکه موجب تقویت محسوس جایگاه آن در جامعه شده است. برخلاف اهداف دشمن، نه آشوب داخلی پدید آمد، نه شکاف مردم و حاکمیت تعمیق یافت؛ بلکه نوعی بازسازی سرمایه اجتماعی در شرایط بحران صورت گرفت. 

نتیجه‌گیری
اسرائیل نقشه بزرگ، جاه‌‌طلبانه، کارشده و البته دقیقی را برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و تجزیه ایران طراحی کرده بود. با اینکه نظام از قبل در مورد اصل وقوع حمله اسرائیل به جمع‌بندی رسیده بود، به گفته خود مسئولان در نوع حمله غافگیر شد. اما نتیجه حاصل از جنگ، آمریکا و اسرائیل را نیز دچار غافلگیری کرده و محاسبات آن‌ها را به هم ریخت. این جنگ چند حقیقت بزرگ و مهم را عیان کرد: 

توانمندی و انسجام سیستم سیاسی
برخلاف دیدگاه رایج سیستم سیاسی جمهوری اسلامی یک مجموعه ضعیف، ناتوان و به قول معروف کلنگی نیست. واکنش سریع و هماهنگ دستگاه‌های گوناگون مانند دولت و به ویژه رهبری نشان داد سیستم سیاسی توانایی مواجهه با بحران‌های بزرگ را دارد و می‌تواند آن را مدیریت کرده و بر آن فائق شود. 

آمادگی و توانمندی نظامی
نیرو‌های مسلح نشان دادند که مجموعه‌ای آماده و به میزان قابل قبولی پیشرفته هستند، چراکه با وجود چنین شوک بزرگی توانستند به سرعت خود را بازیابی کرده، کنترل اوضاع را از دست دشمن خارج نموده و ابتکار عمل در میدان را به دست بگیرند. عبور از پدافند چندلایه اسرائیل که یکی از پیشرفته‌ترین، پیچیده‌ترین و متراکم‌ترین نقاط جهان به لحاظ پدافندی به حساب می‌آید، یک دستاورد بزرگ نظامی محسوب می‌شود. 

بلوغ اجتماعی و فرهنگی مردم ایران
از همه مهم‌تر واکنش مردم ایران بود. مردم ایران نشان دادند این جمله که ایران دارای فرهنگی غنی، کهن و باعظمت است جمله‌ای تزئینی برای موزه‌ها و کتاب‌های تاریخی نیست، بلکه حقیقتی زنده و پویاست که در بطن جامعه حضور دارد. واکنش مردم نشان داد جامعه ایران بسیار بزرگ‌تر و باعظمت‌تر از آن است که مغلوب جنگ‌های شناختی و ترکیبی دشمن شده و در لحظات حساس از اتخاذ تصمیم درست ناتوان شود. مکانیسم‌های فرهنگی ریشه‌دار در جامعه ایرانی نظیر عشق به وطن، دلسوزی برای هم‌وطنان، نفرت از سلطه اجنبی و حساسیت شدید به تهدید تمامیت ارضی کشور در حیات جامعه همچنان حضور دارند و همچون سدی محکم در برابر تهاجمات بیگانگان عمل خواهند کرد. 

وطن امروز/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴

بومرنگ اسنپ‌بک

رضا رحمتی

در روزها و ماه‌های آینده کشور یک بار دیگر (با فعال شدن یا حتی نشدن) در معرض مکانیسم ماشه قرار خواهد گرفت. چه مکانیسم ماشه فعال شود (که با توجه به قرائن مشخص است این اتفاق خواهد افتاد) چه نشود، از هم‌اینک مشخص است اروپایی‌ها و آمریکا در تلاش برای ایجاد بن‌بست‌های اقتصادی برای ایران هستند. فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط تروئیکای اروپا (فرانسه، آلمان و انگلیس) و پیامدهای آن برای روند تحریم‌های ایران، نکات مهمی را مطرح می‌کند.
* مکانیسم ماشه و بازگرداندن تحریم‌ها
بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت (۲۰۱۵)، هر یک از اعضای دائم شورای امنیت (آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و انگلیس) می‌تواند با استناد به نقض برجام توسط طرف دیگر، درخواست بازگشت تحریم‌های پیشین (تحریم‌های شورای امنیت قبل از ۲۰۱۵) را کند. نکته مهم در این بین این است که 3 کشور اروپایی که در روابط بین‌الملل موسوم به تروئیکای اروپا هستند، طبق ماده 37 برجام می‌تواند از این مکانیسم برای اعمال فشار بر ایران استفاده کنند اما در وضعیتی بسیار تامل‌برانگیز این اقدام نیازمند رأی‌گیری در شورای امنیت «نیست».  
* تضعیف اهرم فشار اروپا
در صورت فعال‌سازی مکانیسم ماشه و بازگشت خودکار تحریم‌ها علیه ایران، وضعیت روابط ایران و اروپا در موقعیتی ویژه قرار می‌گیرد. درست است به سبب خروج آمریکا از برجام، امکان فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط آمریکا وجود ندارد و تروئیکا می‌تواند در قالب مکانیسم ماشه تحریم‌ها را بازگرداند اما به سبب حضور آمریکا در شورای امنیت و استفاده از حق وتو، این تحریم‌ها براحتی لغو نخواهد شد. در واقع این اقدام می‌تواند به یک «سلاح دولبه» تبدیل شود و همان‌طور که وزارت امور خارجه ایران تصریح کرده است، اروپا را از جایگاه اخلاقی و روابط بین‌المللی خود در موضوع ایران ساقط خواهد کرد. طبیعتا  از یک سو ایران تحت فشار اقتصادی شدیدتری قرار می‌گیرد و این موضوع مشخص است اما از سوی دیگر، اروپا کنترل خود بر روند تحریم‌ها و مذاکرات با ایران را به کلی از دست می‌دهد. بنابراین این وضعیت می‌تواند آنچه را تحت عنوان «اعتبار اروپا» از آن یاد می‌شود به عنوان یک بازیگر مستقل در مذاکرات هسته‌ای زیر سؤال ببرد، زیرا ایران ممکن است آنها را فاقد توانایی واقعی برای تعامل با تهران و صرفا به عنوان یکی از بازوهای آمریکایی روابط بین‌الملل در نظر گیرد.
* واکنش ایران و تأثیر بر مذاکرات
 ایران در وهله نخست احتمالاً چنین اقدامی را بخشی از تلقی و برداشت کلی «غیرقابل اعتماد بودن اروپا» و نشان‌دهنده بی‌ثباتی موضع غرب تلقی می‌کند. اگر تحریم‌ها بازگردد و امکان لغو آنها وجود نداشته باشد، انگیزه‌های ایران برای مذاکره ممکن است کاهش یابد و حتی فراتر از آن نابود شود، به این دلیل که دیگر امتیازی باقی نمی‌ماند که اروپا بتواند یا بخواهد آن را در قالب مذاکره با ایران از دست بدهد یا به ایران بدهد. در حقیقت موقعیت امتیازگیری از اروپا سخت‌تر می‌شود. همچنین این سناریو می‌تواند به تقویت همکاری ایران با روسیه و چین بینجامد، چرا که این 2 کشور به عنوان حامیان بالقوه ایران در شورای امنیت عمل خواهند کرد. خصوصا که بعد از حمله متجاوزانه اسرائیل و آمریکا به ایران، ایران تلاش بیشتری برای همکاری استراتژیک با چین داشته و رفت و آمدهای نظامی و دیپلماتیک ایران به پکن فزونی یافته است. 
* فعال‌سازی مکانیسم ماشه؛ بازی خطرناک اروپا
مکانیسم ماشه در کوتاه‌مدت می‌تواند فشار بر ایران را افزایش دهد اما در بلندمدت، اروپا را از وضعیت‌های بعدی اعمال تحریم در قالب شورای امنیت (به دلیل وابستگی به روسیه و چین)، در موضع ضعف قرار می‌دهد و ممکن است اعتبار آن را در چشم تهران به عنوان یک میانجی بی‌اثر کند. اروپا برای نتیجه‌بخش بودن پروژه تحریم در فردای بازگشت تحریم‌های شورای امنیت، نیازمند روسیه و چین است تا اعمال تحریم‌های بعد را دنبال کند، در غیر این صورت نتوانسته پروژه تحریم علیه ایران را به سرمنزل مقصود برساند. در شرایط کنونی (با توجه به تنش‌های غرب با روسیه و چین) بعید به نظر می‌رسد اروپا بتواند این 2 کشور را با خود همراه کند. موضوع دیگری که باید به دلایل عدم همراهی 2 کشور مذکور با اروپایی‌ها اضافه کرد، مسائل ژئوپلیتیک و استراتژیک بین‌المللی است که آمریکا و اروپا در رساندن چین و روسیه به این وضعیت نقش قابل توجهی داشته‌اند. به همین دلیل، برخی تحلیلگران معتقدند استفاده از مکانیسم ماشه به عنوان «تهدید» یا حتی ابزار اعمال فشار، عواقب غیرقابل پیش‌بینی‌ای برای اروپا خواهد داشت. 
* اقدامات ایران برای پیشگیری یا خنثی‌سازی اثرات مکانیسم ماشه
در صورت فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط تروئیکای اروپا و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران، استراتژی‌های مورد استفاده ایران برای خنثی‌سازی تهدیدات با درصد احتمال بالا شامل موارد زیر خواهد بود.
۱- تضعیف جایگاه مشروع طرف اروپایی
با توجه به وضعیت پیش‌ روی ایران، گزینه «تشکیل ائتلاف بین‌المللی با روسیه و چین» خصوصا در ابعاد اقتصادی در دستور کار ایران قرار خواهد گرفت و ایران تلاش خواهد کرد از حق وتوی روسیه و چین در شورای امنیت استفاده کند تا مسیر تحریم‌های جدید بعدی و قطعنامه‌های اضافی را از بین ببرد. همچنین با توجه به نقض جایگاه مشروع و مخاطرات برای صلح و امنیت بین‌المللی، ایران می‌تواند موضوع سوءاستفاده طرف اروپایی را به مراجعی شبیه دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) احاله دهد و با استناد به تعهدات نقض‌شده غرب در برجام، پرونده‌ای حقوقی علیه تروئیکا یا آمریکا تشکیل دهد. علاوه بر این ایجاد فضای بین‌المللی خصوصا در افکار عمومی بین‌المللی درباره دوگانگی غرب می‌تواند تناقض رفتار اروپا (ادعای حمایت از برجام در مقابل اقدام عملی برای نابودی آن) را نمایان کند. 
۲- اقدامات اقتصادی
ایران تجارت غیردلاری خود را افزایش خواهد داد و تلاش خواهد کرد دلار را به عنوان مهم‌ترین ابزار جنگ اقتصادی طرف غربی علیه ایران تا جایی که بتواند تضعیف کند و مبادلات خود با سایر کشورها را با استفاده از ارزهای ملی (روبل، یوآن و روپیه) انجام دهد؛ موضوعی که با توجه به تقویت بلوک‌های جدید قدرت بین‌المللی در دستور کار کشورهایی چون هند، چین، روسیه و برزیل نیز قرار گرفته است. استفاده از رمزارزها (مثل رمزریال) می‌تواند موضوع مهمی برای دور زدن تحریم‌های بانکی طرف اروپایی در نظر گرفته شود. علاوه بر این توزیع سبد صادراتی و تولیدات ایران با افزایش صادرات غیرنفتی و تمرکز بر فروش محصولات پتروشیمی، فولاد و کشاورزی به بازارهای آسیایی و آفریقایی از جمله موارد و اقدامات ضروری اقتصادی است که ایران می‌تواند انجام دهد. علاوه بر این ایران تلاش خواهد کرد حمایت ویژه از تولید داخلی در بخش‌های حساس (دارو، فناوری و کشاورزی) برای کاهش اثرات تحریم را در دستور کار قرار دهد. 
۳- هسته‌ای و منطقه‌ای
ایران در حوزه هسته‌ای می‌کوشد فعالیت‌های هسته‌ای خود را به عنوان اهرم فشار بر اروپا حفظ کند و سطح ابهام هسته‌ای را بالا نگه دارد تا اقدامات بعدی تحریمی را با چالش جدی مواجه کند. گزینه غنی‌سازی ایران به عنوان اهرم فشاری برای وادار کردن غرب به امتیاز دادن در مذاکرات در دستور کار قرار خواهد گرفت و ابهام هسته‌ای با محدود کردن دسترسی بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و افزایش همکاری‌های نظامی - امنیتی با روسیه و چین در موضوع هسته‌ای پیش می‌رود. همچنین ایران می‌تواند خرید تسلیحات پیشرفته پس از لغو تحریم‌های تسلیحاتی (مطابق قطعنامه ۲۲۳۱) را در دستور کار جدی قرار دهد. در حوزه منطقه‌ای نیز ایران هزینه غرب را در منطقه غرب آسیا بالا خواهد برد و هسته‌های مقاومت به صورت فعالانه‌تری پیش خواهند رفت. به نظر می‌رسد فضای بین‌المللی با توجه به تشدید تنش خودخواسته غرب با ایران، به سمت مواجه شدن با گزینه‌هایی می‌رود که تاکنون اتفاق نیفتاده و باید در روزها و ماه‌های آینده شاهد تحولات پیش‌بینی‌ناپذیری باشیم. بنابراین اگرچه مکانیسم ماشه ابزاری سیاسی در دست غرب برای اعمال فشار بر ایران است اما به نظر می‌رسد این ابزار بیشتر شبیه بومرنگی عمل می‌کند که دست غرب را از آینده ایران کوتاه خواهد کرد.

ارسال نظرات