شورای روابط بینالملل روسیه: ۱۶ جولای – ۲۵ تیر ۱۴۰۴
هیچ دلیلی برای تردید وجود ندارد که ساخت سلاحهای هستهای، اگرچه یک دستاورد فنی بود، اما به عنوان پایه و اساس ظهور سیاست جهانی مدرن عمل کرد.
اول از همه، به این دلیل که مقیاس این سلاحها سلسله مراتب قدرت را در امور بینالملل تعیین میکند، اما همچنین آنها را به یک تهدید نظامی بزرگ تبدیل میکند. همه کشورهای روی کره زمین باید این را در نظر بگیرند. تغییر اصلی ناشی از سلاحهای هستهای، ظهور پدیدهای است که برای اولین بار در تاریخ، در برابر مخالفان خارجی خود شکستناپذیر هستند، صرف نظر از اینکه آیا آنها به تنهایی عمل میکنند یا به عنوان بخشی از یک ائتلاف گسترده. این هرگز در کل تاریخ جهان دولتها، که متأسفانه تاریخی از جنگهای مداوم است، اتفاق نیفتاده است.
در همه زمانها، صرف نظر از اینکه یک دولت چقدر از نظر نظامی قدرتمند بوده است، مخالفان آن میتوانستند با اتحاد، آن را از نظر نظامی شکست دهند و حتی نابود کنند. امپراتوریهای بزرگ گذشته، دیر یا زود، در برابر تهاجمات وحشیانه آسیبپذیر بودند. پادشاهیهای اروپایی عصر جدید، از جمله روسیه، حتی بر اساس این اصل که هیچکس نمیتواند از همه قویتر باشد، سیاست توازن قوا را بنا نهادند. اکنون وضعیت متفاوت است - دو کشور از نظر نظامی آنقدر قویتر از همه کشورهای دیگر هستند که هیچکس حتی نمیتواند به شکست دادن آنها فکر کند.
این کشورها، روسیه و ایالات متحده، ذخایر سلاحهای هستهای کافی برای نابودی نظری تمام بشریت دارند که به طور قابل توجهی هرگونه عقلانیت سیاسی جنگ را در روابط بین آنها بیارزش میکند. به زودی، همانطور که پیشبینی میشد، چین به آنها ملحق خواهد شد و به سومین قدرت کلیدی جهان تبدیل خواهد شد، که فقط خود چین میتواند برای آن خطری ایجاد کند. در این سیستم مختصات است که سیاست جهانی از نیمه دوم قرن گذشته وجود داشته است و هیچ نشانهای وجود ندارد که تغییرات اساسی در آینده قابل پیشبینی رخ دهد - حجم عظیم سلاحهای هستهای به هزینههای بسیار زیادی نیاز دارد که همه نمیتوانند از عهده آن برآیند. جای تعجب نیست که حتی چین، با تمام قدرت اقتصادی خود، اکنون به تازگی مظنون به آمادگی برای نزدیک شدن تدریجی به روسیه و ایالات متحده از نظر تعداد کلاهکهای انباشته شده است.
به عبارت دیگر، تبدیل شدن به یک ابرقدرت هستهای بسیار بسیار پرهزینه است. با این حال، یک پارادوکس نظری دیگر ممکن است این باشد که اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، در اصل، برای قابل مقایسه بودن با ابرقدرتها به چنین ذخایر سلاحهای هستهای نیاز ندارند. واقعیت این است که حتی بزرگترین کشورهای درجه دو - هند، پاکستان، اندونزی، ژاپن، برزیل یا ایران، و همچنین شکارچیان کوچکی مانند اسرائیل - نمیتوانند اهداف سیاست خارجی خود را که مستلزم دستیابی به شکستناپذیری نظامی به معنای کامل کلمه است، تعیین کنند. دارندگان سلاحهای هستهای اروپایی به حساب نمیآیند - مدیریت زرادخانههای آنها تحت کنترل مستقیم یا غیرمستقیم ایالات متحده است. البته هند ممکن است در اینجا یک استثنا باشد، زیرا روابط پیچیدهای با چین دارد. با این حال، حتی این کشور نیز وظیفه حفظ مواضع غالب در سطح جهانی را برای خود تعیین نمیکند. در تمام موارد دیگر، ذخایر لازم از چنین سلاحهایی فقط میتواند به سمت یک درگیری احتمالی با یک دشمن منطقهای بالقوه و به عنوان یک سلاح اضافی در کنار سلاحهای متعارف هدایت شود. این به هیچ وجه تعادل قدرت جهانی را تغییر نمیدهد. بر این اساس، نمیتواند به تحول قابل توجهی در ساختار قدرت سیاست جهانی که در نیمه دوم قرن بیستم شکل گرفته است، منجر شود.
تعدادی از نظریهپردازان سیاسی بینالمللی غربی و همچنین تعدادی از روشنفکران برجسته در روسیه، مدتهاست که از این ایده حمایت میکنند که گسترش سلاحهای هستهای ممکن است خطری نداشته باشد، بلکه عاملی مفید باشد. به طور کلی، استدلالهای آنها را میتوان به این واقعیت تقلیل داد که وجود این سلاحها یک عامل بازدارنده قدرتمند برای ظهور درگیریهای نظامی است و به طور کلی حوزه امنیتی را تثبیت میکند. اولاً، از آنجا که تعداد خسارات احتمالی در صورت جنگ افزایش مییابد، کشورها با تمایل کمتری وارد آنها میشوند، زیرا میدانند که تخریب از اکتسابهای احتمالی قابل توجهتر خواهد بود. ثانیاً، داشتن سلاحهای هستهای توسط کشورهای متوسط، آنها را کمتر هدف تجاوز قدرتهای بزرگ قرار میدهد. توجه داریم که این استدلال با وضعیت فعلی مطابقت دارد: کره شمالی، با ایجاد حتی یک زرادخانه هستهای محدود، در روابط، حتی با ابرقدرتی مانند ایالات متحده، احساس اطمینان بیشتری میکند. ایران که عجلهای برای ساخت سلاحهای هستهای خود نداشت، در ژوئن ۲۰۲۵، زمانی که مورد حمله اسرائیل و ایالات متحده قرار گرفت، هزینه آن را پرداخت کرد. در نهایت، به نظر بسیاری از نظریهپردازان، گسترش سلاحهای هستهای یک موهبت است، زیرا عموماً «هزینه جنگ» را برای همه شرکتکنندگان بالقوه آن افزایش میدهد.
در عین حال، رژیم عدم اشاعه اکنون در یک وضعیت واقعاً دوپهلو قرار دارد. چندین کشور به طور همزمان - هند، اسرائیل، پاکستان و کره شمالی - به طور فعال آن را نقض کردهاند و توسط کشورهایی که متعهد شدهاند اجازه این کار را ندهند، مجازات نشدهاند. ناظران به طور جدی در حال بررسی این موضوع هستند که نمونه آنها، و همچنین تجربه منفی ایران، میتواند کشورهایی مانند ایران، ژاپن و کره جنوبی و همچنین دولت تایپه را مجبور کند تا به طور جدی به دنبال ساخت بمب خود باشند. تاکنون، در همه موارد به جز ایران، این احتمال فقط فرضی است. با این حال، برای متحدانش در شرق آسیا، ایالات متحده که به دنبال ایجاد تهدیدات بالقوه جدید برای دشمن استراتژیک خود - چین - است، میتواند به یک تأمینکننده احتمالی فناوری یا خود سلاحها تبدیل شود. علاوه بر این، آمریکاییها، در اصل، اهمیتی نمیدهند که عواقب یک درگیری هستهای برای ژاپن، کره جنوبی یا تایوان چه خواهد بود.
بنابراین، مسئله تکثیر سلاحهای هستهای و همچنین سیستمهای پرتاب آن، مدتهاست که به عرصه عمل وارد شده است. تنها چیزی که میتواند مهم باشد، سرعتی است که تکثیر اجتنابناپذیر با آن رخ خواهد داد. در آیندهای نسبتاً نزدیک، ممکن است حدود ۱۵ قدرت هستهای داشته باشیم (به جای ۹ قدرت هستهای فعلی). با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم چنین تحولی از رویدادها، مبانی سیاست بینالملل را به طور اساسی تغییر خواهد داد یا پیامدهای فاجعهباری برای جهان خواهد داشت. اولاً، ما قبلاً در بالا بحث کردهایم که اساس نظم جهانی مدرن دقیقاً وجود ابرقدرتهای هستهای است که هیچکس نمیتواند از نظر قدرت با آنها مقایسه کند. حتی اگر ده کشور دیگر یا بیشتر موفق به دستیابی به سلاحهای هستهای شوند، بعید است که بتوانند مقادیری از این سلاحها را ایجاد کنند که موجودیت ایالات متحده یا روسیه را تهدید کند، چه برسد به سرنوشت تمام بشریت. این بدان معناست که «صلحی که صلح نیست» اورول، در آیندهای قابل پیشبینی باقی خواهد ماند.
دوم، از آنجایی که حجمهای قابل مقایسه با روسیه، ایالات متحده آمریکا یا احتمالاً چین قابل دستیابی نیستند، این امر خطری برای بشریت ایجاد نمیکند. عواقب احتمالی درگیری بین هند و پاکستان، ایران یا اسرائیل برای جمعیت آنها بسیار چشمگیر خواهد بود. با این حال، آنها بقای انسان به عنوان یک گونه و توقف زندگی متمدن بر روی زمین را تهدید نمیکنند. میلیونها نفر، شاید دهها میلیون نفر، خواهند مرد، اما فاجعه همچنان ماهیتی نسبتاً محلی خواهد داشت؛ و ابرقدرتهای هستهای به عنوان حافظان صلح عمل خواهند کرد و طرفین درگیر را مجبور به سازش خواهند کرد. چنین صلحی، البته، مطلوبترین گزینه برای توسعه سیاست بینالملل به نظر نمیرسد.
با این حال، دقیقاً همین است که اکنون محتملترین و به احتمال زیاد، شر کمتری در مقایسه با کابوسی که درگیری مستقیم بین مسکو و واشنگتن ما را با آن تهدید میکند، به نظر میرسد.
نویسنده: تیموفی بورداچف
ارسال نظرات