دوشنبه ؛ 22 ارديبهشت 1404
22 ارديبهشت 1404 - 16:06
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / غلبه منطق ایرانی بر نمایش آمریکایی!

چهار دور مذاکره در مسقط و رویکردهای سیاسی و رسانه ای آمریکایی ها نشان می دهد، این که برخی تحلیل گران راهبرد اصلی کاخ سفید در مذاکرات هسته ای را پیشبرد طرح فریب برای شرطی سازی اقتصاد و فضای داخلی ایران می دانند، مسئله ای بسیار قابل توجه است.
کد خبر : 18923

تبیین:

 

کیهان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

سرمایه امید و تاجران یأس و ترس

محمد ایمانی
۱) بزرگ‌ترین سرمایه هر کشور، امید و اراده و باور جمعی مردم همان کشور است. بنابراین، بزرگ‌ترین تهدید‌ها نیز از سوی کسانی پدید می‌آید که با «یأس‌فروشی، تجارت ترس و القای ناتوانی»، به این سرمایه اجتماعی آسیب می‌زنند. این، سرمایه امید و اراده بود که توانمندی‌های دفاعی کشور و از جمله موشک‌های ‌هایپرسونیک و پهپادهای دوربرد نقطه‌زن را در اوج تحریم‌ها تا مرز بازدارندگی ارتقا داد. همین اراده، سوخت ۲۰ درصد رآکتور هسته‌ای تهران را تولید کرد و تحریم و گروگان‌گیری دارویی را درهم شکست. در تداوم همین امید و در مقابل تحریم بنزینی، بود که برنامه تأسیس پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس، در سال ۱۳۸۵ به همت قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ص) به اجرا درآمد.
۲) بی‌تردید، «تحلیل‌های فلج‌کننده»، هزار برابر بدتر از «تحریم‌های فلج‌کننده» است. تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری، در مقابل اراده جمعی ملت ما شکست خورد، بنابراین بدیهی است که پایوران دشمن، این اراده برآمده از امید را با خنجر مسموم «تحریف» هدف بگیرند. اهتمام به تولید قدرت، و با فریب و وسوسه‌ها، خام دشمن نشدن، آن راهبرد اساسی است که می‌تواند موجب زایندگی و پویندگی شود، تولید قدرت کند، الهام‌بخش تمدنی باشد و عند‌الاقتضاء پای میز مذاکره، اراده خود را بر بیگانگان تحمیل کند. تولید و تکثیر منابع قدرت، حتماً زحمت دارد و زمانبر است. برای استفاده از سایه و میوه درخت، باید آن را کاشت و داشت تا سپس بتوان بهره‌مند شد. متأسفانه برخی مدیران در مقاطعی خیال کردند به جای این رویکرد منطقی، می‌توان منابع قدرت کشور را در مذاکره به رقیبان و دشمنان واگذار کرد و آنگاه به رونق اقتصاد و امنیت رسید!
۳) تحلیل‌های فشل‌کننده بود که القا می‌کرد: کشور نیازی به برنامه هسته‌ای ندارد؛ اوباما بسیار مودب، و ترامپ تاجری محترم و شیدای توافق است؛ با یک امضا و توافق و واگذاری یا تعطیلی برنامه هسته‌ای می‌توان ۲۰۰ میلیارد، بلکه ۲۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی را به کشور جذب کرد؛ اقتصاد کشور را بدون تسلیم در مقابل غرب نمی‌توان سامان داد، و صدها گزاره مشابه. در حالی که جنگ در غزه، یمن و سوریه، میان روسیه و اروپا و آمریکا (اوکراین)، و هند و پاکستان برقرار است و حتی ممکن است به میان آمریکا و چین کشیده شود، چرا کسانی تلقین کردند که «روزگار آینده، روزگار مذاکره است نه موشک»، و دنبال برجام ۲و ۳ هم بودند! چنین مدیرانی، می‌خواستند دسترنج فناوران حوزه‌های مختلف تولید قدرت را حراج کنند و سپس،کاسه «چه کنم» به دست بگیرند، چنان که مبتلا شدند. 
۴) در سال ۱۳۹۹ و ابتدای سال ۱۴۰۰، چگونه می‌شد امید را در مردم زنده نگاه داشت و حال آن که روزانه تا ۷۰۰ نفر در اثر شیوع کرونا جان می‌باختند، اما رئیس و سخنگوی دولت وقت ادعا می‌کردند «واکسن کرونا، سوهان قم نیست» و «بدون حل مشکل FATF نمی‌توان واکسن وارد کرد»؟! این پمپاژ یأس، واکنش مدیرانی بود که خود را فوق‌تخصص تدبیر و تمثال دیپلماسی وانمود می‌کردند و در مقابل، خود یا پادوهای رسانه‌ای‌شان، از هیچ دروغ ناجوانمردانه‌ای دریغ نکردند و آقای رئیسی را فردی با شش کلاس سواد و فاقد مهارت‌های مدیریتی و دیپلماتیک نشان می‌دادند! اما مردم دیدند که وقتی «سید ابراهیم رئیسی» بر مصدر ریاست جمهوری نشست، چگونه توانست از مسیر دیپلماسی فعال و خلّاق، واکسیناسیون سراسری را به اجرا بگذارد و به جنگ اعصاب دولت با مردم و پمپاژ یأس و ترس و ناامنی پایان دهد.
۵) کارخانه‌های تعطیل و نیمه‌تعطیل بسیاری، با وجود کارشکنی بی‌وقفه آمریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران، در دولت شهید رئیسی احیا شدند و به چرخه کار و تولید برگشتند. در دولت برجام که ادعا می‌کرد به واسطه بستن با آمریکا، هم چرخ سانتریفیوژ خواهد چرخید و هم چرخ کارخانه‌ها، و مردم از پول ناچیز یارانه بی‌نیاز خواهند شد، ۸۰۰۰ کارخانه تعطیل شد. شاید کمتر به این موضوع اندیشیده‌ایم که با تعطیلی هر کارخانه، کوه فلاکت بر سر خانواده صدها یا هزاران کارگر آوار می‌شد. برخی مدیران، خواب ماندند، یا خود را به خواب زدند و هشت سال فرصت در حالی سپری شد که معدل رشد اقتصادی این دوره، به رقم تقریباً هیچ «۶ دهم درصد» سقوط کرد. پایان دوره بی‌تدبیری و لجبازی و نصیحت ناپذیری، با سکانداری آقای رئیسی در دولت، امید بسیاری را در میان مردم و نخبگان زنده کرد. تقریباً هفته‌ای نبود که چند رسانه آمریکایی یا اروپایی اذعان نکنند ایران در دوران ریاست جمهوری سید ابراهیم رئیسی، بی‌نیاز از غرب و بی‌اعتنا به تهدید‌ها، در حال تبدیل شدن به قدرت سیاسی اول منطقه است و توانسته رشد اقتصادی پنج درصد را با وجود تحریم‌ها به ثبت برساند.
۶) ده‌ها هزار کارگر و خانواده‌های آنها (از جمله در هپکوی اراک، نیشکر هفت تپه، ماشین‌سازی تبریز، پالایشگاه کرمانشاه‌، کشت‌ و‌ صنعت مغان، کیان تایر، صنایع چوب و کاغذ مازندران، رادیاتور‌سازی یزد، کاشی سمنان، قند یاسوج، نساجی قائمشهر، ایران تراورس و...) که به خاطر رکود و تعطیلی یا کاهش فعالیت هزاران کارخانه عزا گرفته بودند، حالا با رونق گرفتن همان کارخانه‌ها، امید و نشاط پیدا کرده بودند. امید، کالایی خریدنی و وارد کردنی نبود که بتوان از ژنو و لوزان و وین و نیویورک، وارد کرد. سازه حیات بخشی بود که باید با همت مدیران و تولید‌کنندگان و کارگران، آجر به آجر روی هم چیده می‌شد و دیوار آن فراز می‌آمد. سید ابراهیم رئیسی، دامن همت به کمر زده بود و استان به استان و کارخانه به کارخانه می‌رفت، چالش‌ها ر ا می‌شنید، وزیران و معاونان را شبانه‌روز به صف می‌کرد، و با کمک دستگاه قضائی، گرگ‌های کارخانه‌خوار و آماده بلعیدن را عقب می‌راند. امید، این‌گونه در دل تولید‌کنندگان و کارآفرینان جوانه زد. رشد اقتصادی چهار تا پنج درصدی، فقط به خاطر این نبود که صادرات نفت چند برابر شده و صادرات غیرنفتی رونق گرفته بود – که همین هم به خودی خود با ارزش بود- بلکه مهم‌تر ازآن، احیای امید در میان کارگران و کار‌آفرینان و تولیدکنندگان بود. در این فرآیند، دولت رئیسی موفق شد فقط در سال ۱۴۰۲، بالغ بر ۱۱۰۰ پروژه عمرانی را به ارزش بیش از ۵۰۰ هزار میلیارد تومان در سراسر کشور به بهره‌‌برداری برساند.
7) به عنوان یک نمونه دیگر، می‌توان به موضوع خودکفایی گندم اشاره کرد. کشور در اثر سیاست‌های نادرست دولت «برجام و دیگر هیچ»، از خودکفایی در ابتدای دهه ۹۰، به واردات ۷ میلیون تُن گندم در سال ۱۴۰۰ رسید؛ آن هم در شرایطی که جنگ اوکراین موجب بحران جهانی در این زمینه شده بود. در نیمسال پایانی دولت روحانی، میزان خرید تضمینی از کشاورزان، به ۴.۵ میلیون تن کاهش یافت و به ناچار، بیش از ۷ میلیون تن گندم از طریق واردات تأمین شد. این فاجعه در حالی بود که در اواخر همان دولت، درآمدها و ذخائر ارزی هم ته کشیده بود و امنیت غذایی کشور تهدید می‌شد. در مقابل، با پیگیری و اهتمام و برنامه‌ریزی دولت شهید رئیسی، کشور با تولید ۱۵ میلیون تُن و خرید ۱۲ میلیون تن از کشاورزان‌، مجدداً به خودکفایی در تأمین گندم رسید.
8) دولت فعلی می‌تواند و باید، مأموریت نیمه‌تمام شهید رئیسی را پیش ببرد، طرح‌های برزمین مانده را پیگیری کند و به سرانجام برساند. این کار نیازمند تحرک جدید و مضاعف در میان وزرا و معاونان رئیس‌جمهور است. نظرسنجی اخیر اتاق بازرگانی از مدیران (شامخ/ شاخص مدیران خرید) نشان می‌دهد که برخی حوزه‌های اقتصادی ظرف شش ماهه گذشته، مجدداً دستخوش رکود شده‌اند. در مقابل، معرفی وزیر اقتصاد پیشنهادی به مجلس که قرار بود این هفته انجام شود، باز هم به تأخیر افتاده است. پیداست تیم اقتصادی دولت، تکاپو و تحرک لازم را ندارد و همین کاستی موجب می‌شود، کفه شرطی‌سازی اقتصاد از مسیر پروپاگاندای رسانه‌ای دشمن تقویت می‌شود. این رخوت در حالی است که به تجربه می‌توان گفت محال است دشمنِ ۸۶ سال گذشته ملت ایران، سلاح تحریم‌ها را به واسطه مذاکره و توافق کنار بگذارد و دست از شرارت بردارد. تحریم‌های ویزا، آیسا و سیسادا (و سپس کاتسا و ۱۲۰۰ تحریم پسا‌برجامی دیگر) هرکدام، میخی بر تابوت ساده‌انگاری و خوش‌خیالی در این‌باره است.
9) اواخر بهمن‌ماه گذشته، ارزیابی‌ یک مرکز نظرسنجی حاکی از آن بود ‏که بیش از ۶۰‌ درصد شرکت‌‏کنندگان، به آینده کشور خوش‌‌بین هستند، اما اعتماد به دولت، کمتر از ۵۰ ‌درصد است. این خبر را یکی از روزنامه‌های حامی دولت منتشر کرده و نوشته بود: «در پیمایشی که از سوی مرکز نظرسنجی شناخت انجام شده، نمره شاخص اعتماد به دولت، از ۱۰، عدد 4/13 را کسب کرده است. در همه موارد ارزیابی، دولت نتوانست نیمی از اعتماد شرکت‌‌کنندگان را جلب کند. در مسئله اقتصادی، بیش از ۵۰ درصد معتقد بودند دولت، توانایی حل مشکلاتی همچون تورم و بیکاری را ندارد.
بیش از ۶۰ درصد، در واکنش به این جمله که «آینده ایران روشن و امیدوار‌‌کننده است»، موافق بودند. 11/3 درصد نه موافق و نه مخالف، و 24/3 ‌درصد کاملاً یا تا حدی مخالف بودند. 15/9 درصد معتقد بودند که این دولت نمی‌‌تواند مشکلات را حل کند، 15/9 درصد نه موافق و نه مخالف، و ۳۸ درصد نیز کاملاً یا تا حدی موافق بودند.».
10) یکی از تحلیل‌های فلج‌کننده، روایت تحریف شده از افکار عمومی است تا دولت با همین فهم غلط و گمراه‌کننده، ناچار به کوتاه آمدن در برابر غرب شود. برخلاف انگاره‌سازی‌های مسموم، نظرسنجی اخیر یکی از مراکز  افکارسنجی دانشگاه‌‌های تهران نشان می‌دهد «۷۷.۱ درصد از مردم ایران، موافق سرمایه‌گذاری روی جنبه‌‌‌های صلح‌‌آمیز انرژی هسته‌ای هستند و از پیشرفت‌های هسته‌‌ای احساس غرور می‌کنند. بیش از ۸۳ درصد، دانش هسته‌ای را برای کشور ضروری می‌دانند. همچنین ۷۱.۹ گفته‌اند که با ساخت سلاح هسته‌‌ای در صورت وقوع حمله نظامی به کشور موافق هستند». مشابه این نظرسنجی، اواخر خرداد سال گذشته از سوی تیمی از محققان دانشگاه‌ هاروارد با مشارکت مؤسسه «iran poll» (مستقر در تورنتوی کانادا) انجام شد. 
۱1) رؤیا فروشی، و تجارت ترس و یأس، و القای ناتوانی، دو کارویژه شیطان است. چنان که خداوند متعال می‌فرماید: «یَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا. شیطان به آنان وعده می‌دهد، و در آرزوها می‌اندازد، و وعده‌ای جز فریب به آنان نمی‌دهد». و «إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. همانا منحصراً این شیطان است که دوستانش را می‌ترساند؛ پس، از آنان نهراسید و از من پروا کنید، اگر مؤمن هستید». مدیران و مشاوران را باید از رؤیافروشان و تاجران ترس و یأس پالایش کرد. گشایش امور، مستلزم این پالایش و پیراستگی مدیریتی است.

جوان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

 رژیم صهیونی و تازیانه سخت سنت الهی

حمیدرضا‌شاه‌نظری

در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ، بار‌ها دیده‌ایم که قدرت‌هایی که سیمایی شکست‌ناپذیر از خود به نمایش گذاشته‌اند، در اوج غرور، چیرگی و هیمنه ظاهری، ناگهان فرو ریخته‌اند، همچون کاخی پوشالی که بر خاکستر بنا شده باشد. امپراتوری‌های عظیم، سلسله‌های دیرپا و قدرت‌هایی که رسانه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی آنها را جاودانه و شکست‌ناپذیر می‌خواندند، یک‌شبه در زیر چرخ‌های بی‌امان تاریخ خرد شده‌اند و تاریخ، این آموزگار بی‌رحم، بار‌ها ثابت کرده که هرگاه سنت الهی اقتضا کند، فروپاشی ظالمان، لزوماً با زوالی آرام رخ نمی‌دهد، بلکه ممکن است دقیقاً در لحظه‌ای که فریاد «ما شکست‌ناپذیریم و بر دشمنان پیروز شده‌ایم» و ادعای «دشمنان در اوج ضعف هستند» توسط مستکبرین بلند است، اراده الهی چونان صاعقه‌ای در آسمانی تاریک بر پیکر آنان فرود آمده و فروپاشی ظلم و سلطه را رقم زده است. 
سنت‌های تخلف‌ناپذیر و تکرار شده الهی نشان داده که تاریخ نه با ترازوی زر و زور، که با میزان ستم، فساد و روی‌گردانی از حقیقت، سرنوشت فرمانروایان را رقم زده و این سنت الهی است که آن‌که در برابر حق ایستاد، هرچند بر اریکه زرین تکیه زده باشد و مست قدرت باشد، خیلی زود سقوطش را در آینه روزگار خواهد دید! رژیم صهیونیستی نیز امروز، درست بر لبه همان پرتگاه تاریخی تحقق سنت الهی عاقبت استکبار و گردن‌کشی ایستاده است؛ این رژیم از بیرون، خود را در زره‌ای فولادین از جنگ‌افزار‌های پیشرفته و پشتیبانی بی‌قیدوشرط غرب پوشانده ولی از درون، پوسیدگی‌هایش ریشه دوانده و در عرصه جهانی نیز، روزبه‌روز منزوی‌تر شده است. سنت‌های الهی، قواعدی پایدار هستند که ورای تحلیل‌های صرفاً سیاسی و نظامی، روند تاریخ بشر را هدایت کرده‌اند و مهم‌ترین آنها بر این اصل استوار است که ظلم، دوام ندارد و هیچ قدرتی، اگر بر پایه ستم و تحقیر انسان‌ها بنا شود، ماندگار نخواهد بود، گرچه شکست‌ناپذیر و قدرتمند جلوه کند. 
فرعون‌های متکبر و نمرود‌های مستکبر، هر یک در عصر خویش، تاج‌داران بلامنازعی بودند و تخت‌هایشان بر پایه ستم و بهره‌کشی و ظلم به مردم استوار گشته بود و هر یک در دوره خود، نماد قدرت مطلق و استیلای بر انسان‌ها از طریق ظلم به‌شمار می‌آمدند؛ اما هیچ‌کدام نتوانستند از تقدیر تاریخ بگریزند و چرخش روزگار با تحقق سنت‌های الهی، حتی قدرتمند‌ترین امپراتوری‌ها را به خاک مذلت نشاند و این سرنوشت محتوم همه ستمگران است که قدرت برآمده از ستم و در خدمت ظلم، هرچند در اوجِ خود به نظر برسد، فرو خواهد ریخت و تاریخ، این قاضی صادق نشان داده است که «هر ظلمی پایانی دارد، حتی اگر آسمان‌ها در زمین فرو ریزند و زمین و آسمان به هم درآمیزند.»
رژیم صهیونیستی از همان آغاز، بر اشغال سرزمین، تبعیض نژادی، ظلم بی‌حد و مرز، تحریف هویت تاریخی و اتکای مطلق به قدرت‌های خارجی شکل گرفت و از همان ابتدا، تکیه‌اش بر قدرت سخت بود، نه مشروعیت مردمی و امروز دقیقاً در زمانی که تلاش دارد ضعف‌ها و شکست‌های بزرگ خود را بپوشاند و خود را قدرتمندتر از همیشه جلوه دهد، نشانه‌های جدی فروپاشی در هر سه سطح داخلی، بین‌المللی و تاریخی آن آشکار شده است. 
در درون رژیم صهیونیستی، شکاف‌های هویتی، فرسایش روحیه عمومی، فرار جوانان از خدمت نظامی و موج مهاجرت معکوس در حال شتاب گرفتن است و ارتش، دیگر آن انسجام و انگیزه پیشین را ندارد که نتیجه آن انتشار بیانیه‌ها و نامه‌های متعدد از گروه‌های مختلف نظامی مانند خلبانان در مخالفت با تداوم عملیات نظامی در غزه و اظهارات مختلف مقامات پیشین در مخالفت با رویکرد نتانیاهو است. در سطح بین‌المللی نیز افکار عمومی به‌ویژه نسل جوان، نسبت به جنایات این رژیم آگاه‌تر شده و نه‌تنها مخالفت می‌کند، بلکه خواهان پایان این نظم ظالمانه است. تظاهرات گسترده جهانی، فشار بر دولت‌های غربی و فروپاشی روایت رسمی رسانه‌ای، همه نشانه‌هایی از انزوایی بی‌سابقه در سطح جهانی برای این رژیم خونخوار هستند. 
افزون بر اینها، وابستگی شدید اقتصادی به کمک‌های خارجی، هزینه‌های فزاینده جنگ و بحران‌های زیست‌محیطی مانند آتش‌سوزی‌های غریب متعدد در فلسطین اشغالی، پایه‌های ثبات اقتصادی این رژیم را سست کرده و روایت رسانه‌ای آن را که زمانی در دست رسانه‌های قدرتمند غربی بود، حالا در برابر تصاویر کودکان شهید و تکه تکه شده، آوارگان مظلوم و مقاومت جانانه مردم غزه فرو ریخته و علاوه بر این، حامیان این رژیم را دچار رسوایی بی‌سابقه‌ای کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در سخنرانی اخیرشان با صراحت، پرده از واقعیت این صحنه برداشتند و فرمودند: «مردم مظلوم فلسطین و غزه نه تنها با رژیم صهیونیستی، بلکه با امریکا و انگلیس روبه‌رو هستند؛ آنها که به‌جای جلوگیری از کشتار و جنایت، با ارسال سلاح و امکانات، جنایتکار را تقویت می‌کنند و خود را در صف نخست این نبرد نابرابر قرار داده‌اند.»
تجربه تاریخی نشان داده است که قدرت‌های ستمگر در آستانه سقوط یا ترس از بقای موجودیت خود، معمولاً به خشونت کور متوسل می‌شوند و دقیقاً به همین دلیل است که رژیم صهیونیستی امروز با بمباران بیمارستان‌ها، مدارس و زیرساخت‌های حیاتی، نه قدرت و پیروزی، که ترس و شکست خود را فریاد می‌زند و این قبیل جنایات افسارگسیخته و وحشیانه نه از سر شجاعت و اقتدار که از سر هراس و استیصال بوده و واکنشی هیستریک به احساس نابودی و خطر موجودیتی شدیدی است که روح و روان صهیونیست‌های کودک‌کش را احاطه کرده است و برخلاف ادعا‌های سردمداران آن مبنی بر قرار داشتن در موقعیت برقراری یک نظم نوین که آخرین تقلا‌ها برای نجات خود و جلوگیری از پایان یک نظم رو به زوال است. در برابر این زوال، جبهه مقاومت تنها یک نیروی نظامی نیست بلکه نماینده اراده، ایمان و منطق تاریخ است. فلسطینیان، نه فقط با ارتش صهیونیستی، بلکه با شبکه‌ای از قدرت‌های جهانی مواجه‌اند؛ از ناتو گرفته تا شرکت‌های اسلحه‌سازی. اما آنچه آنها را ایستاده نگه داشته، همان چیزی است که قدرت‌های پیشین از آن محروم بودند: پیوند با حقیقت، پشتیبانی ملت‌های باایمان و مقاوم و تکیه بر سنت‌های تغییرناپذیر الهی. 
حقیقت این است که آنچه امروز در سوریه، لبنان یا غزه رخ می‌دهد، نه نشانه قدرت دشمن، بلکه حاصل ترس، ضعف و افولی است که دیگر نمی‌توان آن را پنهان کرد. دشمن در حقیقت در حال فروپاشی از درون است و تقلا‌های خشونت‌بارش، صدایی است از ترس نابودی محتوم و ملت فلسطین و ملت‌های مؤمن منطقه، امروز بیش از هر زمان دیگر در آستانه مشاهده تحقق وعده الهی هستند. وعده‌ای که نه بر تحلیل سیاسی بلکه بر سنت‌های تاریخی خداوند و تجربه تاریخ استوار است، همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی با تأکید بر تحقق این وعده فرمودند «به توفیق و به عزت و جلال الهی، فلسطین بر اشغالگران صهیونیست پیروز خواهد شد و جولان چند روزه جریان باطل پایان خواهد یافت».

جام جم/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

رویدادی تاریخی که مبدأ تحول شد

مهدی فضائلی 

هفته گذشته شاهدیک رویدادکم‌نظیر با ماهیت تاریخی بودیم: «صدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم»؛ رویدادی که باصدور پیام مفصل، پرمغز و پرمضمون رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، باعنوان «حوزه پیشرو و سرآمد» رویدادی ماندگاروتحول‌آفرین شد.

پیامی ۵۵۸۷ کلمه‌ای که براساس یک مرور محتوایی، حاوی بیش از ۳۰ محور و متجاوز از ۲۲۰ مفهوم و مسأله است. 
پیامی که اگرچه مناسبت صدورش، ۱۰۰سالگی بازتأسیس حوزه علمیه قم بود، اما مخاطبش حوزه‌های علمیه سراسر کشور و حتی جهان اسلام است.
«پیشرو» در فرهنگ لغات، پرچمدار، پیشاهنگ، پیشتاز، پیشقدم، پیشگام، زعیم، طلیعه و مقدم معنی شده است و ضد آن پسروی است و «سرآمد» مترادف با برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز و برگزیده معنی گشته و مخالف آن معمولی و غیرمتشخص معرفی می‌شود؛ بنابراین حوزه پیشرو و سرآمد، پیشاهنگ برتر، پرچمدار ممتاز، پیشتاز برجسته و زعیم متشخص و برگزیده است. 
این پیشرو و سرآمد بودن چگونه محقق می‌شود؟ این پرسش مهمی است که فحول و نخبگان حوزه‌های علمیه باید پاسخ آن‌را بیابند و بدهند.
لازمه پیشرو بودن شناخت خود و ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل حوزه‌های علمیه، شناخت و باور به جامعیت و تمدن‌ساز بودن دین، شناخت جامعه و نیاز‌های حال و آینده آن، شناخت دشمن و ترفندهایش علیه دین و عالمان دینی و شناخت شبهه‌ها و سؤالات خرد و کلانی است که ذهن و دل آحاد جامعه را هدف قرار داده است.
سرآمد بودن نیز مستلزم نوآوری و خلاقیت، شجاعت و مجاهدت، شناخت ابزار روز و مهارت استفاده از آنها، منفعل نشدن و داشتن روحیه تهاجمی و آگاهی به شیوه‌های بلاغ مبین است. 
حوزه پیشرو و سرآمد در تقابل با تحجر و جمود است، همان‌گونه که با بدعت‌ها و تحریفات تحت عنوان پویایی سرستیز دارد.
حوزه پیشرو و سرآمد، اقتضائات زمان و مکان را می‌شناسد، اهل تعلیم و تهذیب نفس توأمان است، از علم غیرنافع که در سبک زندگی و هدایت جامعه بی‌اثر است، پرهیز می‌کند، برای کار‌های بزرگ اعتماد به نفس دارد، تخصصی است و از یافته‌های علمی روز بهره‌مند می‌شود و با استبداد، استعمار و استکبار سازگاری ندارد.
حوزه پیشرو و سرآمد، محدود به فقه و اصول نیست و از میراث تفسیر قرآن، فلسفه و کلام و دیگر علوم اسلامی خود را نه فقط محروم نمی‌سازد، میراث گذشته را فزونی نیز می‌بخشد؛ و سخن آخر که آغاز راه است این‌که، تحول حوزه و پیشرو و سرآمد شدن نه آسان است و نه سریع‌الحصول؛ اولا نیل به جایگاه پیشرو و سرآمد بودن مستلزم تحولات ساختاری، محتوایی و روشی در حوزه‌های علمیه بوده و ثانیا میدان‌دار تحقق حوزه پیشرو و سرآمد بیش و پیش از همه، طلاب جوان، نخبه، اندیشمند و دارای روحیه جهادی است.

 

خراسان/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

غلبه منطق ایرانی بر نمایش آمریکایی!

 امیرحسین یزدان پناه

دور چهارم مذاکرات غیرمستقیم هسته ای ایران و آمریکا روز گذشته درحالی در مسقط برگزار شد که در فاصله میان دور سوم تا چهارم شاهد تحولات و اظهارنظرها و مواضع مختلفی از سوی مقامات آمریکایی از رئیس جمهور این کشور تا وزیر خارجه، سناتورها و ... درباره مذاکره با ایران بودیم. آمریکایی ها که در سه دوره اول، ساختار و چارچوب مورد تایید جمهوری اسلامی برای ادامه مذاکرات را پذیرفته بودند، در دقایق پایانی دور سوم مذاکرات و پس از آن در رسانه ها، با زیر پا گذاشتن تعهد خود برای ادامه مذاکره در چارچوب مورد توافق، لااقل در مواضع رسانه ای خود مجدد مقابل دو خط قرمز اساسی ایران ایستادند: غنی سازی و تهدید نظامی. در فاصله بین دور سوم تا چهارم؛ 
اولا ترامپ در گفت و گوی سه هفته پیش خود با نشریه تایم به تهدید نظامی علیه ایران به اسرائیل چراغ سبز جدی و آشکاری نشان داد. پس از آن نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی ایران را تهدید نظامی کرد. این درحالی است که آمریکایی ها پیش از آن در دورهای اول و دوم مذاکرات پذیرفته بودند که مذاکره زیر سایه تهدید انجام شدنی نیست. اگرچه سیاست آمریکا این بود که پای خود را در ظاهر از گلیم اسرائیل بیرون بکشد و در تاکتیک پلیس خوب پلیس بد، تهدید و حتی اقدام نظامی توسط این رژیم علیه ایران را از خود دور نشان دهد اما موضع اصولی رهبر معظم انقلاب و رئیس مجلس مبنی بر این که اگر اسرائیلی ها دست به ماجراجویی بزنند، پاسخ آن در پایگاه های نظامی آمریکا در کشورهای منطقه داده خواهد شد، پیچ نظام محاسباتی آن ها را مجدد تنظیم کرد تا مشخص شود از نظر ایران، اقدام تل آویو علیه تهران مساوی با اقدام واشنگتن است و پاسخ نظامی ایران به آمریکایی ها خواهد بود.
ثانیا در این مدت هم  ترامپ رئیس جمهور، هم روبیو وزیر خارجه و هم ویتکاف فرستاده ویژه ترامپ، مجدد خواسته زیاده خواهانه آمریکا مبنی بر کنار گذاشتن برنامه غنی سازی ایران و تعطیلی این صنعت را مطرح کردند. این اظهارنظر درحالی است که آمریکایی ها در مذاکرات اول و دوم مسقط پذیرفته اند که ایران درباره اصل غنی سازی اصولا مذاکره نمی کند اما درباره میزان و سطح آن برای اعتمادسازی مثل گذشته حاضر به مذاکره است.
در این مدت، هرچه طرف آمریکایی با ابزار رسانه های پر قدرت خود تلاش کرد، میز مذاکره را به پیشخوان رسانه بکشاند، اما تیم مذاکره کننده ایران با عقلانیت و هوشمندی از این کار پرهیز کرد و قدرت منطق و فهم بالای مذاکراتی خود را به رخ رقیب کارکشته کشید. در نهایت نیز هم گفت و گوی روز گذشته آقای عراقچی وزیر خارجه کشورمان و هم خبرهایی که از برخی منابع آگاه آمریکایی منتشر شد، نشان داد که اولا این قدرت منطق ایران، زیاده خواهی طرف مقابل را خنثی کرده و هم هیئت ایرانی با ارائه طرح هوشمندانه و منطقی خود در چارچوب همان ساختاری که پیش از این مورد توافق قرار گرفته، توانسته ابتکار عمل را از آمریکایی ها بگیرد. خبرهای شب گذشته از مسقط نشان می دهد که در مقابل قدرت استدلال و منطق مذاکراتی جمهوری اسلامی توپ همچنان در زمین آمریکایی هاست. آن ها باید تصمیم بگیرند آیا می خواهند با نقض مکرر تعهدات خود حتی در همین سه یا چهار دور مذاکرات مجدد مسیر فشار و تهدید را بروند یا آن چنان که هر از گاهی ادعا می کنند واقعا به دنبال مذاکره و حل مسئله اند. چهار دور مذاکره در مسقط و رویکردهای سیاسی و رسانه ای آمریکایی ها نشان می دهد، این که برخی تحلیل گران راهبرد اصلی کاخ سفید در مذاکرات هسته ای را پیشبرد طرح فریب برای  شرطی سازی اقتصاد و فضای داخلی ایران می دانند، مسئله ای بسیار قابل توجه است.

رسالت/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

تاریخ تکرار می‌شود

مسعود پیرهادی
در جهانِ بی‌قرارِ تاریخ، همیشه کسانی بوده‌اند که به جای همزیستی، به چپاول اندیشیده‌اند. استعمار، نام رمز این خویِ پلشت است. لباسی بر تن حرص و طمع، که در زبان دیپلماسی آراسته می‌شود، اما در عمل، چیزی جز غارت و تحقیر و شکستن استخوان ملت‌ها در پی ندارد. زیاده‌خواهی استعمارگران را اگر درست نشناسیم و از گذشته عبرت نگیریم، بعید نیست فردا ما نیز به نمونه‌ای دیگر از تاریخ پر حسرت ملل بدل شویم.
۱. استعمار، همیشه با دستِ دوستی وارد شد و با شمشیرِ خیانت ماندگار شد. نمونه روشن آن، هند است؛ جایی که کمپانی هند شرقی، نخست به بهانه تجارت آمد، سپس دخالت در سیاست داخلی را آغاز کرد و سرانجام، حاکم مطلق‌العنان بر سرنوشت میلیون‌ها انسان شد. استعمار نه یک حادثه ناگهانی، بلکه فرآیندی نرم و خزنده بود؛ با لبخند وارد شد، اما با گریه و خون رفت.
۲. آفریقا را نگاه کنیم؛ قاره‌ای که قرن‌ها منبع طلای خام، الماس، نفت، کاکائو و سرمایه انسانی بود. بلژیکی‌ها در کنگو بیش از ۱۰ میلیون انسان را قربانی سودجویی‌های صنعتی کردند. بریتانیا در نیجریه، فرانسه در الجزایر و سنگال، پرتغال در آنگولا و موزامبیک، هیچ‌گاه نیامده بودند برای آبادانی یا مدنیت؛ همه آمده بودند تا ببرند. و وقتی می‌رفتند، میراثشان کشوری بود با مرزهایی ساختگی، جامعه‌ای از هم‌گسیخته و نسلی که باید با زخمِ گذشته، آینده بسازد.
۳. آمریکای لاتین نیز از این طمع‌ورزی بی‌بهره نبود. ایالات متحده با شعار دکترین مونرو، دخالت در امور کشورهای جنوبی را در قرن نوزدهم آغاز کرد. از کودتا علیه سالوادور آلنده در شیلی تا سرنگونی رئیس‌جمهورهای منتخب در گواتمالا و نیکاراگوئه؛ همه در راستای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی کاخ سفید بود. استعمار نوین، دیگر با تانک نمی‌آمد؛ با قرارداد و وام و صندوق بین‌المللی پول می‌آمد.
۴. ایرانِ ما نیز کم زخم از استعمار ندارد. از قراردادهای گلستان و ترکمانچای گرفته تا جدایی بحرین، از اشغال نظامی در جنگ جهانی دوم تا کودتای ۲۸ مرداد، ردّ پای استعمارگران را نمی‌توان نادیده گرفت.
امروز هم گرچه استعمار چهره‌اش را عوض کرده، اما ماهیتش همان است: زیاده‌خواهی، نفو و مصادره اراده ملت‌ها. هر جا که نشانی از استقلال باشد، خار چشمشان می‌شود.
۵. این همه فریاد برای چیست؟ برای آن‌که مبادا فراموش کنیم. تاریخ، کتاب عبرت است نه دفتر مشق. مبادا همان راهی را برویم که دیگران رفتند و به تاریکی افتادند. آن‌ها که به لبخند استعمارگران دل بستند، دیر یا زود خود را اسیر بندهایی دیدند که به نام قرارداد بسته شده بود، اما در واقع، زنجیر بود.
امروز اگر قدرت ملی را تقویت کنیم و استقلال سیاسی و اقتصادی را پاس بداریم، شاید شایسته آن شویم که نسل بعدی ما را «عبرت‌گیر» بخواند، نه «عبرت».
مگر نه اینکه امیرالمؤمنین فرمود: «خوشبخت کسی است که از سرگذشت دیگران عبرت گیرد»؟
دنیا پر از حکایت‌هایی‌ست که می‌توانست حکایت ما باشد. کافی‌ست یک‌لحظه غفلت کنیم، و آن‌گاه… تاریخ تکرار می‌شود. این بار، با نام ما.
 

وطن امروز/ مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

در برابر تهدید «سازوکار ماشه» سیاست «دلجویی از متجاوز» جواب عکس می‌دهد
در دنیای چمبرلین‌ها تو چرچیل باش

جعفر حسن‌خانی

«اکنون زمان آن رسیده که متحدان اروپایی‌مان برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه تصمیم‌گیری کنند. آمریکا و اروپا برای پاسخگو کردن ایران در یک جبهه قرار دارند». این جمله صریح و تهدیدآمیز که چندی پیش از سوی وزیر خارجه آمریکا مطرح شد، یکی از چندین تهدید آشکار آمریکا علیه ایران است که روزاروز در میانه مذاکرات طرح می‌شود. این سخن نشان می‌دهد پروژه «بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت» به ‌عنوان یکی از مهم‌ترین اهرم‌های فشار غرب علیه ایران در دستور کار قرار دارد. به نظر می‌رسد تهران در آستانه یک نقطه عطف مهم در رویارویی حقوقی - سیاسی با واشنگتن قرار دارد. البته ترامپ این رویارویی را با چاشنی تهدید نظامی و بمباران تأسیسات هسته‌ای کامل کرده است.
* «سازوکار ماشه» چیست و چگونه وارد برجام شد؟
Mechanism را سیداحمد فردید «توانمندی» ترجمه می‌کرد و تأکید داشت این واژه دلالت بر «توانایی بالقوه» دارد. مکانیسم ماشه (Snapback Mechanism) هم دلالت بر وجود یک توانمندی در برجام است که به هر یک از طرفین مقابل ایران داده شده است تا بتواند در صورت عدم رضایت از عمل ایران، همه تحریم‌های شورای امنیت علیه کشورمان را به سرعت بازگرداند. حال سوال این است: طرف‌های غربی در این باره چقدر توانمندی دارند؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید دانست «سازوکار ماشه» اصطلاحی است که به بندهای ۱۱ و ۱۲ قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت مربوط می‌شود؛ ‌بندهایی که مقرر می‌دارد اگر یکی از طرف‌های توافق برجام به این جمع‌بندی برسد که ایران به تعهداتش پایبند نبوده، می‌تواند روند بازگرداندن خودکار تحریم‌های سازمان ملل را کلید بزند. در این سازوکار، برخلاف عرف رای‌گیری‌های شورای امنیت، «حق وتو» در مقابل بازگشت تحریم‌ها عمل نمی‌کند، به بیان ساده‌تر یعنی دیگر حق  وتوی چین و روسیه در برابر بازگست تحریم‌ها محلی از اعراب ندارد،  بلکه اگر حتی یک عضو (مثلا آمریکا یا یکی از ۳ کشور اروپایی) درخواست بازگرداندن تحریم‌ها را مطرح کند، ظرف ۳۰ روز کل تحریم‌های شورای امنیت به ‌صورت اتوماتیک بازخواهد گشت، مگر آنکه شورا رای دهد تحریم‌ها نباید بازگردد؛ که با توجه به حق وتوی همان کشور پیشنهاددهنده، این رای‌گیری عملا بی‌اثر است. بر اساس این سازوکار، «توانمندی» بازگرداندن تحریم‌ها به‌جای اینکه به جلب نظر همه اعضا یا اکثریت اعضا منوط شود، به هر یک از اعضای توافق در این باره اختیار تام داده شده است به‌تنهایی بتواند همه تحریم‌ها را بازگرداند و برای توقف این روند، ایران هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد. یعنی اگر شورای امنیت هم به نفع ایران رای دهد، با حق وتوی عضو برجامی که عضو شورای امنیت است – آمریکا، انگلیس و فرانسه - رای شورا باطل می‌شود و همه تحریم‌ها جنبه حقوقی و قانونی می‌یابد. این بازگشت یک تفاوت با دفعات پیشین دارد و آن اینکه این بار نماینده ایران جناب آقای ظریف هم آن را پذیرفته و امضا کرده است. به بیان ساده، همه اعضای امضاکننده برجام، جز آلمان که عضو دائم شورای امنیت نیست، می‌توانند بدون تأمین نظر اکثریت، با اقدام یکجانبه، همه تحریم‌های شورای امنیت را علیه ایران فعال کنند و در این میان، آقای ظریف وزیر وقت امور خارجه و حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت هم این توانمندی را در اختیار نه همه، بلکه تک‌تک اعضای عضو شورای امنیت داده‌اند!
خوب است بدانیم سازوکار ماشه ابتدا توسط فرانسه در سال ۲۰۱۴ پیشنهاد شد و با حمایت آمریکا و شخص جان کری، وزیر وقت خارجه این کشور، در متن برجام گنجانده شد. انگلیس هم نقش پررنگی در ارائه پیش‌نویس بندهای مربوط به این سازوکار داشت. تیم ایرانی هم به ‌اشتباه این سازوکار را پذیرفت اما این اقدام باورنکردنی را از افکار عمومی ایران مخفی کرد.
* ظرافت ظریف در ابهام‌آفرینی
محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تیرماه ۹۴ در گفت‌وگویی تلویزیونی با صراحت و در کمال عدم صداقت که البته می‌توان نام دیگری نیز بر آن نهاد، اعلام کرد: «اصلا چیزی به اسم مکانیزم ماشه وجود ندارد. 
این واژه بیشتر ساخته و پرداخته رسانه‌های خارجی است. در برجام روندی برای حل اختلافات تعریف شده، نه برای بازگرداندن تحریم‌ها». اما تنها چند ماه بعد، سیدعباس عراقچی که امروز سکان دستگاه دیپلماسی را برعهده دارد و در زمان امضای برجام معاون سیاسی وزارت امور خارجه و عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده بود، صداقت پیشه کرد و در پاسخی ابهام‌آمیز به پرسشی درباره سازوکار بازگشت تحریم‌ها اظهار کرد: «در صورت اختلاف‌ نظر بر سر پایبندی ایران به تعهدات، کشور شاکی می‌تواند به شورای امنیت مراجعه کند و اگر توافقی حاصل نشود، تحریم‌ها بازمی‌گردد. بله! این سازوکار در برجام دیده شده است». تضاد میان ۲ اظهارنظر رسمی نشان از وجود چیزی در این میان بود که در آن مقطع برای افکار عمومی مبهم گذاشته شد. این اتفاق در حالی در آن سال‌ها رخ داد که همه می‌دانستند یکی از پایه‌های مشروعیت داخلی هر توافق بین‌المللی، صداقت و روشنگری نسبت به جزئیات آن است. سیاست «ابهام تاکتیکی» درباره چنین سازوکاری، امروز به چشم اسفندیار دستگاه دیپلماسی کشور بدل شده است.
* چه باید کرد؟
این روزها در برابر لحن تهاجمی جدید آمریکا، وزارت خارجه ایران و رئیس‌جمهور سیاستی منفعلانه پیش گرفته‌اند. ادامه سیاست انفعال از سوی ایران، کارآمدی ندارد و عملا تبدیل به پیام ضعف شده است. تاریخ بارها نشان داده در برابر زبان زور، نرمش بی‌محابا نه‌تنها از وقوع درگیری نمی‌کاهد، بلکه مهاجم را گستاخ‌تر می‌کند. این حقیقت درسی است که از میان خاکسترهای جنگ دوم جهانی نیز می‌توان آموخت؛ از تقابل ۲ چهره تاریخی در سیاست انگلستان: چمبرلین و چرچیل. نویل چمبرلین، نخست‌وزیر وقت بریتانیا، سال ۱۹۳۸ با آدولف هیتلر پیمان صلحی با عنوان پیمان مونیخ (۱۹۳۸) امضا کرد و بعد در بالکن محل استقرار خود در جریان مذاکرات ایستاد و رو به خبرنگاران آن پیمان را به ‌عنوان «صلحی پایدار برای نسل ما» اعلام کرد اما کمتر از یک سال پس از آن، آتش جنگ، اروپا را در بر گرفت. تحلیلگران بر این باورند سیاست «دلجویی از متجاوز» (Appeasement) چمبرلین، عملا فرصت‌ تاریخی برای مهار هیتلر را سوزاند و راه را برای فاجعه‌ای بزرگ هموار کرد.در نقطه مقابل، وینستون چرچیل که جانشین چمبرلین شد، سیاست مقاومت در برابر فاشیسم را پیش گرفت و نه‌تنها توازن قدرت را حفظ کرد، بلکه در نهایت نقش مؤثری در پایان جنگ داشت. او فهمیده بود گاهی، صلح‌طلبی در میانه تهدید، نوعی جنگ‌آفرینی مضاعف است و مقاومت، مسیر واقعی برای دستیابی به صلح پایدار. امروز «سازوکار ماشه» به ابزاری تبدیل شده که می‌تواند از نظر حقوقی، ایران را در وضعیت دشواری قرار دهد. در چنین شرایطی، لازم است سیاست خارجی ایران وارد فاز «واکنش هوشمندانه و مقاومت» شود. این واکنش می‌تواند ابعاد مختلفی داشته باشد: فعال‌سازی ظرفیت‌های منطقه‌ای و دیپلماتیک، پاسخ‌های حقوقی در نهادهای بین‌المللی و مهم‌تر از همه، بازتعریف خطوط قرمز امنیتی کشور با زبان قدرت. در توضیح مورد آخر باید دانست در وضعیت تهاجم طرف مقابل، گاهی باید به زبان قدرت سخن گفت تا صلح به ‌عنوان یک گزینه معتبر روی میز باقی بماند. نظیر آنچه در ماجرای اصابت موشک یمنی به فرودگاه اصلی رژیم اشغالگر رخ داد. مقاومت، به معنای تقابل بی‌منطق یا جنگ‌طلبی نیست، بلکه فهم این واقعیت است که امنیت پایدار، از مسیر «واکنش هوشمندانه و مقاومت» می‌گذرد، نه انفعال در برابر تهاجم و نه دلجویی از متجاوز. سیاست این روزهای ایران بسیار به سیاست چمبرلین در برابر هیتلر شباهت دارد و باید به سرعت در آن تغییر رخ دهد. باید بدانیم یکی از درس‌های به ‌جا مانده از جنگ دوم جهانی پیش چشم جهانیان، این نکته مهم است: سیاست «دلجویی از متجاوز»، سیاستی شکست‌خورده و جنگ‌آفرین است.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات