حسین عبداللهیفر
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار کارگزاران نظام با اشاره به اصرار دولتهای قلدر برای مذاکره فرمودند: «مذاکره آنها برای حل مسائل نیست، برای تحکم است. [میگویند]مذاکره کنیم تا آنچه را که میخواهیم، بر طرف مذاکره - که آن طرف میز نشسته ــ تحمیل کنیم؛ اگر قبول کرد که چه بهتر، اگر قبول نکرد جنجال راه بیندازیم که اینها از میز مذاکره فاصله گرفتند، از پای میز بلند شدند! این تحکم است.» در حالی دولت قلدر امریکا به دنبال مذاکره نابرابر و اجباری با ایران است که ملت ایران دلایل زیادی برای نفی هر گونه گفتوگو با این دولت را دارد. اولاً تجربه تلخ ملت ایران از مذاکره با امریکا بدون نتیجه و تلخ است. ثانیاً ترامپ عامل پاره کردن برجام بوده و هیچ دلیلی دال بر تغییر وی وجود ندارد.
ثالثاً فضای گفتوگو در گذشته نسبت به شرایط کنونی مساعدتر و آرامتر بوده است. رابعا ترامپ در دور دوم خود را بسیار مغرورتر، گستاختر و با خواستههای زیاده خواهانه بیشتری نسبت به گذشته نشان داده است. در چنین شرایطی بدیهی است که جمهوری اسلامی به مذاکره مجدد با دولت امریکا رویکرد مثبتی ندارد؛ لذا سؤال مهم و اساسی این است که چرا ترامپ به مذاکره با ایران اصرار میورزد؟
در نگاه اول و بر اساس شواهد میدانی به نظر میرسد ترامپ قصد دارد با سیاست چماق و هویج ایران را به زور پای میز مذاکره کشانده تا خواستههای حداکثری خود را به آن تحمیل نماید. شیوه ترامپ نیز گرفتن به مرگ است تا طرف خود را به تب راضی کند. ضمن آنکه از این طریق میخواهد با تشدید تحریمهای اقتصادی و طرح تهدیدات دیگری جامعه ایرانی را دچار یک دوقطبی عمیق و جنجالی نماید.
هدف دیگر ترامپ نگه داشتن شمشیر داموکلس بر سر ایران و همگرا ساختن مخالفان ملت ایران جهت اعمال فشارهای بیشتر به بهانه تن ندادن جمهوری اسلامی به مذاکرات است. ضمن آنکه هرگونه اغتشاش در ایران نیاز به همراهسازی بخشی از بدنه جامعه دارد. علاوه بر این ترامپ اهداف پیچیده تری از مذاکره با ایران را در سر میپروراند که پیش از آن باید روشن ساخت امریکا در دوره ترامپ چه اهدافی را دنبال میکند؟
سیاستمداران امریکایی از تحولات اورآسیا با محوریت بحران اوکراین و رویدادهای کم سابقه جنوب غرب آسیا خاصه بحران غزه و طوفان الاقصی به این واقعیت پی بردند که نه تنها معادله قدرت تک قطبی امریکا شکل نگرفته بلکه تاریخ نظم لیبرالی به پایان مصرف خود نزدیک شده است.
بدون تردید یکی از علل کاهش قدرت امریکا در جهان ناشی از شکلگیری موازنه جدیدی از قدرت در شرق دنیاست که میتوان از آن به عنوان قدرت سه ضلعی چین، روسیه و ایران یاد کرد. شکلگیری قطب جدیدی از قدرت در عرصه بینالمللی و ایجاد اتحادیههایی مانند شانگهای و بریکس سرعت انتقال قدرت از غرب به شرق را برای دولتمردان امریکا روشن و شفاف ساخته است.
دولت جدید امریکا با نومیدی کامل از بازسازی موازنه قدرت گذشته، تنها راهکار پیش روی خود را جلوگیری از همگرایی بیشتر اضلاع سه گانه مثلث قطب قدرت جهانی جدید میداند. راهبرد امریکا برای ضربه به اتحاد و انسجام این قدرت، واگرایی در اضلاع سه گانه آن با ایجاد تضارب منافع میان آنهاست. از این رو، ترامپ قصد دارد با برگه اوکراین روسیه را حتی به قیمت ناخرسند کردن متحدان قدیمیاش در اروپا، برای مدتی به خود نزدیک و از چین و ایران دور کند. در خصوص چین ترامپ بر این باور است که اگر بتواند چین را منزوی کرده و به گوشه رینگ ببرد.
برنامه ترامپ در قبال ایران همان سیاست قدیمی «چماق و هویج» است و گمان میکند با مذاکره تحت فشار میتواند همه خواستههایش را به ایران تحمیل کند. از نظر وی فشارهای اقتصادی همراه با تهدیدات فیزیکی من جمله اغتشاش و اقدامات خشنتر از آن ایران را وادار به مذاکره مینماید.
نکته مهم در این میان پیام میز مذاکره ایران و امریکا صرف نظر از نتایج آن برای کشورهای چین و روسیه است. پیامی که میتواند تیر خلاص بر مثلث قدرت سه ضلعی شرق بوده که به شکل طبیعی بر روند موازنه قدرت جهانی به نفع امریکا اثر میگذارد.
آمریکا و عملیات رسانهای علیه ایران
امیرعلی ابوالفتح
در اکتبر ۲۰۲۵، یکی از قطعنامههای مرتبط با برجام منقضی خواهد شد. در صورتی که این قطعنامه منقضی شود، پرونده هستهای ایران عملا وارد مرحلهای جدید خواهد شد و ممکن است دیگر زمینهای برای تداوم چارچوبهای پیشین برجام باقی نماند.
به همین دلیل، برخی کشورها از هماکنون در حال مقدمهچینیهایی هستند تا در صورت لزوم، مکانیسم ماشه را فعال کنند. در این وضعیت، لازم است ایران از تمام ظرفیتهای دیپلماتیک خود استفاده کند و با تمامی کشورهایی که امکان رایزنی وجود دارد - بهجز آمریکا که همچنان مشکلات اساسی در روابط با ایران دارد - مذاکراتی را انجام دهد. کشورهای باقیمانده در برجام، از جمله روسیه و چین، همچنین کشورهای اروپایی، اگرچه رویکردی کاملا همسو با ایران ندارند، اما همچنان بهعنوان طرفهای برجام محسوب میشوند و میتوانند در رایزنیها نقش داشته باشند.
علاوهبر رایزنیهای دیپلماتیک، ایران باید برای بدترین حالت نیز آماده باشد. بنابراین، در کنار تلاش برای جلوگیری از تشدید فشارها، ضروری است که کشور در تمامی حوزهها، آمادگی کامل را برای مقابله با سناریوهای احتمالی داشته باشد. در بدترین حالت، ممکن است تحریمهای سازمان ملل علیه ایران بازگردد. در چنین شرایطی، تمامی بخشهای کشور، ازجمله حوزههای اقتصادی، امنیتی و سیاسی، باید آمادگی لازم را داشته باشند. گرچه احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه قطعی نیست، اما محتمل است و ایران نباید آن را نادیده بگیرد. یکی از اقدامات احتمالی طرفهای غربی، برگزاری نشستهایی برای توجیه جامعه جهانی درمورد فعالیتهای هستهای ایران است. در این جلسات، ممکن است ادعاهایی درباره افزایش سطح غنیسازی اورانیوم در ایران مطرح شود تا از لحاظ ذهنی، افکار عمومی را برای اقداماتی که مدنظر دارند، آماده کنند. چین و روسیه تلاش دارند از طریق دیپلماسی، مانع از تشدید فشارها بر ایران شوند. با این حال، در صورتی که غرب تصمیم به فعالسازی مکانیسم ماشه بگیرد، به نظر میرسد پکن و مسکو قادر به جلوگیری از آن نخواهند بود. گرچه این دو کشور از تمام ابزارهای دیپلماتیک خود استفاده میکنند - از جمله میانجیگری روسیه برای کاهش تنش میان ایران و آمریکا -، اما در عمل، طراحی مکانیسم ماشه بهگونهای بوده که وتوی چین و روسیه نیز مانع از اجرایی شدن آن نخواهد شد. درعین حال، تحولات بینالمللی، ازجمله وضعیت جنگ اوکراین، میتواند بر رویکرد روسیه در این زمینه تأثیر بگذارد. اگر جنگ اوکراین به سمت کاهش تنش میان روسیه و غرب حرکت کند، ممکن است مسکو بتواند نقش میانجی فعالتری ایفا کند، اما در شرایط کنونی، که سطح تنش میان روسیه و اروپا بالاست، نفوذ روسیه در این زمینه کاهش یافته است. اگرچه از احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه سخن گفته میشود، اما در واقعیت، ایران از سال ۲۰۱۸ و خروج آمریکا از برجام عملا تحت تحریمهایی قرار گرفته که شدیدتر از تحریمهای سازمان ملل بوده است. بنابراین، هرچند این اقدام ممکن است از منظر سیاسی وحقوقی فشارهای جدیدی را به ایران تحمیل کنداما در عرصه اقتصادی، تأثیرگذاری آن محدود خواهد بود. با این حال، نباید از این نکته غافل شد که بازگشت تحریمهای سازمان ملل، از لحاظ مشروعیت بینالمللی، میتواند موقعیت ایران را پیچیدهتر کند، زیرا برخی کشورهایی که تاکنون از اجرای تحریمها سر باز زدهاند، ممکن است تحت فشار قرار گیرند و ناگزیر به همکاری با سیاستهای تحریمی شوند.
قطر از معدود کشورهایی است که ره صدساله را طی کمتر از 30 سال پیموده و امروز در اکثر شاخصهای توسعه، به نسبت وسعت و جمعیت خویش، سرآمد شده است. شاید هنوز گمان میبرید که توسعه شتابان این کشور کوچک در حاشیه جنوبی خلیج فارس، تنها از پول نفت و گاز ناشی شده است اما باید اذعان کنیم که این کشور مدتهاست خود را از دام «نفرین منابع» و وابستگی تام و تمام به درآمد منابع هیدروکربنی رهانیده و امروز نهتنها از منظر اقتصادی بلکه از منظر فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی نیز در مسیر توسعه متوازن قرار گرفته است. نخستین نقطه عطف تاریخی در این کشور، اتحاد قبایل قطری به اهتمام «شیخ جاسم بنمحمد آلثانی» در ۱۸۷۸ است؛ کسی که از او به عنوان بنیانگذار قطر نام برده میشود و به همین دلیل ۱۸ دسامبر هر سال سالروز اتحاد قبایل قطری را روز ملی قطر مینامند.
دومین نقطه عطف تاریخی این کشور بازمیگردد به سوم سپتامبر ۱۹۷۱ (۱۲ شهریور ۱۳۵۰) زمانی که این کشور حدود 11 هزار کیلومترمربعی به استقلال رسید و ایران نخستین کشوری بود که این استقلال را تبریک گفت. از آن زمان به تدریج مؤلفههای سیاست و قدرت در این منطقه شکل تازهای به خود گرفت و هر روز بر نقش این کشور قبیلهنشین در منطقه افزوده شد؛ جایی که شهروندان کمتعدادش حاصل پیوند میان حدود 40 قبیله و تیره و طایفهای هستند که هر کدام با پیشینه و داستان خویش جزئی از یک کل به نام قطر شده و مورد پذیرش جامعه جهانی قرار گرفتهاند. با این همه، توسعه شتابان قطر و تحول اساسی در ساختارهای قدرت زمانی آغاز شد که در ۱۹۹۵ «شیخ حمد بنخلیفه آلثانی» در آرامش جانشین پدرش «خلیفه بنحمد» شد. شیخ حمد که تحصیلات نظامی خود را در مدارس مشهور اروپایی گذرانده بود تا قبل از آنکه به مقام امیری نائل شود نایب امیر و وزیر دفاع بود و به عنوان یک نظامی ارشد شناخته میشد. با این حال او بیش از آنکه به «قدرت سخت نظامی» اعتقاد داشته باشد، به مظاهر «قدرت نرم» اعتقاد داشت و چنین قدرتی را عامل توسعه میدانست.
حمد بنخلیفه بیش از آنکه یک امیر باشد، یک تکنوکرات با افکار توسعهای بود و همین طرز تفکر، مسیر توسعه قطر را هموار کرد. او از همان ابتدای نشستن بر کرسی امیری، حرکت قطر به سوی دموکراسی را آغاز کرد، نخست اجازه داد رسانهها آزادتر باشند و شبکه تلویزیونی الجزیره در سایه همین آزادی بالید و مشهور شد. در این دوره نقش زنان در فعالیتهای اجتماعی پررنگ شد و در ۲۰۰۳ نخستین زن به عنوان وزیر آموزش و پرورش به کابینه راه یافت. بنیاد قطر و سپس شهر آموزش با هدف ارتقای آموزشهای رسمی و غیررسمی تأسیس و میزبان هفت دانشگاه بینالمللی شد و مدیریت این مجموعه بزرگ و تأثیرگذار بر عهده «شیخه موزه بنت ناصر المسند» همسر امیر و مادر تمیم بنحمد (امیر فعلی) قرار گرفت؛ کسی که امروز به عنوان یکی از زنان قدرتمند و تحولگرا در جامعه بینالمللی شناخته میشود.
در همین دوره انتخابات شورای مرکزی شهرداریها به عنوان مقدمه انتخابات پارلمانی برگزار شد و قانون اساسی جدید قطر به همهپرسی گذاشته و از ۲۰۰۵ لازمالاجرا شد. در این قانون به انتخابات آزاد، آزادی بیان، حقوق شهروندی و رعایت حقوق زنان اشاره شده بود. همین قانون اساسی یکی از بسترهای توسعه قطر در سالهای بعد بود. اصلاحات پیدرپی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز در سالهای بعد اتفاق افتاد. هواپیمایی قطر به تدریج خود را در رده بهترین خطوط هوایی جهان مطرح و فرودگاه بینالمللی حمد بنخلیفه به عنوان هاب هواپیمایی منطقه خاورمیانه نقشآفرینی کرد. برای مدیریت درآمد حاصل از فروش گاز مایع طبیعی، سازمان سرمایهگذاری قطر در ۲۰۰۵ تأسیس شد. این سازمان وظیفه مدیریت درآمد کلان حاصل از فروش منابع هیدروکربنی، به ویژه گاز مایع طبیعی را بر عهده گرفت و علاوه بر سرمایهگذاری زیربنایی در قطر، زمینه سرمایهگذاری در کلانپروژههای بینالمللی، از حوزه املاک، ترابری و ارتباطات گرفته تا مشارکت در احداث پالایشگاه، پتروشیمی، ورزشگاه، فرودگاه و بسیاری از صنایع و خدمات دیگر در پنج قاره جهان را فراهم کرد. به این ترتیب قطر وارد بازارهای جهانی شد و از بند وابستگی تام و تمام به درآمد منابع هیدروکربنی رهایی یافت. در ۲۰۰۸ چشمانداز ملی ۲۰۳۰ قطر تحت مدیریت تمیم بنحمد (نایب امیر قبلی و امیر فعلی) تدوین و تصویب و اجرای آن آغاز شد. این چشمانداز چارچوب اساسی و چراغ فراروی مسیر توسعه بلندمدت قطر بود و هست. از اهداف اصلی این چشمانداز، بازنگری و نوسازی اقتصاد، توسعه سرمایه انسانی و اجتماعی، کاهش اتکای دولت به درآمدهای نفتی، پایداری در برابر تغییرات آبوهوایی و گرمایش جهانی تا سال۲۰۳۰ بود. این اهداف قرار بود از طریق سرمایهگذاریهای کلان در زیرساختها، انرژی سبز و فناوریهای سطح بالا محقق شوند.
به منظور تحقق این اهداف سه برنامه راهبردی تدوین و در دولت قطر تصویب شد.
به این ترتیب قطر با چشمانداز، راهبردها و برنامههای مشخص در مسیر توسعه قرار گرفت و اهدافش را یکی پس از دیگری محقق کرد. مسیری که شیخ حمد در آن گام نهاد، مسیری است که بسیاری از کشورهای در حال توسعه در آرزوی آن هستند.
بررسی روند توسعه دولت قطر در یک دوره 30ساله بیانگر آن است که قطر در دایره جمعیت و وسعت خویش، با تقویت تمامی عوامل و اهرمهای قدرت نرم در حال تجربه توسعه متوازن است. در این کشور به یمن حکمرانی مبتنی بر خرد و مصلحت همه بخشهای واجد شرایط برای حضور در دایره قدرت نرم، توسعه جهشی را تجربه کردهاند. قدرت نرمی که قطر از آنها برای رسیدن به توسعه متوازن و مصونماندن از بحرانها و خطرات بالقوه بهره برده است. اگر بخواهیم به ابزارهای قدرت نرم قطر در این سالها اشاره کنیم، عبارتاند از: تقویت فرهنگ و هویت ملی با توسعه، احیا و معرفی اماکن باستانی و رویدادهای تاریخی، میانجیگری در مناقشات منطقهای و بینالمللی بین دولتها، و بین دولتها و گروهای مخالف (اصلی که در قانون اساسی قطر نیز بدان تأکید شده و قطر طی سه دهه گذشته از این ابزار برای افزایش هویت و اعتبار بینالمللی خویش بهره برده است)، توسعه میادین گازی و ثروتسازی از تولید و صادرات گاز مایع طبیعی، سرمایهگذاری مازاد درآمد حاصل از فروش نفت و گاز در پروژههای ملی و بینالمللی، سرمایهگذاری در زیرساختهای آموزشی، فرهنگی، بهداشتی و زیستمحیطی، توسعه ورزشهای قهرمانی و میزبانی رویدادهای بینالمللی ورزشی، مشارکت فعال در طرحهای بینالمللی حفاظت از محیط زیست، توسعه رسانههای آزاد و در رأس آن شبکه مستقل الجزیره.
هیئت حاکمه قطر در تمام این سه دهه به چشمانداز ۲۰۳۰ و برنامههای راهبردی پایبند بودهاند و همه چیز با نظم پیش رفته و قطر در حدود سه دهه خود را با نظام بینالمللی وفق داده و در کوران این تلاش همهجانبه برای ساختن کشورش، موفق شده است. در این مسیر صنعت هیدروکربنی و صنایع پاییندستی وابسته به آن توسعه یافت، دوحه در عین حفظ هویت تاریخی بازآرایی شد و موزههای بزرگ ساخته و راهاندازی شده است. معماران و هنرمندان بزرگ در این کشور اجازه فعالیت یافتهاند و دوحه حال و هوای یک شهرموزه به خود گرفته و برای گردشگران از سراسر جهان جذاب شده است. مناطق «مشیرب»، «لوسیل» و «مروارید» به عنوان مناطق مدرن شهری در کنار بافتهای سنتی بنا شدهاند، صدها هتل مدرن برای میزبانی از گردشگران احداث شده است. ورزشگاههای بزرگ میزبان رویدادهای ورزشی شدهاند و در طول سال صدها رویداد ورزشی، فرهنگی، هنری و گردشگری برنامهریزی و اجرا میشود. هواپیمایی قطر 10 سال متوالی بهترین ناوگان هواپیمایی جهان شده و در حال حاضر سالانه بیش از پنج میلیون گردشگر خارجی از این کشور سه میلیون نفری دیدن میکنند و مهمتر از همه حالا قطر با شعار «منّا و فینا» به معنای «از ما و برای ما» از تولیدات داخلی حمایت میکند و خود را برای روزهای مبادا، مثل آنچه در ۲۰۱۷ با تحریم همهجانبه عربستان، بحرین و امارات متحده عربی رخ داد، آماده کرده است.
به این ترتیب اعتقاد سرسختانه شیخ حمد به نقش قدرت نرم در توسعه درست از آب درآمده و بعد از سه دهه، قطر از نظر تمام آمارهای اقتصادی ازجمله تولید ناخالص داخلی حدود ۲۷۰ میلیارد دلار، درآمد سرانه حدود 90 هزار دلار، نرخ تورم حدود 7/1 درصد و نرخ بیکاری حدود 1/0 درصد در صدر کشورهای در حال توسعه قرار گرفته است.
حالا قطر نهتنها برای قطریها بلکه برای همسایگان خویش نیز ظرفیت کمنظیری است که میتواند در توسعه منطقهای مورد توجه قرار گیرد. با توجه به منافع مشترک و پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی میان ایران و قطر این ظرفیت برای ایران بیش از پیش مشهود است به شرط آنکه از آن بهره ببرد. در بحران ۲۰۱۷ و در بحبوحه تحریم قطر، این ایران بود که با توجه به دوستی دیرینه و پیوندهای عمیق تاریخی در کنار قطر قرار گرفت و مسیرهای دریایی و هوایی را بر این کشور گشود. این همراهی و همدلی در کنار پیوندهای تاریخی و دوستی دیرینه همواره در ذهن و زبان مردم قطر جاری است و در برخورد رودررو بدان اذعان میکنند. با این همه، هنوز بسیاری از ظرفیتهای مشترک دو کشور در حوزههای فرهنگی و اقتصادی پنهان و مغفول مانده است؛ ظرفیتهایی که دستکم در شرایط فعلی میتواند گرهگشای برخی مشکلات اقتصادی و فرهنگی در داخل ایران باشد و به امنیت اقتصادی و فرهنگی قطر نیز کمک کند.
عبدالرضا فرجی راد
در اتفاقاتی که در غرب سوریه در روزهای اخیر رخ داد، گفته می شود که تعداد کشته ها از هزار نفر عبور کرد و یک لکه ننگی برای دولت جولانی به جا گذاشت تا جایی که آمریکا این برخوردها را محکوم کرد ولی عربستان از دولت جولانی حمایت کرده است. گویا امارات و دیگر کشورهای عربی و اتحادیه عرب که هنوز مصر در آن نفوذ دارد، سکوت کرده اند.
از سوی دیگر، نقش روسیه در سوریه با این روابط بهتری که با امریکا شکل داده، بیشتر می شود. اگر در اوکراین صلح برقرار شود، روسیه دیگر ملاحظات ترکی کمتری خواهد داشت و نیازهای زمان تحریم از کشورهای دیگر تامین می شود و شاید هم پوتین این فرصت را به امریکا بدهد که بخشی از نیازهایش را تامین کند. از طرفی ارتش روسیه یک ارتش کارآزموده و قوی و سر بلند از جنگ قد علم خواهد نمود که به نظر می رسد در آن موقع اگر جولانی از روسیه بخواهد پایگاههای طرطوس و تمیمیم را ترک کند روسیه به این درخواست توجهی نکند.
روسیه ممکن است بعد از جنگ بخواهد دوباره موقعیت قبلی خود در سوریه را بدست آورد و ابزارهای مختلفی برای تاثیر گذاری در سوریه دارد. از همکاری با آمریکا و اسراییل گرفته تا کمک به کردها و تقویت اقلیتها از جمله علویها در مناطق ساحلی و نزدیک پایگاههای نظامی.
فراموش نکنیم که اصلا دلیل اصلی ورود روسیه به جنگ در سوریه برخورد با اسلامگرایان و بویژه آنهایی بود که از خود روسیه، قفقاز و آسیای مرکزی وارد سوریه شده بودند و الان فرماندهی ارتش رژیم جولانی را به عهده گرفته اند و روسیه به خوبی می داند که این ها هنوز هم می توانند خطری برای خود روسیه و کشورهای آسیای مرکزی باشند.
پوتین می داند که چطور رگ خواب ترامپ را بگیرد و اهداف خود را در اوکراین و در دیگر نقاط پیاده کند. ترامپ هم اگر منافعش در خطر نباشد به همکاری علاقمند است.
باید دید روند تحولات سوریه به کدام سو می رود. نتیجه نشست شورای امنیت مهم است. اگر یک واگرایی با حکومت جولانی باشد فشار بر دمشق بیشتر خواهد شد و اقلیت کرد، دروزی و علوی زیر بار تندروهای اسلامگرا نخواهند رفت. حتما مصریها،اردنی ها و اماراتی ها تفاوت دیدگاه با عربستان خواهند داشت. امارات سیاس و موزی است و در قضیه سقوط اسد رو دست خورد و احتمالا وارد بازی جدیدی خواهد شد. به کردها و دیگر اقلیتها کمک خواهد کرد و به سیاست اسراییل،امریکا و روسیه خود را نزدیک می کند. البته حکومت تندروها در سوریه دوام خواهد داشت ولی بعید است آرامشی به کشور بازگردد.
در اوضاع شلوغ تندروهای تحریر الشام برای حفط قدرت خود مجبورند انسان بیشتری را بکشند که بدنبال خود بی ثباتی خواهد آورد. تداوم بی ثباتی زمینه را برای ورود ایران و عراقی ها هم فراهم می کند. تندروی بیشتر تندروها در سوریه عراقی ها را نگران و موجب بی ثباتی در عراق هم می گردد.
محمد مهدی رحیمی
ارسال نظرات