سعدالله زارعی
«عبدالله اوجالان» رهبر سازمان کارگران کرد ترکیه (P.K.K) طی بیانیه مفصلی اعلام کرد این حزب را منحل میکند و سلاح را زمین میگذارد. در اینجا چند سؤال اساسی وجود دارد؛ علت اقدام اوجالان چیست؟ آیا با این بیانیه واقعاً پ.ک.ک منحل شده و نیروهای آن خلع سلاح گردیدهاند؟ آیا کردهای ترکیه از این بیانیه پیروی خواهند کرد؟ آیا با اعلامیه اوجالان درگیری میان ارتش ترکیه و این سازمان نظامی ـ سیاسی پایان مییابد؟ در پاسخ به این سؤالات میتوان گفت:
1- عبدالله اوجالان 27 سال پیش و دو سال قبل از به قدرت رسیدن «رجب طیب اردغان» رئیسجمهور ترکیه و حزب عدالت و توسعه ترکیه بازداشت و در جزیره امیرلی در خارج از ترکیه محبوس گردیده و تاکنون بهطور پیوسته در بازداشت و حصر خانگی قرار داشته است. اوجالان بعد از صدور بیانیه توقع داشت حصر و محدودیتهای رفت و آمد او به پایان برسد اما ظاهراً مقامات امنیتی ترکیه به او گفتهاند نمیتوانند امنیت او را در خارج از جزیره محل تبعید و زندانی شدن وی تأمین نمایند اما او در داخل جزیره میتواند در منزل بزرگتری به زندگی خود ادامه دهد. در واقع وی تهدید شده که در صورت خارج شدن از محل تبعید خود در معرض قتل (ترور) قرار میگیرد. خود این نحوه مواجهه دولت اردوغان با رهبر 75 ساله پ.ک.ک نشان میدهد آنکارا به اینکه بیانیه اوجالان واقعاً منجر به انحلال حزب و خلع سلاح آن شود، اعتماد ندارد و ادامه حبس او را تضمینی برای اجرائی شدن بیانیه قرار داده است.
2- عبدالله اوجالان در بیانیه خود به شرایط تحولیافته عرصه بینالملل و عرصه منطقه و مسایل داخلی ترکیه اشاره و در واقع اعلام کرده ناگزیر به صدور این بیانیه شده است. او اشتباه نکرده چرا که بعد از صدور این بیانیه طرفهای اروپایی که همواره از این حزب در برابر دولت ترکیه حمایت کردهاند و طرف آمریکایی از انحلال PKK و خلع سلاح آن حمایت کردهاند. اوجالان در سطر پایانی بیانیه خود بهصورت رمزآلودی نوشته است شرایط فعلی اقتضای ادامه فعالیت حزب نداشته و این میتواند به معنای آن باشد که او و حزب کارگران کرد ترکیه دنبال شرایط بهتری برای ادامه فعالیت هستند بنابراین بیانیه او میتواند نوعی دفعالوقت با هدف بازسازی این حزب و از سرگیری فعالیتهای آن باشد.
3- تعدادی از فرماندهان میدانی پ.ک.ک که در داخل ترکیه فعالیت میکنند، ضمن ادای احترام به اوجالان در اظهارات خود به جای خلع سلاح که در بیانیه وی آمده بود، از عبارت «آتشبس یکجانبه» صحبت کرده و گفتهاند چنانچه از سوی ارتش مورد حمله قرار گیرند، با سلاحهای خود مقابله خواهند کرد. آنان درخصوص انحلال پ.ک.ک هم اعلام کردهاند این موضوع باید در «کنگره حزب» مطرح و در مورد آن تصمیمگیری شود. این مواضع اولاً به آن معناست که در داخل این گروه شبهنظامی درباره تبعیت از بیانیه اوجالان شکاف وجود دارد و ثانیاً به معنای آن است که از تصمیم اوجالان ناراضی بوده و تبعیت نخواهند کرد. البته پذیرش بیانیه اوجالان در احزاب کردی موازی پ.ک.ک مثبتتر بوده و آنان از کنار گذاشتن درگیری نظامی با ارتش ترکیه استقبال کردهاند.
یادآوری میشود هر چند پ.ک.ک قدرتمندترین تشکل کردی ترکیه به حساب میآید اما کردها دو حزب سیاسی دیگر هم دارند که یکی از آنها غیرقانونی خوانده شده و دیگری در داخل ساختار سیاسی ترکیه فعالیت مینمایند. بعضی با اشاره به سابقه و مواضع متفاوت کردها مدعی شدهاند که نوعی تقسیم کار میان بخش نظامی و بخش سیاسی کردهای ترکیه صورت گرفته و بخش سیاسی مأموریت پیدا کرده است تا راهی برای حل مسایل میان کردها و دولت ترکیه پیدا کند تا قدرت کردها تضعیف نشود.
4- شاخه سوری پ.ک.ک (PYD) و حزب دموکراتیک کردی سوریه (قسد) اعلام کردهاند بیانیه اوجالان یک بیانیه داخلی ترکیه است و شامل کردهای سوریه نمیشود. این دو حزب سوری اعلام کردهاند سلاح را زمین نمیگذارند و در مقابل تهاجمات ارتش ترکیه خواهند ایستاد. قسد ضمناً در مقابل درخواست جولانی فرمانده تحریرالشام و حاکم فعلی سوریه مبنی بر ادغام در ارتش جدید سوریه (تحت فرماندهی وزارت دفاع) اعلام کرده است تنها در صورتی که بهصورت کامل و یکجا و در قالب یک یگان مسلح با فرماندهی کردی پذیرفته شوند حاضرند در ارتش جدید سوریه فعالیت نمایند که این درخواست از سوی حکومت سوریه پذیرفته نشده است. بنابراین به نظر نمیآید بیانیه اوجالان تأثیری در وضعیت کردهای سوریه ایجاد کند.
5- حکومت اقلیم کردستان عراق به رهبری بارزانی از بیانیه اوجالان استقبال کرده است. استقبال اقلیم به این دلیل است که اربیل تلاش میکند رهبری کردها را به دست بگیرد و این در حالی است که پ.ک.ک خود را محور کردها به حساب آورده و رابطه چندانی با اقلیم کردی عراق و خانواده بارزانی ندارد. اقلیم کردستان عراق سالهاست که با حکومت فعلی ترکیه روابط سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی ـ نظامی دارد و ترکیه شریک اول اقتصادی آن میباشد. بنابراین از چشم پ.ک.ک، حکومت اقلیم کردستان عراق بیش از آنکه متحد کردهای ترکیه باشد، متحد حکومت اردوغان است. از سوی دیگر اقلیم کردستان عراق از حیث تاریخی و جمعیتی در وضعیتی قرار ندارد که بتواند رهبری کردهای ترکیه را هم نمایندگی کند. با این وصف در محیط منطقهای هم بیانیه اوجالان کاربرد چندانی نخواهد داشت.
6- مواضع دولت ترکیه درخصوص بیانیه اوجالان هم از عدم اعتماد آن به اجرائی شدن بیانیه رهبر 75 ساله پ.ک.ک خبر میدهد، اردوغان و متحد او «دولت باغچلی» رئیس حزب حرکت ملی، که حسب ظاهر، اوجالان را وادار به نوشتن بیانیه انحلال و خلع سلاح پ.ک.ک نموده و حتی بعضی گفتهاند اساساً بیانیه را دولت ترکیه نوشته و اوجالان وادار به قرائت و امضای آن شده است، در اولین اظهارات خود اعلام کرد اقدامات نظامی علیه پ.ک.ک را متوقف نمیکند تا آنچه در بیانیه آمده واقعاً اجرائی شود. دو روز پس از صدور بیانیه اوجالان، نیروی هوائی ارتش ترکیه چهار نوبت مواضع پ.ک.ک در عراق را مورد حمله قرار داد و خود این ضمن اینکه از عدم اطمینان اردوغان از پذیرش بیانیه توسط کردها حکایت مینماید، بیانیه را ناکافی میداند و به نابودسازی نیروهای این حزب از طریق حملات هوائی ادامه میدهد. پیش از این اردوغان با «صلاحالدین دمیرتاش» رهبر حزب دموکراتیک خلق (کردی) توافقنامهای امضا کرد اما به زودی آن را کنار گذاشت و این حزب را منحل اعلام کرد. این پس از آن بود که این حزب موفق به کسب 11 درصد از کرسیهای پارلمان ترکیه شد. اردوغان گمان میکرد با شدت عمل علیه کردها بهتر به نتیجه میرسد تا از طریق توافق و بیانیه سیاسی. بنابراین میتوان متأسفانه پیشبینی کرد که درگیری نظامی میان ارتش ترکیه و نیروهای پ.ک.ک استمرار پیدا میکند.
7- همانطور که طی روزهای پس از صدور بیانیه شاهد بودیم ابتکار اوجالان ـ اردوغان به جایی نمیرسد و حتی ممکن است تشدید درگیریهای نظامی بین ارتش و پ.ک.ک را در پی داشته باشد. اوجالان در طول 27 سال تبعید چندبار از جمله در سال 1391 / 2012 از اعتقاد خود به ضرورت زندگی مسالمتآمیز با دولت ترکیه صحبت کرده اما به نتیجه نرسیده است. مواضع ناهمخوان فرماندهان میدانی پ.ک.ک هم نشان داد، اوجالان دیگر جایگاه سابق را میان کردهای ترکیه ندارد و آنچه تعیینکننده کیفیت روابط بین دولت و کردها است را نیروهای میدانی تعیین مینمایند. از آن طرف اردوغان و حزب عدالت و توسعه و روزنامههای وابسته به این حزب که از این بیانیه به عنوان «یک دستاورد مهم سیاسی» یاد کردهاند، چندان دستاوردی نداشتهاند. مسئله کردهای ترکیه و سوریه حل نشدهاند و بیانیه نمیتواند 41 سال درگیری را به راحتی به فضای «زندگی مسالمتآمیز میان کردها و ترکها» در ترکیه تبدیل نماید. طی 20 سال گذشته، بارها ارتش با هواپیمای جنگی به مواضع و نیروهای پ.ک.ک در شهرهای مختلف کردی در داخل و خارج ـ از جمله وان ـ حمله کرده که این نوع مواجهه با شهروندان یک کشور عجیب و استثنایی است. البته تا آنجا که به ایران مربوط میشود، جمهوری اسلامی خواستار حل و فصل واقعی ـ نه مانوری ـ مسائل میان کردها و دولت این کشور میباشد.
شرق
درحالیکه از زمان تحلیف دونالد ترامپ اخبار بینالمللی شتاب بیشتری گرفته است، دیپلماسی عربستان سعودی در اوج قدرت قرار دارد.
در ۱۲ فوریه گذشته، ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ پس از یک گفتوگوی تلفنی طولانی توافق کردند که برای دستیابی به صلح در اوکراین، مذاکراتی فوری با حمایت عربستان سعودی آغاز شود. در این راستا، وزیر امور خارجه آمریکا مارکو روبیو و همتای روسیاش سرگئی لاوروف، در ۱۸ فوریه در ریاض دیدار کردند و وزارت خارجههای دو کشور اعلام کردند که بهزودی نشستی بین رؤسای جمهور دو کشور برگزار خواهد شد. عربستان سعودی که در طول این مناقشه به سیاست بیطرفی خود وفادار مانده است، از روابط ویژهاش با ایالات متحده و روسیه بهره میبرد تا خود را بهعنوان یک قدرت دیپلماتیک واقعی مطرح کند و درعینحال منافع خود را نیز تأمین کند.
از ابتدای مناقشه، این پادشاهی انتخاب کرد که حمله روسیه به اوکراین را محکوم نکند و از پیروی از سیاست انزوای روسیه که از سوی دولت قبلی آمریکا پیش برده میشد و اروپاییها نیز از آن پیروی میکردند، خودداری کرد. با وجود تحریمهای اقتصادی، عربستان روابط تجاری خود با مسکو را با خرید نفت روسیه با قیمت پایین برای مصرف داخلی و صادرات نفت خود که از نظر اقتصادی سودآورتر است، حفظ کرد. این پادشاهی به همکاری نزدیک با روسیه برای تأثیرگذاری بر قیمت نفت با توجه به ظرفیتهای هر دو کشور ادامه داد.
اوج این همکاری، دیدار ولادیمیر پوتین از ریاض در ۶ دسامبر ۲۰۲۳ بود که نشاندهنده فاصلهگرفتن از همراستایی کامل با واشنگتن بود. این دیدار که هم از طرف کرملین و هم از سوی پادشاهی عربستان سعودی به نمایش گذاشته شد، نمادی از تمایل به تعادل دیپلماتیک بود.
با این حال، محمد بن سلمان با فاصلهگرفتن از دولت بایدن نمیتوانست تصور کند که تنها دو سال بعد، بازگشت ترامپ جسارت او را پاداش خواهد داد. ریاض از انتخاب مجدد دونالد ترامپ خشنود شد، چراکه در دوره قبلی ریاستجمهوری او روابط بسیار خوبی با وی داشت. درحالیکه رهبران دو کشور علاقه متقابلی به یکدیگر نشان میدادند، مبادلات تجاری بین دو کشور نیز بسیار پربار بود. این پادشاهی همچنین با داماد دونالد ترامپ، جرد کوشنر، روابط مالی مهمی برقرار کرد و نزدیک به دو میلیارد دلار در شرکتAffinity Partners او سرمایهگذاری کرد. محمد بن سلمان با آگاهی از انتظارات دولت جدید، سریعا وعده سرمایهگذاری در اقتصاد آمریکا به مبلغ حدودا ۶۰۰ میلیارد دلار در طول دوره جدید ریاستجمهوری ترامپ را داد که به گرمی مورد استقبال ترامپ قرار گرفت.
ازاینرو پادشاهی عربستان سعودی قصد دارد از تلاشهای میانجیگری برای پیشبرد برنامههای خود در دیگر پروندههای منطقهای استفاده کند.
اولا، این کشور امیدوار است در ازای این اقدامات، تضمینهای امنیتی بیشتری از ایالات متحده دریافت کند و از حمایت آنها در توسعه برنامه هستهای غیرنظامی خود که شامل غنیسازی اورانیوم تا حد مشخصی است، بهرهمند شود.
ثانیا، با توجه به اجلاس سران عرب که در چهارم ماه مارس در مصر برگزار شد، عربستان سعودی تلاش کرد تا اثرات منفی اظهارات جنجالی رئیسجمهور آمریکا درباره اخراج فلسطینیها از غزه برای ساخت یک «ریویرا» در جهان عرب را محدود کند. ریاض که میزبان اصلی اماکن مقدس اسلامی است و رهبری جهان اسلام سنی را برای خود قائل است، نمیتواند برنامه دونالد ترامپ برای غزه را بدون خطر برانگیختن افکار عمومی خود بپذیرد. در همین راستا، این پادشاهی در روز جمعه ۲۱ فوریه، یک اجلاس غیررسمی با کشورهای نفتخیز خلیج فارس شامل اردن و مصر برگزار کرد تا گزینههای معتبری برای جایگزینی با برنامه دونالد ترامپ بررسی شود.
در نهایت، محمد بن سلمان هم برای تضمین صادرات نفت بهویژه به چین، و هم برای اجرای موفقیتآمیز پروژه Vision 2030 در زمینه توسعه اقتصادی و گردشگری پس از نفت، نیاز مبرمی به ثبات در خلیج فارس دارد، بنابراین ولیعهد عربستان از تشدید تنشهای نظامی بین اسرائیل و ایران که میتواند به اهداف او آسیب برساند، هراس دارد.
ریاض، مذاکره با ایران را به جای حمایت از حملات پیشدستانه به تأسیسات هستهای ایران ترجیح میدهد. از سوی دیگر، دونالد ترامپ نیز برای مهار فعالیتهای نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، جلوگیری از تشدید تنشها با ایران، یافتن شرکایی برای مشارکت در بازسازی غزه و همچنین برای تأثیرگذاری در اوپک و تنظیم قیمت نفت به عربستان سعودی نیاز دارد. فراموش نکنیم که چهلوهفتمین رئیسجمهور آمریکا در ژانویه گذشته به ریاض دستور داد تا تولید خود را تعدیل کند تا درآمدهای روسیه کاهش یابد و آنها را به مذاکره برای صلح در اوکراین ترغیب کند. در نهایت، در یک فضای بینالمللی بسیار بیثبات، محمد بن سلمان بهخوبی بر اصول واقعگرایی سیاسی تسلط دارد و با دوری از ملاحظات اخلاقی، به بهترین شکل ممکن منافع پادشاهی خود را تأمین میکند.
جوان
نامه ترامپ به «مقصد» نمیرسد
غلامرضا صادقیان
نامه ترامپ به رهبری ایران که در آن تهدید کرده «یا مذاکره کنید یا برای شما بد میشود» از چه زاویهای باید دیده شود تا هدف اصلی نامه معلوم باشد؟ فرضهای ما اینهاست: اول، ترامپ به تجربه میداند که ایران با این شرایط مذاکره نمیکند. دوم، ترامپ به کارایی فشار حداکثری جدید خود شک دارد، زیرا صبر نکرد تا اثر آن را ببیند و تهدید و نامه جدید او اثرگذارتر شود. سوم، رویکرد کلی ترامپ خرجنکردن برای جنگ است و او در گذشته هم نشان داده از یک جنگ گسترده و فراگیر منطقهای بعد از بمباران احتمالی مراکز هستهای ایران رویگردان است؛ و چهارم، ترامپ به فشار طرفداران مذاکره با امریکا در ایران امید دارد و این نامه هم برای تحریک این گروه و فشار بیشتر است.
با این چهار فرض از میان دو نتیجه محتمل، یک نتیجه به این سمت مایل میشود که ارسال این نامه به امید انجام مذاکره است، اما فرض اول آنقدر جدی و قوی است که نتیجه دوم را هم درنظر بگیریم که ترامپ قصد هدفقراردادن مراکز هستهای ایران را دارد و این نامه بعد از یک مانور شبیهسازی حمله به ایران، برای آن است که نشان دهد قبل از حمله اتمامحجت کرده تا هم ایرانیهای طرفدار مذاکره را توجیه و قانع کند و هم دستاویزی بینالمللی داشته باشد. با اینحال جنگ تازه در منطقه برای امریکا کار آسانی نیست، بلکه کاری سخت است که هیچکس بهویژه شروعکننده جنگ نمیتواند سرنوشت آن را پیشبینی کند.
پس این نامه چرا فرستاده شد؟ معتقدم این نامه فقط بخشی از پازل تبلیغاتی امریکا است که در آن ترامپ با ترساندن دنیا دنبال افزایش درآمدهای امریکا از کشورهای دیگر است. امریکا در دو ماه اخیر بیشتر همین رویکرد ترساندن و تهدید را پیش گرفته است. در گذشته نیز حمله به همسایگان ایران با همین راهبرد بود و هدف نهایی آن حملات، تسلط بر ایران و تسلیمکردن یا فروپاشی نظام ایران ارزیابی میشد. اکنون امریکا یک تاریخ سراسر شکست و خسارت در منطقه غرب آسیا دارد و در دو ماه اخیر نیز رویگردانی و ایستادگی متحدان خود را تجربه کرده است. حتی برخی پیشبینی کردهاند اقدام متقابل اروپا، کانادا، مکزیک، برزیل و چین در افزایش تعرفه روی کالاهای امریکا بزرگترین رکود را به اقتصاد این کشور وارد خواهد کرد و شاید دلیل تعلیق دوباره تعرفههای مکزیک و کانادا نیز همین نوع ارزیابیها باشد. میتوان از امریکا خواست بهجای اینکه ایران را بمباران کند تا دنیا حساب ببرد، همچون گذشته دنیا یا متحدان منطقهایاش را بمباران کند تا ایران حساب ببرد! یا دستکم همین طرحهای تعرفهای خود علیه چین و کانادا و اروپا را با موفقیت پیش ببرد تا شاید روی ایران اثر بگذارد!
میتوان بر اساس خطمشی جمهوری اسلامی پیشبینی کرد که پاسخ ایران به نامه چه باشد؛ حتی پاسخی به این نامه - بر فرض که اجازه داده شود که به مقصد برسد- داده نخواهد شد. خواهیم دید که از امروز طرفداران مذاکره با امریکا خواهان افشای متن نامه خواهند شد زیرا قلباً احساس میکنند که ترامپ پیامهای خوبی برای آنان فرستاده است و نیت بدی از مذاکره ندارد! اما در آینده نزدیک شاهد خواهیم بود که این نامه و احساسات ایشان و بیشتر کارهای تبلیغاتی ترامپ فراموش خواهد شد و دنیا بر اساس واقعیتهای موجود که مبتنی بر شواهد واقعی است، پیش خواهد رفت، نه بر اساس احساسات یک رئیسجمهور نمایشی خودشیفته.
جام جم
حقوق حقه ایران در انپیتی و گزارش اخیر آژانس
محمود نبویان
اخیرا آقای گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی به شورای حکام را ارائه داده و بعد طبق روال سابق همین دستمایه اظهارات ضدایرانی اروپاییها و آمریکا شده است که البته واضح است، خود این کشورها پشتپرده تنظیم چنین گزارشهایی هستند. در این گزارش چند اشکال به برنامه هستهای ایران وارد شده است.
اشکال اول در قالب این سؤال بوده که چرا ایران غنیسازی ۶۰ درصد دارد؟ اشکال دوم طبق این گزارش این است که ذخایر ۶۰ درصد ایران به ۲۷۵ کیلوگرم رسیده است. اشکال سومی که مطرح شده، این است که چرا ایران پروتکل الحاقی را اجرا نمیکند، اشکال چهارمی که نگارندگان گزارش مدعی آن بودهاند، این است که چرا ایران تعدادی از بازرسان آژانس را نپذیرفته و درنهایت آژانس در این گزارش مدعی شده نمیتواند صلحآمیز بودن فعالیتهای ایران را تایید کند.
در پاسخ به این ادعاها باید به این نکته توجه داشت که ایران عضو انپیتی است و در ماده ۵ این پیمان بینالمللی آمده که هر کشور عضو این معاهده، سه حق غیرقابل نقض دارد؛ تحقیق و توسعه، تولید و استفاده و بهرهبرداری از فناوری و مواد هستهای و شرط همه اینها، صلحآمیز بودن این فعالیتها و اقدامات است.
ایران در حال حاضر تنها یک رآکتور هستهای ۱۰۰۰مگاواتی در بوشهر ویک رآکتور تحقیقاتی درتهران دارد. این درحالی است که باید طبق برنامه، این میزان به ۲۰هزارمگاوات برسد تا مشکل کشور دربحث ناترازی انرژی حل شود. تلاش ایران برای تولید سوخت، قطعا دراین راستا برای محروم نماندن مردم کشورمان ازاین حق طبیعی است. کشورهای مدعی، علیه ایران در حالی در مورد افزایش انباشت سوخت هستهای کشورمان انتقاد میکنند که خودشان دهها رآکتور اتمی دارند. مشخصا فرانسه بیش از ۷۰ درصد برق کشورش را اینگونه تامین میکند. علاوهبراین، بیش از یک میلیون بیمار سرطانی نیاز مبرم به رادیوداروهایی دارند که توسط رآکتور تهران تولید میشود که این رآکتور به سوخت نیاز دارد. درواقع، لیستبلندی از استفاده صلحآمیز از انرژی و مواد هستهای وجود دارد که از حوصله این مقال خارج است. در این بین، ادعای آژانس که تولید سوخت ۶۰ درصد توجیه غیرنظامی ندارد، کاملا زیر سؤال است؛ چراکه آمریکاییها خودشان قبل از انقلاب برای رآکتور تحقیقاتی تهران سوخت ۹۳درصد به رژیم قبلی داده بودند. علاوهبر این، در جایی از معاهده انپیتی هم صحبت ازتعیین میزان درصدغنیسازی اورانیوم یامقدارمواداتمی به میان نیامده وتاکید صرفا بر استفاده صلحآمیز ازموادوفناوری هستهای است؛ بنابراین نه اینکه ایران غنیسازی ۶۰درصدی انجام میدهد و نه این موضوع که میزان این نوع سوخت به ۲۷۵ کیلوگرم رسیده، هیچکدام ناقض انپیتی نیست، اما در پاسخ به عدم اجرای پروتکل الحاقی هم باید گفت اجرای داوطلبانه این پروتکل از سوی ایران که از سال ۹۴ الی ۹۸ صورت گرفته، مشروط به اجرای برجام و برداشتن تحریمهای ایران بود. دراین زمینه، این ملت ایران هستند که باید در موضع مطالبهگری باشند، و دول غربی باید پاسخگو باشند که چرا نقض عهد کردند. غرب در طول این مدت نهتنها تحریمها را برنداشته بلکه بر تحریمهای ایران نیز افزوده است، اما درباره اینکه ایران چرابه برخی ازبازرسان اجازه ورود نداده، به طور مشخص برخی از بازرسان جاسوس بودهاند و اخیرا هم ایران چند نفر از بازرسان را حین جاسوسی دستگیر کرد که در کفششان تراشه کار گذاشته شده بود. نکته بعدی اینکه طبق انپیتی، ایران مانند هر کشور دیگر عضو به لحاظ قانونی این حق را دارد که طبق صلاحدید به هر بازرسی که خواست، ویزا بدهد یا ندهد؛ بنابراین این اقدام ایران هیچ منع یا اشکال قانونی ندارد. به این ترتیب، روشن است که تمام موارد ادعاشده علیه ایران در گزارش اخیر آژانس هیچ مبنای فنی وقانونی ندارد. باز هم آقای گروسی اثبات کرده که نگاهی سیاسی به موضوع هستهای ایران دارد.
رسالت
سعید برند
رها عبداللهی
آگهی تلویزیونی یکی از پلتفرمهای فروش اینترنتی که سال گذشته منتشر شد، میزانسن سولهای بزرگ بود که زنان و مردان کارگر بستههای کالا را از روی نوار نقاله برمیدارند و در چرخدستیهای بزرگ میچینند. نمای بعدی زنی است که در حالی که لبخند روی لب دارد، با سختی چرخدستی را هل میدهد و به سمت ماشین میبرد. لحظهای بعد، موقعیت خیابان است. همان زن را پشت فرمان وانتبار میبینیم. هوا بارانی و ماشین خراب است. زن با همان لبخند و سختی توأمان، ماشین را راه میاندازد و بالاخره بسته را به دست مشتری میرساند.
این آگهی تلویزیونی در ظاهر تصویر زنی است که در ساحت فردی قدرتمند و مستقل و در ساحت اجتماعی شادیآفرین است اما باطن آن یک ارتجاع است؛ ارتجاعی به قرن نوزدهم میلادی و اتفاقی که در غرب، سرنوشت زن و خانواده را دستخوش مخاطرات جدی کرد.
قرن ۱۹ میلادی در اروپا انقلاب صنعتی رخ داد و ماشینهای بخار و کارخانجات عظیم مثل قارچ یکی یکی در شهرها سبز میشدند. حرص و طمع تولید هرچه بیشتر، سرمایهداران را به عنوان متولیان تولید در انقلاب صنعتی واداشت تا در رقابت با یکدیگر به دنبال جذب هرچه بیشتر نیروی کار باشند و حتی زنان و کودکان را هم به عنوان نیروی کار ارزان به کارخانهها بکشانند. البته این اتفاق خیلی هم ساده نبود. زنان همیشه در خانه بودند و حتی اشتغالشان به کارهایی چون پارچهبافی، در خانهها و پای دستگاههای ساده بود تا هم به امورات خانه مشغول باشند، هم به معیشت خانه کمک کنند اما زمینه نگاه تحقیرآمیز به زن و نادیدهانگاری شأن و حقوق او در خانه، فرصت مناسبی به دست تبلیغاتچیهای سرمایهداری داد تا با شعارهای جذاب او را به کارخانهها بکشانند.
حالا زنی که تا پیش از آن از حقوق اولیه خود در خانه محروم بود - چه رسد به حقوق اجتماعی مثل حق رای و اعتراض- شعارهای زیبایی درباره حقوق مالکیت و آزادی و برابری جنسیتی میشنید. همین شعارها بود که خیلی زود زنان زیادی را در اروپا و آمریکای شمالی پای ماشین کارخانجات بزرگ نساجی نشاند. آنان میتوانستند برای خودشان درآمد داشته باشند و این حق به رسمیت شناخته میشد. همچنین با حضور در کارخانهها احساس هویت جمعی را تجربه کنند که تا پیش از آن تجربه نکرده بودند. ظاهرا فوقالعاده بود اما کمکم باطن هولناک آن خود را نشان داد. زنان برای انجام کارهای مشابه، اغلب نصف یا کمتر از مردان دستمزد میگرفتند. آنها ساعات طولانی، گاهی اوقات تا ۱۴ ساعت در روز، تحت شرایط خطرناک و ناسالم کار میکردند و با آزار جسمی و جنسی ناظران و کارفرمایان مرد مواجه بودند. زنان حتی درباره شرایط کاری یا دستمزد خود توان اظهارنظر نداشتند. همچنین از آنها انتظار میرفت پس از یک روز طاقتفرسا در کارخانه، به وظایف خانهداری خود نیز رسیدگی کنند.
همین شرایط رنجآور، جرقه نخستین جنبشهای زنانه را به وجود آورد. تومارهای اعتراضی و اعتصابها در مقابل استثمار نظام سرمایهداری بود که ۸ مارس یا همان روز جهانی زن را به وجود آورد. ۸ مارس سالگرد سوزاندن ۱۲۹ کارگر معترض زن در کارخانه نساجی نیویورک در سال ۱۹۰۷ میلادی توسط همان سرمایهداران است.
نقش اجتماعی زن موضوعی است که نه نظام سرمایهداری حاضر شد از دریچه منافع زنان به آن نگاه کند و نه فمینیسم به عنوان مولود ظلم نظام سرمایهداری به زنان توانست ابعاد آن را درست ببیند. فمینیستها شأن زن را در رقابت با مردان در کسب همه جایگاهها دانسته و طبیعتا نقشهای مادری و خانهداری را مانع این رقابت معرفی میکنند. آنان پس از زندان دانستن خانه، تا آنجا پیش رفتند که تمام روابط و ضوابط خانوادگی و قوانین و محدودیتهای عرفی و شرعی و اخلاقی چون پوشش، محددیت روابط جنسی و منع سقط جنین را هم زندانهای دیگر زن معرفی کردند و از رهاورد این نگاه غلط همه چیز زن از جمله مأمنی به نام خانواده را از او گرفتند و زنی تنها و خسته و رنجکشیده تحویل جهان دادند؛ چیزی که در آمارهای ظلم و تجاوز و ناامنی زنان در اروپا و آمریکا هر روز در خبرها مشاهده میکنیم.
ما در اسلام نگاه جامع و رو به جلویی نسبت به حضور اجتماعی زنان داریم اما متاسفانه اعتماد به نفس بیان صریح آن را نداریم. در این نوشتار مروری فارغ از ملاحظات و تعارفات به این دیدگاه پیشرفته و زنمدارانه خواهیم داشت.
در فرهنگ اسلامی، زنان و مردان به یک اندازه از کرامت انسانی بهرمند بوده و مسؤولیتهای انسانی در اجتماع بشری دارند.
نگاه اسلام این است که زن و مرد از لحاظ ارزشهای انسانی برابرند: اِنَّ المُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ وَالمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَالقانِتینَ وَالقانِتاتِ وَالصادِقینَ وَالصّادِقاتِ وَالصابِرینَ وَالصّابِرات...؛ مرد مسلمان و زن مسلمان درباره ارزشهای الهی و انسانی هیچ تفاوتی با هم ندارند. برای آنان وظایف مشترکی هم تشریع شده که مربوط به جامعه است؛ مثل وظیفه امر به معروف و نهی از منکر یا وظیفه خدمت به خلق یا وظیفه جهاد فیسبیلالله که برای هر کدام به شیوهای امر شده. در کنار این وظایف مشترک، هر کدام وظایف اختصاصی خود را نیز دارند که ساختمان روحی و جسمیشان بر اساس ادای آن وظایف خلق شده و همینها منشأ تفاوتهای زن و مرد است. در راستای این تقسیم وظایف، مرد مدیر خانوادهاش و زن مدیر و بزرگ خانهاش است. بر همین اساس اسلام اصلیترین نقش زن را خانهداری میداند و مسؤولیت بزرگ تأمین آرامش خانه را به عهده او گذارده است. در این رابطه ۳ نکته قابل ذکر و تذکر است.
اول- خانهداری را میتوان یک بار در تقابل با شاغل بودن (مرکز آمار ایران) تعریف کرد که معنای معروف آن نزد افکار عمومی است و یک بار به معنای زن متعهد و ملتزم به خانه (اقبالی، 1401) که مفهوم اصیل آن را بهتر میرساند. پس خانهداری به معنای خانهنشینی نیست، بلکه به معنای اصالت دادن به خانه در عین فعالیت در عرصههای مختلف جامعه است. باید محوریت و اساس بودن نقش زن در خانواده رعایت شود، چرا که اگر زن در خانه کمرنگ شود، هیچ چیز جایگزین آن نمیشود. مثلا مادری، نقشی است که اگر زن به عهده نگیرد، هیچکس قادر به انجام آن نیست. ناگفته پیداست، مادری فقط به معنای حمل و زایمان نیست و پرورش فرزند بیش از پدر بر عهده مادر است. اگر زن بخواهد به فعالیت علمی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی خارج از خانه بپردازد، در صورت حفظ اصالت و محوریت نقشهایش در خانه هیچ منعی وجود ندارد.
دوم- فعالیت بیرون از خانه نباید با حفظ ریحانگی منافات داشته باشد. در فقه اسلام زن میتواند در قبال کار خانه درخواست دستمزد کند. یعنی هیچ الزامی برای انجام کارهایی که به آن خانهداری گفته میشود برای زن وجود ندارد. همچنین هیچ منعی برای مشغولیت او به فعالیت علمی، اقتصادی و حتی سیاسی - اجتماعی نیست اما در روایت حضرت امیرالمومنین علیهالسلام یک شرط مهم ذکر شده و آن مراقبت از ریحانگی است. ایشان میفرمایند: إنّ المَرأَه ریحانَه و لَیسَت بِقَهرَمانَه؛ زن گل لطیف است، نه کارگزار. ایفای نقشهای مهمی که در دستگاه خلقت به عهده زنان گذاشته شده، یعنی ایجاد سکینه (آرامش) در خانواده و مادری کردن، وابسته به حفظ ریحانگی او است. خدشه به ریحانگی زن؛ چه در خانه و چه در جامعه، تعادل امور طبیعی جهان را بر هم میزند.
یافتههای پژوهشی نشان میدهد زنان شاغل دارای افسردگی و اضطراب بالاتری نسبت به زنان خانهدار هستند. (داوود و حبیب، 2018) همچنین رویدادهای استرسزا در بین زنان شاغل بیشتر است و زنان خانهدار از رضایت زناشویی بیشتری برخوردارند. (زارعی، 1398) در جامعه امروزی انتظارات جامعه از زنان برای ایفای نقشهای متعدد و چندگانه همچون مادری، همسری، خانهداری و شغل بیرون از خانه، مسؤولیت خانوادگی و اجتماعی آنان را افزایش داده و منجر به فشار مضاعف شده است. این فشارها عاطفه زنانه را که سرمایه اصلی زن در حفظ نظام خانواده است، مخدوش میکند.
سوم- اثرگذاری اجتماعی منحصر در ظهور اجتماعی دائم نیست. اگر زن در قبال جامعه خود احساس مسؤولیت داشته باشد، مسؤول بودن او موجب میشود دیوارهای خانه مانع اثرگذاری اجتماعیاش نشوند. او میتواند خانه را بسط اجتماعی دهد. (اقبالی، 1401) خانه زن مسؤول میتواند رنگ و بوی فرهنگی - تربیتی به خود گیرد و به مثابه نهادی موثر در عداد نهادهای فرهنگی و آموزشی جامعه ایفای نقش کند. مانند خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها یا بانو امین در اصفهان. یا اینکه در نقش یک قرارگاه اقتصادی ظاهر شود و کشور را در بزنگاههای مهم یاری کند. مانند بانو علمالهدی که ستاد بازسازی اقلام خرابشده در جبهه را راهاندازی کرد و موجب صرفهجویی اقتصادی مهمی برای کشور شد.
کوتاه سخن اینکه، نرمافزار حاکم بر نگاه ما نسبت به نقش اجتماعی زن مهم است؛ یعنی اول حفظ اصالت و احترام نقشهای خانوادگی او و سپس تعریف حضوری که به او و شخصیت و حیثیت زنانهاش آسیب نرساند. ارتجاعی که در دل تبلیغات سرمایهسالارانه دیجیکالا و نظایر آن نهفته است، نه برای نقشهای خانوادگی او ارزشی قائل است، نه حضور اجتماعی امن و آرامی برای او در نظر دارد.
ارسال نظرات