ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری خود (بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ میلادی)، استراتژی فشار حداکثری علیه ایران را تبدیل به مدل راهبردی خود در تقابل مطلق با تهران نمود. او در سال ۲۰۱۸ میلادی، رسما از برجام خارج شد و شبکه متصل و پیوستهای از تحریمهای حداکثری را علیه کشورمان وضع کرد. در آن زمان، رئیس جمهور آمریکا مدعی بود برجام باید تبدیل به یک توافق ترکیبی و همه جانبه با هدف مهار حداکثری ایران شود. تحلیلگران حوزه روابط بین الملل، حتی بسیاری از نزدیکان ترامپ متفق القول بودند که در پایان چهار سال نخست ریاست جمهوری وی استراتژی فشار و مهار حداکثری ایران با شکست مواجه شد؛ زیرا نه خبری از تغییر نظام جمهوری اسلامی و نه خبری از کاهش قدرت مانور جمعی جبهه مقاومت در منطقه (غرب آسیا) بود!
اکنون ترامپ بار دیگر در رأس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن قرار گرفته است. او این بار، مستقیما بر روی «خلع سلاح ایران» متمرکز شده و تاکتیکها، روشها و ابزارهایی را در راه رسیدن به این مسیر در پیش گرفته است. وجه اشتراک دوره اول و دوم ریاست جمهوری ترامپ، اشتراک «استراتژی مهار حداکثری» در آن بوده و از این لحاظ تفاوتی ماهوی میان «ترامپ سابق» و «ترامپ کنونی» وجود ندارد! با این حال پیشرفتهای صورت گرفته در برنامه هستهای ایران (از جمله غنی سازی ۶۰ درصدی در نطنز و فردو) و امکان تبدیل آن به سطح بالاتر (غنی سازی ۹۰ درصدی) سبب شده تا بسیاری از ابزارها و مجاری ریسک پذیر در واشنگتن و تل آویو محدود گردد. طی ماهها و هفتههای اخیر، جریانهای طرفدار مذاکره و توافق با آمریکا مدعی تغییر ماهیت بازی واشنگتن در نظام بین الملل (متعاقب حضور ترامپ در مسند قدرت) شده و بر همین مبنا، در صدد ساده سازی استراتژی مهار حداکثری آمریکا در تقابل مطلق با کشورمان بر آمده اند! با اینحال بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص عدم شرافتمندانه، هوشمندانه و عزتمندانه بودن مذاکره با آمریکا، نقطه آشکارساز انهدام منظومه استراتژیک ترامپ در قبال تهران محسوب میشود.
صورت مسئله مشخص است؛ رئیس جمهور آمریکا نه تنها در دوره قبلی حضور خود در کاخ سفید (بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰)، بلکه در دوره جدید نیز بر روی «استراتژی مهار حداکثری» و متعاقبا «خلع سلاح همه جانبه تهران» تمرکز داشته و حتی سیگنالهای ظاهرا ایجابی وی در خصوص مذاکره با کشورمان نیز ناظر بر همین استراتژی بوده است. تدوین و ارائه سند راهبردی آمریکا در سال ۲۰۲۵ میلادی، موید همین موضوع است:جایی که ترامپ صرفاً بر روی مسئله هستهای کشورمان تمرکز نکرده و آدرس نوعی «توافق جامع با ایران» را به نظام بین الملل مخابره نموده است. این توافق جامع، چهار مولفه کلان دارد:پرونده هسته ای، پرونده موشکی، پرونده منطقهای و پرونده حقوق بشر در ایران. در حقیقت ترامپ در صدد تبدیل «استراتژی فشار حداکثری» به «ابر استراتژی مهار حداکثری ایران» بوده و تاکتیکها، گفتارها و رفتارهای خود و دیگر اعضای کاخ سفید و وزارت خارجه و دفاع آمریکا را نیز حول همین محور راهبردی تعریف کرده است. در این میان، برخی مخاطبان داخلی و بین المللی، بدون توجه به نقشه راه استراتژیک و مدل راهبردی ترسیم شده در کاخ سفید (در تقابل مطلق با موجودیت ایران)، بر روی تاکتیکها و الفاظ ترامپ و روبیو متمرکز هستند! باید از این خطای محاسباتی و راهبردی پرهیز کرد.
در این میان، قاعده کلان دیگری نیز وجود دارد که باید نسبت به آن توجه داشت. اینکه مواجهه با موجودیت ایران اسلامی، راهبرد مشترک جریانهای قدرت در آمریکاست و ظهور دولتهای گوناگون، تاثیری در اصل دشمنی این کشور با ایران و متعاقبا، ثبات فرمولهای استراتژیک و راهبردی جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با توطئههای دشمن اصلی ما (آمریکا) نخواهد داشت. طی سالها و دهههای گذشته و اخیر، بارها رسانههای آمریکایی و اروپایی و متاسفانه برخی جریانهای داخلی تلاش کرده اند با تفکیک سیاستمداران آمریکایی از یکدیگر، یکی را مصداق عقلانیت و دیگری را مصداق تندروی معرفی کنند! با این حال نباید فراموش کرد که طی ۴۶ سال اخیر، راهبردهای ضد ایرانی در کاخ سفید و سیاست خارجی آمریکا ثابت بوده و طی سالهای ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۸ میلادی نیز ثابت خواهد بود. از این رو نباید در قبال این القای نادرست تسلیم شد و تن به دوگانههای ساختگی در آمریکا داد.
حمایت آمریکا از اغتشاشات سال ۱۴۰۱ در ایران، امتناع دولت بایدن از بازگشت به توافق هستهای و حمایت مطلق واشنگتن از نسل کشی غزه و. جملگی مصادیق سیاست خارجی مداخله گرایانه و وحشیانه دموکراتها در منطقه غرب آسیا بود. اکنون این رویکرد، از سوی دولت ترامپ نیز در حال تکرار است ما در تدوین دکترین دولتهای آمریکایی، نگاه و رویکرد کلان تهدید محور نسبت به ایران اسلامی را مشاهده میکنیم.
حنیف غفاری
ارسال نظرات