- حنظله گوشی «نفتالی بِنِت» را هک کرد
- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
پنجشنبه ؛ 04 دی 1404 یادداشت روزنامههای پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

ماجرا از این نقطه آغاز شد

اعتراف صهیونیستها به شکست
رژیم صهیونیستی در اوج عصبانیت و وحشیگری هر روز برای خروج از تله محور مقاومت، دیوانهوار مناطق مسکونی را در غزه، بیروت و دمشق بمباران میکند، اما نه تنها نمیتواند راهی برای فرار از تله شکست پیدا کند، بلکه هر روز بر موج نفرت افکار عمومی جهان علیه رژیم سفاک و اشغالگر افزوده میشود و آثار ناشی از مرگ انتظاری را تجربه میکند.
حقیقت این است که به فرمایش رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی «عملیات طوفان الاقصی ۷۰ سال رژیم صهیونیستی را به عقب برگرداند». عملیات طوفان الاقصی تغییر وضعیت مقاومت فلسطین از حالت پدافند و دفاع به میدان آفند و حمله (در چارچوب قوانین و قطعنامههای سازمان ملل متحد) بود و این تغییر وضعیت به معنی زیر پا گذاشتن (تقریباً) تمام خطوط قرمز اشغالگران صهیونیست و زیر پا گذاشتن دکترین چهار وجهی بن گوریون و آغازی بر پایان عمر رژیم اشغالگر است.
رژیم صهیونیستی از همان روزهای آغازین نبرد طوفان الاقصی (که شیرازه امور از دستشان خارج شده بود و اگر امریکا وارد میدان نمیشد، چه بسا که شاید جهان شاهد سقوط و فروپاشی صهیونیستها میشد) خود را شکست خورده میدان نبرد میدانستند. در آن روزهای اولیه یورش وحشیانه رژیم صهیونیستی به غزه، دو گزاره و دو دیدگاه از سوی سران رژیم صهیونیستی بیش از همه مواضع و اظهارنظرها جلب توجه کرد:
بنیگانتس (وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی) تنها ۲۰ روز پس از آغاز حمله به غزه ضمن اعتراف رسمی به قدرت حماس گفت: «هیچ علاقهای به گسترش دامنه جنگ نداریم. ولی جنگی طولانی در پیش داریم (که در آن جنگ) یا ما میمانیم یا حماس».
در همین حال نتانیاهو، نخست وزیر رژیم کودککش نیز در اظهاراتی موازی با وزیر دفاع خود گفت: «جنگ غزه سخت و طولانی خواهد بود». این دو جمله کوتاه به این معنی بود که صهیونیستها پذیرفتهاند که حماس یک نیروی ورزیده و بلکه یک تفکر ریشه دوانده در سرزمین فلسطین است که اولاً قدرت تحمیل اراده و طولانی کردن جنگ را دارد و ثانیاً به زعم صهیونیستها ممکن است پیروز جنگ هم باشد.
یک سال پیش در هجدهم مهرماه ۱۴۰۲ تنها سه روز پس از طوفان الاقصی و آغاز حملات وحشیانه صهیونیستها به غزه، حضرت آیتالله خامنهای در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح با نگاهی ژرف و دقیق فرمودند: «در این قضیه ۱۵ مهر به این طرف، رژیم غاصب صهیونیستی هم از لحاظ نظامی هم از لحاظ اطلاعاتی (و هم از لحاظ اخلاقی) یک شکست غیر قابل ترمیم خورده. شکست را همه گفتند، من تأکیدم به غیرقابل ترمیم بودن است. من میگویم این زلزله ویرانگر توانسته است بعضی از سازههای اصلی حاکمیت رژیم غاصب را ویران کند که تجدید بنای آن سازهها به این آسانی امکانپذیر نیست». اینک نتیجه و حاصل یک سال تلاش وحشیانه صهیونیستها در منطقه چیزی نیست جز:
۱ـ شکست سنگین در تحقق اهداف سهگانه اعلام شده.
۲ـ تبدیل جنگ «فلسطینی/اسرائیلی» به جنگ چندجبههای محور مقاومت با صهیونیستها.
۳ـ تلفات بسیار سنگین و بیسابقه انسانی (کشتهها، مجروحان و معلولان) اشغالگران در طول ۷۵ سال گذشته.
۴ـ گسترش بحرانهای روحی، روانی و امنیتی در بین ساکنان سرزمینهای اشغالی.
۵ـ نابودی دکترین بن گوریون و افتضاح وحشتناک رژیم در حوزه تأمین امنیت هوایی موسوم به گنبد آهنین.
۶ـ مرگ انتظاری و انتقال ترس و وحشت به ساکنان شهرکهای صهیونیستنشین در سرزمینهای اشغالی.
۷ـ تحمیل هزینههای فوق سنگین نظامی و امنیتی به رژیم.
۸ـ فروپاشی اقتصادی اشغالگران به ویژه اقتصاد توریسم و فروش تسلیحات نظامی.
۹ـ بالاگرفتن اختلافات و شکافهای سنگین سیاسی در حاکمیت رژیم صهیونیستی.
۱۰ـ خنثی شدن تلاشهای ماشین رسانهای غرب و مخدوش و لجن مال شدن چهره رژیم در افکار عمومی جهان.
۱۱ـ محکومیت سران رژیم در دیوان بینالمللی دادگستری برای اولین بار.
۱۲ـ بازشدن پای ایران به معرکه جنگ و تسریع در فروپاشی رژیم.
۱۳ـ مشکلات عظیم تخلیه شهرکهای شمالی و آوارشدن صدها هزار نفر بر سر سران رژیم.
۱۴ـ ایجاد شکاف و بیانگیزگی در دولتهای غربی در حمایت از رژیم.
۱۵ـ سرایت و گسترش مقاومت غزه و حماس به سرتاسر فلسطین و پیدایش موج جدید از مقاومت در بین همه فلسطینیان.
آثار و نتایج تلخ عملیات طوفان الاقصی برای اشغالگران صهیونیست یادآور سخنان حضرت امام خمینی (ره) در باره پایان جنگ تحمیلی است که فرموده بودند: صدام باید یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش، یا خودکشی کند یا فرار کند. اینک سران رژیم صهیونیستی نیز هیچ راهی جز خودکشی و نابودی یا تخلیه و فرار از سرزمینهای اشغالی فراروی خود نمیبینند

یک سالگی هفتم اکتبر
صلاح الدین هرسنی
شاید کمتر کسی تصور می کرد که حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ حماس بخواهد ابعاد تازه ای بابت تاریخ منازعات اعراب و اسرائیل را باز نماید و تحولات در هندسه ژئوپلیتیک غرب آسیا را در مسیر تازه ای قرار دهد.
حال در یک سالگی هفتم اکتبر، حماس را باید «برنده تاکتیکی» هفتم اکتبر دانست.
برنده بودن تاکتیکی حماس در یک سالگی هفتم اکتبر بدان جهت است که حماس با رعایت «اصل غافلگیری» و عبور از خط «بارلو» به افسانه شکست ناپذیری اسرائیل پایان داد، به گونه ای که ضربه کاری و مهلک هفتم اکتبر، خاطره و وجدان جمعی رهبران اسرائیل را دستخوش یک «تِروما» و زخم روان بزرگی کرده که بعید است که چنین آسیبی به رغم همه جنگ طلبی و ماجراجویی های نتانیاهو ترمیم شود.
به واقع طوفان الاقصی حماس بابت محاسبات در تلفات انسانی، یک شکست بزرگی برای اسرائیل در طول منازعات با اعراب محسوب می شود.
ضمن آنکه تاکتیک و الگوی جنگ نامتقارن حماس موجب شد که تلاش های اسرائیل نتواند در هدف گذاری یعنی دستگیری و نابودی رهبران حماس قرین توفیق شود.
در شرایط حاضر، ناتوانی اسرائیل در دستگیری «یحیی سنوار» رهبر حماس، خلا های امنیتی بزرگی را در قالب «تله های انفجاری» در درون تونل های هزارتوی حفر شده در سراسر زیر زمین غزه برای اسرائیل به وجود آورده به گونه ای که همین ناتوانی نتانیاهو را دچار بحران مشروعیت سیاسی کرده تا یک گام به پایان عمر سیاسی خود نزدیک شود.
افزون بر این، حماس در تبادل اسرا نیز دست بالا را دارد. چراکه تل آویو در گذشته در قبال یک اسیر، هزار فلسطینی را آزاد کرده است. اکنون که تعداد اسیران اسرائیل از سوی حماس بیشتر از صد نفر است، معادله ی یاد شده هم تغییر می کند.
اما بازنده بودن استراتژیک در یک سالگی هفتم اکتبر بدان جهت است که اسرائیل توانست در پاسخ متقابل به طوفان الاقصی و از رهگذر کنش انتقامی،کنترل غزه را از دست بدهد و به عمر دولت «دوفاکتوی» آن پایان دهد و از شهروندان غزه به عنوان سپر انسانی استفاده کند.
گفته می شود که در یک سالگی طوفان الاقصی تمامی زیر ساخت های غزه ویران و به تلی از بتن و آهن تبدیل شده و بالغ بر ۴۱ هزار و ۸۵۱ نفر در غزه کشته و اسرائیل در غزه با کشتار غیر نظامیان، «حمام خون» راه انداخته است.
از منظر ژیوپلیتیک نیز اسرائیل توانست کنترل و نظارت محور «فیلادلفی» یا همان محور «صلاح الدین» را به منظور جلوگیری از انتقال سلاح به جنبش حماس به دست گیرد، چراکه در نگاه اسرائیل این کریدور یکی از مسیرهای سنتی انتقال زیر زمینی سلاح به غزه و جنبش حماس می باشد. همچنین به واسطه این کریدور اعضای شبکه مقاومت می توانست با هستههای حامی فلسطین در کشورهایی همچون سودان، لیبی و مصر برای دریافت برخی تسلیحات یا مواد اولیه برای ساخت انواع موشک و پهپاد ارتباط بر قرار کند.
اسرائیل بعد از کنترل در جنوب غزه، کانون جبهه جنگ را به سمت شمال اسرائیل به منظور ایمن و آزادی سازی انتقال داده است که تلاشی برای بازگشت آورگان اسرائیلی به شمال می باشد. مسئله ای که علت آن گشوده شدن جبهه جدیدی از شمال از فردای هفتم اکتبر از سوی حزب الله بوده است.
چنین هدفی عزم اسرائیل را در مقابله با حزب الله ابتدا در قالب جنگ «پیجرها» و سپس ترور «سید حسن نصرالله» رهبر جنبش «حزب الله» و بسیاری دیگر از فرماندهان تراز اول این جنبش جدی کرده است. هم اینک نیز نشانه هایی بابت حمله اسرائیل به شمال لبنان دیده می شود.

دولت بدشانس یا راکد
سیدمصطفی هاشمیطبا
برخی دوستان میگویند که دولت چهاردهم دولتی بدشانس است. بلافاصله پس از تشکیل با آنکه وفاق را دستمایه دولت قرارداده بود، طرف وفاق که آدمهای خودشان را به دولت هدیه داده بودند، سر ناسازگاری با دولت برداشته و تخریب میکنند. از طرفی مناقشه اسرائیل با ایران بالا گرفته و دولت را در محذور قرار داده است، بنابراین دولت به قول معروف «از اینجا مانده و از آنجا رانده» شده است. عادت داریم که همه مشکلات خود را به عوامل بیرونی نسبت دهیم. این موضوع فقط درباره مدیریت کشور نیست، بلکه این مفهوم از افراد و خانواده شروع میشود و «دگرمقصربینی» تا اداره کشور امتداد مییابد، مثلا خانوادهای با هم تفاهم ندارند، آن را به گردن مادرزن یا مادرشوهر یا فلان شخص میاندازند. از تاریخ 31 مرداد 1403 یعنی رأی به وزرا از طرف مجلس تا امروز حدود 50 روز میگذرد. در این 50 روز که البته در عمر یک دولت بسیار کوتاه، اما از لحاظ فرصت بسیار مغتنم است، دولت حتما شبانهروز کار کرده و البته حوادث مختلفی در کشور را تجربه کرده و از همه مهمتر خود را در میان بحران شدتگرفته غزه و لبنان و سختشدن مقابله ایران و اسرائیل دیده است. برخی میگویند دولت در این بحران چه میتواند بکند، برخی میگویند امکانات دولتی جذب این بحران میشود. برخی میگویند دولت بماند، ببیند آخر کار به کجا میرسد؟ و البته به نظر میرسد دولت همچنان انفعالی عمل میکند و ابتکار خاصی از خود بروز نمیدهد یا دستکم به حرفوحدیث روزگار میگذراند. مثال آن را هم FATF و فیلترینگ و آزادیهای اجتماعی میآورند که آدمهای دولت هریک حرفی میزنند و مثال دیگر هم حرفهای درستوحسابی رئیسجمهور درباره آموزش و پرورش و تربیت دانشآموزان است که به باد هوا میرود و اگر قبول کنند وزارت آموزش و پرورش اصلا به فکر این حرفها نیست، چراکه حرفهای جناب وزیر چیز دیگری است! البته توجیه خواهند کرد، ولی نخواهند توانست، چون بین حرفها رزنانسی وجود ندارد. اتفاقا هرچه دولت در میان بحرانهای بیشتر باشد، باید چابکتر، منعطفتر و تصمیمگیرتر باشد و در مقابل کژیها و ناراستیها محکمتر قدم بردارد. شاید دلیل آنکه دولت همچنان کجدار و مریز راه میرود، آن است که گفتمان مشخصی را انتخاب نکرده است. نقل است نزد یک قاضی، شاکی و متشاکی نشسته بودند و هریک از دیگری شکوه داشتند. شاکی وقتی حرفهای خود را زد، قاضی به تصدیق سر جنباند و وقتی متشاکی حرفهای خود را زد، باز هم سری به تصدیق فرود آورد. شخص ناظری از دوستان قاضی به او گفت این راست میگوید یا آن؟ چرا حرف هر دو را تصدیق کردی؟ قاضی گفت تو هم راست میگویی! دولت نباید چنین باشد. خط مستقیم خود را باید انتخاب کند و بر اساس آن حکم براند. اینکه دولت چه گفتمانی را انتخاب کند، با خود دولت است، ولی پیشنهاد شده بود که دولت گفتمان صرفهجویی و اسرافنکردن و مبارزه با هدرکردن ثروتهای کشور را انتخاب کند که اتفاقا بسیار مناسب زمانهای بحران است و بدون این خطمشی بحرانها تشدید میشود. مثال بسیار ساده و بسیط آن، آن است که دولت تلویحا یا تصریحا تصدیق میکند که روزانه تا 20 میلیون لیتر بنزین و گازوئیل قاچاق میشود و البته سرنخ آن هم دست دولت است و دولت ظاهرا نمیداند، والا مگر ممکن است این حد از پمپبنزینها آنهم در یک استان یا در یک شهر خروجی پیدا کند؟ حتی به نظر میرسد جزئیات امر را هم دولت میداند، ولی نه میگوید و نه عملی انجام میدهد. انتخاب گفتمان دولت چهاردهم بسیار مهم است، همچنان که گفتمان وزارتخانهها باید مورد توجه قرار گیرد. گفتمان وزارت آموزش و پرورش چیست؟ آموزش صرف یا تربیت نورستهها یا چانهزنی امتیاز برای معلمان؟ گفتمان وزارت صمت چیست؟ اداره وزارتخانه یا مدیریت صنعت و معدن کشور؟ گفتمان وزارت کشاورزی چیست؟ هرجومرج فعلی یا به سوی بهینهسازی کشاورزی؟
گفتمان محیط زیست چیست؟ نگهداری بخشهای حفاظتشده کشور یا حل مسئله آلودگی رودخانهها، نشست دشتها و مبارزه با آلودگی پسماندها در کشور. اینکه دولت بهانه بیاورد یا در ذهنش به صداقت بیندیشد که بگذار مسائل سیاسی و دفاعی حل شود تا ابتکارها انجام شود، نشانه ورشکستگی و اطمینان از شکست است (البته دولت چنین نکرده است). همواره در عین مبارزه با استکبار جهانی با فساد داخلی و اسراف هم باید مبارزه کرد، والا فساد و جریانهای نادرست داخلی، خود باعث شکست و تلاشی میشود. خوب است این گفته هنری کیسینجر، رهبر واقعی صهیونیستها و استراتژیست یهودی-آمریکایی را بفهمیم که گفته بود به ایران کاری نداشته باشید؛ خودشان با خودشان درگیرند. آیا نگاه واقعبینانه داخلی جز به این اعتقاد رسیده است؟

هدف ناراضی کردن مردم است؟!
همین دو سه سال پیش بود که قیمت برنج ایرانی در بازار به کیلویی ۱۸۰ هزار تومان و برنج پاکستانی به ۱۰۰ هزار تومان رسید و یک بلبشوی عجیب در سفره مردم ایجاد شد و تنها کسانی که از این بلبشو سود بردند، «سوداگران و دلالها» بودند. این نابسامانی که هرساله با شروع فصل تابستان و بهنوعی برداشت برنج در شمال کشور آغاز میشود، ناشی از مصوبات بالادستی مبنی بر ممنوعیت واردات برنج با اسم حمایت از تولید داخل و برنجکاران شمالی است. سال گذشته دولت سیزدهم برای حمایت از مردم و ثبات در قیمتها، بعد از سالها مصوبه ممنوعیت واردات برنج را لغو کرد و این تصمیم دولت باعث عقب نشینی قابلتوجه قیمت برنج ایرانی و خارجی شد، طوری که برنج ایرانی تا ۴۰ هزار تومان و برنج خارجی تا ۳۰ هزار تومان کاهش قیمت را تجربه کرد. بارها در گزارشهای پیگیرانه این مسئله را یادآور شدیم که دولت سیزدهم در سال ۱۴۰۲ تمام هموغم خود را برای تأمین ارز جهت واردات کالای اساسی گذاشته است و از ابتدای سال ۱۴۰۳ زمزمههای حذف این ارز منجر به رشد قیمت برخی محصولات شده است و تقریباً برای همه مسجل شده بود که امسال از ابتدای مردادماه واردات برنج ممنوع میشود، به همین دلیل بازرگانان اقدام به واردات برنج پاکستانی کردند ولی دست بر قضا در دوره تغییر دولت و روی کار آمدن دولت چهاردهم و بیثباتی تصمیمات جلوی ترخیص برنجهای واردشده گرفته شد و حجم برنج دپوشده در گمرکات کشور به بیش از ۱۰۰ هزار تن رسید و این رویه منجر به نامهنگاری انجمن واردکنندگان برنج با معاون اول شد و اختلافات در بدنه وزارت صمت، جهاد کشاورزی و حتی سازمان برنامه به نوعی عیان شد. ستاد تنظیم بازار ۱۸ تیرماه مصوب میکند که برنجهای واردشده موجود در گمرک تا پایان تیرماه ترخیص شوند اما این ترخیص انجام نمیشود. در این میان شالیکاران و مجمع نمایندگان استانهای شمالی کشور از این عدم ترخیص حمایت میکنند اما بازار به هم میریزد و برنج ایرانی افزایش قیمت پیدا میکند و برنج پاکستانی از کیلویی ۶۰ هزار تومان به بالاتر از ۸۰ هزار تومان میرسد.
این رویه بدون شک منجر به بلبشو در بازار برنج خواهد شد و هزینههای خانوار ایرانی و به همان نسبت افزایش و وضعیت تورم در سفره مردم را تحت تأثیر میگذارد. در این میان بازهم بازار دلالی و سوداگری احیا میشود، اما متضرران این روند تنها مردم هستند.
چند سؤال و مسئله
آیا غیرازاین است که کشور ایران در حال حاضر با خشکسالی و کمبود آب دست و پنجه نرم میکند و متأثر از همین موضوع در برخی مناطق کشور کشت برنج کلاً ممنوع و اراضی زیرکشت برنج در شمال کشور کاهش قابلتوجهی پیداکرده است و این یعنی کاهش تولید برنج در داخل کشور و کاهش یعنی کمبود و این کمبود یعنی سوداگری و افزایش بیقاعده قیمت برنج در کشور. پس چرا اصرار میشود در چنین شرایطی واردات برنج به کشور ممنوع شود؟ با علم این ممنوعیت «از ابتدای مرداد تا ابتدای آذر»، چرا اجازه ترخیص برنجهای واردشده قبل از این بازه زمانی داده نمیشود؟
آیا تجربه سال گذشته مبنی بر رفع ممنوعیت واردات برنج منجر به متضررشدن شالیکاران شمالی شده است یا ثبات در قیمت برنج داخلی و خارجی باعث شده ۸۵ میلیون ایرانی بتوانند سفره خود را خالی از برنج نبینند؟
مسئله مهم دیگر آنکه حمایت از تولید داخل در شرایطی قابل حمایت است که بتوان بدون آسیب زدن به محیطزیست، میراث آیندگان و توسعه پایدار کشور محصولی را تولید و نیاز کشور را تامین کرد. در شرایطی که به دلیل خشکسالی، بیآبی جدی بر اقلیم ایران حاکم است، چرا باید اصرار شود به نام حمایت از برنجکاران شمالی کل کشور با بلبشوی بازار برنج درگیر شود و موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرد؟ چه کسانی از نارضایتی و بیثباتی در کشور سود میبرند؟

شکست دشمن در مدیریت جنگ و بحران
مدیریت جنگ و مدیریت بحران، معمولا در بزنگاههای حساس و سرنوشتساز درهمتنیده است. توانایی در مدیریت جنگ لزوما به معنای توانایی در مدیریت بحران نیست.این قاعده در خصوص همه منازعات گذشته و جاری در حوزه روابط بینالملل صدق میکند. اما آنچه در قبال جنگ غزه و لبنان خودنمایی میکند، معطوف به از دست دادن همزمان مدیریت میدان و بحران از سوی رژیم اشغالگر قدس است. برخی تحلیلگران صهیونیستی و غربی از این پدیده تحت عنوان «فقر راهبردی»و حتی «سردرگمی تاکتیکی»درتل آویو یاد میکنند اما بحران مذکور بهمراتب فراتر از موارد مذکور است.
در ترسیم مختصات نقطهای که امروز صهیونیستها در آن قرارگرفتهاند، همین بس که اهداف پسینی آنها در جنایت ضاحیه جنوبی، که منجر به شهادت مظلومانه دبیر کل حزبالله شد، تعبیری معکوس یافته است.عملیات وعده صادق ۲، نقطه آشکارساز این ادعاست. اخیرا تحلیلهای زیادی پیرامون ماهیت و اهداف عملیات وعده صادق ۲ در رسانههای صهیونیستی منتشرشده که قدر متیقن همه آنها، آسیبپذیری مطلق رژیم اشغالگر قدس در برابر توان موشکی و عملیاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ناکارآمدی عملکرد گنبد دفاعی در برابر حجم انبوه موشکهای بالستیک و هایپرسونیک ایران و جبهه مقاومت است.از سوی دیگر، رژیم اشغالگر قدس در جبهه لبنان بیش از هر زمان دیگری زمینگیر شده و برخلاف محاسبات و پیشفرضهای ذهنی صهیونیستها، ترور سید مقاومت انگیزه فرزندان غیور سرزمین سروها را جهت انتقام از دشمن اسرائیلی دوچندان ساخته است.
از سوی دیگر، مقاومت لبنان ضمن ناکام گذاشتن حمله زمینی طراحیشده از سوی صهیونیستها در جبهه شمال، کنشگری و عملیات مؤثری را در حیفا صورت داده که منجر به فلج شدن نبض اقتصادی رژیم اشغالگر قدس شده است. هدف مثلث موساد-کابینه-ارتش در اراضی اشغالی از ترور سید مقاومت، محدودسازی توان جبهه مقاومت در میدان و خلق بحرانهای زیربنایی در حزبالله بوده است.
بااینحال سرعت عمل و قدرت تحلیل مقاومت لبنان بهگونهای بود که منتج به شکست همزمان تلآویو در تسلط بر صحنه جنگ لبنان و مدیریت بحرانهای پسینی آن شده است. نتانیاهو و همراهانش نهتنها بر جنوب لبنان تسلط پیدا نکردهاند، بلکه در مواجهه با بحرانها و معضلات ناشی از انتقام جبهه مقاومت نیز ناکام ماندهاند.
این ناکامی و شکست، خالق بحرانهای مزمن و گستردهای در مناسبات درونی صهیونیستها بوده و خواهد بود. برخی از این منازعات، بهزودی از سطح پنهان، به سطح آشکار تسری پیداکرده و استیصال مطلق متنی و فرامتنی تلآویو در جنگ غزه و لبنان را رقم خواهد زد.ارتکاب جنایت اخیر صهیونیستها در ضاحیه جنوبی مصداق قمار دوسرباختی است که عواقب راهبردی، میدانی، سیاسی و روانی آن گریبان گیر تلآویو و واشنگتن خواهد شد. عملیات وعده صادق ۲ و سلسله عملیات انتقامی حزبالله در عمق استراتژیک اراضی اشغالی، نقطه عطفی در معادلات جنگ غزه و لبنان محسوب میشود .
محاسبه و حتی پیشبینی تبعات این تحول اساسی، از عهده سران امنیتی و سیاسی رژیم اشغالگر قدس و کاخ سفید خارج خواهد بود.

ارسال نظرات