چرا رهبرمعظم انقلاب عدالتخواهی قشر نخبه را یک ضرورت حیاتی برای کشور عنوان میکنند؟
جامعه ما با وجودی که سالها است قصد کرده عقب ماندگیهای مختلف در عرصههای گوناگون را جبران کند و در این راه، عزم استفاده از تمام ظرفیتهای نخبگانی را داشته است با این حال دلایل مختلفی باعث شده این امر محقق نشود و دولبه شکاف میان جامعه با قشر نخبه کشور به هم نزدیک نشود.
نویسنده :
نفیسه ابراهیم زاده انتظام
کد خبر : 1652
پایگاه رهنما :
جامعه ما با وجودی که سالها است قصد کرده عقب ماندگیهای مختلف در عرصههای گوناگون را جبران کند و در این راه، عزم استفاده از تمام ظرفیتهای نخبگانی را داشته است با این حال دلایل مختلفی باعث شده این امر محقق نشود و دولبه شکاف میان جامعه با قشر نخبه کشور به هم نزدیک نشود. گوشه گیری اندیشمندان از جامعه، گزینش سیاسی اهل فکر از سوی مدیران سطوح مختلف و نداشتن دید وسیع و آینده نگری نسبت به مسائل کشور، بخشی از علل جدایی تاریخی میان اندیشمندان و مدیران جامعه ما است. این موضوع فصل الخطاب بیانات رهبرمعظم انقلاب در دیدار اخیرشان با نخبگان و استعدادهای برتر علمی است. ایشان در این دیدار تاکید کردند: «مظهر نخبگی البتّه تخصّصها است، خیلی هم باارزش است و همه تخصّصهای گوناگونی که برای ادارهی کشور و اداره جوامع بشری لازم است، مهم است -این یک ارزش والا است؛ بدون هیچ تردیدی- لکن جامعه نخبگان نباید به این اکتفا کند. جامعه نخبگان باید متوجّه هدفهای برتر هم باشد؛ هدفهای برتری وجود دارد: فرد نخبه نباید در فضای تخصّص خودش غرق بشود بهطوری که از فضای پیرامونی، از فضای جامعه، از مردم غفلت پیدا بکند؛ این نباید اتّفاق بیفتد. نخبه نباید مسائل انسانها را فراموش کند؛ مسائل عمده و مهمّ ملّتش را، استقلال را، عدالت را، پیشرفت را، مسائل عمده آسیبهای اجتماعی را نباید فراموش کرد. نخبه نباید صرفاً به دانشی که در آن نخبه است بپردازد. اگر چنانچه شما کار نخبگی را زیر پرچم عدالتخواهی انجام بدهید، ارزشش مضاعف میشود؛ زیر پرچم استقلال ملّی و هویّت ملّی انجام بدهید ارزشش مضاعف میشود.»
عدالتخواهی سرراستترین راه بازگشت نخبگان به جامعه
عدالتخواهی و دست به کار گشودن گرههای کور جامعه سرراستترین راه رسیدن جامعه و نخبگان به مفاهمه است. زیرا مشترکات انسانی را شامل میشود که فراتر از هر جناح و حزب سیاسی و نژاد و ملیت و سطح شهروندی است. به طور کلی نخبه در مفهوم جامعه شناختی به معنی تاثیرگذار است و در مقابل توده به معنی تاثیرپذیر قرار دارد و این دو قشر با هم جامعه را میسازند. از طرف دیگر خود نخبگان به دو قسم نخبگان ابزاری و سیاسی و نخبگان فکر تقسیم میشوند. در این میان نخبگان ابزاری به دلیل داشتن ابزارهای قدرتی که در دست دارند تاثیرگذارند و نخبگان فکری به دلیل فکر و اندیشه روی توده اثر میگذارند. از آنجا که فرمایشات اشاره شده رهبرمعظم انقلاب در جمع نخبگان فکری بود به نظر میرسد مخاطب ایشان نیز این دسته از نخبگان هستند که در حال حاضر ارتباطشان با بدنه مدیریتی و اجرایی کشور به دلایل مختلف یا شکل نگرفته یا کامل شکل نگرفته است. در طول تاریخ تمام افراد و گروههایی که در دایره نخبگان فکری قرار میگیرند دنبال تحقق ارزشهای اجتماعی بوده اند که برجستهترین آنها عدالت اجتماعی است. عدالتخواهی، استقلال طلبی و آزادی خواهی کلیدواژههایی هستند که در جریان تمام کنشهای اجتماعی از این دست، در سراسر دنیا مشترک و فراگیر هستند. این در حالی است که مطالعه وظایف نخبگان نسبت به جامعه، انتظار از آنها را بالا برده و استانداردهای تاریخی باعث شده از آنها انتظار رود که در مورد وظایف خود فعال و حساس باشند. در این مسیر یکی از وسیلههایی که به متفکرین کمک میکند فشار به نخبگان ابزاری است تا ارزشهایی مانند عدالتخواهی را به گفتمان تبدیل کنند. در این راستا به نظر میرسد بخش قابل توجهی از تاکیدات مقام معظم رهبری ناظر به این گفتمان سازی باشد. علاوه بر این مشکلی که در جامعه نخبگی و روشنفکری وجود دارد این است که فقط به بحث و درس خود میپردازند و به اینکه ایدهها و آموختههای خود را در جامعه پیاده کنند بی تفاوتند و اغلب آنها مسئولیت اجتماعی احساس نمیکنند. معظم له بارها فرموده اند که نخبگان نباید خود را از جامعه کنار بکشند.
ایده پردازی در خلاء
از طرفی جامعه روشنفکری به ویژه در طول ۱۰۰ سال اخیر، ایدههای خود را در خلا و بدون توجه به اطراف خود مطرح کرده است؛ بنابراین عمده صاحب نظران برای رفع این مشکل پیشنهاد میکنند که دولت به عنوان نخبه ابزاری و دانشگاهیان به عنوان سمبل نخبگان فکری برای رسیدن به زبان مشترک و مفاهمه تلاش کنند. در این راستا دولت علاوه بر حمایت از دانشگاهیان و متفکرین باید از انها بخواهد بر مبنای اقتضائات جامعه نظریه پردازی کنند و برای آسانتر شدن کارها اقتضائات جامعه را به زبان علم کد کنند و دانشگاهیان نیز زبان علم را به زبان اجرا ترجمه کنند.
اگر قرار باشد در ارائه نظریات و مبتنی بر محتویات کتابهای علمی و آموختههای دانشگاهی راه حلی برای مسائل جامعه پیدا کنیم ممکن است یک مشکل حل شود، اما قطعا مسائل دیگری را برای جامعه ایجاد کرده ایم. همچنین برای ترمیم گسست میان جامعه نخبگان فکری با نخبگان اجرایی که به ترمیم اعتماد عمومی به نظام منتهی میشود باید در جامعه گفتمانی علمی و متناسب با ارزشهای خود شکل دهیم. با این شیوه دیگر تغییرات دولتها نمیتواند به تغییر گرایشهای فکری و اجرایی و اداری منتج شود. ضمن اینکه در ابعاد کوچکتر به بالا رفتن اطمینان افکار عمومی به ظرفیتهای فکری اندیشمندان و توانایی اجرایی نخبگان سیاسی میانجامد و این نکته از آن جهت برای هر دو گروه ضروری است که حیات آنها به همراهی توده وابسته است.
یک دهم مسیر ثبات گفتمانی را پیموده ایم
به بیان دیگر باید اصول و مبانی خود را در یک فضای علمی شکل دهیم و بر سر ان اجماع نخبگی ایجاد کنیم. در این صورت آمدن و رفتن دولتها و جناحهای سیاسی روی اجماع نخبگی اثرگذار نخواهد بود و تنها روشها را متاثر میکند. در حال حاضر یکی دیگر از عللی که باعث کناره گیری جامعه نخبگانی از ورود به ورطه حل مسائل کشور وجود دارد حاکمیت نگاه جناحی و گزینش سیاسی نخبگان در جامعه است که این خود به این دلیل است که گفتمان جناحهای فعال در داخل نظام به طور مطلق گفتمان انقلاب اسلامی نیست و تک مضرابهایی از گفتمان غربی را در خود دارد. البته این انحراف حاصل فعالیت یک یا دو دولت نیست و به مرور در ۴۰ سال گذشته صورت گرفته است. چنانچه در این چهار دهه ما اقتصادهای شبه سوسیالیستی و شبه سرمایه داری را به جای اقتصاد اسلامی و سیاست لیبرالیستی را به جای سیاست اسلامی بر نظام اجرایی کشور حاکم کرده ایم. استعفانامه عباس آخوندی وزیر راه دولت جمهوری اسلامی در دوره دوازدهم که حاوی پایبندی وی به نئولیبرالیسم است نمونه این جاگیری گفتمان غربی در کشور است. البته نباید از نظر دور داشت که ثبات گفتمانی غرب بعد از ۴۰۰ سال و از رنسانس به این طرف شکل گرفته و بر این اساس تجربه ۴۰ ساله ما در مسیر رسیدن به گفتمان نخبگی تاحدودی توجیه پذیر است. علاوه بر این نداشتن دید کامل از آینده و کمرنگ بودن آینده پژوهی در فرآیند ارائه نظریات علمی در حوزه اداره جامعه نیز ه. نخبگان فکری را به گوشه نشینی هر چه بیشتر کشانده است.
شفا در نسخه وسط است
در حالی که رسیدن به گفتمان و شکل گیری اجماع بر سر آن مبتنی بر فرانظریهها و زیرساختهای فکری خواهد بود. پس بیهوده نیست اگر رفع این عزلت گزینی خودخواسته متفکرین را هم به مساله گفتمان سازی علمی ارتباط دهیم. چنانچه در غرب تمام نظریات علوم اجتماعی بر انسان شناسی مادی، جهان شناسی غریزه محور و معرفت شناسی نسبیت گرا شکل گرفته است. به عنوان نمونه در کشور ما بازنگری در علوم انسانی که بر همین مبنا از سوی رهبرمعظم انقلاب مطالبه شد و در دستور کار قرار گرفت نتوانسته اجماع نخبگانی را به دست بیاورد. در حال حاضر برخی فکر میکنند، چون علوم انسانی بر اساس تجربیات بشری در غرب و بر اساس فرهنگ و تمدن غربی شکل گرفته ما باید علوم انسانی جدیدی اختراع کنیم. برخی دیگر میاندیشند علم اسلامی و غیراسلامی ندارد و باید نسخههای غربی را ادامه دهیم. در صورتی که نسخه وسط نسخه مطلوب ما است که به دلیل پیچیدگیهای شکلگیری دیدگاه میانه دارد سختتر شکل میگیرد. در نتیجه آینده نگری باید بر اساس مبانی نظری و فرانظری صورت بگیرد که در کشور ما این امر محقق نشده است و اغلب یا نمیتوانیم پیش بینی کنیم و یا پیش بینی هایمان درست نیست. در نتیجه آینده برای نخبگان ما مشخص نیست و نظریات ارائه شده از سوی انها یا شکل نگرفته یا به صورت بومی شکل نگرفته است و اگر شکل گرفته به اجماع نرسیده است.
ارسال نظرات