سال ۲۰۲۳ در حالی برای جهانی که داشت زیر سایه نبرد فرسایشی روسیه و اوکراین با شنیدن اخبار جنگ عادت میکرد، به پایان رسید که در این سوی غرب آسیا و منطقه پر تلاطم سرزمین های اشغالی و سواحل مدیترانه حامل خبرهای جدید و تکان دهنده ای بود. درسال میلادی که گذشت و پیش از هفتم اکتبر یعنی عملیات « طوفان الاقصی» ، آنچه فضا را آکنده کرده بود، عواقب جنگ ویرانگر اوکراین و روسیه بود، اما با گذر از روزهایی که در کرختی اخبار این جنگ میگذشت، اکتبری در راه بود که بمب خبری سال در آن منفجر شد؛ حمله غافلگیرانه «حماس» به رژیم صهیونیستی که رهبران اسرائیل و همپیمانانش را به شوک فرو برد؛ حمله و رخدادهای پس از آن که فارغ از ابعاد منطقهایاش، پیامهای معناداری در نظام بینالملل از خود بروز داد.
ضربه اول برنظم آمریکایی با آغاز جنگ اوکراین
۲۵ فوریه ۲۰۲۲بود که «ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهور روسیه به اما و اگرهای چندساله درباره دعاوی تاریخی اوکراین و روسیه پایان داد و فرمان عملیات نظامیعلیه «کی یف» را صادر کرد؛ جنگی که علت وقوع آن بیش از هر چیز بهدلیل مترادف دانستن آن با یک ادعای ارضی مورد توجه قرار گرفت. اما پیدا بود که ریشههای این نبرد نابرابر نظامی را نباید در روسیه که میبایست در آمریکا و در بطن اهدافی که این کشور در روند استراتژی منطقهایاش طراحی کرده بود، جستجو کرد.
بهزعم آمریکا، با این جنگ و پیروزی بر روسیه ، اوکراین که محل ترانزیت بیش از ۸۰ درصد گاز وارداتی اروپا از شاهراه عبوری انرژی روسیه به غرب است ، از تلاشهای مسکو در نفوذ و تاثیرگذاری ژئوپلتیک تهی میشد. در چنین فضایی اشغال «کریمه» از سوی روسیه و حمایت آن از جداییطلبان شرق اوکراین، فرصت مناسبی برای غرب بود تا به بهانه به چالش کشیدهشدن نظم سیاسی موجود، سیاست ایجاد و تصاعد بحران را با حمایت غیر مستقیم از «کییف» دنبال کنند، اما وقوع این جنگ و گسترش دامنههای آن روشن ساخت که واشنگتن چه برای تعهد تمامعیار میدانی به اوکراین و چه برای یک سازش دیپلماتیک با روسیه فاقد یک استراتژی روشن و مشخص است و به این ترتیب بود که «کییف» را در زمین جنگی نابرابر تنها گذاشت.
جنگی که رژیم صهیونیستی را از حاشیه امن خارج کرد
نبرد هفتم اکتبر ۲۰۲۳ در باریکه غزه را هم نمیتوان فارغ از استراتژی غرب در قبال اوکراین ارزیابی کرد. چراکه تلآویو همواره یکی از اضلاع اصلی اجرای سیاست ایجاد بحران و یک مولفه کنترلکننده در محیط پیرامونی طیفی از قدرتهای نوظهور بینالملل و منطقه به شمار میرفته است.
به این ترتیب به میزانی که بر شمار کنشهای امنیتی اسرائیل در منطقه افزوده میشد، زنگهای هشدار برای بازیگران دولتی و غیر دولتی منطقه از جبهه مقاومت فلسطین گرفته تا جمهوری اسلامی مبنی بر تهدید منافعشان در غرب آسیا به صدا در میآمد.
در چنین فضایی تضعیف حماس و جریان مقاومت اسلامی فلسطین که در برابر اسرائیل و مجموعه کشورهای غربی قرار گرفتهاند، میتوانست به یک خط قرمز برای قدرتهای بزرگ منطقه خاورمیانه از جمله ایران تبدیل شود. به این ترتیب به موازاتی که بازیگران غربی، تل آویو را به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر بازیگران منطقهای و عاملی برای تحقق خواستههای منطقهای خود میبینند، بازیگران ذینفوذ غرب آسیا هم تضعیف حماس و مقاومت را خلاف راهبرد منطقهای خود قلمداد میکنند.
اما وقوع عملیات «طوفان الاقصی» و شکست نظام اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در زمانی که افراطیترین دولت تاریخ در این سرزمین اشغالشده بر سرکار بود، نشان داد که امنیتیشدن بیشتر دولت صهیونیستی نتانیاهو و حضور گرایشهای فلسطینیستیز در کنار حمایتهای ویژهای که این رژیم از سوی متحدان غربی خود بهویژه آمریکا میگرفت، نه تنها حاشیه امنیتی برای آن ایجاد نکرده بود، بلکه مسبب آسیبپذیری بیشتر شد.
دو رویکرد با دو جنگ
نبرد فرسایشی اوکراین که در ماههای اخیر عملاً با یک بنبست بدون چشمانداز مواجه شده و همچون استخوانی در گلوی آمریکا و همپیمانانش در ناتو گیر کرده بود، به ناگهان زیر سایه جنگی که با عملیات «طوفان الاقصی» در غزه به راه افتاد، از کانون توجه کشورهای منظومه غرب خارج شد و «ولادیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین به ناگهان دریافت جنگ هزینهسازش با روسیه از تیررس توجهات و لنز دوربین رسانهها خارج شده و معطوف وقایع خونین خاورمیانه شده است؛ امری که طبیعی بود این سیاستمدار ماجراجو را نگران کند؛ چه او بهخوبی میدانست که از منظر جایگاه و موقعیت اوکراین و اسرائیل در روند اهداف و منافعی که آمریکا و شرکای غربیاش دنبال میکنند، رقابت را باخته است.
از این رو میشد پیشبینی کرد که در صورت تداوم جنگ غزه و ادامه روند کاهش حمایتهای غربی از اوکراین در برابر روسیه، کابوس هولناک رهاشدن در برابر روسیه برای «زلنسکی» که پیشتر به حمایتهای همهجانبه ناتو و به طور ویژه آمریکا دلخوش کرده بود، به واقعیت تبدیل شود. در چنین فضایی طبیعی بود که موضعگیریهای ادعایی مقامهای غربی در قبال جنگ مسکو و «کییف» که از «عدم تصرف زمین به زور»، «ممنوعیت پاککردن مرزهای کشور دیگر»، «عدم هدف قراردادن غیرنظامیان در جنگ»، و «عدم جنگ تجاوزکارانه» در طول درگیری روسیه با اوکراین، سخن به میان میآوردند، در قبال جنگ غزه و در مدت بیش از سه ماهی که از آغاز آن میگذرد، به گوش نرسد.
جنگ هایی که نظم جدید را رخ نمایی کرد
درحالی که جنگ روسیه در اوکراین را باید مُهر پایانی بر رویای خودمختاری دفاعی و امنیتی اروپا تلقی کرد که کفه ترازو را برای روسیه به نحو تعیینکنندهای تغییر داد ، اما با ؛ دورهای که مجموعهای از آشفتگی و گسست را تا زمان استقرار نظم جدید با خود یدک میکشد و مُهر پایانی بر سیطره و فرادستی ایالات متحده امریکا خواهد بود.
این در حالی است که جنگ غزه بر عمق و ابعاد گسلهای بینالمللی که از قبل در پی تهاجم نظامی روسیه به اوکراین ایجاد شده بود، افزوده است و حالا این شکاف بیش از پیش با رخدادهای خونین در سرزمینهای اشغالی رخنمایی میکند.
چین و روسیه دو بازیگر بزرگ آسیایی در قالب یک شراکت بدون محدودیت، با آشکارکردن مخالفت خود با جنگ خاورمیانه در حال ایجاد ترتیبات جدیدی برای جایگزینی نظم جدیدی هستند که قوانین و نهادهای بر آمده از رویکرد آمریکا و متحدانش در دوره پس از جنگ جهانی دوم را به چالش میکشد و در این راستا پیوند بازیگران بزرگ و کوچک در منطقه غرب آسیا همچون ایران به این شراکت میتواند خوابهایی که آمریکا برای فردای خروجش از خاورمیانه از طریق پروژه «برونسپاری به اسرائیل» دیده بود را بر هم زند و نظم جدیدی که دو دهه پیش خانم «رایس » وزیر خارجه دولت بوش تصور می کرد با چالش های امنیتی و بحران آفرینی در منطقه غرب آسیا می تواند ایجاد کند ، نه تنها محکوم به شکست شد، بلکه یک نظم جدیدی در حال شکل گیری است که از یک سو گروه های جهادی فلسطین( حماس و جهاد اسلامی) ، حزب الله لبنان ، انصارالله یمن، حشدالشعبی عراق و ایران در آن نقش آفرینی می کنند و از سوی دیگر روسیه و چین آمده اند با نظم جدید، سیادت آمریکا که از بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون نقش آفرین اصلی منطقه غرب آسیا بود را با بحران غیر قابل بازگشتی برای امریکایی ها مواجه کنند.
ارسال نظرات