سعدالله زارعی
حمله زمینی به غزه، بزرگترین چالش و گرفتاری رژیم صهیونیستی در مواجهه با مقاومت فلسطین میباشد. بنیامین نتانیاهو که در جامعه و ارکان نظامی، امنیتی و سیاسی رژیم غاصب، اعتبارش را بهطور کامل از دست داده است، سکان عملیاتی را به دست گرفته که بسیار دشوار و از توان او خارج میباشد. براین اساس دولتهایی که نگران سرنوشت رژیم صهیونیستی هستند، او را اندرز دادهاند که درباره ورود زمینی به غزه عجله نکرده و ابعاد آن را مورد سنجش دقیق قرار دهد. آنان البته با نخستوزیر و دولت نگونبخت اسرائیل در حذف مقاومت فلسطین از غزه همداستان هستند و برای تحقق این هدف دشوار هرچه از دستشان برآمده از رژیم غاصب دریغ نکردهاند. سفر همزمان رؤسای آمریکا، انگلیس و آلمان به تلآویو و تقدیم محمولههای نظامی در زمانی که رژیم در زیر ضربات مقاومت خُرد شده بود، این همداستانی و در عین حال اضطراب آنان را به نمایش گذاشت. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- در زمانی که باریکه 360 کیلومتر مربعی غزه در اشغال کامل ارتش غاصب بود، سران رژیم و از جمله «آریل شارون» که از او بهعنوان قدرتمندترین فرد اسرائیل یاد میشد، در توصیف دشواریهای اسرائیل در غزه از واژه «جهنم» استفاده میکردند. شارون که در آن زمان از کنترل این باریکه عاجز مانده بود، گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و ببینم غزه غرق شده است». در نهایت هم رژیم در سال 1384/2005 با خفت تمام نیروهای نظامی خود را از غزه خارج کرد. این در حالی بود که باریکه غزه در آن زمان، نیروهای نظامی منسجمی نداشت و مردم با دست خالی، ارتش مجهز رژیم را به ستوه آورده بودند. حالا حدود یک میلیون نفر به جمعیت آن روز غزه اضافه شده و چندین سازمان قدرتمند فلسطینی در آن شکل گرفته و به دهها گردان رزمی و انواع تسلیحات سنگین مجهز شده است، بهگونهای که میتواند از ایلات در جنوبیترین تا صفد و نهاریا در شمالیترین نقطه تحت اشغال رژیم غاصب زیر آتش خود بگیرد و صدها هزار یهودی را آواره کرده یا در پناهگاهها محبوس گرداند.
2- غزه در زمانی که سران اسرائیل از آن به جهنم یاد کرده و تاب ماندن نداشتند، از پشتوانه داخلی و منطقهای هم بهره چندانی نداشت. کرانه باختری تحت اشراف مشترک ارتش اسرائیل و نیروهای امنیتی و پلیس تشکیلات خودگردان بود و چندان از مقاومت در آن خبری نبود. حزبالله نیز درگیر مسائل داخلی لبنان بود کمااینکه یک سال پس از خروج مفتضحانه ارتش اسرائیل از غزه، درگیر جنگ بزرگ 33روزه شد و پس از آن هم بهطور متوالی درگیر چالشهای داخلی که منشأ آن کشورهای غربی و عربی بودند، گردید. سوریه هم پس از جنگ 1967 در وضعیت نه جنگ نه صلح با رژیم غاصب قرار داشت و درگیر مشکلات خاص خود بود؛ بهگونهای که صهیونیستها کمترین نگرانی از سمت سوریه و بلندیهای اشغالی جولان و جبلالشیخ نداشتند.
در شرایط فعلی ضمن آنکه خود غزه مجهز به ارتشی نامتقارن و مجرب میباشد، از حمایت مردم و سازمانهایی در کرانه باختری و قدس شرقی برخوردار است، بهگونهای که در 18 روز اخیر که غزه درگیر جنگ بود، کرانه به مصاف ارتش اسرائیل رفت و دهها نفر از نظامیان و شهرکنشینهای صهیونیستی را از پا درآورد و نزدیک به 100 نفر شهید داد. حزبالله لبنان از مشکلات قبل عبور کرده و در صحنه داخلی لبنان با چالش مواجه نیست و قدرت سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و عملیاتی آن هم چند برابر شده است؛ بهگونهای که در همین ایام، مقامات اطلاعاتی رژیم اعلام کردند، در فاصله جنگ 33 روزه در سال 1385 تا آغاز ورود به بحران سوریه در سال 1391 قدرت عملیاتی و تسلیحاتی حزبالله لااقل شش برابر گردید و در دهه اخیر هم مرتب بر قدرت آن افزوده شده است. این حزبالله هماینک در همپیمانی آشکار با جنبشهای مقاومت فلسطینی است. کمااینکه در این 18 روز با حمله به تأسیسات حساس راداری و نظامی رژیم صهیونیستی در صفحات شمالی فلسطین، ضمن وارد کردن تلفات به نیروها و آسیب جدی به تأسیسات اسرائیل، سبب آوارگی بیش از یکصدهزار نفر از ساکنان این مناطق شده و به یک دغدغه مهم امنیتی برای رژیم تبدیل گردیده است.
علاوهبر این با حماقت اسرائیل در حملات کور و بیفایدهای که طی شش سال گذشته علیه سوریه انجام داده است، این کشور را عملاً از وضع نه جنگ نه صلح با خود خارج کرده و در وضعیت جنگی قرار داده است؛ تا جایی که شاهد بودیم تأسیسات حساس دیمونا در عمق سرزمینهای اشغالی چندین بار از سمت سوریه تهدید شده است. پس از فتنه گروههای تکفیری - تروریستی تحتالحمایه غرب و بعضی کشورهای منطقه، امروز سوریه ضمن آنکه ارتش خود را بازسازی کرده، از حمایت عملیاتی هزاران نیروی جهادی داخلی و منطقهای هم بهرهمند میباشد. غزه از نظر منطقهای نیز از سوی یک جبهه مرکب و قدرتمند حمایت میشود تا جایی که در همین روزها و در زمانی که غزه تحت بمبارانهای سنگین هوایی رژیم غاصب قرار داشت، رزمندگان یمنی با عملیات موشکی و پهپادی به حمایت از آن برخاستند. به نظر میآید ارتش غاصب صهیونیستی که زیر ضربات 15مهر/ 7 اکتبر نیروهای عملیاتی جنبش اسلامی حماس خُرد شده، در نظر دارد علیه غزه دست به عملیات زمینی بزند که از حماقت محض دستگاه سیاسی و نظامی اسرائیل و پشتیبانان خارجی آن حکایت میکند.
3- رژیم غاصب اسرائیل در جریان جنگ 11 روزه سال 1393/ 2014 و پس از آنکه از دو هفته بمباران بیرحمانه مردم مظلوم غزه و به شهادت رساندن بیش از دو هزار نفر از آنان، طرفی نبست، عملیات زمینی علیه غزه را شروع کرد و نتوانست بیش از سه کیلومتر در مرزهای شرقی غزه نفوذ کند و چند روز بعد هم با دادن بیش از 70 نفر تلفات و انهدام تانکهای مرکاوا، از غزه عقب نشست و شکست در جنگ را پذیرفت.
یک سؤال این است که در این ده سال و در فاصله شکست اسرائیل در جنگ 11 روزه تا امروز چه چیزی به قدرت آن افزوده شده
و یا چه چیزی از قدرت، توان و محبوبیت گروههای مقاومت فلسطین از جمله حماس کاسته شده است؟ عملیات تهاجمی و محیرالعقول حماس تلفات بیسابقهای را به ارتش غاصب تحمیل کرد و لااقل 6000 نفر از نیروهای لشکر ویژه غزه کشته، زخمی، مفقود و یا اسیر شدند، قدرت کنونی حماس و بقیه گروههای جهادی را پیش روی ارتش شکستخورده اسرائیل قرار داده است. این ارتش چگونه فکر میکند با ترسیم چند فلش افقی روی نقشه جغرافیایی باریکه غزه قادر به تصرف آن است! این داستانی را به یاد میآورد که فردی هرچه فریاد میزد صدایش به فردی که با او کار داشت نمیرسید، با دوربین به فرد نگاه کرد و با صدای آهسته پرسید چرا جواب نمیدهی؟! نتانیاهو که با مفتضحانهترین شکست در دوران حیات سیاسی ننگین خود مواجه شده و از جمله در سال 1393که آن زمان هم نخستوزیر بود، از گروههای مقاومت در غزه شکست خورده است. حالا دوربین کشیده و منطقه غزه را تصرف شده دیده است! در این میان سه روز پیش «توماس فریدمن» طی یادداشتی در «نیویورک تایمز» نوشت نتانیاهو با حمله زمینی به غزه، برای منافع شخصی خودش، اسرائیل را قربانی میکند. از نظر فریدمن عملیات زمینی اسرائیل و شکستی که در آن انتظار نتانیاهو را میکشد، نه فقط دولت اسرائیل را ویران میکند بلکه به دیگر دولتهای منطقهای وابسته به آمریکا در اطراف فلسطین نیز لطمه اساسی زده و حیات آنان را تهدید خواهد کرد.
4- اگر شکست دادن مقاومت فلسطین در غزه به اجماعی بین رژیم، دولت آمریکا، دولتهای اروپایی و بعضی دولتهای منطقهای تبدیل شده است، دفاع از ساکنان غزه و گروههای جهادی آن هم به یک اجماع منطقهای و حتی بینالمللی تبدیل گردیده است. امروز یک جبهه قدرتمند مبتکر در منطقه وجود دارد که اگر جنایات علیه مردم غزه متوقف نشود و آسیب جدی به نیروهای مقاومت غزه متصور باشد، تماشاچی صحنه نخواهد بود و این در حالی است که به گواهی تظاهرات عظیمی که در طول دو هفته گذشته در کشورهای مختلف از جمله کشورهای غربی در حمایت از مقاومت و در محکومیت اقدام ددمنشانه ارتش اسرائیل برگزار شده، مقاومت از حمایت جدی بینالمللی و منطقهای هم برخوردار است.
5- احتمال دارد رژیم صهیونیستی یک بار دیگر حماقت کند و عملیات زمینی راه بیندازد و ممکن است دولتهایی هم آن را مورد حمایت قرار دهند اما در صورت ارتکاب چنین حماقتی، شکست رژیم قطعی خواهد بود. ارتش رژیم یکبار در مهرماه با شکست تاریخی و خُردکننده که اعتباری برای او باقی نگذاشت، روبهرو شد و مسلماً آثار ترس نظامیان رژیم از مقاومت، ابتکار عمل را از آنان خواهد گرفت و به پیروزی بزرگ پیش روی مقاومت کمک خواهد کرد. آنگاه ارتشی که در دو ماه دو بار به شکست کشیده شده است، آیا در برابر طوفانهای پیدرپی که پس از این پیروزی نصیب مقاومت فلسطین به راه خواهد افتاد، قادر به بقاء رژیم میباشد؟ نتانیاهو در این قمار نه تنها دولت اسرائیل را ساقط میکند، بلکه حیات رژیم را در ورطه نابودی قرار میدهد.
خدمت به خلق در کلام امام عسکری(ع)
حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی
مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام سرشار از آموزههای اخلاقی است که هریک میتواند پشتوانه گرهگشایی از بسیاری از مشکلات بشر امروز باشد، در همین راستا امام حسن عسکری علیهالسلام در فرمایشی گران قدر در تبیین اهمیت روح نوع دوستی و مهربانی بر خلق برای کمال انسانی میفرماید: «خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ، دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمیباشد عبارت اند از :ایمان و اعتقاد به خداوند و نفع رساندن به برادران»، امام یازدهم علیهالسلام در این حدیث شریف، با عبارت «لیس فوقهما شیء» بر جایگاه رفیع دو ارزش بنیادین «ایمان به خدا» و «خدمت به خلق» تأکید دارند و دستگیری از دیگران را در کنار ایمان به خدا قرار میدهند. دین اسلام توسط معجزهگر انسانیت و محبت رسول گرامی اسلام(ص) بر بستر مهربانی رشد و ترویج یافت و نوع دوستی و خدمت به خلق از قوانین کمال انسانی و قرب الهی در این دین است، از منظر اسلام آدمی با مهربانی و خدمت به خلق میتواند حقیقت انسانی خود را تجلی بخشد و از این رو در کلام امام یازدهم(ع) و دیگر ائمه هدی پس از ایمان به خداوند، مهربانی و رأفت نسبت به خلق ا... مورد تأکید قرار گرفته است. در قرآن مجید نیز تقریباً هرکجا بحث ایمان شده بعد از آن عمل صالح و هرکجا موضوع نماز مطرح شده بلافاصله زکات آمده است، «وَأَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»، در اسلام میان ایمان به خدا و عمل صالح جدایی نیست و انسان نمیتواند بگوید من ایمان دارم و مؤمن هستم اما به کسی کاری ندارم و از دردهای مردم، جامعه و نیازمندان فارغ هستم، اگر کسی این گونه باشد ولو هر روز روزه دار و هر شب شب زنده دار باشد عبادت او ناقص است؛ لذا امام حسن عسکری(ع) به عنوان ولی خدا، قرآن ناطق و مفسر و تجلی بخش آیات الهی، دو خصلت را که فوق آنها خصلتی نیست «الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ» معرفی کردهاند.
مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام سرشار از آموزههای اخلاقی است که هریک میتواند پشتوانه گرهگشایی از بسیاری از مشکلات بشر امروز باشد، در همین راستا امام حسن عسکری علیهالسلام در فرمایشی گران قدر در تبیین اهمیت روح نوع دوستی و مهربانی بر خلق برای کمال انسانی میفرماید: «خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ، دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمیباشد عبارت اند از :ایمان و اعتقاد به خداوند و نفع رساندن به برادران»، امام یازدهم علیهالسلام در این حدیث شریف، با عبارت «لیس فوقهما شیء» بر جایگاه رفیع دو ارزش بنیادین «ایمان به خدا» و «خدمت به خلق» تأکید دارند و دستگیری از دیگران را در کنار ایمان به خدا قرار میدهند. دین اسلام توسط معجزهگر انسانیت و محبت رسول گرامی اسلام(ص) بر بستر مهربانی رشد و ترویج یافت و نوع دوستی و خدمت به خلق از قوانین کمال انسانی و قرب الهی در این دین است، از منظر اسلام آدمی با مهربانی و خدمت به خلق میتواند حقیقت انسانی خود را تجلی بخشد و از این رو در کلام امام یازدهم(ع) و دیگر ائمه هدی پس از ایمان به خداوند، مهربانی و رأفت نسبت به خلق ا... مورد تأکید قرار گرفته است. در قرآن مجید نیز تقریباً هرکجا بحث ایمان شده بعد از آن عمل صالح و هرکجا موضوع نماز مطرح شده بلافاصله زکات آمده است، «وَأَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»، در اسلام میان ایمان به خدا و عمل صالح جدایی نیست و انسان نمیتواند بگوید من ایمان دارم و مؤمن هستم اما به کسی کاری ندارم و از دردهای مردم، جامعه و نیازمندان فارغ هستم، اگر کسی این گونه باشد ولو هر روز روزه دار و هر شب شب زنده دار باشد عبادت او ناقص است؛ لذا امام حسن عسکری(ع) به عنوان ولی خدا، قرآن ناطق و مفسر و تجلی بخش آیات الهی، دو خصلت را که فوق آنها خصلتی نیست «الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ» معرفی کردهاند.
چشم اصلاحطلبان چگونه به مقاومت روشن شد؟
مرتضی سیمیاری
اوایل بهار سال ۱۳۹۷ زمزمههایی در شهر پیچید که ترامپ رئیسجمهور امریکا قرار است از برجام خارج شود و دیگر حاضر نیست پای توافق را امضا کند، این شایعه روز به روز جدیتر و نشانههای آن به مرور هویدا میشد. در آن وضعیت یکی از مشاوران ارشد مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری نوشت که وقت معامله است! در این یادداشت آمده بود که میشود با دست کشیدن بر سیاستهای منطقهای آنها را تبدیل به ارزشهای قابل معامله کرد. از نگاه دولت وقت، محور مقاومت کالایی در دست ایران باقیمتی مشخص بود که برای حفظ برجام باید آن را روی میز مذاکره قرارداد.
آن روزها ترامپ از کانالهای مختلف برای تهران پیغام میفرستاد که حاضر به گفتگو بر سر بندهای برجام است و اگر دولت روحانی از خود تمایل نشان دهد با اولین پرواز به ایران خواهد آمد. در آن پیامها شرط این ماجرای عجیب و تاریخی تسلیم کردن محور مقاومت و خلع سلاح آن در منطقه بود! این اتفاق برای دولت وقت میتوانست برگ برندهای در انتخابات پیش رو هم باشد. بعد از افشای این پیامهای خاص از کاخ سفید یکی از روزنامههای بسیار رادیکال اصلاحطلب نوشت که در منطقه پرآشوب خاورمیانه، پس از فروکش کردن نسبی درگیریهای مسلحانه و تا قبل از روشن شدن آتشی تازه، باید آنچه را در کف است نقد کرد. این روزنامه کنایهوار ادامه داده بود که گاهی یک رزمنده باید اسلحه را روی دوش انداخته، فشنگهایش را روی میز گذاشته و مذاکره کند.
طرح فروش مقاومت از سوی یک جریان مشکوک سیاسی با حمایت تمام قد دولت وقت روزبهروز داغتر میشد. کار بهجایی رسید که یک فایل صوتی از سوی بهزاد نبوی که آن روزها هنوز از جبهه اصلاحات اخراج نشده بود دستبهدست میشد که در آن با طعنهای خاص به شیوه محفلهای امنیتی درگروه منحله سازمان مجاهدین گفته بود که ازآنجا (جبهه مقاومت) بیرون بیا! چریک اصلاحات گفته بود که ترامپ اهل معامله است، چک شام و عراق را باید نزد کدخدای دیگری نقد کرد. این پیوست رسانهای از سوی جناح چپ خیلی سریع جنبه عملیاتی نیز پیدا کرده و برخی آشوبهای خاص با دست آلوده جوکرها در لبنان و عراق و نیز حمایت سفارت امریکا در آن دو کشور بالا گرفت، هدف از این فشار خیابانی مصنوعی آن بود که اینگونه وانمود شود که تسلیم، خلع سلاح و درنهایت انحلال مقاومت تنها گزینه روی میز است. البته این فتنه کور خیلی زود از سوی مردم منطقه افشا شد. محمد بکر تحلیلگر مسائل استراتژیست در روزنامه الرای الیوم نوشت که اعتماد به امریکا خودکشی است و مقاومت فروشی نیست.
نزدیک به پنج سال پس از آن ماجراهای مرموز، پس از راه افتادن طوفان الاقصی در مناطق اشغالی و افتادن بادهای موافق زیر پرچم مقاومت فلسطینی، برخی از اصلاحطلبان سنتی، نهادی و حتی بخشهایی از جناح رادیکال آن بهروشنی و گاهی دوپهلو از جنایت صهیونیستها در غزه اعلام برائت کرده و حتی برخی پیشنهاد رفتن به جبهه مرکزی مقاومت را طرح کردهاند، گویی آنهایی که روزگاری طرح بیرون آمدن از منطقه را پیش پای دولت تدبیر گذاشته تا رضایت جنایتکارترین رئیسجمهور تاریخ امریکا را بخرند این روزها اشاراتی خاص به مقاومت دارند که ازآنجا (غزه) بیرون نرفته و تا لحظه آخر در برابر دشمن مقاومت کند؛ آن اصرار شدید به بیرون رفتن مقاومت و این ماندن اشاراتی خاص در خود دارد.
واقعیت آن است که پس از سفر رئیسجمهور امریکا به تلآویو جامعه اطلاعاتی غرب به این نتیجه رسید که صفر کردن مقاومت در غزه امکانپذیر نبوده و نه صهیونیستها توان دارند و نه امریکاییها در وضعیتی هستند که بتوانند بار آن را به دوش بکشند، زیرا در این قمار بزرگ هم بایدن انتخابات را میبازد و هم سرعت فروپاشی رژیم صهیونیستی تصاعدی خواهد شد. راه انداختن دور جدیدی از درگیریها در منطقه ازجمله تبادل آتش میان مزدوران بارزانی بهعنوان پروکسیهای اسرائیل با ارتش عراق و نیز فعال شدن دوباره داعش در سوریه بهعنوان پروکسی امریکا خبر از تغییر جهت محسوس درصحنه باهدف باز کردن جبهههای جدید میدهد تا زهر شکست در غزه را برای دشمن کمتر کند.
پیروزی درخشان مقاومت مردمی و اسلامی در فلسطین تجربههای مهمی برای مفسران سیاسی دارد، از جمله آنکه نه جناح چپ پس از این اتفاقات و دور جدیدی از رفتارهای دیوانهوار از سوی صهیونیستها تغییر کرده و نه مقاومت با علامتهای سیاسی و رسانهای از بیرون تغییر موقعیت میدهد، آنچه باعث تغییر رفتاری برخی جناحهای سیاسی در داخل شده است درک این سه موضوع است که حذف مقاومت شدنی نیست، صهیونیستها شکست قطعی خورده و روی اسب بازنده بایدن نمیتوان شرطبندی کرد. مدتی قبل حسامالدین آشنا در یک جمله کوتاه نوشته بود که دو روز دنیا ارزش سازش ندارد، آنچه را که امروز جناح اصلاحطلب در یک آینه روشن میبیند، حلقه اطلاعاتیهای دست چپ آن را در خشت خام دیده بودند!
سرنوشت تاریک صهیونیستها
فادی بودیه
درست در بحبوحه نبرد غزه، بسیاری ازتحلیلگران و استراتژیستهای غربی و صهیونیستی روی ابعاد گوناگون جنگ ترکیبی تلآویو علیه ملتهای منطقه و جهان متمرکز شدهاند. این افراد و صاحبان ایده، متفقالقولند که رژیم صهیونیستی علاوه بر شکست در جنگ اطلاعاتی و نظامی (که مصادیق آن را در جریان عملیات توفان الاقصی مشاهده کردیم) در نبرد شناختی با افکار عمومی منطقه و دنیا نیز به بنبست رسیده است.
مقاومت ترکیبی جبهه مقاومت دربرابر جنگ ترکیبی دشمن صهیونیستی، یک واقعیت محض است که اتفاقا در جریان عملیات توفان الاقصی و حوادث پس از آن نیز نمود ویژهای پیدا کرده است. در این مقاومت ترکیبی، جریانهای آزادیخواه و طرفدار آرمانهای فلسطین و آزادی قدس شریف در همه ابعاد توانستهاند دشمن صهیونیستی و حامیان آن را مهار کنند: از جنگ نظامی گرفته تا جنگ امنیتی و از جنگ اقتصادی تا جنگ فرهنگی ـــ گفتمانی. این واقعیتی است که حتی برخی منابع و رسانههای صهیونیستی نیز نتوانستهاند چشمان خود را روی آن ببندند. آنچه در عالم واقعیت میگذرد، مشخص است! مقامات غربی و صهیونیستی نسبت به تثبیت مؤلفههای قدرت در جبهه مقاومت بهشدت نگرانند. آنها اکنون شاهد وقایعی هستند که تصور وقوع پیدرپی آنها (و استیصال ناشی از آن به ضرر اهداف منطقهای تلآویو) را هرگز تصور نمیکردند.
شکست ترکیبی صهیونیستها عمق و دامنه وسیعی دارد و قطعا محدود به شرایط کنونی نیز نخواهد ماند. بخشی از نگرانیهایی که در اراضی اشغالی ابراز میشود، معطوف به آینده است. امروز کمتر کسی در اراضی اشغالی پیدا میشود که در آینده نگاری خود نسبت به وضعیت داخلی، منطقهای و امنیتی اراضی اشغالی از ثبات و آرامش در این رژیم و سرزمینهای اشغال شده توسط آن سخنی به میان بیاورد. در این معادله، بودن یا نبودن نتانیاهو یا هر سیاستمدار دیگر صهیونیست اهمیتی ندارد و مهم، استیصال و درماندگی مفرطی است که جبهه مقاومت در قالب عملیات و مقاومت ترکیبی خود به دشمن قسم خورده ملتهای منطقه یعنی رژیم اشغالگر قدس تحمیل کرده است. اکنون صهیونیستها بیش از هر زمان دیگری متوجه مهار ناپذیر بودن قدرت مقاومت شدهاند؛ حقیقتی که روزبهروز مصادیق بیشتری پیدا میکند.
جنگ ترکیبی علیه جبهه مقاومت، سالهاست آغاز شده و اکنون به حساسترین مرحله خود رسیده است. پیشفرض شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی در اذهان، مهمترین هدف دشمنان آمریکایی، صهیونیستی و اروپایی در خلق این منظومه ترکیبی بوده است. به عبارت بهتر، القای شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی، تبدیل به دال مرکزی و خمیرمایه جنگ شناختی دشمنان علیه جبهه مقاومت در منطقه شده بود. این دال مرکزی در تحرکات نظامی، تبلیغاتی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی و منطقهای نمود ویژهای داشته است. پیروزی بزرگ رزمندگان مقاومت در عملیات طوفانالاقصی علاوه بر آثار میدانی و راهبردی، دارای آثار گفتمانی و فرهنگی مهمی در منطقه و حتی نظام بینالملل است. همگان روی این گزاره مهم متفقالقول هستند که نمیتوان بدون توجه به ابعاد گفتمانی مقاومت، شرایط جاری در منطقه و فلسطین را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. حماسهسازیهای جبهه مقاومت مصدری گفتمانی داشته و منبعث از ارزشها و اصولی است که دشمن صهیونیستی و حامیان غربی آن قدرت درک و تحلیل آن را هیچگاه نداشته و ندارند. اصلیترین ثمره عملیات طوفان الاقصی، ابطال پیشفرض شکست ناپذیر بودن رژیم صهیونیستی و در نتیجه، انهدام بنیان جنگ ترکیبی و شناختی رژیم اشغالگر قدس و حامیان غربی آن علیه جبهه مقاومت بوده است. بیشک پس از پایان نبرد، رژیم اشغالگر قدس روی به بازتعریف ناخواسته الگوهای جنگ ترکیبی خود علیه جبهه مقاومت خواهد آورد و در این مسیر با خطاهای محاسباتی و راهبردی جدیدتری مواجه خواهد شد. از سوی دیگر، گفتمان سازش بهعنوان کاتالیزور و عاملی تسریع کننده در جنگ ترکیبی صهیونیستها، جایگاه خود را از دست داده است. قدر متیقن گفتمانی و فرهنگی عملیات طوفان الاقصی، پایان رسمی تاریخ مصرف گفتمان سازش و مرگ آن است. حتی برخی اعضای تشکیلات خودگردان فلسطین و فتح اذعان کردهاند دیگر جایی برای بازخوانی گفتمان سازش و متعلقات آن مانند پیمان ابراهیم و طرح دودولتی باقی نمانده است. دشمن صهیونیستی همزمان با نبرد میدانی، نبرد گفتمانی را نیز به جبهه مقاومت واگذار کرده و دیگر جایی برای احیای گفتمان سازش با رژیم اشغالگر قدس باقی نمانده است. عملکرد گروههای مقاومت و واقعیت صحنه در دودهه اخیر نشان داده که دیگر هیچ نشانهای از اقتدار پوشالی و ادعایی رژیم صهیونیستی وجود ندارد و این مسأله نتیجه استناد و اتکا به گفتمان مقاومت و مشتقات آن بوده است.
نظم جدید جهانی مد نظر آمریکا چه خصوصیاتی دارد؟
ثمانه اکوان
جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا اخیرا در یکی از سخنرانیهای انتخاباتی خود پس از مدتها سکوت درباره پدیده تغییر نظم جهانی، اذعان کرد نظم فعلی جهان در حال تغییر است و البته در عین حال گفت نظم جدید با محوریت ایالات متحده ایجاد خواهد شد. بایدن ادامه داد: برای ۵۰ سال در دوران پساجنگ بودیم و این (نظم) خیلی خوب جواب داد اما حالا دیگر به نوعی از کار افتاده است. ما بهعبارتی به یک نظم نوین جهانی نیاز داریم. وی پیش از این صحبتها، درباره تلاشهایش به منظور متقاعد کردن ژاپن و کرهجنوبی برای ارسال کمک مالی به اوکراین و امضای توافق ریلی و بندری با اتحادیه اروپایی، هند و عربستان سعودی در اجلاس گروه ۲۰ (جی ۲۰) در دهلینو که ماه گذشته انجام شد، گفته بود: «اگر بهاندازه کافی جسور بوده و به خودمان اعتماد به نفس داشته باشیم تا جهان را بهشکلی بیسابقه متحد کنیم، فکر میکنم فرصتی داریم تا کارها را انجام دهیم».
وی با این حال شواهد کمی از چگونگی تغییر نظم جهانی به نفع ایالات متحده در سخنانش ارائه کرد و تنها به گفتن این نکته بسنده کرد که آمریکا میتواند این بار هم محور و قدرت اصلی در نظم جهانی باشد. اعتراف بایدن به اینکه نظم جهانی در حال تغییر است، مسالهای است که به نظر میرسد بسیاری از تحلیلگران روابط بینالملل را با او در این نظرات همسو میکند اما رئیسجمهور آمریکا در حالی از تلاش آمریکا برای رهبری جهان در نظم جدید جهانی میگوید که به نظر میرسد نمیداند نظم پیشین نیز مبتنی بر نظام تکقطبی و ابرقدرتی ایالات متحده بود و اگر قرار باشد همین مساله در سالهای آینده نیز ادامه یابد، مطمئنا دیگر نمیتوان گفت نظم جهانی تغییر کرده است. زمانی که نظریهپردازان روابط بینالملل از تغییر در نظم جهانی میگویند، منظورشان تغییر نظم تکقطبی جهان و پیشروی دنیا به سمت نظام چندقطبی و قدرت گرفتن قدرتهای محلی است. در این نظم جدید، آمریکا شاید هنوز یکی از قدرتهای مطرح و اصلی دنیا باشد اما مطمئنا دیگر قدرت اول دنیا نیست و در جایگاهی که پیش از این قرار داشته، نمیتواند باشد. اصول ابتدایی تغییر نظم جهانی که بسیاری بر این عقیدهاند هماکنون در آن قرار داریم و دیگر «دوره گذار» را به پایان بردهایم، کاهش قدرت آمریکا، شکل گرفتن اتحادهای منطقهای اقتصادی و نظامی، ظهور و بروز قدرتهای اقتصادی و سیاسی جدید در دنیا و شکل گرفتن ائتلافهایی است که پیش از این نمیتوانستند تأثیر زیادی روی مسائل جهانی داشته باشند اما حالا میتوانند نظم جدیدی را در دنیا ایجاد کرده و آن را حفظ کنند. آمریکا اما در این نظم جدید در کجا قرار دارد؟ بر این اساس آمریکا همچنان یکی از قدرتهای بزرگ دنیا باقی میماند و تأثیرگذاری بر برخی کشورها را ادامه خواهد داد اما جایگاهش در عرصه جهانی دیگر مانند جایگاه قبلی نخواهد بود. قدرتهای منطقهای، هم از حیث اقتصادی و مسائل مالی و هم از حیث قدرت نظامی و سیاسی شانه به شانه و گاهی فراتر از میزان تصور ایالات متحده در جهان خودنمایی خواهند کرد. ایالات متحده اما از تغییر در نظم فعلی جهان، چه تصوری دارد و چگونه میخواهد نقش خود در نظم جدید را تعریف کند؟ با توجه به اشارههای بایدن در سخنرانیاش به نظر میرسد آمریکاییها این تصور را دارند که دیگر دوران حضور نظامی و اثبات قدرت نظامیشان در جهان به پایان رسیده و برای رقابت با چین، به عنوان مهمترین رقیب ایالات متحده در مسائل اقتصادی، بهتر است در میدان اقتصاد و سرمایهگذاریهای بزرگ وارد شوند.
از همین رو است که بایدن تلاش برای ایجاد کریدورهای اقتصادی رقیب « ابتکار کمربند و جاده» را یکی از عناصر تغییر نظم جهان به نفع ایالات متحده میداند. آمریکاییها همچنین به این مساله اعتقاد پیدا کردهاند که دیگر دوران حضور نظامی آمریکا و جنگهای طولانیمدت گذشته و حالا ایالات متحده باید از دور به مدیریت جنگهای بزرگ بنشیند و در عین حال هزینه لازم برای کمک به تأمین منافع آمریکا در این جنگها را فراهم کند. از همین رو بایدن از همان روزهای ابتدایی جنگ در اوکراین اعلام کرد آمریکا تمامقد پشت اوکراین ایستاده و به کمتر از پیروزی نظامی رضایت نمیدهد. در بحران غزه نیز همین مساله را شاهد بودیم. با وجود تلاش نتانیاهو برای وارد کردن ایالات متحده به جنگی تمامعیار علیه غزه، دولت بایدن به این نتیجه رسید که بهتر است با ارسال تسلیحات و تجهیزات لازم و کمکهای مالی، رژیم صهیونیستی را در این مساله یاری کند و از ورود نیروی نظامیاش به این مهلکه خودداری کند. اگر نظم جهانی بعد از جنگ سرد، مبتنی بر حضور نظامی آمریکا در جنگهای بزرگ و مناطق بسیار بود و آمریکاییها احساس میکردند ریاست جهان را برعهده دارند، در نظم جدید، معتقدند ایالات متحده باید رهبری جهان را برعهده داشته باشد و ضمن استفاده از منابع و تجهیزات متحدان خود برای تامین منافع سیاسی، اقتصادی و نظامیشان، به جای اقدامات یکجانبه نظامی و سیاسی، رو به اقدامات چندجانبه بیاورد. سؤال مهم اما این است: نظم جدید جهانی بر پایه تصورات کدام یک از جبهههای شرق یا غرب پیش خواهد رفت؟ با نگاهی به تلاشهای کشورهای موسوم به کشورهای جنوب، برای سرعت بخشیدن به دلارزدایی از روابط اقتصادی، آمریکازدایی از دیپلماسی و رودررویی با جبهه غربی در جبهههای نبرد نظامی که اوکراین، فلسطین و تایوان نمونهای از آنهاست، به نظر میرسد کشورهای جنوب، اقدامات خود برای تشکیل نظم جدید جهانی با مختصات مد نظر خودشان را بسیار زودتر از ایالات متحده آغاز کردهاند و تلاشهای فعلی دولت بایدن اقداماتی واکنشی به روند فعلی است.
اسرائیل، تیم بازنده در وقت اضافه
سارا فلاحی
واکنشهای رژیم صهیونیستی بعد از طوفان الاقصی در قالب بمبارانهای جنونآمیز و نسلکشی در غزه این رژیم را شبیه تیم بازندهای نموده است که در یک بازی حذفی و در لحظات آخر بازی گل میخورد و برای جبران گل خورده، بدون برنامه و کاملا هیجانی و غیرعلمی از چپ و راست روی دروازه حریف توپهای بیهدف میریزد. کافی است در این شرایط که تیم آشفته و بازنده با تمام توان جلو کشیده است فرصتی ایجاد شود تا از این حریف فروپاشی شده یک توپ ربایی شود و دوباره دروازه این حریف ازهمگسسته، فروبریزد و تیر خلاص به قلب آن شلیک شود اتفاقی که باید هر آن منتظر بود تا جبهه مقاومت آن را رقم بزند.
بازی اسرائیل در برابر جبهه مقاومت بازی مرگ و زندگی است. صهیونیستها در جنگ نامتقارن که هنر مقاومت است هنری ندارند، در زمین، ناکارآمد هستند و نیروهای ذخیره آنها هم هیچ آموزش خارقالعادهای جز گذراندن دوره سربازی ندیدهاند،سیستم موشکی و گنبد آهنینشان با چالش جدی مواجه شده است، در جنگ شهری فاقد تجربه هستند و در داخل هم با فروپاشی سرمایه اجتماعی مواجه شدهاند و قبل از طوفان الاقصی تظاهرات اعتراضی صدها هزارنفری ساکنین اراضی اشغالی علیه سیاستهای غلط اقتصادی و اجتماعی نتانیاهو نمادی از این فروپاشی است.آمریکا هم بهعنوان متحد راهبردی اسرائیل توان ورود در باتلاق دیگری شبیه عراق و افغانستان ندارد لذا به همین خاطر است که بایدن به صهیونیستها سفارش میکند اشتباه آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر را تکرار نکنید؛یعنی هرگز به لشکرکشی زمینی به غزه فکر نکنید.
بهترین برگ برنده برای جبهه مقاومت اشتباه استراتژیک و صدالبته مرگبار اسرائیل در ورود زمینی به غزه است تا داستان گرفتار شدن آمریکا در جهنم عراق و افغانستان و هزینههای تریلیارد دلاری و کشته شدن هزاران سرباز آنها تکرار شود.بنابراین اسرائیل بر سر دوراهی تاریخی قرارگرفته است؛ ازیکطرف میداند ممکن است ورودش به غزه را خودش برنامهریزی کند اما خروجش دیگر با خودش نیست و از طرف دیگر اگر وارد نشود نمیتواند هیمنه فروریخته خود را بازسازی کند.
قطعا عقل سیاسی حکممی کند که برای اسرائیلیها پذیرش شکسته شدن استخوان پرستیژ جهانی، ناکارآمدی گنبد آهنین و ضعف اطلاعاتی و قدرت بازدارندگیشان در افکار عمومی بهتر از آن است که پایان همیشگی خود را با ورود به غزه رقم بزنند.
نکته قابلتأمل برای اسرائیلیها این است که میدانند در صورت ورود زمینی به غزه، حزبالله لبنان با توان راهبردی و موشکهای هوشمند و نقطه زن خود وارد میشود و برای سوریه نیز بهترین فرصت برای بازپسگیری بلندیهای جولان است و قطعا جمهوری اسلامی نیز بهعنوان رهبر بلامنازع مقاومت، استاد جنگ نامتقارن و با موقعیت ژئوپولیتیکی و سوقالجیشی خود در حمایت از جبهه مقاومت ساکت نخواهد نشست و آمریکا هم میداند اگر در این نبرد تعیینکننده بخواهد اشتباه کند پایان انرژی و نفت بهعنوان خون صنعت غرب رقم خواهد خورد.بنابراین به نفع صهیونیستها و غرب خواهد بود که رفتار خود را عوض کنند و بپذیرند که مقاومت فلسطین از وضعیت پدافندی به وضعیت آفندی رسیده است و به قول انگلیسیها جن از بطری پریده است و دیگر ترمز مقاومت در دست اسرائیل نیست
ارسال نظرات