حسین فصیحی
بسیاری از آسیبهایی که این روزها کشور را در وضعیت بحران قرار دادهاست، ریشه در ترکفعلهای صورت گرفته در چند دهه گذشته دارد که پاسخی نمیتوان برای آن پیدا کرد، جز اینکه با حسرت و اندوه شاهد ناملایماتی باشیم که جامعهمان را با خود درگیر میکند. اینکه مردن مردم در جریان سوانح، بلایا یا اتفاقهای ناگواری مثل مهاجرت از کشور آنقدر به امری رایج تبدیل شود که انگار نه انگار، اتفاق ناگوار همیشه در جریان است.
به نظر آسیبهایی که این روزها جامعه را در وضعیت بحران قرار داده از مجرای همین سخن میگذرد. اینکه با بروز یک آسیب، جانها و فرصتهای بسیاری از دست میرود و انگار نه انگار که این جانها و فرصتها سرمایههای انسانی کشور هستند که اینگونه در معرض آسیب و خطر قرار میگیرند. سالهای زیادی است که فریاد بر سر مافیای خودرو بلند است که ارابههای مرگآفرین شماست که با قیمتهای نجومی راهی جادههای پرخطر میشوند و سالانه ۱۷ هزار نفر از مردم کشور را به کام نابودی میکشانند و حدود ۳۱۸ هزار نفر را مجروح و معلول میکنند. خسارتی که از جریان فوت یک شهروند در جریان سوانح رانندگی به کشور تحمیل میشود، ۸ میلیارد تومان است که مشخص نیست چرا پرداخت چنین هزینههایی آسان است، اما توقف ارابههای مرگ دشوار!
بی توجهی به صیانت از جان شهروندان در حوزههای دیگرگاه اسفبارتر از آن چیزی است که در جریان سوانح رانندگی بروز پیدا میکند. آلودگی هوا، فارغ از خسارتهای بسیاری که به زیربنای اقتصادی کشور وارد میکند، نفسهای بسیاری را هم از شماره میاندازد. آنگونه که عباس شاهسونی، رئیس گروه سلامت و تغییر اقلیم وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اعلام کرده، سالانه بیش از ۲۰ هزار نفر از ساکنان ۲۷ استان کشور بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند. این آمار اگر به استانهای دیگر هم تسری پیدا کند، شمار قربانیانی که از مجرای تنفس هوای آلوده جانشان را از دست میدهند، افزایش پیدا میکند.
پرسش اساسی این است که چرا جامعه در چنین وضعیتی قرار گرفته که نسبت به امری چنین مهم توجهی نمیشود؟!
مرگ سالانه ۱۷ هزار نفر در سوانح رانندگی و فوت شدن ۲۰ هزار نفر سالانه به دلیل آلودگی هوا فقط دو نمونه از آسیبهای بیپایانی است که جامعه را به خود درگیر کرده است. اگر فردا اعلام شود که شمار قربانیان سوانح رانندگی به ۱۷۰ هزار نفر و آمار قربانیان آلودگی هوا به ۲۰۰ هزار نفر رسیده، انگار نه انگار که در فراوانی این آمار، تغییری ایجاد شده است. انگار نه انگار که شهرها مملو از خودرو، رودخانهها خالی از آب، جنگلها عاری از درخت و آسمان پوشیده در آلودگی است. انگار یک با هزار فرقی ندارد و اگر کسی برای اینها پاسخی دارد، خوش به حالش.
نظام ارزی کشور در انتظار نسخههای جدید
محمد حقگو
پیچش های صعودی نرخ ارز همه را کلافه کرده است. از یک سو مردم افزایش قیمت دلار را در فضای مجازی و اثر آن را در بازار مشاهده می کنند و از سوی دیگر مسئولان بر کفایت منابع ارزی برای تامین ارز تاکید می کنند. همزمانی این اتفاقات منفی و خبرهای مثبت، این گزاره را گاهی به جامعه منتقل می کند که با فرض صحت اخبار مثبت ارزی، مسئولان نمی دانند دلیل این رشد قیمت ارز چیست یا نمی توانند کاری انجام دهند؟ اگر چه اقتصاد ایران در مسیر خود بعد از شدت یابی تحریم ها با ناکارآمدی های مدیریتی قابل توجهی از جمله ارز 4200، اتکا به روش های نامطمئن دورزدن تحریم، انفعال در برابر اصلاحات داخلی، کاهش ناکافی وابستگی به نفت و ... مواجه بوده و به خصوص به نظر می رسد که تیم ضد تحریمی در داخل کشور، در رقابت با تیم تحریمی در وزارت خزانه داری آمریکا، منفعل تر عمل کرده است اما هم اینک و با گذشت زمان به نظر می رسد آن چه قرار بوده و هست در جریان تحریم ها رخ بدهد، بیش از پیش عیان شده است و این دانش پر هزینه مواجهه با تحریم و تجربیات عینی، حجت را برای مسئولان در جهت اقدام برای بهبود شرایط تمام می کند.
ماجرا چیست؟ عمق تحریم های اقتصاد ایران با قطع دسترسی به نظام تسویه دلار به عنوان ارز جهان روا پدیدار شد. در این زمینه به طور خلاصه دو سطح ابتدایی مواجهه با تحریم را در سیستم اقتصادی کشور می توان مشاهده کرد.در ابتدا این ایده مطرح می شد که با دلار زدایی می توان تحریم ها را دور زد. غافل از این که تبدیل ارزها، با توجه به غلبه نظام دلار، به ناچار در یک مرحله با آن تلاقی پیدا می کند.از سوی دیگر تلاش شد با استفاده از شرکت های واسطه ای با عنوان «تراستی» و به کارگیری ارز درهم، تا حد امکان از سیستم دلاری فاصله گرفته شود و در عین حال از منظر تبدیل درهم به دلار، به دلار در تجارت خارجی دسترسی داشته باشیم غافل از این که این موضوع نیز، به جای اعتیاد به دلار، اعتیاد به ارز دیگری را در سیستم ارزی کشور ایجاد می کند که می تواند به همان اندازه دردسرساز باشد.
به طوری که در سال های اخیر، هر گاه سخن از چرایی تغییرات نرخ ارز شده، یک جانب تحلیل ها به سوی تغییرات عرضه و تقاضای درهم امارات رفته است. با این حال، به نظر می رسد مسئله اقتصاد ایران ولو در شرایط تحریم یا حتی غیر تحریم، در کانونی ترین نقطه، به مدیریت سیستم ارزی درخصوص تجارت خارجی بر می گردد. به این معنا که در شرایطی که به عنوان مثال صادرات نفت به کشور الف داریم، چرا برای واردات از آن کشور، از ارز محلی آن استفاده نمی کنیم و عمدتاً تکیه بر یک ارز خاص مثلاً درهم است؟ گزارش کمیسیون اقتصادی مجلس در جریان جهش های ارزی اخیر نیز به خوبی گویای این واقعیت است که در شرایطی که در هفت ماهه سال جاری ارزش واردات از چین، بیش از 8 میلیارد دلار بوده، بسیاری از کانال های تامین ارز همچنان از محل درهم بوده است.
این منطق بیان می کند که تاکنون ارزهای تامین شده از صادرات، با مصارف ما تطابق نداشته و به عبارت دیگر نقشه ارزی ما با نقشه جغرافیایی تجاری، هم خوانی نداشته است. همین موضوع باعث شده تا بخشی از تنش ارزی ماه های اخیر به کمبود و مازاد درهم در بخشی از این پازل مربوط باشد. در این خصوص اظهارات مسئولان اقتصادی نشان می دهد که این رویکرد به تازگی در بانک مرکزی مورد توجه قرار گرفته است، چنان که رئیس کل بانک مرکزی نیز اعلام کرد باید نقشه ارزی و تجاری کشور با یکدیگر منطبق باشد. این همان حفره مغفولی است که حتی با دسترسی نظام تحریمی به ارتباطات تجاری کشور ما، عملاً از حوزه اثرگذاری تحریمی آن بیرون می افتد و به موازات آن نیز جلوی بخش قابل توجهی از تلاطم های بازار ارز گرفته خواهد شد. در این شرایط تحریم ها نه دور زده می شوند، نه رفع می شوند، بلکه در حد و اندازه تلاش و مدیریت ما، بدون اثر خواهند شد.
الزام به یکپارچگی سیاست های اقتصادی و تجاری با همه این اوصاف، باید اذعان داشت که اتکای صرف به این تغییرات در لایه خارجی اقتصاد کشور به تنهایی درد زیادی از ما دوا نخواهد کرد. در این راستا و برای اثربخشی مناسب سیاست فوق، نیازمند سطح بالاتری از یکپارچگی بین سیاست های اقتصادی کشور نسبت به آن چه تاکنون بوده، هستیم. در بالاترین سطح، همان طور که گفته شد، هماهنگی منابع و مصارف ناظر به جغرافیای تجارت خارجی ضروری است اما در لایه های بعدی، سیاست های تولیدی و حتی اقتصادی در داخل نیز مانند یک کشور درون زا و برونگرا، باید مطابق با سیاست های تجاری کشور تنظیم شوند. به طور خلاصه اصلی ترین تکلیف سیاست گذاران اقتصادی کشور در شرایط کنونی نه صرفاً رفع و بدون اثرشدن تحریم ها و نه صرفاً رویکردهای داخلی، بلکه به کارگیری هر دو رویکرد تحت یک برنامه منسجم اقتصادی است.
سقوط هژمونی آمریکا با منشور پنجساله شهید سلیمانی!
دکتر محمدحسین محترم
با توجه به وظیفهای که رهبرمعظم انقلاب برای همه، بهخصوص برای علما و دانشگاهیان و خطبا و مداحان و اهل رسانه و هنر به ویژه صدا و سیما تعیین کردند، سخن گفتن از شهید سلیمانی دیگر زمان و مکان و حد و مرز ندارد و مخصوص سالگرد آن محبوب دلها نیست، همانگونه که شخصیت و جهاد او مرز نداشت و همانگونه که ذکر امام حسین(ع) چنین است.
۱- تعبیر رهبرمعظم انقلاب در مورد حاج قاسم، تعبیر عجیبی است. ایشان در دیدار خانواده و ستاد شهید سلیمانی فرمودند«شهید سلیمانی باید زنده بماند، عیناً مثل قضیّه امام حسین علیهالسّلام!»،و در توضیح آن گفتند«یک بخشیاش کار خدا است که به ما ربطی هم ندارد و خدا خودش زنده نگه میدارد، امّا یک بخشی از زنده ماندنشان کار من و شماست. اگر من و شما جلسه درست نکنیم، منبر نرویم، سینه نزنیم، روضه نخوانیم، محقق نمیشود».این سخن شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در ذهن تداعی میکند و به این نتیجه میرسیم که مکتب حاج قاسم تداوم مکتب امامحسین(ع) است و تمام روزهای حاج قاسم کل یوم عاشورا بوده و تمام مناطقی که حاج قاسم در آنها جنگیده و تمام صحنههای ایستادگی در مقابل استکبار جهانی زمین و صحنه کربلا محسوب میشوند. روزها ذهن و فکر، مشغول به این بود که رهبری سخنی بدون حکمت و فقط از سر تمجید ظاهری و یا خدایی نکرده تملق نمیفرمایند، پس باید پشت این تعبیر حکمتی نهفته باشد، تا اینکه به چند سند رسیدم از جمله اینکه مرحوم آیتالله حاج شیخ عباس حقیقی از علمای بزرگ کرمان و استاد اخلاق حوزه، قبل از پیروزی انقلاب خواب دیده بود که «کعبه را به محل فعلی گلزار شهدای کرمان آوردهاند و مردم میآیند برای زیارت آن!». ایشان میگفت«گذشت تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز و جنگ تحمیلی شروع شد. وقتی اولین شهید کرمان را آوردند، در همان نقطهای که در خواب دیده بودم که کعبه را در آنجا قرار دادهاند، دفن کردند. فهمیدم آن خوابم دارد تعبیر میشود». بعداز آنکه شهدای بیشتری آوردند، مردم بیشتری برای زیارت به گلزار شهدا رفتند و حالا بعداز شهادت حاج قاسم، صف طولانی و انبوهی از زائرانی را میبینیم که از دور و نزدیک و از داخل و خارج ساعتها به انتظار میایستند تا خودشان را به مزار شهید حاج قاسم سلیمانی برسانند و دقایقی آن را زیارت کنند. لذا اولا؛ حال و هوای امروز گلزار شهدا تعبیر کامل آن خواب آیتالله حقیقی و تفسیر تعبیر رهبرمعظم انقلاب است. یعنی ثواب زیارت شهدا و بخصوص مزار شهید سلیمانی ثواب زیارت خانه خدا و قبرمطهر امام حسین(ع) را دارد و انگار کعبه را طواف میکنی و به کربلا رفتهای! چرا که «أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ». ثانیا؛ وقتی تعبیر رهبرمعظم انقلاب را کنار این رویای صادقانه آیه الله حقیقی و دهها اشاره و قرینه دیگر قرار میدهیم، معلوم میشود رهبری بدون حکمت و بدون نشانههایی این تعبیر را به کار نبردهاند و الهامات و ارتباطات و مکشوفاتی پشت پرده وجود دارد که ما بیخبریم!
2-رهبر معظم انقلاب در فرازی از سخنانشان در دیدار با مردم قم نیز فرمودند«حوادث تاریخی یا متضمّن یک تجربه گرانبها و یا متضمّن یک سنّت الهی است». در این خصوص اولا؛ یکی از تجربههای گرانبهای زندگی شهید سلیمانی برای ما، «تبعیت محض از ولایت است» آن هم نه فقط در شرایطی که دستورات و منویات رهبری را فهم میکنیم و با نظرات ما منطبق است، بلکه مهم زمانی است که فهم آن برای ما آسان نیست و با نظرات ما همخوانی ندارد. حاج قاسم به این مضمون میگفت:«در آغاز جنگ 33 روزه لبنان که هدف آن نابودی کامل حزبالله بود، وقتی از منطقه به تهران آمدم، در جلسه مسئولان عالی رتبه شرایط جبهه جنگ حزبالله و رژیم صهیونیستی را تشریح و تحلیل خود را ارائه دادم، همه منتظر بودند تا رهبری دستوراتی بدهند، اما رهبری به سه مطلب اکتفا کردند، از جمله فرمودند به دوستان جبهه مقاومت بگویید اکنون شرایط مثل جنگ احزاب است، اگر مقاومت کنید، پیروزی بزرگ بعداز مقاومت اندکاندک نمایان و حاصل میشود». شهید سلیمانی بعد گفت «من در دلم گفتم کاش حضرت آقا این فرمایش را نمیکردند چون من که از نزدیک شدت و سختی این جنگ را دیده بودم، از نظر نظامی تحلیل دیگری داشتم».
وی در آخر افزود «اما من در آن جلسه و بعداز آن دیگر چیزی نگفتم و دستور رهبری را بر تحلیل خودم ارجح دانستم و در برگشت به منطقه همان را به دوستان حزبالله منتقل و خودم هم بر همان اساس عمل کردم و نتیجه همان شد که رهبری فرمودند و بزرگترین پیروزی برای جبهه مقاومت حاصل شد و حزبالله قویتر ماند و بزرگترین شکست رژیم صهیونیستی رقم خورد». حالا با این مصداق به خوبی فرق مکتب حاج قاسم با مکتب لیبرالها قابل درک و فهم است که در مکتب حاج قاسم شاهد قویتر شدن هر روز کشور در حوزه دفاعی و نظامی و امنیتی و دیگر حوزهها و پیروزیهای مداوم و حتی در خدمترسانی جهادی به مردم هستیم و در مکتب لیبرالها هر روز شاهد ضعفها بهخصوص در حوزه اقتصادی هستیم و اگر در حوزه اقتصادی و دیپلماسی با طرفهای مختلف هم مسئولان مربوط، به جای پروپاگاندا راهانداختن و رای جمع کردن، دستورات و منویات رهبری را بر تحلیلهای مشاوران لیبرالتر از خودشان و بر دستورات مجامع غربی و صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تحت عنوان تئوریهای علمی و مناسبات جهانی و هکذا...و بر لبخندها و وعدهها و تضمینهای فریبنده دشمنان رجحان میدادند و به آنها عمل میکردند، قطعا امروز شاهد مشکلات کنونی نبودیم.
لذا این جنبه تجربی و تاریخی زندگی شهید سلیمانی ما را به جنبه اعتقادی مکتب حاج قاسم میرساند که اگر دستورات ولی را بر نظرات خود رجحان بدهی و به آنها عمل کنی پیروزی و موفقیت حاصل میشود! ثانیا؛ یکی از سنتهای الهی نیز که در زندگی و با شهادت حاج قاسم برای ما نمایانتر شد این بود که خداوند به همه فهماند همه چیز دست خود خداوند است و باید به او توکل کرد، از جمله زندگی و جهاد و شهادت شهید سلیمانی با وجود وسوسههای شیاطین جن و انس از یکسو و از سوی دیگر با وجود مراقبت چهل ساله شهید پورجعفری عزیز از وی! نکته اول اینکه در چهل سال حضور مستقیم در خط اول مبارزه با استکبار و آمریکا فکر حاج قاسم یک لحظه هم وسوسه نشد که به غیرخدا توکل کند و به امکانات مادی امیدوار باشد و وسوسه شعارها و وعدههای فریبنده دشمنان و تحلیلهای فریبکارانه اشخاص و جریانات سیاسی نشد و تا آخر مقاوم و استوار بر عقیده الهی خود ایستاد. نکته دوم این که وقتی خداوند مصلحت اسلام را در این قرار دهد که شهید سلیمانی را ببرد، خود شهید پورجعفری عزیز را هم میبرد تا بفهماند که محافظت شهید پورجعفری هم به اراده خدا بوده است!
نکته سوم اینکه تا شهادت هم خداوند محافظ شهید سلیمانی بود «... والله خیرحافظا»! علاوه بر نقشههای فراوانی که در سالهای منتهی به شهادت در منطقه کشیدند تا او را شهید کنند، به عنوان نمونه در عملیات بستان که حاج قاسم مجروحیت شدیدی از ناحیه شکم پیدا کرد، و او را به بیمارستان قائم مشهد منتقل کردند،یکی از پزشکان آن بیمارستان از اعضای گروهک منافقین بود و وقتی وی را شناخت، نقشه ترور او را ریخت. اما دو رزمنده به نامهای مصطفی موحدی(برادرزاده آیتالله موحدی کرمانی) و همایونفر که هر دو بعدها شهید شدند، به نقشه او پی بردند و با کمک یک پرستار کرمانی سردار را از آن بخش خارج کردند و نگذاشتند آن دکتر خائن نقشهاش را عملی کند و این نیز اراده خداوند برای حفظ او برای اسلام و مردم و کشور و جهان اسلام و جبهه مقاومت بود! نکته چهارم این که در سنت الهی لازمه پیروزی، توکل به خدا و خطرپذیری است نه امید بستن به دشمن و عافیت طلبی!. به فرمایش رهبری«آن کسانی که به نیروی غیرخدا و آمریکا متکی باشند، نتیجه چنین پشتگرمیهای غلطی شکست میشود،لا یَستَطیعونَ نَصرَهُم» و «وقتی با توکل به خدا حرکت و خطر را قبول میکنیم، نتیجه پیشرفت و پیروزی است؛ این تجربه ما است».
ثالثا؛ یک سنت الهی و تجربه دیگر این است که دنیای استکبار امروز هم مثل دستگاه ظلم و جور آن زمان دچار خطای محاسباتی شد. یزید و عمرسعد تصور میکردند با شهادت امامحسین(ع) به اهداف خود میرسند و مکتب امامحسین(ع) به فراموشی سپرده میشود، ولی برعکس شد. حالا هم استکبار و صهیونیستها تصور میکردند با برداشتن حاج قاسم میتوانند از افول خود جلوگیری کنند اما «شهید سلیمانی» برای آنها خطرناکتر از «سردار سلیمانی» شد! آنچه که تاکنون رسانههای انگلیسی و آمریکایی از تحلیلهای اندیشکدههای اطلاعاتی آمریکا درخصوص اهداف شهادت سپهبد سلیمانی پرده برداشتهاند این است که «ترور ژنرال قاسم سلیمانی و ابومهدیالمهندس اقدامی هدفمند در راستای به تاخیرانداختن روند سقوط هژمونی آمریکا در خاورمیانه بود».
اما بیخبر از همه جا در این جنایت هم اشتباه محاسباتیشان، خود عاملی شد برای سرعت گرفتن افول آمریکا! در آخرین جلسهای که پنجشنبه در سوریه برگزار شد، شهید سلیمانی با الهام به اینکه تا ساعاتی دیگر به دیدار خدا میرود، از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۳ بعدازظهر بدون وقفه منشور ۵ سال آینده مقاومت، از برنامه تکتک گروههای مقاومت تا شیوه تعامل با همدیگر را ترسیم کرد و آنچه برای گروههای مقاومت در آن جلسه غیرعادی به نظر رسید این بود که حاج قاسم تاکید کرده بود«همه بنویسند، هرچه میگویم، بنویسید. منشور۵ سال آینده را دارم برایتان میگویم»!. گفت و رفت تا نبودش خلأای در روند سقوط هژمونی آمریکا ایجاد نکند!.
ارسال نظرات