19 دی 1401 - 22:30

پایگاه رهنما:

عناوین اخبار روزنامه جوان در روز دوشنبه ۱۹ دی

ضربه‌ای که استقلال از خودش می‌خورد

فریدون حسن

جلسه هیئت مدیره باشگاه استقلال برای بررسی وضعیت این تیم و نتایج کسب شده در نیم‌فصل اول روز گذشته پشت درهای بسته و بدون حضور اصحاب رسانه برگزار شد. صرف‌نظر از اینکه در جلسه دیروز چه تصمیماتی در خصوص ادامه همکاری آبی‌ها با ساپینتو گرفته شد، یک مورد بسیار مهم در خصوص مدافع عنوان قهرمانی لیگ دیروز نقل محافل خبری بود که به نظر می‌رسد اگر مدیران استقلال نتوانند در صورت واقعیت داشتن با آن برخورد جدی و قاطعی انجام دهند، آن‌وقت باید اوضاع بسیار بدتری را تجربه کنند.
خبرها حاکی از آن بود که برخی بازیکنان با تمام وجود برای استقلال بازی نمی‌کنند و کیفیت فنی مناسب در حد و اندازه خودشان را ندارند. همین امر شک و تردید در مورد شکست عمدی مقابل تراکتور را افزایش داد. چنانچه این مسئله واقعیت داشته باشد و برخی بازیکنان نخواهند برای استقلال بازی کنند، این وظیفه مدیران باشگاه است که تکلیف آنها را در خصوص ماندن یا رفتن از این تیم مشخص کنند. البته مسئولان استقلال در برخوردهای قبلی با خاطیان این تیم چنان مماشات کردند که انگار نه انگار اتفاقی رخ داده و درست از همانجا هم ضربه خوردند. حالا چنانچه خبر منتشر شده در خصوص کم‌کاری عمدی برخی بازیکنان صحت داشته باشد، مسئولان استقلال به جای ایراد گرفتن از سرمربی تیم باید بازیکنان خاطی را مورد بازخواست قرار دهند.
لازم به ذکر است که این روزها در فضای خبری جریانی به سختی در تلاش است تا با بهره‌گیری از اختلافات مدیرعامل و ساپینتو علاوه بر معرفی سرمربی پرتغالی به عنوان عامل اصلی نتایج ضعیف استقلال، شرایط را به سمت جدایی او از آبی‌ها سوق دهد. بدتر اینکه مدیران استقلال نیز در برخی اظهارنظرها عنوان کرده‌اند قطع همکاری احتمالی از جانب استقلال خواهد بود که این امر یعنی تشکیل یک پرونده شکایت و ضرر چندین میلیاردی دیگر! پس مسئولان استقلال به جای جوزدگی و بیان حرف‌های نسنجیده بهتر است ایراد اصلی تیم را پیدا و با آن مقابله کنند.
فوتبال ایران از این دست اتفاقات زیاد به خود دیده است. هنوز ماجرای شکست ایران مقابل رم در اذهان علاقه‌مندان به فوتبال باقی مانده است. همان دیداری که ایوویچ مرحوم را وادار کرد تا بگوید: «بازیکنان ایرانی بهترین بازیکنان جهان در تخریب مربی هستند.» حالا گویا بازیکنان استقلال با سرلوحه قرار دادن همان حرکات و همان رفتارها می‌خواهند ساپینتو را کله‌پا کنند و بدبختانه اینکه برخی مسئولان باشگاه هم با آنها همصدا شده‌اند.
استقلال فصل قبل با اتحاد و همدلی موفق شد بعد از سال‌ها، قهرمانی مقتدرانه‌ای در لیگ برتر داشته باشد، اما گویا برخی که متامع خود را بالاتر از موفقیت تیم می‌دانند، می‌خواهند استقلال را به‌گونه‌ای زمین بزنند تا همانطور که آنها می‌خواهند دوباره از جا بلند شود. ذکر این نکته مهم هم لازم است که همیشه این بازیکنان نیستند که خودشان تصمیم می‌گیرند و سابقه نشان داده در اغلب مواقع تحریکات از بیرون انجام شده، بیرونی که اگر خوب دقت شود می‌توان متوجه شد که خیلی هم بیرون نیست و بازیکنان به اختیار خود کم‌کاری نمی‌کنند.
هنوز یک نیم‌فصل باقیمانده و استقلال این فصل هم می‌تواند مانند فصل قبل بر قله لیگ بایستد، البته به شرط آنکه بخواهد قهرمان دوباره لیگ شود و از عنوان قهرمانی خود دفاع کنند. فراموش نکنیم که جدایی ساپینتو آنگونه که برخی برنامه‌ریزی کرده‌اند علاوه بر ضرر و زیان به بیت‌المال می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری هم برای استقلال داشته باشد، درست مانند جدایی استراماچونی که هنوز آبی‌ها درگیر آن هستند و ممکن است خطرات زیادی هم برایشان در پی داشته باشد.

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز دوشنبه ۱۹ دی

پروژه دلسردسازی یک ملت؛ زمینه‌ها و عوامل

محمود نقدی‌پور

ایران عزیز ما در سال های اخیر زیر شدیدترین فشارها، تحریم ها، تهدیدها و جنگ رسانه ای و تبلیغاتی قرار داشته است. در این میان، نقش مردم در خنثی کردن همه توطئه ها و فشارهای فزاینده بی بدیل و خیره کننده بوده است. طی این سال ها همزمان دشمنان منطقه ای و بین المللی تلاش کرده اند مردم را به آینده کشور بدبین و ناامید کنند و شوربختانه در این میان، سوء مدیریت و ناکارآمدی اقتصادی دولت ها به این مسئله دامن زده است. فارغ از انتقادات بحق بسیاری از مردم از جمله اقشار متوسط و ضعیف جامعه از وضعیت اقتصادی، به نظر می رسد یک پروژه منسجم، عملیاتی، گام به گام و تدریجی برای ایجاد دلسردسازی (demoralizing) ملی در ایران در حال انجام است که باید از ابعاد، زمینه ها و عوامل آن آگاه بود و راهبرد مشخصی برای مقابله با آن در نظر گرفت.

در خصوص زمینه ها باید گفت، این پروژه یک سری زمینه های داخلی و یک سری عوامل خارجی دارد: زمینه های داخلی  مهم ترین زمینه داخلی دلسردسازی مردم از آینده کشور را باید تلاطم های اقتصادی، تورم، تحریم ها و کاهش رشد اقتصادی دانست که در سال های اخیر زندگی و معیشت را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. از سوی دیگر، بی برنامه بودن ها و کج سلیقگی ها در عرصه های فرهنگی و اجتماعی به ویژه در مواجهه با شکاف ها و گسست های نسلی، یکی دیگر از منابع و زمینه های تعمیق نارضایتی هاست. عوامل بیرونی  نارضایتی مردم از وضعیت اقتصادی و همچنین تشدید گسست های بین نسلی که ظاهرا برنامه ای برای آن وجود ندارد، زمینه لازم برای پیشبرد راهبرد دلسردسازی ملت ایران توسط دشمنان را فراهم می کند.

جایی که آمریکا، اروپا و وابستگان منطقه ای شان، از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به ایران عزیز و ناامید کردن مردم از نظام اسلامی و کلنگی کردن بنیان های ملی و هویتی فروگذار نکرده اند. در این سال‌ها تحریم ابزار آن ها برای فشار بر مردم و رسانه و جنگ تبلیغاتی ابزار مکمل برای دلسرد کردن مردم از آینده و تزریق حس ناامیدی و بدبینی به جامعه است. دلسردسازی چیست؟ در روان شناسی دلسردسازی (demoralizing) به معنای «گرفتن روح یا اشتیاق زیستن از کسی (یا ملتی) و او (آنان) را در آشفتگی و ناامیدی و سردرگمی افکندن» است.  

مراحل راهبرد دلسردسازی ملی یک راهبرد مربوط به دلسردسازی و تضعیف روحیه، شامل مجموعه ای منسجم همچون تبلیغات، فریب، اطلاعات نادرست، عوامل نفوذی، جعل یا هر ابزار جنگ سیاسی دیگر برای دستیابی به اهدافی است که آرمان ها و اهداف ملی و هویتی یک ملت را نشانه می گیرد. یک تلاش استراتژیک برای تضعیف روحیه، بیش از یکی از این ابزارها استفاده خواهد کرد و محدود به یکی از آن ها نخواهد شد. بر این اساس، با استفاده از همه ابزارها، به روحیه و امید یک ملت حمله می شود. یک کمپین تضعیف روحیه استراتژیک، در این شش مسیر اجرا و هدایت می شود:

۱. منحرف کردن نفرت به سمت خود (نظام سیاسی) که معمولاً به سمت دشمن معطوف بوده؛ به این معنا که دشمن به رغم همه تحریم ها و فشارها، دیگر مورد تنفر جامعه قرار نمی گیرد و به جای آن ساختارهای سیاسی خودی هدف قرار می گیرد و نفرت به سمت خودی منحرف می شود.

۲. کاشتن بذر شک به خود؛ این یکی از مهم ترین مراحلی است که دشمن برای تضعیف روحیه یک ملت اجرا می کند. جایی که تلاش می کند بذر شک و تردید را در دل تک تک آحاد یک ملت بکارد و شکاف بزرگی بین دولت و ملت ایجاد کند.

۳.  ایجاد کانون جدید و متعدد از نفرت و سرخوردگی؛ گام بعدی دشمن، ایجاد کانون های جدید نفرت و سرخوردگی در درون یک ملت است. این کانون های نفرت فقط رابطه مردم با حاکمیت را هدف قرار نمی دهد بلکه رابطه ملت با ملت و خرده فرهنگ های آن را نیز هدف گرفته است؛ ارزشی در برابر غیرارزشی، بی حجاب در برابر با حجاب، فقیر در برابر غنی، ملی گرایی در برابر مذهب گرایی و... از جمله این کانون های جدید نفرت و سرخوردگی است که در مدار پروژه دلسردسازی یک ملت انجام می‌شود.

۴. ایجاد ترس و تبدیل آن به اضطراب اجتماعی یکی دیگر از اصول استراتژیک دلسرد ساختن یک ملت است. به این معنا که ابتدا ترسی را از آینده کشور نزد تک تک افراد یک جامعه ایجاد می کنند و این ترس به مرور یک اضطراب اجتماعی گسترده را ایجاد خواهد کرد. اضطراب از این که کشور آینده تاریکی دارد و نمی توان بحران ها را حل کرد، همچنان که در سال‌ها و ماه های اخیر به خوبی شاهد بوده ایم که رسانه های ضدایرانی مدام محتوایی را پمپاژ می کردند که دیگر قرار نیست چیزی حل شود و کشور به سامان نمی رسد. این جاست که جامعه وارد یک بی‌قراری ملی می شود و افراد خود را در مرحله بقا می بینند و ممکن است دست به هر اقدام ضد اجتماعی بزنند. 

۵. انکار حقایق؛ پس از تزریق نفرت، ترس، اضطراب و بی‌قراری در جامعه، هر حقیقتی نادیده گرفته و هرگونه تحریف، اخبار دروغ و تخریب پذیرفته می شود. در این مرحله، توضیح حقایق برای کاهش اضطراب اجتماعی و خنثی کردن تحریف ها سخت می شود و عملا ممکن است با چنین رویکردی تشدید شود. در همین ناآرامی های اخیر به وضوح دیدیم که در هر حادثه ای، دشمن پمپاژ خبری گسترده ای را انجام داد که کار کار خودشان است! متاسفانه در این زمینه، بخشی از جامعه نیز به رغم توضیح حقایق توسط حاکمیت و رسانه های داخلی، حاضر به پذیرش نبوده اند. اگر چه عملکرد نامناسب رسانه های حاکمیتی مانند صداوسیما در ایجاد این وضعیت بی‌تاثیر نبوده است.

۶. ترویج خشونت؛ همه اصول بالا در راهبرد دلسردسازی و تضعیف روحیه یک ملت، در نهایت قرار است به کجا ختم شود؟ به نظر می رسد، هدف غایی پروژه تضعیف روحیه و ناامیدی یک ملت، ترویج خشونت اجتماعی و خارج کردن شهروندان ایرانی از مدار عقل اجتماعی است؛ به این معنا که آن چنان حس ناامیدی، سرخوردگی، ترس و اضطراب به جامعه تزریق می شود که هر فردی خود را در مرحله بقا می بیند و ممکن است دست به هر اقدام خشونت‌باری بزند، به این دلیل که تصور می کند آینده تاریک است و چیزی برای از دست دادن ندارد. به صورت کلی، به درازا کشیدن فشارهای اقتصادی، احساس همیشگی بودن روندهای آزاردهنده، تلاطم های اجتماعی و سیاسی و در شرایط بحرانی زیستن، احساس چیرگی فساد، احساس جدا بودن از جهان و... از مهم‌ترین زمینه های داخلی دلسرد شدن یک ملت است که دشمنان ایران اسلامی تلاش گسترده ای برای تعمیق آن دارند.

در پروژه دلسردسازی ایرانی ها توسط دشمن، ایجاد این پذیرش که دشواری ها و سختی ها همیشگی هستند و پایانی بر آن نیست از اهمیت زیادی برخوردار است و می‌تواند سبب بی‌روح شدن و از دست دادن شوق زندگی، رها کردن تلاش برای سازندگی و بهتر کردن خانه و میهن خود، بی‌اعتنایی به ویرانی آن و در نمونه‌های حادتر، همکاری برای نابودی آن شود! آن چه برای خنثی کردن این پروژه به عنوان پروژه ویران کردن ایران ضروری است، حل بنیادین مشکلات اقتصادی و پایان دادن به تلاطم هایی است که مشکلات زیادی را برای مردم به ویژه اقشار ضعیف کشور ایجاد کرده و می تواند زمینه های بحران آفرینی را برای دشمن فراهم کند. در این میان، حضور مسئولان در میان مردم و تلاش مداوم و شبانه روز برای حل مشکلات آن ها نکته اساسی است.  

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز دوشنبه ۱۹ دی

عهد ما با امام 

محمدهادی صحرایی

دی‌ماهی که به نیمه رساندیم اگرچه مناسباتش را به سرعت مرور و تجدید خاطره کردیم ولی برای به دست آوردن هر یک از این فراز و نشیب‌ها هزینه‌هایی داده‌ایم که هر کدامش برای ساخت یک تاریخ پرافتخار کافی است. این جمله که «ما تاریخ را می‌‌سازیم» برای هر ایرانی معاصر و به ویژه اهالی انقلاب اسلامی سخنی صحیح و صادق است. مردم ایران اگرچه از گذشته تا قبل از انقلاب اسلامی با ناملایمات حوادث روزگار آشنا شده و لمس کرده‌اند ولی می‌توان مدعی شد که توده مردم، در مدیریت آن بی‌تأثیر بوده و این حاکمان و نخبه‌ها بودند که سوء یا حُسن مدیریت از خود نشان داده‌اند. وقتی ایرانیان 105 سال پیش که توسط انگلیسی‌ها، نسل کشی شدند آیا توانستند اقدامی غیر از مُردن مظلومانه از خود نشان دهند؟ یا وقتی هفتاد سال پیش، شاه پهلوی با مدیریت آمریکا و انگلیس، دولت قانونی مصدق را اسقاط و او را محاکمه و دق مرگ کرد، غیر از دانشجویان به خون نشسته دانشگاه تهران، آیا از مردم غیر از آه و نفرین کاری برآمد؟
یکی از ابتکارات امام راحل ما به میدان آوردن مردم و استفاده از نیروی خدایی آنها و سپردن امور، به خودشان بود. این امام بود که به عظمت جمهوریت و به قدرت دست خدایی که به کمک جماعت می‌آید واقفمان کرد. و از سال 1322 که حضرت امام، صدای خداخواهی به گوش مردم رساند و پس از آن در 1323 در کتاب نفیس کشف اسرار تمدن اروپا را توحشی نامید که امروزه می‌توان به عمق آن نگاه پی برد، احدی نتوانسته در مردمسالاری دینی و واقعی، بالاتر از آنچه ما داریم را مدعی شود. این پرچم روح خداست که بلند است و این خمینی کبیر است که روح حیات، در کالبد بی‌جان بشریتِ به قهقرا افتاده دمید و ما را زنده کرد. این امام راحل بود که رسالت خود را تمام کرد و ادامه راه نیمه تمام را به جانشینش سپرد تا باقیمانده مسیر مانده تا تمدن بزرگ و نوین اسلامی را محقق کند. ارادت ما مردم به امام حاضر، غیر از وجاهت و امتیازات منحصر به فرد ایشان، به این دلیل است که خامنه‌ای عزیز، سفارش شده خمینی کبیر است و ما با او عهد بسته ایم.
امام خمینی که رضوان خدا بر او و مقلدانش، تاریخ را به مؤمنین مکتبش سپرد تا آن‌را آن‌گونه که خدا خواسته بسازند. و ملت ایران همان کرد که او خواست. و این‌گونه بود که انقلابش برای همه آزادگان جهان الگو شد.
ولو کره المشرکون.

خدا را باید شکر فراوان نمود که ما را در دوران خمینی و خامنه‌ای قرار داد و ارزشمند شدن آزادی با آزادگی را به ما آموخت و لذت تلاش برای رستگاری را به ما چشاند و افول و سقوط فراعنه را به ما نشان داد. این مکتب است که ما را سربلند کرده و نگاهمان را آسمانی کرده وگرنه تفکر به آخر رسیده فرامدرن، آدم امروزی را با اسافل انسانی و اراذل اخلاقی و اداهای انسان‌وارگی مشغول، و در کوچه پس کوچه‌های ابهام و بی‌هویتی رها کرده است. خدا را باید فراوان شکر کرد که در دورانی نفس می‌کشیم که بزرگانی چون خمینی و خامنه‌ای و شاگردانش زیسته و اخلاق پیغمبرگونه و فضایل بهشتیان را نشانمان دادند. امروزه حتی با مقایسه ظاهری هم می‌توان فاصله حکام جهان با رهبران ما را دید. جهانی که به تازگی از شر ملکه خبیث بریتانیا رها شده ولی هنوز گرفتار بایدن بی‌هوش و حواس و ترامپ لعنتی و ماکرون رذل و نتانیاهوی کودک خوار و بن سلمان سفاک است، برای هیچ آدمی رشک‌انگیز نیست.
امروز می‌توان فهمید که دنیای غرب در مواجهه معقول و منطقی با مکتب انقلاب اسلامی شکست خورده که توهین و تحقیر و تمسخر را بر جنگ و ترور و تحریمش اضافه کرده است. غرب دانسته که نسل کشی و بازدارندگی نتوانست مانع از وقوع انقلاب اسلامی‌شود و جنگ سخت و ترور دهه شصت و قتل عام فرهنگی دهه هفتاد و کودتای88 و فتنه انحراف دهه هشتاد و جنگ رسانه‌ای دوره نفوذی‌های دهه نود از متوقف کردن انقلاب اسلامی ناتوان شده و هر تلاش آنان برای متوقف کردن مردم ایران، کوبیدن مشت به سندان بوده است که به دلقک بازی کاریکاتور و فوتوکاتور رو آورده است. جالب توجه است که کشورهایی که با ما دشمنی بیشتری دارند همانها هستند که در مهار مشکلاتشان موفقیت کمتری دارند. و مردم جهان این‌را می‌بینند و مقایسه می‌کنند که تفاوت کشوری که تحریم منحصر به فرد و تاریخی چهل و سه ساله دارد، چگونه توانسته آمریکا و اروپا را به چالش بکشد.
در این مقایسه هرگز نباید تصور شود که همه مسائل کشورمان حل شده و ما منکر مشکلاتیم. خیر. مشکلات به ارث رسیده ما از دوران سیاه پهلوی و غربزده‌ها و نفوذی‌های کدخداپرستی که با سوء مدیریت، خیانت، اختلاس، قراردادهای خسران بار و نظایرش برای مردم و کشور مسئله‌‌سازی کرده‌اند کم نیستند که باید به دقت و سرعت برای رفع آن اقدام کرد ولی واقع بینی ایجاب می‌کند این را هم ببینیم و شاکر باشیم که ما این راه را از صفر و گاهی از زیرصفر و بابدهی شروع کردیم و پی درپی در حال تحریم‌های بی‌نظیر بوده‌ایم در حالی‌که دشمنان و رقبایمان این‌گونه نبودند. واقع بینی در مورد آمریکا و سایر قدرت‌ها هم این‌گونه است و هرگز نباید شرایط را برابر دید. برخی از آنها صدها سال از ما زودتر شروع به ساختار ‌سازی کرده و هنوز هم بیش از ما کار و تلاش می‌کنند و اگر غرب را در نظام اخلاقی و دینی و انسانی زیر سؤال می‌بریم ولی می‌توان از نظر کار و تلاش و نظم و قانون‌پذیری از آنها الگو گرفت.
با این وجود، افول یک ابرقدرت به معنی متلاشی و دود شدنش نیست بلکه به معنی تبدیل آن به یک قدرت و کشور معمولی و غیرمؤثر است که گرچه توانایی اذیت و آزار رساندن به دیگران را دارد ولی دیگر نمی‌تواند مثل ابرقدرت‌ها اجماع جهانی ایجاد کند و یا کشوری را با حمله و تسخیر، از هستی ساقط کند. واقع بینی به ما می‌گوید که اوضاع دشمنانمان وخیم‌تر از خوش خیالی و دیرباورهاست. هرکس که بهره‌ای از حافظه تاریخی و منطق سیاسی داشته باشد می‌فهمد که اگر فرمانروایی از آیزنهاور و نیکسون و ریگان به ترامپ و بایدن برسد یعنی چه؟ و رسیدن از شیراک به ماکرون و از ملکه دیکتاتور به چارلز یعنی چه؟ و اگر اسرائیل از جنگ شش روزه و شعار گنده‌گویی نیل تا فرات به دیوارکشی برسد و جز نتانیاهو به هیچ گزینه‌ای نرسد یعنی چه؟ و دشمنان از توافق با صدام به ملاقات با هرزه 45 کیلویی و پیر زن خونخوار منافق برسند یعنی چه؟ و... و برنامه‌ریزان صهیون خوب می‌دانند که مجبور شدن دشمنان به لخت و عور شدن در مقابله با مردم ایران یعنی بازگشت به سیاست عمروعاص در مقابل ذوالفقار.
کرونا اگرچه منحوس بود ولی سنگ محکی شد فراتر از آمارها و رتبه‌بندی‌ها، برای فهمیدن توان واقعی کشورها در مدیریت همه گیرها، مدیریت بهداشت، مدیریت علمی، تراز تاب‌آوری و سرعت انعطاف پذیری کشورها. خدا نیاورد روزگار خودباختگانی که سلامت مردم را برای امضاء برجام و FATF به گروگان گرفتند. و خدا هدایت کند سلبریتی‌هایی که تلاش دانشمندان ایرانی در کشف و تولید شش واکسن ایرانی را تمسخر کردند. و خدا به عمر و عقل و ایمان دانشمندان ما برکت دهد که ما را در جهان و تاریخ سربلند کردند. همان واکسنی که «خودتحقیرهای» مسخره کن، آب مقطر و گلاب می‌نامیدند، ماه‌هاست توانسته تلفات مردم را به زیر پنج و چندین روز به صفر برساند ولی در آمریکای صاحب فایزر و جانسون ‌اند جانسون چگونه است؟ ژاپن و آلمان و انگلیس و... هم بماند.
حالا ما پیشرفت کرده‌ایم یا آنها؟ ما قوی شده‌ایم یا آنها؟
اگر از صحت و سقم ادعای آمریکا در فروش پهپاد فرامدرن ایران به روسیه بگذریم، به شیرینی این اعتراف بزرگ می‌رسیم که کدخدای جهان، مدعی است ایران، در زمینه نظامی و تولید و تجاری ‌سازی تسلیحات فرامدرن ابرقدرت شده و توانسته در دعوای دوابرقدرت، به یکی از آنها سلاحی بفروشد که دیگری از مقابله با آن ناتوان است و توازن نظامی آنها به هم خورده است. این‌گونه نیست؟ در این زمینه کدام از این سه قدرت قوی‌تر است؟ اینکه ایران توانسته اصل و سود مطالبه 45 ساله ایران را از معده انگلیس خارج کند و صرف پروژه‌های آبرسانی کند اقتدار نیست؟ اینکه ایران، آقایی آسمان را از آمریکا گرفته و به پرچم مقدس خود سپرده و او را از منطقه اخراج کرده، از اقتدار ماست یا آنها؟ و.... فرهنگی که توانسته راهپیمایی 21 میلیون نفری اربعین را در دنیا و تاریخ، بیشترین و برترین و امن‌ترین و بین‌المللی‌ترین تجمع و راهپیمایی کند موفق است یا فرهنگی که در کوچه و خیابان یک کشورش، هر90 ثانیه یک تجاوز به عنف ثبت می‌کنند؟
تفکری که تا چند سال دیگر اروپا را دوباره به سرزمین‌های اسلامی برمی گرداند و کاخ باکینگهام و الیزه را مثل موزه 18 هزار جمجمه‌ای پاریس و کلوسئوم، مایه عبرت می‌کند با کاریکاتور نشریه دلقک شارلی ابدو خَش برمی‌دارد؟ اینکه ماکرون بی‌عرضه است و پادشاه انگلیس دکمه‌هایش را جابه جا می‌بندد و بایدن دچار بی‌اختیاری شده و در فروشگاه‌های آلمان هیزم هم کمیاب شده و حیثیت غرب در تأمین غذا و انرژی بر باد رفته، چه ارتباطی به مقدسات ما دارد؟ اینکه چند سال است مردم و جلیقه زردها ماکرون را لعنت می‌کنند، چه ارتباطی به مقدسان ما دارد؟ فرانسه باید خواست مردمش را بشنود و به آنها احترام بگذارد و بفهمد که دوران دکتر گیوتین‌ها به سرآمده و او و بایدن و چارلز و امثال آنها به جای آتش افروزی و ملاقات با فراری‌ها و هرزه‌های سیاسی و پولپاشی برای ایجاد اغتشاشات مصنوعی در کشور متمدن ایران، به فکر مردم مظلوم خود باشند تا با خرید تخته و مقوا برای گذران زمستان سرد، بیش از این تحقیر نشوند و یا در خانه و ماشین خود یخ نزنند.

بن سلمان و چشم‌انداز پروژه نوسازی خاورمیانه

صلاح‌الدین هرسنی

بعد از انجام و اجرایی سازی اصلاحات اعلام شده توسط محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، او از ضرورت نوسازی خاورمیانه سخن می‌گوید و مدعی است که در پرتو اصلاحاتش، خاورمیانه و مشخصا کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بزودی به قطب توسعه تبدیل خواهد شد. واقعی دانستن برنامه‌های بن‌سلمان در نوسازی جدید خاورمیانه و تبدیل شدنش به اروپا در آینده نزدیک، با ظرفیت‌های این کشورها مرتبط است. برای نمونه عربستان در میان کشورهای جهان در ردیف 10 کشور ثروتمند جهان قرار دارد. اقتصاد کشور دیگر این منطقه یعنی امارات متحده عربی به گونه‌ای است که از منظر تولید ناخالص داخلی 3 برابر نسبت به سال‌های گذشته رشد کرده است.
اما بی‌تردید راز تبدیل شدن کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و مشخصا عربستان آن‌هم طبق انگاره‌های ادراکی- تحلیلی بن‌سلمان، در رانتیر بودن آن‌هاست. از منظر ادبیات اقتصادی، رانت به در آمدهایی گفته می‌شود که بدون زحمت و تلاش یدی و فکری به دست می‌آید و طبق نظریه اغلب نظریه‌پردازان دولت رانتیر، هر دولتی که بتواند 42 درصد یا بیشتر از کل درآمد خود را از رانت خارجی حاصل از صدور یک ماده زیرزمینی یعنی نفت به دست آورد، دولت رانتیر لقب می‌گیرد. واقعیت آن است که همه کشور‌های حوزه خلیج فارس دارای منابع نفتی هستند و راه‌بردهای آن‌ها در نشست‌هایی چون سازمان اوپک تعیین کننده است. البته صرف منحصر و محدود ساختن این کشورها و مشخصا عربستان تحت زعامت بن‌سلمان به رانتیریسم، همه دلایل ایجاد رنسانس در خاورمیانه طبق معیارهای رنسانس در اروپا نیست.

به نظر میرسد هرگونه امید به ایجاد رنسانس به واسطه برنامه‌های اصلاحی محمد بن‌سلمان به نتایج اجرای پروژه اصلاحات او در عربستان آن هم از هنگامی که به ولیعهدی انتخاب شد، باز می‌گردد. واقعیت آن است که اصلاحات بن‌سلمان باعث ساخت‌شکنی از برخی عادات، سنت‌ها و بنیان‌های غیر دموکراتیک در عربستان شده است. برای نمونه، اصلاحات مورد نظر بن‌سلمان باعث نقش‌یابی فزاینده زنان در حیطه‌های اجتماعی و فرهنگی شد. موسیقی این کشور که به واسطه قرائت‌های خشن سلفی در محاق رفته بود، تحت اصلاحات بن‌سلمان از حاشیه به متن آمد. فضاهای گردشگری طبق استانداردهای جهانی برای استفاده شهروندان فراهم شد. احداث آسمان‌خراش‌ها، شهرنشینی و سبک زندگی به شیوه اروپایی و عربی گسترس یافته و به واسطه افزایش نیروی متوسط جدید، عربستان قرار است که خود را آماده پذیرش پرنسیب‌ها .وظواهر دموکراسی ببیند. از منظر سبک پوشش، برنامه‌های اصلاحی عربستان چالش‌هایی برای زنان ایجاد نکرد و مورد موافقت نیروهای اجتماعی قرار گرفت.
از منظر سیاسی نیز آن‌گونه که از برخی نشانگان در عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس پیداست، برنامه‌های نوسازی بن‌سلمان قرار است آداب کهنه و منسوخ انتخاب حکمرانی به روش موروثی را به کنار نهاده و روش انتخاباتی و صندوق رای را جایگزین آن سازد. ضمن آنکه بن‌سلمان با توجه به کنش‌ها و الگو‌های رفتاری خود به این نتیجه رسیده است که رانتیریسم عربستان برای او و سایر فرزندان و مقامات آل سعود قدرت فراطبقاتی ایجاد نکند و موجد استبداد و خودکامگی نشود. در شرایط حاضر به نظر می‌رسد که با توجه به عبور بن‌سلمان از اتهام ماجرای قتل خاشقچی و یا نادیده گرفته شدن آن توسط برخی متحدان او در دنیای غرب و تمایل زاید‌الوصفش به حضور در محافل بین‌المللی به ویژه حضور در گروه 20، عزم بن‌سلمان را برای ایجاد رنسانس و مدرن ساختن عربستان و مجموعه‌های عربی طبق مدل رنسانس اروپایی فراهم کرده است.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات