صفحات اینستاگرامی پر رنگ و لعاب با پستهای رنگارنگ، توئیتهای به ظاهر اندیشمندانه با عبارات هیجانی و شتابزده، سخنرانیهای آتشین در فلان میتینگ سیاسی و انتخاباتی، تحریم فلان جشنواره و رویداد ملی داخلی به بهانه حمایت از مردم و ...؛ اینها گوشهای از کنشگری عجیب و غریب جماعتی از چهرههای هنری و ورزشی است که در جامعه امروز ما به آنها «سلبریتی» یا «سلبریتیها» میگویند.
فلان فوتبالیست معروف یا ستاره سینما و تلویزیون؛ برخی از آنها عادت کردهاند تا یک اتفاق دردناک در جامعه رخ میدهد، بدون آنکه به ابعاد مختلف موضوع توجه کنند و هدفشان تبیین آگاهانه مسئله برای مردم و کمک به حل آن باشد، با رفتارها و گفتارهای غیرمنطقی و بعضا هنجارشکنانه که بیشتر خاصیت خودنمایی و به قول معروف اجرای «شو» دارد، به افزایش تنش و ناآرامی روانی در جامعه دامن بزنند. یک روز به بهانه گرانی بنزین، روز دیگر به بهانه فوت تلخ یک دختر جوان و هر روز به بهانهای.
این جماعت – اعم از ورزشکار و هنرمند و ... – به دلیل محبوبیتی که در گذر زمان و از رهگذر فعالیت ورزشی یا هنری خود در بین مردم مخصوصا نوجوانان و جوانان پیدا کردهاند، قدرت تاثیرگذاری ناخواستهای هم بر جامعه دارند و اظهارنظرهایشان در جامعه بازتاب پیدا میکند؛ بنابراین، اگر قرار باشد، درباره یک مسئله سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... بدون آگاهی و غیرمسئولانه حرف بزنند، طبیعی است که بر رفتار فردی و اجتماعی طیف قابل توجهی از جامعه تاثیر منفی میگذارند؛ درست مانند آنچه در ماجرای دردناک و غیرقابل قبول درگذشت خانم «مهسا امینی» از سوی برخی سلبریتیها شاهد بودیم.
حالا سوال اینجاست که چرا در جامعه، به جای اهالی فکر و اندیشه، سلبریتیها مرجعیت فکری و فرهنگی پیدا میکنند؟!
* چرا سلبریتیها؟!
علی مومنی پژوهشگر مطالعات فرهنگی و کارشناس رسانه، در گفتگو با رسانهها، در پاسخ به این سوال که «چه شد مرجعیت فکری مردم کشور ما از اشخاصی چون استاد مرتضی مطهری به فلان بازیگر و فوتبالیست خارجنشین کشیده شده» به نکات قابل توجهی اشاره میکند.
وی معتقد است: «اولین دلیل و عامل بروز این رویه غلط و خطرناک، ظهور رسانههای نوین است. در بستر رسانههای جدید، فضا دوطرفه و تعاملی است و این موجب شده که هم سلبریتیها مثل فوتبالیست، بازیگر و... با مردم در این بستر ارتباط برقرار کنند و در خارج از چیزی که تا قبل از آن وجود داشته ارتباط جدید شکل دهند».
این کارشناس مسائل فرهنگی به عامل دوم بروز این عادت غلط اشاره میکند و میگوید: «در گذشته، ما مراجع فکری مختلفی را در سطح جامعه شاهد بودیم. روحانیون، دانشگاهیان، روشنفکران و نویسندگان، معلمان، تشکلهای سیاسی در دانشگاهها و... همگی مراجع فکری پیشین بودند که کنشگری فعالی در سطح جامعه داشتند، اما آیا در حال حاضر به نسبت جایگاهی که دارند، آن ارتباط و تأثیرگذاری را بر مردم و جامعه حفظ کردهاند؟ طبیعی است که جواب منفی باشد. چیزی که در این وضعیت پیش میآید، این است که وقتی فاصله عوام مردم با مراجع فکری گذشته زیاد شد، آنها این خلأ را میخواهند به نحوی با انتخاب مرجع جایگزین پُر کنند. در چنین حالتی است که راحتترین و در دسترسترین طیف بدیل، سلبریتیها خواهند بود که همواره از طریق فضای مجازی یا بسترهای دیگر میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد».
مومنی ادامه میدهد: «وقتی اساتید دانشگاه و اهالی فکر و قلم، فاصله خود را با اجتماع مردم بیشتر کردند و نتوانستند آنان را با سمت خود دعوت کنند، طبیعی است در برهههای حساس سیاسی و اجتماعی، اثرگذاری چندان مطلوبی بر مردم نخواهند داشت و جامعه فرایند اثرپذیریاش را از جای دیگر دنبال میکند».
* اندازه نگه دار که اندازه نکوست!
نکتهای که نباید فراموش کرد و از نظر دور داشت، این است که هنرمندان و ورزشکاران هم مانند همه اقشار دیگر حق دارند که درباره موضوعی فکر کنند، اظهارنظر کنند، از یک نامزد سیاسی حمایت یا انتقاد کنند، از یک واقعه خوشحال یا ناراحت شوند و ...؛ اما مسئله وقتی خاص و چالشبرانگیز میشود که برخی اهالی هنر و ورزش، بدون آنکه به مسئولیت اجتماعی خود توجه کنند و در قبال مرجعیت فکری و اجتماعی که برایشان ایجاد شده، امانتدارانه رفتار کنند، دست به رفتارهایی بزنند که منجر به ناهنجاری رفتاری در جامعه شود.
صرف نظر از آنکه سلبریتیها، خودشان باید حد و اندازه واقعی کنشگری خود را در جامعه بشناسند و شأن خودشان را حفظ کنند، اما به نظر میرسد بهترین راه جلوگیری از این رویه ناصواب، آگاهسازی جامعه و افزایش عمق شناخت آنها از مسائل و رویدادهاست تا دیگر فرصتی برای جولان برخی سلبریتیهای سطحینگر در زندگی مردم فراهم نشود.
ارسال نظرات