حدود 10 روز قبل بود که وزارت اطلاعات در اطلاعیهای، از دستگیری هسته مرکزی فرقه ضاله بهائیت در ایران و کشف برنامه پیچیده آنها برای کار فرهنگی در کشورمان خبر داد. در اطلاعیه این وزارتخانه، با اشاره به سلسله عملیات پیچیده سربازان گمنام امام زمان (عج) در این ماجرا، آمده است: «متهمین بازداشت شده مستقیماً با کانون صهیونیستی موسوم به بیتالعدل مستقر در فلسطین اشغالی در ارتباطِ تشکیلاتی بودهاند. یافتههای مستند اطلاعاتی حکایت دارند که کانون پیشگفته، سال گذشته راهبرد احیای تشکیلات فرقهی ضالهی بهائیت در ایران را تحت عنوان «خط تبلیغ تهاجمی» و مأموریت ویژه جمعآوری هدفمند اطلاعاتی به شبکه بازداشت شده ابلاغ نموده بود؛ همچنین، مأموریتهای تبلیغ گستردهی آموزههای استعمار ساختهی بهائیت و نفوذ در محیطهای آموزشی در سطوح مختلف و بهطور خاص مهدکودکهای سراسر کشور را محوّل کرده بودند».
نکته تکاندهنده در این ماجرا، همان چیزی است که در فراز اخیر این اطلاعیه به آن اشاره شده است؛ برنامهریزی و نقشهکشی فرقه دستساز استعمار انگلیس، برای سنین مهد کودک و پیشدبستانی! یعنی طلاییترین و حساسترین دوران تربیتپذیری هر فرد!
در اینجا صحبت بر سر این نیست که فرقه ضاله و گمراه بهائیت چگونه در دوران قاجار با دخالت و طراحی انگلیسیها و با ایجاد انحراف در موضوع مهدویت ایجاد شد و چه آسیبهایی به جهان اسلام وارد کرده است، بلکه بحث بر سر این است که چرا عناصر این فرقه و امثال آنها، برای پیشبرد اهداف خود به سمت سنین کودکی – مهد کودک و پیشدبستانی – میآیند و بر روی کودکان و نوجوانان سرمایهگذاری میکنند؟!
بارها این حدیث شریف معصوم علیه السلام را شنیده یا خواندهایم که «یادگیری در سنین کودکی، مانند حکاکی بر روی سنگ است» که اثر آن تا ابد باقی میماند و از بین نمیرود. این حدیث نورانی به همان حقیقتی اشاره میکند که دادههای امروز روانشناسی و علوم تربیتی به آن دست یافته و آن هم، اثرگذاری فوقالعاده و بینظیر دوران کودکی و نوجوانی برای یادگیری مسائل مختلف و شکلگیری جوهره شخصیت آدمهاست.
در واقع، این یک واقعیت مسلم است که هرگونه اثرگذاری مثبت یا منفی در شخصیت آدمها، از سنین کودکی و نوجوانی رقم میخورد و اگر ما هم ذرهای عقلانیت و هوشمندی داشته باشیم، باید فرصت دوران مهد کودک و پیشدبستانی را قدر بدانیم و نگذاریم دشمن از آن سوء استفاده کند.
اما واقعیت تلخ و قابل تأمل این است که متاسفانه در نظام آموزشی و تربیتی کشور ما – اعم از بخش رسمی که مدرسه است و بخش غیررسمی که رسانهها و نهادهای فرهنگی دیگر هستند – کمترین اهمیت به دوران حساس و طلایی مهد کودک و پیشدبستانی داده میشود و گواه این غفلت هم، بلاتکلیفی این دورههای آموزشی و مربیان آنها در سیاستگذاری و اجراست.
سال 1395 بود که مهدی نوید ادهم دبیرکل وقت شورای عالی آموزش و پرورش در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان، درباره موضوع ساماندهی سرپرستی مهدکودکها و تعیین تکلیف مدیریت آنها گفت: «این مسئله در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده و در کمیسیونهای مختلف آن بحث شده که امیدواریم هر چه زودتر موضوع در صحن علنی شورا مطرح و تعیین تکلیف شود؛ باید هر چه سریعتر این وضعیت روشن شده و الزامات آن فراهم شود تا آموزش و پرورش بتواند به طور جدی به مسئله مدیریت توجه داشته باشد».
نوید ادهم این نکته را هم یادآور شده بود که «معتقدیم مهدکودکها با توجه به یافتههای علوم شناختی تأثیر بسزایی در رشد کودک دارند؛ درصد یادگیری کودکان بیش از سنین دیگر بوده و باید نظارت جدی بر این مسئله انجام شود».
اما 5 سال از آن زمان گذشت و این کارشناس تعلیم و تربیت در بهمن 1399 در یک مصاحبه دیگر اعلام کرد: «متاسفانه برخی از گزارشهایی که میرسد این است که سند 2030 در برخی مهدهای کودک دارد اجرا میشود که مدیریت آن با آموزش و پرورش نیست. هیچ بخش آموزش و پرورش در صدد اجرای سند ۲۰۳۰ نیست. معلمین ما نسبت به خیلی از مربیان و معلمان دستگاههای دیگر وفادارتر به ارزشهای انقلاب هستند، اما ما گزارش داریم که در فلان مهد کودک اقدام شده است»!
همین بلاتکلیفی چندین و چند ساله نشان میدهد، هرچقدر دشمن حواسش جمع است، ما در خواب غفلت به سر میبریم؛ یعنی ترجمان همان حدیث معصوم (ع) که «هرکس بخوابد، دشمنش نخواهد خوابید». به نفع امروز و فردایمان است که از این خواب غفلت خطرناک بیدار شویم
ارسال نظرات