تیم امنیتی دولت ترامپ به نظر برنامه جدیدی برای استفاده از اقلیتهای قومی در راستای ایجاد نا امنی در ایران آغاز کرده است. برنامه جدیدی که تکرار اشتباهات دولتمردان سابق آمریکایی از گذشته تا به امروز بوده است.
پایگاه رهنما :
ارتفاعات بلند و برفگیر مهمترین شاخصه جغرافیایی مرزهای غربی ایران هستند. ارتفاعاتی که زمانی صحنه نبردهای سنگین در جنگ ایران و عراق بودند و حالا نیز پاسگاههای مرزبانی جای سنگرهای بتونی را برفراز قلهها و تپهها گرفتهاند.
یکی از این ارتفاعات مشهور کوهستان «قندیل» است. کوهی بلند که بیش از ۳۰۰۰ هزار متر ارتفاع دارد و پر از کوره راههای باریکی است که از زیر چشم دکلهای نظامی نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به قرارگاههای کوچک نظامی در عمق خاک عراق ختم میشوند.
اغلب این پایگاهها متعلق به گروه «پژاک» شاخه ایرانی حزب کردستان عراق است. گروهی که همانند همتایان خود در حزب دموکرات و کومله بر فعالیت در مناطق کردنشین همچون کردستان و کرمانشاه متمرکز است. اغلب کسانی که از پایگاههای این گروه بازدید کردهاند، بر قدیمی و محدود بودن تجهیزات پژاک تاکید کردهاند. بخش زیادی از تسلیحات انبار شده در این پایگاهها متعلق به انبارهای ارتش صدام بوده و تجهیزات پزشکی مورد نیاز نیز به صورت مستعمل از کشورهای اروپای شرقی خریداری شده است.
در این میان نبردهای فرسایشی مداوم با نیروهای نظامی ایران نیز بسیاری از منابع این گروه را فرسوده یا از رده خارج کرده است.
با این حال پیکارجویان پژاک امیدوارند با تکیه بر کمکهای خارجی کمبودهای خود را برطرف کنند. البته این کمک این بار قرار نیست از برادر بزرگتر یعنی حزب کردستان عراق برسد، بلکه این آمریکاییها هستند که در قامت یک ناجی برای جداییطلبان کرد ظاهر شدهاند.
از بیلدلبرگ تا محاصره پاوه
البته این بار اول نیست که حمایت از گروههای قومی تجزیهطلب در دستور کار آمریکا قرار میگیرد. طبق برخی از گزارشها، اولین بار در کنفرانس «بیلدلبرگ» در سال ۱۹۷۹ در شهر «بادن» اتریش بود که «برناردلوییس» اسلامشناس برجسته یهودی طرح تجزیه ایران به گروههای قومی کوچک را به صورت جدی مطرح کرد.
با توجه به محرمانه بودن این اجلاس نمیتوان صحت و سقم این گزارشها را تأیید کرد، اما از همان زمان استفاده از شکافهای مذهبی و قومیتی در دستور کار غرب قرار گرفت به خصوص زمانی که اتحاد جماهیر شوروی نیروهای خود را در کابل پیاده کرد.
در مورد ایران نیز با پیروزی انقلاب اسلامی ایستگاه سازمان سیا در آنکارا تلاش کرد تا با حمایت از گروهی از ارتشیان و نیروهای امنیتی فراری که در منطقه چهارکلاه عراق، تحت نظارت فردی با نام پالیزبان مستقر شده بودند، از تلاشهای جداییطلبانه گروههای کرد در ایران حمایت کند. اوج نقشآفرینی این گروه در محاصره شهر پاوه بود که در نهایت با پیروزی نیروهای نظامی ایران و گسترش اختلافات داخلی این گروه به صورت کامل منحل شد. برنامههایی نیز برای ایجاد یک دولت جداییطلب عرب در خوزستان با حمایت عراق و به رهبری شاپور بختیار مطرح شد که در نهایت اولویت اصلی به طرح نقاب و کودتا داده شد.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز اولویت اصلی آمریکا به حفظ توازن در میادین نبرد اختصاص یافت و گروههای جداییطلب در حاشیه سیاستهای امنیتی و دفاعی واشنگتن قرار گرفتند.
در طول دهه ۹۰ میلادی حمایت از اقلیتهای قومی عمدتاً در سیاستهای حقوق بشری وزارت امور خارجهآمریکا بازتاب پیدا میکرد، اما روی کار آمدن «جورج بوش» پسر بار دیگر بازار حمایتهای اطلاعاتی و نظامی از گروههای تجزیهطلب داغ شد.
حضور گسترده نظامی آمریکا در افغانستان و عراق زمینه را برای حضور غیرمستقیم نظامیان آمریکایی در نزدیکی مناطق مرزی ایران، از جمله در افغانستان و در نزدیکی مرزهای شرقی ایران، فراهم کرد.
با قرار گرفتن ایران در «محور شرارت» و آغاز تنشها در پرونده هستهای ایران حمایت از گروههای تجزیهطلب قومیتی در ایران به صورت جدی به راهکاری مکمل از سوی آمریکاییها در نظر گرفته شد.
زمانی که تجزیه ایران تئوریزه شد
در کنار این محافل دانشگاهی نئوکانها نیز فرایند بالکانیزه کردن ایران را به عنوان یک راه حل جدی برای تحقق طرح خاورمیانه بزرگ مطرح کردند.
شاید نقطه اوج انتشار این دیدگاه، مقالهای بود که «جفری گلدبرگ» خبرنگار متنفذ ماهنامه «آتلانتیک» در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این مقاله مفصل که به تشریح معضلات موجود در عراق و نحوه حل آنها میپرداخت نقشهای از یک خاورمیانه تکه تکه شده را به نمایش میگذاشت که در آن ایران به سرزمینی چند پاره مبدل شده بود.
این نقشه متعلق به «رافائل پیترز» از نظامیان کهنهکار طرفدار نئوکانها بود. نقشه طرح شده توسط پیترز در Armed Forces Journal در سال ۲۰۰۶ به چاپ رسیده بود. این نقشه در برنامههای تمرینی کالج دفاع ناتو و نیز در آکادمی ملی جنگ برای افسران رده بالای نظامی مورد استفاده قرار میگرفت.
وی در مقالهای دیگری که با عنوان «مرزهای خونین» منتشر کرد، مرزهای جدیدی را برای خاورمیانه ترسیم کرده و راه رسیدن به صلح و آرامش در این منطقه را اجرای این نقشه دانست.
او در این مقاله گروههای قومی و مذهبی، چون کردها، بلوچها، شیعیان عرب و… را مدنظر قرار داده و عنوان میکند که گزارههایی که او با آنها روبهرو است به طور طبیعی قوانین سهمگینی (draconian) هستند، اما اجرای این طرحها، دردهای ضروری و لازم برای مردم منطقه هستند.
این نظریه تنها در قالب بحثهای دانشگاهی و یا طوفانهای فکری اندیشکدهها باقی نماند و از سال ۲۰۰۵ اقدامات جدی برای اجرایی کردن آن در جامعه اطلاعاتی و نظامی آمریکا آغاز شد.
ایرانیها را به قتل رسانید
سال ۲۰۰۵ زمانی که نیروهای آمریکایی در عراق با بمبگذاریهای دائمی از گروههای مبارز سنی روبرو بودند، نیروهای آمریکایی عملیات ویژهای را بر اساس فرمان «جورج بوش» پسر برای تعقیب نیروهای ایرانی و به خصوص اعضای سپاه قدس آغاز کردند.
با این حال عملیات فوق تنها به خاک عراق محدود نبود و نیروهای آمریکایی مجاز بودند تا به درون خاک ایران نفوذ کنند. «سیمور هرش» روزنامه نگار آمریکایی در مقالهای که در سال ۲۰۰۸ در روزنامه «نیویورکر» منتشر شد، جزییات گستردهای از این عملیات سری را افشا کرد.
۴۰۰ میلیون دلار برای ایجاد اغتشاش در ایران
بر این اساس یک بودجه ۴۰۰ میلیون دلاری از سوی کنگره آمریکا برای عملیات سری در ایران تصویب شد.
این عملیات مخفی شامل حمایت از اقلیت عرب اهواز و گروههای بلوچ و دیگر سازمانهای مخالف بود و جمعآوری اطلاعات در مورد برنامه هستهای ایران را هم در بر گرفت. جالب اینجا بود که در همان زمان نهادهای اطلاعاتی آمریکا با ارائه یک جمعبندی گسترده اعلام کردند که ایران از سال ۲۰۰۳ هیچگونه فعالیتی در خصوص توسعه سلاحهای هستهای نداشته است.
با این حال تیمی منسجم به رهبری «دیک چنی» در کاخ سفید استفاده گسترده از اقلیتهای قومی برای ملتهب کردن فضای داخلی ایران را خواستار بودند.
عملیات فوق به رهبری ستاد فرماندهی مشترک عملیاتهای ویژه (JSOC) انجام میشد و سازمان سیا نیز به عنوان نهاد فرعی در این عملیات برای ارائه اطلاعات مرتبط در خصوص مهارتهای ارتباطی و کلامی ایفای نقش میکرد. عنوان اصلی این برنامه در بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا potential defensive lethal action یا عملیاتی که میتواند منجر به قتل در حالت تدافعی انجام شود، بود.
در همان زمان «اندرو کابرن» بخشهایی از این پروژه را در سایت اینترنتی «کانتر پانج» منتشر کرد که نشان میداد ابعاد این برنامه تا چه اندازه گسترده است.
این برنامه شامل کار با گروههایی از اپوزیسیون و انتقال پول بود و طیف گستردهای از فعالیتها در جنوب ایران و نواحی شرقی ایران را که در آنجا گروههای مخالف بلوچ قوی هستند، در برمیگرفت. فعالیتهای این برنامه در جنوب غرب ایران از طریق یک پایگاه مخفی در استان هرات افغانستان هدایت میشد.
«رابرت بائر» یکی از ماموران برجسته CIA که به مدت دو دهه در آسیای جنوب شرقی فعالیت کرده، در این باره مدعی شد: «بلوچها سنیهای بنیادگرا هستند. آنها از رژیم تهران نفرت دارند، ولی میتوانید آنها را نوعی القاعده بدانید. اینها سر کافران، در این مورد شیعههای ایران، را میبرند. طنز آمیز این است که ما دوباره داریم با سنیهای بنیادگرا کار میکنیم، درست کاری که در افغانستان در سالهای هشتاد کردیم.»
میوه صحرای نوادا
در این میان گروه منافقین نیز از کمکهای آمریکاییها بینصیب نمیمانند و اقدامات ویژهای برای ایجاد یک ارتباط قدرتمند بین نیروهای ویژه آمریکایی و منافقین ایجاد میشود.
یک مشاور سابق پنتاگون در همین باره و به صراحت به سیمور هرش میگوید: «هیچ نهادی که دفتر حساب مجاهدین را کنترل کند وجود ندارد، و رهبران آنها سالهاست که جیبهایشان را پر میکنند. فقط اگر مردم میدانستند چقدر مجاهدین میگیرند و چقدر پول به حسابهای بانکی آنها میرود، و علیرغم این برای اهداف آمریکا هیچ فایدهای ندارند.»
طرح نشریه نیویورکر درباره آموزش نیروهای منافقین در صحرای نوادا
بعدها روشن شد که نیروهای منافقین در سال ۲۰۰۶ و در صحرای نوادا از سوی نیروهای ویژه آمریکایی مورد آموزش قرار میگیرند. منطقهای که پیش از این یک سایت متروکه آزمایشهای اتمی بوده است. این آموزشها شامل عملیاتهای مخفیانه، رد و بدل کردن پیام و ترورهای هدفمند بود.
شاید یکی از مهمترین مواردی که آمریکایی میوه چنین اقداماتی را چیدند، ترور دانشمندان هستهای بود که با استفاده از شبکه منافقین، چند تن از دانشمندان هستهای ایران از سوی موساد ترور شدند.
شورش جامعه اطلاعاتی علیه طرح جدید
نتیجه این برنامه به سرعت با افزایش خشونت و ترورهای کور در مناطق جنوب شرقی و غربی ایران خود را آشکار کرد.
عملیاتهای گروه تروریستی «جندالله» و حمله به اتوبوس نیروهای سپاه پاسداران موجب شهادت دهها ایرانی شد. در شهر شیراز یک گروه تروریستی با پوشش سلطنتطلبی در یک حسینیه بمبگذاری کرده و با انفجار آن چند نفر را به شهادت رساندند.
به نظر میرسید که این برنامه با موفقیت عمل میکرد، اما واقعیت اینجا بود که بسیاری از اعضای جامعه اطلاعاتی با اجرای این برنامه موافق نبودند.
از نگاه ماموران اطلاعاتی آمریکا هرگونه تنش فزاینده میتوانست به یک درگیری همه جانبه ختم شود و نیروهای آمریکایی را با یک خطر بزرگ روبرو کند.
کار به جایی رسید که حتی دریاسالار «ویلیام فالون» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق به دلیل مخالفت با عملیاتهای برون مرزی نیروهای ویژه تحت فشار کاخ سفید مجبور به استعفا شد.
در نهایت همین مخالفتها و در کنار آن روی کار آمدن اوباما این برنامه را متوقف کرد. اوباما با ارسال نامهای به شخص رهبر انقلاب اسلامی آمادگی خود را برای مذاکره اعلام کرد و از سوی دیگر به دنبال تمرکز بر ابزارهای متنوعتری همچون تحریمهای چندگانه به جای عملیات نیمه سخت برای به زانو در آوردن ایران بود.
آزموده را آزمودن خطاست
با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» و ارتباط قوی مهرههایی همچون «جان بولتون» با گروههای تروریستی همچون گروه منافقین نشانههایی جدی از تلاش برای تکرار تجربه شکست خورده جورج بوش پسر مشاهده میشود.
به عنوان مثال پیشمرگههای حزب دموکرات کردستان چندی است مبارزه جدیدی را با نظام جمهوری اسلامی ایران آغاز کردهاند. سایت خبری المانیتور دو هفته پیش گزارش داد «مصطفی هجری»، سرکرده حزب دموکرات کردستان روزهای ۱۱ تا ۱۷ ژوئن (۲۱ تا ۲۷ خردادماه) به واشنگتن سفر کرده و با مقامهای وزارت خارجه آمریکا، اعضای کنگره و کارشناسان اندیشکدهها دیدار کرده است.
این گروه پوشش جدیدی را با نام «راسان» به منظور جذب اعضای جدید آغاز کردهاند. مقر این گروه نظامی جدید در کوههای «سنجق» قرار دارد. گروهک «جیش العدل» هم در طول مدت برگزاری جام جهانی دو عملیات نظامی با استفاده از ماشینهای انتحاری علیه پاسگاههای مرزی ایران انجام داده و فیلم آن را در فضای مجازی منتشر کرد.
نمیتوان با قاطعیت گفت که منابع مالی آمریکاییها عامل این حملات بودهاند، اما شکی نیست که موج جدید خشونتها با اظهارات مقامات آمریکایی در خصوص استفاده از «ظرفیت قومیتها» برای ایجاد ناامنیتی در ایران بیارتباط نیست. حالا نقشه آمریکاییها هرچه باشد تاریخ نشان داده پیوند دولت-ملت در ایران آنچنان قوی است که تمام این تنشها را پشت سر میگذرد.
منبع : اندیشکده راهبردی تبیین
ارسال نظرات