فهم روشمند جنگ ترکیبی نیاز به چارچوبی مستقل دارد اما از آن رو که جنگ ترکیبی موضوعی میانرشتهای محسوب میشود، چارچوبهای مشخص پیشینی برای تبیین این موضوع از کفایت نظری برخوردار نیستند. لذا لاجرم باید برای درک بهتر این روند به استفاده از الگوهای نظری با قابلیت کاربست در تبیین الگوی جنگ ترکیبی در کنار نظریات پراکنده دیگری که در جنگ ترکیبی وجود دارد، روی آورد. نظریات کلاسیک و جنگ ترکیبی دو دسته از نظریات مهم کلاسیک هستند که مبتنی بر آنها می توان به فهم بهتری از جنگ ترکیبی نائل شد. این نظریات در قالب نظریه واقع گرایی و نظریه سازه انگاری و نظریات مدرن قرار دارد.
الف. نظریه واقع گرایی
واقعگرایی یا رئالیسم نظریه یکپارچه نیست و دارای شاخه های مختلف است. مشهورترین شاخه های آن واقعگرایی کلاسیک ساختارگرا و واقعگرایی تهاجمی است. «ویلیام و لفرز» معتقد است که مکتب فکری واقع گرایی بر اساس ۳ مفروض اصلی، گروه گرایی، خودپرستی و خودمحوری در مورد کارکرد جهان قرار دارد. در این راستا دولت ها برای افزایش قدرت خود و ناتوانسازی بازیگران رقیب بدون توجه به اصول اخلاقی بینالمللی اقدام میکنند که در ادبیات جنگ ترکیبی در قالب بحران سازی برای رقبا و بحرانی سازی محیط بین المللی معنا پیدا می کند.در واقع بحران سازی یکی از کلید واژه های مشترک بین واقع گرایی و جنگ ترکیبی است. از این منظر، بازی سیاست بین الملل شامل ترکیبی از توافقات تا تهدید، تحریمها، فشارها و یا جنگ میشود و در این راستا همه عناصر قدرت در سایه قدرت نظامی سخت قرار میگیرد به نحوی که ترکیبی از فشارهای سخت را برای غلبه بر دشمن و کنترل آن توصیه میکند. در نهایت باید اذعان داشت که واقعگراها از جنگ ترکیبی برای بیشینه سازی قدرت خود و بیشینه سازی فشار برای رقیب با هدف صیانت از ساخت حاکمیت خود استفاده می کنند.
ب. نظریه سازه انگاری
واقعگرایان از ورود نظاممند به مولفه های ذهنی قدرت امتناع میکنند، اما سازه انگاری خواهان نقشآفرینی مولفه های نرم در تحلیل رویدادها است و این نظریه قابلیت بیشتری برای تبیین بعد ذهنی جنگ ترکیبی دارد. سازه انگاری با تاکید بر نقش و اهمیت ابعاد غیرمادی حیات اجتماعی نقش زبان، قواعد، هنجارها، رژیمها و فرهنگ را در تکمیل این روابط بین الملل مورد توجه قرار می دهد و سازگار آن قدرت را صرفاً در مولفه های عینی و مادی خلاصه نمیکند و بر مولفه های ذهنی تاکید میکند. در جنگ ترکیبی با رویکرد «شناخت مبنا» محوریت هنجارها، ارزشها، ذهن و فهم بینالاذهانی برای درک منطق کنشها است و رابطه معناداری در این بخش با چارچوب سازه انگاری را شاهد هستیم.
ج. نظریات مدرن
با پررنگ شدن ادبیات جنگ ترکیبی، طراحی و تدوین نظریات انتظام یافته یا بازتعریف آنها به نحوی که شناخت جامع تری از جنگ ترکیبی ارائه دهد، مورد توجه تحلیلگران و کارشناسان حوزه نظامی قرار گرفت.
اولین گام برای مفهوم پردازی «جنگ نامحدود» از سوی دو تحلیلگر چینی به نام «کیائو لیانگ» و «وانگ خیانگسو» صورت گرفت. در این مقاله دو مفهوم «اقلیم راهبردی نامتعادل» و «قوانین قابلتغییر بینالمللی» مورد بررسی قرار گرفت. ویژگی اساسی در «جنگ نامحدود» آن است که صرفاً مربوط به میدان فیزیکی نیست بلکه به حوزههای دیگری از جمله حوزه اقتصادی و انرژی، فرهنگ - اجتماعی ، محیط زیست و همچنین شبکههای اطلاعاتی نیز گسترش پیدا خواهد کرد. برای نمونه استکبار جهانی از این سطح از جنگ ترکیبی در قبال جمهوری اسلامی ایران بهره جسته است و در حوزه اقتصادی با کاربست تحریمها، در حوزه فرهنگی با تهاجم فرد منحط غربی و در حوزه ورزش با ایجاد ممانعت از حضور وزرشکاران ایرانی در صورت مبارزه با رژیم اشغالگر قدس در میادین خواهان جنگ نامحدود است.
این سطح از تحلیل با اقدامات علمی «توماس ایکس هامس» در کتاب «فلاخن و سنگ» آغاز شد. او جنگ ترکیبی را نسل جدیدی از جنگ میداند که از تمام شبکه های موجود استفاده میکند تا سرانجام افراد تصمیم گیر در سطح راهبردی و سیاسی دشمن را قانع کند که طولانی شدن جنگ، هزینه های زیادی برای آنها خواهد شد.هامس در نتیجه گیری خود بیان میکند که جنگ ترکیبی نشان دهنده یک وضعیت تکامل یافته از روشهای شورش ولی در ابعاد وسیعتر است. به این ترتیب استفاده از الگوی ترکیبی و همه جانبه شبکه ها برای اعمال فشار فرسایشی و طولانی مدت با محوریت آشوبزایی برای بازیگر هدف از اهمیت راهبردی برخوردار است. هسته مرکزی این مفهوم این است که تضعیف دولت به عنوان سازمان دهنده و هدایت کننده سازوکار جنگ به ظهور «بازیگران بیدولت» منجر میشود که خانه به چالش کشیدن «مشروعیت دولت» هستند. برای نمونه استکبار جهانی از این سطح از جنگ ترکیبی در قبال جمهوری اسلامی ایران در چند مقطع زمانی بهره جسته است؛ در جنگ تحمیلی هواداران ضدانقلاب و شبکه های رسانه ای کشورهای غربی استمرار جنگ را برای ایرانیان بی نتیجه قلمداد می کردند و خواهان فشار به مسئولین تصمیم گیر برای پایان جنگ بدون مشخص شدن کشور متجاوز بودند. در دهه اخیر استفاده از این سطح از جنگ ترکیبی افزاییش جدی یافته است و شاهد مثال آن در پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران است. رسانه های غربی و حامیان خط غرب در داخل کشور با اعمال فشارهای فرسایشی متعدد در ابعاد سیاسی،اقتصادی و .... هرگونه دستیابی جمهوری اسلامی ایران به توان هسته ای مطلوب را به منزله هزینه سازی برای شهروندان ایرانی تصویرسازی کردند تا از این طریق شرایط برای عدم قدرت یابی کشورمان را مهیا کنند.
این سطح از بررسی، جدیدترین نظریه در قالب جنگ مدرن است. جنگ ترکیبی به مثابه نسل پنجم نبردها در بیشینه سازی قدرت، ریشه در نظریات واقعگرایی دارد و از فرآیند انبوهسازی فشار عینی برای ناتوانسازی رقیب متاثر می باشد و از سوی دیگر با ترمیم نقاط ضعف واقعگرایی توانسته است در بسترهای ذهنی فشار نیز ورود کند. این مدل از جنگ همچنین با بهره گیری از نظریات تخصصی جنگ ترکیبی توانسته با استفاده از مولفه های آسیب پذیری مخاطبان وارد «جنگ نامحدود چند بعدی» شده و با استفاده از ابزار مهم شبکه های اجتماعی خلع مشروعیت و تاکید بر «پراکنده سازی قدرت» به فرسایش بازیگران رقیب بپردازد. در این راستا قدرت نه صرفاً از خلق مولفه های عینی بلکه از روش سهم «هماهنگ سازی مولفه ها» نیز متاثر است.
منابع
جنگ ترکیبی غرب در برابر جمهوری اسلامی ایران (تحلیل، ابعاد و روشها)
ارسال نظرات