اندیشکدهها به عنوان نهادهای سیاست پژوهی مدرن در قرن نوزدهم و اوایل قرن ۲۰ فعالیت های خود را آغاز نمودند. فعالیت این نهادهای پژوهشی با اوج گرفتن جنگ جهانی دوم بیش از پیش برجسته شد تا بدان جایی که مفهوم اندیشکده یا اتاق های فکر برای بسیاری از دولت ها به مفهومی کلیدی و برجسته تبدیل شد. در واقع، بروز مشکلات فزاینده حاصل از جنگ، اندیشکده ها را به بازوی های مشورتی دولت ها تبدیل کرده بود. باگذشت زمان و پشت سر گذاشتن جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نیز آن ها کماکان ماهیت خود را حفظ نمودند، ولی در کارکردها و اهداف خود دچار تحولاتی شدند. در این زمان، بازسازی خرابی های ناشی از جنگ و توجه به سازندگی، اندیشکده ها را از نهادهای مشورتی نظامیِ صرف، خارج می سازد و مسائلی مثل اصلاح نظام حکمرانی و سیاستگذاری را در صدر توجهات آن ها قرار می دهد؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ظهور چالش های جدید در هر دوره ای موجب تغییراتی در مفهوم اندیشکده و مجموع وظایف آنها گردیده است. در ساختار آمریکا در کنار بازیگران رسمی، به ایفای نقش بازیگران غیر رسمی نیز اهمیت داده است. از جمله مهمترین این بازیگران، اتاق های فکر به عنوان بازیگران غیر رسمی از دیرباز در فرآیند تصمیم سازی سیاست خارجی آمریکا تاثیرگذار بوده اند به این معنا که بازیگران رسمی در مرحله تصمیم گیری و بازیگران غیررسمی از جمله اتاق های فکر ولابی های سیاسی در مرحله تصمیم سازی تاثیرگذار هستند. در این پژوهش، نقش اتاق های فکر آمریکا، در تئوری و عمل و اینکه آیا اندیشکده ها تأثیر قابل توجهی در حوزه امنیت ملی آمریکا داشتند. این مراکز برای تاثیرگذاری و نفوذ در فرآیند تصمیم سازی سیاست خارجی آمریکا پنج روش زیر را مورد توجه قرار می دهند: اول؛ ایده های متفاوتی را پیش روی تصمیم گیران قرار می دهند. دوم؛ کارشناسان مورد نیاز بدنه حکومت را پرورش می دهند و یا نیروهای حکومت پیشین را به خدمت می گیرند. سوم؛ بستر بحث های مهم و اساسی را از طریق کنفرانس ها، حضور کارشناسان در برنامه های تلویزیونی و رادیویی فراهم می کنند. چهارم؛ از طریق انتشار گزارش ها، شهروندان را با خود همسو کرده و افکار عمومی را در راستای سیاست های تعیین شده جهت می دهند و در نهایت این مراکز به عنوان مراکز پیش بینی بحران ها و معضلات حال و آینده و ارائه راهکار عمل می کنند. به عبارتی این مراکز پل ارتباطی و محلی برای اجماع نخبگان فکری و ابزاری ایالات متحده آمریکا محسوب می شوند.
در این میان کارشناسان و مشاوران این اندیشکدهها در قالب «مشاور سیاستی» ایفا نقش میکنند.نقش یک مشاور سیاستی، اطلاع رسانی به تحلیلگران سیاستی در مورد موضوعات مختلف سیاست گذاری است. به عنوان مثال، مشاور سیاستی ممکن است در مورد برنامه خاصی که توسط دولت اجرا می شود مشاوره دهد که تحلیلگر سیاستی می تواند از آن برای تصمیم گیری استفاده کند. مشاوران سیاستی ممکن است نیاز به مشورت با ذینفعان خارجی مانند مقامات محلی یا اعضای دولت ایالتی و ملی داشته باشند. به عنوان بخشی از نقش هایشان، آنها ممکن است نیاز به ایجاد جلسات توجیهی، ارائه و گزارش برای مشارکت در بحث های سیاستی و موضوعات استراتژیک داشته باشند.
در همین راستا رهبرمعظم انقلاب اسلامی به رفتارهای خیانتآمیز برخی از مشاوران این اندیشکدهها برای ارتقای سیاست دوستونی فشار- تحریم با ادراک خلاف واقع از وضعیت حاکمیت و جامعه ایرانی اشاره کردند و در همین راستا اظهار داشت: «این مشاوران خیانتکار نه تنها به کشور خود، بلکه حتی به آمریکاییها هم خیانت میکنند، چراکه با این مشورتهای غلط، موجب شکست خوردن آنها میشوند. مصداق آن هم همین ادعای دین گریزی و زده شدن مردم از انقلاب است. تحلیلی که حتما برآمده از یک فضای گلخانهای و غیرواقعی است و بیشتر تبدیل کردن آرزوها به استراتژی است.»
۱- علی واعظ، عضو گروه بینالمللی بحران در امور ایران، خبرنگار رادیوآزادی(متعلق به سیا)، تحلیلگر بیبیسی و سیانان و فردی است که در میانه برجام به عنوان تحلیلگر محل رجوع بود. او چندین دور مذاکرات در سطوح مختلف را تحتنظر داشت و به شکل فزایندهای در آن دخیل شد.
۲- آرین طباطبایی، شخص دیگری است که رد پای او هم در این قضیه مشاوران دیده میشود. طباطبایی از استادان دانشگاه جورج تاون در آمریکاست که سال۹۹ به عنوان مشاور ارشد معاونت کنترل تسلیحات و امنیت بینالملل وزارت خارجه آمریکا منصوب شد و اولین زن ایرانی بود که توانست در ایالات متحده آمریکا به رتبه ارشد سیاسی دست پیدا کند. طباطبایی عضو تیم مذاکرهکننده بایدن هم بود که بعد از مدتی از تیم رابرت مالی، نماینده ویژه ایالات متحده در امور ایران جدا شد و منابع آمریکایی خروج او از تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا را ناشی از اختلافات سیاسی عنوان کردند. آرین طباطبایی اکنون به کار سابق خود در دفتر معاون وزیر خارجه در امور کنترل تسلیحات و امنیت بینالملل ادامه میدهد.
3- در لایههای غیررسمیتر، اسم افرادی مثل سعید قاسمینژاد دیده میشود. وقتی به اسامی امضاکننده نامه به ترامپ نگاه میکنیم، به نامهایی برمیخوریم که روزی در ایران، با عنوان فعال دانشجویی مورد حمایت برخی اصلاحطلبان بودند اما در نهایت به کارگزاران ستاد تحریمهای آمریکا تبدیل شدند. سعید قاسمینژاد، عضو پژوهشی اندیشکده صهیونیستی بنیاد دفاع از دموکراسیها یا FDD است که به عنوان یکی از مراکز لابی حزب لیکود در سیاست ایالات متحده شناخته میشود. درباره سازمانی که قاسمینژاد در آن به خیانت مشغول است، باید گفت نهتنها رسما بازوی رژیمصهیونیستی در آمریکاست، بلکه با دشمنان منطقهای ایران هم مرتبط است. او در یکی از مقالههای خود در سایت بنیاد دفاع از دموکراسیها نوشته بود، استمرار کمپین حقیقی فشار حداکثری، تهران را به انتخاب میان بقای رژیم یا رها کردن برنامههایش برای سلطه بر منطقه وادار خواهد کرد. واشنگتن باید به فشار روی ایران و نیروهای نیابتی آن ادامه دهد و برای مذاکره عجله نکند.
4- شیرین عبادی هم چهره دیگری است که با فعالیت در حوزه حقوقی، سعی در تصمیمسازی علیه جمهوری اسلامی داشته است. او در یکی از اظهارات خود با انتشار ویدئویی خطاب به فدراسیونهای ورزشی دیگر کشورها و سازمانهای بینالمللی مدعی شد دخالت سیاسی جمهوری اسلامی ایران در امر ورزش منتج به نارضایتیهای عمومی و فرار بسیاری از ورزشکاران از کشور شده و بر اساس همین ادعا، خواستار محرومیت ورزشکارانی ایرانی شد، البته عبادی قبلا هم از لزوم تشدید تحریمها علیه ایران گفته بود و در اردیبهشت۹۸ در سخنرانی خود در پارلمان کانادا خواستار تحریمهای حداکثری علیه مردم ایران شد و تاکید کرد معامله با ایران فقط باید محدود به دارو و غذا باشد.
ارسال نظرات