پایگاه رهنما:
قرون اخیر در زندگی بشر، زمانه جولان مکاتب و ایسمهایی است که هر یک مدعیاند تصویری متفاوت از حقیقت ارائه کردهاند و بهتر از دیگران هم از واقعیت هستی خبر دادهاند و هم میتوانند راه سعادت و کمال بشریت را ترسیم کنند. رقابت بین این مکاتب، یکی از مشغولیتهای انسانهای زمانه ما بوده است!
ایسمها برای آنکه جذاب باشند و هوادارانی را به دور خود گرد آورند، باید زاینده و پویا و روزآمد بوده و متناسب با زمانه حرفهایی برای گفتن داشته باشند! ناتوانی در این امر، مکتب را کهنه کرده و از جذابیتش خواهد کاست و در نهایت به انفعال و حاشیهنشینی آن در جامعه ختم خواهد شد. چه بسیار مکاتبی که در این سراشیبی افتادند و نتوانستند به سؤالها و نیازهای زمانه پاسخ درخور دهند و امروز دیگر خریداری در میان بشریت ندارند و تنها نام آنها را باید در کتب تاریخی جستوجو کرد!
یکی از مؤلفههای این روزآمدسازی، تربیت ابرمردانی است که همچون ستارگانی درخشان در آسمان تیره و تار تاریخ درخشیدهاند و راه هدایت و رستگاری را برای یک ملت ترسیم کردهاند! این «ابرمردان» خود مخلوق مکتبی هستند که بدان تعلق دارند و آنچنان بزرگ و موسع و با عظمت شدهاند که کلام و مرام آنها دارای ابعاد و ظرفیت لازم برای بدل شدن به یک «مکتب» است!
فرایند برشمرده کاری بس عظیم است که توانایی تحقق آن تنها از مکتب انسانساز اسلام ناب محمدی بر میآید! چه بسیار مکاتب پرطمطراقی که در تربیت و خلق «انسان تراز» خود ناکام ماندهاند و توانایی معرفی حتی یک الگوی عملی را نداشتهاند!
بدون شک اسلام ناب محمدی را میتوان بزرگترین مکتب انسانساز تاریخ بشریت دانست که توانسته است در طول ۱۴ قرن گذشته خود را بازخوانی کرده و روزآمد نگه دارد و متناسب با شرایط زمانی و مکانی مختلف، صورتبندیهای نوین و متنوعی برای جهانیان ارائه دهد. در طول ۱۴ قرن گذشته صدها و شاید هزاران چهره بزرگ انسانی را میتوان یاد کرد که همگی در این مدرسه شاگردی کرده و آنقدر عظمت یافته و به مقامات عالی رسیدهاند که به مثابه قلههای انسانیت و مردانگی شناخته میشوند و میتوان از آنان به مثابه یک مکتب یاد کرد!
البته باید توجه داشت که در این فرایند با خلق مکاتب متعدد با رنگ و صبغههای متفاوتی روبهرو هستیم که هرچند در نامگذاری تفاوتهایی دارند، اما روح و گوهر و جوهر همگی یکی است و تنها ظهور و بروز و تجلی متفاوتی مبتنی بر زمانه خود یافتهاند. در این نگاه اگر از مکتب امام خمینی (ره) سخن به میان میآید، به حقیقتی بیرون از مکتب اهل بیت (ع) و در برابر آن اشاره نداریم، بلکه از ستاره راهنمایی سخن میگوییم که در منظومه خورشید اهل بیت (ع) میگردد و نورافشانی میکند!
در ساحتی بالاتر باید گفت امروز مکتب خمینی و مکتب خامنهای، همان مکتب راستین اهل بیت (ع) را پرچمداری میکنند و کسانی که با مکتب خمینی و خامنهای بیگانهاند، به واقع با مکتب اهل بیت (ع) نیز انسی حقیقی نخواهند داشت! امروز خمینی و خامنهای تفسیر حقیقی و زلال اسلام ناب محمدی هستند و خوانشهای متفاوت و متقابل، بدون شک از دایره اسلام حقیقی بیرون بوده و آلوده به تحجر و تحریف و التقاط و انحرافند!
مبتنی بر این دیدگاه است که حکیم فرزانه انقلاب اسلامی در ۲۸ دی ماه ۱۳۹۸، چند روز پس از شهادت سردار رشید اسلام از تعبیر «مکتب سلیمانی» سخن گفتند و در جلسات متعددی ابعاد آن را برشمردند! معظمله به خوبی میدانستند که راه و رسم ماندگاری حقیقت با عظمت حاج قاسم استعلای مقام او از جایگاه یک فرد به جایگاه یک مکتب است. حاج قاسم در تراز یک مکتب، الگو و چراغ هدایت و راهنمای عملی است که توانایی شاگردپروری دارد و میتواند در میان نسلها و قشرهای مختلف جامعه تکرار و تکثیر شود.
فراموش نباید کرد که «مکتب سلیمانی» چیزی بیرون از مکتب حضرت روحالله و امام خامنهای نیست، او خود پرورشیافته این مکتب است. مکتب سلیمانی روزآمدشده مکتب خمینی و خامنهای است و حجتی است برای آنهایی که به ظاهر و منافقانه از مکتب خمینی و خامنهای دم میزنند، اما با روح و گوهر و تجلی عینی آن در زمانه ما که «مکتب حاج قاسم» باشد، بیگانهاند!
سالیان پیش این تعبیر در اذهان جامعهمان به درستی نقش بسته بود که «بیعشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد!» و ما امروز میگوییم که «بیعشق حاج قاسم نتوان عاشق امام خامنهای و امام خمینی (ره) و حضرت مهدی (عج) شد.»
ارسال نظرات