روزنامه کیهان**
«طرحهای بی» و بازی بایدن!/دکتر محمدحسین محترم
زمانی بود که دولت ایران برای امضای برجام و همچنین برای برگشت آمریکا به آن منفعلانه اصرار داشت، اما با روی کار آمدن تفکر عزتمندانه و مقتدرانه دولت سیزدهم با رأی مردم، حالا ورق برگشته است. اکنون نه تنها آمریکا و غربیها بلکه سگ دستپرورده آنها یعنی رژیم صهیونیستی نیز از سر اجبار جهت از دست نرفتن همین محدودیتهای رو به انقضا نیز آشکارا برای احیا برجام اصرار و عجله دارند. چرا؟ در یک کلام، چون نگران سیاست «گره نزدن اقتصاد کشور به برجام» و «مذاکرات نتیجهمحور» هستند! در این خصوص چند نکته مهم:
۱- اولاً آمریکا و متحدان اروپایی و صهیونیستیاش حربه دیگری علیه جمهوری اسلامی ندارند و ادعای «طرح بی» (Plan B) آنها در فضای توهمآلود سیاسی-رسانهای غربی یک تهدید توخالی تبلیغاتی برای تحتالشعاع قرار دادن شکست تهدیدها و سیاستهایشان ارزیابی میشود. هرچند دیگر سخن گفتن از چنین طرحی بسیار خندهدار و موجب تمسخر است چراکه دیگر طرحی وجود ندارد که آنها اجرا و اعمال نکرده و با شکست روبهرو نشده باشند؟! شبکه تلویزیونی سعودی الحدث هم اذعان میکند «آمریکا و اروپاییها در تعامل با ایران چارهای جز این ندارند که فقط به اقدامات دیپلماتیک اکتفا کنند».
۲- این جمهوری اسلامی است که «طرحهای بی» اصولی و مطمئن و متعددی، البته نه بهعنوان جایگزین، بلکه بهعنوان طرحهای موازی و همزمان با مذاکرات، جهت گره نزدن اقتصاد کشور به برجام و جلوگیری از باجخواهی غربیها را در دستور کار خود قرار داده است. حل بحران کووید ۱۹ و بینیازی به آمریکا و کشورهای غربی در واردات واکسن، سر و سامان دادن به اقتصاد کشور، خنثیسازی هوشمندانه تحریمها با گسترش روابط با همسایگان، عضویت و حضور در شانگهای، امضاء قرارداد جامع همکاری ۲۵ ساله با چین و صادرات سوخت به ونزوئلا و لبنان و احتمالاً در آینده به کشورهای دیگر و قراردادهای بزرگ سوآپ سوخت از جمله این طرحها است. آنچه تحقق این طرحها را در میدان عمل امکانپذیر و تضمین میکند همان تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه کشورهای مختلف از جمله همسایه و غیر همسایه است که با ایران اراده و عزم مشترک و جدی برای خنثیسازی تحریمها دارند. البته اندیشکدههای آمریکایی سازمان سیا و وزارت خارجه و پنتاگون از جمله اندیشکده شورای آتلانتیک و گروه بحران و... تلاش دارند با ایجاد و انتشار شبهاتی در فضای رسانهای- سیاسی داخلی و خارجی، بهنوعی «طرحهای بی ایران» را ناکارآمد و همان داستان اف. ای. تی. اف را القاء کنند. در این جنگ روانی ادعا میکنند با وجود تحریمها، ایران نمیتواند از مزایای حضور در شانگهای بهره ببرد! در این خصوص باید گفت اولاً؛ بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان ملل، تحریمهای ایران لغو شده است، هرچند آمریکا بهعنوان یک مزاحم بخواهد مانعتراشی کند.
ثانیاً؛ خود روسیه و چین هم بهعنوان عضو شانگهای مثل ایران تحت تحریمهای یکجانبه آمریکا هستند. ثالثاً؛ نکته مهم این است که پذیرش جمهوری اسلامی در شانگهای نشان میدهد کشورهای عضو تصمیم گرفتند با نادیده گرفتن تحریمهای آمریکا، تجارت خود با ایران را گسترش دهند تا جایی که پوتین رئیسجمهور روسیه تأکید میکند: «ما معتقدیم پس از برجام و لغو تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، هیچ مانعی باقی نمانده است». رابعاً؛ کشورهای همسایه و عضو منطقه شانگهای و همچنین دیگر کشورهای تحت تحریم یکجانبه آمریکا تصمیم گرفتهاند هم با تهاتر کالا با کالا و نفت با کالا و هم با استفاده از ارزهای کشورهای عضو و دور زدن دلار و سیستم مالی غرب، تجارت خود را با ایران توسعه دهند.
۳- سیاستهای آمریکا و غرب علیه ملت ایران کاملاً شکست خورده است. موازنه قدرت و معادله بازی برد–باخت برای آنها که با امضاء برجام و خروج یکطرفه از آن بر ایران تحمیل کرده بودند، در نتیجه تغییرات داخلی و منطقهای و بینالمللی به نفع جمهوری اسلامی در همه ابعادش تغییر کرده است. غربیها اکنون دیگر نمیتوانند با حربه تشدید تحریمها و وقتکشی، جمهوری اسلامی را مجبور به عقبنشینی از مواضع خود کنند و ایران هر روز بیشتر از روز قبل در کنار تقویت قدرت دفاعی و نفوذ منطقهای خود، هم بر توان اقتصادی و هم بر قدرت هستهایاش خواهد افزود و احیا برجام با وجود تحریمها دیگر امکانپذیر نیست؛ لذا آمریکاییها راهی جز عمل به تعهدات برجامیشان، البته با دادن تضمین ندارند و این یعنی گرفتاری آمریکا در یک بازی دوسر باخت!
۴- سؤال اساسی این است که آیا بایدن صداقت و توانایی برداشتن تحریمها را دارد و با توجه به اینکه هم در دوران دموکراتها و هم جمهوریخواهان، آمریکایی که با آن همه انفعال و امتیاز دادن دولت حسن روحانی حاضر به لغو تحریمها نشد، آیا حاضر است در دولت ابراهیم رئیسی که متعهد به حفظ عزت و حقوق ملت ایران شده، تحریمها را لغو کند و تضمین دهد؟! پاسخ به این سؤال اساسی نشان میدهد که تیم هستهای جدید ایران دلایل منطقی و موجهی برای اتخاذ «سیاست مذاکرات نتیجهمحور» و همچنین «طرحهای بیموازی» برای خنثیسازی تحریمها دارد.
۵- یکی از دلایلی که در صداقت و توانایی بایدن باید شک کرد تلاش کنگره آمریکا برای بازی نقش پلیس بد است. چه دموکراتها و چه جمهوریخواهان در کنگره تلاش دارند لغو تحریمهای ضدایرانی را همچون گذشته غیرممکن کنند. هماکنون نمایندگان کنگره یک لایحه ضدایرانی ارائه کردند که با تصویب آن در برنامه دفاع ملی ۲۰۲۲ مانع رفع هرگونه تحریم علیه ایران میشوند و حتی متعرض روابط اقتصادی چین و ایران نیز شدهاند. این لایحه در هفته جاری مطرح و به گفته مقامات و رسانههای آمریکایی به احتمال زیاد تصویب خواهد شد. هدف از این طرح فشار بر ایران برای بازگشت بدون رفع تحریمها و بهروزرسانی برجام بر اساس شروط موشکی و منطقهای ترامپ و پمپئو است.
۶- دومین دلیل برای ابهام در سرنوشت برجام این است که بایدن و دولتش حاضر نیستند هیچگونه تضمینی بدهند که دولت خود و یا دولتهای بعدی از برجام خارج نشوند و تحریمها را برنگردانند. تا جایی که وزیر خارجه روسیه نیز همین عامل را مانع اصلی به نتیجه نرسیدن مذاکرات وین در دوره قبل و در آینده عنوان کرده است. مهمتر اینکه آنگونه که رسانههای آمریکایی در هر دو حزب عنوان کردند، بایدن با توجه به کهولت سن و بیماری و ناتوانیاش در اداره کشور و گافهایی که میدهد، بعید است در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری بتواند حاضر و یا پیروز شود و با پیروزی جمهوریخواهان و احتمالاً با حضور مجدد ترامپ، ایران دوباره با همان داستان خروج از برجام مواجه میشود.
۷- سومین دلیل، باقی ماندن تهدید علیه مزایای برجام برای ایران است که هم دست دولت بایدن و روسایجمهور آینده آمریکا و هم دست کنگره برای بازگرداندن تحریمها با عناوین و بهانههای حقوق بشری و حمایت از تروریسم باز است.
۸- دلیل مهمتر که موجب نگرانی ملت ایران و مقامات کشور است اینکه مدیرکل آژانس بینالمللی اتمی علاوهبر فریبکاری در ارائه گزارش اخیرش، خارج از وظایف و اختیاراتش اهداف آمریکا را از زبان خود بیان و ادعا کرده «پازل هستهای ایران را باید دوباره تشکیل داد»!
۹- ابهام مهم دیگر در صداقت بایدن ایجاد دو سؤال جدی است: اول اینکه، اگر وی مدعی دیپلماسی بهجای جنگ است و میخواهد با برگشت به برجام، تحریمها را لغو کند، چرا آنها را بهعنوان ابزار جنگ اقتصادی تشدید میکند؟! دوم، اگر آمریکا نگران فعالیتهای هستهای ایران است، چرا فریبکارانه و در خیانتی آشکار و در رقابتی کثیف با فرانسه، قرارداد خرید زیردریایی هستهای استرالیا از فرانسه را لغو و خود با استرالیا قرارداد فروش این زیردریاییهای هستهای را امضا کرد؟! و اگر قرار است استرالیا ۱۰۰ تا ۲۰۰ برابر میزانِ مورد نیاز برای ساخت یک بمب هستهای، اورانیوم غنی شده با خلوص بالا و بدون نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی جهت استفاده در ۸ زیردریایی هستهای داشته باشد، چرا ایران به میزان و خلوص کمتر با نظارت آژانس و در چارچوب ان. پی. تی برای ساخت رادیوداروها نداشته باشد؟!
۱۰- متهم کردن ایران به اتلاف وقت آدرس غلط دادن است، زیرا ایران میخواهد هوشمندانه مسیر خود را برنامهریزی و مینهای کاشته شده در این مسیر را خنثی کند تا پس از مدتی بدون دریافت هیچ مابهازایی و با محدودیتها و تحریمهای بیشتر به نقطه اول بازنگردد! لذا اولاً؛ هدف از اصرار بر احیای برجام جلوگیری از شکلگیری بلوک همکاریهای منطقهای در شرق و وابسته نگهداشتن و یا حداقل القاء وابستگی کشورها به غرب است. ثانیاً؛ آشفتگی و شتابزدگی حاکم بر کاخ سفید و رژیم صهیونیستی و مواضع ضدونقیض در اصرار بر احیای برجام نیز ناشی از همین سیاستهای جدید و فهم درست ایران از پرونده هستهای است که رهبری نیز تأکید دارند: «فرض کنید تحریمها حالا حالا برداشته نمیشود!». البته فعلاً فقط مطالبات حداقلی ایران، آنها را در چنین مخمصهای انداخته و مطالبات حداکثری ملت ایران و همچنین ملتهای منطقه از جمله جبران زیان بیش از یکصد میلیارد دلاری ناشی از اعمال تحریمها بعد از برجام، محاکمه سران آمریکا و رژیم صهیونیستی به علت جنایتهایشان در شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس و دانشمندان هستهای بهویژه شهید فخریزاده و اخراج کامل آمریکاییها از منطقه، در کنار گزینههای قدرتمند برای پاسخگویی به هرگونه تهدیدی همچنان روی میز است.
**************
روزنامه وطن امروز**
درباره عقلانیت تجاری حاکم بر حکم اقتصادی اخیر رهبر انقلاب
چرا مغالطه این همانی «اقتصاد مقاومتی» و «آتارکی»، فرار به جلوی حامیان «تجارت آزاد» است؟/مائده منصوری*
این روزها که رهبر معظم انقلاب برای حراست از پیشرفتهای بخش لوازم خانگی، دستور منع واردات لوازم خانگی از ۲ شرکت خاص کرهای را صادر کردهاند، دوباره قلمهای ناآگاه از پیشرفت اقتصادی و اقتضائات آن، فعال شدهاند و با طرح مغالطه این همانی «اقتصاد مقاومتی» با سیاست «آتارکی»، جوری القا میکنند که گویا سیاستهای اقتصاد مقاومتی، کشور را به سوی انزوا و فقر بیشتر میکشاند. شاید بتوان یادداشتی که پیشتر با عنوان «تهدید آتارکی» در هفتهنامه تجارت فردا (۲۳ مرداد ۱۴۰۰) منتشر شد را یکی از متون کلیدی در راستای طرح «مغالطه این همانی اقتصاد مقاومتی و آتارکی» دانست. نویسنده در یادداشت مذکور، ادعا میکند که شعارهای اقتصادی سالهای اخیر با تکیه بر «اقتصاد مقاومتی» ما را به سوی بینیازی از دنیا سوق داده و نتیجهاش قحطی و گرانی در کالاهای ضروری شده است! اما آیا واقعاً «اقتصاد مقاومتی» همان «آتارکی» است؟ در این یادداشت نشان میدهیم افرادی که اقتصاد مقاومتی را انزواطلبی اقتصادی و آتارکی میدانند، نگاهی صفر و صدی به تجارت بینالملل دارند و اساسا فهم درستی از این سیاستهای کلی پیدا نکردهاند.
* آتارکی چیست؟
آتارکی نوعی سیستم اقتصادی است که به دنبال انزوای کامل از محیط (سایر کشورها) است. برای این منظور، کشورها باید خودپایدار باشند و تمام کالاهای تولیدی و نیازهای اساسی ساکنان خود را تأمین کنند. نگارنده یادداشت «توهم آتارکی» مینویسد: «ایده آتارکی آن است که تولید اقتصادی باید تا آنجا که ممکن است به جغرافیای دولت- ملت محدود باشد. ایده آتارکی در تقابل کامل با تئوری تجارت آزاد قرار دارد». بله! در حقیقت آتارکی، تفکری است که در آن درهای مرز و بوم یک کشور بسته میشود و تمام نیازهای یک ملت باید در درون مرزهای آن پاسخ داده شود. شیوهای که به علت محدودیتهای منابع، کشور را به سمت تنگنا و فقر و محدودیتها پیش خواهد برد. در سالهای مختلف، کشورها و حکومتهای گوناگونی آتارکی را در سیاستهای خود اعمال کردهاند و اثرات نسبتا مشابهی به دنبال داشته است؛ کشورهایی مثل چین (در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۵۸) و بلوک شوروی. حتی در سالهای اخیر سایه این تفکر را در کرهشمالی هم مشاهده میکنیم؛ بنابراین نگارنده این سطور، در فهم مفهوم آتارکی با نویسنده یادداشت «توهم آتارکی» همنظر است. البته ناگفته نماند که اگر چه آتارکی در «تقابل کامل» با تجارت آزاد قرار دارد، اما تنها ایده متفاوت با تجارت آزاد نیست. یعنی لازم نیست کسی که مخالف آتارکی است، حتما موافق «تجارت آزاد» باشد. همانقدر که آتارکی به فقر میانجامد، تجارت آزاد نیز حاصلی جز توسعهنیافتگی ندارد.
* نه آتارکی، نه تجارت آزاد!
اما چرا تجارت آزاد، به فقر و توسعهنیافتگی میانجامد؟! پاسخ روشن است. چون هیچگاه تولیدکنندهها در کشورهای غیرپیشرفته، امکان رقابت با غولهای تولیدی کشورهای توسعه یافته را ندارند؛ بنابراین تجارت آزاد که اسم رمز باز گذاشتن درهای اقتصاد به روی این غولهاست، مانند باز کردن در قفس آهو به روی شیرهای گرسنه است. خیلی زود، تولیدیهای بزرگ خارجی، تولیدکننده داخلی را میبلعند و نابود میکنند، کارگران را بیکار میکنند و رشد اقتصادی را از کشور خودی میربایند؛ بنابراین نه آتارکی میتواند به پیشرفت کشور کمک کند و نه تجارت آزاد. در این میان، راه سومی نیز وجود دارد که «اقتصاد مقاومتی» سعی دارد آن مسیر را به روی اقتصاد ایران بگشاید. سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی با هدف تأمین رشد پویا و بهبود شاخصهای مقاومت اقتصادی و دستیابی به اهداف سند چشمانداز ۲۰ ساله در ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ برای نخستینبار توسط رهبر معظم انقلاب تشریح شد. این سند خواستار تحقق اقتصادی متکی به دانش و فناوری، عدالتبنیان، درونزا و برونگرا، پویا و پیشرو بود؛ الگویی الهامبخش از نظام اقتصادی اسلام.
* درونزا و برونگرا
تاکید بر ۲ ویژگی درونزایی و برونگرایی در اقتصاد مقاومتی، خود سند تضاد این سیاستها با آتارکی است، ولی نگارنده یادداشت «توهم آتارکی» که نمیخواهد ببیند غیر از «آتارکی» و «تجارت آزاد»، راه سومی نیز وجود دارد، این بخش از اقتصاد مقاومتی را سانسور میکند. اقتصاد مقاومتی، آتارکی نیست، چون «برونگراست» و تجارت آزاد نیست، چون «درونزا» ست. در ادامه، بندهایی از سند اقتصاد مقاومتی که صراحتا تاکید بر تجارت دارند را بررسی میکنیم.
در بند ۱۰ این سند، بر «گسترش خدمات تجارت خارجی و ترانزیت و زیرساختهای مورد نیاز» و «استفاده از سازوکار مبادلات تهاتری برای تسهیل مبادلات در صورت نیاز» تاکید شده است که این دو، به وضوح بر فراهم آوردن زیرساختهای مطمئن جهت ارتباط تجاری با خارج از کشور تاکید دارند. همچنین در بند یازدهم این سیاستها که به توسعه حوزه عمل مناطق آزاد و بویژه اقتصادی کشور مربوط است، بر «تأمین نیازهای ضروری و منابع مالی از خارج» تاکید شده است که هیچ ربطی به آتارکی ندارد! در بند دوازدهم نیز «توسعه پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری و مشارکت با کشورهای منطقه و جهان بویژه همسایگان» آمده است؛ بنابراین واضح است که اقتصاد مقاومتی هیچ ربطی به آتارکی، خودبسندگی و انزوای اقتصادی ندارد و «مغالطه اینهمانی اقتصاد مقاومتی با آتارکی» تنها از ذهنی بر میآید که جز «تجارت آزاد»، همه چیز را آتارکی میداند و چنین ذهنی، حتما از یافتههای روز دانش اقتصاد ناآگاه است و باید آثار نوبلیستهایی مانند استیگلیتز و هاجون چانگ را به دقت بخواند تا از پیله «تجارت آزاد»ی که به دور خود پیچیده، خارج شود.
* عقلانیت تجاری
رهبر انقلاب که اخیرا فرمان منع واردات لوازم خانگی را صادر کردند، همان فردی هستند که چندی پیش در نخستین دیدار دولت جدید، تجارت خارجی را خیلی مهم خواندند و بر تجارت با همه کشورهای دنیا- جز یکی دو کشور- تاکید کردند. منتها مساله این است که عقلانیت در تجارت باید مراعات شود. آنهایی که بر «تجارت آزاد» و نفی هر گونه حمایت از تولیدات داخلی تاکید میکنند باید پاسخ دهند که اگر موانع تعرفهای و غیرتعرفهای برداشته شود، تولید داخلی ما در کدام بخش توان رقابت با کالای خارجی را دارد؟! آیا کل اقتصاد ما فرو نخواهد پاشید؟! اساسا کدام کشور پیشرفتهای، در مسیر رشد اقتصادی بدون حمایت از تولید داخلی، توانسته پیش برود؟! آیا پیروی از ایده تجارت آزاد در همه بخشهای اقتصادی «عقلانیت تجاری» است؟! حتماً نیست! بنابراین به نظر میرسد «مغالطه این همانی اقتصاد مقاومتی و آتارکی»، فرار به جلوی حامیان «تجارت آزاد» از پاسخگویی درباره «غیرعقلانی» بودن ایدهشان باشد!
* کارشناس ارشد اقتصاد
**************
روزنامه خراسان**
«فاتحان خیبر» و آن چه اردوغان و علی اف میدانند/امیر مسروری
چند روزی است که مسئله تحرکات رژیم صهیونیستی در مرزهای شمال غرب کشورمان و همچنین موضع گیریهای نسنجیده سران جمهوری آذربایجان به عنوان اخبار داغ محیط پیرامونی کشورمان مطرح میشود. در چنین شرایطی ایران با برگزاری رزمایش «فاتحان خیبر» ضمن تاکید بر حفظ مرزهای سرزمینی جغرافیای غرب آسیا پیام واضحی به رژیم صهیونیستی داد. در ماجرای شمال غرب سه موضوع مهم قابل تحلیل و ارزیابی است:
۱-در حالی طرح محاصره ژئوپلیتیک ایران از سوی رژیم صهیونیستی مطرح شده که پیشتر و پس از بیداری اسلامی و ماجرای حضور داعش در سوریه، این محور مقاومت بود که تل آویو را در سه محور اصلی محاصره کرد. تسلیح کرانه باختری و تجهیز نیروهای دفاعی غزه به تسلیحات موشکی کار را برای مقامات صهیونیستی سخت کرد. در طرح محاصره ژئوپلیتیک ایران چهار محور اهمیت ویژه دارد. محور شمالی با مرکزیت جمهوری آذربایجان و ترکمنستان، محور جنوبی با حمایت بحرین، امارات و عمان، محور غربی با مشارکت اقلیم کردستان و محور شرقی با آشوبگرایی و ناامنی، قرار است بی ثباتی را تشدید کنند و داعش از این محور برای عملیات اقدام کند. پیش از این ایران و در دوران صدام تنها با عراق دچار چالش مرزی و بحران پیرامونی بود. تشدید و مسئله سازی با عنوان محاصره ژئوپلیتیک ایران در دستور کار رژیم صهیونیستی قرار گرفته و علی اف با رفتار خود عملا در کنار دولتهای دیگر به دنبال گسترش حوزه نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا هستند. موضوعی که به طور حتم با چالش امنیتی از سوی کشورمان مواجه خواهد شد و میتواند حمایتهای مختلف ایران از جمهوری آذربایجان و موارد مشابه را کاهش دهد.
۲-هرچند برخی رفتارهای سران جمهوری آذربایجان بر ساز قومیت گرایی مینوازد، اما هم باکو و هم آنکارا خوب میدانند پیوستگی شهروندان دولت جمهوری آذربایجان و منطقه قفقاز حتی اگر در سطح رسانهها با دولت نئوعثمانی اردوغان باشد به سبب تشیع، حضور فرهنگ ایرانی، زبان مشترک با شهروندان ایرانی مناطق شمالی مرزهای سرزمینی خودمان به شدت ایرانیزه شده و با نگاه به داخل ایران حرکت میکند. برخلاف بخشهای قومیتی مانده میان چند سرزمین، جمعیت آذری زبانهای مناطق شمال غرب کشور به شدت روحیه شیعی، اسلام گرایی انقلابی و هویت فرهنگی ایرانی دارند و در برابر نئوعثمان گرایی ترکیه مدرن گام بر خواهند داشت. دولت آذربایجان خوب میداند ایران از این ابزار هیچ گاه در منافع سیاسی و امنیتی بهره گیری نکرده و در صورتی که پایگاه رژیم صهیونیستی در این منطقه تهدید آفرین شود این فرصت در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار خواهد گرفت تا از حوزه نفوذ فرهنگی و زبانی خود در موقعیت قفقاز بهره گیری کند.
۳-حرفهای علی اف و اردوغان در منطقه قفقاز بیش از این که واقعیت داشته باشد مسئله سازی در حوزه رسانه است. اردوغان بازار مهمی در ایران دارد و میداند ایران راهگذرمهمی در منطقه به ویژه اتصال به شرق و حتی حوزه جنوبی خلیج فارس و عمان است. به عبارت دیگر مسئله سازی در ایران توسط اردوغان اگر به فعلیت و واقعیت میدانی برسد به طور حتم چالشهای اقتصادی ترکیه را در شرایطی که از یک سو آنکارا با دولت بایدن و اروپا در جنگ اقتصادی به سر میبرد و از سوی دیگر هزینههای متحمله در سوریه نقد نشده است، افزایش خواهد داد و وضعیت بغرنج ترکیه را به مرز ورشکستگی میکشاند. البته فراموش نشود ترکیه در محدوده غربی خود چه در حوزه ارتباط با کشورهای اتحادیه اروپا و چه در محدوده مدیترانه به ویژه سوریه با شکست مواجه شده و طرح حرکت به سمت شرق سیاست جدید اردوغان برای بهبود اوضاع اقتصادی است. با این حال ریسک عملیات علیه ایران میتواند اقتصاد منطقهای ترکیه را با چالشهای جدی مواجه کند و این خط قرمزی است که بعید است اردوغان از آن عبور کند. در عین حال اردوغان انتخابات مهمی را در سال ۲۰۲۳ پیش رو دارد. او که همواره و در آستانه انتخابات داخلی در این کشور به ویژه در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ با ورود به چالشهای خارجی عملا روحیه ناسیونالیسم ترکی را در این کشور برای حمایت از خود در انتخابات تحریک میکرد اکنون که میبیند در سوریه و بقیه مناطق قبلی مثل لیبی چندان مجالی برای این مانور وجود ندارد سعی دارد از این اهرم برای انتخابات پیش رو در منطقه قفقاز استفاده کند. علاوه بر این که ایران با استفاده از حماس و حزب ا... اهرمهای فشار بر رژیم صهیونیستی را دارد علی اف نیز نباید خود را بازیچه جاه طلبیهای ساکن «سرای سفید» قرار دهد. کما این که سخنان منتشر شده از سوی علی اف در مصاحبه با یک رسانه اسپانیایی که از تعدیل مواضع او حکایت دارد در صورت ثبات و ادامه میتواند جلوی سوء استفاده برخی دشمنان و به ویژه رژیم صهیونیستی از این اوضاع را بگیرد.
**************
روزنامه ایران**
راه رسیدن به امنیت اقتصادی/احسان سلطانی*
ایران چگونه میتواند امنیت اقتصادی به دست بیاورد؟ این سؤالی است که بارها و بارها درباره آن بحث شده است، اما همچنان بر اقتصاد ایران حاکم نیست. امنیت اقتصادی که همان تصویری از ثبات در ساختارهای اقتصادی است، به افراد، جامعه، سازمانها و حتی دولت، اجازه میدهد تا افق روشنی داشته باشند و بدون هیچ حس خطری برای آینده برنامهریزی کنند. اما مسأله اینجاست که ایجاد این امنیت اقتصادی با امنیت در سایر بخشها از جمله سیاسی و تجاری و اجتماعی درهم تنیده است و به همین خاطر باید نگاهی چند وجهی به آن داشت. در وهله نخست، اگر کشور به دنبال احیای امنیت اقتصادی است، باید یک رابطه منطقی با دنیا برقرار کند. رابطهای که برد-برد باشد و با حفظ اصول، بزرگترین مانع یعنی ناامنی تجاری و سیاسی را از سر راه برقراری امنیت اقتصادی بردارد. این مسأله روی تمام مؤلفههای اقتصادی تأثیرگذار است.
اما علاوه بر اینکه روابط بینالمللی بر روال منطقی خود برقرار شود یا خیر؟ و تحریم باشد یا برداشته شود؟ یک موضوع دیگر نیز بر وضعیت امنیت اقتصادی مؤثر است؛ «ثبات اقتصاد کلان» که مهمترین مؤلفه آن حفظ ارزش پول ملی است. تا زمانی که این مؤلفه برقرار نشود، سرمایهگذاری، کار، پسانداز تشکیل خانواده، فرزندآوری و دیگر امور جامعه به سطح قابل قبولی نمیرسد. افراد برای این امور باید بدانند که اقتصاد ثبات دارد و هرج و مرج نیست. زمانی که مردم احساس ناامنی میکنند و هر روز زندگی غیرممکنتر میشود و حتی با حقوق خود توان پرداخت اجاره بها را نیز ندارند، همان مسأله مهاجرت رخ میدهد و جالب است که اغلب مهاجران به کشورهایی مانند ترکیه، ثروتمندان ایران نیستند. بلکه کسانی هستند که از ناامنی اقتصاد فرار کردهاند. به طوری که ملاحظه میکنیم، هرچه ارزش پول ملی کاهش یافته و دلار گران شده است، میزان مهاجرت بیشتر شده است؛ لذا در بیثباتی اقتصادی تشکیل سرمایه صورت نمیگیرد و، اما در عوض، مهاجرت سرمایه، سوداگری و سفته بازی جای آن را میگیرد که این مسأله شرایط اقتصادی را به صورت مداوم سختتر میکند. از این رو، تحلیلگران برقراری تعامل سازنده با جهان و حفظ ثبات اقتصاد کلان و ارزش پول ملی را یک امر ضروری برای رهایی از وضع کنونی میدانند. اما اگر کشور ما به هر دلیلی بخواهد با تحریمها ادامه دهد، باید دولت مخارج اضافی را حذف کند و کنترل و نظارت را روی تمام بخشها افزایش دهد. اقتصاد ایران مانند کشتیای گرفتار در طوفان است که ناخدا ندارد. ناخدایی که کنترل و مدیریت داشته باشد؛ هزینهها را کاهش دهد؛ بودجه ارزی برای منابع تنظیم کند و اجازه ندهد که ارز محدود کشور بدون نظارت و برنامهریزی از کشور خارج شود؛ و از ارزش پول ملی حراست کند. اقتصاد ایران اکنون دارای مؤلفههای اقتصاد آزاد نیست و بخش خصولتی جای بخش خصوصی را گرفته است؛ لذا نباید آن را با شعار اقتصاد آزاد مدیریت کرد. اتفاقاً رانت و عدم شفافیت، این بخش خصولتی را هر روز قدرتمندتر و بخش خصوصی را نحیف و نابود میکند. به طوری که بخش خصوصی واقعی یا با حس ناامنی اقتصاد ایران را ترک میکند یا به جای بخش تولید، وارد عرصه سفته بازی میشود. برای مثال در سال گذشته ۲۰ شرکت خصولتی صنعتی، معدنی بورسی سود خالص ۲۵۳ هزار میلیارد تومان را به دست آوردند، رقمیکه تقریباً برابر با کسری بودجه کشور بوده است. جالب آن که مالیات مؤثر این شرکتها نیز بیش از ۶ الی ۷ درصد نبوده است. یا در موردی دیگر درآمد شرکتهای فعال در بورس اوراق بهادار تهران که عمده آنها خصولتی هستند طی ۴ سال اخیر با معیار دلار تقریباً ۲ برابر شده است که از جیب مردم ایران بوده است؛ نه تخصص و نوآوری بخش خصوصی. در همین حال سهم مالیات مؤثر آنها نیز اندک و ناچیز است.
از سوی دیگر، بررسیها نشان میدهد که صادرات ایران نیز حاصل رانت و امتیازات در اختیار شبه دولتیهاست. منابع طبیعی و ملی کشور را صادر میکنند و دلار آن را که متعلق به همه مردم است، تصاحب میکنند. درحالی که باید با قیمت مشخص به دولت فروخته شود و به افزایش رفاه همه مردم و ثبات ارزش پول ملی بینجامد؛ لذا دولت با کنترل و مدیریت، البته نه با دستور و فشار، حتی در شرایط تحریم نیز میتواند به اقتصاد کشور امنیت تزریق کند و از سطح بحرانها بکاهد. نباید غافل بود که امنیت اقتصادی به اندازه امنیت سیاسی اهمیت دارد.
*پژوهشگر اقتصادی
**************
روزنامه شرق**
«واسطه استراتژیک» چه باید کرد؟ (۲)
بازیای دید و دو صد بازی ندید پس ستون خانه خود را برید/کیومرث اشتریان
در بخش نخست این نوشتار گفتیم که وضعیتی متناقض در مناسبات استراتژیک علیه ایران وجود دارد. ابزارهای قدرت ایران در منطقه از سوی دوستان سنتی ما تحدید و تهدید شده است. این وضعیت را «واسطهگری استراتژیک» نامیدیم که دیوارهای محاصرهای را پیرامون ما برافراشته است. در این بخش به چه باید کردها میپردازیم. اما پیش از آن لازم است اشاره کنم که مقاله هفته گذشته بازخوردهای گوناگونی داشت که یکی از آنها سرمقاله دیروز روزنامه «شرق» به قلم جناب آقای غلامی، سردبیر محترم روزنامه بود. در اینجا لازم میدانم ضمن تشکر از ایشان مطالبی را مطرح کنم. البته بخشی از پاسخ در متن مقاله این هفته و هفته آینده میآید:
جناب آقای غلامی نوشتهاند: «اشتریان در یادداشت خود از ایران بهگونهای سخن میگوید که گویا ایران اصلا نقشی در توازن قوا ندارد و دچار «انفعال سیاسی» است». در پاسخ عرض میکنم که ایران از حیث نفوذی که در لبنان، یمن و عراق دارد منفعل نیست، اما از حیث بازیهای استراتژیک کلانتر در سطح جهانی در فشار است و گاه دچار انفعال یا حداقل بهقول شما خونسرد است. سخن این است که بازی استراتژیک ایران نباید در همین منطقه خلاصه شود در غیر اینصورت واسطههای استراتژیک این نفوذ را خنثی میکنند. چین سرمایهگذاریهای بزرگی در بندر حیفا کرده است تا جایی که صدای اعتراض آمریکا هم بلند شده است. در چنین صورتی پرسش این است که در برخوردهای احتمالی ایران با اسرائیل آیا ایران میتواند بندر حیفا را تهدید کند؟ در چنین صورتی با واسطه استراتژیک دیگر یعنی چین طرف میشود که امکان مقابله ایران را محدود میکند. درباره روسیه هم همین موضوع در سوریه وجود دارد. ایران بدون «هماهنگی» با روسیه نمیتواند تهدیدی برای اسرائیل باشد، این «هماهنگی» هیچوقت اتفاق نمیافتد، اما از آنسو و هنگام حمله اسرائیل به نیروهای ما متأسفانه این «هماهنگی» ظاهرا سادهتر انجام میشود. این ماهیت بازی با واسطه استراتژیک است و ما باید به آن توجه داشته باشیم. امید این است که با طرح مفهوم واسطه استراتژیک مسئولان سیاست خارجی را به این مهم توجه دهیم که این واسطهها محدودیتهای جدی دارند؛ همه سخن مقاله من این بود. البته من نقش فاعلی ایران را نادیده نگرفتهام، اما این نقش نمیتواند و نباید محدود به یمن، لبنان و عراق باشد. دامنه بازی بسیار وسیعتر از اینهاست. صریحا بگویم نقش فاعلی گستردهتر ما بدون ارتباط انتقادی، عملیاتی و اعتراضی با غرب امکانپذیر نیست. انتقادی و اعتراضی از حیث مبارزه با تحریمها و عملیاتی از حیث ارتباطات اقتصادی و استراتژیک. ارتباطات استراتژیک با غرب برای جلوگیری از سوءاستفاده واسطههای استراتژیک شرقی مهم است. مطالب دیگری در نقدهای آقای غلامی بود که در متن مقاله امروز پاسخ آن وجود دارد. اما چه باید کرد؟
۱- روابط بینالملل بازی «دستهجمعی» است نه انفرادی. این یک موضوع اساسی است که دقایق و ظرایف و الزاماتی دارد. بازی «دستهجمعی» سازهای ارتباطی است که در آن تلاش برای کسب قدرت شکل میگیرد. این سازه ضرورتا و بهخودیخود ایدئولوژیک نیست و بیش از هرچیز یک ساختار یا میدان مبارزه است؛ چیزی شبیه ساختار بازیهای المپیک یا جام جهانی. قرار است که در آن مبارزه جریان یابد و نه اینکه نتیجه به حریف واگذار شود. باید به ماهیت دستهجمعی بازی روابط بینالملل توجه کنیم؛ یعنی دامنه عمل خود را در این بازی دستهجمعی تعریف کنیم و این ممکن نیست مگر با ارتباطی فعال و پویا با غرب و شرق و در همه زمینهها. «متأسفانه» در جنگل روابط بینالملل، دوست و دشمن مرز دقیقی ندارند. ماهیت ارتباطات بینالمللی بهگونهای است که در آن کشورهای کوچکی، چون آذربایجان، ارمنستان، امارات یا قطر میتوانند با «جاگیری استراتژیک» در قامت یک یا حتی دو ابرقدرت ایفای نقش کنند.
اگر پیمانها و ائتلافهای استراتژیک شکل بگیرد «دوستان و برادران» میتوانند دیوارهای نیمهکاره دشمنان را تکمیل کنند و حتی پیادهنظام آنان شوند. بازی ارتباطات که شکل بگیرد، مانند آن است که قرعهکشی جام جهانی انجام شده و ما در هیچ گروهی نیستیم؛ بنابراین باید برویم و در زمینهای خاکی و با تیمهای محلات بازی کنیم. یا مانند آن است که لیگ برتر آغاز شده و از فصل دوم لیگ هم زمانی سپری شده و ما یک بازیکن آزاد تلقی میشویم که «دربهدر» در پی پیوستن به یک تیم هستیم. ممکن است که لیگ تمام شود و ما به هیچ تیمی و هیچ بازیای راه نیابیم؛ در نتیجه اساسا به حساب نمیآییم و منافع ملی قربانی میشود. اساسا مناسبات جهانی در بازی لیگهاست که جریان دارد. نمیتوان با حضور در لیگهای دسته دوم و سوم منافع خود را حفظ کرد و از آن مهمتر نمیتوانیم صرفا با خودمان بازی کنیم. آمادگی برای حضور در این لیگها نیز وابسته به حضور معنیدار در مناسبات اقتصادی-اجتماعی جهانی است و صرفا به مناسبات نظامی خلاصه نمیشود؛ هرچند قدرت نظامی و حضور استراتژیک در منطقه (یمن و لبنان) یک عامل اساسی در قدرت ماست؛ بنابراین در پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» میگویم یک راه پرزحمت و البته درازمدت این است که در ارتباطات بینالملل حضوری همهجانبه و فعال داشت تا بهتدریج در بازارها و ائتلافها و پیمانها حضور یافت. برجام و گوام (FATF) را باید در همین چارچوب دید نه اینکه این دو پروژه بتوانند همه مسائل و همه تحریمها را رفع کنند. نکته اساسی این است که تعاملات ما در لیگ شرق جای تعاملات در لیگ غرب را نمیگیرد و بالعکس. چون روابط بینالملل روابطی بههمپیوسته است. به طریقی متناقضنما ارتباطات چندجانبه به تقویت شما در برابر «دشمنان و دوستان» منجر میشود؛ برعکس، پیوستن به یک سو شما را اسیر و زمینگیر میکند. مثل اینکه شما در بازار فعالیت میکنید و بخشی از بازار را منطقه سبز و بخشی را به خط قرمز خود تبدیل کردهاید و هیچ معاملهای در آن بخش قرمز ندارید. این سبب میشود که موقعیت شما در بخش سبز نیز تضعیف شود. واقعا نمیتوانم از این سادهتر مقصودم را بیان کنم. به طرز شگفتآوری این مهم در عمل و اخیرا حتی در «نظر» نادیده گرفته میشود.
۲- مهم این نیست که شما در هنگامههای اساسی انقلاب مخملین در آذربایجان یا کودتای آمریکایی در ترکیه سران این دو کشور را یاری داده باشید؛ اندکی بعد و در عرصهای دیگر منافع استراتژیک، آنان را مدهوش میکند و خدمات شما را فراموش میکنند. مهم این است که در این بازی دستهجمعی «حضور» ندارید. جریانهای بینالمللی جریانهایی اقتصادی-سیاسی-اجتماعی و جریانهایی دستهجمعیاند که در آن گروههای مختلف به صورتی سیال در حرکتاند و منافع لحظهای خود را در «پیوندهای استراتژیک» جستوجو میکنند. آنها بر تختههایی در رودخانهای خروشان در حرکتاند و با تقویت قدرت شناوری خود و البته با یاریجستن از تختهبندهای بزرگتر مسیر خود را مییابند. این تختهبندها هم دائما در حال تغییر و تحولاند و قرار نیست همیشه به ضرر شما یا به نفع شما باشد. باید بتوانید تختهبازی و بندبازی کنید؛ حتی اگر یک کشور «ایدئولوژیک» باشید. میپرسید چرا؟ میگویم، چون ماهیت بازی اینچنین است. در بازی فوتبال نمیتوانید کشتی بگیرید! همین. رهبران برخی از کشورهای شمالی ما که گاهی آنان را «دوست و برادر» خطاب میکنیم، افراد جاهطلبی در حد مسعود رجوی یا امنیتیهای سابقا کمونیست هستند که با گرهزدن خود به بازیهای دستهجمعی بینالمللی در پی مطامع خود هستند؛ واقعیت نظام بینالملل همین است. برای ما جاهطلبی یا شباهت آنان به رجوی و صدام مهم نیست. برای ما مهم این نیست که برخی از اینان امنیتیهای سابقا کمونیست هستند. حتی شاید ارتباطات خانوادگی و حکومتی این «برادران» با سرویس امنیتی اسرائیل اهمیت کمتری داشته باشد. برای ما مهمتر از همهچیز آن است که اینها به «جریانهای بینالمللی» پیوستهاند. این جریانها هم ضرورتا مِلک طِلق قدرتهای بزرگ نیست. حتی خود آنان هم سیالاند. مثال فرانسه در جریان ناوگان زیردریایی استرالیا و آمریکای ترامپ کاملا گویاست. ترامپ بازی یکجانبهای را بیرون از جریانهای بینالمللی در پیش گرفته بود که به تضعیف موقعیت آمریکا و حذف خود او منجر شد. این، حکایت دو «ابرقدرت» است، حساب دیگران که روشن است. هنگامی که بحران سر برمیآورد (مانند امروز که بحرانی در همسایگی شمال ایران در حال سربرآوردن است)؛ یعنی زمان پیوستن به جریانها و فرصت جریانسازیها سپری شده است. اینجا دیگر فعلا باید به نیروی نظامی خود اتکا کنید. سه واژه کلیدی در این هنگامه سخت مهم است: نترسیدن، مقاومت و احتیاط؛ شما فعلا و البته فقط فعلا، باید به نیروی نظامی خود متکی باشید و بر ضعفهای رقیبان تمرکز کنید؛ راه دیگری نیست. به نظرم مانور نظامی اخیر ما همین معنا را داشت. اردوغان مدتهاست که راه دیکتاتوری صدام را میپیماید. چین و روسیه نمیتوانند در بحرانهای نظامی احتمالی به ما کمکی کنند. روسها ۱۴ کشور خود را عملا «رها» کردند تا شوروی به روسیه تبدیل شود. ما که جای خود داریم. وانگهی اتکای نظامی به چنین قدرتهایی سبب میشود که مانند کره شمالی به «چکش اتمی» چین تبدیل شویم.
۳- «جریانهای بینالمللی» که در جایجای این مقاله آمده است، از حیث فنی و نوع «بازی» و سازه ارتباطاتی اهمیت دارند؛ نه اینکه به خودی خود واجد حقانیتی باشند. اینکه این ساحت فنی تا چه حد میتواند «حقانیت آرمانهای بشری» را مخدوش کند؛ البته محل بحث است؛ اما آنچه مسجل است، این است که این فنون میتوانند در خدمت آرمانهای بشری «نیز» قرار گیرند؛ همین؛ بنابراین آرمانها میتوانند «روابط شما با کشورهای متخاصم» را «غسل تعمید» دهند؛ اما این روابط نمیتوانند به خودی خود مخرب آرمانها باشند. این تصور که ابزار ارتباط و تعامل بینالمللی حتما به آرمان آسیب میرساند، تصور دقیقی نیست و ما را به سوی انزوا در بازارهای بینالمللی پیش میبرد. گاهی انزوای ارتباطات سبب میشود که یا به «چکش اتمی» تبدیل شوید یا به ابزاری برای پولشویی به سبک «سن مارینو»؛ کشور کوچک «سن مارینو» که عملا در درون ایتالیا قرار دارد کارکرد پولشویی و فرار مالیاتی برای روسها و ایتالیاییها و... پیدا کرده است.
۴- اگر امروز مشکلی در مرزهای شمالی و شمال غربی ما پدید آمده است، متأسفانه راهحل سریع و کوتاهمدتی ندارد. این مشکل، نتیجه طبیعی جریانسازی طولانیمدت علیه ماست که امروز و پس از دو انتخابات اخیر در ایران و تأخیر مذاکرات برجامی «فرصت بروز» یافته است. سیاستگذاری در دیپلماسی بینالمللی باید تدریجی و پیوسته باشد و به عزم کلی نظام و زیرمجموعههای آن تبدیل شود. در سیاستگذاری دیپلماسی بینالمللی جایی برای تفرقه، عوامزدگی و نیروهای خودسر نباید وجود داشته باشد. استفاده از نیروهای خودسر برای اعمال فشار بر طرفهای خارجی اگر استثنا هم بوده باشد، نباید به قاعده سیاست خارجی تبدیل شود. نباید ذهنیت عوام را به گونهای شکل داد که خود اسیر توهمات آنان شویم. مسئله، مسئله منافع یک ملت است که نباید بازیچه سادگی شماری از عوام بشود. جدیت و سختگیری حکومت در این امور لازم است. عوام، افسانه و توهم را درمیآمیزند و با اندکی چاشنی از تئوری توطئه دچار «خود پروفسوربینی» شده و برای منافع ملی هزینهزا میشوند.
۵- به همین شکل، سیاست خارجی باید از زیر یوغ منازعات جناحی خارج شود تا به دستاویزی برای منازعات باندهای قدرت یا سبکسری جناحها تبدیل نشود؛ که دراینصورت فاجعهای بزرگ اتفاق خواهد افتاد. اگر دانش سیاست خارجی به سطح منازعات جناحی کاهش بیابد، زمینه برای توجیه «روسوفیل»، «چینوفیل» و «انگلوفیل»شدن برخی افراد و بهویژه دیپلماتها و نظامیان فراهم میآید که در چنین صورتی «انا لله و انا الیه راجعون و علی «الایران» السلام». سخنان تعجبآور یک مقام مؤثر نظامی درباره پیمان شانگهای در این چارچوب باید دیده شود که گفته بود: «همگان شاهد بودند که غرب و غربگرایان چگونه بر این سیاست (رویکرد به شرق) تاختند! ... رفتار غرب و غربگرایان ... مغایر با منافع ملی است». چنین سخنانی دیپلماسی و روابط خارجی را به دعواهای «حیدری-نعمتی» تبدیل میکند. اگر کسی هم نقد کارشناسانهای داشته باشد، از بیم هجمههای اینچنینی زبان در کام میکشد. حریت و آزادگی را نباید از متفکران و دلسوزان سلب کرد؛ بهویژه در آنچه به روابط خارجی مربوط میشود. توهینها و هجمهها علیه مذاکرهکنندگان در دولت قبل نیز در این چارچوب باید دیده شود. همه اینها بدیهیئتی است که متأسفانه عکس آن عمل میشود.
در بخش بعدی این موضوع را انشاءالله ادامه خواهم داد؛ به شرط حیات.
ارسال نظرات