روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- برخلاف روسایجمهور قبل آمریکا که در ظاهر با توپی پُر و خط و نشان کشیدن برای دنیا و دیگر کشورها در مراسم تحلیف خود ظاهر میشدند، اما جو بایدن با توپی خالی تحت تأثیر حوادث حمله به کنگره و جو امنیتی حاکم بر آمریکا و جنبشهای اعتراضی ناشی از مشکلات اقتصادی و نژادپرستی و نابرابری عدالتی که پرچم و مجسمه بنیانگذاران آمریکا و تمام نمادهای ارزشهای لیبرال دموکراسی را به پایین کشیدهاند، در پایینترین سطح اعتماد به نفس سخنرانی خود را انجام داد. علاوه بر ضعف جسمانی و ضعف در تکلم و بیان، ضعف روحی و روانی ناشی از آشکار شدن چالشهای نظام لیبرال دموکراسی و سرمایهداری و همچنین نگرانی از چالشهای پیش رویش در آینده، اجازه نداد که بایدن بتواند برای دیگران خط و نشان بکشد و انفعال و واهمه آشکار در چهرهاش و تکتک کلمات و جملات سخنرانیاش نشانه شرمندگی و سرافکندگی از دموکراسی آمریکایی بود.هرچند بایدن تلاش داشت «اعتبار بر باد رفته آمریکا» را برگرداند، اما چکیده سخنرانیاش با اذعان به اینکه «با همه چالشها همزمان مواجهایم و آمریکاییها آینده را با تردید و ابهام نگاه میکنند»، مطرح کردن این سؤال بود که گفت، «آیا در چنین شرایطی ما میتوانیم بر چالشهای دموکراسی حال و آینده آمریکا فائق شویم؟!». بایدن در حالی روز تحلیفش را «روز دموکراسی در آمریکا» خواند که دموکراسی در قفس امنیتی و زیر پای گارد ملی و ارتش این کشور در حال لگدمال شدن بود و در حالی از ضرورت وحدت و اتحاد ملت آمریکا سخن گفت که در هیچ روزی مثل امروز شاهد شکاف و تفرقه در میان آمریکاییها نیستیم. بر اساس نظرسنجیها، حدود ۸۰ درصد آمریکاییها، هم مردم و هم سیاسیون و اقتصاددانان در هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه اذعان میکنند «آمریکا به علت شکافهای طبقاتی در حال فروپاشی است» و خود بایدن نیز در سخنرانیاش با اذعان به وجود «خطر جنگ داخلی در آمریکا»، «خشونت و تروریست داخلی» را مهمترین چالش پیش روی خود عنوان کرد و گفت، «باید بر تفرقهها فائق شویم»! البته در ادامه اعتراف کرد «وحدت و اتحاد به عقیده اکثر آمریکاییها یک رویای محقق نشدنی است»! شاید این اعترافات بایدن و اعتماد به نفس نداشتن او به این علت بود که بگفته خودش «دموکراسی آمریکا در دنیا محک خورد و این درس بسیار دردناکی است»! اوج دردناک بودن حوادث پساانتخاباتی آمریکا زیرسؤال رفتن تمام ادعاهای آنها درباره حقوق بشر و دموکراسیخواهی و آزادی بیان و جریان آزاد اطلاعات و حاکمیت قانون و بهخصوص نگرانی از بهکار بردن تسلیحات هستهای آمریکا علیه خود آمریکا توسط رئیسجمهور آمریکا بود! که بگفته بایدن «چنین وضعیتی» او را «یاد وضعیت برخی از کشورهایی میاندازد که به آنجا سفر کرده و دارای نظامهای دیکتاتوری هستند» و آمریکا در آنجا چنین وضعیتی را بهوجود آورده و از نظامهای دیکتاتوری حمایت میکند! لذا حمله به کنگره و حوادث بعد از آن در حقیقت مهندسی معکوسی است از آنچه که در دیگر کشورها از سوی آمریکا رخ داده.
۲- هرچند برخی رسانهها مثل بیبیسی فارسی هنگامی که بایدن از شک و تردید آمریکاییها به آینده سخن گفت ترجیح دادند این قسمت از سخنانش را ترجمه نکنند!، اما سانسور در دنیای کنونی معنایی ندارد. بیبیسی بهجای پرداختن به مهمترین موضوعات بحران پساانتخاباتی آمریکا از جمله حضور هزاران نظامی در خیابانهای آمریکا و وجود حکومت نظامی در این کشورِ مدعی دموکراسی و همچنین چالشهای پیش روی مردم آمریکا، ترجیح داد به موضوع تعویض لحاف و ملافه اتاق رئیسجمهور آمریکا با رفتن ترامپ و آمدن بایدن بپردازد و نگران کمبود وقت برای انجام این موضوع شود! نکته مهم در تحلیف بایدن این بود در حالی که یکی از محورهای اصلی حمله به ترامپ در مبارزات انتخاباتی از سوی بایدن و کمپین او، برجسته کردن رعایت نکردن مسائل بهداشتی و نزدن ماسک بود، اما در مراسم تحلیف بایدن برداشتن ماسک از سوی وی و اطرافیانش و همچنین برخی حضار و مجریان مراسم از جمله همسرش، رئیس دیوان عالی آمریکا، گروه سمفونیک و سرود ملی آمریکا، بهویژه سلبریتیهای آمریکایی مثل آماندا گورمن شاعر مراسم و لیدی گاگا و جنیفر لوپز و روبوسی کردنهای متعدد بایدن با آنها و اطرافیانش به چشم کسی نیامد و کسی نگران شیوع کرونا در این مراسم نبود!
۳- اینکه ترامپ هواداران خود را تحریک به تجمع جلوی کنگره کرد و معترضان به راحتی وارد کنگره شدند و با پلیسهای محافظ کنگره عکس یادگاری گرفتند و بعد در عرض ۲۴ ساعت داستان جمع شد و ترامپ هم بدون هیچگونه اقدام دیگری به راحتی کاخ سفید را ترک کرد و معاونش حاضر نشد متمم ۲۵ قانون اساسی را علیه ترامپ اعمال کند و یا دموکراتها استیضاح وی را با این ادعا که «تفرقه را بیشتر میکند و به مصلحت نیست»!، به نتیجه نرساندند و ترامپ را تا پایان دورهاش حفظ کردند، همگی نشان میدهد حادثه حمله به کنگره که برخی از آن به چهارشنبه سیاه و یازده سپتامبر دیگری یاد کردند، اقدامی از پیش طراحی شده دولت عمیق آمریکا برای سرکوب جنبشهای اعتراضی همزمان با تحلیف بایدن و سوءاستفاده از جوّ امنیتی ایجاد کرده برای تداوم ریاستجمهوری بایدن بود. در حقیقت ترامپ که از او بهعنوان رئیسجمهور خطرناک و دیوانه آمریکا یاد میکنند و مورد هجمه حتی همحزبیهای خود هم قرار گرفت، نه خطرناک بود و نه دیوانه و دقیقاً در سناریوی طراحی شده مراکز قدرت و در جهت تثبیت ریاستجمهوری بایدن و منافع نظام سیاسی آمریکا که مورد اعتراض مردم قرار گرفته، عمل و حرکت کرد چرا که ترامپ خود نیز نتیجه و زاییده همین نظام سیاسی بود، تا جایی که نظام سیاسی حاکم بر آمریکا که با بحران موجودیت روبهرو شده ترجیح داد برخی ارزشها و اصول ادعایی خود را فدا کند و زیر سؤال ببرد تا بتواند منافع و موجودیت خود را حفظ کند. اینکه میگوییم دو حزب آمریکا از یک مَشرب و آبشخور دستور میگیرند و مجری سیاستهای واحد طراحی شده از سوی دولت عمیق، با اندک تفاوت در اجرا هستند، بر اساس صدها دلیل و قرائن مستند است. لذا تمام این سناریو برای مدیریت اوضاع و جلوگیری از بهوجود آمدن جریان سومی در کنار دو جریان دموکراتها و جمهوریخواهان و همچنین ممانعت از عمیقتر شدن شکاف اجتماعی و بروز ناآرامیهای بیشتر در آمریکاست. ادعای تقلب سفیدپوستان در انتخابات آمریکا به پشتوانه ۷۵ میلیون رای در کنار جنبشهای اعتراضی سیاهپوستان به بیعدالتیها و نژادپرستی میتواند به جریان سومی تبدیل شود که سلطه دو حزب دموکرات و جمهوریخواه را بر قدرت به چالش بکشد و موجودیت نظام سیاسی آمریکا را درهم نوردد. همانگونه که نتوانستند جریان اعتراضی والاستریت را خفه کنند و با اعتراضهای گسترده در سراسر آمریکا در سال گذشته ادامه پیدا کرد، اکنون نیز با قربانی کردن ترامپ نمیتوانند بر چالشهای فراروی آمریکا و تناقضات ساختاری و آرمانهای دروغین نظام لیبرال دموکراسی که فراتر از ترامپیسم است، سرپوش بگذارند و فائق آیند. ریچارد هاس رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا اذعان میکند، «اگر دوران پساآمریکای تاریخ، شروع شده، بهطور قطع آن زمان همین امروز است و امروز از زمان جنگ داخلی بیشتر از هر زمان دیگری مشخص شد که ما نمیتوانیم»! هنگام خروج بنجامین فرانکلین از جلسه کنوانسیون قانون اساسی آمریکا خبرنگاران درباره نوع دولتی که بر سر آن توافق شد، سؤال کردند. او در جواب یک جمله کوتاه داد، «یک جمهوری، البته اگر بتوانید آن را حفظش کنید»! این یعنی اینکه خود طراحان قانون اساسی آمریکا نیز میدانستند نظام ماکیاولی با این همه تناقض نمیتواند دوام بیاورد، هرچند برای مدتی بتواند با فضاسازیهای امپراطوری رسانهای منافع آنها را تامین کند. رئیسجمهور آلمان نیز با اشاره به اشغال چندی قبل ساختمان پارلمان فدرال سراسری آلمان موسوم به بوندستاگ توسط معترضان به نظام لیبرال دموکراسی در کشورش اذعان کرد، «حتی در قدیمیترین دموکراسی جهان ایجاد شکاف نتیجه دروغها و دروغهای بیشتر است».
۴- اکنون بایدن علاوه بر اینکه با ترکیبی از وقایع ۱۸۶۱ و ۱۹۳۳ روبهرو است، با بحران مشروعیت نیز مواجه است. لینکلن با ترک ایالتها از اتحادیه و گسترش جنگ داخلی و فرانکلین روزولت با فروپاشی اقتصادی روبهرو بودند. اکنون ۷۵ میلیون نفر در آمریکا نتیجه انتخابات ریاستجمهوری را نیز نپذیرفتند و دولت بایدن را به رسمیت نمیشناسند تا جاییکه ترامپ گفته «مبارزه ۷۵ میلیون آمریکایی ادامه دارد و برمیگردد»! لذا باید شاهد حوادث بیشتری شبیه چهارشنبه سیاه در آمریکا باشیم چراکه ایجاد شکاف قبل از ترامپ آغاز شده بود و اکنون با بزرگ کردن ترامپ بهعنوان مسبب مشکلات آمریکا، از بین نمیرود. در چهارشنبه سیاه «آمریکای دوشقه شده» به دنیا آمد و این تازه آغاز شورش علیه مراکز قدرت در آمریکاست و شمارش معکوس برای فروپاشی ایالات متحده آمریکا آغاز شده همانگونه که اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد.
۵- اما عبرت بزرگ و مهم حوادث کنونی آمریکا برای دیگر کشورها و بهخصوص سیاسیون غربگرایی که تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا میچینند و نمیخواهند درک کنند که هزینه تسلیم شدن خیلی بیشتر از هزینه مقاومت است، اینست آنجا که منافع نظام سلطه ایجاب کند حتی رئیسجمهور خودشان را هم فدا میکنند و اینست اخلاق آمریکا؛ و دیگر حنای بزک کردن آمریکا رنگی نخواهد داشت و بایدن ضعیفترین رئیسجمهور آمریکا خواهد بود.
بـــــرخــی اتفاقـــات و اظهارات مثل دماسنج در جامعــــه عمــــل میکنند. این اتفاقات نشانگر تحولاتی است که در بطن اجتماع، سیاست، فرهنــــگ و اقتصاد شکل گرفتهاند و حکایت از یک روند اغلب درازمدت دارند. اظهارات میهمان یک برنامه در صداوسیما را نباید اتفاقی و تصادفی دید. موضوع فقط بیان یک واژه در برنامه تلویزیونی «زاویه» نیست. مدتهاست نوع سخن گفتن و کنشها در ساحت سیاسی و ادبیاتی که بهکار گرفته میشود و رفتارهایی که رخ میدهند، نشان از نوعی زوال اخلاقی و نارساییهایی در ارتباطات اجتماعی و سیاسی در سطوح قدرت با تسرییابندگی به جامعه دارند. این پدیده را از دو منظر مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی سیاسی میتوان توضیح داد. از منظر مطالعات فرهنگی، رسانه ملی که باید مبلغ فرهنگ و اندیشهورزی فاخر باشد، در مسائل سیاسی تبدیل به مرکزی برای بروز نابرابریهای سیاسی و نوعی کنش تخریبی شده است. وقتی ساحت سیاسی بر عناصر فرهنگ، رسانه بزرگ و حتی نمادی که باید مظهر مهر و عطوفت و اخلاقگستری باشد، سایه میافکند، از فرهنگ که عرصه حقیقت و زیبایی است چیزی باقی نمیماند.
دو فضیلت سیاست عبارتند از: دستیابی به هدف و مدیریت مناقشه و خشونت. وقتی از سیاست بهمثابه شیفتگی برای خدمت در گفتمان انقلاب اسلامی تا حضور در ساخت قدرت و امکان شهادت، به سمت تشنگی برای قدرت با بهکار گرفتن هرگونه ابزاری از جمله برداشتهایی از دین حرکت میشود، هم دستاوردهای سیاست کاسته میشود و هم بهمرور خشونت کلامی در آن افزایش پیدا میکند.
نگاه کنید به حضور ظریف در مجلس و کلمات مطرح شده، درخواستهای اعدام برای این و آن، بهکار بردن افشاگری براساس اطلاعات غلط به جای روشنگری و نیز برخی تریبونها که خشونت کلامی در آن موج میزند. اینها همه نشانههایی از نقصان در سیاست و پر شدن خشونت در کلام سیاسی است.
جریانهای تروریستی و فرقهای در اوایل انقلاب تلاش کردند خشونت کلامی و فیزیکی را در فضای سیاسی گسترش دهند ولی به لحاظ قدرتمند بودن گفتمان فرهنگی و دینی مقابل به عقب رانده شدند، اما تصور نکنیم این نوع رفتارها فقط در قالب آن گروهها بروز میکند، بلکه تا زمانی که ابزار دموکراسی و رفتارهای کسب قدرت به سامان سیاسی مطلوب خود نرسیده، هر آن امکان بازگشت آن بخش از رفتارها در قالب خشونت کلامی در قالب همه گروهها وجود دارد. متأسفانه این نوع رفتارها فقط در ساحت قدرت باقی نمیمانند، تجربه زیسته به ما نشان میدهد در مقاطعی که با زوال اخلاقی در عرصه قدرت روبهرو میشویم، این رفتار با حالت مسری خود بهسرعت ابتدا به لایههای سیاسی و پس از آن به میان شهروندان جامعه رسوخ میکند.
این یک حلقه خودتقویتشونده است که وقتی سیاست در تریبونهای رسمی دچار خشونت کلامی میشود، خشونت را به درون جامعه و مردم تزریق میکند و مردم هم به خشونت واکنش نشان میدهند و جامعه دائماً در یک سیر قهقرایی اخلاق سیاسی قرار میگیرد و خشونت را مضاعف میکند و برای خشونت بیشتر به دنیای سیاست فشار میآورد. به نظر من این میتواند هشداری برای نظام اجتماعی و سیاسی ما باشد؛ اگر ناسزاگویی و کلام خشن باب شود حد و مرزی نمیشناسد و بدین سان اخلاق به مرور قربانی تنشهای سیاسی میشود.
اخلاق برای تنظیم روابط مسالمتآمیز و سازنده میان آدمیان است، اما امروز وقتی در تنظیم روابط بین کنشگران سیاسی بالا، خشونت کلامی دیده میشود، به لایههای پایین و حتی رسانههای بزرگ ملی نیز تسری مییابد و در این حالت است که میتوان از کاهش کارکرد اخلاق سخن گفت. میهمان آن برنامه شاید روند تقرب گفتمانی به دولت فرضی بعدی را طی میکرد، رفتاری که این روزها رواج یافته است، و از عواقب کار خود آگاه نبود، اما بیخبری امثال او نباید همگان را از بیمناک شدن برای عواقب بلندمدت اینگونه رفتارها بازدارد. پردهدری و بیهنجار کردن عرصه سیاست کاری نیست که فقط به یک گروه و جریان سیاسی ضربه بزند، این از آن آسیبهایی است که چون در بگیرد، زمین سالم باقی نخواهد گذاشت.
از منظر تحلیل جامعهشناسی سیاسی نیز این نوع پرخاشگری و رفتارهای سیاسی، میتواند ریشه در خشم و پرخاشگری خارج از اراده کسانی داشته باشد که با شکست غیرمنتظره دونالد ترامپ در انتخابات امریکا و پدیدار شدن افق تازهای برای احیای برجام، آمال سیاسی خود را در معرض تهدید و روشن شدن تحلیلهای غلط اتهامی میبینند که در چهار سال گذشته تبلیغ کرده بودند. در این چهار سال، این افراد نه تنها به نحوی چشم بر جنایتهای دولت ترامپ بستند بلکه فرصت را از راه تحریف واقعیت درباره علت تورم و رکود اقتصادی و ناکارآمد نشان دادن برجام و حتی فراتر از آن تحقیر استراتژی «تعامل سازنده با جهان» مناسب دیدند؛ به این امید که قاطبه مردم را متقاعد به نادرست بودن مسیری کنند که برای آن به پای صندوقهای انتخابات در سالهای ۹۲ و ۹۶ آمده بودند و این نوع تفکری را که مردم به آن رأی داده بودند برای همیشه شکستخورده دانسته یا تحقق آرمانهای آن را ناممکن بنمایانند. این جریان امیدوار بود که با پیروزی دوباره ترامپ و تداوم کار ماشین تبلیغاتی تحریف، نگذارند که مردم تا انتخابات آینده به حقایق علل فشارهای اقتصادی بر زندگیشان پی ببرند. هدفشان این بود که پیروزی مجدد ترامپ ظرفیت دیپلماسی را به نابودی بکشاند و جادهصافکن دستیابیشان به قدرت باشد. اکنون که ترامپ برخلاف انتظار آنها با شکست صحنه سیاست امریکا را ترک کرده، این تفکر سیاسی را با ابزارهای پرقدرت رسانهای خود در کشور، بهطور دستپاچه به واکنشی تند و تخریبگرایانه و برخاسته از نگرانیهای سیاسی واداشته است.
شبیه این اتفاق در عرصه سیاست را در برخی مقاطع زمانی دو دهه گذشته نیز شاهد بودهایم. فقدان بلوغ رقابت و کسب قدرت سیاسی با ابزارهای غیراخلاقی، نوعی فرهنگ سیاسی است که به زوال اخلاق و سیاست دامن زده است. بر این اساس آنچه در برنامه تلویزیونی شاهد بودیم یک دماسنج است که نشان میدهد روندهای سیاسی و اخلاقی جامعه ایران چنانچه همگان مراقبت نکنیم دچار بیماری مزمن میشود.
ترامپ، آمریکای بدون روتوش بود. از آن عجوزههای کریهی که بزککنندگان غرب را به دردسر انداخت. آنها که در تبلیغ غربگرایی گنجشک را رنگ کرده و جای قناری جا میزدند، در مقابل موطلای روسیاه جا خوردند. هر چه فوکویاما درباره لیبرال- دموکراسی گفته بود، ترامپ جوید و نشخوار کرد. او برای جهاز هاضمه تمدن غرب وحشی، لقمه گندهتر از دهان بود که فرو رفت و گلوگیر شد و برای جهانخواران خوشاشتها، نه راه پیش گذاشت و نه راه پس. عصاره فضولات آمریکا، به زبالهدان تاریخ پیوست تا در ضایعاتی سرمایهداری مدرن هم قابل بازیافت نباشد.
ترامپ، بزکپذیر نبود اما تحریفپذیر چرا. «پرزیدنت ترامپ»، اگر چه واقعیتی عریان از زوال آمریکا بود اما ترکیب وصفی «ترامپ دیوانه»، کلمه حقی بود که اراده باطلی در آن برای سازندگانش مستتر گردید. میشد تمام کاسه و کوزههای بیتدبیری را سر دیوانهای شکست که جفتپا وارد بازی دنیا شده تا زیر میز نظم نوین جهانی بزند. میشد هیچ به روی خود نیاورد که بازی دنیا اصولا همین لگدپراکنیهای جهاناولیها و نظم نوین جهانی همین زیر میز امنیت جهانسومیها زدن است. میشد ظهور ترامپ گوربهگوری را یک بدشانسی برای برجام، آن معجزه دیپلماسی گوگولیمگولی، دانست که اجازه نداد از زمین لمیزرع مذاکره، گلابی رفع تحریم بروید. میشد هیچ به روی مبارک نیاورد که قبر مذاکره با شیطان بزرگ که روی آن فاتحه میخوانند، میت ندارد. میشد در فهم این واقعیت خود را به تجاهل زد که عمر برجام دست کدخدای دهکده جهانی بود و ترامپ فقط وسیله بود. لعن و نفرین آمریکوفیلهای داخلی به دامن ترامپ گیر میکند اما به پر قبای آمریکا، نه. قمارباز برای وجهه آمریکا وصله ناجور نبود، اصل وجهه ناجور آمریکا بود.
ترامپ هر چه بود رفت اما ترامپیسم که همان چهره عریان فرهنگ گاوچرانهاست، هنوز هست. جنتلمنهای کراواتپوش هم حالاحالاها نمیتوانند برای پادشاه لخت دنیا لباس آبرو بدوزند. همه میدانند بایدن، خرزهره با روکش شکلاتی است. اگر چه «جو»، بزکخورش ملس است و چند وقتی قلمهای روزمزد و حنجرههای بیترمز را سرگرم میکند اما آخرش میگذارد در کاسه لیبرالها تا کاسه چهکنم چهکنم دست بگیرند. برای راهاندازی موتور اقتصاد ما، تایتانیک نمیتواند تکچرخ بزند. جمهوری اسلامی زیر کارزار فشار حداکثری استخوان ترکانده اما استخوانهای پوسیده ریگانها شهادت میدهد ترامپها و بایدنها وارث آرزوهایی هستند که به گور میروند.
این یک واقعیت است که وزیر امور خارجه در ایران قدرت تمامکنندگی چندانی نداشته و بهخصوص سیاستهای منطقهای در خارج از وزارت امور خارجه تنظیم میشود. سایر سیاستهایی که اهمیت ویژه دارد نیز به این صورت است. بهنظر میرسد، بعضی از کسانی که داخل کشور هستند، از این وضعیت سود میبرند، یعنی منافع آنها در این است که تحریمها برداشته نشود، مناسبات ایران با کشورهای عرب خلیج فارس و کشورهای اروپایی بهبود پیدا نکند، تشنجزدایی میان ایران و آمریکا صورت نگیرد و احتمال بازگشت آمریکا به برجام به حداقل برسد. همانطور که این افراد مخالف پیوستن ایران به FATF هستند، زیرا شفافیت باعث میشود که بازار از حالتی که دارد خارج شده، نقل و انتقال بانکی، درآمد و هزینهها مشخص شود. شاید کسانی باشند که از این وضعیت سود بیشتری میبرند. بهبود روابط ایران و آمریکا نیز امری متقابل بوده و یکطرفه نیست.
اینکه بایدن تصمیمی یکطرفه بگیرد، بعید است. بهبود روابط نیازمند آن است که ایران و آمریکا از مسیر دیپلماتیک وارد گفتوگو شده و همزمان اقداماتی را در درجه اول برای کاهش تشنجها، در درجه دوم زمینهسازی برای بازگشت آمریکا به برجام و کاهش تحریمها فراهم کنند و در نهایت سر سایر موضوعات مورد اختلاف با هم گفتوگو کنند. بهبود روابط با سابقه بیش از ۴۰ سال تشنج میان دو کشور، وجود نیروهایی در هر دو طرف که مخالف بهبود روابط هستند و همینطور با وجود دولتهایی در منطقه مانند عربستانسعودی، رژیمصهیونیستی و برخی دیگر از بازیگران که ممکن است مخالف بهبود رابطه ایران و آمریکا باشند، نیازمند عزمی جدی در سطح ملی ایران است. باید کمک کرد تا وعدههای بایدن در صورت وجود صداقت عملی شود.
در غیر این صورت، شاید باید منتظر باشیم تا شرایط سختتری حاکم شود. با توجه به احتمال اتحاد مجدد آمریکا و اروپا و تلاش بایدن برای تشکیل ائتلافی بینالمللی، اگر مناسبات ایران و آمریکا در روندی رو به بهبود قرار نگیرد، ممکن است شاهد شرایط سختتری باشیم. پیش از انتخابات آمریکا نیز گفته شده بود که به برجام بازمیگردیم و بازگشت به برجام همزمان با اجرای تعهدات کامل ایران در این معاهده خواهد بود. از نظر آمریکا، ایران باید به شرایط برجام بازگردد. این نیازمند آن است که دو طرف اطمینان حاصل کنند که امکان بازگشت همزمان به برجام وجود دارد.
این یک واقعیت است که اختلافات ایران و آمریکا تنها محدود به هستهای نمیشود. برنامه هستهای و برجام یکی از اختلافات است و اگر بخواهند روابط رو به بهبود قرار بگیرد، ایران و طرف مقابل باید آمادگی پیدا کنند، راجع به سایر موضوعاتی که محل اختلاف است، گفتوگو کنند. تلاش کنند یا اختلافات موجود را رفع کنند یا از ادامه روند موجود جلوگیری کنند.
منافع ایران و آمریکا و خصوصا منافع ایران به دلیل مسائل اقتصادی، سلامت و معیشت مردم اقتضا میکند که این روند به نفع تنشزدایی و بهبود روابط تغییر پیدا کند.
دو انفجار ظرف چند دقیقه در بغداد و در محله الطیران که عمدتا محلی پرتجمع و در واقع بازار دست فروشان بغداد است، بیش از صد شهید و مجروح به جا گذاشت. مقامات امنیتی عراق مدعی هستند این دو عامل با تابعیت سعودی و از مرز عرعر وارد شدند. مرزی که آبان امسال با حضور مقامات دو کشور بازگشایی شد. این مرز از سال ۹۱ میلادی به سبب حمله صدام به کویت بسته بود. به گزارش رسانه های مختلف از ابتدای سقوط صدام تا به امروز ،بیش از ۱۵ هزار سعودی در عراق دست به عملیات تروریستی زدند که نزدیک به پنج هزار تن از آنان، با عملیات انتحاری در عراق به هلاکت رسیدند. پیشتر نیز بسیاری از کارشناسان بازگشایی این مرز را عامل اصلی بی ثباتی ماه های آینده عراق می دانستند که به طور حتم پشت پرده آن عربستان خواهد بود. با این حال اتفاقات میدان الطیران فارغ از جنایت هولناک چند پیام مهم را در خود جای داده است:
۱- تعلیق انتخابات: دولت الکاظمی قرار بود دولت موقت برای برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمان باشد. در نتیجه با کش و قوس های فراوان تاریخ انتخابات از مهر به آبان منتقل شد و هنوز معلوم نیست این انتخابات در زمان تعیین شده برگزار شود. دلیل تعویق نیز مسائل امنیتی و حواشی طوایفی و حزبی موجود در عراق است. البته فراموش نشود اعلام پایان داعش در عراق برای جلوگیری از اجرا شدن سناریوی آمریکا در سال ۲۰۱۸ علیه مقاومت بود. در همان سال آمریکایی ها به هیچ عنوان برای برگزاری انتخابات راضی نمی شدند. هدفشان نیز مشخص بود، اعلام وضعیت فوقالعاده و تشکیل هیئت تغییر قانون اساسی و در نهایت خارج سازی قدرت از فراکسیون شیعیان و تقسیم عراق به سه اقلیم و تشکیل دولت فدرالی ضعیف شده؛ راهبردی که در دولت اوباما طراحی شد و ترامپ نیز به آن اعتقاد داشت. یکی از اهداف این بمب گذاری به طور حتم افزایش سناریوی ناآرامی در عراق و در نتیجه آن تعویق انتخابات است. برهمین اساس باید سناریوی ناامنی مانند این بمب گذاری را در روزهای آینده مجدد شاهد بود.
۲- مشابه سازی با عملیات علیه آمریکا: تمامی عملیات های اخیر در عراق علیه آمریکا دارای دو خصوصیت مشخص بود.عملیات علیه منافع و اهداف آمریکا به طور مستقیم که در آن هیچ شهروند، نیروی نظامی عراق و اتباع دیگر کشورها آسیب نمی دیدند و تنها هدف در این عملیات ها ایجاد هزینه بر دوش پنتاگون بود. عملیات دیگری که چندی پیش در بغداد علیه سفارت آمریکا انجام شد و در آن چند شهروند غیر نظامی نیز آسیب دیدند ،بلافاصله از سوی تمامی گروه های عراقی محکوم شد. نوع اول عمدتا کسانی هستند که در این سال ها حضور آمریکایی ها را مخالف مصالح ملی می دانند و قبل از شکل گیری داعش ،این سناریو را با موفقیت اجرا کردند و آمریکا به اجبار از عراق با هزینه سنگین خارج شد؛ اما نوع دوم عمدتا گروه هایی هستند که خواهان حضور آمریکا در عراق اند. گروه هایی که با حاشیه سازی بنادارند نیروهای مقاومت را تضعیف کنند و مقصر ناامنی های اخیر را محور مقاومت نشان دهند. از طرف دیگر هر روز شاهد انتشار اخبار حملات به کاروان لجستیکی و نظامی آمریکا در عراق هستیم. اکثر این حملات به صورت نوع اول صورت می گیرد و خسارت های فراوانی به آمریکایی ها وارد کرده است. به طوری که روز جمعه بیش از ۵ کاروان آمریکایی هدف حملات مختلف قرار گرفتند و آسیب جدی دیدند. انتشار اخبار انتحاری که مردم بی گناه و غیر نظامیان را در برگرفته در حقیقت موج جدید و عملیات روانی رسانه ای برای آمریکا ایجاد می کند تا با آن اوضاع عراق را نا امن نشان دهد و حضور خود را توجیه کند. البته گروهی از تحلیل گران معتقدند شخصیت هایی چون بن زاید و بن سلمان برای باقی ماندن بایدن در عراق برنامه دارند و نا امن سازی عراق و انتقال پیام «عراق بی ثبات »، عراق بی آمریکاست، خواهان افزایش مشارکت نظامی بایدن در منطقه است.
۳- برکناری نیروهای مخالف آمریکا: فارغ از این که در این حادثه چه گروه و چه جریانی نقش داشت، اتفاق اخیر در بغداد موجی از برکناری نیروهای مخالف آمریکا را به دنبال داشت. گروهی معتقدند افرادی که در این سال ها مانع از حضور عوامل انتحاری در بغداد بودند، امروز با موجی از رسانه های اجتماعی و بیانیه های سیاسی مواجه هستند که خواهان استعفا یا برکناری آنان است. در حالی که هنوز ابعاد حادثه و چگونگی عملیات مشخص نیست و هیچ عذر خواهی از سوی عربستان تا به امروز منتشر نشده است. عملیات انتحاری اخیر فرصتی شد تا گروه های موافق آمریکا بر عوامل مخالف آمریکا بتازند و آنان را مقصر بحران اخیر بدانند. این در حالی است که طرح های سال ۲۰۱۵ به این سو موجب شد تا کمترین عملیات انتحاری در شهرهای همانند بغداد در عراق رخ دهد و میزان کشفیات ارتش و نیروهای مختلف عراق در بالاترین سطح خود باشد. باید پذیرفت کارشکنی های اخیر ارتش آمریکا برای عملیات در شمال سامرا و استان الانبار عامل اصلی این بحران است. مناطقی که عمدتا نیروها و ماشین های انتحاری از آن سو به سمت بغداد سرازیر می شود.
به نظر می رسد روزهای آینده عراق شاهد تحولات بیشتری در حوزه امنیتی و دفاعی است. هرچند این عملیات برای کسانی که در این سال ها سکوت کرده بودند فرصتی شد تا به نهادهای موثر مقابله با داعش بتازند اما، به طور حتم استحکامات دفاعی مقاومت در عراق به حدی است که از این بحران نیز عبور کنند.
هرچه به انتخابات ریاست جمهوری۱۴۰۰ نزدیک میشویم یخ سیاست اما آب نمیشود. جریانات سیاسی، خصوصاً اصولگراها، حسابی در تکاپوی تقسیم قوا در سایه این انتخابات هستند اما حواس جامعه به هیچ عنوان به این سمت نمیچرخد. جامعه دچار یک نوع بیاعتناییِ تمام عیار به این انتخابات شده است. این البته بسیار خطرناک است. جامعه بحرانزدهای مانند ما، اگر از صندوق رای قهر کند، معنایش این است دیگر دنبال نسخه سیاسی نیست. تنها نسخه بیخشونت - یا کمخشونت - برای اِعمال اراده جامعه، سیاست است. نتیجه ناامیدی جامعه از این نسخه، سرخوردگی و سپس خشونت است. قهر با انتخابات، نهایتاً در یک دوره میتواند یک کنش مدنی برای نشان دادن اعتراض باشد، اما اگر این قهر بیش از یک دوره ادامه پیدا کرد، یعنی پیش رفتن به سوی ناامیدی مطلق از نسخه “سیاست”. بگذریم.
در این انتخابات، کاندیداهای زیادی تمایل خود را به حضور نشان دادهاند. تنوع کاندیداهای احتمالی اما تا کنون نتوانسته سردی فضای سیاسی را مقداری کاهش دهد. شعارهای موجود انگیزهای در مردم ایجاد نمیکند. پیشتر در انتخاباتها، شعارهای سلبی تعیین کننده بودند. نتیجه هر انتخابات به نوعی، یک “نه” به یک رویکرد یا سیاست یا یک شخص بزرگ بود. به عبارت دیگر همواره وجه سلبی رقابتها در انتخابات غالب بود. مردم برای نه گفتن به یک طرف، به طرف دیگر بله میگفتند.
اما اکنون انگار خیلی خبری از وجه سلبی نیست. گو اینکه مردم به دنبال سناریوی اثباتی هستند.
به گمان من اگر قرار باشد اقبالی انگیخته شود برای برنامه اثباتی خواهد بود. مردم در انتخاباتهای اخیر به هر چیزی نه گفتند، نه تنها پس زده نشد بلکه به کانونهای قدرت تبدیل شدند. در انتخاباتهای اخیر، مردم به هر سیاستی پشت کردند، همان سیاست برکشیده شد! نمیدانم شاید دستی در کار بوده تا مردم را نسبت به صندوق رای ناامید کند. شاید عامداً میخواستند انتخابات را بیخاصیت کنند. لذا آگاهی جمعی مردم ایران، به این نتیجه رسیده که رای سلبی نهتنها به نتیجه نمیرسد بلکه مسلوب قدر مییابد. بر سینه هرکه زدهاند، سینه ستبرتر شده است.
لذا هوش جمعی سیاسی متوجه شده که نباید سلبی تصمیم بگیرد و دیگر نمیتوان با سیاستِ نه گفتن، تغییرات مثبت حوزه قدرت را متصور بود. معتقدم اکنون جامعه به دنبال برنامه اثباتی است. به نظر میرسد این سناریو دو شاخص مهم دارد؛ اول کدامیک از نامزدها و یا جریانات تا۱۴۰۰ قادر به حل بحران کرونا هستند و دوم کدامیک قادر به حل بحران بورس میباشند. به عبارتی قیمت صندلی ریاست جمهور۱۴۰۰ حل بحران کرونا و بورس میباشد. اگر نامزدی بتواند برنامه واضح و مشخص برای حل این دو چالش ارائه دهد میتواند امید به جلب حمایت مردم داشته باشد. به احتمال، سیاست دوقطبی سازی که مبتنی بر تصمیم سلبی جامعه است، در این انتخابات کارکردی نداشته باشد.
بخشی از نخبگان سیاسی و روشنفکری ما در چهار سال گذشته تلاش نمودند ترامپ را یک استثنا در دموکراسی امریکایی معرفی کنند که عوضی آمده است و تمام خواهد شد. اینقدر در این تمایز دمیدند که بعضاً این باور به ذهن میرسد که اگر جهان به قبل و پساکرونا تقسیم میشود، امریکا نیز به ترامپ و بعد از آن تقسیم خواهد شد. چرا میگوییم ترامپیسم باقی خواهد ماند؟ ترامپ ۷۱ میلیون رأی آورده است. کسی از قدرت در امریکا کنار رفت که با رأی بیشتر نسبت به دوره قبل شکست خورد؛ بنابراین ترامپ نهتنها در امریکا اعتبار خود را از دست نداد که اعتبار بیشتری از جهت کمیت رأی به دست آورد. او شکست خورد، اما با رأی حداکثری و به قول اوباما بالا بودن رأی هر دو کاندیدا نشان از شکاف بسیار عمیقی در امریکاست؛ شکافی که اقلیت و اکثریت ندارد و همانند هماورد هموزن باقی خواهند ماند. سؤال اساسی این است که اگر ترامپ بدترین و شرورترین و بیمنطقترین رئیسجمهور امریکا بود –که هست- چرا پس از چهار سال رأی او افزایش یافت؟ چند درصد امریکاییها به تصویر ما از ترامپ باور دارند؟ عملکرد آشکار ترامپ در همه عرصهها هم در مقابل چشم شرق و غرب است و هم مقابل چشم مردم امریکا. اما چرا این عملکرد زشت موجب تعدیل رأی وی نسبت به دوره قبل نشد؟ برای پاسخ به پرسشهای عنوان شده باید گفت این واقعیت امریکاست. این دموکراسی امریکایی است که ترامپ با آن همه بیقانونی و جنایت اعتبار بیشتری اخذ میکند و با اعتباری معادل فرد پیروز از قدرت خارج میشود.
رشد رأی ترامپ نشان میدهد که ترور امثال شهید سلیمانی، خروج از سازمانهای چندگانه بینالمللی، تحریک مضاعف کره و ناراحتی نسبی اروپاییان اصلاً در رأی مردم امریکا مؤثر نیست. ماجراجویی و عشق به ماجراجویان جزو فرهنگ و ارزشهای امریکایی است. به همین دلیل فردای ترامپ را استمرار و تثبیت ترامپیسم میدانیم، چون هیچ چیز عوض نخواهد شد. آنچه تغییر میکند «لحن و روش» است و تمام. صهیونیستها همچنان خط قرمزند، تیم جدید بیتالمقدس را پایتخت اسرائیل اعلام کرد، ضمیمه کردن یکطرفه بلندیهای جولان به اسرائیل از سوی ترامپ را تأیید میکنند، ترور حاجقاسم چند بار توسط چند نفر از وزرا و مشاوران رئیسجمهور جدید در راستای اجرای عدالت اعلام شد، داستان افغانستان، عراق و سوریه مانند اکنون ادامه خواهد یافت، ونزوئلا، کوبا و کره همچنان مغضوب خواهند بود. بازگشت به سازمانها و معاهدات بینالمللی صورت خواهد گرفت، اما هدف از این بازگشت، استفاده از عرف و هنجارهای بینالمللی برای اهداف مدنظر است. ترامپ عریان عمل میکرد، اما این تیم با تغییر لحن و روش، حرفهایتر عمل میکنند و چهره را موجه نگه میدارند. به تعبیر دیگر، ترامپ سیاستمدار نبود، اما آغشته به فرهنگ و ارزشهای امریکایی بود که عریانیاش در داخل منزل و بیرون آن یکی بود. او پرده را کنار زده بود. اما تیم جدید اتوی شیک بینالمللی خواهند زد و دکور را بهتر نشان خواهند داد. تیم جدید به برجام برمیگردد، اما برای چه؟ برای دست یافتن به مکانیزم ماشه و همراه کردن اروپاییها و شورای امنیت با خود. این تیم ضعف برجام برای ما را میداند، اما ترامپ این را نفهمید و خود را از مکانیزم ماشه دور کرد. گاوهای شیرده در خلیجفارس همچنان مکیده خواهند شد و همهچیز جز لحن و روش سر جای خود باقی خواهد ماند. فقط عربدهها و توهینهای ترامپ قدری ویرایش خواهد شد. از قضا ترامپ پرسروصدا تنها رئیسجمهور امریکا بود که جنگی را آغاز نکرد، اما بلد نبود روش و لحن را تغییر دهد؛ لذا ترامپیسم ریشه در دموکراسی، رأی و فرهنگ امریکایی دارد.
فرهنگ امریکا مستپرور است. خروجی این فرهنگ در عرصه سیاست انسانهایی هستند که مانند زنگی مست تیغی در دست دارند که مسئولانه به آن نگاه نمیکنند. اخلاق از این تیغ بسیار فاصله دارد. مانند کدخدایی که بزرگی خود را از طریق مردمداری و تواضع بهدست نمیآورد بلکه دوست دارد اجتماع از ایشان بترسند و خود از این ترس لذت میبرد و برای تولید این ترس برنامهریزی میکند. رأیدهندگان امریکایی –خصوصاً رأیدهندگان به ترامپ- پوپولیستهای مستی هستند که قدرت و ثروت و سلاح دارند، اما فرهنگ زندگی با این مؤلفههای قدرت را ندارند و مشکل این است که فرهنگ خود را کانون اصلی جهانیسازی فرهنگ و سیاست میدانند که با ارعاب و زر و زور به پیش میبرند و امثال کرهجنوبی و همسایگان جنوبی ما با ترس حداکثری مقابل اصطبل این کدخدا نگهبانی میدهند تا بیمنطقی طرف آنان را بیچاره نکند.
ارسال نظرات