روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- «قوام آدم بازیگری بود... به ظاهر پیشهوری (رهبر حزب دموکرات آذربایجان) را تقویت میکرد و در مقابل روسها راجع به نفت شمال نیز روی موافقت نشان میداد از آن جمله با سادچیکف طبق نظر روسها قرارداد بست ولی چون آدم محیلی یا محترمانهتر بگویم مدبری بود در قرارداد شرط کرد که باید مجلس موافقت کند. او به امید اینکه با اولیای کرملین بهتر بتواند تفاهم کند به مسکو رفت ولی دست خالی برگشت. و وقتی به استالین گفته بود طبق قانون اساسی ما ،هر قراردادی را باید مجلس شورای ملی تصویب کند، پاسخ داده بود؛ خب، قانون اساسیتان را عوض کنید.»!
(ماهنامه خاطرات وحید؛ آبان و آذر ۱۳۵۰، ص۱۰.)
۲- امروز اول بهمن ماه است کمتر از یک ماه مانده به ۴۲ سالگی انقلاب اسلامی. انقلابی که با اهداف بزرگ آرمانهای متعالی مثل برچیدن بساط استعمار و استبداد و دخالت بیگانه در امور داخلی و مدیریت جامعه و چنگاندازی او بر منافع سرشار این سرزمین غنی و ثروتمند برپا شد. انقلابی برای پایان دادن به حقارتها و اهانتهایی که قدرتهای سلطهگر علیه ملتی گرفتار رژیمهای نالایق و دست نشانده و در خدمت منافع اجانب، نه منافع ملی که بدون اجازه آنها جرات آب خوردن هم نداشتند و برای انتخاب نخستوزیر و وزیر و... باید از آنها مجوز میگرفتند! و بالاخره انقلابی بر احیا یک مکتب و حیات بخشیدن به یک ملت و حرکت بالنده و پرنشاط برای ایجاد یک تمدن بینظیر مبتنی بر آموزههای ناب اسلامی.
۳- ۴۲ سال دشمنی بیامان برای نابودی و یا حداقل دچار کردن آن به سرنوشت قیامها و حرکتهای ضد استعماری که پیش از این در ایران
(مثل مشروطه و نهضت ملی شدن نفت) و این اواخر جریان بیداری اسلامی در بعضی کشورها مثل مصر صورت گرفته بود. دشمنان که سالهای سال به لطائفالحیل مانع از بیداری مجدد اسلام و مسلمانان شده بودند، با برپایی انقلاب اسلامی به تکاپو افتادند تا مانع از تثبیت و تداوم آن شوند و حتیالامکان آن را از نفس بیندازند ولو با حفظ «صورت» در «هاضمه» خود حل و هضم کنند. آنها این را میدانستند که کارکرد و کارایی این انقلاب که مبتنی بر آموزههای مکتب اسلام است فراتر و بیشتر از سرنگونی یک رژیم وابسته و توخالی است. این انقلاب قادر است یک «منظومه فکری نو» را به دنیا ارائه نماید که هر کسی - در درجه اول در جهان اسلام و بعد دیگر مردم گرفتار در چهار گوشه جهان در معرض آن قرار بگیرد، به طور فطری به آن جذب میشود و آن را نقشه راه آزادی خود از بند استعمار واستثمار قرار بدهد.
۴- سلطهگرانی که به برکت انقلاب اسلامی دستشان از حلقوم این ملت کوتاه شده و دوران چپاول و غارت منابع ملی این سرزمین را به پایان رسیده میبینند، جنگی تمامعیار علیه این انقلاب و نظام منبعث از آن آغاز کردهاند. همه حرفشان هم به زبان ساده این است که چرا این مردم و این نظام به دوره سلطهگری آنان پایان داده و حاضر هم نیستند به هیچ وجه به آن دوران شوم بازگردند! اینها علیرغم شعارهای لزوم «واقعگرا» بودن که مشتی هالوی از مرحله پرت داخلی هم آن را باور میکنند نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که دوران سلطه آنها بر این کشور پایان یافته است و گهگاه به گونهای حرف میزنند که یادآور ادبیات دوران استعمار، آن هم استعمار کهنه ! است.(مثل آنچه در فراز آغازین مطلب از قول استالین آمد.) نامه اخیر ۲۷ کشور اروپایی (اتحادیه اروپا) و بیانیه گستاخانه چند روز پیش تروئیکای اروپایی (فرانسه، انگلیس و آلمان) خطاب به دولتمردان ایران سند تازهای است بر این ادعا...
بنابراین برای احیای آن دوران سیاه و احیای سروری و چپاولگری خود از همان لحظه پیروزی انقلاب تا همین لحظه دست به هر شرارت و جنایتی زده و هرکاری توانسته واز دستشان بر آمده علیه این انقلاب انجام دادهاند و به گفته امام راحل اگر کاری را هم انجام ندادهاند، برای این بوده که نتوانستهاند نه اینکه نخواسته باشند!(نقل به مضمون) از ایجاد تفرقه و تحریک قومیتها علیه یکدیگر گرفته تا دامن زدن به اختلافات فرقهای و مذهبی؛ از برپایی جنگ هشتساله و تهاجم نظامی ناجوانمردانه گرفته تا تهاجم فرهنگی و تلاش برای اندلسی کردن ایران. از ترور اندیشمندان و متفکرانی چون شهید مطهری تا... شهید فخریزاده و از ترور ناجوانمردانه آزادمردان جان برکفی نظیر شهید سلیمانی و شهید ابومهدی گرفته تا راه انداختن جنگ تمام عیار اقتصادی و حمله به سفره و معیشت مردم و... اما با این همه راه به جایی نبرده وگویی مشت بر دماوند باصلابت کوفتهاند! انقلاب کماکان ادامه دارد. جمهوری اسلامی امروز نماد عینی انقلاب است و به گواه دوست و دشمن «نهضتی» است که هرگز به «نهاد» تبدیل نشده است. هر چقدر زمان میگذرد ثمرات عمل به اصول سازنده و حیاتبخش آن بیشتر مشخص و ملموس میشود. علاوهبر پیشرفتهای بزرگ و قابل تحسین در عرصههای علمی و پزشکی و نظامی و صنعتی و...، امروز ایران به قدرتی تبدیل شده که هیچ متجاوز و زیادهخواهی جرات آن را که به آن چپ نگاه کند، ندارد. و البته این تازه اول بسمالله است! علاوهبراین وجود و تداوم این انقلاب باعث شده تا چهره شیطانی و ضدبشری نظام سرمایهداری از پشت نقابهای فریب و تزویر برای جهانیان بیرون افتد و آشکار شود و عمق وابستگی به صهیونیستهای غاصب و کودککش و میزان خیانت ارتجاع عرب برای مسلمانان و دنیای اسلام معلوم و افشا شود و... آثار و برکات این انقلاب که تازه ۴۲ سال از عمر آن میگذرد چه در داخل و چه در ابعاد بینالمللی و جهانی فراتر از آن است که بتوان در این مختصر اشاره کرد، اما هر چقدر میگذرد حتی کسانی را هم که به اردوگاه دشمنان قسم خورده انقلاب وابستهاند، درباره اتفاقات تکاندهنده و کارکردهای کمنظیر و بینظیر انقلاب، وادار به اعتراف کرده است.
۵- امشب به وقت ایران قرار است جو بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیسجمهور آمریکا سوگند بخورد. بایدن نامزد حزب دمکرات است که به کاخ سفید راه پیدا کرده است، اما مستندات و شواهد نشان میدهد که هرحزب و گروهی(جمهوریخواه یا دمکرات) در آمریکا به قدرت برسد علیرغم بعضی اختلاف سلیقهها باید در چارچوب اصول و سیاستهای کلی و از قبل تعیین شده رفتار نماید و به دنبال تحقق اهداف نظام سرمایهداری باشد. مثلا حمایت همهجانبه از نظام غاصب و جنایتکار صهیونیستی از مقدسات نظام سرمایهداری و اصل و سیاستی است که هر رئیسجمهوری با هر مرام و متعلق به هر حزبی باید به آن عمل نماید و حق ندارد از آن عدول نماید. از طرف دیگر دشمنی بیامان با انقلاب اسلامی و تلاش و توطئه بیوقفه و از هر راه و به هر وسیله برای تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران
(Regime change)، تا زمانی که جمهوری اسلامی در مسیر تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی است و سیرت و ماهیت آن حفظ شده است، هدفی لایتغیر است که از جیمی کارتر تا بایدن و... باید به دنبال تحقق آن باشند. واقعیات چهل و دوسال گذشته این ادعا را به راحتی اثبات میکند، و واقعیتهای زنده و پیش چشم نیز بر این واقعیت صحه مینهد که آمریکای کارتر تا ترامپ در مصاف با انقلاب اسلامی نه تنها «هیچ غلطی نتوانسته انجام دهد»، بلکه امروز خود چنان در مرداب بحرانها و معضلات و مشکلات ناشی از ذات سرمایهداری بیرحم گرفتار آمده که برای مراسم امشب شهر واشنگتن به یک پادگان نظامی تبدیل شده و به گفته بسیاری از متفکران جهان و حتی اعتراف بعضی سیاستمداران و رسانهها و بالاخره مردم عادی آمریکا نظام سیاسی این کشور در مسیر فروپاشی و تمدن شکل گرفته بر مبنای آن، در معرض افول است! برای مثال همین چند روز پیش نشریه «هیل» با انتشار یک نظرسنجی، نوشت که «از هر پنج نفر آمریکایی، چهار نفر بر این عقیدهاند که کشورشان در حال فروپاشی است.» بعد از حمله طرفداران ترامپ به کنگره «ریچارد هاس روزنامهنگار و پژوهشگر آمریکایی» از «آغاز عصر پسامدرن» سخن گفت و اینها در حالی است که سالها پیش از این و در اوج تهاجم رژیم بعث به خاک ایران که با حمایت همین آمریکا و نوچههای اروپاییاش انجام گرفته بود پیر جماران با همان بیان آرام و طمأنینه مومنانه، با صلابت تمامگفته بود» اسلام، ابرقدرتها را به خاک مذلت خواهد نشاند!»
۶- چه آمریکا باشد چه نباشد؛ انقلاب اسلامی در انجام رسالت الهی خود در تداوم نهضت انبیاء باید با تکیه و پایبندی به اصول و مبانی(مثل قسط و عدالتمحوری، ظلمستیزی، مردمسالاری و...)، و حرکت در «صراط مستقیم» و توحیدی، سرانجام به دست صاحب اصلی خود برسد. همانطور که دشمنان بینقاب و رویاروی خارجی، با همه ترفندها و توطئهها نتوانستهاند ماهیت و سیرت انقلاب را تغییر دهند و به تعبیر رهبر انقلاب آن «در هاضمه قدرتها و جریانهای سیاسی مسلط هضم شود»، ولاجرم نتوانستند بزرگترین سرمایه و پشتوانه این انقلاب یعنی «مردم» را از آن بگیرند باید با هشیاری و بصیرت کامل(که بیش از هر چیز در گروی تبعیت از رهبری است) اجازه نداد انقلاب به آفات درونی که بنابر تجربه تاریخ- خاصه در تاریخ اسلام- خطرناکتر از دشمن خارجی است مبتلا شود و کسانی و گروههایی از داخل دانسته و نادانسته پروژه ناکام دشمن را دنبال کنند و ماهیت و سیرت انقلاب را به دست منافقان و خوارج زمان با حربه «ایستایی و تحجر» و یا به وسیله تبلیغات و القائات غربزدگان و هویت باختگان با «شعار پیشرفت و مدرن شدن»! و... از «درون» تحریف و منحرف کنند و به هدف نهایی خود که جدایی میان «مردم» و «انقلاب» است برسند.
از اول بهمن ماه سال ۱۳۷۳ که روزنامه وزین ایران «به میان مردم آمد» تا امروز که اول بهمن آخرین سال سده چهاردهم شمسی را سپری میکنیم، ۲۶ بهار گذشته. ۲۶ سالگی در مقیاس عمر آدمیان، تازه اول جوانی است اما در مقیاس عمر رسانهها-خصوصاً در ایران- عدد قابل توجهی است. قریبترین معنای این عدد سترگ، این است که نهالی که در سال ۱۳۷۳ به کوشش آقای دکتر وردینژاد و همه همکاران ایشان در سپهر اطلاعرسانی کشور غرس شد، امروز بحمدالله به درخت تنومندی تبدیل شده و در جامعه متکثر ایران، ریشه دوانده است.
برخی به اشتباه روزنامه ایران را روزنامه دولت نام مینهند. در کشوری که دولتها از رأی مردم اعتبار میگیرند، دولت تجسم اراده ملت در عرصه حکمرانی است و هر تعبیر و تعریفی که دولت و ملت را جدای از هم صورتبندی کند، رهزن ذهن و ره به خطا بردن است. به همین معنا، روزنامه ایران امروز نه روزنامه دولت، که روزنامه ملت است. جمعی از شریفترین روزنامهنگاران کشور در این رسانه مشغول کارند که با نگاهی ملی و فراجناحی، مسائل، توفیقات و بیموامیدهای مردم ایران را روایت میکنند. ما در دولت جمهوری اسلامی ایران، اگرچه انتظار داریم توفیقات و دستاوردهای کشور از سوی رسانهها به سمع و نظر مردم برسد، اما به هیچ عنوان از انعکاس مشکلات و رنجهای مردم برنمیآشوبیم. این نه صرفاً یک ادعا که مانیفست دولت در عرصه رسانه است. با یک بررسی گذرا در محتوای روزنامه ایران طی سالهای مسئولیت دولت تدبیر و امید، هر ناظر منصفی تأیید میکند که این روزنامه عملکردی متوازن و حرفهای داشته و هرگز خالی از صدای مردم و دغدغهها و مسائل و مشکلات آنان نبوده است.
روزنامه ایران به تأسی از نام باشکوهی که بر تارک خود دارد، رسانهای متعلق به ایران اسلامی است. این روزنامه برخلاف رسانههایی که با بودجه بیتالمال، نه صرفاً عملکرد که حتی موجودیت خود را در تعارض بنیادین با دولت برآمده از رأی ملت تعریف کردهاند، نگاهی منصفانه به دولت و خدمات آن دارد اما در عین حال، ابزار تبلیغاتی یا روابط عمومی دولت نیست. دولت هم البته چنین انتظاری از هیچ رسانهای ندارد. در منظومه فکری دولت، «اقناع» اکسیرِ اثرگذاری ارتباط است و از همین منظر، حتی در تبیین دستاوردها و موفقیتهای دولت، قائل به صداقت، شفافیت و رویکرد اقناعی بوده و هستیم. بر همین اساس برداشت من از کارنامه روزنامه ایران این است که دستاندرکاران این روزنامه به سنت روزنامهنویسی مسئولانه پایبند بودهاند. برخلاف رسانهها و شبهرسانههایی که بر سر شاخه نشسته و بن میبُرند، روزنامه ایران به رغم انعکاس کاستیها و انتقادات، پایههای اعتماد عمومی را تخریب نمیکند. این روزنامه نگاه کاریکاتوری به سرمایه اجتماعی ندارد و میداند، صدمه به سرمایه اجتماعی نه فقط دولت که همه را به محاق میبرد. این روزنامه در عین مطالبهگری؛ چشمان خود را به شرایط سخت اداره کشور و تنگناهای موجود نمیبندد و در صورتبندی مشکلات مردم، عملکرد دشمنان ملت را به اسم نظام حکمرانی کشور نمینویسد.
بالندگی روزنامه ایران، در گروی تداوم همین نگاه کلاننگر و معطوف به منافع ملی و مصالح مردم است. این روزنامه همچنان که مرزبندی شفاف خود را با نگاهِ یأسآفرین، تلخ و سیاهنگر رسانهای حفظ میکند، هیچ گاه نباید به دغدغهها، مشکلات و رنجهای مردم بیاعتنا باشد. روزنامه ایران به دلیل ارتباط سازمانی که با دولت دارد، میتواند و باید حلقه وصل مردم و دولت باشد. دیدهبانی دقیق از جامعه کار مهم دیگری است که میتواند در زمره مسئولیتهای روزنامه ایران قرار بگیرد و نگاه دستگاه اجرایی کشور را به تحولات اجتماعی و آنچه در زیر پوست جامعه جریان دارد، واقعبینانهتر کند. ضمن تبریک صمیمانه سالگرد ۲۶ سالگی روزنامه ایران به همه کسانی که در طول این سالها در این روزنامه تلاش کردهاند، برای این رسانه شریف، ارزشمند، منصف و مردمگرا آرزوی موفقیت و تداوم اثرگذاری میکنم. به امید روزی که همه رسانههای ایران از عمر طولانی و اقبال عمومی برخوردار باشند.
بالاخره بایدن به کاخ سفید راه یافت. سیمایی که امروز درباره موضوع حاکمیت آمریکا در برابر جهانیان است، یک سیمای مبهم است، زیرا در آخرین نمایش و پردهبرداری از دموکراسی آمریکایی، تصویری از خود نشان دادند که هیچکس نمیتواند روی راهیافتگان جدید به کاخ سفید حساب باز کند.
البته دموکراتها اتوکشیدهتر از جمهوریخواهان هستند و برخی غربگرایان هم در تهران امید دارند آمریکاییها سر عقل آمده و به پیمانهایی که امضا کردند از جمله برجام برگردند.
بودجه سال ۱۴۰۰ هم بر اساس همین خوشبینی بسته شده است. آگاهان میدانند هرگونه امید بستن به کاخ سفید و وعدههای پوشالی رهبران آمریکا بویژه جو بایدن اساس معقول و عملی ندارد، مگر اینکه آمریکا بدون مذاکره و گفتوگو و با جبران خسارات ۳ ساله خروج از برجام برگردد به تعهدات خود.
برجام یک لانه فسادی است که آمریکا و اروپا بساط بدعهدی خود را در آن سامان دادند اما اگر آمریکا به تعهدات خود برگردد بویژه رفع تحریمهای بانکی و ظالمانه، میتوان یک افق جدیدی از مناسبات ایران با غرب را ترسیم کرد؛ در عین حال کسانی که دستاندرکار موضوع مناسبات ایران با غرب هستند، هیچ امیدی به این مساله ندارند البته ایران و همه کشورهای جهان از شکست ترامپ و بیرون انداختن او از کاخ سفید استقبال کردند، چون هیچ حساب و کتاب عقلانی حاکم بر تصمیماتی که توسط وی در کاخ سفید گرفته میشد، وجود نداشت و همه از پایان ترامپ استقبال کردند؛ ایران هم استقبال کرد.
بایدن یک جعبه در بسته است که هنوز باز نشده اما با توجه به مواضع زمان حضور وی در دولت اوباما که معاون بود، هیچ امید روشنی وجود ندارد. مسؤولان کشور براساس تعهد خود به قانون باید قانون مجلس را که مبنی بر بازگشت ایران به نقطه صفر تعهدات است، اجرا کنند.
ما غنیسازی ۲۰ درصد را کلید زدیم و به ماقبل برجام برمیگردیم. اقتصاد هم باید بر اساس عدم نگاه به برجام بسته شود زیرا میدانیم امیدی به بازگشت آمریکا و اروپا به تعهدات برجام وجود ندارد. هزار راه نرفته برای سامان دادن به اقتصاد کشور وجود دارد که دولت باید آنها را دنبال کند، راه برجام بسته است و شواهد نشان میدهد بازشدنی نیست.
مهمترین مساله همصدایی و همگرایی مسؤولان است تا از تهران یک صدا درباره مناسبات خارجی شنیده شود و خوشبختانه اخیرا که مجلس قانون رفع تحریمها و صیانت از حقوق ملت را به تصویب رسانده است، همه بر این قانون متمرکز شدهاند و خوشبختانه صدای مخالفی هم وجود ندارد.
امروز به تحلیل رهبر حکیم انقلاب رسیدیم که فرموده بودند نه جنگ خواهد شد و نه مذاکره. آمریکاییها در حال جمع کردن بساط خود از غرب آسیا هستند، زیرا ۷ تریلیون دلار هزینه برای آنها هیچ دستاوردی نداشته است، از این رو ترجیح میدهند منطقه را ترک کنند.
مصوبه پارلمان عراق در سالروز شهادت حاجقاسم باعث شد آمریکاییها به خروج خود از منطقه تسریع ببخشند و اگر عزم رفتن نداشته باشند، نیروهای انقلابی به نیروهای آمریکایی مستقر در پایگاهها و سفارتخانه آمریکا درس خوبی خواهند داد.
تکلیف ملت و دولت ایران روشن است و آنچه تکلیفش مشخص نیست سرنوشت تجاوزکاران آمریکا در منطقه است و بایدن با میراثی از ۴ سال لاتبازی در عرصه بینالملل بویژه غرب آسیا از سوی ترامپ مواجه است که باید دید چه تدبیری برای بیرون آمدن از این بحران در خاک آمریکا و سپس در مناسبات آمریکا در عرصه بینالملل خواهد داشت.
کمتر از یک ماه پیش بخش فارسی بیبیسی، ۸۰ ساله و تلویزیون فارسی آن ۱۲ ساله شد. بنگاه سخنپراکنی بریتانیا (BBC) در سال ۱۹۲۲ میلادی با نام «بنگاه سخنپراکنی بریتانیا با مسئولیت محدود» بنیانگذاری و در سال ۱۹۲۷ پس از دریافت پروانه سلطنتی تبدیل به یک شرکت دولتی شد. امروزه مسئولان شبکه جهانی بی بی سی ترجیح میدهند نام پیشین بخش بینالملل بی بی سی یعنی «سرویس امپراتوری» (BBC Empire Service) را بهخاطر مخاطبان خود نیاورند یا آن را اینگونه توجیه کنند: «این نام نه برای پیشبرد اهداف امپریالیستی که برای متحد کردن مردم انگلیسیزبان کشوری که در آن زمان امپراتوری بریتانیا نامیده میشد، انتخابشده بود!» ازاینرو گردانندگان بخش جهانی بی بی سی، از سال ۱۹۸۸ نام جدید «سرویس جهانی بی بی سی» را جایگزین آن کردهاند.
اگرچه بیبیسی امروزه رسانهای بینالمللی و برای مخاطبان متنوع جهانی است، اما برای فارسیزبانان و بهویژه ایرانیان برنامه و راهبردی مشخص و ویژه داشته است. علت این توجه ویژه و قابلتأمل به ایرانیان چیست؟ پاسخ به این سؤال را باید در لابهلای سطور تاریخ جستوجو کرد.
بخش فارسی رادیو بی بی سی در آخرین روزهای دسامبر ۱۹۴۰ درست هشت ماه پیش از سوم شهریور ۱۳۲۰، آغاز به کار کرد. با توجه به نگرانی بریتانیا از نفوذ تبلیغاتی آلمان در ایران، سه ماه پس از آغاز جنگ جهانی دوم ضرورت تأسیس بخش فارسی بی بی سی از سوی «سِر ریدر بولارد» به لندن گزارش شد. ۴۰ روز بعد این پیشنهاد، تأیید و به بولارد ابلاغ شد که وزارت خارجه و خزانهداری، بودجه لازم برای تأسیس بخش فارسی را آماده کردهاند. بدینترتیب، دولت بریتانیا در تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۹۴۰ برابر با ۸ دیماه ۱۳۱۹ رادیو «BBC» فارسی را راهاندازی کرد. بی بی سی فارسی از ابتدای تأسیس تا پایان تابستان ۱۳۲۰ درگیر کارزار بیوقفهای برای و آمادهسازی افکار عمومی برای اشغال ایران بود.
ازآنجا که اشغال ایران در راهبردهای کلان متفقین و بهویژه انگلستان طی جنگ، جایگاه ویژهای داشت، لازم بود قبل از اشغال سرزمینی، افکار و اذهان ایرانیان به اشغال درآید و در چنین شرایطی رادیو فارسی بی بیسی نخست در رقابت با بخش فارسی رادیو آلمان در جهت همراه سازی مردم ایران با اهداف متفقین تلاش مینمود و در ضمن زمینه را برای اشغال ایران فراهم میساخت. امری که هشت ماه بعد و در شهریور ۱۳۲۰ جنبه عملی پیدا کرد.
ماجرای توجه بی بی سی به همینجا ختم نشد. پسازآن که سایت اینترنتی فارسی بی بی سی راهاندازی شد، دقیقاً ۶۸ سال بعد از تأسیس رادیوی فارسی، شبکه تلویزیونی بی بی سی فارسی، بهعنوان دومین شبکه تلویزیونی بی بی سی غیرانگلیسیزبان بعد از شبکه تلویزیونی عربی در ۲۵ دی سال ۱۳۸۷ - یعنی شش ماه به انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران- آغاز به کار کرد. این تلاقی چندان عجیب نبود. این شبکه که ابتدا برنامههای روزانه خود را هر روزه از ساعت ۱۷ تا یک بامداد پخش میکرد در جریان انتخابات ریاست جمهوری و فتنه ۸۸ پخش خود را تا حدود ۲۴ ساعت افزایش داد و از این ظرفیت بسیار مؤثر ارتباطی خود برای هدایت افکار عمومی بهرهگیری کرد.
جالب آن است که «بهروز آفاق» - رئیس وقت منطقه آسیا در سرویس جهانی بی بی سی و از عناصر فرقه ضاله بهاییت- در خصوص علاقه عجیب انگلیسیها به اطلاعرسانی (!) به فارسیزبانان مدعی بود: «زبان فارسی برای بی بی سی خیلی اهمیت دارد، چون صد میلیون فارسیزبان در دنیا داریم.» البته او توضیح نمیدهد که چرا درحالیکه بیش از یک میلیارد نفر چینیزبان و ۸۰۰ میلیون نفر فرانسویزبان در دنیا داریم، بی بی سی دلسوز آنان نگردیده و فارسیزبانان را بر تمامی آنها ترجیح داده بود؟ نکته جالب دیگر آنکه مردم جزیره انگلیس برای مشاهده کانالهای مختلف بی بی سی داخلی باید هزینه و مالیات بپردازند، اما این تلویزیون بهصورت رایگان برای مردم فارسیزبان برنامه پخش میکند! این مسئله تا حدی شگفتانگیز بود که راهاندازی تلویزیون فارسی بی بی سی در همان ابتدا با مخالفتهایی در داخل جامعه انگلیس مواجه گردید، بهگونهای که روزنامه «دیلیمیل» چاپ لندن گزارش داد که یکی از نمایندگان مجلس انگلیس راهاندازی این تلویزیون را در راستای «امپریالیسم رسانهای بی بی سی» خوانده است.
هرچند دولت انگلیس همان زمان برای راهاندازی شبکه بی بی سی فارسی ۱۵ میلیون پوند (۲۲ میلیون دلار) اختصاص داد، اما اهمیت راهبردی این شبکه برای اهداف دولت تا بدانجا بود که دو سال بعد و در زمانی که وزارت خارجه انگلستان و منابع مالی شبکه بی بی سی، اعلام کردند که بخش اعظمی از بودجه اختصاص داده شده به دپارتمان بینالمللی بی بی سی جهت برنامههای برونمرزی کاهش یافته و بی بی سی مجبور به کاهش کارمندان و همچنین بودجه اختصاص داده شده به این بخشهای بینالمللی شد، اما بخش فارسی بی بی سی نهتنها با مشکل مالی مواجه نشد بلکه با افزایش تعداد امکانات، نیرو و بودجه همراه گردید، حتی رسانهها خبر دادند که مکان بخش فارسی بی بی سی به محل جدید و بزرگتری منتقلشده که دارای امکانات بیشتر و ساختمان مجهز و تجهیزاتی قابلتوجه است. از یکسو تجربه سیاست کاسبکارانه و منفعتطلبانه دولتمردان انگلیسی و از سوی دیگر مخصوصاً خرج اینچنینی آنان برای بخش فارسی، اجازه نمیدهد که تصور کنیم توجه ویژه دولت انگلستان و بنگاه خبرپراکنی آن به فارسیزبانان صرفاً از روی حس انساندوستی و توسعه جریان آزاد اطلاعات - دو شعار دروغی که غربیان عدم پایبندی خود را بدان بارها ثابت کردهاند- بوده باشد.
اکنون ۸۰ سال از کار بخش فارسی بیبیسی و ۱۲ سال از عمر تلویزیون آن میگذرد. رسانهای که رادیوی آن برای زمینهسازی جهت اشغال ایران و تلویزیون آن جهت بیثباتسازی و مشتعل نمودن آتش فتنه ۸۸ به راه افتاد. کارنامه بیبیسی و مزدوران فارسیزبان ملکه بریتانیا در طول ۸۰ سال گذشته، آکنده از تلاش برای فتنهانگیزی، اختلافافکنی و ازخودبیگانهسازی ایرانیانی بوده است تا راه برای لشکرکشی نظامی و روانی استعمار پیر هموار گردد.
بیبیسی با همه رنگولعاب و زرقوبرق فریبندهاش که حاصل قرنها تجربه استعماری لندننشینان است، اما یک واقعیت را نمیتواند پنهان سازد و آن تبلور عینی «تفرقه بینداز و حکومت کن» (Divide and rule) معروف انگلیسیهاست که در طول چند قرن اخیر راه برای نفوذ استعمارگران به بسیاری از جوامع باز کرده است. نیاز نیست راه دوری برویم در همین ماجراهای چند سال اخیر از جمله «دیماه ۹۶»، «آبان ۹۸»، «هواپیمای اوکراینی» و ... بیبیسی فارسی نقش خود را بیمحابا به اجرا درمیآورد و تا آن حد پرده برافتاد که سفیر انگلستان در تهران نیز خود در میان اغتشاشات ناکام بعد از سقوط هواپیما ظاهر شد.
البته نمیتوان منکر ظاهر نسبتاً حرفهای بیبیسی شد. شبکه «بی بی سی» تلاش میکند با بهرهگیری از کارشناسان گوناگون و حتی از درون ایران، محتوای پیامها را بهگونهای درهمتنیده طراحی کند که بیننده، بیمحابا در معرض پیامهای گوناگون قرار گیرد؛ در این راه، از روانشناسی رنگها، شیوه سریع اجرا، تقدم و تأخر هدفمند اخبار، شیوه بدیع مصاحبهها و پرهیز از اظهارنظرهای صریح و دور از هرگونه رفتار کلیشهای مرسوم بهره میگیرد. سرعت اجرا، قدرت فکر کردن را از مخاطب میگیرد. هزینه کردن مبالغ هنگفتی از مالیات شهروندان انگلیسی حتی در اوج بحران مالی غرب و توجه همهجانبه قدرتهای غربی به این شبکه، با مخاطبان اصلی این شبکه که همانا جامعه ایرانی هستند و نیز احتمال توفیق این شبکه در جذب و هدایت غیرمستقیم این مخاطبان بیارتباط نیست.
در دورهای که قدرت نرم پایه اصلی برتری در معادلههای بینالمللی را شکل میدهد، تفوق بر جامعهای که مهمترین رقیب برای هژمونی نظام سلطه است و فروپاشی از درون نظامی که قدرت نظام سلطه را به چالش کشیده است، آنقدر ارزش دارد که مبالغی بسیار بیش از اینها برای آن صرف شود. بیشک هرکه اندکی با معیارهای سیاستگذاری و عمل قدرتهای غربی آشنایی داشته باشد، این پاسخ را بهسرعت خواهد داد که رسانه انگلیسی هیچگاه دلسوز ملت ایران نبوده و نیست!
چقدر زود فراموش می کنیم روزهای هراسناک خرداد و تیر یا همین روزهای سیاه آبان را که تعداد قربانیان کرونا تا مرز روزانه ۵۰۰ نفر هم رسید. تجربه های گوناگون تاریخی به ویژه در همین روزها با نوع رفتارهای پروتکل شکن مان، بر این فرضیه که ما اساسا آدم های فراموشکاری هستیم صحه می گذارد و الا بیشتر از یک ماه از آن روزهای هولناک نمی گذرد که تبعات شیوع بیماری، کشور را به مرز یک بحران فراگیر سوق داده بود. روزهایی که کار فرسایشی و همراه دلهره برای گروه درمان و تداوم شرایط نامناسب اقتصادی در ماه های مهر و آبان، شرایط مبهم و اسفناکی را برای کشور پدید آورد که راهی جز پناه بردن به محدودیت های گسترده پیش روی مان نگذاشت.حالا این روزها به ویژه در تعطیلات ابتدای هفته، کم توجهی عمومی به پروتکل ها، افزایش سفرهای غیر ضروری، گردهمایی ها و برگزاری برخی مراسم ها بدون توجه به ضوابط تعیین شده این نگرانی را به وجود آورده که پیک بعدی کرونا همین روزهاست که در سایه گونه های جدید و جهش یافته، وحشیانه تر از قبل گریبانمان را بگیرد. از این رو تجربه ۱۱ ماه همزیستی ایرانی و نصفه و نیمه با کرونا، توجه به چند نکته اساسی را در کوران این «بی خیالی عمومی» به ما گوشزد می کند:
۱- قانون، مردم ، نظارت و جریمه
در این ۱۱ ماه به روشنی دریافتیم که ترکیب «وضع قانون» ، «اهتمام مردم یا اجبار آن ها» و «نظارت و تعیین جریمه»، بهترین روش وصول به شرایط مطلوب است. برای نمونه در آبان ماه و در پی بحران آماری مبتلایان و قربانیان، تعیین مقررات و جریمه برای آمد و شد میان شهرها، تعطیلی برخی شهرها و تعیین محدودیت برای تردد شبانه، کشور را تا حدودی در وضعیت نرمال قرار داد، اما با فروکش آمار قربانیان و شرایط بحرانی، به یک باره موج «بی خیالی»ها و «شل گیری»های فراگیر آغاز می شود به نحوی که با فرارسیدن برخی مناسبت ها یا تعطیلات یکی دو روزه جای سوزن انداختن در سواحل و برخی اجتماعات پیدا نمی شود. به طور قطع کم کاری و «شل آمدن» هر یک از مواردی که گفته شد شامل (قانون، مردم و نظارت) قطعا ما را مجدد در وضعیت قرمز قرار خواهد داد همچنان که اکنون و بر اساس آمارها در آستانه ورود دوباره به این وضعیت هستیم. به این هشدار که روز گذشته بیان شد توجه کنید:
* «رئیس ستاد مقابله با کرونای پایتخت: در شرایط نزدیک شدن به شاخص و عدد مولد پایه به رقم یک، هستیم. این شاخص که همواره به عنوان یک شاخص علمی در این بیماری برای تهران مورد توجه بوده است در هفته های گذشته به زیر یک تنزل کرده بود، اما این عدد هم اکنون ۰.۹۹ و مماس بر یک است و اگر از عدد «یک» بالاتر برود به معنای گسترش جدید بیماری تلقی میشود و اکنون فاصله اندکی با عدد یک دارد که نشان دهنده این است که شرایط کنونی کاملا ناپایدار و شکننده است.» ضمن این که شرایط جهانی و جهش وحشیانه این ویروس، اکنون سیستم درمانی بسیاری از کشورها را از پا انداخته است و خدا می داند با این پیش بینی روز گذشته سازمان بهداشت جهانی مبنی بر این که «به زودی شاهد فوت ۱۰۰ هزار نفر در هفته در جهان خواهیم بود» چه سرنوشتی در انتظار کشورهاست.
۲- بیشترین سهم برای مردم
باری، باز هم بر اساس آن چه از ۱۱ ماه گذشته دریافتیم، بی شک این «مردم» اند که بیشترین نقش را در پازل پروتکل های بهداشتی بازی می کنند. اگرچه قانون گذار، ضابط و ناظر هر سه نقش تعیین کننده در فرایند اجرای پروتکل ها دارند، اما در نهایت مردم، در قواعد بازی و میدان پایبندی به ضوابط بهداشتی تعیین کننده هستند چرا که «پروتکل»ها فقط واژه ها و عباراتی هستند که روی کاغذ می آیند و چنان چه اراده و اهتمامی بر آن نباشد، کمترین ارزش را هم ندارند. از سوی دیگر ضابط و ناظر مگر تا چه حد و میزان می توانند در برابر متخلفان از جبر و شیوه های قهری استفاده کنند. بله ما هم قبول داریم خیلی ها برای تامین معاش مجبور به خروج از خانه هستند اما این به معنی رعایت نکردن پروتکل ها نیست بنابراین «ما» مردم، خودمان برای بازگشت روزهای سیاه کرونایی عجله نکنیم و با تمام سختی هایی که ماه هاست در آن گرفتار آمده ایم، چند ماه آینده تا رسیدن «واکسن» نیز دندان روی جگر بگذاریم و اجازه ندهیم شرایط از آن چه هست، سخت تر و ملتهب تر شود.
ارسال نظرات