روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
محمد ایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
۱- بامداد سیزدهم دیماه ۹۸، حاج قاسم سلیمانی و همراهانش، در فرودگاه بینالمللی بغداد ترور شدند. آمریکا و اسرائیل، سالها برای این جنایت بزرگ تدارک کرده بودند و حال آنکه سردار سلیمانی، بر خلاف همه مدیران امنیتی دنیا، زندگی عادی و رفت و آمد علنی داشت و آن روز هم به دعوت رسمی دولت عراق به بغداد سفر کرده بود. آیا ترور میهمان رسمی یک دولت نشانه قدرت تروریستهای اشغالگر است، یا سند درماندگی و دریوزگی؟ این نقشه، قطعا منفعلانه بود، چه اینکه حاج قاسم، نقشه نرمافزاری مقاومت و بیداری اسلامی را از چند دهه قبل، به درستی به اجرا گذاشته و زیر پای اشغالگران آمریکایی- صهیونیستی را خالی کرده بود. این واقعیت، با ترور، برگشتپذیر نمیشود.
۲- قاعده زندگی متعارف امنیتی، پنهانکاری است. اما حاج قاسم، چند دهه در میانه میدان، عاشقانه و شهیدانه زیسته بود؛ سبکی از زندگی که در تناقض با روش زندگی یک مدیر ارشد امنیتی متعارف و یک فرمانده نظامی عالیرتبه به نظر میرسد. گویا اصرار داشت حقارت آمریکا و اسرائیل و سایر تروریستها را به رخ بکشد؛ که آن گونه به دل دریای خطر میزد. حبّ نفس و صیانت از جان، غریزهای قدرتمند است. خیلی هنر میخواهد که ترس را پشت سر بگذاری و مرد میدان جنگ شوی. و از آن متناقضنماتر، اینکه در بحبوحه جنگهای سخت، بالاترین عواطف را به نمایش بگذاری. خشونت، ذات جنگ است و جنگجوی متعارف را خشن بار میآورد اما جهاد، با همه جنگها فرق میکند؛ قاسم سلیمانی فرمانده مبارزه با اشغال و تروریسم را تربیت میکند که برای صاحبخانه سُنّی در جنوب شرق سوریه نامه مینویسد و حلالیت میطلبد از اینکه از منزل او در عملیات آزادسازی بوکمال استفاده کرده است. حوصله میخواهد که در هنگامه جنگ، به همین بسنده نکنی و شماره منزل خود را هم زیر نامه بنویسی و از صاحبخانه بخواهی در صورت تمایل، برای جبران خسارت تماس بگیرد. کدام مدیر امنیتی متعارف، برای رضایت گرفتن شماره میگذارد؟ یا تا قم میرود و سراغ خانه یکایک علمای وارسته را میگیرد تا کفنش را امضا کنند؟ یا مخاطبان رزمندهاش را به اصرار به استشهاد میگیرد که آیا او را به عنوان مومن قبول دارند و حاضرند روز قیامت، همین را گواهی کنند؟!
۳- چه قدر خراب آباد! «سرباز قاسم سلیمانی»، سفارش امیر مومنان (ع) را به جان خریده بود که «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهًِْ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهًْ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهًْ وَ ذَلله بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ...». یاد مرگ، گویا او را ویران کرده و از نو ساخته بود؛ که آذر ۹۴ وقتی شایعه مجروحیت و شهادتش منتشر شد، به شبکه «الوقت» گفت «اینها چیزهایی است که دشتها و کوهها را برای پیدا کردنش پیمودهام». چه کش و قوس مداومی بود میان حاج قاسم و محافظان و رزمندگان پا به رکابش برای اینکه به دل دشمن نزند. کابوس مرگ وقتی شکست، انسان را نه فقط روئینتن، که عاشق میکند و نشاط کارهای دشوار را به او میبخشد. خطشکن میکند، تا جوّ وحشتی را که جباران برقرار میکنند، بشکند. اشتیاق وقتی به نهایت رسید، انسان را بیقرار و بیپروا میکند؛ و چنین زیستنی را چه مناسبت با زندگی امنیتی متعارف؟! او عاشق بود و عاشق، شهره آفاق میشود. «عشق، بوی مُشک دارد، زان سبب رسوا بود- مُشک را کی چاره باشد از چنین رسوا شدن». حاج قاسم، دلباخته حضرت زهرا (سلامالله علیها) بود؛ محبوبه پردهنشین خدا و رسول او (ص) که اشتیاق دفاع از مولا، او را به میانه میدان کشاند، تا جو تهدید و تحریف را بشکند. و اگر حضرت مادر، جانفشان باید، فرزندان را جز این نشاید. کدام مدیر امنیتی، هر سال در زمان و مکانی مشخص، مراسم میگیرد، چنانکه حاج قاسم در ایام فاطمیه میکرد؟ تهدید و ترساندن، ابزار مهم قدرتهای مستکبر است و اگر این ترس در هم شکست، اصلیترین سپر قدرت امنیتی آنها فرو ریخته است.
۴- بامداد سیزدهم دیماه ۹۸، شیشه عطر حاج قاسم شکست و دنیا را پر کرد. احمقهای درجه یک آمریکایی و صهیونیست، یزیدوار جشن گرفتند، غافل از آنکه حماسه شهادت او، موجی تازه به راه خواهد انداخت. دقیق گفت کریس مورفی سناتور آمریکایی که تاکید کرد «ژنرال سلیمانی به عنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناکتر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود، یا الان که کشته شده؟». قاسم سلیمانی، از ساعت ترور، تبدیل به یک رسانه جدید برای نرمافزار مقاومت شد. ملتها در سوگ و محکومیت ترور او، از کشمیر، هند، افغانستان، پاکستان و ایران، تا ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و یمن، و تا برخی شهرهای آفریقا و اروپا و آمریکا به خیابانها آمدند و آن تشییع چند ده میلیونی در ایران اتفاق افتاد. همان روز شبکه المیادین گفت «برآورد اولیه حاکی از شرکت دستکم پنج میلیون نفر در مراسم تشییع ژنرال سلیمانی است» و رویترز نوشت «حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع پیکر آیتالله خمینی به خیابانها آمدند». خبرنگار نیویورک تایمز هم گزارش داد «دریای بیکران مردم، در مراسم حضور یافتهاند. سیل بیپایان و چند میلیونی مردم از ساعت ۶ صبح در خیابان هستند. در ٢۵ سالی که ایران را پوشش خبری میدهم، هرگز چیزی شبیه این را ندیده بودم».
۵- «ژنرال سلیمانی»، همواره در چشم دشمن مهابت داشت. چنانکه از پترائوس تا پمپئو (دو رئیس سیا در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۶) در پی مذاکره و دادن نامه به او بودند. روزنامه گاردین مرداد ۹۰ نوشت «ژنرال پترائوس رئیس سازمان سیا علاقهمند است داستان را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال ۴ستاره در عراق بود. اوایل سال ۲۰۰۸، پیامک یک سردار ایرانی به او داده شد. پترائوس به شدت نیاز داشت به او گوشزد شود که تلاشهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا در عراق و لبنان و سایر نقاط خاورمیانه توسط سپاه قدس و ژنرال سلیمانی به تحلیل برده میشود. یکی از مقامات بلندپایه آمریکایی میگوید سلیمانی هراسانگیز است، همه جا هست و هیچ جا نیست... بسیاری از مقامات آمریکایی، چند سال اخیر را صرف توقف کار افراد وفادار به سپاه قدس کرده و مبهوت کارهای آنها هستند. یک مقام پنتاگون میگوید من اگر سلیمانی را ببینم، از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟». مایک پمپئو رئیس وقت سیا هم ۱۱ آذر ۹۶ تأیید کرد قاسم سلیمانی به نامه او بیاعتنایی و حتی از دریافت و باز کردن آن امتناع کرده است. حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی در روایت ماجرا میگوید «همین اواخر زمانی که سردار سلیمانی در بوکمال بود، رئیس سیا به وسیله یکی از رابطان خود در منطقه، نامهای برای سردار فرستاد اما ایشان گفت نامه تو را نمی گیرم و نمیخوانم و اصلا با این افراد صحبتی ندارم». باید سلیمانی باشید تا آمریکا التماس بکند. و اگر به مکتب او پشت کنید، شما باید التماس آمریکا را بکنید و جز خدعه نبینید.
۶- مایکل روبین (مقام سابق وزارت دفاع آمریکا و کارشناس امریکن اینترپرایز) مرداد ۹۶ در واشنگتن اگزمینر نوشت «از هر تحلیلگر آمریکایی بپرسید، میگوید رئیس نیروی قدس، یک تروریست است. اما بسیاری از ایرانیها از او به عنوان یک قهرمان و رزمنده واقعی یاد میکنند؛ نه مانند متیس وزیر دفاع آمریکا که اینطور نیست. سلیمانی علاوه بر رزمندگی، چهره یک استاد معاملهگر و دیپلمات برجسته را دارد. او برای اجتناب از خونریزی میان اتحاد میهنی کردستان و نیروهای دولت عراق پادرمیانی کرد. نتیجه اینکه ایران نه تنها استراتژی بلکه پرسنلی برای اجرای آن دارد. آمریکا میتواند از نفوذ ایران شکایت کند اما تا زمانی که سلیمانی در بطن کار قرار دارد، بسیار دشوار است عراقیها، آمریکا را جدی بگیرند. مک گورک فرستاده ویژه آمریکا، خود را به عنوان یک دیپلمات قابل ثابت کرد، اما از روال و استحکامی که سلیمانی به خرج میدهد، برخوردار نیست».
۷- سلیمانی، فرمانده جنگهای نامتقارن بود؛ آنجا هم که باید در تراز دیپلمات ارشد و سیاستمدار تراز ظاهر میشد، ابایی از انجام تکلیف نداشت. چنانکه دیپلماسی تراز و موثر را، از افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و غزه، تا ترکیه و کردستان عراق و روسیه به نمایش گذاشت. سلیمانی در سفر به مسکو، به مدت دو ساعت و بیست دقیقه با ولادیمیر پوتین مذاکره و او را برای مبارزه با تروریستها (جنگ نیابتی غرب) مجاب کرد. خبرگزاری آسوشیتدپرس بعدها نوشت «دیدار مهم ژنرال سلیمانی با پوتین، نقشی مؤثر در نقشآفرینی روسیه در جنگ سوریه داشت. یکی از قدرتمندترین مقامات نظامی ایران، نشستی سهساعته را با پوتین روسیه داشت تا او را متقاعد کند. فرمانده نیروی قدس سپاه، ماه اوت (مردادماه ۹۴) به مسکو رفت. سلیمانی و پوتین، نقشهها و عکسها را بررسی کردند و به تبادل اطلاعات پرداختند. بررسیها نشان داد گروههای تروریستی، در صورتی که مسکو وارد عمل نشود، فعالیتشان را به نزدیکی روسیه در منطقه قفقاز گسترش خواهند داد. در این نشست درباره برنامه تشکیل یک مرکز مشترک تبادل اطلاعات میان عراق، سوریه، ایران و روسیه توافق شد. این نقشآفرینی، حاکی از نفوذ شدید ایران در منطقه است».
۸- سردار سلیمانی با همه منحصر به فرد بودنش، یک مکتب است و نه صرفا یک شخص، که با ترور بزدلانه تمام شود. این مکتب، زنده و زاینده و رویاننده، نقطه مقابل «تهدید و تحریم و ترور و تحریف» است. قطعا مجازات بانیان ترور، مشمول مرور زمان نخواهد شد و آنها تاوان سختی خواهند پرداخت. در عین حال، ترویج عملیاتی نرمافزار بیداری و مقاومت، آن راهبرد اصلی است که به حاشیه نخواهد افتاد. این نرمافزار وقتی توسعه پیدا کرد، نیرویی متراکم را فراهم میکند و هر مانع سخت را از پیش پا بر میدارد. سند، شکستهای تحقیرآمیزی که به صدام و سپس آمریکا و اسرائیل تحمیل شد. از مختصات جنگ جدید این است که اگرچه فرماندهی مقاومت در ایران است، اما نیروها برای هر عملیات، از مرکز دستور نمیگیرند. آنها در یک هماهنگی کامل با جبهه مقاومت قرار دارند و هر جا که بتوانند ضربه راهبردی بزنند، معطل نمیکنند.
۹- همه مرام شهید سلیمانی در چند جمله خلاصه میشود؛ آنجا که با شش قسم جلاله گفت: «برادران از مهمترین شئون عاقبت به خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است».
کمیل نقیپور در روزنامه وطن امروز نوشت:
حسین امیرعبداللهیان، معاون سابق وزیر امور خارجه در حاشیه نشست خبری خود با خبرنگاران به نکته قابل تاملی درباره نظر شهید سلیمانی در مورد قدم زدن محمدجواد ظریف و جان کری در جریان مذاکرات هستهای سال 93 اشاره کرد.
امیرعبداللهیان گفت: روزی سردار سلیمانی به من که معاون وزیر خارجه بودم زنگ زدند، در آن زمان آقای ظریف در لوزان سوییس با ۵ کشور در حال مذاکرات هستهای بودند. شب قبل از آن تصاویری از قدم زدن آقای ظریف با جان کری منتشر شده بود. سردار با کنایه و خندهای به من گفت: دارید با آمریکاییها قدم میزنید؟!
امیرعبداللهیان افزود: در این مکالمه تلفنی سردار سلیمانی پیامی را برای وزیر امور خارجه فرستاد مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل فرماندهان ارتش آمریکا با چند هواپیمای غولپیکر لجستیکی وارد فرودگاه این شهر شدند و ضمن برگزاری یک جلسه 5 ساعته با فرماندهان داعش، تسلیحات و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیماهای لجستیکی پیاده میشد. امیرعبداللهیان سپس تاکید کرد: سردار سلیمانی میخواستند با این اسناد به ما بگویند این دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید این دشمن در آن روی سکه این کارها را میکند.
راز این پیام حاجقاسم چیست؟ حاجقاسم چه برداشتی از آمریکا داشته که پس از قدم زدن ظریف و کری، احساس مسؤولیت کرده و وزیر امور خارجه «جمهوری اسلامی» را در جریان پلشتیها و زشتیهای مقامات آن کشور قرار داده است؟ برای پاسخ به این سوال باید اشارهای هر چند کوتاه به مذاکرات منتهی به برجام کرد.
از ماجرای قدم زدن ظریف با کری در حاشیه دریاچه ژنو در شهر لوزان 6 سال میگذرد. مذاکرات لوزان در ادامه سلسله مذاکراتی بود که از سوی روحانی و ظریف به بهانه تنشزدایی و بر پایه اعتماد به طرف مقابل، از سال 92 کلید زده شد و در نهایت به برجام ختم شد. انتشار برخی اخبار درباره جزئیات توافق نهایی پیش از امضای توافق و همچنین اظهارات مقامات دولت ایران و کشورهای غربی بیانگر این بود که تیم مذاکراتی ایران با نگاه خوشبینانه مذاکرات را پیش میبرد و همین موضوع به عنوان یکی از موضوعات مورد انتقاد مورد توجه منتقدان قرار گرفت. قدمزنی ظریف و کری و خوش و بش آنها و عکس یادگاری برخی اعضای تیم مذاکرهکننده با طرف آمریکایی نیز این انگاره را تقویت میکرد.
پس از توافق هستهای و انتشار متن برجام، این گزاره اما به اثبات رسید. متن برجام حاکی از آن بود که اطمینان و اعتماد تیم مذاکراتی ایران به طرف غربی پایه اصلی چنین توافقی بوده است. به بیان دیگر تیم مذاکرهکننده ضعف و خلأهای مذاکراتی خود را با اعتماد و اطمینان به وعدههای طرف مقابل پر کرد و تن به توافقی داد که با گذشت 5 سال هنوز تعهدات کشورهای غربی عملیاتی نشده است. «امضای کری تضمین است» ترجمانی عینی از رویکرد روحانی و ظریف در جریان مذاکرات هستهای- که بر پایه اعتماد و اطمینان بود- به حساب میآید.
شهید سلیمانی در پیام خود به ظریف به دنبال فهماندن این گزاره به تیم مذاکراتی ایران بود که دیپلماتهایی که با آنها کنار دریاچه قدم میزنید، همان سیاستگذاران آشوب و جنگ در منطقه هستند. فرماندهان و ژنرالهای آمریکایی که با داعش جلسات مستمر دارند دستورکار خود را از همان افرادی میگیرند که پشت میز مذاکره و در برابر شما در قامت دیپلمات نشستند! عدم اطمینان به چنین افرادی برای انجام مذاکره یا دستیابی به توافق در جهت حفظ منافع ملی ضروری است در غیر این صورت توافق به دست آمده یک توافق نامتوازن و برخلاف مصالح ملت است و فشار خود را در جبهههای جنگ منطقهای نیز نشان میدهد.
حاجقاسم به دنبال دادن این درس به تیم مذاکراتی بود که عدم اطمینان و عدم اعتماد پایه اصلی هرگونه برخورد و مواجهه با دشمن است. عدم اطمینان به دشمن موضوعی است که بارها نیز مورد تاکید رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است. آیتالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه پس از شهادت شهید سلیمانی به تذکرات خود در جریان مذاکرات هستهای مبنی بر عدم اطمینان به کشورهای غربی بویژه آمریکا اشاره کردند و در این باره گفتند: آن جنتلمنهای پشت میز مذاکره، همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند؛ آنها همان افراد هستند؛ تفاوتی نمیکنند، فقط لباس خود را تغییر میدهند. دست چدنی دارند که پوشش مخملی را بیرون میآورد و خود را نشان میدهد، اگرنه باطن همان باطن است و هیچ تفاوتی ندارد؛ آنها نمیتوانند کسانی باشند که به آنها اطمینان کنیم.
اگر تیم مذاکرهکننده ایران راز پیام شهید سلیمانی را درمییافت و آن را به کار میبست، آیا توافق هستهای با مختصات توافق فعلی منعقد میشد؟
رسول منتجبنیا در روزنامه ایران نوشت:
قانونگذاری و نگارش طرح ،حق نمایندگان مجلس است اما این اصلاً به آن معنا نیست که خروجی هر اقدام و تصمیمی در این زمینه به قانونی منصفانه و عادلانه منجر میشود. این مهم خصوصاً درباره طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری که هماکنون در دستور کار بهارستان قرار دارد، بهطور کامل صدق میکند. به عبارتی حتی در صورت قانون شدن این طرح جدای از بحث احترام به قانون، نمیتوان از نقد و اعتراض به موارد متعدد ضعف آن که باعث ایجاد نظام انتخاباتی غیرمنصفانه و غیرعادلانهای برای ریاست جمهوری میشود، چشمپوشی کرد.
اساساً نظام انتخاباتی کشور ما دچار مشکلات و نارساییهایی است که باید رفع آن یکی از اولویتهای قانونگذاری در کشور باشد.
کما اینکه طی سالهای قبل نیز مقام معظم رهبری سیاستهایی در جهت اصلاح این نظام انتخاباتی ابلاغ فرمودند.
این نشان میدهد که لزوم اصلاح فرآیند فعلی انتخابات تا سطح عالیترین مقامات نظام نیز به شکل عملیاتی و جدی درک شده است. اتفاقاً نکته اینجاست که برخلاف بسیاری از تصورات رایج، این بحث سیاسی نه بحثی فرعی بلکه دارای تأثیر مستقیم روی مسائل معیشتی و اقتصادی جامعه نیز میباشد. اصلاح نظام انتخابات و بازتعریف دقیق موقعیت «نمایندگی» در هر سطحی، به شکلی که بتواند حامل و پیگیر بخش اکثریت مطالبات جامعه باشد و در راستای تحقق این مطالبات عمل کند از کمبودهایی است که دامنه تأثیر آن مسائل اقتصادی را نیز دربر میگیرد. به بیان دقیقتر خروجی نظام انتخاباتی کشور هر چه بیشتر و قویتر بتواند اکثریت را نمایندگی کند، بهتر و همسوتر با مطالبات عمومی میتواند زندگی جامعه را مدیریت کند. بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی، ما حاصل تصمیماتی است که بدون انطباق با خواستههای عمومی اخذ شدهاند.
طرفه اینکه طیف اکثریت مجلس تا پیش از این و خصوصاً در مجلس قبلی هر گاه بحثی بر سر مسائل سیاسی یا فرهنگی مطرح میشد، این انتقاد را پیش میکشید که با وجود مشکلات اقتصادی جامعه چه جای پرداختن به این مسائل است. این را شاید باید شوخی روزگار دانست که همان طیف در حالی که مشکلات اقتصادی بیش از قبل تعمیق شدهاند، بخش اعظم وقت خود را مصروف طرحها و قانونگذاریهای سیاسی کرده است. مسأله اما صرفاً این نیست؛ اصل موضوع این است که مجلس در روند این قانونگذاریها نه تنها استانداردهای انتخاباتی کشور را ارتقا نداده بلکه بهسرعت در حال تنزل آن است. با این توصیف طرح مجلس برای تغییر قانون انتخابات ریاست جمهوری را نه «اصلاح» بلکه «تخریب» قانون فعلی باید دانست. به این معنا که تغییرات مدنظر نمایندگان دایره انتخاب مردم را بشدت محدودتر و خروجی انتخابات ریاست جمهوری را دورتر از معدل مطالبات واقعی جامعه خواهد کرد. دقت در جزئیات این طرح و بررسی شروط پرتعداد و انتزاعی آن برای نامزدهای ریاست جمهوری چنان است که نه حداقل شرایط یک قانون مطلوب را دارد و نه امکانی حداقلی برای یک انتخاب عمومی باقی میگذارد. این شروط آنچنان جزئی و قابل تفسیر هستند که حتی بعید است احزاب و گروههای سیاسی هم در اساسنامه خود برای انتخاب ارکانشان چنین اقدام کنند. از ترتیبات این طرح و همینطور حواشی آن اینگونه به نظر میرسد که مجلس در حال یک «مهندسی معکوس» در زمینه انتخابات است. به این شکل که نامزد مطلوب یا رئیس جمهوری مطلوب خود را کم و بیش مشخص کرده و حالا کمر به نگارش قانون برای برکشیدن آن فرد یا افراد مطلوب خود کرده است. چنین قانوننویسی از آنجا که «خیر» و «حق انتخاب» عمومی را بشدت محدود میکند، از همین الان از منظر عدالت و انصاف سیاسی و اجتماعی قابل نقد است.
هماکنون به سابقه روشن شده که ایجاد محدودیت در انتخاباتهای مختلف چه تبعات اجتماعی و سیاسی دارد. آخرین نمونه این تبعات را در انتخابات اسفندماه برای شکلگیری همین مجلس شاهد بودیم و دیدیم که چگونه کمترین نرخ مشارکت در کشور زیر سایه محدودیتهای ایجاد شده برای نهاد انتخابات شکل گرفت.
جناح فعلی حاکم در مجلس بدون شک در این فکر است که برگزاری انتخابات با شیوهای که در دست طراحی دارد، میتواند نتیجهای مطلوب این جناح را فراهم کرده و از خطر رقبای داخلی برای آنها بکاهد. این شاید در سطح ماجرا قابل قبول باشد اما کافی است قدری عمیقتر به این صحنه نگاه کنیم و ببینیم تضعیف مشارکت عمومی و تخریب امکان تأثیرگذاری رأی مردم در سرنوشت آنها چگونه باعث سست شدن رابطه دولت-ملت خواهد شد. واضعان طرح فعلی مجلس بهتر است به سرنوشت سست شدن این رابطه هم بیندیشند و قدری هم دنبال پاسخ این سؤال باشند که کدام جامعه با وجود تنزل سرمایه اجتماعی و کاهش مشارکتهای عمومی و از جمله مشارکت فعال انتخاباتی توانسته به سعادت و پیشرفت برسد؟
حشمتا... فلاحتپیشه رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس دهم در روزنامه آرمان ملی نوشت:
تجربه نشان داده است که از میان نخبگانی که مسئولیتهای مختلفی را در قوای متعددی برعهده گرفتهاند و نه تنها نتوانستند راهحلی برای مشکلات کشور پیدا کنند، بلکه گرههای زیادی را بر دست و پای مردم بستند. منجی اقتصادی پیدا نخواهد شد. با تحریمهایی که علیه ما شکل گرفته است، نقش مالیات 5 تا 6 برابر بیشتر از بودجه نفت دیده میشود. مردم در حال حاضر سوال دارند، که چرا باید هزینه رفتارهای سیاسی سیاستمدارانی را بپردازند که خودشان بهترین نوع زندگی را دارند. برخی سعی دارند که مردم تاوان شعارهای سیاسی والبته رقابتهای سیاسی را بدهند.
مردم دارای مشغلههایی هستند که برای انتخابات ریاستجمهوری قطعا به یک شخصی نیاز دارند که بتواند با یک نگاه فنی مشکلات آنها را حل کند. ما با کسانی روبهرو هستیم که فقط دغدغه پیروزی در انتخابات را دارند و در دور باطل سیاستمدارانی که مردم حتی به شنیدن نام آنها هم حساسیت پیدا کردند، قطعا در این دور باطل مشکلات آنها حل نمیشود. کشوری که جزو قویترینها در حوزههای اقتصادی است در توسعه کشور چطور میتواند حتی از اهداف چشمانداز20ساله خود دور شود.
سیاستمداران ما با اینکه روزبهروز سفره مردم درحال کوچک شدن است، اما از دادن شعارهای سیاسی خود خسته نمیشوند. ما با این تابوهای ذهنی نمیتوانیم به راهحل نجاتبخش برای حل مشکلات کشور برسیم.
در مجلس یازدهم یکسری فعالیتهای صورت میگیرد که تعجبانگیز است و قوانینی را برای انتخابات تصویب کردهاند که فضای انتخاباتی را محدود میکند.
اتفاقا در کشورهایی که دارای مشکلات اقتصادی و توسعهای هستند بهشدت نیازمند نخبگانی هستند که اینها با افکار تازه وارد انتخابات و رقابتهای سیاسی شوند، آنها سعی میکنند که دامنه انتخابشوندگان و انتخابکنندگان را گسترش بدهند واکنون عکس این مساله درحال صورت وقوع است و حتی میبینیم که برخی از قوانین که در مجلس مصوب میشود، دارای هدفگذاری مثبت یا منفی مصداقی است. همواره در امر قانونگذاری، بهترین قانون آن است که بالاترین تاثیر را داشته باشد، نه اینکه برای مصادیق شکل بگیرد.
دکتر محسن زنگنه عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در روزنامه خراسان نوشت:
دولت در لایحه بودجه 1400، پیش بینی کرده است در سال آینده روزانه دو میلیون و 300هزار بشکه نفت و میعانات گازی را صادر کند. بر این اساس، دولت حدود 200 هزار میلیارد تومان منابع را به عنوان صادرات نفت و میعانات گازی در ماده واحده آورده است.
دولت و به ویژه رئیس جمهور طی روزهای بعد از ارائه لایحه بودجه در مقابل انتقادها و ایرادات به این لایحه و به ویژه منابع درآمدی آن از جمله فروش بیش از دو میلیون بشکه ای نفت از آن دفاع کرده است و رئیس جمهور دیروز هم در جلسه هیئت وزیران اعلام کرد: دولت نه تنها مصر است روزانه دو میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت صادر کند بلکه انتظار دارد وزارت نفت شرایط را برای افزایش آن آماده کند. فارغ از این که میزان وابستگی بودجه به نفت چه میزان است و آیا این امر، با سیاست های کل نظام همخوانی دارد یا خیر، در این نوشتار به دنبال آن هستیم که آیا اساسا این مسئله قابل تحقق هست یا نه؟
الف: امکان تولید: براساس آمار وزارت نفت، میزان تولید نفت خام طی سال های 95 تا 97 به ترتیب 3.74 میلیون، 3.86 میلیون و 3.82 میلیون بشکه و تولید میعانات گازی ملی در همین سال ها به ترتیب 590 هزار، 659 هزار و 644 هزار بشکه بوده است که در بهترین حالت ما چهار میلیون و 530 هزار بشکه تولید داشته ایم. از این میزان تولید نفت، 1.7 میلیون بشکه و از میزان تولید میعانات گازی هم حدود 360 هزار بشکه در سال 97 در داخل مصرف شده است بنابراین به طور تقریبی، در سال 1400 حداقل 2.7 میلیون بشکه مصرف داخلی خواهیم داشت. (با فرض این که میزان رشد مصرف داخلی ملی سال های 98 و 99 به طور میانگین به میزان رشد سال های 95 تا 97 باشد.)
اگر فرض دولت را بر صادرات 2.3 میلیون بشکه نفت بپذیریم پس در سال 1400 حداقل باید پنج میلیون بشکه تولید روزانه داشته باشیم. بنا به گفته وزارت نفت برای رسیدن به این رقم تولید، نیازمند سرمایه گذاری حدود 600 میلیون دلارارزی و حدود 800 میلیارد تومان خواهیم بود. به این ترتیب افزایش تولید نفت به لحاظ فنی شدنی است، همان طور که ایران بعد از برجام در یک برهه شش ماهه به تولید چهار میلیون بشکه ای رسید اما نیازمند سرمایه گذاری برای افزایش تولید است و مشخص نیست چنین سرمایه گذاری برای افزایش تولید انجام شده است یا نه؟
ب: امکان صادرات: در سال 2021 براساس برآوردهای اوپک 95.9 میلیون بشکه تقاضا و 94.5 میلیون بشکه عرضه نفت خواهیم داشت که عملا 1.4 میلیون بشکه کسری دارد که اگر این فرض را بپذیریم که اوپک همه این سهم را به ایران اختصاص می دهد، باز هم ما به رقم 2.3 میلیون بشکه نخواهیم رسید. ضمن آن که همه این موارد به شرط رفع کامل تحریم هاست و این امر از شروطی است که احتمال آن ضعیف و به اما و اگر های بسیاری وابسته است.
اما تبصره های لایحه بودجه 1400 نشان از آن دارد که خود دولت هم به فروش این میزان نفت و تامین منابع حاصل از صادرات 2.3 میلیون بشکه، اطمینان ندارد. دولت پیش بینی کرده است اگر منابع فوق حاصل نشود، وزارت نفت مجاز به پیش فروش نفت در داخل و انتشار اوراق خواهد بود ولی اگر این اتفاق نیر رخ ندهد، انتهای مسیر، استقراض از بانک مرکزی خواهد بود که تبعات تورمی آن کاملا مشهود است.
همه ما بر این موضوع هم نظر هستیم و تاکید داریم که ایران باید سهم حقه خود از بازار نفت را به دست بیاورد اما براساس واقعیت های موجود احتمال تولید و صادرات این میزان نفت و میعانات گازی فقط با مانع تحریم مواجه نیست و چالش های مصرف داخلی، سرمایهگذاری در میادین نفتی و ظرفیت بازارهای جهانی را نیز باید مدنظر قرار داد. به این ترتیب امکان تحقق رقم پیش بینی شده در لایحه بودجه ضعیف خواهد بود. از آن جا که بودجه بیش از 40 درصد به درآمدهای صادرات نفت وابسته است این تحقق نیافتن منابع، موجب می شود لایحه بودجه از حیث منابع، غیرواقعی و نامطمئن باشد.
پیمان مولوی در روزنامه ابتکار نوشت:
چند روز قبل در رسانه ها از اعضای کمیسیون برنامه و بودجه طرحی را مبنی بر دریافت مالیات از تراکنشهای بانکی ارایه کردند که در جای خود جای تعمل بسیار داشت!
اینکه چرا وقتی کفگیر درآمدی به ته دیگ میخورد در هر چند سال چنین طرحهایی مطرح میشود ریشه در عدم درک مشکلات اقتصادی ایران دارد.
اقتصاد ایران متوسط ۱۰ سال گذشته رشد اقتصادی صفر درصد داشته است و رفع تحریمها و رشد های بالای بعد از برجام هم نتوانست این توازن را به سمت رشد مثبت حرکت دهد، حال سوال این است که چگونه می خواهیم در اقتصادی که رو به جلو حرکت نمیکند درآمدها را به گونهای افزایش دهیم که موجب غیر رسمی شدن بیشتر اقتصاد ایران نشود.
چنین پیشنهادهایی در فضای اقتصادی ایران و پیدا کردن موافقانی برای خود میتواند چندین تاثیر مستقیم بر اقتصاد ایران داشته باشد که عبارتند از:
اول - تسریع اقتصاد و تراکنشهای غیررسمی و با پول نقد
ب - آسیب به فعالیتهایی که با حجم بالای تراکنش روبهرو هستند همانند شرکتهای فعال در حوزه تراکنش
ج - کند کردن تحول دیجیتال در اقتصاد ایران که هنوز با متوسط جهانی فاصله دارد
د - ایجاد کسب و کارهایی که به دنبال راهکارهایی برای دور زدن این طرح هستند
کافی است به اقداماتی مشابه این طرح ها را در اقتصاد ایران رصد کرد و نتیجه آنها را دید!
به نظر می رسد صحبت در خصوص مالیات و روش تامین آن نیازمند دانش است و اگر خود آن را نداریم بهتر است از مشاوران استفاده نماییم، مالیاتها تعاریف مشخصی در اقتصاد دارند و متخصصان باسواد و کاردان در حوزه مالیاتی کم نیستند.
البته این موضوع را میتوان از رویکردی دیگر نیز بررسی کرد که چرا اقتصاد ایران به جای کاستن از مصارف بودجه و بهره ور تر کردن خود همواره به دنبال کندن از بدن نیمه جان اقتصادی است که ۱۰ سال است در جا زده است.
وقتی صحبت از کاستن مصارف میشود همه دیگری را نشانه می روند در صورتی که منظور تمام ردیف های بودجه است! مثلا آیا طراح دریافت مالیات از تراکنش های بانکی حاضر به کم شدن درآمد خود خواهد بود؟
یا بسیاری از مدیران و معاونان سازمانها آمادگی کاهش ٣٠درصد - درآمد خود را دارند!؟ اینجاست که شما با استقبال روبهرو نمیشوید و همه به فکر بیشتر کردن درآمدها میافتند آن هم از بدترین نوع آنکه مخل توسعه اقتصادی است.
در بسیاری از کشورها این مشکلات سالهاست حل شده است، در نروژ، فنلاند، چین، اندونزی، مالزی، امارات و...
نکته دیگری که بسیار حائز اهمیت است درک این موضوع است که بدون رشد اقتصادی و درجا زدن حتی افزایش مقطعی درآمدهای بودجه ای نیز ناتوان از روند فرسایش اقتصادی نخواهد بود و عاقبت آن ورشکستگی اقتصادی است.
بهای دولت با بهرهورتر کردن دولتها و در نهایت کوچک شدن آنها التیام خواهد یافت و نه افزایش درآمد.
ارسال نظرات