روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
واکنش ایران به اقدام تروریستی علیه دانشمند برجسته هستهای و موشکی جمهوری اسلامی اگر در روزهای آینده رخ دهد، اهمیت اساسی دارد و تأخیر در آن هزینههایی متوجه ما میکند. بر این اساس یک خط سیاسی در خارج کشور و داخل ایران به راه افتاده تا نشان دهد اقدامی صورت نخواهد گرفت و یا این اقدام به زمان دیگری موکول گردد. در این خصوص باید گفت:
1- ادبیات بعضی از شخصیتهای سیاسی مبنی بر اینکه اقدام به عملیات تلافیجویانه حق ایران است و این کار در «زمان مناسب» خود انجام میشود و جمهوری اسلامی بنا ندارد در زمین نتانیاهو بازی کند، به «ایران اقدامی نخواهد کرد» ترجمه شده است؛ چرا که این ادبیات شباهت آشکاری با بیانیههایی دارد که اقدام واکنشی به زمان مناسب محول گردیده، اما هیچگاه اقدامی صورت نگرفته و یا اقدامی متناسب و معادل نبوده است. البته اگر واژه و ادبیات «زمان مناسب» درست ترجمه شود، میتواند به معنای «هماینک» و «در زمانی کوتاه» هم باشد ولی از آنجا که این واژه مبهم است دامنهای از هماینک تا آیندههای دور دارد، به ادبیات رایج ارجاع داده شده و معنای «فعلاً نه» و «در زمان نزدیک نه» پیدا کرده است. این ادبیات در عین حال سبب میشود تا دشمنی که پس از اقدام جنایتکارانه، نگران واکنش جدی ایران بود، به حدی از اطمینان از عدم واکنش ایران برسد که درباره جنایت خود به تبلیغات معکوس روی بیاورد. این تبلیغات معکوس از یک طرف معطوف به توجیه اقدام تروریستی خود است که نتیجه آن ترور شخصیتی شهید پس از ترور جسمی اوست و نمونههایی از این را در روزهای اخیر شاهد بودیم و از طرف دیگر معطوف به قدرتنمایی و پوشاندن ضعف مفرط خود در برابر جبهه مقاومت است و نتیجه آن مشروعیتزایی برای خود و نهادهای امنیتی جنایتکار در داخل اسرائیل است.
2ـ چند روز است که در رسانههای اسرائیلی خطی دنبال میشود مبنی بر اینکه این آخرین اقدام تروریستی اسرائیل در داخل ایران است. روز جمعه گذشته مقالهای از سوی مؤسسه مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی با عنوان «آیا ترور میتواند اسرائیل را به اهداف خود برساند» به چاپ رسید و در آن این سؤال مطرح شد که آیا ترور عناصر برجسته میتواند روند را تغییر دهد و با استناد به مواردی مثل جایگزینی آیتالله مجاهد سیدحسن نصرالله به جای شهید حجتالاسلام سیدعباس موسوی، نتیجه گرفت که ترور نمیتواند اسرائیل را به هدف برساند و هزینههای این اقدام، بسیار بیشتر از نتایجی است که میگیرد. کما اینکه همیشه وقتی دستگاه امنیتی اسرائیل شخصیتی از مقاومت را ترور کرده است، دستگاه تبلیغاتی برای آرام کردن فضای انتقامی طرف مقابل، دست به تحلیلهایی از این دست زده است. آیا میتوان باور کرد که میان دستگاه امنیتی و دستگاه سیاسی رسانهای اسرائیل تفاوت وجود دارد؟ واقعیت این است که رژیم صهیونیستی، رژیمی یکپارچه است و واحدهای آن یک مأموریت را دنبال میکنند.
3- همزمان با این مسئله، «الیوت آبرامز» مسئول پرونده ایران در کاخ سفید، این خط را دنبال کرد که: «ایران تمایل ندارد در هفتههای باقیمانده از دولت ترامپ و پیش از سوگند ریاستجمهوری بایدن با انتقام گرفتن، مذاکرات احتمالی با دولت بعدی آمریکا و لغو تحریمها را به خطر بیندازد. ایران دنبال کاهش تحریمهای آمریکاست و هر تصمیمی که میگیرد با احتیاط خواهد بود.» عبارت آبرامز از یکسو از نگرانی آمریکا از واکنش جدی ایران حکایت میکند و از سوی دیگر از همدستی آمریکا با رژیم اسرائیل در عملیات ترور اخیر و در ممانعت از واکنش جدی ایران خبر میدهد. ایجاد ارتباط بین یک موضوع واقعی و حق مسلم که واکنش جمهوری اسلامی به ترور شهید دکتر فخریزاده است، با یک موضوع خیالی که آغاز دور جدید مذاکرات میان ایران و آمریکاست، با هدف وارد کردن فشار داخلی به جمهوری اسلامی برای «خویشتنداری» است. آنان با طرح مذاکره برای رفع تحریمها، در نظر دارند جریان سادهلوح یا... مذاکرهجو در ایران را وادار به اعمال فشار به جمهوری اسلامی برای عدم واکنش به جنایت اسرائیل نمایند.
عبارت آبرامز مبنی بر اینکه «ایران تمایل ندارد واکنشی نشان دهد»، در متن خود دو نکته دیگر هم دارد؛ آمریکا چه در ماههای پایانی دولت ترامپ و چه در ماههای آغازین دولت بایدن، نمیتواند به اقدام قاطع احتمالی ایران واکنش نشان دهد. از این رو آبرامز به جای ادبیات دستوری از عبارت تحلیلی استفاده کرده و البته از جیب ایران حرف زده است! نکته دوم این است که او در این عبارت وانمود کرده است که - حداقل- آمریکا با جناحی و شخصیتهایی در داخل حکومت ایران تماس دارد و در این تماسها برای او ثابت شده است که ایران به دلیل موجهی! درصدد واکنش به اقدام تروریستی اخیر اسرائیل علیه خود نیست.
4- همزمان با این خط تحلیلی، یک مقام میانی رژیم اسرائیل اعلام کرد یک افسر ارشد موساد در تلآویو توسط افراد ناشناس ترور شده و در توضیح آن گفت ترور در پشت چراغ قرمز اتفاق افتاده است. در همان حال بعضی منابع غیراسرائیلی گفتهاند «فهمی هنیاوی» عربتبار و ساکن یک شهرک صهیونیستی بوده و ارتباطی با موساد نداشته است. در اسرائیل سابقه دارد که وقتی یک جنایت روی میدهد خود این رژیم برای کشیدن حریف به تله عملیاتی، دست به انتشار اینگونه اخبار زده است. طرف مقابل اگر دقت به خرج ندهد به دام میافتد و با شادمانی آن را به خود منتسب میکند و جو انتقام در محیط تصمیمگیری او از بین میرود. مشابه این خبر را زمان ترور شهید عماد مغنیه در حومه دمشق شاهد بودیم که دو روز پس از آن، این خبر توسط رسانههای اسرائیلی منتشر شد که «مئیر دگان» رئیس وقت موساد در اردن مورد سوءقصد قرار گرفته است که البته این خبر جعلی به هیچ وجه در رسانههای حزبالله منعکس نگردید. دیروز مقام اسرائیلی کشته شدن فردی در تلآویو را به عنوان یک مأمور ارشد موساد معرفی کرده و گفت از عوامل ترور او خبر ندارد! ترور در تلآویو و در زمان شلوغی تردد و پشت چراغ قرمز و بیخبری سرویسهای چندگانه رژیم صهیونیستی!
5- از تحرکات مختلف آمریکا و رژیم صهیونیستی به خوبی میتوان فهمید که به شدت نگران واکنش قدرتمند ایران هستند و خواب ندارند. رژیم صهیونیستی در اقدامی پریشان از یکسو با تبلیغات سیاسی در داخل وانمود کرد، در برابر ضربهای که زده واکنشی نخواهد دید؛ در همان حال رسانههای آن اعلام کردند پیشرفتهترین ناو جنگی- موسوم به سپر- را روز چهارشنبه گذشته از آلمان خریده و در سواحل بندر حیفا مستقر کردهاند و در شرح قدرت آن گفتهاند این ناو نظامی دارای توپ اتوملارا، گنبد آهنین دریایی (سی دُم) و موشکهای سطح به سطح باراک 8 بوده و قابلیت حمل بالگرد هم دارد. مخاطب، کلیدواژههای «حیفا» و «گنبد آهنین» را میشناسد. این به معنای هراس جدی این رژیم از موشکباران حیفا است و باز همه میدانیم که هیچ سیستم دفاعی قادر به مقابله با موشکهای بالستیک ایران نیست کما اینکه در جنگ با حزبالله، حماس و انصارالله هم سامانههای دفاعی گنبد، پاتریوت و بی52 کارآیی نداشتهاند.
مراکز اطلاعاتی اسرائیل همزمان با این خبر وانمود کردند تحرکات سپاه را زیر نظر دارند و میدانند که تجهیزات گسترده و سنگینی را به سمت مرزهای جنوب غربی ایران روانه کرده است. در همین زمان کشورهای عرب همپیمان رژیم صهیونیستی- بحرین و امارات - حمله قاطع ایران در پاسخ به ترور شهید سردار فخریزاده را قطعی میدانند و در پیغامهای آشکار و غیرآشکار از کشیده شدن دامنه واکنش ایران به خود ابراز نگرانی کردهاند و البته این خط را هم اسرائیلیها دادهاند. طی دو روز گذشته وزارت خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرد ممکن است واکنش به شهادت سردار فخریزاده در یک یا چند کشور همسایه شمالی یا جنوبی ایران اتفاق بیفتد. رژیم اسرائیل از این خط خبری درصدد برآمده جمع زیادی از کشورها را برای ممانعت از اقدام واکنشی ایران به کار بگیرد. بر این اساس آمریکاییها و اسرائیلیها به کشورهای عربی اجازه دادند میان اقدام تروریستی جمعه 7 آذرماه آبسرد و مسایل خود با ایران فاصلهگذاری و حتی آن را محکوم نمایند. از همه این خبرها چیزی جز هراس شدید رژیم صهیونیستی فهمیده نمیشود. این رژیم هماینک خود را در شرایط بسیار سخت و پیچیده میبیند چرا که واکنش شدید ایران به این ترور، سه پیامد اساسی برای این رژیم دارد؛ واکنش شدید ایران اقتدار امنیتی، نظامی و سیاسی این رژیم را درهم خواهد شکست و به حوادث پیدرپی امنیتی علیه آن منجر میشود، پیامد دوم اقدام سنگین ایران، ایجاد شکاف شدید در اسرائیل خواهد بود و بگومگوهای زیادی را میان رژیم سیاسی و ساکنان آن از یکسو و احزاب و نهادهای اسرائیلی از سوی دیگر پدید میآورد و پیامد سوم این است که روند مذاکرات عربی- اسرائیلی و عادیسازی روابط این رژیم با کشورهای عربی را از بین میبرد، چرا که جمعبندی عربی را نسبت به قدرت و وضعیت اسرائیل تغییر میدهد.
6- اقدام قدرتمندانه ایران در واکنش به ترور شهید دکتر فخریزاده و بقیه اقدامات جنایتکارانهای که در ده سال اخیر از سوی رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی صورت گرفته است، میتواند وضعیت کنونی منطقه را به ضرر آمریکا، رژیم صهیونیستی و وابستگان عرب این دو تغییر دهد. اگر ایران ضربهای زمینگیرکننده به اسرائیل بزند معنای آن این است که پایگاههای آمریکا در منطقه هیچ امنیتی ندارند. چرا که وقتی به رژیم اسرائیل حمله شود به این معناست که به بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه حمله شده و از آن پس امنیت ناوگان پنجم در بحرین و پایگاههای آمریکا در امارات و... معنا و مفهومی نخواهد داشت. بنابراین اقدام قاطع ایران، وضع حوزه عربی مرتبط با آمریکا و اسرائیل را نیز به هم خواهد ریخت. الان سخن این است که اسرائیل در چهار جنگ (1948 تا 1973) بر اعراب مسلط شده و برتری قدرت خود را به اثبات رسانده است. وقتی ایران به رژیم صهیونیستی ضربه اساسی بزند، معنایش اثبات دوباره ایران به عنوان «قدرت برتر» در منطقه است. آنگاه تفوق ایران بر کل سیستم امنیتی- نظامی منطقه مورد پذیرش- ولو غیر اعلامی- دشمنان آن، قرار میگیرد.
از سوی دیگر حمله قدرتمند نظامی ایران به رژیم صهیونیستی، موج قدرتمندی را در جهان اسلام و حوزه عربی به راه میاندازد و آنقدر قدرتمند خواهد بود که نه آمریکا و نه دولتهای عربی قادر به مهار نخواهند بود. همه میدانند و خود اسرائیلیها و دولتهای عربی هم اعلام کردهاند که دستکم 85 درصد مردم عرب، از توافقات اخیر امارات، بحرین و سودان با رژیم صهیونیستی، خشمگین هستند و آن را «خیانت» تلقی میکنند. حال در این وانفسا که اقدام رژیمهای وابسته عرب به برقراری رسمی و آشکار رابطه با رژیم غاصب صهیونیستی، مردم عرب را به شدت ناراحت کرده است، اقدام قاطع ایران جمعیتهای عرب را به خیابان میکشاند و سبب تغییرات مهمی در سطح دولتهای منطقه میشود. این راز نگرانی شدید آمریکاییها، اسرائیلیها و وابستگان عرب آنان در منطقه و رفتارهای متناقض و توأم با ضعف آنان در پرونده ترور شهید فخریزاده است.
امنیت و منافع ملی از امور مشترک بین آحاد ملت و گروههای مختلف سیاسی، مذهبی و قومی است. بنا بر این مرز رقابتهای حزبی و جناحی نمیتواند امنیت کشور و مصالح کشور را مورد تهدید قرار دهد و هر گروهی بدون توجه به عواقب و پیامدهای رفتار خود پا را از خطوط قرمز نظام فراتر نهد. یکی از موضوعات مرتبط با امنیت و منافع ملی موضوع مقابله با تحریمهای ظالمانه دشمنان بویژه تحریمهایی است که به وسیله ترامپ رئیسجمهوری مخلوع امریکا بر ملت ایران تحمیل شد، که به اذعان همه ناظران داخلی و بینالمللی این تحریمها و تلاش ویژه برای اعمال آن در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیسابقه است، چنان که در زمان دولت دهم علاوه بر تحریمهای ریاست جمهوری امریکا، تحریم کنگره امریکا و تحریمهای شورای امنیت (حتی چین و روسیه) و نیز اتحادیه اروپا بر ملت ایران تحمیل شده بود اما راههایی برای دور زدن تحریم وجود داشت که البته منجر به بروز برخی فسادها به نام دور زدن تحریم هم شد، اما با وجود لغو تمامی تحریمها براساس توافق برجام و قطعنامه2231 شورای امنیت سازمان ملل، ترامپ ضمن شکستن پیمان و خارج شدن از برجام، تمامی دولتها، ملتها و اشخاص حقیقی و حقوقی را تحت فشار بیسابقه قرار داد تا هیچ کس جرأت دور زدن تحریم را نداشته باشد!
در نتیجه، فشار تحریمهای سه سال اخیر بیسابقه است، به نحوی که در عمل با تحریم بینالمللی مواجهیم. اکنون با خلع ترامپ به وسیله ملت امریکا فرصت آزمون دوباره دموکراتها فراهم شده. آقای بایدن معاون رئیسجمهوری همان دولتی است که توافق برجام را امضا کرده و در تبلیغات انتخاباتی اش روی بازگشت به برجام تأکید کرده است.
هرچند به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی چاره اصلی استحکام زیرساختهای اقتصادی برای کاهش یا خنثی کردن تأثیر تحریمها است اما رئیسجمهوری جدید ایالات متحده باید چکمه ترامپ را از روی گردن ملت ایران بردارد هم چنان که از روی گردن سیاه پوستان امریکا برداشته شد و بدون قید و شرط به میز مذاکره 1+5 برگردد.
در این میان آنچه مسأله عموم ملت ایران و تمامی احزاب و جناحهای سیاسی است یکپارچگی در اعلام و اعمال سیاستها و برنامههای نظام در جهت مقابله با تحریمهای ظالمانه است. اکنون توپ این بازی در زمین دولت امریکا است، ملت ایران هم اهل مقاومت است هم اهل منطق و گفتوگو.
جناحهای سیاسی داخل ایران هم باید این فرصت را برای حل مشکلات مردم مغتنم بدانند ودر این شرایط با تقدم منافع جناحی بر منافع ملی آن را تبدیل به تهدید نکنند ؛ متأسفانه بعضی از تریبون داران منافع ملی را فدای منافع جناحی میکنند و در این جهت چنان زیاده روی میکنند که موجب سوءاستفاده بدخواهان خواهد شد.
ادبیات و گفتمان حاکم بر این طیف سیاسی - که مسبوق به سابقه است چنان که در حین نبرد سربازان دیپلماسی ایران با دولتهای طرف، نوک تیز انتقادات و تخریبها را به سمت سربازان خودی گرفته بودند- اکنون نیز به گونهای است که گرای تفرقه و تشتت داخلی را به دشمن انتقال میدهد؛ در حالی که صدای مجموعه نیروهای سیاسی و نهادهای مختلف حاکمیت باید پژواک صدای ملت باشد. تداوم این برتری طلبیهای جناحی و بیتوجهی به منافع عمومی متأسفانه نشانههایی از توسعه نیافتگی سیاسی در میان برخی گروههای سیاسی است. انتظار میرود با درک منافع ملی بیش از این با ترامپ و پدیده ترامپیسم علیه ملت ایران همراهی و هم دلی نکنند و همه باهم در جهت منافع ملی هم صدا باشند.
شواهد و قرائن نشان میدهد ترور شهید فخریزاده با ۳ هدف القای ناکارآمدسازی ایران در حل بحرانها (ناامنسازی داخلی)، تزلزل در جبهه مقاومت و عدم رسیدن به اهداف هستهای و موشکی کشورمان رقم خورده است. قابل تأمل است که ادعای «یوسی کوهن» وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی مبنی بر اینکه «فخریزاده را شناسایی کردیم و او را تعقیب میکردیم»، گزینه دست داشتن سازمان اطلاعاتی و تروریستی موساد را تقویت میکند. با این حال، ماهیت این ترور از آنجا مورد بحث قرار میگیرد که آیا واقعا حذف فیزیکی تا به امروز توانسته اسرائیل را برای رسیدن به اهداف خود در ایران یاری کند یا خیر؟ کارنامه خونین ترورهای این رژیم در ایران گویای این موضوع است که مسیر انتخابی سرنوشت منازعه ایران و اسرائیل در دستان تهران بوده نه تلآویو. در واقع میتوان به جرأت گفت روند هستهای و موشکی ایران، در سالیان گذشته نهتنها با حذف فیزیکی دچار اختلال نشده، بلکه شاید بهمثابه یک آبیاری نیز برای افکار عمومی عمل کرده است؛ ترور شهدایی چون علیمحمدی، شهریاری، رضایینژاد و احمدیروشن تا به امروز خللی در روند هستهای ایجاد نکرده است. لذا رژیم صهیونیستی بخوبی میداند اینگونه اقدامات برای رسیدن به اهدافش مسیر صحیحی نیست. هدف، در سطح عملیاتی، ایجاد اختلال در سیستم هستهای ایران بوده اما در واقعیت نتیجه دیگری حاصل شده و ایران در دوران التهاب ترورهای دانشمندان هستهای به غنیسازی 20 درصد هم رسید!
هدف دیگر ایجاد بیاعتنایی نسبت به نظام و ناامنسازی کشورمان بود؛ برای این منظور نیز ترور 17 هزار نفر از مردم و مسؤولان در 40 سال اخیر آماری است که پیش چشم فرماندهان و تئوریسینهای رژیم صهیونیستی قرار دارد و بخوبی آگاهند اگر قرار بود این حربه موفقیتآمیز باشد، پرونده انقلاب اسلامی سال 60 بسته میشود.
فرمول تزلزل در جبهه مقاومت در پی ترورهای اسرائیل حتی پس از شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی هم نتوانست نتیجه خواستهشده طراحان این عملیات را محقق کند و در همین زمان قریب به یک سال بحرانهای منطقهای در لبنان، عراق و سوریه به جهت تخریب ایران، با شکست مواجه شده است.
در این چارچوب اسرائیل سعی داشت ایران را به عنوان منشأ و ریشه همه مشکلات مردم منطقه از تروریسم و ناامنی تا بیماریهای فراگیر معرفی کند اما بهرغم صرف هزینههای بسیار علیه جمهوری اسلامی، امروز شاهد اعتراضات روزانه در میدان «رابین» شهر تلآویو هستیم درحالی که ایران پس از ترورهای کور رژیم صهیونیستی در آرامش به سر میبرد. با این وصف به نظر میرسد رژیم صهیونیستی دچار یک نوع استیصال در به ثمر رسیدن اهدافش شده و گویی همچون یک دیوانه به هر جایی چنگاندازی میکند. معروف است که در بین حیوانات گربهها نیز چنین رویکردی دارند.
هزینههای بسیار زیاد آنها مشکلات اقتصادی فراوانی را برایشان به وجود آورده و برای برونرفت از این مصائب، شاهد ترورهای بیمنفعت از سوی این رژیم هستیم.
در نوشتن طرح قانونی، عنوان طرح با محتوای طرح باید مطابقت داشته باشد. یعنی متن باید با همان عنوانی که مینویسند، بخواند و در غیراینصورت نمایندهای میتواند در صحن مجلس تذکر دهد و آن را برای اصلاح برگرداند. متن این مصوبه با عنوان آن متفاوت است. عنوان مصوبه «رفع تحریمها»ست؛ آرزوی دیرینهای که مردم عزیز ایران در انتظار آن هستند وقتی وارد محتوا میشویم، بحث این است که تا دو ماه دیگر اگر به تعهدشان عمل نکردند، ایران موظف است پروتکل الحاقی را نپذیرد و به بیان دیگر رویه خروج از انپیتی را فراهم کند. این متن و این عنوان با یکدیگر مطابقت ندارد.
عنوانش، عنوان خوشحالکنندهای است ولی وقتی وارد متن میشویم، میبینیم که دست دولت را میبندد و برای منتخبان جدید آمریکا و بهویژه اسرائیل بهانه جدیدی میتراشد. اگر اروپاییها یعنی 1+4 به تعهداتشان عمل نکردند، ایران میتواند متن الحاقیه را نپذیرد و زمینه برای جنجال جدید بهوجود آید. باید در عمل منافع ملی کشورمان را در نظر بگیریم. مگر اینکه عدهای بگویند با درگیری و جنجال و جنگ و خونریزی به اهداف خود میرسیم. در غیراینصورت برای کشوری مثل ما که بعد از همین مصوبه هم قیمت ارز افزایش پیدا کرد و هم قیمت طلا بالا رفت، نشاندهنده این است که این طرح فعلا به سفره مردم کمکی نکرد بلکه باعث افزایش قیمت دلار و طلا شد که دقیقا روی زندگی مردم اثر میگذارد.
شعار مجلس یازدهم، جلوگیری از افزایش قیمتها بود ولی اتفاقی که الان افتاده، عکس آن را نشان میدهد. از طرف دیگر کشورهای اروپایی از ترس آمریکا جرات نمیکنند به تعهداتشان عمل کنند. چون میزان ترنول مالی که با آمریکا دارند چند ده برابر میزان ارتباط مالی است که با ما دارند. بنابراین آنها هم منافع ملی خودشان را درنظر میگیرند و به منافع کشورشان میاندیشند و چون این طرح، ضربالاجل دارد و مدت دو ماههای را در نظر گرفتهاند، نشاندهنده این است که اروپاییها احتمالا نتوانند به تعهداتشان عمل کنند که در اینصورت دولت سر دوراهی قرار میگیرد و با رد پروتکل الحاقی و کمکم خروج از انپیتی، اول اختلافات درمیگیرد و سپس افزایش تحریمها را در پی دارد.
اسم طرح «کاهش تحریمها»ست ولی نتیجه طرح، افزایش تحریمهاست! عدهای هم اگر گمان میکنند با برگزاری و نتیجه انتخابات آمریکا، شرایط خیلی متفاوت خواهد بود، اینگونه نیست. هرچند تفاوت دارد و سخن گفتن با جو بایدن طبیعتا آرامتر و بهتر خواهد بود تا با ترامپ، ولی آنها هم منافع خود را در نظر میگیرند.
آنها معتقدند باید کاری کنیم که اسرائیل بتواند به کشورهای خلیجفارس هم دست پیدا کند. بنابراین این نوعی هراس در اروپاییها بهوجود خواهد آورد که قصد ایران، پنهانکاری است و چون قصد ما واقعا پنهانکاری نیست، ظاهر این مصوبه، اعتمادها را کم میکند و زمینه برای به بدگمانی نسبتبه ایران افزایش مییابد.
درحالیکه باید در این شرایط بهویژه تا زمان شروع به کار رئیسجمهور جدید آمریکا صبر میکردیم و ببینیم برخوردشان با برجام چگونه است که اگر برخورد عاقلانهای داشتند، طبیعتا ما هم اقدام خودمان را انجام میدهیم. الان با این وضع اروپا و اوضاع اقتصادی و شرایط کرونایی کشور، بعید به نظر میرسد که در دو ماهه ضربالاجل مجلس، طرفهای اروپایی بتوانند به تعهدشان عمل کنند و عدم تعهدشان زمینه را برای بروز اختلافات جدید فراهم خواهد کرد.
از همان ابتدای انتشار لایحه بودجه 1400، معضل افزایش وابستگی بودجه به نفت، مهمترین محور انتقادات کارشناسان به این لایحه بود. در نشست خبری روز گذشته رئیس سازمان برنامه و بودجه و معاونانش، مهم ترین محور پرسش های خبرنگاران و توضیحات نوبخت نیز در همین باره بود.
با این حال از مجموع بحث های مطرح شده در نشست خبری دیروز وی می توان دریافت که مسئله لایحه بودجه 1400 را باید فراتر از معضل وابستگی بودجه به نفت دانست و به نظر می رسد، لایحه بودجه 1400، سرشار از اما و اگرها و تردیدهاست.
توضیحات روز گذشته نوبخت درباره عدد و رقم بودجه نشان می دهد که تردید و اما و اگر درباره درآمد نفت در ذهن خود بودجه نویسان نیز وجود داشته است و سعی دارند تا در صورت محقق نشدن فروش 2.3 میلیون بشکه، با افزایش میزان پیش فروش نفت، کمبود درآمد نفت را جبران کنند.
این در حالی است که پیش فروش نفت به میزان گسترده با نقدهای جدی در خصوص بازپرداخت سنگین آن در سال های بعد مواجه است و با توجه به احتمال افزایش قیمت نفت و ارز در سررسید دو ساله، ممکن است، دولت مجبور شود در سال 1402، دو برابر مبلغ اوراق پیش فروش نفت در سال 1400 را بابت بازپرداخت اصل و سود اوراق به خریداران بازپرداخت کند.به جز این مسئله، حذف ارز 4200 نیز جزو دیگر تردیدهای لایحه بودجه 1400 است. دولت در لایحه بودجه، ردیف درآمدی خاصی برای واریز منابع اختصاص یافته از حذف احتمالی ارز 4200 پیش بینی کرده است.
روز گذشته، نوبخت در نشست خبری خود اعلام کرد: «چنان چه ارز ۴۲۰۰ در بودجه حذف شود، هر مبلغی که از این محل آزاد شود که معتقدیم تا ۹۰ هزار میلیارد تومان نیز میتواند باشد، آن را برای کالاهای اساسی، سلامت مردم و دارو هزینه میکنیم.»
به این ترتیب با تردید جدی دیگری نیز در لایحه بودجه 1400 مواجه هستیم که هنوز درباره اصل این درآمد و حتی نحوه هزینه کرد آن در لایحه بودجه تردید وجود دارد و مشخص نیست این هزینه کرد در قالب نقدی است یا کالایی یا حتی روش های دیگر.تردید درباره درآمد حاصل از آزادسازی واردات خودرو نیز دیگر نمونه تردیدهای لایحه بودجه 98 است. به گونه ای که نوبخت و معاون ایشان پورمحمدی تاکید کرده اند که اگر کشور به روال عادی برگردد و فشار به کانال های ارزی وارد نشود واردات از جمله واردات خودرو به روال عادی برخواهد گشت.
مشخص است که بودجه به عنوان سندی قطعی و قانونی باید با وجود برخی تردیدهای پیش رو در سال آینده، تصمیم قاطع و مشخصی بگیرد. به طورقطع بین فروش نفت و فروش اوراق نفتی تفاوت زیادی وجود دارد. بازار سرمایه حد مشخصی از فروش اوراق نفتی، فروش دیگر اوراق دولتی و فروش سهام شرکت های دولتی را می تواند پذیرا باشد و به این سادگی نمی توان بدون توجه به کشش بازار، آثار فروش این میزان اوراق بر نرخ سود و تاثیر آن بر بازارهای سرمایهگذاری و متغیرهای پولی، رقمی بیش از 100 هزار میلیارد تومان را به سقف فروش اوراق نفتی اضافه کرد بنابراین نمیتوان این گونه بودجه را به دست اما و اگر سپرد.
سازمان برنامه و بودجه موظف است در قبال هر یک از ارقام مندرج در لایحه بودجه دفاع منطقی داشته باشد و آثار ارقام پیش بینی شده بر اقتصاد کلان را در نظر بگیرد، نتیجه بودجه همراه با اما و اگر، اقتصاد همراه با اما و اگر و مردد خواهد بود لذا باید بودجه را از این تردید خارج کرد، اگرچه در کوتاه مدت جایگزین کردن درآمدهای قابل تحقق یا کاهش هزینه های غیرضروری سخت است، اما باید دولت و مجلس به این سختی تن دهند و بودجه را به جای ارقام همراه با تردید و اما و اگر به ارقام مطمئن متکی کنند تا مصداق این سخن مولانا نباشند که:
گفت آری پهلوی یاران به است
لیک ای جان در اگر نتوان نشست
ترور ناجوانمردانه شهید فخریزاده، فارغ از تألمات و تلخیهایش، بار دیگر اهمیت قدرت علمی را در اقتدارآفرینی برای کشور آشکار کرد. راه پر افتخار این شهید عزیز که الحق او را باید «فخر ایران» نامید، نشان داد که دشمن تا چه حد از پویایی یک عنصر دانشگاهی و جهاد علمی او میهراسد و چرا باید این راه را ادامه داد. در کشور ما به برکت انقلاب اسلامی و روحیه اعتمادبهنفس ملی ناشی از آن، گامهای بزرگی در این مسیر برداشتهشده و حوزه علم و فناوری یکی از حوزههای پیشتاز و البته پیشبرنده پیشرفت کشور است. در این میان، دانشگاهها کانون اصلی این حوزه به شمار رفته و انتظار میرود که نقش فعالتری در این عرصه ایفا کنند. اینک به مناسب روز دانشجو، مروری گذرا خواهیم داشت بر برخی از مهمترین مؤلفههایی که دانشگاه باید در استمرار راه پر افتخار شهید محسن فخریزاده و دیگر شهدای جهاد علمی طی کند.
۱- دانشگاه مسئله محور: پیشنیاز این تحول دائمی، اصلاح نگاه به دانشگاه است، بهگونهای که در تعبیرات حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) نیز مشاهده میگردد «درگیر شدن دانشگاه با مسائل کشور» و بهطورکلی «رویکرد مسئله محور و کارگشایانه» باید در دانشگاه ساری و جاری و نگاه جامعه به دانشگاه نیز بر همین اساس تنظیم شود. نمونههایی که پیشتر نیز در بیان معظمله مورداشاره قرارگرفته است، همچون حوزههای اقتصاد، صنعت، آسیبهای اجتماعی و زنجیره چرخه تولید و مصرف بهخوبی نشان میدهد که چرخه پیشرفت کشور تا چه حد منوط به تحول و نقشآفرینی هرچه بیشتر مراکز علمی و بهخصوص دانشگاههاست. اگر در بسیاری از حوزهها کاستیهایی مشاهده میگردد به این نقطهضعف در حوزه دانشگاهی بیارتباط نیست. البته این مهم نیازمند عزمی مدیریتی از سوی مسئولان اجرایی نیز هست که در جای خود شایسته بررسی و مداقه بیشتر است.
۲- تولیدکنندگی دانش: پس از اصلاح نگاه بنیادین، نقطه ابتدایی تحول دائمی در دانشگاهها تبدیل رویکرد «مصرفکنندگی علم» به «تولیدکنندگی علم» است و این مهم تحقق نمییابد مگر با تقویت روحیه خودباوری و اعتمادبهنفس ملی در اصحاب دانشگاه و پژوهش و جوشیدن چشمههای تلاش مجاهدانه و خستگیناپذیر در مسیر جهاد علمی.
۳- تحول در علوم انسانی: نگاه بومی و اسلامی انقلاب اسلامی در حوزه دانش و پژوهش در ابعاد مختلفی قابلفهم و مداقه است، اما در حوزه علوم انسانی این نگاه، ویژه و دارای آرمانهای متعالیای است. اکنون نزدیک به چهار دهه است در محافل علمی و حاکمیتی از لزوم تحول در علوم انسانی و اسلامی سازی آن سخن به میان میآید و انصافاً تلاشهایی نیز در این زمینه انجامگرفته، اما معالأسف حاکم شدن نگاه سلیقهای بر برخی مقامهای ذیربط، فقدان برنامه بلندمدت و نیز تلاش بیوقفه جریان غربگرای قدرتمند در حوزه علوم انسانی دانشگاهها، سبب شده عملاً راه زیادی را همچنان در پیش داشته باشیم. اکنون یکی از محورهای تحول دانشگاهها فعال شدن در این مسیر و شتاب بخشی به آن است.
۴- عبور از رکود علمی: در عین تحول اسلامی و بومی در علوم، عبور از رکود و درجازدگی علمی نیز ضرورتهای حوزه علوم انسانی است. علوم انسانی برای آنکه بتواند به پرسشهای مهم و کاربردی جامعه و مطابق با مقتضیات زمانی و مکانی پاسخ دهد، باید از قالبهای کلیشهای عمدتاً ترجمهای موجود که متعلق به سالها پیش و بهدوراز مقتضیات کشور ما تعریف گردیده خارج شود و در این میان میتوان از برخی رهیافتهای روز دنیا که تنوع شرایط جوامع را به رسمیت میشناسند، بهره جست.
۵- دانشگاه امیدآفرین: دانشگاه بهعنوان کانون تحرک علمی و مرکز حضور جوانان پرشور، نقش موتور محرک پیشرفت جامعه را هم ایفا میکند و یأس و ناامیدی و یا امیدواری و خودباوری جوانان دانشجو و پژوهشگر دانشگاهی در تغییر گرایشهای مثبت و منفی جامعه مؤثر است. ازاینرو تحول دانشگاه باید در مسیری تعریف گردد که مولد احساسات مثبت و انگیزشهای مفید اجتماعی باشد.
۶- هدفمندی: «توجه به هدفمند کردن تحقیقات و پژوهشها» نکته ضروری دیگر برای تحول دانشگاهها است که دو هدف اساسی «تأمین نیازها و حل مسائل کشور» و «رسیدن به اوج و مرجعیت علمی و حضور در جمع سرآمدان جهانی علم» غایت این هدفمندی خواهد بود.
۷- آمایش آموزش عالی: مسئله آمایش آموزش عالی هم از محورهایی است که در تحول دائمی دانشگاه باید بدان توجه داشت. توجه به این ضرورت، موجب تقسیمکار ملی میان دانشگاهها در بخشهای مختلف علمی و سهولت در همافزایی، برنامهریزی برای رشد علمی و ارزیابی وضع علمی کشور میگردد.
۸- نگاه راهبردی و بلندمدت: در حال حاضر اسناد بالادستی مفیدی وجود دارد که به دلیل اعمال سلایق شخصی مدیریتی و فقدان اندیشه راهبردی در برخی مسئولان، مورد غفلت واقع میشوند. اسنادی همچون «سند آمایش آموزش عالی» و «نقشه جامع علمی کشور» بخش مهمی از اهداف نظام در این حوزه را معین و قابلدسترسی نموده که متأسفانه به دلایلی کمتر موردتوجه قرارگرفته است. به نظر میرسد حاکم شدن سندی همچون «نقشه جامع علمی» نیازمند جهدی تمامعیار از بدنه دانشگاهی است، بهگونهای که به مطالبهای ملی و نخبگانی تبدیلشده و مدیرانی که تعمداً مانع اجرای آن میگردند، ناچار به تن دادن به اجرای چنین سند بالادستیای شوند.
ارسال نظرات