02 آذر 1399 - 16:27
سخن روز مطبوعات

۲ آذر ماه / این‌بار امضای چه کسی تضمین خواهد بود؟ / ظرفیت مغفول مانده «بوکمال» برای محور مقاومت

مشاوران بایدن در تحلیل‌های خود به سه موضوع درباره نحوه بازگشت به برجام‌ اشاره کرده‌اند؛ محدودیت‌های زمانی برجام باید برداشته شده و دائمی ‌شود، مسائل موشکی و منطقه‌ای نیز در توافق جدید گنجانده شود.
کد خبر : 7711

پایگاه رهنما:

 

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 

 

 

بحران در خانه داماد /بزن و بکوب در خانه عروس!

 

محمد صرفی در کیهان نوشت:

 

اگر تا چندی پیش رسانه‌ها و تحلیلگران جریان موسوم به اصلاحات در حال فضاسازی درخصوص نتیجه انتخابات آمریکا و پیوند زدن آن به مسائل داخلی ایران بودند، اینک برخی از مسئولان ارشد دولتی نیز وارد این میدان شده این بازی سیاسی- رسانه‌ای را دنبال می‌کنند.

آقای روحانی رئیس‌جمهور هفته گذشته در جلسه هیئت دولت، نتیجه انتخابات آمریکا را فرصتی برای ایران تلقی کرده و گفت: «ما هرکجا ببینیم شرایط برای لغو تحریم آماده است، از این فرصت استفاده خواهیم کرد. هدف ما این است که تحریم ظالمانه لغو شود و ایران بتواند به راحتی در تعامل با جهان باشد. هدف ما این است که فشار تحریم را از روی شانه مردم برداریم و هر جایی که فرصت مناسبی برای این کار باشد، ما وظایف و اقدامات خودمان را انجام می‌دهیم و هیچ‌کس حق ندارد فرصت‌سوزی کند.»

آقای ظریف وزیر امور خارجه نیز در مصاحبه هفته پیش خود با روزنامه ایران از آشنایی چندین ساله خود با بایدن گفت و تأکید کرد: «اگر آمریکا بخواهد عضو برجام شود که ‌ترامپ آن عضویت را از بین برده، ما حاضریم گفت‌وگو کنیم که آمریکا چگونه وارد برجام شود... آقای بایدن اگر رئیس‌جمهور آمریکا شد و در کاخ سفید مستقر شد، می‌تواند با سه فرمان اجرایی همه اینها را لغو کند.»

این تنها دو نمونه از اظهارات عجولانه و توام با شعفی است که مسئولان بلندپایه دولتی درباره تعامل با دولت جدید آمریکا مطرح کرده‌اند. موضع‌گیری‌های سخنگوی دولت و رئیس دفتر آقای روحانی نیز کم و بیش از همین جنس است. این اظهارات قابل تأمل در حالی مطرح می‌شود که اساساًً هنوز نتیجه رسمی ‌انتخابات آمریکا روشن نیست و معلوم نیست آیا ‌ترامپ به راحتی و بدون تنش کلید کاخ سفید را تحویل بایدن می‌دهد یا نه!

ارسال چنین پیام‌هایی از داخل به آمریکا، ما را در موقعیت فروشنده بدهکار و عجول قرار  می‌دهد که نتیجه چنین معامله‌ای از پیش روشن است. ما یک‌بار این وضعیت را تجربه کرده و هزینه سنگینی بابت آن پرداختیم. مهرماه سال 1392 وب‌سایت رادیو بین‌المللی فرانسه در تحلیلی نوشت: «ارزیابی غرب از دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی می‌بیند. طبق این جمع‌بندی اگر خریدار صبور باشد، فروشنده، قیمت را کمتر خواهد کرد»! آیا قرار است یک‌بار دیگر خود را در چنین موقعیت سست و آسیب‌پذیری قرار دهیم؟!

نکته مهم دیگر آنکه بر فرض محال - دقیقاًً محال- حتی اگر آمریکا بدون هیچ پیش‌شرط و باج‌خواهی قصد ورود دوباره به برجام را داشته باشد، این پرسش پیش می‌آید که این چه توافقی است که یک طرف آن هر وقت عشقش بکشد از آن خارج می‌شود و هر وقت بخواهد دوباره وارد می‌شود. چه تضمینی وجود دارد که دولت بعدی آمریکا هوای خروج دوباره به سرش نزند؟ این‌بار امضای چه کسی تضمین خواهد بود؟ آمریکا یک‌ بار از توافق هسته‌ای خارج شد و این خروج برای او هیچ هزینه‌ای نداشت. ایران ماند و تعهدات یکطرفه خود. وقتی یک‌ بار چنین گستاخانه و البته بدون هزینه توافقی با این ابعاد را زیر پا گذاشته است، بدون شک دفعات بعدی خیلی راحت‌تر و بدون دغدغه‌تر این کار را خواهد کرد. مگر آنکه غرامت این رفتار بدوی خود را بپردازد.

اطرافیان و مشاوران بایدن در اظهارات و تحلیل‌های خود به‌طور مشخص به سه موضوع درباره نحوه بازگشت به برجام‌ اشاره کرده‌اند؛ محدودیت‌های زمانی برجام باید برداشته شده و دائمی ‌شود، مسائل موشکی و منطقه‌ای نیز در توافق جدید گنجانده شود. آنهایی که روی کار آمدن دولت بایدن را فرصت می‌دانند به این سؤال ساده فکر کرده‌اند که این خواسته‌ها - یا به زبان دقیق‌تر؛ باج‌خواهی‌ها- چه تفاوتی با درخواست‌های دولت ‌ترامپ دارد؟!

بدون شک برجام با مختصات فعلی هیچ منفعتی برای جمهوری اسلامی ندارد و قابل ادامه دادن نیست. چرا که توافقی یکطرفه و بدون هیچ‌گونه تضمینی است که فقط برای مهار ایران طراحی شده و دیگران می‌توانند به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نکنند و نه تنها آب هم از آب تکان نخورد بلکه طلبکار هم بشوند. نمونه آن بیانیه اخیر ‌تروئیکای اروپا که از موضعی طلبکارانه، به‌خاطر ابراز تأسف‌های خود منت بر سر ایران گذاشته و خواستار بازگشت کامل تهران به تعهدات خود شده است.

نکته دیگر اینکه حتی اگر قرار باشد آمریکا به برجام برگردد و در قالب 1+5 هم مذاکراتی صورت گیرد آیا تیمی‌که از آن جاسوس بیرون آمده و با خوش‌بینی و خوش‌خیالی خود چوب حراج به منافع ملی زده، شایستگی ادامه پیگیری این پرونده مهم را دارد؟ به‌خصوص آنکه رئیس این تیم این روزها در قامت نامزد زودرس انتخاباتی بر جلد مطبوعات می‌نشیند.

پاسخ قابل تأمل سال 93 ظریف به یک سؤال مهم در نشست شورای روابط خارجی آمریکا را فراموش نکرده‌ایم. وقتی ‌هاله اسفندیاری پرسید: «آیا شکست در مذاکرات هسته‌ای بر سیاست خارجی ایران تأثیرگذار خواهد بود؟ اگر بله، چگونه؟ تأثیر این شکست بر سیاست داخلی چطور؟ البته می‌دانم که این حوزه مربوط به شما نیست»، ظریف پاسخ داد؛ «اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این تلاش‌ها بی‌نتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می‌شود، به این عملکرد ما (با آرای خود) پاسخ دهند.»

به تازگی اندیشکده شورای آتلانتیک در گزارشی به بررسی راهکارهای همکاری آمریکا و اروپا درخصوص ایران در دوره دولت جدید آمریکا پرداخته است. نویسندگان این گزارش اذعان می‌کنند؛ «به‌طور کلی، توافق برجام در حال حاضر از بسیاری جهات بیشتر به یک مرده متحرک تبدیل شده است که به سختی و تلوتلوخوران پیش می‌رود.» البته آنها می‌دانند که این مرگ درباره تعهدات طرف ایرانی صادق نیست و «اجزای کلیدی این توافق، از جمله دسترسی قابل توجه و نظارت بی‌سابقه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ‌به تاسیسات هسته‌ای ایران، هنوز پابرجاست.»

نویسندگان در گزارش خود حدود 20 توصیه دارند که عملی شدن آن نیاز به توافق بر سر برجام 2 دارد. توافقی که نه تنها مسئله موشکی و منطقه‌ای را شامل می‌شود بلکه باید ایران را در زمینه مسائل داخلی و به اصطلاح حقوق بشری نیز تحت فشار قرار دهد. این گزارش و موارد مشابه را نمی‌توان صرفاً تحلیل‌هایی کارشناسی دانست. نگاهی به مواضع اطرافیان جو بایدن نشان می‌دهد آنان نیز بدون ورود به جزئیات همین چارچوب را به‌طور کلی مطرح می‌کنند. این در حالی است که یک جریان داخلی به‌طور عمد علاقه‌ای به گفتن واقعیت به مردم نداشته و سعی دارد با سانسور و تحریف صحنه را طوری جلوه دهد که گویی دولت بایدن برای روی کار آمدن و لغو تحریم‌های ایران لحظه‌شماری می‌کند.

ضرب‌المثلی شیرین می‌گوید: در خانه عروس بزن و بکوب است و در خانه داماد هیچ خبری نیست. حکایت این روزهای ما و آمریکاست. آمریکا با هزار و یک مشکل داخلی خود دست و پنجه نرم می‌کند به اذعان شخصیت‌های سرشناس آن به معنای واقعی کلمه بحران‌زده است و در گل گیر کرده‌ اما در اینجا عده‌ای برای «تقریباً هیچ» بزن و بکوب راه انداخته‌اند!

 

 

 

مدیریت بحران مسائل و ضرورت‌های تازه

 

هادی خانیکی در ایران نوشت:

 

ســــرانجام دغــدغه «جان» در تند شدن خیز سوم کرونا در ایران بر نگرانی از «نان» پیشی گرفت و«طــــــرح جامـــــــع مدیریت هوشمند محـــــدودیـــت‌ها» از اول آذرماه اجرایی شد. روشن است که هیچ نهاد حاکمیتی، هیچ نهاد مدنی و هیچ یک از شهروندان نمی‌توانند در اوج‌گیری ابتلا و مرگ انسان‌هایی که تمامی جامعه را  در هراس و سوگ فرومی‌برد بی تفاوت باشند و به  بالا رفتن اعداد و ارقام عادت کنند.

نه می‌توان سویه عادی‌سازی را در مقابله با این بحران پیش گرفت و نه می‌توان با هراس‌افکنی چرخه اپیدمی را متوقف کرد. باید گامی عملی در مدیریت بحران  و کاستن از زنجیره ابتلا به ویروس برداشت و نزدیک شدن به طرحی جامع و ملی را به فال نیک گرفت.

البته شرط لازم برای موفقیت این طرح و هر طرح جامع و همه‌جانبه دیگر، ادراک مشترک از خطر و مشارکت و اشتراک مساعی همه دست‌اندرکاران اجرایی، نخبگان، نهادهای مدنی  و عموم شهروندان است. جامعه اکنون با یک خطر ترکیبی مواجه است.

خطر برآمده از ویروس «کووید 19» و خطرهای ناشی از زمینه‌ها و پیامدهای اجتماعی،  فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی آن. برای متوقف کردن خطری که در کمین سلامت جان انسان‌هاست باید به دور کردن همه آن مخاطرات دیگر همت گماشت. «مدیریت بحران» به «ارتباطات بحران» و اعتبار دادن و اعتبار یافتن «مرجعیت‌های سیاسی و رسانه‌ای»، «مشارکت مؤثر نهادهای مدنی» و «مداخله همدلانه شهروندان» نیاز دارد.

به این اعتبار، مهم‌ترین عامل توفیق «طرح جامع مدیریت هوشمند محدودیت‌ها» توجه به ضرورت پذیرش تام و تمام شهروندان و مشارکت همگانی است. از اینجا به  بعد است که نقش ارتباطات بحران برجسته‌تر می‌شود و مسئولیت نهادهای رسمی، نهادهای مدنی  و رسانه‌ها برای کمک به درک مشترک از خطر مشترک و اقدام مشترک اولویت می‌یابد.

مهم‌ترین نیاز در این ایام پیش رو فراهم آوردن زمینه‌هایی برای افزایش توانمندی در گفتن، شنیدن و به کار بستن در دو سوی نظام سیاسی و جامعه است. الزامات «حکمروایی خوب» و «سرمایه اجتماعی» در چنین شرایط دشواری بیش از همیشه به چشم می‌خورد. بنابراین باید به سه ضرورت مهم هم در مدیریت بحران و هم در ارتباطات بحران اهتمام ورزید. تقویت داوری قابل اعتماد برای ارزیابی سیاست‌ها و برنامه‌هایی که در پیش گرفته می‌شود، اکنون خلأ مرجعیت‌های سیاسی و رسانه‌ای موانعی چشمگیر در این راهند.

عرضه بسته‌های جامع سیاستی که در برگیرنده همه نیازها و نگرانی‌های مردم بخصوص گروه‌ها و طبقات آسیب‌پذیر جامعه باشد. مسأله‌ای که با غلبه غم «نان» و غصه معیشت حتی خطر ابتلا به کرونا هم برای بخش‌های بزرگی از جامعه را پذیرفتنی می‌کند. آموزش، توزیع دانش و مهارت‌افزایی: در وضعیت خطیر کنونی، جامعه از سوی منابع پر شمار با داده‌ها، توصیه‌ها و هشدارهای  متعارض و نادرست بمباران اطلاعاتی می‌شود. بیش و پیش از هر چیز باید نظام  ارتباطی  و اطلاع‌رسانی بحران اصلاح و تجدید سازمان شود. ضرورت‌هایی از این دست و هر الزامی دیگر نیاز به  روی آوردن دولت به سوی نهادهای تخصصی، حرفه‌ای و مدنی جامعه‌محور است.

 

 

 

 

ظرفیت مغفول مانده «بوکمال» برای محور مقاومت

 

بهمن دهستانی در خراسان نوشت:

 

سالروز آزادسازی منطقه بوکمالِ سوریه، آخرین سنگر داعش در روزهای پایانی آبان ماه 96 یادآور یکی از عملیات های سرنوشت ساز محور مقاومت در تراز منطقه ای است. عملیاتی که پایان داعش را قطعی کرد و یکی از بزرگ ترین مزیت های راهبردی را برای ایران و محور مقاومت ایجاد کرد.بعد از جنگ سی و سه روزه لبنان(حرب تموز) در سال 2006، ایران و حزب ا... توانستند دست به یک مفهوم سازیِ معادله آفرین در منطقه بزنند و  مفهوم «محور مقاومت» را در قالب واقعیتی عینی و ملموس درآورند و آن را در قامت بازیگران اصلی منطقه بنشانند و این تعبیر وارد ادبیات سیاسی و رسانه ای تحلیل گران و ناظران بین المللی شد و قدرت بازدارندگی بزرگی را برای مقاومت لبنان و فلسطین و جمهوری اسلامی تأمین کرد،اما آزادی بوکمال و اتصال آن به شهر مرزی القائم در عراق نیروهای مقاومت در عراق و سوریه را به هم پیوند داد و افق اتصال چهار کشور ایران، عراق، سوریه و لبنان را در بستر یک کریدور یا بزرگراه بین المللی به وجود آورد. این عملیات توانست قدرت محور مقاومت را علاوه بر مفهوم سازی و بازدارندگی برای اجزای خود به صورت مستقل، وارد مرحله تولید مزیت های ژئوپلیتیک سازد.

اهمیت نبردهای بوکمال تا حدی بود که رسانه‌های عرب‌زبان از جمله شبکه المیادین گزارش دادند که سردار سلیمانی شخصا فرماندهی عملیات آزادسازی این شهر را بر عهده داشته است.تعبیر منسوب به سردار شهید سلیمانی که می توان در تهران استارت زد، به بغداد رسید، از بوکمال گذشت و در بیروت پیاده شد که آن روزها در رسانه ها و فضای مجازی پیچید حکایت از یک دستاورد بی همتا بعد از سال ها نبرد بی امان در سوریه داشت.آن زمان تلویزیون های ضدایرانی عربی از بوکمال به عنوان نبض پروژه ایران در منطقه یاد کردند. از آن به بعد پایگاه های گروه های مقاومت در این ناحیه در عراق و سوریه بارها مورد حمله هوایی قرار گرفت تا اجازه تثبیت این خط اتصال را ندهند.

همزمان منطقه شرق فرات به صحنه تحرکات متنوع آمریکا و ترکیه تبدیل شد تا شاید بتواند تغییر موازنه ضد دستاوردهای بی همتای مقاومت را رقم بزند اما آن چه مقاومت در اتصال بوکمال به القائم و در امتداد دوسوی مرز با مرتبط ساختن بغداد و دمشق به دست آورد از بهترین ظرفیت های اهدا شده محور مقاومت برای توسعه کشورهای عراق و سوریه و ایران و لبنان است که می توان اهمیت آن را با طرح های بزرگ بین المللی مانند راه ابریشم جدید یا نورداستریم و مانند این موارد مقایسه کرد. در اهمیت گذرگاه بوکمال_القائم همین بس که تا امروز بارها جریان های مخالف توانمندی مقاومت در عراق خواستار تخلیه این ناحیه از یگان های حشدالشعبی و جایگزینی نیروهای امنیتی دولتی تحت فرمان نخست وزیر شده اند.

هشام الهاشمی تحلیل گر برجسته عراقی منتقد حضور ایران و حشدالشعبی در آخرین مصاحبه خود گفته بود بوکمال و القائم باید از اختیار مقاومت خارج شود اما این مسئله بسیار دشوار است.در حالی که تحولات اخیر در منطقه قفقاز نگرانی هایی را راجع به احتمال تهدید یا تضعیف مزیت های ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی با حمایت رژیم صهیونیستی به وجود آورده است، حفظ دسترسی به بوکمال و برقراری اتصال میان تهران، بغداد تا دمشق و بیروت از طریق بوکمال-القائم می تواند وزن این دستاورد بزرگ ژئوپلیتیک را برای محور مقاومت آشکار کند.

به اعتقاد برخی ناظران درخواست و فشار رژیم صهیونیستی برای فاصله گیری ایران از مرزهای سرزمین های اشغالی بعد از آزادی بوکمال بود که شدت گرفت و حملات مذبوحانه خود بر ضد مواضع مقاومت را به شرق سوریه و مناطق مرزی این کشور با عراق گسترش داده است که در طول تابستان امسال به اشکال گوناگون ادامه یافت و حتی در مردادماه گذشته در یک بیانیه کم سابقه به طور رسمی به این حملات اذعان کرد و بهانه آن را ورود چند عضو مقاومت به خاک جولان اشغالی بیان کرد. مجموع این رویدادها بر اهمیت منطقه بوکمال که آزادی و اتصال آن حاصل مجاهدت جوانان محور مقاومت است تأکید می کند و پاس داشت خون پاک آنان در تثبیت این پیروزی و تبدیل آن به مزیتی پایدار است.

 

 

 

 قانون اساسی و تخریب خانه زن بندرعباسی

 

نعمت احمدی در آرمان نوشت:

 

یکم: واقعه بندرعباس و تخریب آلونک زن سرپرست خانوار تلنگری بود به وجدان مسئولانی که باید به وظایف قانونی خودشان عمل می‌کردند اما در پناه تفسیر ناروایی از قوانین، خود را پنهان کرده‌اند درحالی‌که با تکیه بر قانون اساسی در اصول متعدده؛ طبق اصل 21 قانون اساسی دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تعیین نماید و بند 4 همین اصل به ایجاد بیمه خاص بیوه‌گان و زنان سالخورده و بی‌سرپرست اشاره دارد.

اصل یکم قانون اساسی، داشتن مسکن متناسب با نیاز را حق هر فرد و خانواده ایرانی می‌داند و دولت موظف است با رعایت اولویت، برای آنها که نیازمندترند، به‌خصوص روستانشینان و کارگران، زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. اصل 43 قانون اساسی در بند 1 به تامین نیازهای اساسی؛ مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش‌وپرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه اشاره دارد.

اصل 44 قانون اساسی هم مالکیت‌ها را شمرده و در بخش مالکیت دولتی، زمین را جزو مالکیت‌های دولت دانسته و در اصل 45، آخرین بخش قانون اساسی، انفال و ثروت‌های عمومی از قبیل زمین‌های موات یا رهاشده را در اختیار حکومت اسلامی شمرده تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل کند. پس قانون اساسی در اصول متعدده‌ای از حقوق طبیعی مردم در داشتن مسکن و سرپناه یاد کرده و دولت را هم موظف و مکلف کرده تا از امکاناتی که به عنوان حاکم در اختیار دارد و عمده‌ترین آن زمین است، شرایط تهیه مسکن مناسب برای مردم را فراهم کند.

دوم: در کشور اراضی به دو بخش تقسیم می‌شود: اراضی که دارای مالکیت خصوصی هستند و در تصرف افراد است یا اراضی که مالک خصوصی ندارد، تحت عنوان انفال در مالکیت دولت است و برابر اصولی که در بخش یکم شمردم، باید به جهت تامین نیازهای مردم در اختیار آنها قرار بگیرد.

متاسفانه در ایران از ابتدای انقلاب، نهادهایی که برابر اصول قانون اساسی زمین در اختیارشان قرار می‌گیرد، رویه‌ای به‌کار می‌برند که اصول قانون‌اساسی و وظایف دولت را نادیده می‌گیرند و من از اینها به‌عنوان «مزاربان» یاد می‌کنم. مثل کسانی که بالای قبری نشسته‌اند و اجازه نمی‌دهند هیچ دخل و تصرفی در آن شود.

اگر به این اصول قانون اساسی نگاه کنیم؛ در هیچ شهری نمی‌توانیم افرادی را که بی‌سرپناه باشند ببینیم. علت آن هم به کانون‌های قدرت برمی‌گردد که خودشان بزرگ‌سرمایه‌دارند و اراضی در تملک و تصرف آنهاست. الان در کشور بیش از تعداد خانواده‌ها و خانوارها، ساختمان ساخته‌شده داریم و برابر آمار درصد بالایی از ساختمان‌های ساخته‌شده به عنوان سرمایه چه خصوصی، سرمایه نهادها و سازمان‌ها در تصرف آنهاست و هر روز با تصویب مقررات سختگیرانه و جلوگیری از اینکه انفال در اختیار مردم قرار بگیرد، باعث بالا رفتن قیمت املاک و ساختمان‌های خودشان می‌شوند و خیل انبوه بی‌سرپناهان، کارتن‌خواب‌ها و گورخواب‌ها هر روزه به جمعیت کشور اضافه می‌شود و به دوصورت باید به قضیه بندرعباس نگاه کرد: نخست اینکه، شهرداری بدون حکم قضائی وارد شده و نسبت به تخریب سرپناه یک زن اقدام کرده که خلاف قانون است.

شهردار، شورای شهر، ضابطان و مامورانی که عنوان ماموران رفع سدمعبر را دارند به لحاظ اینکه دستور قضائی نداشتند و بنا را تخریب کردند، مسئول هستند و تقصیرشان این است که باید از دادگاه حکم می‌گرفتند. به لحاظ اینکه داشتن مسکن حداقلی برابر اصولی که برشمردم، حق طبیعی هر فرد است.

باید از این پرونده این تجربه را کسب کنیم که بیاییم بعد از 40 سال نسبت به اجرای قانون اساسی حساسیت بیشتری داشته باشیم. نسبت به حقوق مردم و افرادی که در جامعه بلندگویی ندارند که حق‌شان را بگیرد، پیشقدم شویم. به عنوان جامعه روزنامه‌نگار و اهالی رسانه، هرازچندگاهی مطلبی درباره جمعیت نیازمند به حداقل‌های زندگی مثل مسکن، پوشاک، خوراک و امثالهم هستند منتشر کنیم. از طرفی امکاناتی که در اختیار سازمان‌های مختلف مثل مسکن و شهرسازی به عنوان متولی زمین، منابع طبیعی به عنوان متولی زمین‌های زراعی و شهرداری‌ها را از باب زمین‌هایی که برابر قانون در تعریف شهرداری‌ها می‌گنجد را مکلف کنیم.

 

 

 

امام، بسیج و جنگ نرم

 

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

 

سالگرد تشکیل بسیج مستضعفین توسط حضرت امام بهانه‌ای است تا به بعدی از مأموریت بسیج و توقع امام از آن بپردازیم. واژه «جنگ نرم» بعد از فتنه ۱۳۸۸ وارد ادبیات سیاسی ایرانیان شد و قبل از آن از مفاهیمی مانند «عملیات روانی» یا «تهاجم فرهنگی» و... استفاده می‌شد. اکنون که ۳۲ سال از آخرین پیام امام به مناسبت هفته بسیج می‌گذرد می‌توان از زاویه دیگری نیز به آن پیام نگریست. همگان می‌دانند حضرت امام چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه بعد از جنگ تحمیلی هیچ موقع خشونت و سلاح را توصیه نکردند.

سخت معتقد بودند اگر مردم همراه نباشند هیچ اقدامی به سرانجام پایدار نمی‌رسد. اما آنچه در این نوشتار به آن می‌پردازیم این است که حضرت امام بلافاصله بعد از اتمام «جنگ سخت» جنگ نرم را پیش‌بینی کرده بودند و آنچه دیگران در آیینه می‌بینند ایشان ۳۲ سال پیش در خشت خام می‌دیدند.

برای فهم اهمیت موضوع ذکر دو نکته نسبت به آخرین پیام امام برای سالگرد تشکیل بسیج ضروری است؛ اول اینکه دستور تشکیل بسیج دانشجو و طلبه (تن‌ها قشری از بسیج که امام بنیان گذاشت) از سوی ایشان بعد از فراغت از جنگ سخت و نظامی بود؛ بنابراین می‌توان گفت امام در چشم‌انداز آینده انقلاب اسلامی جنگی را می‌بینند که محور آن حوزه و دانشگاه است و نه نیروهای مسلح کشور.

دوم اینکه آنچه امام در آخرین پیام از دانشجویان و طلاب بسیجی مطالبه می‌کنند به کلی رنگ و بوی نظامی ندارد. امام در جنگ نرم از داخل جبهه خودی نیز غافل نبودند و از قضا در همین جا برای خود طلب مرگ کردند. تا سال ۷۹ و ۱۱ سال پس از پیام امام بسیج دانشجو و طلبه حق هیچ گونه فعالیت نرم درون دانشگاه را نداشتند.

فقط می‌توانستند به میدان تیر و مانور بیرون دانشگاه عزیمت نمایند. غفلت ۱۱ سال از محتوای پیام دوم آذر ۱۳۶۷ امام نابخشودنی است و دقیقاً در همین فضا بود که مقام معظم رهبری کسانی را که نمی‌گذارند دانشجویان ما سیاسی باشند لعنت کردند. مطالبات امام در آن پیام کارکرد نظامی ندارد.

آنچه امام می‌خواهند کاملاً منطبق بر جنگ نرم است که تا سال‌های اخیر قابل فهم نبود، زیرا بسیج را با لباس سیاسی نظامی و کلاشینکف می‌شناختند و تمام. مطالبات امام هم جنبه سلبی دارد و هم جنبه ایجابی. آمیزه‌ای از «ترویج نرم»، «هجوم نرم»، «مقاومت نرم» و «دفاع نرم» بود. نفوذی که از سال ۱۳۹۴ در کشور مطرح شد، حضرت امام آن روز درباره‌اش هشدار داده بودند و یکی از کارهای بسیج دانشجو و طلبه را مقابله با نفوذ اجانب در مراکزشان اعلام کردند (سلبی).

اما در بعد ایجابی نیز حل مسائل اعتقادی بسیجیان و ترسیم چارچوب‌های اسلام ناب محمدی (ص) را نیز به این دو مراکز واگذار کردند و پاسداری از استقلال ایران خصوصاً استقلال سیاسی را نیز به این دو مرکز سپردند که: «فرزندان بسیجی‌ام پاسدار اصول تغییرناپذیر نه شرقی و نه غربی باشند.»

تاریخ بعد از امام نشان می‌دهد که کانون مبارزه با انقلاب اسلامی و در عین حال کانون دفاع از انقلاب اسلامی در این دو مرکز بوده است. انحرافات اعتقادی از اسلام مدنظر امام (اسلام سیاسی یا اسلام ناب محمدی (ص)) از حوزه کم بیرون نزده و انقلاب اسلامی بارها با نفوذ اجانب در دانشگاه‌ها تا مرز بحران پیش رفته است.

نتیجه اینکه امام راحل برای فردای انقلاب اسلامی نگران دشمنان مسلح خارجی نبودند که نگران جنگ نرم بودند و مرتب نسبت به حفظ سلامت محیط دانشگاه‌ها و دانشسراها (تربیت معلم) هشدار می‌دادند و در خصوص حوزه نیز فرمودند: «استکبار وقتی از نابودی مطلق روحانیت مأیوس شد دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود. ارعاب و زور و دیگر خدعه و نفوذ در سال‌های اخیر که زور کارگر نشد و راه‌های نفوذ تقویت گردید» و معتقد بودند که اولویت فعلی آن‌ها خدعه و نفوذ است که از مقدس‌نماهای متحجر و بی شعور تا طرفداران اسلام امریکایی را دربرمی‌گیرد. اکنون و با رشد تکنولوژی‌های ارتباطی و اطلاعاتی جنگ نرم ابعاد پیچیده‌ای به خود گرفته است. از نفوذ تا ترویج لذت‌گرایی در این پیوستار قابل مشاهده است.آنچه در جنگ نرم آینده باید بیشتر نگران آن بود مقابله مدعیان دین با انقلاب اسلامی است، نه لیبرال‌ها و غربگراها. این جماعت کسانی هستند که امام درباره اسلافشان فرمودند: «در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله و تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود، بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس‌نمایی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید»

و این داستان جنگ نرمی است که مستقیماً بر استانداردهای غربی سوار نیست، اما پوسیدگی از درون را رهنمون می‌شود. آن میدانی که بسیجی باید در آن بایستد تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند همین نقطه است، این همان مدلی است که امیرالمؤمنین (ع) با آن عظمت را فشل کرد و همان هلهله «ابشرو بالجنه یا جندالله» صحنه کربلاست که حسین بن علی (ع) را به قربانگاه برد. جنگ نرم امروز درون دینی و درون خانگی است. جنگ فرهنگی غرب شکست خورده و بستر خود را عوض کرده است. یارگیری از درون خانه و تولید پیاده‌نظام، محور جنگ نرم امروز است.

 

 

 

 

گمشده در بی اطلاعی

 

رضا دهکی در ابتکار نوشت:

 

این که این روزگار عصر اطلاعات و ارتباطات است سخنی تکراری است. با این حال درک این زمانه گویا هنوز از سوی تیم‌های اطلاع‌رسانی چنان که باید و شاید شکل نگرفته است. عملکرد ضعیف در زمینه اطلاع‌رسانی در شرایط گوناگون نشان داده است که اهمیت اطلاع‌رسانی خوب و ارائه اطلاعات جامع، کافی، دقیق و مرجع‌سازی مطمئن چقدر از سوی روابط‌ عمومی‌ها و مشاوران اطلاع‌رسانی نهادهای گوناگون حاکمیتی مغفول مانده است. البته این ضعف تنها متوجه این طیف نیست و درک اهمیت فاز اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی در تصمیم‌گیری‌ها و رویدادهای گوناگون در بسیاری از مسئولان هم دیده نمی‌شود.

طرح‌ها و رویدادهای گوناگون در هر حوزه‌ای، اغلب نیازمند پیوست‌های فراحوزه‌ای هستند که بی توجهی به آن‌ها عواقب نامطلوبی دارد. چنان که به عنوان مثال طرح‌های صنعتی به پیوست‌های زیست‌محیطی و اجتماعی نیازمندند و برخی تصمیم‌گیری‌های اقتصادی باید پیوست امنیتی هم داشته باشند. به همین ترتیب قابل پیش‌بینی است که تقریبا هر طرح رویدادی در عصر اطلاعات و ارتباطات، نیازمند پیوست‌های اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی هم باشد.

مثال‌های فراوان و ریز و درشتی وجود دارد که نشان می‌دهد تصمیم‌گیری درباره اطلاع‌رسانی حتی درباره برخی طرح‌ها و رویدادهای با دربرگیری کلان ملی هم چندان حساب شده نیست. نمونه بارز آن در این روزها، موضوع مقابله با بیماری کووید19 یا همان کروناست که در طول حدودا 10 ماهی که از آغاز رسمی آن در ایران – و یک سالگی مطرح شدنش در جهان با تایید اولین نمونه در ووهان چین – می‌گذرد، هنوز ضعف‌های بسیاری دارد. فارغ از اطلاع‌رسانی‌های پراکنده، ضعیف و حتی گاه اشتباه و متناقض اولیه و تغییرات مراجع سخنگویی و اطلاع‌رسانی – ستاد ملی مبارزه با کرونا تازه کمتر از یک ماه است که به فکر تعیین سخنگو افتاده! – در آخرین نمونه که محدودیت‌های ویژه که از روز شنبه، اول آذر ماه شروع شده است نیز با حفره‌های اطلاعاتی فراوانی روبرو بود. مثلا اگر در جست‌وجوی اخباری درباره میزان جریمه خودروهای شخصی در بازه زمانی 9 شب تا 4 صبح باشید، به دو تعبیر 200 هزار تومان و 500 هزار تا یک میلیون تومان می‌رسید. یا درباره فعالیت تاکسی‌های اینترنتی در این بازه زمانی، هر چند اعلام شده که بلامانع است، اما هنوز سازوکار مشخصی برای احراز تاکسی اینترنتی بودن یک خودرو یا نحوه پیگیری و شکایت در صورت بروز خطا مطرح نشده است. در حالی که موضوع محدودیت‌ها یک هفته پیش از آغاز آن مطرح شد، اما تا اواخر هفته طول کشید تا سردرگمی کسب‌وکارهای گوناگون درباره این که مشمول تعطیلی می‌شوند یا نمی‌شوند تا حدی حل شود. فلسفه برخی از این تصمیمات هم برای بسیاری جای سوال دارد و مشخص نشده است. مثلا در شرایطی که شهرهای ایران غالبا فاقد زندگی شبانه هستند، محدودیت تردد در ساعت‌های 9 شب تا 4 صبح قرار است چگونه و چه میزان در کنترل بیماری موثر باشد؟ اگر چنان که مسئولان می‌گویند این تصمیم تلاشی برای کاهش دورهمی‌های مردم است، چرا پاسخی به این مساله که رفت و برگشت به/از دورهمی‌ها، به وسیله آژانس‌ها و تاکسی‌های اینترنتی – که فعالیت

مثال‌ها درباره موضوع کرونا و حتی موضوعات دیگر فراوانند. با این حال فراتر از این مصادیق باید این نکته را یادآوری کرد که آثار، عواقب و نتایج منفی ضعف اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی فراتر از سردرگمی جامعه در مواجهه با یک رویداد یا تصمیم است. اطلاع‌رسانی ضعیف، هم بستر انتشار شایعات را فراهم می‌کند و هم اعتماد عمومی را کاهش می‌دهد. در کنار این‌ها اگر موضوعی نیازمند همراهی جمعی مردم باشد، ارائه اطلاعات کافی به مردم، بر میزان این همراهی هم تاثیرگذار خواهد بود. در روزگار گستردگی کانال‌های ارتباطی، فراتر از اطلاع‌رسانی گسترده، اعتبار منبع اطلاعات هم مهم است که علی‌رغم تاکیدهای کلامی، هنوز اهمیتش برای بسیاری مکتوم به نظر می‌رسد. حتی ممکن است این عدم ارائه اطلاعات کافی و دقیق، برخی سوءاستفاده‌ها و وقوع جرم – چنان که درباره کلاهبرداری‌ها در طرح‌هایی مثل ثبت‌نام کارت سوخت و تعویض کارت ملی هم مطرح بود – را فراهم سازد.

 

 

 

 

از یک سوراخ 2 بار گزیده می‌شویم؟

 

محمدباقر ادیب در وطن‌امروز نوشت:

 

حسن روحانی و محمدجواد ظریف، هفته گذشته، با عجله، تلاش نمایانی برای قدیس‌سازی از بایدن و ایجاد این تلقی که اگر بایدن به برجام برگردد، مشکلات اقتصادی یکسره و یک‌شبه حل خواهد شد، انجام دادند. در حالی که هنوز خود بایدن هم نمی‌داند درباره ایران چکار می‌خواهد بکند، روحانی و ظریف طوری حرف می‌زنند که گویی جلوتر از خود آنها می‌دانند سیاست دولت بعدی آمریکا چیست یا شاید هم در حال ایجاد این تلقی هستند که این خود آنها هستند که در پس پرده، درباره تعیین سیاست در موضوع ایران، به بایدن مشورت می‌دهند.

این رفتار هیجان‌زده، عجولانه و کمی به اصطلاح «تابلو»، این تلقی را ایجاد می‌کند که روحانی و ظریف در موضوع برجام روابطی پنهان با دولت بایدن برقرار کرده‌اند- آنچنان که نیویورک‌تایمز به نکاتی در این باره اشاره کرد و البته به سرعت از جانب وزارت امور خارجه تکذیب شد- و در خفا در حال گفت‌وگو درباره چیزی هستند که بشدت از آن منع شده‌اند. این همان روندی است که در مذاکرات برجام هم مشاهده شد و نهایتا منجر به توافقی شد که در اصل پس پرده مذاکره شده بود و نظام در نهایت بیش از چند درصد نتوانست آن را تصحیح کند. علاوه بر این، رفتار روحانی و ظریف طوری است که به‌سادگی می‌توان فرض کرد آنها در تبدیل کردن برجام به مساله اول کشور و آغاز دیالوگ با دولت بایدن، منفعت شخصی دارند. اینکه آن منفعت چیست، امری است که باید در آن تامل کرد.

در درجه اول، واضح است حسن روحانی تصور می‌کند گریزگاهی برای پوشاندن ناکارآمدی فاجعه‌بار خود در حوزه اقتصادی پیدا کرده است. برای دولتی که دلار را 3 هزار تومان تحویل گرفته و 30 هزار تومان تحویل می‌دهد، بی‌گمان نعمتی است که برای مدتی -ولو کوتاه- توجه جامعه را از فاجعه‌ای که آفریده، منحرف کرده و به نقطه‌ای موهوم خیره کند. دولت بسیار مایل است بگوید اوضاع خوب بود تا اینکه ترامپ از راه رسید و همه چیز را خراب کرد.

اما حقیقت این است که ترامپ کاری جز ادامه راه اوباما و بایدن ـ و تمدید تحریم‌هایی که آنها اعمال کرده بودند ـ نکرد. تحریم‌های آیسا و سزار در دوره اوباما اعمال شد؛ در دوره اوباما بود که معلوم شد تحریم‌های اقتصادی از جمله تحریم دلار با عناوین غیرهسته‌ای اساسا تعلیق نشده، در دوران اوباما بود که اعمال همان تحریم‌های تعلیق شده در برجام با عناوین غیرهسته‌ای آغاز شد، در دوران اوباما بود که انتفاع اقتصادی ایران از برجام به FATF مشروط شد، در دوران اوباما بود که داعش به وجود آمد و در دوران اوباما بود که دانشمندان هسته‌ای ایران ترور شدند.

حالا هم روحانی و ظریف می‌توانند چشم‌های خود را ببندند و حقیقت را نبینند اما دود این تغافل مستقیما به چشم مردمی خواهد رفت که ناگهان ظرف چند ماه خواهند دید بایدن از حیث تداوم تحریم و فشار، اساسا تفاوت چندانی با ترامپ ندارد.

اساسا آنچه از دولت اوباما- بایدن دیدیم جز این نبود که روی کاغذ توافق بکنند، با عاملیت روحانی و ظریف جامعه ایران را شرطی کنند، بعد اجرای تعهدات‌شان در توافق را به بهانه‌های مختلف گروگان بگیرند و از نظام امتیازهای بیشتر -و اضافی- بخواهند. هیچ دلیلی وجود ندارد که این رویه اصلاح شده باشد و بلکه برعکس با توجه به اینکه اعضای تیم بایدن آشکارا گفته می‌خواهد از دستاوردهای سیاست فشار حداکثری ترامپ استفاده کند، قطعی است که این روند با شدت بیشتری علیه ایران تداوم خواهد یافت. این یک اصل مهم است که دولت روحانی باید تکلیف خود را روشن کند و آشکارا تمایلی به این کار ندارد.

نکته بسیار مهم دیگر این است که روحانی و ظریف در مقام حرف می‌گویند به دنبال رفع تحریم‌ها هستند اما در عمل، تلاشی برای وادار کردن آمریکا به لغو تحریم‌ها از سوی آنها مشاهده نمی‌شود. اگر خوش‌بین باشیم ـ ساده ولی نه ـ طراحی مشکوک روحانی و ظریف این است که تجربه زیسته برجام را یک بار دیگر تکرار کرده و صرف تعهد کاغذی آمریکا را به معنای لغو تحریم تفسیر کنند و بعد هم که تحریم لغو نشد و همه دیدند در عمل چیزی تغییر نکرده، یا تقصیر را گردن انقلابیون در داخل بیندازند یا به دنبال برجام‌های بعدی بدوند و نتیجه را به آن مشروط کنند.

برجام نشان داد در عمل مکانیسمی برای لغو تحریم نیست بلکه زیرساختی است برای گرفتن اهرم هسته‌ای از دست ایران و اعمال تحریم‌های جدید، آن هم در حالی که امکان نشان دادن واکنش هسته‌ای از ایران گرفته شده است. تجربه یک دهه گذشته نشان می‌دهد اگر لغو واقعی تحریم و کاهش فشارها یک راه داشته باشد، این است که ایران اهرم‌های قدرت خود را توسعه داده و فشارهای طرف مقابل را هزینه‌مند کند.

لااقل در ۲ مقطع در حدود یک دهه و نیم گذشته، یکی از 84 تا 87 و دیگری از اردیبهشت تا انتهای پاییز 98 وقتی ایران نشان داد می‌تواند فشارهای غرب را هزینه‌مند کند، به نتیجه واقعی که تعدیل پروژه فشار و بهبود اساسی پیشنهادهای آمریکا و اروپا در حوزه اقتصادی بود، بسیار نزدیک شد اما در هر دو، اول بار با فتنه 88 و در دومی با راه افتادن آشوب آبان بر اثر تصمیم بنزینی حسن روحانی، این فرصت‌ها از دست رفت.

اکنون بار دیگر در مقطعی مشابه قرار داریم. یک تصمیم درست و شجاعانه که اهرم‌های هسته‌ای و امنیتی ایران را احیا کند می‌تواند به تغییر اساسی محاسبات بایدن منجر شود و در غیر این صورت، بایدن، همان ترامپ خواهد بود که قرائت خاص خود از سیاست فشار را اجرا خواهد کرد در خفا به روحانی و ظریف خواهد خندید، همان‌طور که جان کری و وندی شرمن خندیدند و این خنده را در خاطرات‌شان یادآوری و ثبت کردند.

البته روحانی و ظریف هر چه کنند نمی‌توانند این حقیقت را پنهان کنند که دولت آنها در ایران رو به زوال است و هیچ طرف خارجی قاعدتا به دولتی دل نمی‌بندد که هم زمان زیادی بر سر کار نیست، هم کارنامه درخشانی نداشته و محبوبیتی ندارد و هم تقریبا قطعی است که پس از پایان کار، مخالفانش بر سر کار خواهند آمد. البته شاید دولت بایدن تصمیم بگیرد به هر قیمت به غرب‌گرایان در ایران کمک کرده و آنها را یک بار دیگر به کشور تحمیل کند اما حتی اگر این تصمیم را گرفته باشد باید توجه کند که نشان دادن تعلق خاطر شدید به یک جریان خاص در ایران، دلیلی موجه برای کنار گذاشته شدن آن جریان از صحنه نیز ایجاد خواهد کرد.

هیجان‌زدگی روحانی و ظریف حتی منطق مذاکراتی هم ندارد. شرطی‌سازی جامعه در حالی که هنوز تکلیف هیچ چیز روشن نیست، می‌تواند طرف مقابل را به این نتیجه برساند که دولت در ایران بشدت نیازمند یک توافق است که چنین به مردم خود آدرس غلط می‌دهد و در این صورت محتمل‌ترین اتفاقی که رخ خواهد داد، این است که برای تحقق همان چیزی که روحانی و ظریف آرزومند آن هستند یعنی بازگشت شکلی به برجام، شرط‌های عجیب و غریب خواهد گذاشت و امتیازهای اضافی خواهد خواست. جالب است که این اتفاق خیلی طول نکشید و تونی بلینکن گزینه اول بایدن برای وزارت خارجه همین دیروز اعلام کرد برای بازگشت به برجام باید ایران در حوزه موشکی امتیاز بدهد.

ظریف اگر مذاکره‌کننده قابلی بود حداقل باید این مقدار می‌فهمید که عملیات شرطی‌سازی با نیازمند نشان دادن کشور، مذاکرات را از محتوا تهی می‌کند و با هیجانی کردن وضعیت جامعه، طرف مقابل را به این نتیجه می‌رساند که حالا که فشار اجتماعی روی تصمیم‌گیرندگان هست، می‌تواند امتیازهای کمتری بدهد و امتیازهای بیشتری بخواهد. جالب است که این اتفاقات عینا همین 5 سال پیش رخ داده و برای کشوری به عظمت ایران ناپسند خواهد بود اگر فقط طی 5 سال از یک سوراخ ۲ بار گزیده شود.

البته نکته جالب این است که جامعه ایرانی پس از پیروزی بایدن چندان هم شرطی نشد. فاجعه اقتصادی‌ای که دولت روحانی آفریده آنچنان بزرگ است که جامعه به وعده‌های سیاست خارجی او نیز دیگر هیچ اعتمادی ندارد و بلکه برعکس بخوبی درک می‌کند حتی برای یک گشایش در عرصه سیاست خارجی باید کسانی بر سر کار بیایند که حداقلی از اعتبار در داخل و خارج برای‌شان باقی مانده باشد.

البته پیداست که روحانی و ظریف کوتاه نخواهند آمد و اگر چنین باشد باید خود را برای پذیرش تبعات آن هم آماده کنند. نظام جمهوری اسلامی در مقابل دولت ترامپ، پشت‌سر دولت روحانی ایستاد و اجازه نداد این دولت ساقط یا استیضاح شود.

حال اگر قرار باشد همین دولت با بایدن زد و بند کند و علیه سیاست‌های نظام به‌پا خیزد، طبعا باید با آن معامله‌ای متفاوت از گذشته کرد. نویسنده این سطور تصور می‌کند همچنان تیم روحانی-ظریف به یک توافق پشت‌پرده با آمریکا و غافلگیر کردن نظام فکر می‌کند. از دید آنها نتیجه این توافق این خواهد بود که بایدن یک‌شبه به برجام بازمی‌گردد و در این صورت نظام برای اینکه این بازگشت واقعا فایده‌ای داشته باشد، چاره‌ای جز مذاکره نخواهد داشت.

در واقع دروغی بزرگ‌تر از آنچه محمدجواد ظریف 4 روز قبل به روزنامه ایران گفت و در آن مدعی شد «اساسا نیازی به مذاکره نیست» وجود ندارد. دولت می‌خواهد بدون لغو تحریم و صرفا با هدف باز کردن دست آمریکا در انتخابات ایران، مذاکره را به کشور تحمیل کند. روا نیست ظرف 5 سال از یک سوراخ ۲ بار- و در دومین بار شدیدتر- گزیده شویم.

منبع: مشرق

ارسال نظرات