روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
حضور وزیر امور خارجه در جلسه دیروز مجلس همراه با حاشیههایی بوده است. از توهینهایی که به محمدجواد ظریف شده تا انتقاداتی که برخی نمایندگان بر دستگاه دیپلماسی وارد کردند. به نظر میرسد کلیت برخی ادعاها و انتقادات نمایندگان از وزیر خارجه ناظر بر فهم این مسأله است که آیا دستگاه دیپلماسی و شخص وزیر خارجه سیاستگذار در حوزه سیاست خارجی است یا مجری؟ آنها که اطلاعی از ساختار حقوقی و حقیقی تصمیمسازیها در عرصه سیاست خارجی و بخصوص موارد و موضوعات مهم دارند، میدانند که مسائل مهم این حوزه ابتدا در شورای عالی امنیت ملی بحث و بررسی میشود که اعضای آن از جمله رؤسای سه قوه مشخص است.
نکته مهم دیگر اینکه سیاستگذاریها در شورای عالی امنیت ملی وقتی به تصویب میرسد برای اجرایی شدن باید به تأیید رهبری انقلاب برسد و در حقیقت تا این تأیید حاصل نشود، سیاستها وارد مرحله اجرایی نمیشود. بنا بر این تصمیمگیری درباره موضوعات مهمی همچون امضای برجام یا خروج از آن یا سیاستهای منطقهای موضوعاتی نیستند که وزارت خارجه به صورت مستقل خودش تصمیم بگیرد و خودش هم اجرا کند. البته که وزارت خارجه با بحثهای کارشناسی خود زمینه اجرای سیاستها را تنظیم و تسهیل میکند.
نکته دیگری که شنیدم برخی نمایندگان خیلی روی آن مانور دادند و البته ادعا کردند ترسیم یک دو گانه سازی درباره دیپلماسی و مقاومت یا «سلیمانی- ظریف» بوده و وزیر خارجه را متهم کردهاند که شجاعت و درایت شهید سلیمانی را نداشته یا راه متفاوتی را پیموده است. در این باب توضیح این نکته ضروری است که اساساً وظایف وزارت خارجه با سپاه قدس و در کل سپاه پاسداران متفاوت است. با این وجود آقای ظریف و شهید سلیمانی هم به لحاظ عاطفی و هم فکری بسیار به هم نزدیک بودند.
ما مرحوم شهید سلیمانی را مرتب در وزارت خارجه میدیدیم که برای هماهنگی و همفکری با آقای ظریف به وزارت خارجه میآمدند. منتقدان یا از این روابط اطلاع ندارند یا تصور میکنند با چنین ادعاهایی میتوانند به ظریف ضربه بزنند حال آنکه اتفاقاً هنر هر دو بزرگوار یاد شده همین بود که بخش سیاسی و نظامی را بخوبی در مورادی که لازم بود هماهنگ میکردند و این هماهنگیها هم عمدتاً در خود شورای عالی امنیت ملی انجام میشد. به طور مشخص همکاریهای این دو بخش درخصوص تحولات منطقه و براساس سیاست گذاریهای نظام در لبنان، حمایت از فلسطین، سوریه، عراق و یمن مشهود و محسوس بود و اگر نبود این هماهنگی، نظام جمهوری اسلامی ایران حتماً در موارد یاد شده به موفقیتهای بدست آمده نمیرسید.
بنابراین منتقدان اطلاعات خود را تکمیل کنند و بدانند که موفقیتهای منطقهای ما مرهون تلاشها و هماهنگیها، شجاعت و درایت ظریف و سلیمانی است. این نکتهای که آقای ظریف در صحن مجلس اشاره کردند که روابط و هماهنگی او با شهید سلیمانی را منتقدان باید از آنهایی بپرسند که با شهید سلیمانی و سید حسن نصرالله دم خور هستند، نکته بجا و دقیقی است.
رهبری انقلاب پیش از این هم درباره ظریف و هم درباره دیپلماتها اظهار نظر کردهاند و بنده هم اطلاع دارم که ایشان نگاه ویژهای به آقای ظریف دارند و او را یک کارشناس و خبره در حوزه سیاست خارجی میدانند که همه تلاشش در مسیر تحقق منافع ملی است.
در نهایت اینکه اگر چه انتقاد حق نمایندگان مجلس است اما شایستهتر بود که ملاحظه جایگاه وزارت خارجه را هم میکردند. ظریف همین چند روز پیش در جلسه شورای امنیت، دفاع قاطعی از منافع ایران کرد که بازتاب گستردهای هم در سطح جهان داشت. حال به فاصله چند روز چنین مواجههای با رئیس دستگاه دیپلماسی بدون توجه به تبعات بینالمللی آن چندان زیبنده نبود.
مقوله جمعیت از موضوعات استراتژیک هر کشوری است و اگر وضعیت کیفی و کمی جمعیت مطلوب نباشد، آن کشور با مشکلاتی بسیار جدی در زمینه تولید، صنعت، بهداشت و درمان و... روبهرو خواهد شد.
ایران به لطف زاد و ولد مطلوب در دهه 60 در حال حاضر در پنجره جمعیتی قرار دارد. پنجره جمعیتی یا فرصت جمعیتی دورهای است که بیش از دو سوم (حدود 70 درصد) جمعیت یک کشور در سن کار قرار داشته باشند. افراد در سن کار میتوانند در تولید و صنعت کشور و بخشهای مختلف خدماتی فعالیت کنند، حق بیمه پرداخت کنند تا علاوه بر پویایی و پیشرفت کشور، از اشخاصی که قادر به انجام کار نیستند، همچون کودکان و سالمندان در زمینه هزینههای سلامت، آموزش، پرداخت حقوق بازنشستگی و... حمایت و پشتیبانی کنند.
طبق آمار رسمی بانک جهانی، سال 1390 تقریباً 7 درصد جمعیت کشور را سالمندان تشکیل میدادند که این رقم در سال 1400 به 10 درصد میرسد و در سال 1430 یک سوم (32 درصد) جمعیت کشور را سالمندان تشکیل خواهند داد. همانطور که در نمودار یک نیز مشخص است، آهنگ رشد جمعیت سالمند در ایران بسیار بالاست و با توجه به آثار آن، چنین موضوعی نگرانکننده به نظر میرسد.
سال 2017 سازمان ملل متحد جمعیت ایران در سال 1430 را با فرض سناریوی رشد متوسط باروری در کشورمان، حدود 94 میلیون نفر1 برآورد کرده است که با احتساب یک سوم جمعیت پیر، 28 میلیون نفر از جمعیت ایران را در آن سال سالمندان تشکیل خواهند داد.
افزایش جمعیت سالمند در کشور، مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به طور جدی افزایش خواهد داد که در مجالی دیگر به صورت مفصل این آثار بد و مهلک را بیان خواهم کرد اما در یادداشت حاضر به توضیح یک مشکل ناشی از پیری جمعیت میپردازم.
طبق آمار سال 95، در ایران به ازای هر فرد سالمند تقریباً 8 نیروی کار وجود داشته است که با توجه به نمودار یک، این عدد در سال 1400 به حدود 7 نیروی کار در برابر یک فرد سالمند میرسد. این روند کاهشی است تا جایی که در سال 1430 به ازای هر فرد سالمند، تنها 2 نیروی کار وجود خواهد داشت.2 در حال حاضر حتی با وجود اینکه تقریباً 70 درصد جمعیت کشور در سن کار قرار دارند و به ازای هر فرد سالمند بین 7تا 8 نیروی کار وجود دارد و اغلب آنها حق بیمه پرداخت میکنند، صندوقهای بازنشستگی کشوری در تأمین حقوق بازنشستگی سالمندان دچار مشکلات عدیده مالی هستند.
مشکلات مالی صندوقهای بازنشستگی، هنگامی که فقط نیمی (52 درصد) از جمعیت کشور نیروی کار محسوب میشوند و به ازای هر فرد سالمند تنها 2 نیروی کار وجود دارد، بسیار بیشتر خواهد شد.
خلاصه! در حال حاضر ایران در پنجره و فرصت جمعیتی قرار دارد و کمتر از یک دهه فرصت باقی است تا از این پتانسیل عظیم در جهت پیشرفت کشور در همه زمینهها سود ببرد اما از طرفی روند کاهشی نرخ باروری و افزایش چشمگیر تعداد سالمندان بسیار نگرانکننده است و پیشبینیها حاکی از آن است که ایران در آیندهای نه چندان دور (سال 1430) دچار بحران پیری جمعیت خواهد شد.
اما روزنامه شرق مدتی قبل یادداشتی از محمد میرزایی تحت عنوان «سالخوردگی جمعیت عیب نیست!»3 منتشر کرد که بسیار محل تأمل است.
حداقل انتظار از اساتید و دانشگاهیان آن است که پیرامون مسائل مهم و استراتژیک کشور، به دور از هیاهوی رسانهای و به صورت علمی صحبت کنند، تحلیل خوبی از وضعیت فعلی آن مساله و موضوع ارائه دهند و برای حل مشکل راهکار دقیق علمی پیشنهاد کنند.
اما در یادداشت مذکور، نویسنده بدون رعایت اصول دانشگاهی و تحلیل علمی و حتی بدون وفاداری صحیح به عنوان یادداشت، با عباراتی دون شأن مقام یک استاد دانشگاه، به کسانی که دلسوزانه میگویند نرخ باروری باید در کشور افزایش پیدا کند تا کشور دچار سالمندی نشود یا خسارات ناشی از آن به حداقل برسد، حمله میکند.
مساله جمعیت یک موضوع ملی است. پس سعی نشود جمعیت دستاویزی برای تسویهحساب جناحی قرار گیرد و افرادی که در حوزه جمعیت، دلسوزانه و به دور از موهومات ذهنی حرفهای کارشناسی میزنند، تخریب شوند و مشتی غوغاگر نامیده شوند.
واقعیت این است که سرعت رشد جمعیت سالمندان در ایران بسیار بالاست، ضمن اینکه نرخ فرزندآوری نیز روندی کاهشی دارد.
در نمودار 2 کاملاً مشخص است ایران سریعترین برنامه کاهش نرخ فرزندآوری در جهان را اجرا کرده است، آن هم تنها در 10 سال، در صورتی که در کشوری مثل انگلستان برنامه کاهش نرخ فرزندآوری 95 سال به طول انجامیده است.
در حال حاضر نرخ فرزندآوری در ایران 8/1 است که این عدد زیر خط جانشینی است. امری که در افزایش جمعیت سالمند تأثیر مستقیم و جدی دارد.
بنابراین استفاده مکرر از عباراتی همچون: «پدیدهای تا بدینسان طبیعی»، «پدیدهای کاملا طبیعی» و «اتفاقی کاملا طبیعی» برای عادی نشان دادن آهنگ سالمندی در ایران با آمار و ارقام و واقعیت موجود همخوانی ندارد. اینکه ادعا شود همه کشورهای جهان ساختار سنی سالخورده خواهند داشت و این اتفاقی کاملاً طبیعی است، خلاف واقعیت است، زیرا در واقعیت شاهدیم اغلب کشورهایی که با مشکل پیری جمعیت روبهرو هستند، مدام به دنبال راهی برای فرار از این وضعیت میگردند ولی هنوز در این راه توفیق قابل توجهی کسب نکردهاند.
ارائه راهحل تأملبرانگیز انتظار برای مرگ دهه شصتیها و خروج آنان از ساختار جمعیت کشور برای رفع بحران پیری جمعیت کشور، نه به یک راه حل منطقی شبیه است و نه حتی جملهای است که بتوان در خیالات تصور کرد چنین عباراتی از زبان یک فرد دانشگاهی صادر شده است!
توقع دین، ملک و ملت از نخبگان آن است که وقتی یک مشکل و معضل شناسایی شد، با ارائه راهکار درست و منطقی باعث شوند آن مشکل از سر کشور رفع شود، نه آنکه مشکل را انکار کنند و آن را طبیعی بخوانند!
برخی ظریف را امیرکبیر میخوانند و عدهای دیگر او را با سنجه مصدق میسنجند. در سوی دیگر میدان اما، هر نسبت ناروایی را درمورد او روا میدانند. ولی واقعیت آن است که ظریف نه در سطح امیرکبیر و محمد مصدق تعریف میشود و نه آنچه دشمنانش علیه او میگویند صحیح است.
ظریف بیش از هر چیز دیپلماتی متعلق به ساختار جمهوری اسلامی ایران است که با همه فراز و فرودهای حاکمیتی از این جنس قابل تحلیل و ارزیابی است. البته که از سال 1392 به این سو آرامآرام میرود تا علاوه بر وجه دیپلماتیک، به کنشگری در عرصه سیاست داخلی نیز بدل شود.
موضوع این نوشتار اما ظریف و مسائل او نیست؛ که این مسئله فرصتی و مجالی دیگر میخواهد. پرسش اصلی نوشتار پیش رو نحوه مواجهه مجلسنشینان با وزیر دیپلمات دولت روحانی است. مواجههای که بیش از هر چیز حکایت از آن داشت که زخمی کهنه سر باز کرده و در بر همان پاشنه سابق میچرخد. گویی تازه به بهارستان رسیدهها نمیدانند که ظریف در عرصه بینالمللی مهمترین شخصیت سیاسی کشور لقب گرفته است.
راهیافتگان به مجلس یازدهم که بسیاری از آنها سابقه نشستن بر این کرسیها را هم ندارند، حضور ظریف در مجلس را به مثابه فرصتی یافتند تا پنجه در پنجه دولت مستقر بیندازند و از همین حالا نشان دهند که دولت روحانی یک سال پایانی بسیار سخت در برابر دارد. آنها بیتوجه به تجربههای از سر گذرانده جمهوری اسلامی دستکم از سال 1392 به این سو، نقطه عزیمت حمله به ظریف را از همان مختصاتی آغاز کردند که در تمام این سالها در مقام کنشگران سیاسی با کارکرد داخلی ـ جهت حفظ عقبه وفادار ـ داشتهاند.
پنجه افکندن مجلسیان با ظریف در روز گذشته، تا حدود زیادی نسبت میان دولت و مجلس در یک سال آینده ـ و حتی سالهای آتی ـ را مشخص کرد. به دیگر بیان، اهالی بهارستان روز گذشته نشان دادند که در مقام نمایندگان مهمترین رکن دموکراتیک حکومتها، هیچ تفاوتی با یک فعال سیاسی ندارند. آنها ثابت کردند که برای حمله به ظریف حتی احساس نیاز به مطالعه رویدادها و اتفاقات سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در همین چند سال اخیر را هم نمیکنند.
تردیدی نیست که از ظریف یا هر یک از اعضای کابینه روحانی و به طور کلی هر کنشگر سیاسی میتوان و شاید باید انتقاد کرد. اما مسئله بر سر چگونگی انتقاد، صحت نقدها، خاستگاه آنها و اراده نهفته در آن است. اینکه این نقدها تا چه میزان با هدف اصیل و شریف صورت میگیرد و بنا دارد تا چه حدی به روند امور کمک کرده و زمینه را برای پیشبرد اهداف کلان کشور مهیا کند.
مولفههایی که روز گذشته اهالی صحن سبز نشان دادند هیچ یک از آنها را ندارند. درحقیقت اقدام آنها تنها واجد دو ویژگی بود. نخست عقدهگشایی در برابر جریان رقیب که تا انتخابات اخیر، همواره آنها را شکست داده بود و دو دیگر، آنکه خط و نشانی برای دولت بکشند و به تعبیری گربه دولت را در حجله مجلس ذبح کنند.
این دو ویژگی به خوبی نشان میدهد که هدفگذاری و مسیریابی راهیافتگان به مجلس، هر سمت و سویی را که نشان دهد به راه فلاح و توسعه و پیشرفت نخواهد رفت. چه اینکه اساسا نمیتوان با قهر و کینه و عداوت، توسعهمحور و پیشرفتجو بود. بد نیست این گروه از شکستخوردگان دیروز و ظفرمندان امروز، نگاهی به پایگاه رای خود نیز داشته باشند تا متوجه شوند نمایندگان چند درصد از آحاد جامعه هستند.
آیا این پول داغ است که هم اکنون در دست مردم است؟ یکی از موضوعات اساسی که در شرایط فعلی ذهن افراد جامعه را به خود درگیر کرده است آن است که با نقدینگی خود چه کاری می توانند انجام دهند تا از کاهش ارزش آن در آینده جلوگیری شود؟ اما سوالی که در ابتدا باید به آن پاسخ داد آن است که آیا کاهش ارزش پول و افزایش سطح عمومی قیمت ها که موجب داغ شدن پول دست مردم می شود تنها ناشی از عوامل اقتصادی است یا این که بخشی از آن مربوط به انتظارات غیر دقیق مردم است؟ در واقع اقتصاد ایران در شرایط کنونی در وضعیتی قرار گرفته که مردم شاهد تلاطم های شدید در بازارهای سکه و ارز و روند صعودی سوال برانگیز در بازار سرمایه هستند و از سوی دیگر دچار ابهام جدی در پیش بینی روندهای آینده این بازارها هستند که عدم انتشار آمار رسمی متناوب از سوی بانک مرکزی به ابهامات در این خصوص دامن زده است. در واقع یکی از ارکان ایجاد کننده تورم در اقتصاد کشور ما معمولاً رشد پایه پولی است اما انتشار آمار گاه به گاه و آن هم به طور غیر رسمی از سوی مقامات بانک مرکزی طی ماه های اخیر، این ابهام را در ذهن تحلیل گران ممکن است به وجود آورد که آمار افزایش پایه پولی ممکن است بیش از آن چیزی باشد که توسط این مقامات اعلام می شود و همین موضوع می تواند به شکل گیری انتظارات تورمی در آحاد مردم منجر شود.
در واقع یکی از متغیرهای کلیدی اثرگذار بر اقتصاد، انتظارات مردم است که چنان چه به درستی شکل نگیرد حتی ممکن است از بروز آثار مثبت سیاست های اجرا شده توسط مقامات پولی جلوگیری کند یا در شرایط خوش بینانه آن ها را تقلیل دهد. در باره این موضوع، باید اذعان کرد که در شرایط فعلی، یکی از اقدامات مثبتی که به تازگی از سوی بانک مرکزی به منظور کنترل کسری بودجه در حال انجام است آن است که بخشی از کسری بودجه دولت از مسیر غیر تورم زا در حال تأمین است و آن فروش هفته ای 5 هزار میلیارد تومان اوراق قرضه دولت به بانک ها و مؤسسات مالی غیر بانکی است.
کاری که در دوره های قبلی و حتی در شرایط حاد بودجه ای دولت، به این شکل انجام نمی شده است. به هر حال این سیاست چنان چه به درستی و به صورت پایدار اجرا شود قطعاً اثرات مثبت خود را بر اقتصاد کشور از طریق کنترل تورم خواهد گذاشت ولی اگر انتظارات تورمی مردم اصلاح نشود و همچنان پول نقد خود را یک دارایی داغ بدانند که ارزش آن روز به روز در حال کاهش است، بخش زیادی از اثرات مثبت این سیاست پولی خنثی خواهد شد.به منظور کنترل انتظارات تورمی و هدایت آن در مسیر اهداف سیاست گذاران پولی، باید اطلاع رسانی دقیق و به موقع از سیاست های اجرا شده توسط بانک مرکزی در اختیار مردم و تحلیل گران قرار گیرد. به طور مثال باید مشخص شود در شرایط کنونی که دولت به شدت کسری بودجه دارد، چه بخشی از این کسری از طریق استقراض از بانک مرکزی (مطابق با رویه معمول همه دولت ها) و چه بخشی از آن از مسیر فروش اوراق قرضه به بانک ها و دیگر مؤسسات مالی (یا همان عملیات بازار باز) در حال تأمین است.
اگر تحلیل گران و آحاد مردم به این درک برسند که بانک مرکزی در حال اصلاح رویه های پیشین دولت های فعلی و قبلی است و قصد دارد با اصلاح روند فعلی فروش اوراق قرضه دولت به نهادهای مالی، رویه ای پایدار برای تأمین کسری بودجه دولت ایجاد کند، آن گاه فرض تورم زا بودن سیاست های پولی در حال اجرا توسط بانک مرکزی در اذهان کم رنگ تر می شود و خود میتواند عامل کلیدی در اصلاح انتظارات مردم از آینده شود.
اصلاح انتظارات و همگرا شدن آن با اهداف سیاست گذار یکی از عوامل کلیدی در مؤثر واقع شدن به موقع سیاست ها و جلوگیری از بروز بحران در دوره های بعدی است.
شکل گیری انتظارات تورمی واقع بینانه نیازمند پرهیز از تصمیم گیری های یک شبه و صلاحدیدی از سوی مقامات پولی است زیرا اولاً اثرگذاری سیاست های پولی برخلاف سیاست های مالی بر اقتصاد بسیار سریع است و دوماً بازار به شدت به تصمیم سازی های پولی حساس است و اثرات منفی این دست سیاست ها به دفعات در دوره های مختلف نشان داده شده است. یک تصمیم گیری غافلگیرانه می تواند واکنش بازار را برانگیزد و چنان چه شکل گیری انتظارات به دست دلالان و سفته بازان بیفتد، مانعی بزرگ در مسیر تحقق اهداف سیاست های اصلاحی پولی بانک مرکزی شکل می گیرد.
در واقع کاری که سیاست گذار باید انجام دهد خارج کردن کنترل از دست دلالان در بازارهایی است که می تواند اثرات کلیدی بر سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات بگذارد و این مهم می تواند از طریق سیاست های پولی مبتنی بر قاعده (و نه مبتنی بر صلاحدید) و همچنین ارائه آمار دقیق و به موقع از سیاست های اجرایی توسط مقامات پولی از طریق پایگاه های رسمی اتفاق بیفتد. البته این موضوع به معنای انکار اثرات شوک های برون زا بر اقتصاد ایران که بخشی از آن به تغییر مناسبات سیاسی کشورمان در جهان و بخشی از آن به بحران های غیر قابل پیش بینی (مانند بحران کرونا) مربوط می شود نیست. بلکه به مفهوم آن است که شاید بتوان قسمتی از انتظارات تورمی غیر واقع بینانه ایجاد شده را که ناشی از عوامل داخلی است، برطرف کرد و از شدت گرفتن تورم در ماه های آینده جلوگیری کرد.
سوال از رئیسجمهور حق نمایندگان است و مانعی ندارد. امضاهای جمعآوری شده به این منظور هم در ادامه نامه 12 رئیس کمیسیونهاست. آنها میخواهند بگویند همه اشکالات کشور ناشی از تصمیماتی است که به آقای رئیسجمهور مربوط میشود، درحالی که غفلت کردهاند از اینکه یک دشمن غدار، با نهایت ظرفیتهایش با ما دشمنی میکند که ایالاتمتحده است. به نظرم فراموش کردن ایالات متحده، فراموش کردن دشمنیهای ترامپ، فراموش کردن دشمنیهای صهیونیستها و اقداماتشان، که دائما به کشور ما ضربه میزنند، فراموش کردن این تهدیدات و متوجه کردن اینکه این اشکالات ناشی از تصمیمات آقای رئیسجمهور است یک خطای نابخشودنی است. یا متوجه نیستند یا متوجه هستند و خودشان را به ناآگاهی زدهاند. ریشه اصلی اشکالاتی هم که در کشور وجود دارد، دشمنیهای قدرتهای جهانی است و آن را متوجه تصمیمات داخل دولت کردن، اشتباه است. شغل کسانی که خواهان استیضاح رئیسجمهور هستند، همین است. در کشورهایی که تمرین دموکراسی بیشتر از ما دارند وقتی رقبا با هم رقابت میکنند انتخابات که تمام میشود، یکی رئیس میشود و دیگران به او تبریک میگویند و میروند تا دور بعد انتخابات که رقابت کنند. اما در کشور ما رئیسجمهور منتخب بعد از اینکه رای آورد مثل آقای روحانی رقبا رهایش نمیکنند و تا پایان دوره مسئولیتش لاینقطع ضربه میزنند تا او را از کارآمدی بیندازند. اینها رقبای فکری آقای روحانی بودند.
آقای روحانی یک شخصیت معتدل است و مخالفینش شخصیتهای اصولگرا هستند و از بعد انتخابات تاکنون یک لحظه هم او را رها نکرده و راحت نگذاشتهاند و به طور مرتب به او تا الان ضربه زدهاند، لذا به نظرم این بخشی از همان ادامه رفتارهایی است که بعد از انتخابات انجام دادهاند، درحالی که بهتر است بقیه بگذارند رئیسجمهوری که رای آورده، مدیریت کند. اکنون نکته اساسی این است که آقای روحانی بعد از تشکیل مجلس جدید دست دوستی دراز کرده تا با این مجلس کار کند که کار لازمی است، چون دولت کارهای بسیار مهمی در دست دارد که باید سال آخر آنها را تمام کند. بانک مرکزی در گزارشی نرخ رشد اقتصادی را در بخشهای مختلف اعلام کرد. درخشانترین رشد ما مربوط به کشاورزی با نرخ رشد 8/8 درصد بوده که هم ناشی از نعمت الهی باران و هم طرح بزرگ رودخانههای مرزی و شبکههای زیر سدهاست که از ابتدای دولت آقای روحانی شروع شد. مقام معظم رهبری به این کار هشت میلیارد دلار اجازه هزینه از صندوق توسعه ملی دادند که منجر به رشد اقتصادی کشاورزی به میزان 8/8 درصد در سال جاری شده که بسیارعالی است. اینها دستاوردهایی است که باید تا باقیمانده یکسال دولت روحانی به اتمام برسد. شبکه زیرسدها و رودخانههای مرزی باید تا پایان این دولت به اتمام برسد. تاکنون چندین مرکز استان به شبکه ریلی متصل شده است. رشت در استان گیلان، ارومیه در استان آذربایجانغربی، کرمانشاه در استان کرمانشاه و همدان از جمله استانهایی هستند که به شبکه ریلی متصل شدهاند. اکنون سنندج و اردبیل هم در دست کار هستند که متصل شوند یا راهآهن چابهار به سمت زاهدان هم به گفته وزیر راه تا آخر خرداد سال آینده به اتمام میرسد. کارهای بزرگی که باید انجام شود تا آثار مثبتی برای اقتصاد ایران داشته باشد...
دولت طی یکسال آینده باید از این دست طرحها و کارهای ناتمام را به اتمام برساند. در بخش صنعت، طرحهای بسیار بزرگ پتروشیمی داریم که باید تا پایان دولت تمام شود. پروژههای بزرگی مثل خط لوله گره جاسک را داریم که وزیر نفت به طور تمام وقت روی این موضوعات متمرکز شده تا کار را تمام کند و میخواهد پایانه دوم سامانه نفتی ایران را در جاسک تا پایان دولت به اتمام و بهرهبرداری برساند. یا گازرسانی ایرانشهر به چابهار که کار بسیار مهمی است و موجب راه اندازی پتروشیمیها و فولاد چابهار میشود، کاری است که باید تا پایان این دولت تمام شود. همینطور طرح های سدسازی وزارت نیرو، طرحهای آب آشامیدنی و تصفیهخانهها و تصفیهفاضلاب شهرها که در وزارت نیروست از جمله کارهای مهمی است. دولت هفت سال روی این کارها زحمت کشیده و افتخارهمه است، نه افتخار یک فرد خاص باشد.
اصولگراها نباید از این موفقیتها ناراحت باشند چون افتخار آنها هم هست و آنها هم از دستاوردهای انقلاب خوشحال میشوند. پیشنهاد میکنم از دستاوردها عصبانی نباشند. از دستاوردها حمایت کرده و همه بدان افتخار کنند. همه ایرانیان باید از موفقیتهای کشور هرچقدر هم کوچک احساس افتخار کنند تا این موفقیتها را در شرایط سخت تحریمی بهدست میآوریم. در شرایطی که کشور در فشارهای تحریمی است در صنعت نفت، پتروشیمی را به 95 میلیون تن میرسانیم. این نشاندهنده این است که قابلیتهای این انقلاب به منصهظهور گذاشته شده. کارهایی که در دولت، وزارتخانهها و همینطور در دستگاههای دیگر انجام شده، قابلتوجه و تقدیر است. در این راه تنها قوه مجریه سهیم نیست و مجلس قبلی هم در برخی از این موفقیتها حامی بوده و قانون و بودجههایش را تصویب و پشتیبانی کرده است. آنها هم در موفقیتهای بهدست آمده شریک هستند. یا قوه قضائیه هم به سهم خود در مبارزهای که با فساد برای پیشبرد کشور انجام میدهد، سهیم و شریک است و نشاندهنده این است که این موفقیتها مال همه انقلاب است و هیچکس نباید از موفقیتها احساس نگرانی کند. باید در یکسال باقیمانده دولت همه کمککنند تا کارهای ناتمام به اتمام برسد.
صرفنظر از اینکه بحث ابتلای بازیکنان چند تیم لیگ برتری فوتبال بهویروس کرونا باعث شده تا حاشیه تازهای ایجاد شود و بهانه جدیدی بهدست مخالفان ادامه برگزاری مسابقات لیگ بیفتد، حرفها و اظهارنظر یکی از اعضای هیئت مدیره باشگاه استقلال در خصوص سرنوشت لیگبرتر بسیار قابل تأمل بود.
البته در ابتدا بایدگفت که شأن عضو هیئت مدیره باشگاه بزرگی، چون استقلال با داشتن میلیونها هوادار بالاتر از آن است که بخواهد جایگاه خود را در حد یک هوادار معمولی (با نهایت احترام به تمامی هواداران فوتبال و باشگاه استقلال) پایین بیاورد و از منظر او به مسائل نگاه و اظهارنظر کند.
تحقیر موفقیتها و نتیجهگیریهای تیم رقیب با ادبیات نامناسب و اینکه از منیریه برای آنها جام بخرند، قبل از اینکه تحقیر و توهین به رقیب محسوب شود، تحقیر و توهین به باشگاه خود و هواداران متعصب آن است. باید تأسف خورد که یک عضو تازهوارد هیئت مدیره استقلال در روزهایی که این باشگاه با مشکلات عدیده داخلی و بینالمللی مواجه است، به جای کار کارشناسی و برنامهریزی مدیریتی برای جلوگیری از بحران در این باشگاه، صرفاً برای اینکه خودش را مطرح کرده باشد و بگوید من هم هستم با ادبیاتی که به هیچ عنوان در شأن عضو هیئت مدیره یک باشگاه بزرگ نیست، موفقیت تیم دیگر را زیر سؤال ببرد.
پیش از این بارها نوشتهایم و عنوان کردهایم که هیئت مدیره باشگاههای بزرگی، چون استقلال و پرسپولیس جای بزرگان این باشگاهها و مدیران کاربلدی است که بتوانند به لحاظ مسائل اقتصادی، فرهنگی و موارد دیگر کمکحال این باشگاهها و فوتبال کشور باشند، اما بسیار متأسفیم که امروز هیئت مدیره باشگاههای فوتبال کشور عرصه تاخت و تاز کسانی شده که نه تنها مدیریت نمیدانند، بلکه با اظهارنظرهای نسنجیده و دور از انتظاری که حتی دیگر در کوچه و خیابان هم نمیتوان برای آنها خریداری پیدا کرد، عملاً تیشه برداشتهاند و به ریشه آبرو و حیثیت تیمها و هواداران دلپاکشان میزنند.
جالب اینکه در این سیستم مدیریتی فشل فوتبال کسی هم پیدا نمیشود تا از این جناب عضو هیئت مدیره بپرسد در این چند روزی که آمدی کدام یک از انبوه پروندههای شکایت علیه استقلال را بررسی کردهای و چه راهکاری برای حل آنها و مشکلات باشگاه بدون خسارت مالی یا محرومیت و کسر امتیاز ارائه دادهای! کسی پیدا نشده تا به این جناب که نمیدانیم چگونه و با چه رزومهای سر از هیئت مدیره باشگاه استقلال درآورده، بگوید بهتر نیست به جای دست به جیب شدن برای خرید جام تیم مقابل، دست به جیب شوی و فقط درصدی از بدهیهای کلان باشگاهی که عضو هیئت مدیره آن هستی را پرداخت کنی. البته که خوب میدانیم حتماً قبل از ورود به هیئت مدیره استقلال و آگاه بودن از شأن و منزلت جایگاه آن، برداشت از بیتالمال را خوب آموختهای!
این درد فوتبال باشگاهی ماست. دردی که فقط شامل حال استقلال هم نمیشود. هستند افراد دیگری با این طرز نگاه در باشگاههای دیگر که در مواقع دیگر اظهارنظرهای اینچنینی خواهند داشت و متأسقانه تا زمانی که تصمیمگیرندگان باشگاههای ما با چنین طرز تفکر و نگاه کوتهبینانه به مسائل بخواهند فوتبال و باشگاهها را مدیریت کنند اوضاع بهتر که نمیشود هیچ باید به انتظار روزهای به مراتب بدتر هم باشیم. حضور چنین ناکاربلدان بدون برنامه در فوتبال حاصلی جز تباهی نخواهد داشت و بدتر از همه اینکه حضور این افراد در عرصه تصمیمگیری باشگاههای فوتبال یک توهین زشت و بزرگ به فوتبال، باشگاهها و هواداران آنها محسوب میشود.
ارسال نظرات