روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دوره یازدهم مجلس، سه هفته دیگر آغاز به کار میکند. این روزها از یک طرف شاهد تکاپوی منتخبان ملت برای همدلی و هماندیشی هستیم و از طرف دیگر، حملات تبلیغاتی کمسابقه را علیه مجلس جدید شاهدیم. علت حملات چیست؟ اولویتهای مجلس جدید کدام موضوعات باید باشد و در چه بستری پیگیری شود؟
۱- کمتر دورهای از مجلس بوده که به خاطر اهمیتش، به اندازه دوره آتی، آماج کینه بدخواهان باشد و با حجمی گسترده از تبلیغات منفی - از چهار ماه قبل از تاسیس!- روبهرو شود. در کنار رسانههای بیگانه، طیفی از مدعیان اصلاحات هم به این ترور شخصیت اهتمام دارند. هر چند شرط انصاف این بود که درباره کارنامه هفت سال مدیریت اجرایی و چهار سال حضور در مجلس گزارش دهند. ادعا میکنند امکان شرکت در انتخابات از آنان دریغ شد؛ مثل رمّالها مدعیاند مجلس جدید کاری برای مردم نخواهد کرد و ضمنا به ترویج چنددستگی میان منتخبان منتسب به جبهه انقلاب مشغولند. راز این رفتار به دور از عقلانیت و خویشتنداری چیست؟
۲- طیف مذکور در آستانه انتخابات، از نظر مقبولیت اجتماعی در وضعیتی بحرانی به سر میبرد. طبق نظرسنجی دیماه گذشته موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، «۷۰ درصد مردم معتقدند برجام نتوانسته منافع کشور را تامین کند. ۸۱ درصد، سیاستهای دولت را قبول ندارند. بیش از ۷۰ درصد، عملکرد دولت در زمینه اشتغال، گرانی و مبارزه با فساد را خیلی ضعیف میدانند». مقبولیت آنان در نظرسنجیها به زیر هفت درصد رسیده بود و در رای ۳۰ تا ۹۰ هزار نفری نامزدهای آنها در تهران نمود یافت. اصلاحطلبان بر خلاف ادعا، نامزد کافی داشتند. فقط در تهران و برای ۳۰ کرسی مجلس، بالغ بر ۴۳ نامزد اصلاحطلب تایید شده بودند. از جمله مجید انصاری، محمدعلی افشانی، محمدحسین مقیمی، خباز، محجوب، جلودارزاده، کواکبیان، وکیلی، پروانه مافی، سید افضل موسوی، راهچمنی و... اما در عین حال پیشبینی عدم اقبال مردم موجب شد محمدرضا عارف -رئیس شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان و رئیس فراکسیون امید- برای بار دوم نامزد نشود.
۳- ائتلاف مذکور از چشم مردم افتاد، چون یک سر آن در دولت دچار سوءمدیریت مفرط بود و سر دیگر آن، در نظارت و مطالبهگری کوتاهی ورزیده و توجیهگر سوءمدیریت شده بود. مدعیان اصلاحات نمیخواستند مسئولیت دولت و رئیس آن را که وقیحانه «رحم اجارهای» و «نامزد اجارهای» نامیده بودند، بپذیرند. سوءمدیریت چنان واضح بود که روزنامه «آفتاب یزد» نوشت: «کشور به مدیران کاری و جهادی نیاز دارد و نه مدیران اطوکشیده... رئیس دفتر رئیسجمهور فرمودند گرانی در شب عید نخواهیم داشت. هر زمان یک مقام دولتی تاکید کرد مشکلی نیست، بیش از گذشته باید نگران باشیم که یحتمل قرار است موضوع جدیدی کام مردم را تلخ کند. بنزین یکبار گران شد ولی از همان تاریخ تا به امروز، قیمتها بالا رفته و همچنان ادامه دارد. شرط تحقق وعده واعظی، حضور مدیران جهادی -نه اطوکشیده- در دولت است».
۴- رئوس کارکرد «مدیریت اشرافی، خوشبین به غرب و ناباور به ظرفیتهای بزرگ ملی» در هفت سال گذشته اینهاست:
- توافقی که ۹۵ درصد برنامه هستهای را واگذار یا متوقف کرد اما جز معطلی و خسارت برای اقتصاد به دنبال نداشت. بعد از بدعهدی دشمن هم، به مدت دو سال معطل بستههای پر از خالی اروپا ماندند.
- نقدینگی سرگردان و مخرّب که از عوامل تورم است، به پنج برابر رسید.
- رکورد ۴۹ درصدی تورم در دولت هاشمی (کارگزاران) جابهجا شد و در برخی ماههای سال ۹۸ به ۵۲ درصد افزایش یافت.
- قیمت خانه و خودرو ظرف ۶ سال، ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یافت و سه تا چهار برابر شد.
- ضریب جینی (نشانگر شکاف طبقاتی) که از رقم ۴۲۵. در سال ۸۴ (آغاز دولت نهم) به ۳۶۵. در سال ۹۲ کاهش یافته بود، در سال ۹۷ به رقم ۴۰۹. صعود کرد.
- در دوره مضیقه منابع ارزی، ۱۸ میلیارد دلار ظرف چند ماه به باد رفت و رانت ۱۵۰ هزار میلیارد تومانی را نصیب رانتخواران و تبعات تورمی را متوجه زندگی مردم کرد.
۵- متاسفانه ائتلاف امید در مجلس، تعاملی منفعلانه با این مدیریت داشت؛ سیاستزدگی و دنبالهروی پیشه کرد و نقش نظارتی را تعطیل نمود. آخرین بار، اکثریت همسو با دولت، ترجیح داد بیاعتنا به گزارش تفریغ بودجه ۹۷، از کنار تخلفات بزرگ بگذرد. در حالی که طبق گزارش؛ «فقط ۳۲ درصد احکام بودجهای اجرا شده و ۶۸ درصد انحراف وجود داشته است... انحراف ۷۴ درصدی از اهداف خصوصیسازی گزارش شده است. انحرافات در واگذاریها، ۱۱ هزار و ۷۵۰ میلیارد تومان بوده است». تخلفات پرحجمی که در ماجرای حقوقهای نجومی، صندوق ذخیره فرهنگیان، واگذاری ۱۸ میلیارد از ذخایر ارزی و خصوصیسازی آشفته رخ داد، متاسفانه کمتر مورد پیگیری موتلفان دولت قرار گرفت.
زد و بندهای پرخسارتی در واگذاری کشت و صنعت مغان، پالایشگاه کرمانشاه، نیشکر هفتتپه، ماشینسازی تبریز، آلومینیوم المهدی، هپکو اراک و... اتفاق افتاد که سودش به جیب غارتگران و دودش به چشم کارگران و نظام رفت. اکنون نگرانیهای مشابهی درباره برخی واگذاریها و سهامفروشیهای غیرشفاف -حتی از سوی برخی کارشناسان حامی دولت- ابراز میشود. کارشناسان میگویند دولت در حال ایجاد تعهدات سنگین برای دولتهای بعدی در ازای درآمدهای آنی، بدون شراکت در خسارت محتمل مردم در آینده است؛ و حال آنکه با شفافیت و تغییر در ساختار بودجه میتواند از ظرفیتهای داخلی برای رونق واقعی بهره بگیرد.
۶- مجلس قوی میتواند با ریلگذاری تقنینی و نظارت حکیمانه، مدیریت را از شلختگی به سمت انضباط، شفافیت، پاسخگویی و کارآمدی هدایت کند. اما برخی سیاسیون، در مقابل مجلس جدید، شبیه همان نگرانی را بروز میدهند که از راهبرد رسانهای دشمن در چند ماه قبل و بعد انتخابات دیدیم. ورشکستگان به تقصیر، به جای آسیبشناسی علت روگردانی مردم از خویش، همچنان در حال و هوای متهم کردن دیگران به سر میبرند. آنها پس از انتخابات هم، به جای اینکه از نمایندگان همسو در مجلس بخواهند فرصت باقیمانده را صرف خدمت کنند، به تخریب مجلس جدید همت گماشتند. همچنین، موضوع ریاست را برجسته کردند، شاید که به عنوان ترمز بلکه منحرفکننده مجلس جدید عمل کند.
۷- نیروهای انقلابی کاملا با رفتار فریبکارانه و متناقض افراطیون مدعی اصلاحات آشنا هستند؛ که از یک سو حمله میکنند و از طرف دیگر به شراکت فرا میخوانند. سخنگوی کارگزاران دیماه ۹۸ در روزنامه اعتماد نوشت «کناره گیری چهرههایی همچون آقای لاریجانی از انتخابات پیامی روشن دارد: نه تنها اصلاحطلبان، بلکه اصولگرایان نیز دیگر جایی برای سیاست ورزی نمیبینند». اما همین فرد ۱۳ شهریور ۹۸ درباره احتمال حمایت انتخاباتی از لاریجانی به روزنامه اعتماد گفته بود «چه لزومی دارد به سمت اصولگرایان معتدل برویم.
در دنیا مرسوم است که روی اسب برنده شرط میبندند. کارگزاران هم روی اسب بازنده (!) شرطبندی نمیکند. آنها بازارشان را از دست دادهاند»! جالبتر، سخنان دبیرکل کارگزاران (آذر ۹۴ - مصاحبه با روزنامه شرق) است که ضمن نام بردن از برخی اصولگرایان همسو شده با دولت گفته بود «ما بعد از پیروزی در انتخابات ۹۲ روش نامعقولی به کار نگرفتیم. دولت از طرف مقابل یارگیری کرده، مثلا در سیاست خارجی و برجام. در مجموع بازی طرفداران دولت در گروههای سیاسی به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده است و در مجلس هم میتواند اتفاق بیفتد».
۸- مجلس یازدهم، اولویتهای مهمی دارد که «همدلی، هماندیشی و همافزایی برای تحول کارآمد در روندها» پیشنیاز همه آنهاست. مردم نیز انتظارات بر زمین ماندهای دارند که برآوردن آن، نیازمند پرهیز از حاشیهها و نیفتادن در تلهگذاریهاست.
متاسفانه دو دسته شدن اکثریت منتسب به اصولگرایی از مجلس هشتم آغاز و در مجلس نهم و دهم ادامه پیدا کرد، به نحوی که با وجود راهیابی اکثریت نمایندگان زیر تابلوی اصولگرایی، جمعی از آنها به خاطر ضعف انسجام و نظارت جمعی، دچار اختلاف یا انحراف اولویتها شدند. اختلاف بر سر برجام در مجلس نهم، یک اتفاق عبرتآموز بود که در ضعف «انسجام گفتمانی- فراکسیونی» رخ داد. نباید موضوعاتی مانند انتخاب رئیس مجلس، موجب انشقاق و تقابل میان منتخبان انقلابی شود. هیئترئیسه به انضمام ریاست کمیسیونها و مرکز پژوهشها، یک تیم است.
مجلس، متوقف و منحصر در ریاست مجلس نیست. بلکه رئیس با همه اهمیت جایگاهش، سخنگوی مجلس است. یک تیم، وقتی موفق میشود که اعضای آن کار گروهی بکنند و از تکروی و اصطکاک با هم بپرهیزند. از لوازم همدلی و انسجام، مرزبندی با پایگاههای سیاسی- رسانهای نفاق و اشرافیت است. مثلا در همین بحث ریاست مجلس نباید وارد بازی رسانههای اجارهای شد و اجازه داد تا آنها فاصلهگذاری و تمایزطلبی را به نمایندگان تلقین و تحمیل کنند. منتخبان، نماینده مردم هستند، نه این حزب و آن گروه یا فلان و بهمان چهره سیاسی.
۹- رهبر انقلاب ۲۱ دیماه ۱۳۸۸ در دیدار فراکسیون انقلاب اسلامی در مجلس هشتم نکاتی را درباره همدلی متذکر شدند که امروز هم موضوعیت دارد: «انسان کامل و بیعیب و نقصی که آدم هیچ راهی برای اشکال بر او نداشته باشد، پیدا نمیکنیم به جز معصومین. باید یک مقداری آماده بود برای آنچه که انسان آن را کوتاهی و جفا و بیوفایی بنامد. بالاخره واقعیت عالم این است... آرمان گرایی باید ما را به سمت بالا بکشاند.
جوری نباشد که به خاطر دیدن برخی ناهنجاریها، حرکت ما دچار وقفه یا اشتباه و انحراف شود یا از آن مسیری که دارد، به جای دیگری سرش گرم بشود... اگر منکری میبینید نهی از منکر کنید، اگر معروفی هست که بر زمین مانده امر به معروف کنید اما این موجب نشود که آدم این منکر یا این نقطه منفی را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند یا فرض کنید فاصله ایجاد شود یا تعارض و تخریب کند... این مجموعه اصولگرا و انقلابی که امروز در مجلس هستند و بحمدالله در کشور هم اکثریت قاطعی دارند، حتیالمقدور نگذارید متشتت شود.
وحدت مهم است. این را باید حفظ کرد ولو با اغماضهایی. بعضی از اغماضها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه انسان بکند، خوب بکند، ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی اغماضها را برای یک مصلحت بزرگتری انجام داد که حالا در این مورد بحث ما، مصلحت، اتحاد و اتفاق و با هم بودن و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست».
با تبریک روز جهانی کارگر بر همه زحمتکشان ایرانی بزرگداشت آخرین روز کارگر این قرن را در شرایط خاصی برگزار کردیم؛ در دورهای که ویروس کرونا بر پیکر تولید وارد شده و معیشت و آینده شغلی کارگران را با ابهامات زیادی مواجه کرده است. علاوه بر آن کارگر دیگر آن مفهوم سنتی و خاستگاه پیشینی خود را ندارد بلکه اتفاقات مهمی تبیین جدید از کار، تولید و جانمایه آن نیروی کار و کارگر را ضروری مینماید که منشأ تحولاتی جدی و عمیق در آینده خواهد شد. نسل کارگر کلاسیک از انقلاب صنعتی برآمد و با ورود صنعت کارخانهای، در ایران نیز شکل گرفت. نگاه به نیروی کار در آن نسل، استفاده از کارگر به مثابه ماشین بود؛ هر جا که امکان استقرار ماشین نبود، از نیروی انسانی استفاده میشد. قرار بود مانند ماشین، بدون اندیشیدن کار کند و دستورات را پیاده کند. نیروی کار نیز آن نگاه را پذیرفته بود و از خود و حقوقش به عنوان «طبقه کارگر» دفاع میکرد.
باید پذیرفت که نسل جدیدِ نیروی کار که در کشورهای غربی به آنها «نسل هزاره» میگویند و در تقویم شمسی ما آنها را «نسل سده» (۱۴۰۰) مینامیم، دارای مختصاتی متفاوت از قبل است که در چهار ویژگی از پیشینیان متمایز میشوند: تحصیلات، جنسیت، شیوه تولید و نیازمندیها و خواستهها.
۱- کارگران امروز دیگر مهاجرین نسل اول از روستاها نیستند. تقریباً همه آنها تحصیلکرده هستند، ۸۰ درصد کارگران صنعتی دارای تحصیلات بالاتر از دیپلم هستند. پیش از این کلاسهای سوادآموزی معمولاً در جنب کارخانجات شکل میگرفت. دورهای را به یاد دارم که برای استخدام نیروها در کارخانجات حتی کماظهاری تحصیلی امری رایج شده بود. امروز اما با کارگرانی مواجهیم که با جریان سیاسی و اجتماعی جهان کاملاً آشنا هستند. در فضای مجازی حضور دارند، قواعد سنتی آنها را راضی نمیکند، اهل خلاقیت به سبک امروز هستند. سطح آگاهی آنها را نمیتوان به صورت فردی و بر اساس صرف مدرک تحصیلی و مهارت و یا مختصات کارگر سنتی سنجید. نیروی کار امروز فارغ از سطح تحصیلات عضوی از جهان دادهها و اطلاعات است؛ سطح آگاهی و شخصیت او براساس همین عضویت و هویت جمعی، شکل میگیرد. این هویت جمعی جدید اساساً او را از شخصیتی برآمده از طبقه کارگر کلاسیک متفاوت میکند. حدود ۵ میلیون دانشجوی امروز با ورود خود به بازار کار، جریان کاری و کارگری را دچار دگرگونی میکند.
۲- در تبلیغات مارکسیستی همیشه کارگران را مردانی چکش به دست و چکمهپوش به تصویر میکشیدند اما در دهه اخیر دیگر این ترکیب از جامعه کارگری را شاهد نیستیم. در چند سال گذشته حدود ۶۶ درصد اشتغالات جدید به زنان رسیده است. با تغییر وضع کارهای نیروبر به سرمایهبر و مبتنی بر تکنولوژی، زنان حضور پررنگتری در محیط کاری خواهند داشت.
۳- تغییر در شیوه تولید مبتنی بر تکنولوژی دو نوع نیروی کار را در سالهای آینده جدیتر خواهد کرد: الف) کارگران دانشی: تکنولوژیهای ارتباطی و ایجاد فضای مجازی به تعبیر من بسیار بزرگتر از جهان واقعی، باعث شکلگیری کارگران دانشی خواهد شد. یک دهه است که حضور نیروی کار در فضای مجازی افزایش یافته که تطابق زیادی با قوانین کار و تأمین اجتماعی نخواهد داشت. ابزار تولید آنها از کورههای بزرگ به گوشیهای کوچک تبدیل شده است. ب) کارگران خدماتی: آمار بیمهشدگان تأمین اجتماعی نیز نشان میدهد سهم بخش خدمات در مقایسه با صنعت و کشاورزی حجم بیشتری یافته است. این نوع کارگران در بخش خدمات البته ناپایداری و ناامنی شغلی بیشتری را تجربه میکنند اما در عین حال این کارگران غیررسمی در آینده سهم بیشتری در جمعیت کارگری ایران خواهند داشت.
۴- مهمترین تغییر در نیازمندیها و خواستههای کارگران است. براساس مطالعات انجام شده، نسل جدید نیروی کار بیش از آنکه دغدغه دستمزد فعلی داشته باشد، مسأله رضایت شغلی و امنیت اقتصادی دارد. بیش از هر زمان داشتن فرصت بروز خلاقیتها برایش مهم است. علاوه بر آن منزلت کار فاکتور مهمی در انتخاب شغل است و دیگر مسأله اول کسبوکار ولو بیمنزلت نیست. در جامعهشناسی سیاسی کارگرانی که در ناکامی معیشتی و سیاسی قرار بگیرند نوع کنش آنها در جامعه متفاوت خواهد بود. علاوه بر آنکه نهادهای نمایندگی این طیف جدید هم در جامعه وجود ندارد.
از سوی دیگر قوانین و مقررات حاکم بر کسبوکار و اشتغال کشور نیز بهطور جدی متأثر از نگاه کلاسیک هستند و رابطه کارگری و کارفرما را با همان رویکرد و روش میفهمند. این در حالی است که در دولتهای یازدهم و دوازدهم تعداد شرکتهای دانشبنیان (به عنوان نماد تغییر در ماهیت کسب وکار) از ۳۰۰ واحد به بیش از ۴۰۰۰ واحد رسیدند و شاغلین در آنها هم به بیش از ۳۰۰ هزار نفر رسیدهاند. همه پژوهشها در دنیا نشان میدهند که تعیین حداقل دستمزد تأثیری بر تعداد اشتغال ندارد و این بلااثری در حوزه کسبوکارهای با دانش و تخصص بیشتر، بسیار بیشتر است. آینده کار و کارآینده تناسب بسیار کمی با قواعد جاری ما دارد. وقت آن رسیده است که به جای ورود به حیطههای فرعی، اصلاح قواعد اساسی را با گفتوگوی سهجانبه در دستور کار قرار دهیم.
تحلیلهای اقتصادی نشان دادهاند که فارغ از اینکه چه دولتی بر سر کار بوده است، در دهههای اخیر، نرخ افزایش دستمزد همسطح با افزایش هزینههای زندگی نبوده است (به جز در سالهایی از دولت یازدهم). این امر بیش از هر چیز نشان میدهد که راهحل مسأله لزوماً در تعیین حداقل دستمزد نیست، بلکه باید در مؤلفههای اقتصادی دیگر جستوجو شود. کاهش قابل توجه در تقاضا برای نیروی کار در مقابل افزایش عرضه نیروی کار سبب کاهش دستمزد واقعی شده است. در این حالت، حتی اگر حداقل دستمزد رسمی نیز بالاتر تعیین شود، لزوماً به معنای افزایش دستمزد واقعی نیست. به عبارت دیگر خود بازار دستمزد را تعیین و تعدیل میکند.
نگاه به جریان کارگری باید با دیدی آیندهنگر مبتنی بر مسائل اقتصادی و اجتماعی صورت گیرد. چرا نیروی کار فقط باید در شورای عالی کار و در مورد دستمزد خود، به سبک نگاه کلاسیک، مشارکت کند و در جای دیگر حق گفتوگو برایش قائل نیستیم. بسیار بهتر است به جای ورود به یک قاعده شکلیافته از گفتوگوی اجتماعی، از سیاسی کردن آن بپرهیزیم و در عین حال با احترام به هویت، کرامت و قابلیتهای این بخش از جامعه فرصتهای بیشتری برای مشارکتشان، آن هم نه فقط در حیطه کار کردن مانند ماشین، فراهم کنیم. حوزه تعیین حداقل دستمزد، امری اقتصادی-اجتماعی است نه سیاسی. خوب است به جای ورود سیاسی از این دست، امکان گفتوگوی اجتماعی و مشارکت آنها فراهم شود. آیا آمادگی داریم به جای نمایش سیاسی برای ورود به حوزه دستمزد نیروی کار، مسیر ورود سرمایه و ایجاد شغل در کشور و افزایش دستمزد را باز کنیم؟ امسال البته با وجود معضل کرونا با چالش حداقل دستمزد روبهرو بودیم. من همواره معتقد بودم که در فرآیند چندینساله باید مزد را بر تورم پیشی داد چراکه قدرت خرید جامعه کارگری نه تنها کاسته نشود بلکه در درازمدت افزایشی برای زندگی با کرامت را تضمین کند. اما در فضای متأثر از شیوع کرونا باید به این اندیشید که با یا بدون تعیین و رعایت حداقل دستمزد، بخش قابل توجهی از جامعه شغل و درآمد خود را از دست دادهاند. تقریباً همه کشورهای غربی سیاست پرداخت بخشی از دستمزد (۸۰ درصد در بالاترین حالت) را اتخاذ کردهاند. در ایران ریزش حداقل ۱.۵ میلیون و متأثر شدن بیش از ۶ میلیون نیروی کار پیشبینی شده است. بنابراین، حفظ مشاغل در شرایط جاری مهمترین مسأله کشور ارزیابی میشود. این یعنی یک مسأله مهم و جدید بر دغدغه قدیمی دستمزد مناسب، افزوده شده است.
خرداد ۹۸ بود که دولت ترامپ اعلام کرد برای مذاکره با ایران ۱۲ پیش شرط گذاشته که در صورت پذیرش آن توسط ایران، کاخ سفید مذاکرات جدیدی را با تهران آغاز خواهد کرد. در همان زمان مقامات ایرانی با قدرت تمام پاسخ پمپئو را دادند و اعلام کردند که اولا آمریکا از مذاکرات خارج شده است و ثانیا تهران هیچ مذاکره جدیدی را تحت هیچ شرایط و پیش شرطی قبول نخواهد کرد. در میان سخنان اعلامی مقامات آمریکا مهم ترین بندها، حمله به قدرت نظامی و اقتدار فرامرزی ایران در منطقه و محیط پیرامونی مرکزیت، به عنوان شرط های تعیین شده بود و در این زمینه سپاه قدس، حزب ا... لبنان، توان موشکی و قدرت بازدارندگی ایران به عنوان نقطه ثقل بیان شد. طرف آمریکایی می دانست که ایران به هیچ عنوان حاضر به پذیرش پیش شرط های تعیین شده نیست و بر همین اساس خود مستقیما وارد معرکه سیاسی و براندازی شد. پیشتر آمریکا در منطقه سیاست نیابتی داشت و کمتر مستقیم ورود می کرد.
آخرین ورود مستقیم آمریکا به پرونده ایران مربوط به حمله طبس بود که شن ها به اذن خدا پرونده تجاوز آنان را ناکام گذاشتند. پس از آن، اقدامات آمریکا غیر مستقیم یا با واسطه کشورهای دیگر بود. هرچند حمله به کشتی های نفتکش، هواپیمای مسافربری و حتی حمله به سکوی نفتی آخوندک از اقدامات نظامی آمریکا علیه ایران در دهه ۶۰ بود اما هیچ کدام به منظور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران برنامه ریزی نشده بود و آمریکا تلاش می کرد با این حملات زمین بازی را به نفع صدام تغییر دهد تا نیروی نیابتی اش در جنگ شکل گرفته پیروز شود.
اما سیاست های کاخ سفید پس از خرداد ۹۸ تغییر شگرفی کرد. شهرهای عراق و لبنان شاهد تظاهراتی بود که بعدها معروف به اعتراضات جوکر شد. ظرف مدت کوتاهی به بهانه دولت مستقر، کاخ سفید حزب ا... را در فهرست گروه های تحریمی خود قرار داد و آبان ۹۸ موجی از تحریم های اقتصادی علیه تشکل مهمی چون حزب ا... در منطقه توسط متحدان منطقه ای و فرا منطقه ای واشنگتن شکل گرفت.
بحران لبنان با مسامحه و همراهی حزب ا... تا حدودی برطرف شد و مسئله استعفای حریری که می رفت دولت را از ریشه نابود سازد و فضای جنگ داخلی ۱۹۷۵ را بازسازی کند به یک باره به برگ برنده حزب ا... در همراهی برای تشکیل کابینه دیاب تبدیل شد. اوضاع در عراق نیز تا حدودی کنترل شده بود که ناگهان حادثه فرودگاه بغداد با شهادت سردار سرلشکر سلیمانی و طرح مسئله خلع سلاح حشدالشعبی در عراق مطرح شد. نتیجه آن هرچند به مذاق طرف آمریکایی خوش نیامد اما کاخ سفید گام اول در اجرایی شدن شرایط اعلامی مذاکرات را برداشت. گامی که با راهپیمایی میلیونی مردم ایران و عراق بی اثر شد.
در همین زمان شیوع بیماری کرونا، جهان را در وضعیت بغرنج اقتصادی قرار داد و بسیاری از شرکت های خرده فروش و واسطه دچار تعطیلی و ورشکستگی شدند. در چنین شرایطی لبنان مجدد به صحنه تظاهرات مردمی بدل شد. گروهی که با حضور در خیابان این بار روش های تخریب آنی و خسارت انسانی را دنبال می کردند، بر این خواسته پافشاری کردند که دولت باید کنار رود و وضعیت اقتصادی سامان یابد. این در حالی است که دولت برای حل افت ارزش پول ملی در تصمیمی به دنبال کنار گذاشتن رئیس بانک مرکزی لبنان بود که با مخالفت سفیر آمریکا مواجه شد. دوروتی شیا سفیر آمریکا در لبنان که پیشتر مسئولیت مدیریت سیاسی سفارت آمریکا در رژیم صهیونیستی را بر عهده داشت، با تماس های متعدد بارها به مقامات لبنانی هشدار داد که در صورت برنداشتن گام های واقعی برای تضعیف حزب ا...، شاهد فشارهای واقعی واشنگتن علیه بیروت خواهند بود.
در همین زمان آلمان که معمولا در سیاست های امنیتی منطقه غرب آسیا با احتیاط بیشتری گام برمی داشت، ظرف یک روز حزب ا... را یک گروه تروریستی اعلام کرد و بسیاری از دفاتر مسلمانان و مساجد و هیئت های مذهبی را به بهانه ارتباط با حزب ا... تعطیل و شخصیت های مذهبی و دینی را دستگیر کرد. همچنان که برلین در تروریستی اعلام کردن حزب ا... همچون اقدامی که پیشتر انگلیس نیز انجام داده بود، نگاهی به تحولات آینده از جمله محدود کردن بیشتر ارتباط ایران با این گروه به ویژه در زمینه همکاری تسلیحاتی دارد. گام دوم تلاش برای به پشت میز کشاندن ایران برداشته شد و محور مقاومت به عنوان بازوی اصلی برای شکل گیری منطقه عاری از آمریکا، ضربه دوم را در ظاهر شاهد بود.
در این تصمیم هدف، قطع ارتباطات خارجی محور مقاومت و بسته شدن و کانالیزه کردن ارتباطات آن ها با یکدیگر در غرب آسیاست. آمریکایی ها خواهان آن هستند که سرنوشت طرح خاورمیانه جدید هرچه سریع تر مشخص و قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل پیاده سازی شود. از طرفی جریان ۱۴ مارس فرصت مناسبی پیدا کند تا به قدرت بازگردد و شکست انتخابات ۲۰۱۸ را جبران کند. در برابر آن حزب ا... تصمیمات را بدون واکنش احساسی گرفته که از این منظر حائز اهمیت است. حزب ا... از دولت مرکزی و تصمیمات او حمایت جدی می کند و از طرفی خواهان اصلاحات اساسی برای مبارزه با فساد است.
موضوعی که باعث روشن شدن مواضع حزب ا... در اعتراضات اخیر شد و از درگیری طایفه ای و حزبی در لبنان جلوگیری و تا حدودی طرح آمریکا را در لبنان خنثی کرد. هرچند حوادث چند روز گذشته در راستای طرح آمریکاست که خرداد سال گذشته مطرح شد اما وضعیت منطقه ای گواه این ادعاست که این طرح به همان سرانجامی می رسد که پیشتر طرح رایس در خاورمیانه جدید و درد زایمان آن رسید. پیش بینی می شود، آمریکایی ها روزهای آینده را با فشار حداکثری و کارزار جهانی علیه مقاومت ادامه دهد که هدف آن فشار بر دولت لبنان برای کنار گذاشتن مقاومت از کابینه و خلع سلاح حزب ا... و راحت گذاشتن رژیم صهیونیستی در تصمیمات است.
هرچند این فشارها پیشتر و در سال ۲۰۰۵ نیز اتفاق افتاد اما نباید به نقش سفیر آمریکا در لبنان درباره بسیج سیاسی و اقتصادی کارزار فشار به حزب ا... در چند ماه گذشته بی توجه بود. به نظر می رسد این حادثه نیز با تصمیم و صبر استراتژیک حزب ا... به نقطه فرصت برای مقاومت تبدیل می شود و می تواند به ملت لبنان دوست و دشمن اش را بیش از گذشته نشان دهد.
اخیرا آمریکا با تهیه پیشنویس یک قطعنامه میخواهد تحریم تسلیحاتی ایران که اکتبر ۲۰۲۰ به پایان میرسد را به طور نامحدود تمدید کند. با اینکه به نظر میرسد آمریکا با خروج از برجام حقی در اینباره ندارد اما آمریکا نمیخواهد در قالب برجام حرکت کند بلکه بهعنوان عضو دائم شورای امنیت نقش ایفا میکند. این کشور بالاخره این امکان را دارد که موضوع را مطرح کند و در برجام هم چون ماده حل اختلاف ۳۶ و ۳۷ نهایتا آخرین ایستگاهش به رایگیری در شورای امنیت متنهی میشود و آمریکا عضو دائم این شوراست، کار به آنجا بکشد، میتواند نقش خودش را ایفا کند.
بنابراین آمریکا میخواهد از ظرفیت عضویت دائمی در شورای امنیت استفاده کند و کاری به برجام ندارد ولی برجام هم نهایتا ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ دارد حرکت میکند و آمریکا هم عضو دائم شورای امنیت است. هر اتفاقی بخواهد از طرف شورای امنیت برای برجام بیفتد، آمریکا حضور دارد؛ چه عضو برجام باشد چه نباشد. اما همانطور که آمریکا میتواند از ظرفیتش استفاده کند کشورهای دیگر عضو هم میتوانند. این بدین معنا نیست که آمریکا به تنهایی میتواند تصمیم بگیرد.
بنابراین باید روسیه هم همراه شود و در غیراینصورت اتفاقی نمیافتد. اکنون موضوع بیشتر سیاسی است تا حقوقی. یعنی اگر آمریکا بتواند دو کشور روسیه و چین و بیشتر روسیه را متقاعد کند، میتواند تصمیماتی علیه ایران به اجرا بگذارد کمااینکه قبلا این قطعنامههای شش گانه را توانسته در شورای امنیت علیه ایران به تصویب برساند. به گفته برایان هوک، نماینده ویژه امور ایران در وزارت خارجه آمریکا طبق قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت به آسانی تحریم تسلیحاتی ایران تجدید میشود اما اینها بحثهای سیاسی است و اصلا نیازی به متقاعد کردن این کشور و آن کشور نیست. کشورها اگر منافع مشترکی داشته باشند در اینکه تحریمها را دوباره علیه ایران فعال بکنند، روسها اگر در کنار آمریکا بایستند، فعال خواهد شد.
درواقع صرفا این بحث تبلیغی-سیاسی است و هنوز به نتیجه خاصی منتهی نشده است. تحریمها تا بینهایت میتواند ادامه داشته باشد. مسائل متعدد میتواند در ذیل موضوع تحریمها قرار بگیرد، اما از آنجا که شاخص اندازهگیری ندارم و حقوقی هستم، نمیتوانم پیشبینی کنم و وارد گمانهزنی هم نمیشوم. اکنون از برجام فقط وزن سیاسی آن باقی مانده است. اینکه ایران بتواند از همکاری آژانس بینالمللی انرژی اتمی کمکهایی دریافت کند.
بهاضافه اینکه تا حدودی فشارهای سیاسی مبنی بر اینکه فعالیتهای هستهای ایران در مسیر غیرصلحآمیز است را مهار کند وگرنه از نظر ایجابی کمک خاصی به ایران نمیشود. دیگر اعضای اروپایی عضو برجام هم دنبال منافع ملی خودشان هستند و موضوعات مهمی مثل فعالیت هستهای یا فعالیت نظامی ایران محلی برای تعامل این قدرتهاست و میتوانند بر سر آن دادوستد انجام دهند.
کار کشورهای سرمایهداری، معامله است و چیزی بهعنوان اصول و نظام و ارزش که بخواهد از نظر اخلاقی، انسانی مانع کاری شود از نظر آنها در روابط بینالملل وجود ندارد. هر چه هست، منفعت است و آنها اگر منفعتشان ایجاب کند، سرهر چیزی معامله میکنند.
در گذشته ابرقدرتی هم برای خودش قواعدی داشت و قدرتهای بزرگ برای اینکه ثابت کنند ادعای آنها در ابرقدرتی درست است و افکار عمومی چنین نقش و جایگاهی را برای او به رسمیت بشناسد، سعی داشتند از رفتارهایی که به تعبیر عامیانه، چیپ به نظر میآمد یا تضعیف کننده نگاه ابرقدرتی آنها بود، پرهیز کنند.
اکنون این قواعدِ هرچند خود تعریف کرده را همان قدرتها تغییر دادهاند. امریکا که ادعای ابرقدرتی دارد، یک روز در بوق و کرنا میدمد که بهدنبال برقراری یک صلح پایدار در جهان است و از این رو از ایران میخواهد پای میز مذاکره بنشیند و توافقی را امضا کند که برای همه طرفها نتیجه برد- برد دارد ولی در کمتر از دو سال، از همان برجام ناعادلانهای که خودشان آن را یک توافق خوب میدانستند خارج میشود.
پایبند نبودن به توافقات، خارج شدن از توافقات زیست محیطی و صدها رفتار متناقض دیگر در امریکاییها نشان میدهد امریکا بهرغم ادعای خود، یک ابر قدرت نیست. اگر این را بگذاریم در کنار ضعف در کارآمدی مقامات کاخ سفید در کنترل یک ویروس (بسیاری از کشورهایی که هیچ ادعایی در ابرقدرتی ندارند، توانستند عملکرد مناسبتری نسبت به امریکا در کنترل این ویروس و خدمات دهی به شهروندانشان داشته باشند)، بر پوچ بودن ادعای امریکاییها در ابرقدرتی شان کاملاً واقف میشویم.
حالا همین کشور مدعی ابرقدرتی که قافیه را بر خود تنگ دیده، سعی دارد در حوزههایی با کشوری درگیر شود که اساساً با وجود همه اقدامات خصمانه در طول این سالها با شکستهای سنگین در مقابل آن مواجه شده است. امریکا از برجام خارج شد با این امید که تا قبل از پایان زمان تحریم خرید و فروش تسلیحاتی ایران، جمهوری اسلامی را همچون توافقنامه برجام یک بار دیگر پای یک توافق دیگر بنشاند.
برجام موشکی وغیره، سناریوهای نوشته شده مقامات کاخ سفید برای بعد از برجام بود که امروز شکست خورده است و اکنون کشوری که خودش برخلاف عرف توافقات بینالمللی از برجام خارج شده در صدد است با تدلیس و دغلبازی بار دیگر فضای جدیدی را علیه ایران اسلامی برای تمدید تحریم خرید تسلیحاتی ایران طراحی و اجرا کند. امروز امریکاییها باید بدانند آن پیماننامهای را که با اجحاف در حق ایران در بستر برجام منعقد شده بود، موریانهها با انقضای تاریخ آن خوردهاند و از بین رفته است و زنده کردن دوباره آن ممکن نخواهد بود.
اما امریکا با این رفتارهای خارج از عرف بینالملل و حتی قواعد ابرقدرتی، بهدنبال چیست؟ قطعاً دلایل زیادی را میتوان بر آن برشمرد، اما یقیناً بهترین دلیل را باید در شکستهای پی در پی آنها در منطقه از عراق گرفته تا سوریه، یمن، افغانستان، لبنان و... دانست که با وجود همه خباثتها، سرافکنده از آن بیرون آمدهاند. تحرکات معنادار و غلط آنها در خلیج فارس در روزها و ماههای اخیر را باید در راستای همین شکستها ارزیابی کرد.
آنچه امروز امریکا به بهانه رزمایش و تأمین امنیت نفتکشها در گشتزنی و انجام اقدامات تحریکآمیز در منطقه خلیج فارس انجام میدهد، علاوه بر تلاش برای برهم زدن نظم منطقهای، همچون دزدان دریایی قرن ۱۹ بهدنبال سلب امنیت صیادانی است که امرار معاش خود را قرنهاست از این دریای پرروزی تأمین میکنند و در این اقدامات نابخردانه، برخی کشورهای اروپایی و عربی نیز با امریکا همراهی میکنند. علت این اقدام امریکا را در چند نکته میتوان جستوجو کرد:
۱- دولت شکست خورده امریکا پس ازشکستهای راهبردی در توقف کشتیهای ایران درصدد جبران شکستهای خود برآمده است و تحرک جدید او را در همین راستا میتوان ارزیابی کرد.
۲- امریکا برای ترمیم ائتلاف شکست خورده خود در منطقه هم در عرصه زمینی و هم هوایی، این بار برای دلگرمی هم پیمانان مفلوک منطقهای خود به این اقدامات دست زده است.
۳- جولان دادن در آبهای بینالمللی جزو ذات پلید و تجاوزگرانه شیطان بزرگ است که این بار ترامپ با نیم نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری آبان ماه خود، چنین اقدامات تحریکآمیزی را انجام داده است.
۴- تصور اینکه دلمشغولی ایران درشرایط کرونایی موجب غفلت یا کوتاه آمدن ازپاسخ مناسب خواهد بود ازعوامل تحریک امریکا به این کار بوده است.
اما پاسخ قاطع و رسوا کننده ایران بر همه تصورات غلط امریکاییها خط بطلان کشید. وقتی ترامپ رئیس جمهور امریکا لاف گزاف زد و گفت که من به ناوهای خود دستور دادهام قایقهای گشتی سپاه را مورد هدف قرار دهند، این موضعگیری عجولانه و نابخردانه او بلافاصله با واکنش قاطع بالاترین مرجع نظامی ایران، یعنی ستاد کل نیروهای مسلح مواجه شد و نسبت به کوچکترین حرکت غلط امریکاییها در خلیج فارس هشدار داده شد.
چراکه ایران انقلابی در این شرایط، ازوظیفه اصلی خود در پاسداری از آبهای خلیج فارس و تأمین امنیت تنگه هرمز هیچگاه کوتاه نخواهد آمد و همانگونه که در یک ماه اخیر دو اقدام شجاعانه و بازدارنده را انجام داده است، با هر حرکت و محاسبه غلط دشمن، این بار نیز چنان سیلی عبرتآموزی به او خواهد زد که همچون اسارت ۱۱ تفنگدار آنها در جزیره سلمان یا ذلت آنها در عین الاسد فراموش نشدنی خواهد بود. کما اینکه در همین تحرکات یک ماه اخیر امریکاییها در خلیج فارس، سپاه دو اقدام ارزنده انجام داد که یقیناً آنها در بازی شطرنج خود نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. این دو اقدام عبارتند از:
۱- سه هفته پیش در حوالی بندر الفجیره امارات در یک عملیات شجاعانه، نیروی دریایی سپاه از میان ناوهای رزمی امریکا و همپیمانانش، یک نفتکش را متوقف و پس از دریافت مشخصات و اطلاعات لازم از این نفتکش پس از یک ساعت آن را رها کرد. جالب اینکه امریکاییها با مشاهده این صحنه و ایجادسکوت رادیویی بدون هیچگونه اقدامی فقط نظارهگر شجاعت انقلابی فرزندان عزیز ایران بزرگ بودند و جرئت کوچکترین حرکتی را پیدا نکردند.
۲- گشتزنی ۱۱ قایق تندروی ایرانی در چند متری شش کشتی جنگی امریکایی و اخطار به آنان برای ترک آبهای نزدیک به حریم ایران اسلامی دومین اقدامی بود که فرزندان سبزپوش سپاه انجام دادند. در این عملیات شجاعانه که در شمال خلیج فارس اتفاق افتاد نیروی دریایی سپاه با جداسازی ناوهای جنگی دیگر کشورها، در اطراف ناوهای امریکایی و در ۱۰ متری آنها به گشتزنی و اخطار پرداخت و پس از یک ساعت از منطقه دور شد.
سپاه که شاهد ایجاد مزاحمتهای چند ماه اخیر امریکاییها در خلیج فارس برای صیادان کشورمان بود، با این اقدام خواست به امریکاییها تفهیم کند امروز دیگر تعریف ابرقدرتی عوض شده است و هر کشوری با هر میزان از توان نظامی، اگر قصد کوچکترین تعرض به منافع منطقهای ایران را داشته باشد، با واکنش پشیمان کننده مواجه خواهد شد. بنابراین در این رابطه چند نکته حائز اهمیت است:
۱- قدرت فرزندان ملت ایران چه در تحریم تسلیحاتی باشیم یا نباشیم به تجهیزات و سلاحهای آنان وابسته نیست. قدرت معنویت و اتکا به الطاف الهی، تکیه کردن بر هدایت حکیمانه فرماندهی شجاع و پشتوانه عظیم ملتی بزرگ و سلحشور و حاضر درصحنه، علت اصلی این شجاعت و اقتدار است.
۲- هم امریکا و هم کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس برای چندمین بار دریافتند محور اصلی و اساسی در تأمین امنیت منطقه و نفتکشهای کشورهای مختلف، فقط و فقط ایران است.
۳- ایران اسلامی به پشتوانه دانش بومی فرزندانش و قدرت ایمان آنها در واکنش سریع و قاطع و پشیمان کننده به تحرکات دشمنان هیچ تعارفی با هیچ کشوری هر چند با تجهیزات مدرن همچون امریکای مدعی ندارد.
شاید کسی نباشد که این روزها سخنان اردشیر زاهدی را نشنیده باشد. پیرمرد نود و دو ساله، با صراحت و شجاعت، در یک گفتوگوی تلویزیونی با بیبیسی، به وزیر خارجه آمریکا، سیاست تحریم، ترور سردار سلیمانی و مواضع آمریکا حمله میکند. او پیشتر نیز طی چند یادداشت و مصاحبه شبیه همین مواضع را در این دو سال گرفته بود. در واقع از زمانی که کمپین فشار حداکثری آمریکا علیه ایران راه افتاد، بسیاری از منتقدان و مخالفان شناسنامهدار جمهوری اسلامی، از درِ انتقاد به آمریکا و دفاع از ایران و گاهی دفاع از برخی از مواضع جمهوری اسلامی برآمدهاند. به طور مثال مسعود بهنود نیز بعد از ترور شهید سلیمانی، توئیت کرد که «من بیهویت نیستم که از ترور سلیمانی خوشحال شوم».
زاهدی نیز باصراحت به میدان آمد و مقام بلند سردار سلیمانی را ستود و وطندوستی و جانفشانیهای سرداران و مدافعان ایران، در کسوت ارتش ملّی جمهوری اسلامی را، تکریم و تعظیم کرد. دفاعیات او البته محدود به اینگونه تکریمها نبود. زاهدی از برخی از سیاستهای ایران در منطقه و جهان کاملاً دفاع کرد و حسابی به دشمنان ایران تاخت. او سیاستهای ترامپ مقابل ایران را کاملاً به باد انتقاد گرفت و با زبانی تحقیرآمیز پمپئو را نوازش داد. او همچنین از مواضع دیپلماتهای جمهوری اسلامی در این شش سال تمجید غلیظی کرد و معتقد بود که آنان جهادی بینظیر در بستن برجام کردند. خلاصه از منظر یک پیرمردی که آفتاب عمرش به لب بام رسیده و همچنان ایران را دوست دارد، سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی و دشمنانش را بررسی کرد.
جالب است که او صراحتاً در مصاحبه با بیبیسی میگوید: «ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﻢﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ». حتی پیش از آن در مصاحبههای دیگر، عکس محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، را در قاب عکسی پشت سر خود دارد. این بدان معنا است که او همچنان به گذشته خودش افتخار میکند و همچنان به هر علتی پهلوی را دوست دارد و مواضع سیاسی قبلی خودش را دارد، اما همه اینها باعث نشد چشمش را بر روی ظلمی که به ایران میرود ببندد.
من معتقدم اردشیر زاهدی را نباید به تنهایی تحلیل کرد. او در این مواضع، تنها نیست. بسیاری از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی، درک کردهاند که سیاستهای ترامپ نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه کلیت ایران را هدف قرار داده است. به همین سبب آن بخش از اپوزیسیونِ ایراندوست، به مخالفت با آمریکا میپردازند. زاهدی نیز مانند بسیاری دیگر که هنوز ایران را دوست دارند، بهرغم مخالفت با جمهوری اسلامی در منازعات داخلی، اما در نزاع با دشمنان خارجی حاضر به خودفروشی و وطنفروشی نشدند.
آن وحدت و حماسهای که زیر تابوت سردار دلها پدید آمد، اصلاً محصولِ الهیاتِ سیاسیِ انقلابیونِ تندروی داخلی نبود. در گفتمانِ اصولگرایان، جایی برای اغیار نیست. اساساً در منظومه این گفتمان، خودیهای منتقد (اصلاحطلبان)، نمیتوانند در منظومه جمهوری اسلامی جا بگیرند تا چه رسد به آن جمعیتِ عظیمِ پلورالِ زیرِ تابوتِ سردار! درواقع، افق بلندِ ایراندوستی و انساندوستیِ سردار، باعث شد او تبدیل به نماد ملّیِ واقعی شود و همه ایراندوستان، عزادارِ او شوند.
اما عجیب آنکه در واکنش به سخنان زاهدی و دفاعش از جمهوری اسلامی، قضاوت دوگانهای شکل گرفته است. از یک سوی، برخی دوستان با بدبینی، خواهان بیاعتنایی به مواضع او هستند درحالی که به لحاظ گفتمانی معتقدند انسان هرلحظه نو میشود و نگاه صفر و صدی را در امر تحولات انسانی رد میکنند. این دوستان، امروز در مقابل اعترافات و تعصبات وطنپرستانه پیرمرد در انتهای حیاتش، با سختگیری و بدبینی مدعی اهداف سوءاستفادهگرایانه ایشان و امثال ایشان هستند. از سوی دیگر، برخی مدعیان اصولگرا که در مقابل رقیب داخلی اهل مدارا و تسامح نیستند و بهلحاظ گفتمانی مدعی عدم مدارا و گناه نخستین برای انسان میباشند، خواهان پهن کردن فرش قرمز برای امثال زاهدی هستند.
این البته نشان از عدم صداقتِ این دو گروه است. هر انسانی میتواند دچار تحول ولو در لحظه آخر عمر خود شود. بسیاری که عمرشان را با ادعای سوپرانقلابی طی کردهاند درپیچ های مختلفی به اندک بهانهای به همه گذشته خویش پشت کرده و مسیری متفاوت انتخاب کردهاند و بالعکس. لذا بیانصافی است که سخنان زاهدی را غیرصادقانه تصور کنیم. از سوی دیگر، باید به اصولگرایان توصیه کرد یکجو از این انصاف و مدارا نسبت به زاهدی را نسبت به مخالفان داخلی هم به خرج دهند.
از نظر زاهدی و همه وطندوستانِ مخالف نظام که ذرهای انصاف دارند، هم شهید باعظمت، سلیمانی، سرداری ملّی بود و هم دکتر ظریف، دیپلماتی ملّی است. البته کاری به نظر آنان نداریم؛ ما خود عقل داریم و میفهمیم که چه کسی به ایران و نظام خدمت میکند. برخی اصولگرایان به جای فحاشی به سرمایههای انسانی کشور به بهانه مواضع زاهدی، بیایند از زاهدی واقعاً یاد بگیرند؛ یاد بگیرند که مدافعانِ منافع ملّی را تخریب نکنند و منابع ملّیِ انسانی را نسوزانند. بیایند وحدتِ ملّی را به مسلخ نزاعهای جناحی نبرند. مهمترین حرف و پیام مواضع پیرمرد شاید همین باشد؛ ایران باید اولویت همه باشد!
ارسال نظرات