روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- هنوز پیکر مطهر پیامبر اعظم (ص) بر زمین بود که برخی همراهان ناهمدل درباره جانشین الهی او اختلاف به راه انداختند و دل زهرای مرضیه سلامالله علیها را به درد آوردند. این جفا در حالی بود که به دفعات، از پیامبر (ص) شنیده بودند «انما فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها» و «فاطمه بضعه منی، فمن أغضبها فقد أغضبنی.». فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد و به خشم آورد، مرا آزرده و به خشم آورده است. با وجود این تصریحات، چرا محبوبه خداوند را به خشم آوردند و آزردند؟ مگر امیر مومنان (ع) چه خصوصیاتی داشت که به ولایت الهی او تمکین نکردند و دوگانگی پدید آوردند؟ حضرت فاطمه (س) پاسخ این پرسش را داد، آن هنگام که در بستر بیماری بود و زنان مهاجر و انصار به عیادت آمدند.
فرمود «من از دنیای شما سیر شدهام؛ از مردان شما کراهت دارم و به دورشان افکندهام، پس از آنکه آنان را آزمودم. زشت باد کُندی آنها، شکستگی شمشیر، سستی نیزهها و تباهی رأیشان. وَ ما نَقَمُوا مِنْ اَبی الْحَسن؟ آنها چه ایرادی بر اباالحسن (علی علیهالسلام) داشتند؟ والله آنها بر شمشیر برنده او ایراد گرفتند، و ثبات قدم و بیاعتناییاش به مرگ در میدان نبرد، و قدرت او در جنگجویی، و ضربات درهمشکنندهاش بر دشمن. به خدا سوگند هر گاه مردم از جاده حق منحرف میشدند و از پذیرش دلیل روشن سر باز میزدند، آنها را با نرمی و ملایمت به سوی منزل مقصود سیر میداد و به سرچشمه زلال و گوارا وارد میساخت، و سرانجام، او را در پنهان و آشکار، خیرخواه خود مییافتند».
۲- فرض محال که محال نیست. تصور کنید پس از جنایت اردوگاه یزید، آقای ظریف، کاروان اهل بیت (ع) را هنگام عزیمت به کوفه و شام همراهی میکرد. هنوز پیکر مطهر شهیدان بر زمین بود و اهل بیت، عزادار. در این میان، یکی از ناظران آن جنایت بزرگ، از آقای ظریف میپرسید «آیا شما بعد از این قتل، امکان مذاکره با یزید را منتفی میدانید؟» و پاسخ میشنید «خیر. من هرگز این احتمال را منتفی نمیدانم که افراد، رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیات را بپذیرند.
برای ما فرقی نمیکند که چه کسی در کاخ کوفه یا شام (سفید) حضور دارد. آنچه اهمیت دارد، چگونگی رفتار آنهاست. دولت یزید (ترامپ) میتواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریمها را بردارد و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در میز مذاکره باقی ماندهایم. آنها طرفی هستند که میز مذاکره را ترک کردهاند. ما شکیبایی زیادی داریم»! آیا چنین سخنانی، چیزی جز نمک پاشیدن بر داغ جراحت وارده از جانب جنایتکاران محسوب میشد؟ و آیا این سخنان را در اردوگاه مقابل، جز به پای رضایت در قبال جنایت مینوشتند؟ بهراستی آیا امام سجاد و زینب کبری -علیهما السلام- نعوذ بالله زبان مذاکره بلد نبودند، که با وجود شدت محاصره و تهدید، یزید و ابن زیاد را محاکمه و رسوا کردند؟
۳- هنوز چند هفته از جنایت آمریکا و شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نگذشته که ابتدا آقای روحانی و سپس آقای ظریف، پالس مذاکره به قاتلان آن شهید میفرستند؛ و حال آنکه پیشاپیش، اعتماد دوباره به شیطان بزرگ را «دیوانگی» خواندهاند. بیتردید نتیجه این رفتار و گفتار، تشویق جنایتکاران به تحریم و ترور و جنایت بیشتر است. چرا چنین پالسهای خطرناکی ارسال میشود و با توهین طرف مقابل مواجه میگردد؟ کدام مشورت مسمومی چنین القا کرده که خط قرمز، «عدم مذاکره» است و باید به هر قیمت بر مذاکره با آمریکا تاکید کرد؟
جرم آمریکا قبلا این بود که توافق را زیر پا گذاشته بود و با این وجود، دولت ما به انجام یکطرفه تعهدات، ۲۰ ماه پس از خیانت آمریکا و اروپا ادامه میداد. آن زمان میشد گفت آمریکا تحریمها را جبران کند تا بتواند به جمع ۱+۵ در برجام (و نه مذاکره برای دادن امتیاز جدید از سوی ایران) برگردد. اما اکنون به خیانت آمریکا، جنایتی بیسابقه در حد ترور «فرمانده مبارزه بینالمللی با تروریسم» افزوده شده و دشمن در اقدامی خباثتآلود، فرمانده ارشد نیروی دفاعی ما را ترور کرده است. در اینجا آقای ظریف بیجاتر از بیجا مرتکب شده و به خبرنگار اشپیگل میگوید آمریکا اگر تحریمها را بردارد، ما آماده مذاکره دوباره هستیم! پس تکلیف غیرت و شرافت و عزت چه میشود؟ ترامپ و تیمش باید چه استنباطی از این ادبیات بکنند؟
۴- قرار است دنیا ترامپ را بشناسد که اهل تعهد و مذاکره نیست؟ اینکه از اردیبهشت پارسال برای دنیا یقینی شده و اکنون همین فرد و تیمش، صراحتا میگویند ژنرال سلیمانی را در کشوری که مهمان رسمیاش بوده، ترور کردهاند. چرا وزارت خارجه یا معاون حقوقی ریاستجمهوری -که فقط بلد است سنگ FATF را به سینه بزند- به تعقیب کیفری تروریستها و اقامه دعوا علیه آنها در محاکم بینالمللی نمیپردازد؟ شرمآور نیست که برای چندمین بار دیپلماسی التماسی پیشه کنند؟ آقای ظریف را نه فقط به نیویورک (برای شرکت در نشست سازمان ملل)، بلکه به سوئیس (نشست داووس) هم راه ندادند تا خاطره تلخ دریغ کردن از یک باک بنزین در مونیخ آلمان تکرار شود؛ با این وجود چرا اصرار دارند خود را بفریبند؟
۵- سراب اعتماد و رفاقت با شیطان بزرگ، نه با ترور شهید سلیمانی یا خروج ترامپ از برجام، بلکه در دولت اوباما با تحریمهای ویزایی، تهدید طرفهای همکاری ایران و تمهید تحریمهای کاتسا و آیسا به پایان رسید. اما آقای روحانی و ظریف گویا نمیخواهند چشم بگشایند و ببینند سرگرم رویااندیشی در بحبوحه جنگ همهجانبه دشمن بودهاند. اما چرا؟ آیا آن چند ده میلیون نفری که در تشییع دشمنشکن پیکر شهید سلیمانی به خیابانها آمدند، جز عزت و اقتدار و انتقام، مطالبه دیگری از دولتمردان داشتند و آیا سزاوار چنین ملت عظیمالشأنی، کاربست زبان ضعف و انفعال است؟ چرا باید درست در زمانی که آمریکا و رژیم صهیونیستی در تدارک رونمایی از خیانت «معامله قرن» هستند، دولت ما به جای مواجهه جدی، پالس مذاکره بفرستد و از شیطان بزرگ دهنکجی ببیند؟ این کار، وفاداری به خون شهید سلیمانی و مردم قدردان خدمات اوست، یا خیانت به مرام آن شهید والامقام؟
۶- آقای ظریف اخیرا در مجلس گفت «آمریکاییها، برنامه انهدام فردو را کشیدند، اما پشت آن نوشتند اگر فردو را خراب کنیم، مردم ایران، منسجمتر در برابر ما میایستند. به جان کری گفتم به فرض که فردو را خراب کنید، آنگاه چه پاسخی برای ملت دارید؟ گفت برای همین است که نمیخواهیم با شما وارد جنگ شویم». اما آمریکاییها تیم آقای ظریف را مجاب کردند فعالیت غنیسازی ۲۰ درصد در سایت فردو در عمق نود متری زمین را که قابل انهدام با بمب نبود، با برجام تعطیل کنند و ۹۵درصد سرمایه هستهای کشور را واگذار یا اوراق نمایند! چهار سال بعد و در حالی که هنوز خون حاج قاسم تازه است، کسانی دم از مذاکره با قاتلان او میزنند.
آنها با ادبیات منفعل که هیچ نسبتی با اقتدار جمهوری اسلامی ندارد، موجب جرأت دشمن برای ارتکاب جنایت اخیر شدند و با این وجود، باز همان ادبیات پر خسارت را ادامه میدهند. آیا خدای ناکرده قرار است باز هم از این معبر، آسیب جدیدی به کشور وارد شود؟ در حالی که دست دشمن به خون شهید سلیمانی و همرزمانش آلوده است، چرا خود را با پالس مذاکره تحقیر میکنند و تهدید ناشی از جسور کردن دشمن را بر سر کشور میکشانند؟ چه کسانی این مشورتهای مسموم را میدهند؟ دنبال کدام متاع مسموم و شوم در غرب میگردند؟
۷- انصاف و عقلانیت به این بود که آقای ظریف به اشپیگل بگوید در بیست ماه گذشته، ما جز دروغ SPV و INSTEX و فریبکاری و پشتهم اندازیهای فرانسه و آلمان و انگلیس، چیز دیگری ندیدیم و دیگر حاضر نیستیم وقت تلف کنیم یا وعده دروغ به مردم خود بدهیم. ظریف آخرین بار در توییتر نوشت «اروپا شرافت خود را در برجام به آمریکا فروخت و با فروختن شرافت، هرگونه پایه اخلاقی و قانونی را از دست داده است».
مذاکره با آمریکا نیز که از سوی روحانی دیوانگی نامیده شده بود. با این وصف، اکنون هنگام اقدامات متقابل و خروج کامل از برجام است و نه دور خود چرخیدن و سرگرمی ساختن. به اقتضای اصل بدیهی مدیریت، دولت و وزارت خارجه نه اکنون، بلکه از همان هنگام انعقاد برجام، میبایست نقشه جایگزین (پلن «B») را پیشبینی میکردند تا دشمن تصور نکند مرتکب هر خباثتی شود، طرف مقابلش به میز مذاکره چسبیده است. بماند که از همان ابتدا هم متوقف کردن رونق اقتصاد به مذاکرات و توافق، خلاف عزت و حکمت و مصلحت بود.
در واقع به اذعان هفت سال قبل همین تیم، حداکثر ده تا سی درصد مشکلات اقتصادی به تحریمهای خارجی بر میگشت و ۷۰ تا ۹۰ درصد آن به سوءمدیریت دولت مربوط میشد. دولتمردان به جای معطلی بیشتر، باید سراغ صاحبنظران و انبوه ظرفیت نخبگانی کشور بروند و مسیر به بنبست رسیده را تغییر دهند. نباید بیش از این، کشور و ظرفیتهای آن را معطل غرب نگه داشت.
۸- بر خلاف نگاه ظاهربینانه که مقاومت و مجاهدت را پر هزینه و کوتاه آمدن مقابل دشمن را کم هزینه میبیند، مقاومت و مجاهدت خوشعاقبت است اما کوتاه آمدن مقابل دشمن، خسارتهای غیر قابل جبران به همراه دارد. ظاهر جهاد، هزینه و خسارت است اما حقیقت آن، بازدارندگی و امنیت و اقتدار است. امیرمومنان(ع) درباره سرانجام این دو رویکرد در خطبه ۲۷ نهجالبلاغه فرمود «همانا جهاد، دری از درهای بهشت است که خداوند به روی دوستان برگزیده خود گشوده است و آن، لباس پرهیزگاری، و زره محکم الهی، و سپر استوار خداوندی است. پس هر کس به اختیار، جهاد را واگذارد، خداوند لباس ذلّت بر او پوشاند، و در طوفان فتنه و بلا سقوط کند، و در زیر پا خرد و زبون شود، و عقل خود را از دست بدهد، و به کیفر این رویگردانی، حق از او رو گرداند، و سختی و مشقّت بر او فرود آید، و عدالت از او روی بر تابد».
ما و ملتهای منطقه آخرین بار، حقانیت مسیر مقاومت را در برکات حاصل از مجاهدات سردار سلیمانی و همسنگرانش دیدیم؛ او که در وسط میدان جنگ، از دیپلماسی میدانی در بغداد و دمشق و بیروت و مسکو و اربیل هم دریغ نداشت. داغ حاج قاسم هر روز برای ما تازهتر میشود. اما در عین حال، بنبستهایی که خون پاک او میشکند، حیرت انگیز است. قیام و قیامتی که شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس با بذل خون پاک خویش به راه انداختند، فتنه پیچیده آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ایران و عراق را وارونه ساخت و اسباب ضربت مردمی بیسابقه به دشمن شد. این معجزه واقعی، یک الگو و پشتوانه کامل برای دولت و وزارت خارجه است، اگر که جنود جهل را پس بزنند. «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین».
سلیمانی به ما آموخت که میشود مرعوب آمریکا نشد و تمام نقشههای هفت هزار میلیارد دلاریاش را به هزیمت کشاند. «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ». اگر کسی با وجود ستارههای درخشان مقاومت و مجاهدت، راه را گم کرد، حجتش برای گمراهی چیست؟
طرح «شفافسازی منابع مالی نامزدها» میتواند گام بسیار مهم و اساسی در پاک کردن دامان نهاد انتخابات ما از پدیده «پولهای کثیف» باشد. آلوده شدن فرآیند انتخابات به عنوان نماد و ستون اصلی مردمسالاری به پدیده شوم «پول کثیف» چیزی نیست که در کشور قابل کتمان باشد. حداقل در سطوح مختلف انتخاباتهای محلی مانند مجلس یا شوراهای اسلامی شهر و روستا میتوان نشانههای متعدد و واضحی از نفوذ منابع مالی دارای ابهام و اشکال را دید.
این البته لزوماً به آن معنا نیست که نامزدهای انتخاباتی دانسته و از روی علم به این سمت کشیده میشوند، بلکه در موارد بسیار زیادی اساساً خود نامزد از نسبتی که این دست منابع مالی با هزینههای ستادیاش دارند، خبردار نمیشود. اما حتی این بی اطلاعی هم باعث نخواهد شد که تأثیر مخرب «پولهای کثیف» در تصمیمگیریها و برنامههای کلان ملی از بین برود. چرا که در حداقلیترین سطح ممکن، این پدیده خود را در سهمخواهی گروههایی که آن را در انتخابات هدایت میکنند، از صاحبان قدرت و افراد و جریانهای پیروز انتخابات نشان خواهد داد.
همچنین امکان نفوذ صاحبان «پول کثیف» بر افراد دارای قدرت جهت تغییر مسیر برخی اقدامات، برنامهریزیها و تصمیمگیریها هم خطر دیگری است که زمینه جدی و زیادی برای تحقق در ساختار فعلی دارد.
در چنین شرایطی مجلس میکوشد که با تصویب طرحهایی نظیر آنچه اکنون برای شفاف شدن منابع مالی نامزدها با رأی مثبت نمایندگان مواجه شده، زمینههای این پدیده را از بین برده یا بکاهد. شفافیت در کنار موارد دیگری چون آزادی بیان و بحثهای ساختاری از پایههای اصلی جلوگیری از ایجاد و توسعه پدیده فساد است. تجربه حکمرانی در کل دنیا نیز حکایت از آن دارد که فقدان شفافیت همواره به معنی ایجاد و تقویت زمینههای بروز فساد است. اقدام اخیر مجلس هم درست در مسیر همین منطق و با هدف کاستن از همین زمینههاست. اقدامی که البته به نظر میرسد حتی به اندازه چندین سال دیرهنگام و با تأخیر هم باشد و همین تأخیر نیز تا همینجا آسیبهای زیادی را متوجه کشور ما کرده که بارها درباره آن سخن به میان آمده است.
اما درباره همین مصوبه مسأله این است که چقدر میتوان در صورت اجرایی شدن آن به پاک شدن دامن نهاد انتخابات از منابع مالی مشکوک امیدوار بود؟ برای پاسخ به این سؤال شاید در نگاه اول همین مصوبه کاملاً کافی به نظر برسد اما اندکی دقت نشان میدهد که ما برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب در حوزه مبارزه با فساد نیازمند اقداماتی زنجیرهای و متصل به هم هستیم و کارهای موضعی و در حوزههای محدود همچنان امکان سوء استفاده را باز نگاه میدارد. به طور مثال در همین مصوبه اخیر مجلس گرچه در ظاهر همه چیز شفاف میشود اما باز هم مناطق غیرشفاف وجود دارد. به طور مثال با این مصوبه روشن میشود که کدام افراد به چه میزان کمک به ستادهای انتخاباتی میکنند و آن کمکها در کدام محل هزینه میشوند.
اما فرضاً اگر محل کسب منابع مالی فرد کمک کننده، نامشروع و غیرقانونی باشد چه چیزی توان تشخیص آن را دارد؟ این دست موارد همان جایی است که نیاز به شفافیت فراگیر را ضروری میکند. جایی که روشن میگردد برای حذف کامل پدیده فساد ما نیاز به قوانین فراگیرتر و جامعتری در کشور داریم. یا در مورد دیگری در این مصوبه بحث افکار عمومی و امکان دسترسی به اطلاعات ثبت شده در سامانه انتخابات وجود ندارد. چه کسی میتواند تضمین کند که بدون فراهم شدن این امکان برای افکار عمومی و رسانهها، امکان وقوع تخلف به طور کلی از بین میرود.
با این توضیحات مصوبه مجلس هر چند گامی کاملاً مثبت، سازنده و رو به جلو است اما نباید آن را نقطه نهایی اقدامات برای شفاف شدن منابع مالی نامزدها دانست و لازم است تا با نگاهی وسیعتر و بسیطتر به راهکارهای مبارزه با آسیب ناشی از عدم شفافیت منابع مالی نامزدها نگاه کرد.
باید پذیرفت که عرصه دیپلماسی عرصه اشتباه و خطا در هیچ سطحی نیست. درعرصه دیپلماسی کوچک ترین اشتباه می تواند با ایجاد خطا در نظام محاسباتی دشمنی که بسیار آماده است، هزینه های زیادی را به کشور تحمیل کند. به تازگی آقای ظریف گفتوگویی مفصل با نشریه اشپیگل داشت که در بخشی از آن خبرنگار از وزیر خارجه سوال می کند که «در پی قتل (ترور) ژنرال سلیمانی آیا شما احتمال مذاکره با آمریکا را رد می کنید؟» و ظریف در پاسخ می گوید: «من هرگز این احتمال را منتفی نمیدانم که افراد رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیات را بپذیرند. برای ما فرقی نمیکند که چه کسی در کاخ سفید حضور دارد. آن چه اهمیت دارد، چگونگی رفتار آنهاست. دولت ترامپ میتواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریمها را بردارد و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در میز مذاکره ماندهایم. آنها طرفی هستند که میز مذاکره را ترک کرده اند. ایالات متحده، آسیب بزرگی به مردم ایران وارد کرده است. روزی خواهد رسید که آنها باید این آسیب را جبران کنند. ما شکیبایی زیادی داریم.»
۱- این جملات را اگر ظریف پیش از سیزدهم دی ماه و ترور ناجوانمردانه حاج قاسم سلیمانی مطرح می کرد، بخشی از سیاست های دیپلماسی ایران بود که بارها و بارها تکرار شده بود اما منطقا باید پذیرفت که پس از آن که ارتش آمریکا به دستور مستقیم ترامپ، فرمانده نیروی قدس سپاه را ترور کرده است، دیگر وزیر خارجه ما نمی تواند مقابل کسی که حالا دستش مستقیما به خون یکی از مقامات بلندپایه کشور آلوده است، همان حرف های سابق را تکرار کند.
حتی اگر آقای ظریف اعتقاد دارد که او در این شرایط نیز باید مسیر دیپلماسی را پی بگیرد بازهم باید توجه می کرد که این مسیر را نباید با هر حرف و جمله ای دنبال کند. دیپلماسی آداب مهمی دارد که از جمله آن دقیق حرف زدن است به نحوی که دشمن نتواند آن را به ضعف ایران تعبیر کند. سوال این است که در شرایطی که ترامپ یکی از مقامات ارشد کشور و یکی از اسطوره های ملت ایران را با فرمان مستقیم به شهادت رسانده، آیا این حرف ظریف چیزی جز پالس دادن برای مذاکره در هر شرایطی است؟ من می پذیرم که دیپلمات باید به دنبال دیپلماسی باشد، اما نه با هر حرف و جمله ای! این مسئله آشکارا پیام ضعف از ایران به آمریکا صادر می کند و از آن مهم تر این که این پالس اشتباه ظریف، «نظام محاسباتی» دشمن را مختل می کند و او را به غلط می اندازد به این معنا که دشمن تصور می کند حالا که هرکاری خواسته کرده و حتی قمار بزرگش را هم انجام داده یعنی سردار سلیمانی عزیز (رضوان ا... تعالی علیه) را هم ترور کرده، بازهم ایران از مذاکره دم می زند. از این رفتار چیزی جز بیشتر کردن فشار از سوی آمریکا و جری شدن این کشور علیه ایران، عاید مردم می شود؟
۲- تیم رسانه ای ترامپ که به نظر می رسد از چند فارسی زبان برانداز بهره می برد، با درک شرایط ایران و نگاه هایی که به ظریف وجود دارد، همین بخش از گفت وگوی ظریف را برجسته کرد و از طریق یک توئیت فارسی، زمین بازی جدیدی تعریف کرد. لذا باید مراقب بود تا در زمین دشمن بازی نکرد و نقد ظریف نباید منجر به تقویت تصویر ضعیف از ایران شود، مخصوصا مواضع اصلاحی ظریف باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد تا روشن شود موضع ایران یکپارچه مقابله با ترامپ است. ظریف نیز باید این اشتباه را جبران کند به گونه ای که نظام محاسباتی دشمن اصلاح شود. البته مواضع بعدی ظریف در این زمینه بخشی از همین اصلاح است اما تا آثار اشتباه صورت گرفته جبران شود، هنوز باید مراقبت بیشتری صورت گیرد.
پاسخ وزیر امور خارجه کشورمان به سوال اشپیگل که آیا شما بعد از ترور سردار سلیمانی توسط آمریکا امکان مذاکره با ایالات متحده را منتفی میدانید؟ را باید قبل از هر گونه داوری از این منظر تحلیل کرد که آقای ظریف را باید در دو وضعیت ببینیم. یکی آقای ظریف بهعنوان شخص آقای ظریف که احساس و مواضعش را در رابطه با شهید سلیمانی قبلا اعلام کرده و در این خصوص نمیتوانیم برای ایشان در ابراز احساساتی که قبلا اعلام شده بهعنوان شخص آقای ظریف ایرادی وارد کنیم.
همگان مواضع ایشان را در این رابطه میدانند. ولی در یک وضعیت دیگری آقای ظریف را باید در قامت یک شخصیت حقوقی ببینیم یعنی وزیر امور خارجه یک کشوری که باید در چارچوب و مقررات حقوق بینالملل، ادبیات دیپلماتیک خودش را به کار بگیرد. در چارچوب حقوق بینالملل کشورها نمیتوانند اصل مذاکره را برای حل اختلافاتشان همیشه رد کنند. یعنی اگر کشوری به طور دربست و قطعی مذاکره برای حل و فصل اختلاف خودش را با کشورهای دیگر ببندد به منزله این است که این کشور گزینه جنگ را برای حل و فصل اختلافاتش انتخاب کرده است.
آقای ظریف بهعنوان یک دیپلمات باید با ظرافت خاصی با ادبیات دیپلماتیک مواضع حقوقی متناسب یا منطبق با حقوق بینالملل را بیان بکند. ایشان در عین حال انتقادش را در همین جمله «دولت ترامپ میتواند گذشته خود را اصلاح کند تحریمها را بردارد و به میز مذاکره برگردد ما هنوز در میز مذاکره باقی ماندهایم.
آنها طرفی هستند که میز مذاکره را ترک کردهاند. ایالات متحده آسیب زیادی به مردم ایران وارد کرده، آنها باید جبران کنند، ما شکیبایی زیادی داریم»، از مواضع ترامپ اعلام کرده و در حقیقت انتقاد تندی نسبت به ترامپ و سیاستهایش داشته در اینکه میز مذاکره را ترک کرده و این هم یک واقعیت است و ایران قبلا بارها اعلام کرده که میز مذاکره را رها نکرده و این آمریکاست که باید مواضع خود را بر جهتگیری برجام منطبق بکند و اگر تحریمها را معلق بکند و به میز مذاکره برگردد. این هم با مواضع قبلی که آقای ظریف اعلام کرده سازگار نیست هم با جهتگیری حقوق بینالملل.
بنابراین به نظر نمیرسد ادبیاتی که ظریف به کار برده قابل ایراد باشد. اگر معیار و ملاک منافع ملی باشد، دوستان از این نوع برخوردهای تند پرهیز میکنند چون این نوع موضعگیریها هیچ کمکی به تقویت منافع ملی در دراز مدت نمیکند و ما نباید از رویدادها بهرهبرداری شخصی نماییم. واقعا باید مسئولانه و دلسوزانه موضعگیری شود و هدف عمدتا باید حفظ منافع ملی و حاکمیت ملی باشد. از این جهت تنها باید گفت که یک مقدار در موضعگیریهایمان دقت کنیم و مواظبت و مراقبت شود که موضعگیریها به ضرر منافع ملی تمام نشود. تضعیف یک دیپلمات ایرانی در این شرایط هیچ کمکی به منافع ملی ما نمیکند.
در هر موضع گیری منافع ملی را مدنظر داشته باشیم و مسائل شخصی و جناحی و گروهی را به نوعی در اولویت قرار ندهیم، اولویت منافع ملی است. از آن طرف ترامپ در مواضع خود نوسانات زیادی دارد و اینطور نیست که همیشه یک چارچوب منطقی و نظاممند داشته باشد. بهاضافه اینکه بازهم باید پاسخ ترامپ را در چارچوب دیپلماتیک دید و در مواضع بینالمللی هم هر کشور و شخصی میخواهد از هر موقعیتی برای خودش به نوعی بهرهبرداری نماید ولی این هیچ کمکی به اعتبار ترامپ نمیکند و درحقیقت موقعیتش را بیشتر از نظر شأن و اعتبار بینالمللی کاهش میدهد.
معمولاً مدیریتهای اقتصادی و دولتی همواره به تناسب تصمیمات گرفته و نگرفته سعی در فرافکنی دارند و باز نوبت به مدیریت جدید میرسد و در مدیریت جدید جریان نقد دولت گذشته چند سال کشور را درگیر میکند.
جریانهای نقادی که به جای قرار گرفتن در مقام اجرا بر کرسی اپوزیسیون تکیه میزنند و قرار است از جیبشان لیست فاسدان را بیرون بیاورند و پیشرفت را به جایی برسانند که مدیریت جهان را هم عملیاتی کنند، یا به گفته برخی مسئولان «ویرانه»ای را تحویل میگیرند و قرار است با یک کلید قفلها را باز کنند و گلابیهای بهشت را به نمایش بگذارند و با بستههای خروج از رکود غیرتورمی را با گذاردن تمام تخممرغها در سبد تحریم وعدههایشان را عملیاتی کنند.
اما نتیجه چه میشود؟ هر سال نرخ رشد نقدینگی افزایش مییابد و نرخ تورم بیشتر میشود، بیآنکه این موارد اثری در جریان تولید و افزایش تولید سرانه ملی داشته باشد و در پایان دوره هشت ساله یکی برای فرار از پاسخگویی دست زدن به اعضای کابینهاش را خط قرمز میداند و قهر میکند و دیگری با پیغام و پسغام به کدخدا ناگهان بعد از گذشت شش سال و چند ماه میگوید: «بدون ارتباط با خارج بلد نیستم!»
اما در تمام این سالها نکته قابلتوجهتر از تمام این بازیهای روبنایی، برنامهریزان اقتصادی همواره با یک مانیفست مشخص در حوزه اقتصادی مسیر خود را طی کردهاند و به اصطلاح در روی همان پاشنه چرخیده است. آنها روی این موضوع تأکید کردهاند که بازار خود به خود میتواند با دست پنهانش خود را اصلاح کند و هر رئیسجمهور پس از جنگی که بر سر کار آمده با تیمی متشکل از تفکرات نئولیبرالی وعده بهشتی را داده که مشکلات را حل میکنیم و با کوچک شدن دولت و خصوصیسازی در آن بازار به طور خودکار همه چیز را بهبود میدهد، فقر را ریشهکن میکند و رفاه مردم را بهبود میبخشد. اما در ادامه روند و بهخصوص در دولتهای دوم به طور کلی شعارها را فراموش کرده و تیمهای اقتصادی و مشاورانش به تدریج خود تبدیل به منتقد شدهاند تا در دوره بعدی ریاست جمهوری باز بیرق نئولیبرالی را برافراشته و جریان قدرت - ثروت را مستحکمتر از گذشته کنند و نتیجه آن شود که اکنون قوهقضائیه بیش از هر زمانی شلوغتر است و برخورد با دانه درشتها را در دستور کار قرار داده است.
به عبارت بهتر دست نامرئی آدام اسمیت که از آستین اقتصاددانان وطنی متصل به دولتها بیرون میآید، همواره در این سالها نهتنها بازارها و تولید را به سامان نرسانده، بلکه نشان داده است که اساساً این دست نامرئی همان تصمیمات دولتی است که قرار نیست کسی آن را ببیند، زیرا اگر این دست اثرگذار در بازارها را مردم ببینند، باید در مقابل این اثرگذاریها پاسخگو باشند.
پای خیلی از مسئولان در بیتوجهی به مسائل مهم کشور از جمله نامناسب بودن محیط کسبوکار و جذابیت واردات و سرکوب تولیدکنندگان قابل ردگیری است و تا این مشکل با چنین تاکتیکهایی از سوی دولتمردان در دولتهای مختلف به انحراف کشیده میشود و کسی پاسخگوی مسئولیت خود نباشد، نمیتوان امید به پیشرفت و توسعه کشور داشت، حتی نمیتوان مدعی شد که مذاکره با ابرقدرتی که ما را تحریم کرده را به ما تحمیل نکنند!
شاید لازم باشد کتاب پوست در بازی (Skin In The Game) نوشته نسیم نیکلاس طالب را نمایندگان مجلس دور بعد و قوهقضائیه برای برنامهریزی بهتر در مقابل جریان فکری اقتصادی حاکم بر این سالهای اقتصاد کشور (که همواره تقصیر را بر گردن عدم استقرار نظام بازار گذاشته، ولی همواره از آن دم زدهاند) مرور کنند و براساس آن مسئله عدم تقارن در ریسک و مسئولیت را حداقل در بدنه اجرایی کشور بررسی و مورد بازبینی قرار دهند.
نسیم طالب، در کتابش با عنوان «پوست در بازی» با معنی مشابه «پایتانگیر» است در فارسی، تعریف تازهای از سیستم توزیع در جامعهای عادلانه ارائه میدهد که دیگر نمیتوان هر ظلمی را به اسم تفکر نئولیبرالی و حاکمیت بازار و فرافکنی با نقد بیرحمانه دولت قبلی وارد دانست. «پایتان گیر است» که حتی در کتابهای قانون همورابی و دین اسلام و از قرنها قبل بر آن تأکید شده، میتواند بهتر از هر قانون و مقرراتی، نامتعادل بودن را در اقتصاد، بازارها و وضعیت جامعه اصلاح کند. چون دیگر به هر کسی اجازه فرار از عواقب تصمیمات و کوتاهیهایش را نمیدهد.
طی روزهای گذشته، مهدی نصیری مدیرمسئول سابق کیهان در توئیتی همزمان با بیستوپنجمین سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی نوشت: «احساس میکنم در تمام این سالها در نقد نظری و معرفتی او جانب انصاف را رعایت نکردهایم.» نصیری که زمانی منتقد سرسخت وی بود، اما حالا و در دورانی که احتمالاً از هیجان جوانی فاصله گرفته است؛ لب به اعتراف بر بیانصافیاش در گذشته گشود.
در همین حال یوسفعلی میرشکاک، که در طول چهار دهه اخیر در زمینههای گوناگونی از سرودن شعر و نگارش نقدهای ادبی تا نوشتههای طنز و مقالات سیاسی و مذهبی و عرفانی فعال بوده است؛ در برنامه تلویزیون در خصوص حملههایی که به برخی از روشنفکران میکرد گفته بود که این مقالات برای دوران جوانی او بوده است. این دو اظهارنظر در کنار هم یک وجه مشترک دارد و آن هم هیجانزدگی دوران جوانی است که حال با تهنشین شدن آن وجهی از نگاه منطقی به خود گرفته است. نگاهی که حالا در برابر تندرویهای دوران شباب به مقابله برخاسته است.
از زوایه دیگر، اما باید گفت که در فضای هیجانزده کنونی، بسیاری هنوز در کنشها و واکنشهای تند خود اصرار دارند هرچند که سالهای عمر انگار هنوز جانب انصاف را بر افکار آنان به ارمغان نیاورده است، تندرویهایی که عموماً در فضای سیاسی کشور و در هر جریان فکری نیز قابل مشاهده است. چه این جریان فکری در گفتمان نظام تعریف شود و چه در آن سوی ماجرا رخت دگرگونی بر تن داشته باشد؛ همه در دایرهای از هیجانزدگی رفتاری گرفتار شدهاند. آنجا که حتی مبانی صلحطلبی با هزار توجیه تئوری و غیرتئوری و منطقی، زیر سوال میرود و عجالتاً هدفشان انگار هر وسیلهای را توجیه میکند.
ناگفته پیداست که در این فضای پرهیاهو، صدای تندرویهای ناشی از هیجان و گاه بدون انصاف از زبان افرادی در حاشیه امن نیز بیش از هر زمان دیگر شنیده میشود و این البته چیزی جز رودروی هم قرارگرفتن جامعه و به محاق رفتن تسامح و پذیرش عقاید دیگری به ارمغان نیاورده است.
شاید نمونه عینی این عصیانزدگی خام را بتوان را در شبکه های اجتماعی به وضوح دید آنجا که ناسزا جای بیان عقاید را میگیرد و آنجا که یک کتاب علمی به جای پاسخ علمی و استدلالی، آتش میگیرد. در این شرایط است که منطق و استدلال به محاق میرود و از قضا روشنفکران جامعه یا جامه سکوت بر تن میکنند و یا برخی با نمایش روشنفکری بر آتش این هیجانزدگی میدمند.
تاریخ معاصر سیاسی کشور اما برای همه مردم یک درس بزرگ دارد. آنجا که چهرههای معتدل و عاقل، با انواع تهمتها و تندرویها به حاشیه رانده شدند و گاه هیجان عمومی به واسطه سکوت عاقلان، پشت سر آن قرار گرفت و خسارتهای فراوان و بلندمدتی بر پیکر سپهر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وارد آمد.
درنهایت اما در این شرایط که استعداد اوج گرفتن هیجانزدگی زیاد است، ای کاش همه همچون نصیری و میرشکاک در هر سنی که هستند از شور و هیجان جوانیشان فاصله گرفته و راه انصافِ استدلالی و منطقی را پیش بگیرند. چنانکه دود آتش تندروی همواره به چشم مردم رفته است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبههای نماز جمعه تهران فرمودند: «همت ملی برای قویتر شدن ایران تنها راه ادامه مسیر ایرانیان است.»
و نیز فرمودند؛ «انتخابات از مهمترین عوامل اقتدار کشور است و کشور را بیمه و دشمن را مأیوس خواهد کرد.»
همچنین تأکید فرمودند: «همه مراقب باشیم، مبادا دشمن، انتخابات را کمرنگ و بیرونق کند»
***
ملت ایران فقط در سایه اقتدار ملی و تحکیم مبانی امنیت ملی میتواند در برابر تجاوزات روزافزون و نیز زیادهخواهیهای آمریکا بایستد.
انتخابات و حضور گسترده مردم در پای صندوقهای رأی و تحکیم مشروعیت مردمی نظام همواره طی ۴۰ سال گذشته چون خاری در چشم دشمنان اسلام و ایران بوده است. طبیعی است هر قدر مشارکت مردم در انتخابات بالاتر رود، دشمن ناامیدتر و در رسیدن به اهداف خود مأیوستر میشود.
ایران قوی نیاز به «مجلس قوی» دارد. مجلسی که پاسدار حریم اسلام و نگاهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی باشد، مجلسی که متضمن استقلال و اعتلای کشور و حقوق واقعی ملت باشد.
مردم باید بدانند مجلس قوی چه ویژگی و مختصاتی دارد.
۱- مجلس قوی، مجلسی است که نمایندگان آن پاکدست، پاسخگو و انتقادپذیر باشند.
۲- مجلس قوی، مجلسی است که نمایندگان خود را همراز و همزاد مردم بدانند و در روز حادثه روی حمایت مردم حساب کنند و نمایندگان آن در دسترس مردم باشند.
۳- مجلس قوی، مجلسی است که وامدار کسی جز وامدار مردم نباشد و در مبارزه با فساد در هر رده و هر مرتبتی تردید نکند.
۴- مجلس قوی، مجلسی است که در برابر مسئلهسازیهای آمریکا و دشمنان اسلام بایستد و مسئلهحلکن باشد نه مسئلهپاککن، ظرفیتسازی کند و هر تهدیدی را به فرصت برای قوی شدن ایران تبدیل نماید.
۵- مجلس قوی، مجلسی است که نمایندگان آن در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوی را رعایت کنند و به خدمت کردن به مردم پایبندی نشان دهند.
۶- مجلس قوی، مجلسی است که نمایندگان آن سادهزیست باشند و زندگی آنها مثل زندگی طبقه محروم و متوسط جامعه باشد و از اشرافیگری فاصله بگیرند.
۷- مجلس قوی، مجلسی است که آرمان گرا و آیندهنگر باشد و نمایندگان آن صبور، شکور و پراستقامت، احیاگر ارزشهای اسلامی در جامعه باشند و با کار جهادی، موانع پیشرفت کشور را از سر راه بردارند.
۸- مجلس قوی، مجلسی است که با اتکاء به خداوند متعال و نیز با حسابآوری جوانان و نیروهای انقلابی، در مسیر پدیداری تمدن نوین اسلامی حرکت کند.
۹- مجلس قوی، مجلسی است که با هوشمندی در برابر تهاجم فرهنگی دشمن بایستد و در مسیر تعمیق و گسترش اخلاق اسلامی و احیاء فرهنگ جهادی در جامعه حرکت کند.
۱۰- مجلس قوی، مجلسی است که نماد شرافت ملی باشد و به طور خستگیناپذیر با فقر و فساد و تبعیض مبارزه کند و یک زندگی پاک و شرافتمندانه را برای مردم به ارمغان بیاورد.
شاید گفته شود دستیابی به یک مجلس قوی با ۱۰ ویژگی فوق، آرمانی و در عین حال دستنایافتنی است، اما دسترسی به چنین مجلسی با بصیرت مردم و فضای کنونی کشور آن هم در قاب اهداف بیانیه گام دوم ممکن است.
کمتر از یک ماه است مردم ما با شهادت سرباز سرافراز اسلام، شهید قاسم سلیمانی قامت مردی را به تماشا نشسته است که همه صفات خوب الهی و انسانی در او جمع است. صدها نفر در سپاه برای امنیت مردم، شب و روز نمیشناسند و از جان و مال و فرزند و همه مواهب طبیعی گذشتهاند. انقلاب نشان داده که در حوزه نظامی میتوانیم سرباز، افسر و ژنرال تراز اسلام و قرآن و ایران داشته باشیم.
چطور در حوزه سیاست نمیتوانیم آدرس چنین مردانی که از خود گذشته باشند و به اسلام، مردم و نظام فکر کنند، پیدا کنیم؟ در میان همین افرادی که نامزد انتخابات شدهاند، مردانی هستند که خود را برای برپایی یک مجلس قوی با ویژگیهایی که گفته شد، آماده کردهاند، اگر با چشمان باز رأی دهیم. اگر با آگاهی و بصیرت رأی دهیم، با تکتک رأی همین مردم میشود سازههای یک مجلس قوی و الهی را برپا کرد و آن را در رأس امور به عنوان نماد مردم سالاری دینی نشاند.
مجلس آینده با عزم ملت ایران میتواند مجلسی کارآمد، تحولآفرین، بانشاط و قوی باشد. اگر چنین عزمی وجود داشته باشد، حتما خداوند این ملت را یاری خواهد فرمود.
مردم باید در انتخابات به نمایندهای رأی دهند که در تراز قاسم سلیمانی باشد و مکتب سلیمانی را در حوزه سیاست ترویج نماید.
ارسال نظرات