23 آذر 1398 - 10:28
سخن روز مطبوعات

۲۳ آذر ماه / پشت‌پرده حملات اصلاح‌طلبان به وزیر کشور/ چند نکته درباره کشته‌های اغتشاشات اخیر

در چندین شهر از جمله در خوزستان جنگ مسلحانه بوده است و نیرو‌های نظامی و امنیتی با تیر مستقیم مورد هدف قرار گرفته‌اند و از قضا تلفات نیرو‌های حاکمیت نیز در این اغتشاشات بی‌سابقه است.
کد خبر : 4626

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 

 

 

چشم‌زخم انتخابات اسفند

 

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

 

«انتخابات»، پیش ‌روی ملت بزرگ ایران قرار دارد و «اصلاح وضعیت» مطالبه‌ای است که بدون تردید هر شهروند ایرانی دنبال می‌کند. اما در میان دسته‌های سیاسی و ذی‌نفوذ، «حفظ وضع موجود» و «تغییر وضع موجود» تبدیل به جبهه‌ای در مقابل جبهه دیگر شده است و به طور طبیعی آنان که در جبهه تغییر وضع موجود قرار دارند از پشتوانه عظیم مردم بزرگوار ایران برخوردار هستند و از این روست که جبهه حفظ وضع موجود، خود را در وضعیت شکست ارزیابی کرده و اقبالی به انتخابات ندارد و چندی است، زیر سؤال بردن اهمیت و سلامت آن را شروع کرده است، بعضی هم از جایگاه‌هایی که هم‌اکنون در اختیار دارند، اخلال در انتخابات را دنبال می‌کنند.

ده روز پیش یکی از روزنامه‌های حامی وضع موجود در یادداشتی ضمن زیر سؤال بردن سلامت انتخابات سال 1384، مدعی شد نتایج انتخابات اسفند ماه مجلس شورای اسلامی را نه مردم بلکه «گروهی خاص» با مهندسی رقم خواهند زد! سندی که این روزنامه برای ادعای خود به خوانندگانش نشان داد، نحوه ثبت‌نام بعضی کاندیداهای شهرستانی در هنگام ثبت‌نام بود؛ در حالیکه این نه نشانه‌ای از عمومیت ادعا- به قول این روزنامه، لشکرکشی خیابانی- دارد و نه می‌توان این را به گروهی خاص نسبت داد و گروهی دیگر را از آن مبرا کرد.

ادعای عدم سلامت انتخاباتی که در مرحله نام‌نویسی قرار دارد و تا روز برگزاری آن لااقل دو ماه و نیم باقی مانده است، ضمن آنکه از نومیدی این گروه از نتایج انتخابات پیش‌رو حکایت می‌کند، از نوعی تهدید انتخابات هم خبر می‌دهد. یادمان نرفته است که بعضی از بزرگان همین طیف حتی آنگاه که خود سکان دولت را در اختیار داشتند، از سلامت انتخابات ابراز نگرانی کردند و در مواردی از «آتش در میادین، خیابان‌ها و دانشگاه‌ها» خبر دادند و فرزندانشان در صف جلوی اغتشاشاتی قرار گرفتند که «انحلال انتخابات» را خواستار شده و هزینه سنگینی را بر مردم تحمیل کردند.

خط دیگری که این دسته سیاسی یعنی «مدافعان وضع موجود» دنبال می‌کنند، نومید کردن مردم از تاثیر اصلاح‌گرایانه انتخابات است. بعضی از چهره‌های سیاسی این جناح که با شعار «رفع مشکلات داخلی از طریق هماهنگ شدن با محیط خارجی» به دولت و مجلس کنونی شکل دادند و در این راه هرچه خواستند کردند و نظام هم برای گرفتن بهانه از دست‌شان، حداکثر همکاری با آنان را نشان داد، حالا که به بن‌بست رسیده‌اند و طرف‌های خارجی هیچ اعتنایی به تمناهای آنان نکرده‌اند، به جای اعتراف به شکست و عذرخواهی از نظام، انتخابات و شرکت انبوه مردم در آن را بی‌نتیجه معرفی می‌کنند.

آنان البته می‌دانند که مردم مثل همیشه و علیرغم دلخوری‌هایی که از دولت و مجلس کنونی و دسته‌های سیاسی مؤثر در آن‌ها دارند، در انتخابات شرکت می‌کنند و با نیروهای تازه نفس وضع متحولی را رقم خواهند زد کما اینکه در لابه‌لای عباراتشان اعتراف به چنین رویکردی هم دیده می‌شود. این‌ها در واقع می‌خواهند انتخابات، بی‌رمق برگزار شود تا آنان بگویند مردم نه از ما بلکه از نظام ناامید شده‌اند و لذا تغییر در «سیاست‌های دولتی» باید جای خود را به تغییر «سیاست‌های نظام» بدهند.

جالب این است که طی دو سال گذشته، این گروه از اغتشاشات محدود به «اعتراضات گسترده» یاد کرده و در درون حلقه‌های خود گفته‌اند باید با این‌ها همراه شد و از آنان یک جریان غالب ساخت. یکی از اعضای این حلقه در دی‌ماه سال 1396 گفته بود «اصلاحات تمام شده و دیگر شعار فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا جواب نمی‌دهد و باید سفره خود را از نظام جدا کنیم» کما اینکه وقتی یکی از سران داخلی فتنه 88 به حمایت از اغتشاشات اخیر پرداخت و لبه حمله خود را متوجه رکن نگهدارنده جمهوریت و اسلامیت نظام کرد، با توجه به عدم برائت این گروه از بیانیه مذکور، طرف‌های خارجی از پایان اصلاح طلبی این گروه و انتخاب براندازی به جای اصلاح طلبی نظام خبر دادند که باز هم این دسته سیاسی در مقابل آن سکوت کردند.

خط یاس هم مثل خط نفی سلامت انتخابات، «اعتراف بزرگ» به جدا افتادن از مردم و شکست از آنان در انتخابات‌های پیش‌روست و درعین حال می‌تواند نوعی تهدید انتخابات هم تلقی گردد.

یکی دیگر از خطوطی که از سوی دسته‌ای که در مقابل «تغییر وضع موجود» قرار دارد، دنبال می‌شود، خط فشل کردن انتخابات است که دارای جلوه‌های متعددی می‌باشد. یکی از اعضای سرشناس این گروه که نماینده مجلس شورای اسلامی است، چند روز پیش به بهانه اتفاقات پس از گران شدن قیمت بنزین، از لزوم استیضاح وزیر کشور و عزل وی سخن گفت. او مدعی شد «حالا که استیضاح رئیس‌جمهور به صلاح نیست ما وزیر کشور را استیضاح می‌کنیم.»

خط تخریب وزیر کشور از درون این دسته سیاسی و از جمله از درون دولت با جدیت دنبال می‌شود. بعضی از اعضای حلقه خاص در دولت، وزیر کشور را به ناکارآمدی در برنامه افزایش قیمت بنزین و حوادث پس از آن، متهم کرده‌اند و خود آقای روحانی هم مدعی شد در این قضیه هم ریش و هم قیچی دست عبدالرضا رحمانی فضلی بوده و او هم مثل مردم در روز جمعه یعنی پس از اجرا، از گران شدن قیمت بنزین خبر یافته است!

ما در اینجا نمی‌خواهیم در باره وقایع 24، 25 و 26 آبان ماه گذشته و کارکرد وزارت کشور و شخص آقای رحمانی فضلی قضاوت کنیم. الان مسئله اصلا این نیست، کما اینکه وزارت کشور هم درباره ادعاهای مطرح شده توسط این حلقه حرف‌های شنیدنی زیادی دارد و حدود سه هفته پیش، بخش‌هایی از آن را در شبکه یک سیما بیان کرد.

الان هدف حمله‌کنندگان به وزیر کشور، انتخاباتی است که آنان شکست سنگین خود را در آن قطعی می‌دانند. طرح استیضاح وزیر کشور که البته عملی نخواهد شد- چرا که منطقی نیست دو ماه پیش از انتخابات، وزیر برگزارکننده آن کنار برود و «سرپرست» جای او را بگیرد- برای شل کردن پیچ‌های انتخابات است، به گونه‌ای که بتوان در آن به اتفاقاتی میدان داد و با استناد به آن روایی و سلامت انتخابات را زیر سوال برد و در چند سال آینده، نان آن را خورد. یادمان نرفته است همین‌ها که در سال 84 هم ادعای عدم سلامت انتخابات کردند و خود برگزارکننده آن بودند، در خطابه‌ها و روزنامه‌های خود از به کار بردن کلمه «رئیس‌جمهور» یا «رئیس‌جمهور منتخب» برای منتخب ملت خودداری می‌کردند.

از نظر آنان اگر نتوان وزیر کشور را وادار به استعفا کرد و نیز اگر نتوان او را از طریق استیضاح برکنار نمود، می‌توان از اعتبار و کارآمدی او کاست به گونه‌ای که با دلسردی نتواند ستاد و بدنه وزارت کشور را در انتخابات آنطور که باید فعال نماید و یا از این طریق، او را وادار به قبول اقدامات یا اتفاقاتی کرد که سلامت آراء زیر سوال برود و بتوان با اتهام و زیر ضربه گرفتن، مجلس آینده را منفعل کرد تا نتواند اقدام‌ اساسی در اصلاح امور و واداشتن دولت به آن انجام دهد.

آنچه بیان شد، در واقع رنگ و بوی تهدید انتخابات دارد. این دسته سیاسی از نیمه دهه 1370 از این روش استفاده کرده و به خصوص در مواقعی که شکست خود را قطعی دیده‌اند، از آن به عنوان «سلاح کارآمد» بهره جسته‌اند. تشکیل کمیته صیانت از آراء در دوره‌های قبل، ابراز نگرانی از سلامت انتخابات توسط رئیس دولت برگزارکننده انتخابات‌های پیشین، ادعای مهندسی انتخابات از سوی جریان مقابل و گاهی هم وارد کردن همین اتهام به نظام، ادعای دخالت نظامیان در انتخابات، ادعای وقوع تقلب گسترده، ادعای دو مرحله‌ای بودن انتخاب مردم و نقش فرعی آنان و راه‌اندازی کمپین‌ها و اجتماعات و صدور بیانیه‌های فتنه‌جویانه از جمله اقدامات شناخته شده‌ای است که این دسته سیاسی از اوایل دهه 1370- از انتخابات مجلس خبرگان رهبری در آن دهه- دنبال کرده‌اند. البته این ادعاها هرچند ضربات زیادی به نظام و مردم وارد کرده هیچ‌گاه به نتیجه دلخواه آنان نرسیده است.

هرچند اظهارات این روزهای این دسته سیاسی بوی فتنه می‌دهد اما می‌توان گفت امکان راه‌اندازی چنین فتنه‌ای از سوی آنان وجود ندارد؛ وقایع دی ماه 96 و آبان 98 بیانگر آن است که مردم از داعیه‌های فتنه‌انگیزانه حمایت نمی‌کنند. این دسته سیاسی در دی ماه 96 به دست گرفتن رهبری اغتشاشگران را مزه مزه کرد، اما وقتی متوجه شد جمعیت اعتراضات خیابانی و به قول آنان «عصیان مدنی» چندان پرشمار نیست، از ورود به آن اجتناب کرده و فقط از شرکت‌کنندگان در اغتشاش حمایت کرد کما اینکه رهبران این دسته سیاسی از اغتشاشات 98 حمایت کردند ولی خود و نیروهایشان در این اغتشاشات حضور نیافتند.

بر این اساس می‌توان گفت بر خلاف سال 1388، تهدید نظام به آشوب و نیز تهدید فضای روز انتخابات آینده مجلس، بیش از یک بلوف و گنده‌گویی نیست. آنچه از قرائن برمی‌آید مردم به صورت یکپارچه به صحنه می‌آیند و برای تغییر وضع موجود، عوامل گرفتاری‌های چند ساله خود را از صحن و سرای مجلس کنار می‌زنند و نیروهای متدین، انقلابی و پرکار و باکفایت را به میدان می‌فرستند.

 

 

 

 

 

تحریم واقعیت تحریم

 

علی ربیعی در ایران نوشت:

 

روز سه‌شنبه ۱۹ آذر در مراسم روز دانشجو در دانشگاه صنعتی شریف، در تشریح وضعیت اقتصادی فعلی و نابسامانی معیشتی مردم عنوان کردم که ریشه این مشکلات به شرایط اقتصاد در ۶۰ سال اخیر، عدم اصلاحات ساختاری، بودجه متکی بر نفت و فقدان توسعه سیاسی – اجتماعی و تمرکز صرف بر حوزه اقتصاد توزیعی که نه متضمن رشد پایدار، بزرگ شدن اقتصاد و توانمند کردن اقشار فرودست است، باز می‌گردد. طی این شش دهه با سیاست‌های توده ستایانه و ایجاد رضایت اجتماعی با تزریق پول نفت به سفره مردم و اعطای یارانه‌های مختلف سعی شده نوعی آرام بخشی اجتماعی بدون رشد فراگیر ایجاد شود.

تلاش سیاستگذاران در دوره‌های مختلف بر این بوده که این آرام بخشی اجتماعی نه با شکل‌گیری نهادهای میانجی که با اقتصاد توزیعی محقق شود. از سوی دیگر ابعاد دیگر توسعه به‌دلیل عدم باور به سیاستگذاری‌های مناسب مغفول ماند. توسعه سیاسی شکل نگرفت و احزاب قدرتمند به وجود نیامدند و میانجی‌های سیاسی و سخنگویی سیاسی – اجتماعی جان نگرفتند. جامعه ذره‌ای شد و ایجاد رضایت با سیاست‌های توده ستایانه اقتصادی معنا یافت.

در پاسخ به دانشجویان گفتم اقتصاد کشور بزرگ نشده، رشد اقتصادی درونزا تجربه نشده و ثروت ناشی از تلاش‌های درون جامعه خلق نشده است. در نبود توسعه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و علاوه بر اینها تحمیل جنگ و تحریم و مانع تراشی هژمونی ایالات متحده امریکا و فقدان استراتژی مشخص برای تعامل با جهان، ما نتوانستیم از فرصت‌های اقتصاد جهان نیز سهم مناسب ببریم.

در کتاب «معمای دولت مدنی» که در سال ۸۶ منتشر شد، به بررسی چندین کشور تازه صنعتی شده که توانسته بودند مسیر توسعه را بپیمایند، پرداختم؛ از کشورهای آسیای جنوب شرقی تا امریکای جنوبی و هند. نتیجه این بررسی‌ها نشان داد که هیچ کشوری بدون ساختار مناسب دولت به مفهوم عام و یکپارچگی با ذهنیت توسعه و بدون تعامل با دنیا – منظور من نه هضم شدن در اقتصاد غرب است و نه تبعیت کورکورانه سیاسی از آنها – و با مانع تراشی و مسائلی مانند تحریم از سوی غرب نتوانسته به توسعه اقتصادی سریع دست یابد.

علاوه بر این در دوره اخیر به حاکمیت رسیدن یک گروه ضد ایرانی در امریکا، سیاست‌های مداخله گرانه امریکا و نفت خواهی از منطقه و مقاومت ما منجر به تحریم شدید ایران شده است که در طول تاریخ هیچ کشوری چنین تحریمی را تجربه نکرده است. اثر این تحریم چنان بود که وقتی فروش نفت به شدت کاسته شود قطعاً سیاست‌های اقتصاد توزیعی پاسخگو نبوده و از جهت دیگر اندازه اقتصاد ایران به‌علت فقدان سرمایه‌گذاری رشد نکرده و در نتیجه فشار بر طبقات پایین جامعه افزایش می‌یابد.

این روزها ضرورت اقناع افکار عمومی را به‌کرات می‌شنویم. اینکه باید جامعه برای افزایش قیمت بنزین اقناع می‌شد. من هم معتقدم که ما اقناع نکردیم اما موضوع اقناع مورد نظر من اقناع جامعه درباره تحریم است. چندی پیش آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری نکاتی درباره سختی فروش نفت گفت که دیدیم مخالفان دولت چه هیاهویی بر سر آن ایجاد کردند.

در حالی که این تنها شمه‌ای از مشکلاتی است که تحریم ایجاد کرده و جامعه حق دارد و باید بداند. امروز من معتقدم ما اشتباه کردیم، باید مسأله تحریم را برای مردم به‌طور شفاف تبیین می‌کردیم، اما به‌دلیل عدم سوءاستفاده دشمنان امکان تشریح وضعیت را برای مردم نداشتیم و نتیجه اینکه مخالفان دولت آن را دستمایه اتهامات ناروا علیه دولت قرار دادند.

مخالفان دولت از تحریم‌ها خشنودند که دولت تحت فشار قرار می‌گیرد، مخالفان نظام خشنودند که تحریم‌ها نظام را هدف قرار می‌دهد و حتی گروه‌های وابسته به امریکا می‌گویند «مردم در خیابان‌ها علیه تحریم شعار نمی‌دهند، بلکه علیه نظام شعار می‌دهند.»

و مایک پمپئو و برایان هوک نیز مطالبی به همین مضمون بیان کردند.ناآرامی‌های آبان و موج سواری مخالفان دیرین ما و دنباله روهای امریکا در کنار دولت امریکا یک بار دیگر و به هولناک‌ترین شکل، خطای رویکرد کتمان و انکارگرایانه در قبال تحریم‌ها را نشان داد. باید از این حوادث تلخ درس گرفت و برمبنای «سیاست حقیقت» حقایق تحریم‌ها را به ملت گفت و توافق اجتماعی جدیدی با ملت منعقد کرد.

رخدادهای تلخ اخیر محصول سیاست غلط اطلاع‌رسانی (در حقیقت «اطلاع نرسانی») درباره تحریم‌ها بود. باید به سؤال «برای چی تحریم می‌شیم» و تحریم چیست پاسخ داد. در غیر اینصورت همه فجایعی که تحریم برسر ایران می‌آورد به جانب حاکمیت فرافکنی خواهد شد.

تحریم‌ها به درستی یک «جنگ تمام عیار» توصیف شده‌اند اما ما ملتزم به این تشبیه یا استعاره «جنگ» نیستیم. اگر تحریم‌ها یک جنگ تمام عیار وحداکثری است باید در مقابل ملت را به شکل حداکثری بسیج کرد. باید هدف ما تولید رضایت حداکثری باشد. اما ما در عمل به بسیج حداقلی معطوف شده‌ایم نه بسیج ملی.

بسیج ملت الزاماتی دارد: برگزاری انتخابات در حد و تراز انتخابات مجلس نخست، گفت‌وگو با مردم وتبدیل همه رسانه‌ها و بخصوص رسانه ملی به رسانه‌ای که آینه تمام نمای ملت با همه سلایق فکری باشد، گشودگی اجتماعی و سیاسی، دیپلماسی فعال، عدم مداخله در زندگی خصوصی مردم، ایجاد احساس مشارکت نه فقط پای صندوق رأی بلکه در همه سطوح و پیشا و پس‌از صندوق رأی، مبارزه با تجرید ایران از نظام مالی وبانکی جهانی که اتهام تروریسم وپولشویی در رأس آن قرار دارد.

تنها در این صورت است که مقاومت ضد تحریم به‌طور خودجوش از سطح جامعه مدنی فوران کرده و در انتخابات و در مقاومت هر روزه ودر تلاش ملی برای رونق تولید و…تجلی می‌یابد. سیاست کتمان وانکارگرایی واقعیت تحریم بزرگترین تجلی «خود تحریمی» است و باعث می‌شود تحریم‌ها نه به جانب تحریمگران که به جانب حاکمیت فرافکنی شود. رویکرد انکار گرایانه در قبال تحریم باعث محرومیت از یارگیری ایران درسطح افکار عمومی جهانی می‌شود.

همواره گفته می‌شود که سرمایه اجتماعی ما کاهش یافته است اما نمی‌گوییم چگونه می‌توان آن را افزود: اعتماد مهم‌ترین رکن سرمایه اجتماعی است. اعتماد در سطح اجتماعی در دل سازمان‌های مدنی تولید می‌شود. اعتماد در سطح مناسبات دولت-ملت با «دادن» یعنی با واگذار کردن و با اعتماد کردن به مردم تولید می‌شود.

ما به ملت باوری نوین نیاز داریم که تحریم‌ها را پشت سربگذاریم. یعنی باید مقاومت بر ضد تحریم‌ها را به جامعه واگذار کنیم. جامعه را دور نزنیم وبه مردم نگوییم مردم ما بدون شما وبرای شما وبه نیابت از شما با تحریم‌ها مقابله می‌کنیم.

رخداد آبان وموج سواری امریکا برآن نشان داد که رویکرد انکار گرایانه در قبال تحریم‌ها منجر به پنهان شدن واقعیت تحریم نمی‌شود، منجر به فرافکنی مصائب برخاسته از تحریم به جانب حاکمیت می‌شود. یعنی آن رویکرد که می‌گوید اگر از واقعیت تحریم سخن بگوییم به دشمن «گرا» داده‌ایم، در عمل بدترین‌گرا را به دشمن می‌دهد که احساس کند تحریم‌ها نتیجه داده وموفق شده که جنایت تحریم را به مجاری انحرافی فرافکنی کند. کتمان حقیقت تحریم منجر به رفع تحریم نمی‌شود منجر به تبرئه امریکا از جنایت تحریم می‌شود.

ما نتوانستیم از پتانسیل انسانی تحریم ستیزی در جهان غرب به سود منافع ملی استفاده کنیم. به‌عنوان مثال بر زمینه‌های غیاب دانش تحریم شناسی بود که گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر علیه تحریم‌های امریکایی حتی جایگاهی در حاشیه توجه ما کسب نکرد.

اما نظام بازنمایی تحریم‌ها توسط امریکا به گونه‌ای است که سعی در تحریف سرشت ضد ایرانی تحریم‌ها دارد و تحریم‌ها را به شکل یک امر «ضد رژیم» و نه «ضد ایران» بازنمایی می‌کند. چگونه می‌توان پرده‌های این تحریف خشونت‌بار و فاحش را کنار زد بدون اینکه واقعیت تحریم‌ها بیان شود؟ عدم بیان واقعیت در مورد تحریم‌ها زمینه‌ای به دست تخریبگران ضد دولتی می‌دهد تا به تعبیر تلخ و طنز آلود رئیس جمهوری چنین القا کنند که «نه. امریکا ونتانیاهو خیلی هم بد نیستند و فقط دولت بد است.»

واقعیت این است که برخی جریان‌های تندرو در عمل از تحریم‌ها استقبال می‌کنند و این استقبال عملی گاه بیانی آشکار می‌یابد. روشن است که بدون اتخاذ «سیاست حقیقت درباره تحریم‌ها» دولت نمی‌تواند بر آن همدستی اعلام نشده میان تحریمگران و سوءاستفاده‌کنندگان از تحریم غلبه کند.

 

 

 

 

 

 پیروزی راست افراطی در بریتانیا به نفع کیست؟

 

علی بیگدلی در آرمان نوشت:

 

پیروزی بوریس جانسون چند دلیل داشت. دلیل اول اینکه پس از سه سال فراز و نشیب‌هایی که در زندگی سیاسی و اقتصادی انگلستان به‌وجود آمد و حتی به کناره‌گیری دو نخست وزیر منجر شد، از جهت ایجاد بحران سیاسی و اقتصادی خیلی به انگلستان لطمه وارد کرد.

نشانه‌اش این بود که امروز، هم ارزش پوند بالا رفت و هم ارزش سهام انگلستان. دلیل دوم این بود که مردم از ادامه این وضعیت خسته شده بودند و جدالی که بین حزب کارگر و حزب محافظه‌کار بود، جامعه انگلستان را یک مقدار دچار نگرانی و وحشت کرده بود. جرمی کوبین پیام‌هایی برای مردم انگلستان می‌فرستاد که رنگ و بوی شدید سوسیالیستی داشته و قائل به روش‌های ضدیهودی و ضدآمریکایی بود مانند ارتباط با برخی محافل که از نظر آنان مطلوب غربی‌ها محسوب نمی‌شود مثل ایران، فلسطینی‌های غزه و ایرلند جنوبی.

جامعه انگلستان یک جامعه سنت‌گرا و محافظه‌کار است و به همین دلیل هم مکتب محافظه‌کاری از انگلستان در قرن هجدهم سر درآورد. دلیل سوم این است که انگلستان با توجه به سوابق تاریخی که داشت، از یک خودخواهی و غروری برخوردار بود و با توجه به اینکه ما در انگلستان قانون اساسی مدونی نداریم، قوانین مصوب در پارلمان اروپا باعث نگرانی و احساس حقارت انگلیسی‌ها شده و به این نتیجه رسیده بودند که مردم انگلستان دارند در خانه‌های خودشان در لندن زندگی می‌کنند ولی قوانین آنها باید در پارلمان اروپا تصویب شود.

فضا با توجه به مواردی که گفته شد، به نفع محافظه‌کاران ادامه پیدا کرد. اگرچه پیروزی بوریس جانسون را امانوئل مکرون تلفنی تبریک گفته بود، ولی مکرون عمیقا از پیروزی جانسون ناراضی بود به خاطر اینکه با پیروزی او راست افراطی در اروپا قدرتمند می‌شود که از یک طرف به نفع ترامپ است که خودش متولی راست افراطی است و از طرف دیگر به زیان آلمان و فرانسه خواهد بود که دارند با راست افراطی مبارزه می‌کنند.

پیروزی بوریس جانسون یک عدم تعادل فکر سیاسی در اروپا به‌وجود خواهد آورد و با توجه به اینکه ترامپ پیروزی بوریس جانسون را مشتاقانه تبریک گفته و بیان کرد که دوران سردی روابط ما با انگلستان به پایان رسیده و دوران جدیدی از تجارت ملی بین ما و انگلستان آغاز می‌شود، این خبر برای بوریس جانسون و انگلیسی‌ها نویدبخش بود. طبیعی است که ترامپ در سیاست‌های انگلستان در اروپا دخالت خواهد کرد و این به زیان اتحادیه اروپا خواهد بود. با جبهه‌گیری‌هایی که مکرون در برابر ترامپ می‌کند، اتحادیه اروپا در برابر قدرت‌نمایی آمریکا یک مقدار ضعیف‌تر می‌شود که به زیان فرانسه و آلمان تمام خواهد شد.

اما اینکه انگلستان بعد از خروج از برگزیت دچار چه سرنوشتی می‌شود، دو پیش شرط دارد؛ نخست مسائل اقتصادی است که بازار وسیع اتحادیه اروپا را از دست خواهد داد. سه میلیون انگلیسی در اتحادیه اروپا کار می‌کنند که ناچارند به خانه برگردند. انگلستان بین 30 تا 40 میلیارد دلار در اتحادیه اروپا سرمایه‌گذاری کرده که آنها هم سرنوشت مشخصی ندارند ولی قسمت دوم این است که انگلیسی‌ها خیلی نگران مهاجرت از سوی کشورهای دوم و سوم اروپا به انگلستان بودند مثل کشورهای بالکان، یونان، آلبانی و حتی اروپای شرقی. انگلیسی‌ها معتقد بودند با مهاجرت نیروهای کشورهای درجه دوم اروپایی، ترکیب جمعیتی انگلستان و هویت بریتانیایی بهم خواهد ریخت.

برای خروج از برگزیت این عامل بسیار مهم بود. یعنی جلوگیری از مهاجرت‌های کشورهای درجه دوم و سوم اروپا به بریتانیا. به هر حال این تشخیص اکثریت مردم انگلستان بود که برگزیت را بپذیرند و آن میل برتری‌طلبی انگلستان به اثبات برسد. از طرف دیگر این شکست و ناکامی بزرگی که نصیب حزب کارگر شد، یک دهن‌کجی بود که تفکر راست افراطی به تفکرات سوسیالیستی طرفداران چپ میانی در اروپا کرد.

 

 

 


چرایی کشته‌های اخیر را به مردم بگویید

 

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

 

هنوز دلایل تلفات انسانی اغتشاشات آبان‌ماه از سوی مراکز رسمی به‌درستی باز نشده است، اما ده‌ها رقم متفاوت از تعداد کشته‌ها ازسوی جریانات معاند، رسانه‌ها و شخصیت‌های غربی عنوان شده است. رئیس‌جمهور امریکا که به قول رسانه‌های امریکایی ۴۵ دروغ در یک سخنرانی می‌گوید، این عدد را هزاران تن اعلام کرد و منافقین نیز در پوستین سازمان حقوق بشر تاکنون ده‌ها رقم متفاوت را اعلام نموده‌اند.

اما آنچه محتمل است اینکه کشته‌های اغتشاشات اخیر بیشتر از اغتشاشات دی ۹۶ و فتنه ۱۳۸۸ است و هر روز که می‌گذرد، ابعاد پیچیده‌ای از چرایی آن به‌دست می‌آید. لازم است مراکز رسمی حاکمیت به این موضوع وارد شوند و با ملت سخن بگویند وگرنه روایت‌های توأم با حقد و کینه تاریخ را طور دیگری روایت خواهد کرد. هیچ بعید نیست نسل‌های آینده بخوانند که «افرادی از ملت برای اعتراض به قیمت بنزین به خیابان‌ها آمدند و قوه قهریه حاکمیت بدون هیچ دلیل و بدون صبر و تحمل همه را به رگبار بست و نابود کرد».

سکوت اکنون دستگاه‌های رسمی حاکمیت نسبت به این موضوع همانقدر به مظلومیت نظام نوپای ما می‌افزاید که دشمنی‌های خباثت‌آلود و بدون اخلاق می‌افزاید. اما اگر کشته‌های اغتشاشات اخیر بیشتر از حوادث قبل است –که ظاهراً اینگونه است- علت چیست؟ اگر نظام جمهوری اسلامی ملتش را برای بقای خود می‌کشد، چرا در ۳‌هزار تجمع اعتراضی سال ۱۳۹۷ یا ۳۸۰۰ تجمع اعتراضی سال ۹۶ این کار را نکرده است؟ چرا در روز دانشجو امسال که صدها مراسم برگزار و شعارهای تند و ساختارشکنی هم داده شد، از دماغ کسی خونی نیامد؟ در نقطه مقابل، آیا اصلاً می‌توان گفت جمهوری اسلامی ایران تاکنون یک مشکل خود را بدون حضور مردم حل کرده باشد؟ حتماً جواب خیر است.

با این مقدمه می‌توان علل رشد تلفات انسانی اغتشاشات اخیر را که شبیه سال ۱۳۶۰ است، برای مردم گفت، زیرا مردم ایران تلخی صداقت را دوست دارند. همان‌گونه که نگارنده در دو یادداشت پس از اغتشاشات نوشته است، اکثر معترضان افرادی بی‌مسئله بودند، اما در یک شهر دو الی پنج نفر مدیریت صحنه را به دست می‌گرفتند و مسیر حرکت فیزیکی و مسیر شعارها را عوض می‌کردند.

طراحی و هدایت‌گری آنان دقیق و حساب‌شده بوده است. همگان می‌دانند که پلیس در شورش‌های اجتماعی بدون سلاح گرم به میدان می‌آید، اما مراکز نیروی انتظامی به صورت مسلح آماده دفاع از مراکز خود هستند. بسیج و سپاه نیز در خیابان بدون سلاح هستند، اما در مراکزشان سلاح وجود دارد و هنگام حمله به مراکز از سلاح استفاده می‌کنند. طراحانی که «راهبرد حداکثر کشته‌سازی» را برگزیده بودند از این قاعده آگاه بودند و از آن بهره برده‌اند.

۱- تعدادی از تلفات انسانی اغتشاشات اخیر مقابل مقرهای نظامی و انتظامی است. در سال ۱۳۸۸ نیز بخشی از تلفات مقابل دو حوزه بسیج که ده‌ها سلاح در آن بود اتفاق افتاد. در سال ۱۳۹۶ نیز چندین نفر در حمله به کلانتری قهدریجان جان باختند. اما متأسفانه امسال حمله به این مراکز بالای ۸۰ مورد گزارش شده است.

افرادی که درون مقر نظامی حضور دارند و هجوم آورنده را می‌بینند، ابتدا هشدار زبانی، دوم تیر هوایی و در مرحله سوم احساس خطر نسبت به مقر و جان خود آن‌ها را به سمت شلیک می‌برد. مدیریت‌کنندگان صحنه اغتشاش با علم به این موضوع جوانان را به سمت این مراکز هدایت کردند تا راهبرد کشته‌سازی را رقم بزنند.

۲- علت دوم تلفات انسانی، حمله به آمبولانس‌ها و اورژانس‌هاست. طبق اعلام رسمی وزارت بهداشت ۱۴۲ آمبولانس نابود شده یا آسیب دیده‌اند و ۵۰ مرکز اورژانس نیز تخریب شده است. آمبولانس در فرهنگ جهانی حرمت دارد، چرا این حرمت برای اولین‌بار در ایران نقض می‌شود؟ دو علت اصلی برای آن می‌توان متصور بود؛ اول اینکه حمله به آمبولانس‌ها و اورژانس‌ها با هدف پیشگیری از درمان مجروحان صورت گرفته است تا از این طریق تعداد کشته‌ها افزایش یابد.

علت دوم وجود عناصر میدان‌دار و مسئله‌دار در بین زخمی‌ها بوده است که یا در آمبولانس یا در اورژانس بوده‌اند و می‌دانستند که پس از بهبودی اولیه ممکن است در تور نیروهای قضایی- امنیتی گرفتار شوند؛ بنابراین رهایی افراد مسئله‌دار علت دوم این حملات است. غیر این چه عاملی می‌تواند حمله به آمبولانس را توجیه کند؟

۳- در چندین شهر از جمله در خوزستان جنگ مسلحانه بوده است و نیروهای نظامی و امنیتی با تیر مستقیم مورد هدف قرار گرفته‌اند و از قضا تلفات نیروهای حاکمیت نیز در این اغتشاشات بی‌سابقه است. نمونه آن بعد از سال ۱۳۶۰ تاکنون اتفاق نیفتاده است که خود سندی بر خشن بودن برخورد از طرف مقابل و نبود اعتراض معمولی است.

۴- تعداد بیشتری از کشته‌شدگان با سلاح‌های کوچک ضعیف کشته شده‌اند که نشان می‌دهد در شلوغی و ازدحام از فاصله بسیار نزدیک ترور شده‌اند و حتی فشنگ از آن‌طرف بدن خارج نشده است. دبیر شورای عالی امنیت ملی در سفر به شهریار رسماً اعلام کرد که «۸۵ درصد افراد کشته‌شده شهرهای اطراف تهران بی‌گناه هستند و اصلاً در صحنه اغتشاشات حضور نداشته‌اند» و به همین دلیل نیز رهبری با تحت پوشش بنیاد شهید قرار گرفتن خانواده‌های آنان موافقت کردند. قطعاً رهبری اجازه این کار را برای ضدانقلاب نشان‌دار نمی‌دهند. نتیجه می‌گیریم که هدفگذاری و برنامه‌ریزی برای حداکثرسازی کشته‌ها بوده است تا چهره نظام را در داخل و خارج مخدوش نمایند.

حال سؤال اساسی که باقی می‌ماند این است که سیستم‌های امنیتی ما احتمالاً از وجود چنین راهبردی اطلاع نداشته‌اند که اگر داشتند تاکتیک‌های مواجهه میدانی متفاوت می‌شد و اجازه داده نمی‌شد دشمن بتواند پازل خود را از عمل متقابل ما تکمیل نماید. این موضوع قابل بررسی عمیق و دقیق است. اگرچه ممکن است در فردای این نوشته گفته شود اطلاع حاصل شده بود، اما راه دیگری غیر از آنچه انجام شد وجود نداشت.

 

 

 

 

چرایی غیبت اصلاح‏طلبان در دانشگاه‌ها‏

 

محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:

 

قریب به یک هفته است که بیشتر ساعاتِ روزِ من را مناظره و یا سخنرانی در دانشگاه‏ها گرفته است. از شانزده آذر تا کنون شاید بیش از بیست‏مرتبه در دانشگاه‏های تهران مناظره کرده‏ام. همه البته به دعوت بسیج دانشجویی و یا انجمن اسلامی مستقل بوده است. در واقع، اصلاً خبری از برنامه سایر تشکل‏‏های اصلاح‏طلب دانشگاه‏ها نیست.

گویا در یک خواب، بی‏رمقی و بی‏انگیزگی فرو رفته‏اند. شانزده آذر اصولاً متعلق به تشکل‏های اصلاح‏طلب و روشنفکر بود، ولی اکنون انگار دانشجویان تحول‏خواه دل و دماغی برای بزرگداشت این روز ندارند. این امر بسیار خطرناک است و عواقب بدی دارد. این روز به لحاظ نشانه‏شناسی مهم‏ترین نشانه جنبش دانشجوی است.

سردی دانشجویان در این روز حکایت از وضع وخیم جنبش دانشجویی می‏کند. بنیاداً جنبش دانشجویی، یک جنبش اصلاح‏طلب و تحول‏خواه است. لذا وقتی در روز منتسب به این جنبش، شاهد رخوت دانشجویان و تشکل‏های تحول‏خواه هستیم، یعنی جنبش دانشجویی به کما رفته است.

این روزها که شاهد بحران کارکرد و بحران اعتماد نهادهای اجتماعی هستیم، این اتفاق نشانه بسیار بدی است. در واقع، تو گویی در این میانه هجوم بحران، هر‏از‏گاهی یکی از نهادهای اجتماعی ما فرو می‌ریزد. اکنون انگار نوبت «نهاد دانشجویی» است. بحران کارکرد و بحران اعتماد وقتی جمع شوند و ادامه یابند، هیچ معنایی جز فرو‏ریختن نمی‏دهد! اکنون نیز نوبت نهاد اجتماعیِ جنبش دانشجویی است.

از چند جهت این اتفاق یک زنگ خطر جدی است. اول اینکه رخوت دانشگاه، حکایت از رخوت سیاسی جامعه می‏کند؛ هرچند که پیش از این هم نشانه‏های این رخوت پیدا بود. دوم اینکه همیشه دانشگاه در سقف مقبولات یک جامعه قرار دارد. درجهان مدرن، آخرین سنگرِ اعتماد، دانشگاه است. اگر نهاد دانشگاه و نهاد دانشجویی از اقبال افتاد، معنایش این است که سایر نهادها در وضع فوقِ بحرانی هستند.

از این روی، باید افول و بحران جنبش دانشجویی را یک زنگ خطر جدی به حساب آورد. اگر دانشجویان تحول‏خواه و اصلاح‏طلب، در صدر جنبش‏های دانشجویی نباشند یک‏ جای کار می‏لنگد. ناگفته پیداست که این رخوت هم حاصل ناامیدی اجتماعی است که بر کل جامعه حاکم است و هم محصول بحران‏های درونی نهاد دانشگاه و جنبش دانشجویی است و هم سختی‏ها و سخت‌گیری‏هایی است که بر دانشجو می‏رود در این امر موثر است!

این عوامل اکنون باعث شده که بی‏تفاوتی سنگینی نسبت به سیاست، در دانشگاه‏ها و میان دانشجویان حاکم باشد. این بی‏تفاوتی، خزان سیاسی کنونی در جامعه را تعمیق می‏کند.

 

 

 

 

بازی در انگلیس تمام نشده است

 

حنیف غفاری‌ در رسالت نوشت:

 

سرانجام انتخابات سراسری انگلیس برگزار شد و حزب محافظه‌کار توانست در این انتخابات اکثریت مجلس عوام را از آن خود کند. بر این اساس، بوریس جانسون به مدت پنج سال به‌عنوان نخست وزیر انگلیس در سمت خود باقی خواهد ماند و نیازی به ائتلاف با احزاب دیگر نیز ندارد.

بااین‌حال پیروزی جانسون در این انتخابات به معنای تعیین تکلیف برگزیت نیست! به عبارت بهتر، علیرغم پیروزی قاطعانه حزب محافظه کار در انتخابات سراسری اخیر، سد برگزیت در این کشور هنوز نشکسته و صرفا نوع مواجهه دولت انگلیس با آن در نزد افکار عمومی شفاف‌تر شده است.

در این خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرار گیرد: نخست اینکه  با شکست دو حزب کارگر و لیبرال دمکرات نشان داد که گزینه برگزاری همه‌پرسی دوباره در انگلیس بر سر برگزیت منتفی است. در این میان دو گزینه دیگر یعنی برگزیت نرم و برگزیت سخت باقی‌مانده و دولت انگلیس باید میان این دو، دست به انتخاب بزند. نباید فراموش کرد که جانسون با شعار برگزیت نرم و  توافق با اروپا در انتخابات اخیر شناخته‌شده بود.

ازاین‌رو هرگونه چرخش موضع جانسون از برگزیت نرم به برگزیت سخت مولد بحران های جدیدی در فضای سیاسی انگلیس خواهد بود. در این صورت بسیاری از رأی‌دهندگانی که آرای خود را به سود جانسون و حزب محافظه‌کار به گردش درآورده‌اند، به مخالفان خشمگینی تبدیل می‌شوند که هدفی جز ساقط کردن نخست‌وزیر از قدرت نخواهند داشت!

بنابراین، عاقلانه‌ترین مسیر پیش روی جانسون، تحقق برگزیت نرم و توافق با اتحادیه اروپاست. نکته دوم اینکه در صورت انتخاب گزینه برگزیت نرم از سوی جانسون نیز معادله برگزیت به‌راحتی قابل‌حل نیست! در این صورت، علاوه بر سه حزب کارگر، لیبرال دموکرات و حزب ملی اسکاتلند و طرفداران آنها، حزب افراطی برگزیت که طرفدار تحقق برگزیت سخت و عدم توافق با اتحادیه اروپاست، نیروهای سیاسی و اجتماعی خود را علیه جانسون و تصمیم وی به گردش درخواهند آورد.

فراتر از آن، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا که خواستار تحقق برگزیت سخت و به عبارت بهتر، وابستگی مطلق اقتصادی انگلیس به آمریکا پس از خروج از اروپای واحد می‌باشد نیز در آتش اعتراضات داخلی در انگلیس (به ضرر جانسون) خواهد دمید. اگرچه ترامپ در کل حامی بوریس جانسون بوده است، اما نباید فراموش کرد که تحقق برگزیت نرم، رئیس‌جمهور آمریکا را در مقابل نخست‌وزیر انگلیس قرار خواهد داد.

نکته سوم اینکه عواقب و تبعات تصمیمی که دولت جانسون در خصوص برگزیت اتخاذ می‌کند، حداقل تا 10 سال به قوت خود باقی خواهد ماند.حتی تحقق برگزیت نرم نیز مولد بحران‌هایی مانند کاهش رشد اقتصادی انگلیس ، کوچک شدن اقتصاد این کشور و افزایش نرخ بیکاری خواهد شد. فراتر از آن، انگلیس در صورت تحقق برگزیت نرم نیز عملا تا یک دهه لندن را به بازیگری معلق در نظام بین‌الملل تبدیل خواهد کرد.

در چنین فضایی، حتی برای سیاستمداری مانند جانسون که امروز به پیروزی خود در انتخابات سراسری غره شده است فرصتی باقی نخواهد ماند و احتمال تبدیل‌شدن وی به سومین قربانی برگزیت (پس از کامرون و ترزا می ) به قوت خود وجود دارد. در یک عبارت کلی، می‌توان گفت در انتخابات سراسری اخیر انگلیس ، تکلیف معمای اصلی در لندن، یعنی معمای برگزیت مشخص نشده و در آینده‌ای نزدیک نیز مشخص نخواهد شد.

منبع: مشرق

ارسال نظرات