بیژن حاجمحمدرضا در کنار پدر
او حس و حال آخرین ملاقات با پدر را اینگونه روایت میکند: «بعد از دادگاه تجدیدنظر، روزی برای ملاقات با پدرم به عشرتآباد رفته بودیم که متوجه شدیم قصد دارند ایشان را منتقل کنند. پدرم در میان بغض و حیرت ما، من و خواهرم را بوسید، مشتی شکلات در جیبم ریخت، مادرم را که بیش از حد بیقراری میکرد دلداری داد و سپس با ما خداحافظی کرد و سوار جیپ شد. روز بسیار بدی بود، به مشکل خود را به خانه رساندیم تا اینکه چند روز بعد بار دیگر تماس گرفتند و ما را به ملاقات با پدرم فراخواندند. این آخرین دیدار ما با ایشان بود و فردای آن روز پدرم تیرباران شد. در این دیدار که مثل دیدار قبل با گریه و زاری مادرم همراه بود، پدرم پس از طلب حلالیت وصیتنامهای را با خط خود نوشته و به من داد. خلاصه با حالتی غمگین و چشمانی اشکبار با پدرم وداع کردیم و راهی خانه شدیم تا اینکه فردای آن روز خبر تیرباران پدرم رسید.»
بیژن حاجمحمدرضا در دادگاه طیب
آنچه در ادامه میبینید، تصویری از آخرین دستنوشته شهید طیب حاجرضایی است که یک روز قبل از تیرباران به پسرش بیژن تحویل داد. طیب در این وصیتنامه نوشت: «وکیل و وسیع (وصی) اینجانب طیب حاجی، فرزند حسینعلی شهرت حاجی محمدرضا، عیالم خانم فخرالسادات فرزند آقا ضیاء شهرت مهاجر زنجانی میباشند که هرکاری راجع به اساس (اثاث) و دکان و قهوهخانه و باسکول و هرچی که سند دارم میباشند و هیچکس هیچگونه حق تعرض به ایشان ندارند. طیب. 10/8/42.»
آخرین دستنوشته شهید طیب حاجرضایی
گفتنی است این سند به همراه اسناد نو و منتشر نشده دیگر، در کتابی که با موضوع زمانه و زندگی شهید طیب حاجرضایی به قلم محمد جعفربگلو نگارش یافته، درج شده است. این کتاب هم اکنون مراحل چاپ را در دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری طی میکند و بهزودی توسط انتشارات حوزه هنری وارد بازار نشر خواهد شد.
ارسال نظرات