روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
1-کمونیستها در بلوک شرق، و لیبرالها در غرب، بشر را گاه با وعده عدالت، و گاه با شعار آزادی فریفتهاند. بسا روشنفکرانی که شیفته تابلوی غرب شدند و ملتها را به تبعیت این اردوگاه کشاندند و دیگرانی از همانها که منتقد غرب بودند اما همان معامله تولید بردگی را در نسبت با شرق کردند.
شرق کمونیست هم، غرب بود؛ غروب فضیلتهای والا. شرقیها، دین را «افیون تودهها» خواندند و غربیها، محصول دوران جهل و خرافه زدگی و ترس. تلختر اینکه هر دو اردوگاه، با وجود تخطئه دین، اسلام التقاطی را ترویج کردند؛ گاه با شعار عدالت و گاه، با شعار آزادی. اغلب سالهای سده اخیر را دو بلوک با دو جنگ جهانی و دهها جنگ منطقهای، از ظلم و بیعدالتی و اسارت و استثمار انباشتند.
2- هر چند انواع گروههای چپ و راست در حاشیه انقلاب اسلامی فعال بودند، و هر چند برخی همراهان انقلاب در دام التقاط غلتیدند، اما انقلاب ما ماهیتی ممتاز داشت. در خلوص رهبری و مردم، و طفیلی بودن گروهکها، همین بس که سایت ضد انقلابی «گویانیوز» 18 بهمن 1390 نوشت «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی (رئیسجبهه ملی) گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند. این، واقعیتی تلخ است».
3- انقلاب اسلامی بر مبنای هویت اصیل خود، عدالت و آزادی را با هم و ذیل بندگی خدا و رهایی از بردگی همه طاغوتها پی گرفته است. در عین حال خداوند در سوره حج، از سنت تغییر ناپذیر خود، درباره دچار شدن نهضتهای الهی به القائات شیاطین خبر داده است «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ الله مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَه آیَاتهِ. و ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه هر گاه طرحی ریخت، شیطان القائاتی در آن طرح و نقشه کرد، اما خداوند، القائات شیطان را از میان میبرد، سپس آیات خود را محکم و استوار میگرداند... هدف این بود که القاء شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است و آنها که دلهایشان را قساوت گرفته است... و آنها که به آنان علم داده شده، بدانند این حقی است از سوی پروردگارت، پس به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع شود».
4- برخی همراهان یا مدعیان همراهی با انقلاب به علل مختلف، به عدالت کمونیستی و آزادی لیبرال گرویدند و گرفتاریهایی را موجب شدند. آنها منفذ نفوذ را گشودند و بیماری دشمن را سرایت دادند. یک عضو مرکزیت سازمان مجاهدین انقلاب، مهر 1365 در هجمه به جناح راست، در روزنامه کیهان نوشت «حضرت آقا! سرمایهدار برای گسترش منافع خود به هر وسیله متشبث خواهد شد. امروز که نیاز به قیم دارد، مقابل شما دو زانو مینشیند و زیر گوش حضرتعالی از سیاستهای غلط اقتصادی ]نظارت دولت[ میگوید.
پس فردا در انتخابات، عوامل سرسپرده و مزدوران دست پرورده خود را وارد مجلس میکند. در انتخابات، رئیس جمهور خود را از صندوقها درخواهد آورد. اگر فکر میکنید در جهانی که شبکه سرمایهداری همچون اختاپوس همه چیز را در حیطه قدرت خود دارد، میتوان تشکیلات مستقل سرمایه داری بدون سرسپردگی به وجود آورد، سخت در اشتباهید... سرمایه داری، به اشل آمریکایی قناعت نکرده و آزادی به مراتب بیشتر غرب طلب میکند؛ پس اغراق نخواهد بود اگر نسبت به ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه فردا بیمناک باشیم».
اما همین فرد (سردبیر بعدی نشریه «عصر ما»)، در توجیه ائتلاف با کارگزاران در انتخابات 76 گفت «در شرایط انقلاب، گفتمان حاکم، عدالت بود و اصلیترین چالش سیاسی حول محور عدالت شکل میگرفت. آرایش نیروها هم حول این محور بود. در دهه 70 گفتمان حاکم، به آزادیخواهی تغییر یافت. اگر فضای کشور مجدداً به گونهای شود که عدالت، گفتمان اصلی شود، نیروهای انقلابی که بدنه اصلی جریان اصلاحی را تشکیل میدهند، دیدگاه های عدالت خواهانه خود را اعلام خواهند کرد(!) البته این به معنای آن نیست که تمام نیروهای جبهه دوم خرداد معتقد به عدالتند. در این جریان، از راست مدرن و تکنوکرات تا نیروهای دارای سابقه چپ حضور دارند».
5- برخی از همینها، بعدها مدعی شدند چون بلوک شرق به عنوان عقبه فروپاشید و آزادیخواهی غالب شد، چپها نیز آزادیخواه شدند و شعار عدالت کم فروغ شد! اما علت واقعی را باید در آلودگی آنها بهاشرافیت و نفوذ جست. از سال 68 تا 76، دوره استحاله طیف مذکور در راست افراطی است.
به همین علت، «همشهری ماه» (ضمیمه همشهری ارگان کارگزاران) 10 دی 1380 و پس از توقیف نشریه «عصر ما» نوشت «کارنامه 8 ساله عصر ما، گامی بلند در راه سکولاریزاسیون بود. انتشار عصر ما پاسخ به یک بحران ایدئولوژیک در جناح چپ بود. عصر ما در تئوری پردازی میکوشید ثابت کند با سکولارها مرزبندی دارد اما کارنامه آن، خود گامی بلند در راه عرفی شدن سیاست بود. جناح چپ در عصر ما دوران گذر خویش را سپری کرد. عصر ما مدتها پیش از توقیف، پایان یافته بود. فراموش نکنیم همه ما بر شانه های عصر ما ایستادهایم».
6- انقلاب اسلامی هر چند دچار انواع وسوسه و فشار برای لغزیدن به پرتگاه چپ یا راست شد، اما به برکت هدایت امام خمینی و امام خامنهای، استقلال خود را در پویش تمدن سازی حفظ کرد و با وجود ریزش برخی همراهان، اصیل ماند. سال 69 فروپاشی بلوک کمونیستی آغاز شد و چند سال بعد، آمریکاییها برای «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» خیز برداشتند. سران «صهیونیسم مسیحی»، بارها از «جنگ تمدنها» در قالب «جنگ جهانی چهارم» (حمله مستقیم) و «جنگ جهانی سوم» (جنگ نیابتی) سخن گفتند و در کنار آن، از تدارک آشوب در ایران، در سالهای 78 و 88 و 96 دریغ نورزیدند. لبنان و سوریه و عراق نیز به تناوب، دستخوش فتنهانگیزی بودهاند. با این وجود، تحلیلگران ارشد غربی، از اتفاقات چند سال اخیر و پیروزیهای جبهه مقاومت، به عنوان سند پایان نظم پس از جنگ جهانی دوم و آغاز نظم «پسا غرب» یاد میکنند.
7- فتنه انگیزی دشمن، پس لرزه جنگ تمدنی است. شدت تحرکات دشمن، بهخاطر وحشت از این واقعیت است که فروپاشی سیطره غرب آغاز شده است. آنها الهامبخشی انقلاب اسلامی را میبینند و حال آنکه طبق محاسبات و نقشههای همانها، انقلاب باید دهها بار زمین میخورد. زمانی عبدالکریم سروش گفت «علت خشن و میلیتاریزه شدن غرب و از دست دادن مدارا این است که تصور میکردند دوره دین تمام شده و میتوانند آن را ببلعند. اما برعکس، اسلام، مطالبه ملتها شد». اکنون معادلات منطقه را انقلاب اسلامی مشخص میکند؛ و متجاوزان را به مجازات میرساند و تبدیل به مقیاس واقعی برای سنجش حقارت دشمنان و عزت دوستان شده است.
8- منسجم و مسلّح شدن جبهه مقاومت، حربه دشمن را کُند کرده و به همین دلیل فشار میآورند تا ایران را برای خلع قدرت نظامی و منطقهای، به تله مذاکره بکشانند. درعین حال، فتنهانگیزی را شگردی برای شقّه کردن ملتها و فرار از مخمصه میدانند. گاه با تابلوی عدالت و گاه به نام آزادی، عناصر همسو را میجنبانند. ایران و عراق، با مقیاسهای متفاوت، آماج حملات پرحجم سیاسی و رسانهای هستند؛ چرا که جنبش جهانی اربعین را تدارک میکنند. ناظران بسیاری در دنیا میپرسند چگونه جبهه مقاومت توانست جنگ جهانی سوم و چهارم را مغلوبه کند؟ وقتی این پرسش با راهپیمایی اربعین تلاقی کند و پرسیده شود این حسین]ع[ کیست که عالمی را به جنبش درآورده، بنیان تمدن غرب به لرزه میافتد؛ تمدنی که بر مبنای دعوت به خودخواهی و فردیت (تجزیه و جدایی، ناتوانی و تن دادن به بردگی) شکل گرفت و اکنون، دعوت به ایثار را رقیب خود میبیند. چاره چیست؟ سرگرم کردن ملتها، بهواسطه کسانی که از عدالت و مبارزه با فقر، یا آزادی دم میزنند اما از سوی دشمن سربازگیری شدهاند. کسانی که در رژیم بعث یا پهلوی، خون مردم را در شیشه کردند؛ و غربگرایانی که خود بخش اصلی گرفتاری هستند و نه راهحل.
9- در همین کشور خودمان، جماعتی مدعی حقوق جوانان و زنان و کارگران شدهاند که بانی اشرافیگری و هدررفت فرصتها به قیمت جلب اعتماد غرب بودهاند، کسانی که فرصت ازدواج و اشتغال و صاحب زندگی شدن را از خیلیها دریغ کردهاند اما به جای پاسخگویی یا عذرخواهی، با جریانهای معارض برای هنجارشکنی و ترویج اباحیگری همصدا میشوند. گاهی ژست آزادی میگیرند تا مطالبه عدالت را به حاشیه برانند. و گاه، دم از حقوق کارگرانی میزنند که خود پایمال کردهاند. آنها در فتنه 88، گرای تحریم و هدف گرفتن سفره مردم را به دشمن دادند که صدها میلیارد دلار خسارت روی دست مردم گذاشت. به تعبیر امیر مومنان(ع) درباره اشرافیت شورشی در فتنه جمل، «انّهم لیطلبون حقّاً هم ترکوه. آنها حقی را مطالبه میکنند که خود واگذاشتند».
10- فضای مجازی، میدان شلیک پر حجم اما بیصدای دشمن است. حالا مردم، سوژه ترور هستند. شخصیت مخاطب را باید مسخ کرد. باید مخاطبان ضعیف را هدف گرفت و زامبی یا ربات منفعلی ساخت که به وقت نیاز دشمن، گوی آتشین هیجان و التهاب شود و بتوان از او برای خودزنی یا دیگرزنی استفاده کرد. شبیه تاثیر قرص روانگردان که موجب میشود قربانیِ توهم زده، سر نزدیکان خود را ببرد.
یک شگرد دیگر، بمباران افکار عمومی با انبوه مسئلهها و پاسخهای مغلوط، برای پنهان کردن حقیقت است. به تعبیر امیر مومنان(ع) «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ. زمانی که جواب، زیاد و متراکم شد، پاسخ درست پوشیده میماند». شگرد بزن در رو، و طرح سریع مسائل متنوعی که مانند رینگ بوکس، مدام به مغز مخاطب ضربه میزند و قدرت تمرکز را سلب میکند. برخی شبکهها، برخلاف ادعا، موقعیتی برای میلیشیا سازی است، و نه جایی برای توانمندسازی مخاطب.
11- نقطه مقابل راهبرد دشمن، تربیت انسانهای مسئولیتشناس و مسئولیتپذیر به عنوان پایه تمدن اسلامی است. این تربیت، جز در مکتب عاشورا و اربعین، حاصل نمیشود. دشمن نمیفهمد نقشههایی که برای فشار و تهدید میکشد، در مدار مکر الهی برای تربیت عاشورایی است. آشوب و التهاب «مجازی بنیان»، دروغتر و بیفروغتر از آن است که بتواند زلزله در نظم جهانی غربی را تحتالشعاع قرار دهد یا غباری بر دامن محبت فراگیر امام حسین(ع) بنشاند؛ ما این حقیقت را سال 88 دیدیم و دوباره در راهپیمایی اربعین امسال به نظاره خواهیم ایستاد. جبهه مقاومت، درست در متن جنگ تحمیلی دشمن، متوجه تمدن سازی است؛ و پولاد آبدیده و روئینتن شدن در متن آتش و پتک فتنههای سخت، لاجرم، از شرایط تفکیک ناپذیر این رسالت بزرگ است. پیچیدگی این رزم و رزمایشها، تدارک دوران ظهور است. ان شاء الله.
در روزهای آغازین سال تحصیلی جدید و در حالی که روز جهانی معلم را به تازگی پشت سر گذاشتهایم، با تبریک این مناسبت به فرهنگیان عزیز کشور، جا دارد پس از یک دوره پرتلاطم از حیات صندوق ذخیره فرهنگیان که اکنون به دوره ثبات و سودآوری کمسابقهای در عمر فعالیت خود رسیده، نکاتی با قریب به 800 هزار نفر از اعضای صندوق و همچنین مردم شریفی که اخبار این بنگاه مهم و بزرگ اقتصادی را دنبال میکنند، در میان گذاشته شود.
از حدود سه سال پیش بود که اخبار مفصل منفی در رابطه با این نهاد غیردولتی، موجب جلب توجه افکار عمومی به آن شد. تحقیق و تفحص و بازرسیهای فراوانی شد و بدیهی مینمود که در چنین شرایطی، این نهاد دچار چالش، ایستایی و حتی عقبگرد شود.
اما در عمل این تهدید به فرصت تبدیل شد. با کمک نظارت و بازرسیهای انجام شده، بسیاری از ضعفها شناخته و برطرف شدند و از سوی دیگر پروندههای حقوقی متعددی برای استیفای حقوق تضییع شده به جریان افتاد.
اما این همه ماجرا نبود. در همان ابتدای مسئولیت دوره مدیریتی جدید که از آذرماه 1395 آغاز شد، با تغییر مدیران ارشد مؤسسه و جذب مدیران مجرب و خوشنام و جلوگیری از ورود نیروهای سفارشی، چند اتفاق کلان راهبردی و مدیریتی این صندوق را به دوره شکوفایی و ثباتی بیسابقه رساند که به اجمال در پی میآیند:
1- شفافیت:
واضح است که بسیاری از تخلفات در فضای پستویی و غیرشفاف رخ میدهد. بنابراین در گام اول تلاش برای افزایش شفافیت عملکرد صندوق، نه در شعار که در عمل شد. همکاری تمامعیار با نهادهای نظارتی و هیأت تحقیق و تفحص و افزایش اطلاعرسانی به جامعه، دو اقدام اولیه و فوری در این راستا بود. در ادامه دو راهبرد مهم دیگر برای تقویت شفافسازی اتخاذ شد. یکی راهبرد بورسی شدن شرکتهای تابعه مؤسسه و دیگری سختگیری و انتظامبخشی به سرمایهگذاریهای مؤسسه و شرکتهای تابعه با ایجاد کمیته سرمایهگذاری بود.
در دوره مدیریتی جدید استراتژی بورسی شدن شرکتها بهطور جدی دنبال شد و در حال حاضر در کنار بانک سرمایه، ماشینسازی اراک و شرکت ایران ارقام که از قبل وارد بورس شده بودند شرکت بیمه معلم نیز در بورس عرضه شد و گامهای اولیه برای بورسی کردن شرکتهای پتروشیمی مانند پتروشیمی مروارید، کیمیای پارس خاورمیانه و پتروفرهنگ برداشته شده و در سایر شرکتهایی که زمینه آن را دارند ادامه خواهد داشت.
همزمان، با ایجاد کمیته سرمایهگذاری، راه را بر ورود پروژههای سفارشی به مجموعه صندوق گرفتیم. به نحوی که در حال حاضر به سرانجام رسیدن هر پروژه سرمایهگذاری جدید مستلزم عبور از فیلترهای مختلف و سختگیر کارشناسی است که از هیأت مدیره شرکتهای تابعه شروع میشود و سپس به خان کمیته سرمایهگذاری در صندوق میرسد و در صورت تأیید مجدداً باید از کانالهای دیگری چون هیأت مدیره صندوق هم بگذرد. تمام بحثها در رد و تأیید هر سرمایهگذاری در این فیلترهای چندگانه ثبت و ضبط میشود و امروز میتوان با شهامت ادعا کرد که حتی یک پروژه سفارشی و غیراقتصادی در صندوق و شرکتهای تابعه وجود ندارد.
2- افزایش سودآوری:
اقداماتی که در بخش شفافیت صورت گرفت، نه فقط اقدامی فسادستیزانه بود که به افزایش سودآوری صندوق ذخیره فرهنگیان انجامید. مهمترین مسأله برای یک بنگاه اقتصادی غیردولتی و اعضای آن، سودآوری است. نگاهی به آمار و ارقام سود سالهای گذشته و پیشبینی سودآوری در سالهای آتی به اندازه کافی گویاست.
سود سال مالی 95 صندوق ذخیره فرهنگیان 250 میلیارد تومان بود که با یک افزایش نسبی در سال 1396 به 280 میلیارد تومان رسید. در سال 1397 که صندوق کم کم به ریل اصلی خود بازگشته بود سودآوری مؤسسه به 620 میلیارد تومان و بیش از دو برابر سال قبل از آن رسید. روند افزایشی سودآوری صندوق در سال مالی 1398 با شتاب بیشتری ادامه پیدا کرده به طوری که پیشبینی میشود امسال بیش از هزار میلیارد تومان سودآوری حاصل شود.
سرمایهگذاریهایی که بویژه در بخش پتروشیمی صورت گرفته است، امکان افزایش سودآوری سالانه هزار میلیاردی را ایجاد کرده است به طوری که این سودآوری در سال 1402 به فراتر از پنج هزار میلیارد تومانی خواهد رسید.
بر این اساس، میتوان به سخن اصلی با فرهنگیان و اعضای خانواده بزرگ صندوق ذخیره فرهنگیان رسید و سه پیشنهاد را صمیمانه و از سر مهر با آنها در میان گذاشت:
نخست اینکه فرهنگیانی که هنوز به عضویت مؤسسه درنیامدهاند و حدود ۱۵ درصد این عزیزان را شامل میشود، میتوانند با مراجعه به نمایندگان استانی صندوق ذخیره فرهنگیان یا اداره تعاون آموزش و پرورش محل خدمت خود در سراسر کشور، بهصورت اختیاری اقدام به عضویت در مؤسسه کرده و از سود سرشار این نهاد اقتصادی بهرهمند شوند. کمترین سود عضویت در صندوق این است که معادل کسر از حقوق هر عضو، از سوی دولت پرداختی خواهیم داشت و این جدا از سود فعالیتهای اقتصادی مؤسسه است.
دوم اینکه فرهنگیان عضو که در حال حاضر اکثریت آنها حدود یک درصد از حقوقشان بهعنوان حق عضویت کسر میشود این میزان را تا سقف 5 درصد افزایش دهند تا ضمن برخورداری بیشتر از سهم دولت معادل سهم واریزی خود، از سود بیشتری هم بهرهمند شوند.
سوم اینکه فرهنگیان بازنشسته به جای دریافت حق خود بلافاصله پس از بازنشستگی، با ادامه عضویت در سالهای آینده از سود فعالیتهای آتی مؤسسه که با سرمایه خود آنها فراهم شده، برخوردار بمانند و میزان دریافتی خود را به طور قابل توجهی افزایش دهند.
امید است که فضای مثبت و با ثبات فعلی که با افزایش اعتماد فرهنگیان عضو به نقطه خوبی از کارآمدی صندوق رسیده، با تداوم پاسخگویی و شفافیت در همه ارکان مؤسسه و افزایش قابلیت نظارت معلمان بر این نهاد غیردولتی متعلق به خودشان، به الگویی برای همه صندوقهای مشابه بدل شود.
روز گذشته، سخنگوی ستاد حذف یارانه ثروتمندان در خبری کوتاه از آغاز دور دوم حذف یارانه افراد غیرنیازمند خبر داد. دور نخست حذف یارانه این افراد در ماه گذشته منجر به حذف یارانه 200 هزار خانوار (معادل 700 هزار نفر) شد. این میزان حذف یارانه منجر به صرفه جویی سالانه 382 میلیارد تومانی می شود.
در صورت تداوم این روند و شناسایی سه دهک بالای درآمدی که معادل حدود 24 میلیون نفر است، در سال 13 هزار میلیارد تومان، صرفه جویی صورت می گیرد. مبلغی که می تواند برای بسیاری از بخش ها گره گشا باشد. آن هم در شرایطی که توضیحات سخنگوی این ستاد نشان می دهد که چه افرادی با چه درآمدهایی، یارانه دریافت کرده اند.
آخرین مورد آن، فردی است که با وجود گردش حساب بانکی 20 میلیاردی در سال، یارانه دریافت می کرده و اکنون به حذف یارانه خود معترض هم هست!البته ناگفته پیداست همین یارانه ناچیز هنوز برای بسیاری از افراد دهک های پایین پول زیادی به حساب می آید و مشکلی از مشکلات آن ها را رفع می کند اما آن چه محل بحث است برخورداری ثروتمندان از یارانه است.
واقعیت این است که خشت یارانه نقدی کج نهاده شده و پرداخت بدون قید و شرط به همه، بدون شناسایی افراد ثروتمند و نیازمند، نقطه انحراف بزرگی در اجرای این طرح بوده است، اما این ضرب المثل این جا جای مناقشه دارد و نمی توان پنداشت که دیوار یارانه تا ثریا کج خواهد رفت! چرا که مسیر اصلاح نحوه پرداخت یارانه مشخص است.
پس از نخستین خشت کجی که در دولت دهم گذاشته شد و یارانه نقدی بدون شناسایی افراد ثروتمند و نیازمند، بدون حساب به همه پرداخت شد و رئیس جمهور سابق هم با ادعاهای گزاف سعی داشت، جنبه قدسی به یارانه دهد، دومین خشت کج در همین دولت گذاشته شد و برخی مقامات دولتی اعلام کردند که به حساب های مردم سرک نخواهند کشید.
حساب هایی که دولت نه فقط به خاطر شناسایی یارانه بگیران، بلکه مهم تر از آن به خاطر مبارزه با پول شویی و جلوگیری از فرار مالیاتی باید به آن ها سرک می کشید و بکشد. اکنون که به واسطه تحریم های ترامپ، باید با اقتصاد نفتی خداحافظی کرد ، فیل برخی مسئولان یاد هندوستان کرده است و بررسی حساب های بانکی، برای جلوگیری از فرار مالیاتی و مبارزه با پول شویی در دستور کار قرار گرفته است.
با این حال برای شناسایی یارانه بگیران ثروتمند، بررسی حساب های بانکی در اولویت قرار نگرفته است و ابتدا با 40 بانک اطلاعاتی دیگر، این افراد شناسایی می شوند و یارانه آن ها حذف می شود و در صورت اعتراض آن ها به حذف یارانه، راستی آزمایی براساس مجوز معترضان به دولت برای بررسی حساب های بانکی صورت خواهد گرفت.
این مسئله البته جای اشکال دارد و هیچ قانونی دولت را از بررسی حساب های بانکی برای شناسایی افراد ثروتمند و فقیر منع نکرده است. تجربه های جهانی هم در دیگر کشورها موید همین واقعیت است. با این حال همین جدیت دولت در پالایش یارانه بگیران جای تقدیر دارد و باید مورد حمایت قرار گیرد. در این مسیر هم حتما اشکالاتی رخ خواهد داد که با توجه به امکان اعتراض و راستی آزمایی براساس حساب های بانکی، می توان به ادامه روند حذف یارانه ثروتمندان خوش بین بود.
در هر صورت جدیت در حذف یارانه ثروتمندان نباید گام نهایی در ماجرای یارانه ها تلقی شود. بلکه گام بعدی که زمزمه های پیگیری آن نیز شنیده می شود، اصلاح اساسی در نظام یارانه ای است. از یارانه ارزی تا بهره مندی بیشتر ثروتمندان از نرخ های ارزان آب، برق، گاز و بنزین، همگی مصادیق اصلی انحراف در توزیع یارانه است که باید اصلاح شود و اکنون که اقتصاد ایران تحت فشار تحریم ها، باید به اصلاحات ساختاری تن دهد، بهترین فرصت برای این اصلاحات است. امید که گرفتار فرصت سوزی نشویم!
پارلمان در هر کشوری نماد جمهوریت و توسعهیافتگی دموکراسی است که به پشتوانه رأی مردم شکل میگیرد. در ایران تأسیس این نهاد مترقی به عصر مشروطه بازمیگردد؛ در دوره قاجار و در زمانی که مردم ملجأ و پناهی در برابر ظلم پادشاهان مستبد نداشتند، طی قیامی خونین انقلابی برپا کردند و با تأسیس پارلمان نمایندگانی را برای پیگیری حقوق خودشان و محافظت از جامعه در برابر حکام مستبد برگزیدند.
تاریخ اروپا و بازخوانی تجربه مردم انگلستان که از اولین کشورهای دارای پارلمان بودند نیز نشان میدهد که این نهاد نقش ویژهای در جلوگیری از خودرایی حاکمان واحقاق حقوق توده مردم داشته است. بعدها درایران این نهاد به مجلس شورای ملی تغییر نام یافت واستبداد دوره پهلوی سبب شد که پارلمان کارکرد اصلی خود را از دست بدهد.
با وقوع انقلاب اسلامی و تدوین قانون اساسی جدید روح تازهای به رگهای این نماد جمهوریت نظام سیاسی دمیده شد. هر چند در آن زمان هم عدهای که امروز رأی مردم را تزئینی میخوانند با اصل تأسیس پارلمان و اتکا به آرای مردمی همراه نبودند اما استقامت انقلابیون اصیل موجب شد تا این نهاد، تأسیس شده و مقتدرانه به کار خود ادامه دهد.
این مخالفان طی سالهای بعد تلاش کردند تا به هر نحو ممکن راه را بر اعمال اراده مردم از طریق مجلس شورایاسلامی ببندند و به همین علت هم از هیچ هجمهای چه حقوقی و چه رسانهای به این نهاد امتناع نکردند. اینکهاخیرا شاهدیم که رسانه ملی و برخی که تریبون در اختیار دارند، شدیدترین هجمهها را به مجلس وارد میآورند، دقیقا به همان نگاه بازمیگردد.
مسائل دیگری نیز وجود دارد که باعث شده از قدرت مجلس شورای اسلامی کاسته شده و نقش این نهاد در اداره کشور کمرنگتر شود. اولین معضل به ایجاد نهادهای موازی بازمیگردد. برخی با ورود به حوزه قانونگذاری، انحصار پارلمان در قانونگذاری را خدشهدار کردهاند؛ قانونگذاری باید در اختیار کسانی باشد که به اعتبار رأی مردم و برای قانونگذاری به پارلمان راه یافتهاند.
دومین مساله به نهادهای بالادستی مجلس شورای اسلامی مربوط میشود. برای نمونه مجمع تشخیص مصلحت نظام که روزگاری در بازنگری قانون اساسی برای اهداف و وظایفی خاص ایجاد شد، امروز به مثابه مجلس سنا عمل کرده و خود را بالادست مجلس میبیند در برخی موارد مانند لوایح چهارگانه FATF نیز بهرغم رفت و برگشت چندباره و اصرار نمایندگان به تصویب این لوایح، مصوبه مجلس به سرنوشتی نامعلوم دچار شدهاست.
سومین مسأله را میتوان به موضوع بررسی صلاحیتها ربط داد. مجلس باید عصاره فضائل ملت باشد و از این نظر کوچک کردن دایره انتخاب نتیجهای جز کاهش مشارکت نخواهد داشت. آنچه این روزها و در کمتر از 6 ماه مانده به انتخابات مجلس یازدهم نگارنده را نگران میکند، احتمال ادامه و تشدید مسائلی است که به آن اشاره شد. امروز مجلس در سطح اول تصمیمگیری برای کشور به هر دلیلی قرار ندارد و با ارفاق، شاید بتوان آن را در ردیف دوم تصمیمگیری دانست. رویههای موجود باید به نحوی اصلاح شود که بر اساس قانون اساسی مجلس در رأس امور قرار گیرد.
ماندن ایران در توافق هستهای و برداشتن گامهای کم رمق این گمانه را برای امریکا – اروپا ایجاد کرده است که طرف ایرانی به رغم اینکه کشورهای غربی از روز امضای برجام تاکنون هیچ کدام از تعهدات خود را اجرایی نکرده اند، امریکا از برجام خارج شده و اروپا نیز عملاً با رفتار خود چنین وضعی را به وجود آورده است، همچنان اشتیاق فراوان دارند که در برجام باقی بمانند.
در تمام مدتی که امریکا از برجام خارج شده است، طرف ایران به تمام تعهدات خود مندرج در برجام وفادار مانده و علیرغم گامهایی که در زمینه کاهش سطح تعهدات هستهای برداشته تمایلی به اجرای گامهایی اساسی نداشته است و نتیجه آن نیز توسعه تحریمها و گسترده شدن تهدیدات علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است.
نتیجه اصلی و مهم رویکرد امروز طرف ایرانی در قبال خروج امریکا از برجام و عدم اجرایی شدن تعهدات اروپاییها عوض شدن جای شاکی و متشاکی است و اروپاییها که بعد از خروج امریکا از برجام تلاش میکردند با تعهدات کلی و مبهم و ناظر به آینده ایران را مجاب به اجرای تعهدات برجام و پایبندی به آن کنند امروز علاوه بر جلسات خصوصی میان نمایندگان ایران و اروپا، به صورت علنی نیز ایران را تهدید به اعمال تحریمهای گسترده و خارج شدن از برجام در صورت برداشتن گام چهارم اجرای کاهش تعهدات هستهای توسط کشورمان میکنند.
کمااینکه هفته گذشته روزنامه گاردین در گزارشی نوشت که اتحادیه اروپا بهطور خصوصی به ایران هشدار داد که اگر تهران گامهای بیشتری در نقض برجام بردارد، مجبور خواهد شد خروج از برجام را در ماه نوامبر آغاز کند. ساعتی پیش از انتشار خبر هشدار اتحادیه اروپا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرد ایران با غنیسازی اورانیوم با سانتریفیوژهای پیشرفته و برنامهریزی برای نصب تعداد بیشتری از این سانتریفیوژها نسبت به آنچه پیشتر تعیین کرده بود، دوباره توافق هستهای برجام را نقض کرده است.
اظهارات گستاخانه و ضدایرانی کشورهای فرانسه، آلمان و انگلیس طی هفتههای اخیر اثبات میکند تفکر آنها درباره ایران تغییری نکرده و همچنان از مجموعه عناصر ثابت و پایدار نظیر اینکه «طرف ایرانی در برابر نقض برجام و نقض تعهدات از سوی امریکا - اروپا هیچ حساسیتی ندارد»، «تشدید تحریم، قطعا منتهی به امتیازدهی طرف ایرانی میشود»، «تحکم و تحقیردر لفظ نسبت به طرف ایرانی به تعدیل رفتارهای ضدغربی خاتمه خواهد شد» بهره میگیرد.
اروپا همچنان همانند امریکا معتقد است که میبایست «رفتار ایران در حوزه موشکی و منطقهای استانداردسازی شود» و حداقل بخشی تحت عنوان ضمیمه مذاکرات موشکی و منطقهای به متن برجام اضافه شود به طوری که در چهار سال اخیر اروپا بارها با ارجاع پرونده هستهای کشورمان به شورای امنیت سازمان ملل با معرفی کردن ایران به عنوان ناقض متن و روح برجام، خواهان تغییر رفتار ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی شدهاند.
اینکه محمد جواد ظریف اظهارات بحث برانگیزی مانند اینکه «اروپاییها در موقعیتی نیستند که از برجام خارج شوند»، «اگر امریکا تحریمها را لغو کند ایران نیز پروتکل الحاقی جدیدی تصویب میکند» را باید یک عقب نشینی به شمار آورد در شرایطی که ایران پیش از این بارها اعلام کرده بود که «یا به برجام برگردید یا تحریمها را بردارید».
حال با توجه به این تعیین ضربالاجل با کیفیت گذشته و برداشتن گامهای مشابه گامهای قبلی، نمیتواند محاسبات امریکا-اروپا نسبت به طرف مقابل در ایران را تغییر دهد، مگر آنکه بعد از اتمام ۶۰ روز گام سوم، طرف ایرانی گامهای جدی و با قابلیت اجرایی را مورد توجه قرار داده و با مجموعهای از رفتار و موضعگیریها نشان دهد که در انتظار پایان یافتن دولت ترامپ نیست.
جامعه ایران مدتها است چنان سرگرم سیاست و اقتصاد شده که گویی همه امور در بستری از فراموشی و نسیان به سر میبرند. بسیاری از مسائل ـ که از قضا بعضی از آنها دردناک و تلخ هم هستند ـ به ابزاری برای شوخیهای بیمزه و لودگیهای وقیح تبدیل میشود.
اگر این هم نشود، کارشناسانی نوظهور و جدیدالولاده در جایجای جامعه پیدا میشوند که مسئله را مورد واکاوی و کنکاشهای منحصربهفرد و گاه خارقالعاده قرار دهند. جالب آنکه همه آنها از منظر روششناختی بر پایهای مشترک هم استوار میشوند. اساسی که بیش و پیش از هر چیز به دنبال یافتن مقصر یا مقصران احتمالی است و در مرحله بعد همه تقصیر را متوجه زیاندیده، قربانی و گروه آسیبپذیر میداند.
به نظر میرسد تلاش این کارشناسان نوظهور با التیام بخشیدن به بقایای وجدان اجتماعی و عمومی جامعه ایران صورت میگیرد. مواضعی که نمونه آخر آنها را میتوان در اظهارنظرهای شگفتانگیز گروهی در مورد آسیب وارده در لردگان مشاهده کرد. موضوع این نوشتار اما تحلیل وضعیت لردگان یا هر نمونه عینی دیگر از این دست نیست. پرسش اصلی پیرامون چرایی بروز پدیده دوری از مفهوم «همدلی» در جامعه ایران مطرح میشود.
دیر زمانی است که گروههای مختلف اجتماعی در ایران سعی میکنند تا حد ممکن از مشکلات، مسائل، بحرانها و دردهای دیگر گروههای اجتماعی فاصلهای منطقی داشته باشند. فاصلهای که امکان آسیب دیدن از ناحیه مشکلات دیگر گروهها را به حداقل رسانده و دامن آلوده نکنند.
حال آنکه این کنش نه در تاریخ اجتماعی ایران حضوری قابل تامل داشت و نه در سنت ستبر تاریخی و مذهبی مردم ایران جایی درخور یافته بود. با این اوصاف میتوان نتیجه گرفت که این پدیده تازهوارد اجتماعی، متاثر از معادلات و متغیرهای جدیدی است که مناسبات میان مردم در سالهای اخیر را شکل داده است. مناسباتی که تا حد زیادی آنها را از انگارههای فرهنگی و تاریخی و آموزههای دینورزی اخلاقانه دور کرده است.
بدون تردید بخشی از این مناسبات را معادلات اقتصادی موجود در کشور سامان میدهد. این معادلات که میتوان آنها را فرزندی ناقصالخلقه از اقتصاد شبهلیبرالیستی در مناسباتی نفتی ـ رانتی دانست، بیگمان در بروز موقعیت کنونی و سرشدگی حسگرهای اجتماعی موثر هستند. تاثیری که بخشی از بیتفاوتیها، بیتوجهیها و مواجهههای غیرهمدلانه را موجب میشود.
اما فارغ از آنچه پیشتر گفته شد، به نظر میرسد مسئله ریشهدارتر و عمیقتر از شرایط هر فرد در موقعیت اقتصادی خاص است. شاهد این مدعا را میتوان در مناسبات میان طبقات فرادست و گروههای برخوردار دید. چرا که در میان این گروهها هم دیگر نمیتوان نمودی قابل توجه از همدلی و مهرورزی مشاهده کرد. عبور خودروهای گرانقیمت از کنار کودکان کار، دستفروشان، متکدیان، معتادان متجاهر و... همهوهمه مشتی نمونه خروارند که حکایت از عدم همدلی و همراهی دارند؛ آن هم در جامعهای که در روزگاری نه چندان دور ورد زبان مردمش «همدلی از همزبانی خوشتر است» بود.
شاید بتوان از یک منظر، بروز این پدیده را نتیجه طغیان علیه «سنت ستبر اخلاقی» ایرانیان دانست. به نظر میرسد حجم و گستره ناکارآمدیها در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و بهرهکشی حداکثری این ناکارآمدیها از آموزههای اخلاقی و تاریخی، جمعبندی تازهای را در بدنه جامعه شکل داده و آن عبور از مفهومی است که ریشه در این «سنت اخلاقی» دارد.
در حقیقت «سنت اخلاقی» ایران به یکی از اصلیترین قربانیان ناکارآمدیها و سوءاستفادهها از قدرت و بهرهگیری حداکثری نهاد قدرت از بدنه جامعه شده است. چرا که در هیاهوی دعواهای سیاسی و جناحی و تلاش به منظور کسب کرسیهای بیشتر در سازمانها و ساختارهای ذینفوذ و صاحب قدرت، آنچه بیدفاع، بیپناه و بدون متولی مانده است، «اخلاق» به مفهوم کلی و «سنت اخلاقی» ایرانی به معنای خاص آن است.
در جامعهای که برای هر مسئله و موضوع ریز و درشتی متولی و صاحب و مالک گماشته شده و بازی با اخلاق، سوءاستفاده از آن، تغییر ماهیت و هویت آن و بهطورکلی قلب در انگارههای آن، هیچ منعی ندارد. این بیپناهی و بیتوجهی به اخلاق، کار را به جایی رسانده است که نهتنها هیچیک از امور ممدوح آن از سوی جامعه مورد پذیرش قرار نمیگیرد، بلکه دستکم بخشی از بدنه اجتماعی به مقابله و تعارض با این «سنت اخلاقی» برمیخیزند.
پاسخ به این پرسش و تلاش برای بازیابی و توجه دوباره به آموزههای «سنت ستبر اخلاقی» ایران، موضوعی است که میتواند گرهگشای بسیاری از مشکلات فعلی باشد. اما باید توجه داشت که این مسئله در شرایط حاضر نه امکان اجرایی شدن دارد و نه به دست صاحبان قدرت و مکنت ممکن میشود. نباید فراموش کرد که معارضه اصلی میان «قدرت» و «اخلاق» شکل میگیرد، جدالی که تا امروز «قدرت» پیروز بلامنازع آن بوده است.
زمانی یکی از مسوولان رسانهای کشور در پاسخ به انتقادات اطرافیان رییسجمهوری درباره بیاعتمادی مردم به رسانههای رسمی گفته بود، رسانههای رسمی به این علت با ریشخند مردم مواجه میشوندکه عین به عین حرفهای مسوولان را منتشر میکنند.
حالا هم این ماجرا حکایت وضعیت واقعی اقتصادی کشور از یکسو و ادعاهای مسوولان دولتی و در صدر آنها مسوول دستگاه اجرایی از سوی دیگر است. آقای رییسجمهوری چند روز قبل در حالی از افزایش 40 درصدی ارزش پول ملی حرف زده بود که واقعیات حاکم بر کف بازار و معاش میلیونها نفر از مردم چیز دیگری را نشان میدهد.
هرچند روند لجامگسیخته تورم و افزایش قیمتها کمی مهار شده ولی نکته اینجاست که ظاهراً این مورد بر مسوولان امر مشتبه شده و متوقفکردن شیب صعودی افزایش قیمتها و فشار اقتصادی را نهتنها موفقیتی عظیم تصور میکنند، بلکه در ادامه مدعی افزایش ارزش پول ملی نیز میشوند.
مسوولان امر وضعیت پول ملی را نسبت به چند سال گذشته به جایی رساندهاند که حالا باید برای ترمیم آن دست به دامن دوپینگِ حذف صفر از پول ملی شوند. حالا در چنین شرایطی که درِ اقتصاد و معاش به همان پاشنه سابق میچرخد، به یکباره رییس دستگاه اجرایی از افزایش ارزش پول ملی دم میزند و رسانهها هم نوبت به نوبت آن را تکرار میکنند.
شاید بد نباشد مرور دوباره پاسخی که یکی از مسوولان رسانهای کشور خطاب به اطرافیان رییسجمهوری گفته بود: رسانههای رسمی به این علت با ریشخند مردم مواجه میشوند که عین به عین حرفهای مسوولان را منتشر میکنند.
ارسال نظرات